(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 9 مرداد 1391 - شماره 20268

به مناسبت توليد فيلم«شهيد چمران» درخشش بارقه هاي اميد
نگاهي به عوامل جذابيت برنامه «درس هايي از قرآن»
شيخ شوخ كاشي و درس هاي شيرين قرآني اش
يك سؤال كوتاه و ساده!
هاليوود ستيزي با كدام فيلم؟
نگاهي به برنامه طنز خنده بازار
لوده بازار!
نگراني فلسطيني ها از تحريف حقايق در فيلم ياسر عرفات
تعطيلي شبكه تلويزيوني رژيم صهيونيستي به دليل بحران اقتصادي
سوريه فيلمي در افشاي خاندان آل سعود مي سازد
فيلمساز آمريكايي: سرنگوني هواپيماي ايراني كمتر از حادثه 11 سپتامبر نبود


به مناسبت توليد فيلم«شهيد چمران» درخشش بارقه هاي اميد

سعيد رضايي
چمران؛ نامي بزرگ و مرامي خطير و شگفت و شگرف. با كوله باري از رشادت و شهامت و عشق و ايمان.
مردي از تبار مجاهدان راه خدا و آنان كه دل در گرو ياد و راه و خواست دوست دارند و از خود مي گذرند و در اين سير ايثارگرانه، به تصويرگري بلندترين و والاترين و درخشنده ترين تابلوي بندگي و ايمان و راستي و درستي نائل مي آيند.
چنين كسي بود چمران!
اما حكايت اين است كه ساخت فيلمي درباره زندگي شهيد چمران از سال هاي دور ، ذهن ابراهيم حاتمي كيا را درگير خود كرده بود.
حاتمي كيا بارها و بارها اين ميل دروني و شوق احساسي و علاقه عاطفي خود به شهيد چمران را عنوان كرده بود و از آرزويش براي ساخت فيلمي درباره اين مرد بزرگ و كم نظير تاريخ معاصر ايران گفته بود.
اينك و پس از گذشت سال ها و درحالي كه كار ساخت اين فيلم ارزشمند و ديدني آغاز شده، اميدها براي توليد يك فيلم شايسته و بايسته درباره يكي از نام آوران دلير عرصه جهاد و شهادت و از مجاهدان في سبيل الله كه در عرصه علم و تقوا و جنگ و سازندگي يگانه و به اسطوره ها شبيه بود، شعله ور شده است.
و چه خوب تر و بهتر و اميدواركننده تر كه كار ساخت اين اثر سترگ و ارزشمند را كسي همچون ابراهيم حاتمي كيا برعهده گرفته است كه خود از نام آوران عرصه سينماي دفاع مقدس ماست.
ساخت اين فيلم توسط حاتمي كيا اما از جهت ديگري هم مهم و خطير است. چه، حاتمي كيا طي دهه اخير و در سال هاي متأخرش در عرصه فيلمسازي آثاري را توليد كرده كه با مذاق و مزاج او و مخاطبانش فاصله هاي فاحشي دارد و از فضاي آثار ماندگار و دوست داشتني او در عرصه سينماي دفاع مقدس به دور و بيگانه است. فيلم هايي همچون موج مرده و به نام پدر و دعوت و... كه در واقع همه علاقه مندان حاتمي كيا را دچار يك نااميدي و افسردگي تكان دهنده كرد و فضاي ناخوشايندي را نيز بر عرصه فيلمسازي و فيلمسازان دفاع مقدسي تحميل نمود.
چرا كه همگان حاتمي كيا را از سرآمدان و مهم ترين فيلمساز انقلابي در عرصه جنگ مي شناختند. خبر ساخت فيلم شهيد چمران و اقدام به توليدش در واقع مي تواند همچون جاري شدن خوني تازه در شريان هاي سينماي انقلاب و دفاع مقدس باشد به ويژه وقتي توسط كسي همچون ابراهيم حاتمي كيا رقم بخورد و بتواند براي خود او هم نقش يك نقطه عطف را بازي كند.
زندگي شهيد چمران اساسا داراي وجوه دراماتيك و فراز و فرودهاي حيرت آوري است كه مي تواند به خوبي و درستي و شگرفي، دستمايه يك كار تصويري داستاني خوب و پر و پيمان قرار بگيرد. يك زندگي سراسر شور و شعور و ايثار و رشادت و هجرت و دليري و جنگ.
چمران به مثابه يك چريك عارف و يك سالك رزم آور، از برجسته ترين و تأمل برانگيزترين مردان همروزگار ماست.
كسي كه اگر حاتمي كيا بتواند زندگي و آلام و آمالش را به درستي و زيبايي به تصوير بكشاند و اميدها و معارف و آرمانهايش را به قاب سينما درآورد، قطعا از اين قدرت برخوردار است كه بتواند نمونه و الگوي رشيدي براي جوانان اين مرز و بوم گردد.


نگاهي به عوامل جذابيت برنامه «درس هايي از قرآن»

شيخ شوخ كاشي و درس هاي شيرين قرآني اش

شيدا اسلامي
ديگر حساب غروب هاي پنجشنبه و روزهاي كوتاه و بلند رمضاني اي كه با «درس هايي از قرآن» شيخ شوخ كاشي سركرده ايم، از دستمان در رفته است؛ رمضان ها و پنجشنبه هايي كه تصوير ذهني ما از تخته سياه را با حركت گچ براي نوشتن آياتي از قرآن كريم با كليدهايي براي فهم بهتر مفاهيم عالي اش زنده مي كنند.
حالا كلاس درس محسن قرائتي طلبه جوان سال هاي پيش كه به زحمت و با چند پسر نوجوان 13- 14 ساله رنگ شروع گرفت، نه كه يك كلاس محدود باقي نمانده بلكه در مقياس ملي ديده مي شود و جزو پربيننده ترين برنامه هاي مذهبي تلويزيون و شبكه يك سيما است؛ برنامه اي كه مشتاقان بسياري دارد و هنوز هم بعد از گذشت 33 سال، جذابيت هاي خود را حفظ كرده است.
برنامه امسال رمضان «درس هايي از قرآن» كه موضوع «گناه» را به شكل متمركز مدنظر قرار داده بهانه اي است كه پرداخت بيشتري نسبت به كاركرد اين برنامه و دلايل پابرجايي آن در مدت زمان طولاني پخش اش صورت گيرد.
رمز و راز ماندگاري برنامه «درس هايي از قرآن» را البته بايد در عواملي برخاسته از متن شيوه هاي تعليم و تعلم ديني، ويژگي هاي شخصيتي معلم كلاس و خصوصيات مخاطبان آن جست و جو كرد كه در اين ميان سه عامل تناسب رسانه و قالب برنامه با محتواي ديني، شناخت صحيح و دقيق از اقشار بيننده برنامه و جذب صميميت و همراهي مخاطب با استفاده از ابزارهاي كلامي مناسب و پرداختن به موضوعات كاربردي و مرتبط با متن زندگي و رفتار فردي و اجتماعي از اهميت ويژه اي برخوردارند و هر يك به خودي خود راهگشاي برنامه سازان مذهبي است و بايد به جرأت گفت كه اين برنامه، در تاريخ توليدات تلويزيوني در حوزه معارف اسلامي به يك «كالت» تمام عيار تبديل شده است:
شناخت دقيق مخاطب
قرائتي مخاطبان برنامه خود را به خوبي مي شناسد. بيننده برنامه او از پيرزن و پيرمرد روستايي هست تا جوان تحصيلكرده دانشگاهي پايتخت نشين و ارباب حرف و مشاغل مختلف و زن و مرد و نوجوان و باسواد و كم سواد و... به همين دليل بايد هر يك از اين طيف گسترده مخاطب از هر آنچه او به عنوان درس ارائه مي كند، بهره اي ببرد. نه ژرفاي محتوا بايد سطح ارائه را ماسكه والكن كند و نه سطح ارائه، محتوا را قرباني.
به همين سبب برنامه اي با اين جامعه هدف گسترده كه در حوزه مخاطب شبكه يك سيما و مأموريت هاي آن مي گنجد بايد به اصل و شيوه بيان و عرضه محتواي قرآني روي آورد يعني: گزيده و موجزگويي (تا حوصله مخاطب عام سر نرود)، ساده، منسجم و بليغ گويي (تا هم به چند پارگي مخاطب منجر نشود و هم براي مخاطب عميق تر و كنجكاوتر گره افكني و زمينه پيگيري بيشتر را فراهم كند)، استفاده از قصه و تمثيل و در يك كلام شيرين گويي (براي اينكه محتواي عالي و سنگين به خوبي درك شود و شيريني بيان، درك مغز كلام را هم شيرين كند).
ساختار گزيني مناسب
آيا نمي توان تصور كرد كه ممكن بود همين محتوايي كه ما سال ها است در قالب كلاس درس در برنامه «درس هايي از قرآن» شاهد آن هستيم، در فرم و ساختار برنامه سازي ديگري به مخاطبان عرضه شود؟ مثلا همين مطالب در شكل يك مسابقه تلويزيوني كه يك بخش ايضاح و بيان هم داشته باشد و به گونه اي كه به عنوان نمونه اين اواخر براي معرفي مفاهيم آثار استاد مطهري ساخته شده، ارائه شود؟ يك برنامه ساز حرفه اي شايد پيشنهادهاي فرميك ديگري هم در اين زمينه داشته باشد اما مي شد تضمين كرد كه درس هايي از قرآن در آن ساختارها نتيجه اي را كه امروز مي بينيم، به دنبال مي آورد؟
اصولا براي هر برنامه سازي كه در حوزه معارفي كار مي كند، اينكه براي محتواي موردنظر خود از چه قالب ها و سبك هايي استفاده كند، از جمله دغدغه هاي اساسي است، زيرا نه تنها ذات رسانه بلكه قالب، تكنيك و فرم نيز بر محتوا اثر گذارند.
به همين دليل بايد نكات اوليه اي را براي طرح ريزي توليدات اين چنيني درنظر گرفت:
نخست بايد ديد چه محتوايي براي چه مخاطبي عرضه مي شود و سپس سبك و فرم آن انتخاب شود.
در وهله بعد بايد موضوع و حدود آن را مشخص كرد.
سوم اينكه مشخص شود برنامه چه نسبتي با موضوع و دريافت كنندگان پيام دارد. يعني هم پيام، هم فرستنده و هم گيرنده درنظر گرفته شوند.
از طرف ديگر فرستنده پيام و ارائه كننده محتوا بايد ارتباط معنايي و فضايي با پيام داشته باشد و حتي در حوزه فرم و برآيند بصري برنامه سازي تلويزيوني نيز متبحر باشد. اين موضوع اگرچه درهمه عرصه هاي برنامه سازي عموميت و شموليت دارد ولي در رابطه با برنامه هاي مذهبي حساسيتي ويژه تر مي يابد زيرا در اين دست از برنامه ها باورها و اعتقادات مردم به شكل مستقيم تحت تاثير مفاهيم و حتي ساختار عرصه شده رسانه قرار مي گيرد و چنانچه در ساختار برنامه هم ضعفي مشاهده شود، دلزدگي مخاطب از محتوا و معارف ديني را درپي خواهد داشت.
به همين دلايل است كه قرائتي به شيوه اي كه برخي سخنوران درپيش مي گيرند هم، عمل نمي كند. با اينكه نمي توان منكر شد كه فرهنگ ايرانيان فرهنگي شفاهي است و عموم مردم ما حتي در عصر كنوني هم براي بيش از كتاب و روزنامه و مجله، به آنچه از كانال سخن و گفت وگو ارائه مي شود اقبال مي كنند و معلومات شان بيشتر از راه ارتباط شفاهي منتقل مي شود تا مراجعه و استناد به منابع مكتوب و ايرانيان بيشتر و پيشتر اهل سخن اند و سخنوران را بيش از نويسندگان مي شناسند، اما اين دليل نمي شود كه هر قالب تبليغ ديني هم در تلويزيون به شكل مطلق موفق جلوه داده شود بلكه گزينش شيوه و محمل ساختاري اينگونه پيام ها ارتباط مستقيم با شخص مبلغ و خصوصيات شخصيتي او و تناسب با مخاطب نيز پيدا مي كند.
قرائتي «درس هايي از قرآن»، ذاتا يك معلم است و با اينكه سهم سخنراني در فرهنگ مردم ما سهم بزرگي است و مردم ما باورهاي ديني، اخلاق و روش زندگي شان را بيشتر از سخنراني ها دريافت مي كنند اما دليل نشده كه «درس هايي از قرآن» يك كلاس درس تمام عيار نباشد كه معلم اش به شيوه واقعي يك معلم رفتار مي كند و حتي در مقاطع گوناگوني از شركت كنندگان كلاس اش مي خواهد پاسخ پرسش هايش را بدهند يا در مواردي با او همراهي هم كنند.
گزينش اين ساختار مطلوب هم به ويژگي هاي شخصيتي، توان و تخصص قرائتي بستگي دارد و هم براي مخاطبي كه در شرايط عادي بايد بيننده و شنونده خطابه گويندگان در موقعيت هاي مختلف باشد، يك تنوع ساختاري به حساب مي آيد كه با توجه به شيوه تدريس قرائتي، حضور متعلمان در كلاس، تنوع فضاها و مجامع و افراد حاضر در جلسات، تمهيد بخش مسابقه، زيرنويس سرفصل ها و نكات مهم مباحث، تحرك استاد در كلاس درس و استفاده از تخته و نوشتار براي برجسته كردن مطالب، استفاده از قرآن چاپي توسط معلم براي سنديت دهي بيشتر و ارتباط نزديكتر با قرآن، تصويربرداري مناسب و تغيير نماها و زواياي دوربين و صحنه آرايي شكيل و... جذابيت خود براي مخاطب را حفظ كرده است.
استفاده از عناصر آشنا و نزديك به زندگي و فرهنگ عامه مردم
اشارات، كنايه ها و استعاره ها، طنز و مطايبات، تجربيات و خاطرات مستقيم و شنيده ها، و ضرب المثل ها و شواهد شيرين و غالبا جديد و غيرتكراري كه قرائتي براي بيان محتواي كلاس هاي درس خود بدان متوسل مي شود، عموما براي مخاطبان تلويزيون، آشنا، خاطره انگيز و دلپذيرند.حتي ته لهجه كاشاني قرائتي هم براي مردم دوست داشتني است و احساس قرابت بيشتري را ايجاد مي كند.
مهم تر آنكه هرچه معلم «درس هايي از قرآن» مي گويد در گنجينه فرهنگ و داشته هاي ذهني و تجربيات زندگي مخاطبان آن آشنا و نزديك به ذهن است. در اين عرصه هم، او اقشار مختلف بينندگان خود را درنظر مي گيرد و به فراخور ظرايفي را بازگو مي كند كه از ديدگاه اكثر آنها پذيرفتني و دلنشين ارزيابي مي شود.
همين كه در ميان بسياري از ما اين دست نكات طرح شده از جانب حجت الاسلام قرائتي نقل و بازگويي مي شود نشان مي دهد كه چقدر در اين حوزه توفيق حاصل شده است.
هرچند اين خصيصه نيز جزو ويژگي هاي شخصي قرائتي است اما كاربرد آن درفضاي نامناسب قطعا يا ضربه زننده مي شد يا به نتيجه اي كه به آن دست يافته منتهي نمي شد.
از طرف ديگر تنوع گزينش موضوعات و متناسب سازي آنها با مشاغل يا نقش هاي اجتماعي مخاطبان حاضر در نشست ها به نمايندگي از بخشي از جامعه و طرح نكات و راهبردهاي عملي در زندگي فردي و اجتماعي باعث مي شود درس هايي از قرآن از شكل و شمايل طرح مباحث تئوريك صرف خارج شود و با سبك زندگي مردم نيز گره بخورد.
نهايتا اينكه امروز بعد از گذشت بيش از 30سال، قرائتي و درس هايي از قرآن اش به آنچنان ارتباط صميمي، نزديك و باورپذير با مخاطبان خود دست يافته است كه نه تنها پيوند ديرينه مردم با روحانيون را در جايگاه سنتي و شايسته آن حفظ كرده، كه جوانان و نوجوانان و اقشار تحصيلكرده تر و امروزي تر را هم پاي كلاس درسي نشانده كه ابعاد آن به وسعت ايران و رفعت سقف آن آسماني است.
 


يك سؤال كوتاه و ساده!

پژمان كريمي
تا حالا فكر كرده ايد اگر مخاطب امروز و فردا، تصميم بگيرد تاريخ انقلاب اسلامي و يا دفاع مقدس را در قالب سينماي ايران پي جويي كند، چه اتفاقي مي افتد؟
بدون شك مخاطب دچار نوميدي مي شود. سرخورده مي گردد و سينماي ايران را منبعي براي نگاه جست وجوگر خود نمي يابد!
چند فيلم خوب و تاريخ نگارانه درباره تاريخ انقلاب 57 در سينماي ايران ساخته شده است؟
آيا مي توانيم 10 فيلم را نام ببريم كه ظرف 33 سال گذشته ساخته شده و براي شناخت انقلاب مثال زدني جلوه مي كنند؟
درباره دفاع مقدس چه؟ چند فيلم خوب مي توانيم هدف اشاره قرار دهيم؟ فيلم هايي كه تصويري درست و شفاف از واقعيت دفاع هشت ساله مردم ايران در برابر يورش بيگانه ارائه دهد!
چرا ما با تاريخ مان بي اعتنا و سطحي برخورد كرده ايم؟!
انقلاب اسلامي خروش يك ملت بود در برابر نظام پادشاهي! در برابر يك سلطنت آمريكايي و جبار و خونخوار! انقلاب ما، انقلاب دست هاي خالي اما متبرك به نور ايمان بود! گفتمان «روشنايي» بود! تجلي اسلام بود براي اداره زندگي! متضمن رستگاري در دنيا و جهان هميشگي!مكتب انقلاب ما رمز پيروزي بر طواغيت و فرعون هاي بندگي و اسارت را به بشريت هديه كرد!
اما در دامنه هنر، در عرصه سينما ما چه كرديم؟! براي تصوير كردن انقلاب مان، آرمان هايش، دستاوردهايش، آموزه هايش و ارزش هايش چگونه گام برداشتيم؟
دفاع مقدس، ايستادگي يك ملت بود در برابر دشمني كه از پشتيباني 80 كشور كوچك و بزرگ برخوردار بود.
دشمن آمده بود هم انقلاب را نابود سازد و هم نظام سياسي را سرنگون كند و بخشي از خاك ايران را جدا نمايد! مگر جز اين بود؟! مردم در شرايطي با جنگ تحميلي روبه رو شدند كه كشور به دليل رخداد انقلاب هنوز دوران ثبات راتجربه نكرده بود، شراره جنگ داخلي در پنج گوشه كشور زبانه مي كشيد! اما چه شد؟ هشت سال استواري، هشت سال دليري و فداكاري و شهادت و جانبازي، به طلوع خورشيد پيروزي منجر شد. جهاني شگفت زده گرديد. مگر مي توان تصور كرد ملتي در برابر يورش نظامي، اقتصادي و فرهنگي نيمي از جهان پايمردي كند و پيروزي را از آن خود كند؟! و جهاني هنوز شگفت زده است!
آيا سينماي ما هم شگفت زده است؟ آيا سينماي ما هم سراسيمه در پي تصوير واقعيت دفاع ماست؟ آيا سينماي ما حق خود به تاريخ پرافتخار دفاع مقدس را ادا كرده است؟ جز 10 فيلم خوب، چند فيلم حرفه اي در حوزه دفاع مقدس سراغ داريد؟
درد؛ تنها فيلم خوب نساختن درباره دفاع مقدس نيست! مصيبت اين است كه بخشي از سينماي ايران اصلا با دفاع مقدس سرسازگاري ندارد. دفاع مقدس را برنمي تابد! دفاع ملت ما را در فاصله سال 59 تا 67، مقدس نمي داند. در نتيجه فيلمي ساخته مي شود: «سيزده 59»! فيلمي ساخته مي شود: «خرس! با اين حال نبايد گفت سينماي «ما» به تاريخ «ما» احترام نگذاشته است! سينماي ما اهميت تاريخ را، حقيقت تاريخ را و پيام تاريخ را درك نكرده است!
اما هر اندازه ما غفلت كرديم، دشمن هشياري كرد! دشمن مي دانست و مي داند چطور و چه هنگامي، ابزار فرهنگي را رو به ما به كار بگيرد! درست است كه دشمن فرياد مي زند: «هنر سياسي نيست»! مي گويد و با صداي بلند مي گويد: «هنر و سياست نسبتي ندارند»! مي گويد و اصرار دارد ما هم باور كنيم كه «شأن هنرمند اجل از سياست و سياست ورزي است»! اما همه اين جملات تنها براي اين است كه ما سر در گريبان غفلت فروبريم! به سياست و تاريخ بي اعتنا شويم! در سايه نفسانيت بي خيال بنشينيم. اسير خويشتن شويم! تا دشمن غدار، با فراغ خاطر، آرام و آهسته، تميز و مرتب، بي سروصدا بيايد و عمارت فرهنگ ملي و ديني را بر سر ما فرو ريزد! هويت مان را نفي كند. ارزش هاي ما را واژگونه نمايد. آني كند كه نبايد. ما را به دره فلاكت فرهنگي هولمان دهد، مبتلايمان كند.
و شگفتا كه برخي از هنرمندان ما تجاهل مي كنند. و شگفتا كه برخي نمي فهمند زمين و زمان را! درد بزرگ اين است: آنها كه بايد به مثابه پاسدار فرهنگ ما قدعلم كنند، نقشه فرهنگي را و جغرافياي ارزش هاي اين سرزمين را نگهباني نمايند، دشمن شناس نيستند يا نمي خواهند دشمن شناس شوند.
درد بزرگ اين است: آنها كه بايد تاريخ و فرهنگ را بشناسند تا اثر فرهنگي بيافرينند و ارزش هاي فرهنگي را در قاب روشن «ماندگاري» گيرند، نه آشناي فرهنگ خودي اند و نه تاريخ را همراه و آشنا هستند.
گفتيم دشمن در سايه سار غفلت ما، پرسه مي زند. نقش مي زند و بازي سازي مي كند. گفتيم دشمن مي داند در فضاي عمومي فرهنگ ما با چه لباسي آشكار شود! مي داند! ما او را جدي نگرفته ايم و دشمن هم از اين بابت بي نهايت سپاسگزار ماست. چون جدي نگرفته ايم، عرصه را براي او بيش از پيش فراهم و هموار كرده ايم.به اندازه اي فراهم و هموار كه حالا بايد تاريخمان را بيگانه روايت سازد. آن هم روايتي غريب، غيرمنصفانه، خصمانه و واژگون!
بزودي فيلم «سفينه» نيز به دست هاليوود اين ابزار صحنه سياست دروني و بروني كاخ سفيد، ساخته مي شود.
اين فيلم روايتگر داستاني خيالي با دستمايه قراردادن واقعيتي تاريخي است. در«سفينه» اشغال سفارت ايالات متحده آمريكا در تهران تصوير مي شود اما در ادامه و برخلاف واقعيت شكست واشنگتن در آزادكردن گروگان هاي آمريكايي، كماندوهاي ايالات متحده، دليرانه(!) و مدبرانه(!) گروگان ها را رها مي كنند تا هاليوود باز هم بر اين شعار بزرگ خود تأكيد كند: «آمريكا هميشه پيروز است.»
بله! هاليوود رو به تاريخ آورده! آن هم تاريخ ما! اما نه وفادارانه كه خصمانه و تحريف گر! هاليوود تاريخ ما را به نفع خود مصادره مي كند! به نفع خود تاريخ كشور ما را مي سازد!
هاليوود اطمينان هم دارد كه فيلم اش- فيلم جعلي اش- پاسخي از جانب سينماي ايران دريافت نمي كند. چون سينماي ما را جدي نگرفته است. سينماگران ما را - با عرض پوزش از سينماگران متعهد- به روز، تحليل گر، و دشمن شناس نمي بيند.
ماه پيش در برنامه هفت سيما، مدير مسئول يك نشريه زرد سينمايي كه از قضا عنوان تهيه كنندگي سيما را بر دوش مي كشد، رسا و روشن گفت: چرا دولت براي ساخته شدن فيلم هاي انقلابي و دفاع مقدسي وعده پشتيباني مي دهد. مردم بايد خواهان ساخته شدن اين گونه فيلم ها باشند!»
طيف بي اعتنا به ايران و تاريخ و فرهنگ ايران، با چه زباني بايد غايت آرزوهاي نامشروع خود را به زبان آورند؟
فيلم ضدايراني «300» ساخته شد، ما چه كرديم؟
«سنگسار ثريا» ساخته شد، ما چه كرديم؟
«سفينه» ساخته مي شود، ما چه خواهيم كرد؟
 


هاليوود ستيزي با كدام فيلم؟

آرش فهيم
در شرايطي كه توليد فيلم هاي ضدايراني در هاليوود -به عنوان يكي از حربه هاي تبليغاتي آمريكا عليه نظام جمهوري اسلامي- رو به افزايش است، سينماي ما همچنان نه تنها در نوعي انفعال و موضع خنثي به سر مي برد، كه گاه برخي فيلم هاي ساخت داخل در راستاي تخريب وجهه ايران در جهان تأثير مي گذارند.
وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي چند روز پيش در گفت و گويي از برنامه هاي اين وزارتخانه براي مقابله با فيلم هاي ضدايراني هاليوود خبر داد و گفت:«برگزاري همايش هاليووديسم، برپايي هفته هاي فيلم ايران در ساير كشورها، دعوت از هيئت هاي سينمايي جهان، شناسايي كارگردان ها و فيلمسازان غربي منتقد شرايط فعلي جهان و توليد فيلم مطابق با استانداردهاي جهاني و اكران در سطح دنيا از برنامه هاي اين وزارتخانه براي مقابله با فيلم هاي ضدايراني هاليوود است.» اما واقعيت اين است كه تمام اين برنامه ها در نهايت وقتي تبديل به جريان شده و تأثير مي گذارند كه به توليد فيلم و اكران جهاني اين توليدات بينجامند.
به عنوان مثال يكي از اتفاقات مثبتي كه طي سال هاي اخير افتاده، برگزاري همايش هاليووديسم و حضور تعدادي از فيلمسازان دگر انديش غربي در ايران بوده، اما خروجي همه اين برنامه ها، چند سخنراني كليشه اي بوده كه بازتاب چنداني هم پيدا نكردند. البته دست اندركاران سينماي كشورمان با يكي از اين هنرمندان به نام »ديه دونه« اهل كشور فرانسه براي ساخت يك أثر مشترك به توافق و مرحله عمل هم رسيدند، اما با گذشت دو سال هنوز از حاصل اين همكاري كه تله فيلم «صهيونيست ستيز»(با نام قبلي يهودستيز) است هيچ خبري نشده و حتي در داخل كشور هم به نمايش درنيامده، چه رسد به عرصه بين المللي.
اما جديدترين توافق مديريت سينمايي براي ساخت فيلم مشترك براي حضور در جهان، فيلم »لاله« است كه به تازه ترين چالش اين مديريت در برابر منتقدان تبديل شده است. ساخت فيلم درباره يك دختر رالي باز با هدف«پاسخ دادن به تبليغات ضدايراني»، آن هم به وسيله يك فيلمساز سطح پايين كه دستي هم در ساخت فيلم هاي ضداخلاقي آن هم در فاسدترين دستگاه سينمايي جهان يعني هاليوود دارد هم از آن تصميم هايي است كه نمي توان هيچ توجيه عقلاني براي آن يافت. برفرض كه اين فيلم بنابر ادعاي آقايان، تصويري مثبت از ايران نشان دهد و فضايي متفاوت با آنچه غربي ها درباره وضعيت كشورمان تبليغ مي كنند را ترسيم نمايد. آيا آقايان نمي دانند كه «دختر رالي باز» اساسا نمادي از غرب زدگي نسل جوان ايراني شناخته مي شود؟ يعني فيلم «لاله» در بهترين حالت روايتي درباره تسليم شدن جامعه ايران در برابر فرهنگ مهاجم غربي و استحاله دختران جوان ايراني در سبك زندگي و الگوهاي رفتاري و شخصيتي آمريكايي است. خب اين كجايش نوعي پاسخ به تبليغات ضدايراني هاليوود محسوب مي شود؟ گويا رابرت تيت نويسنده روزنامه تلگراف انگليس خيلي زودتر از برخي از دوستان ما اين موضوع را فهميده و نوشته: «لاله صديق (قهرمان فيلم لاله) نمادي از زنان ايراني است كه براي استقلال فكري خود در جامعه اي مردسالار به مبارزه مي پردازند.»
يك فيلم و به طور كلي يك أثر هنري زماني مي تواند فرهنگ و تمدن و جامعه ايراني را در جهان نمايندگي كند كه ملهم از جهان بيني و ارزش ها و آيين هاي بومي كشورمان باشد. چطور مي توان فيلمي را كه مضموني جز غلبه فرهنگ غربي بر ايران و جوانان و زنان آن را روايت نمي كند، نماينده سينماي ايران در جهان دانست؟
يكي ديگر از موضوع هايي كه جناب وزير ارشاد به عنوان برنامه هاي وزارتخانه تحت مديريت خويش براي مقابله با فيلم هاي ضدايراني هاليوود عنوان كرده اند، برگزاري هفته هاي فيلم در خارج از كشور است. البته اين برنامه هم مي تواند موثر باشد، به شرطي كه در انتخاب فيلم ها دقت بيشتري صورت گيرد. چون متأسفانه در بسياري موارد آثاري به هفته هاي فيلم خارج از كشور اعزام مي شوند كه به جاي خنثي سازي تبليغات ضدايراني، خود نوعي تخريب وجهه و چهره ايران و ايراني محسوب مي شوند.
نمونه اخير، برگزاري هفته فيلم هاي ايراني در برلين است كه توسط موسسه رسانه هاي تصويري برگزار شد. نكته عجيب اين بود كه دقيقا فيلم هايي براي نمايش در اين هفته انتخاب شدند كه اغلب القاگر وجود بحران و گسست و ناهنجاري در جامعه ايران هستند. فيلم هايي كه نه تنها قابليت بازسازي تصوير جامعه امروز ايران را نزد مخاطب خارجي ندارند كه بيشترشان فيلم هايي بي هويت و خالي از رويكرد بومي و فرهنگ ايراني هستند.
مشكلي كه اغلب درباره معرفي نمايندگان سينماي ايران در جشنوراه ها و محافل خارج از كشور هم رخ مي دهد. چند ماه قبل فيلم «جدايي نادر از سيمين» به عنوان نماينده ايران در مراسم اسكار اعزام شد. اين درحالي است كه مالكان و مديران اسكار دشمنان سرسخت و بي رحم كشور و مردم ايران هستند و اسكار در واقع يكي از بازوهاي تبليغاتي رژيم جنگ طلب حاكم بر ايالات متحده محسوب مي شود. حاكميتي كه از هيچ ترفندي براي ضربه زدن به ملت ايران كوتاهي نمي كند و حتي اگر در توانش باشد حاضر است با انواع تسليحات كشتار جمعي مردم سرزمين ما را از حق زندگي كردن نيز محروم كند. آن وقت ما نه تنها با شيفتگي به استقبال محفل سينمايي اين رژيم مي رويم كه فيلمي را به عنوان نماينده سينماي كشورمان ارسال مي كنيم كه دقيقا در راستاي تبليغات و خواسته هاي آن هاست.
اتفاقي كه در جشنواره اخير فيلم كن نيز افتاد و فيلمي به نمايندگي از ايران به آنجا رفت كه در شان كشور ما نبود. شايعه شده بود كه قرار است فيلم «خانه پدري» نيز از سينماي ايران به جشنواره ضدايراني ديگري به نام ونيز حضور يابد كه خوشبختانه تكذيب شد. چون اين فيلم هم از آثاري است كه چهره كشورمان را نزد مخاطب خارجي مخدوش مي كند.
حال بايد پرسيد كه سينماي ايران با كدام فيلم ها قصد مقابله با هاليوود را دارد؟ اگر فيلم مناسبي براي حضور در مجامع جهاني نداريم -كه البته تعداد انگشت شماري هست- لااقل اي كاش از حضور فيلم هاي سياه نما و تخريب كننده چهره ايران در عرصه بين المللي جلوگيري مي شد.


نگاهي به برنامه طنز خنده بازار

لوده بازار!

محمد قمي
رقص و يا همان حركات موزون، موسيقي نازل، موضوعات نازل تر، تيپ هاي باسمه اي، ادا و اطوارهاي بي مزه، شكلك درآوردن هاي بداهه، بداهه گويي و بداهه كاري و بداهه سازي و... و خلاصه بداهه ها در انواع و اقسامش!
اين ها به اضافه چيزهاي دم دستي و سطحي و نازل ديگري از اين دست، مي شود مجموعه - به اصطلاح طنزي به نام «خنده بازار» كه البته نه هيچ ربطي به طنز به معناي حقيقي و ناب و اصيل و محترم و البته سخت آن دارد و نه هيچ نسبتي به هجو و هزل حتي!
بله؛ بساط لودگي به راه است! برنامه اي شبه فكاهي به جهت فرح بخشي به مردم، منتها با سطحي ترين قلقلك هاي روحي- و البته جسمي- كه بدون متن و بدون كاراكتر و بدون ريزبيني و بدون فيلمنامه و بدون سوژه هاي ناب و بدون دقت كافي و وافي و البته با كلي رقص و لودگي و مزه پراني مهوع همراه است و نه از آسيب شناسي اجتماعي در آن خبري هست و نه از طنز فاخر در آن نشاني!
طنز فاخر پيشكش! همين قدر كه از اين همه لودگي دست بردارند و حداقل سعي كنند فضا را به سمت رقاصي و پرت و پلا گويي نبرند خودش كلي پيشرفت است! به قول معروف، جلوي ضرر را هر وقت بگيري، فايده است.
اينكه برنامه «خنده بازار» چيزي از عناصر و مولفه هاي طنز را در خود ندارد نكته پوشيده و پيچيده اي نيست و از سر برنامه همين طور مي بارد كه باسمه اي بودن و سنبل شدن، عنصر اصلي آن است.
اما سؤال اينجاست كه اين روند بناست در برنامه سازي هاي تلويزيون ما به كجا منتهي شود؟ به قول طلبه ها، حد يقف اين برنامه ها كجاست و چيست؟ اينكه يك عده نابازيگر و بازيگر دست چندم دور هم جمع شوند و صرفا به تكرار يك سري هجويات سطحي و نازل بپردازند به چه درد مردم مي خورد؟ آخر خنداندن مردم به هر قيمتي كه دليل نمي شود براي مجوز هر كاري.
اينكه يك سري آيتم سرسري و بي معنا و تكراري صرفا براساس تمسخر برنامه هاي تلويزيوني ديگر يا مقولات اجتماعي و اخلاقيات عرفي ساخته شود و به خورد مردم داده شود كه نامش برنامه طنز و فكاهه نمي شود، آن هم از نوع ادعايي حضرات يعني فاخر!
نمايش چنين برنامه هايي تنها دو پيامد دارد؛
يكي شكستن قبح حركات سبك و تابو در رسانه ملي و فراگير و ديگري كمك به هر چه پايين تر آوردن سطح تربيت بصري و خواسته رسانه اي بيننده.
برنامه اي كه نه از جديت شكننده و استادانه و اصيل طنز- به عنوان يكي از جدي ترين ژانرهاي نمايشي و ادبي- در آن خبري هست و نه از متانت و ارزشمداري برنامه سازي در فراگيرترين رسانه كشور كه قطعا بايد ملاحظه بينندگان متنوع و متكثرش را در طيف ها و قشرها و سليقه ها و سطوح سني و فكري گوناگون بكند.
براستي چرا و به چه قيمتي، مديران و برنامه سازان تلويزيوني حاضر مي شوند با روح و روان و تربيت بصري مخاطبان شان چنين معامله اي بكنند و چنين معجون هاي مهوعي را به خوردشان بدهند؟
وقت و نگاه و فكر و انرژي مردم و بودجه بيت المال و هزار و يك هزينه ديگري كه با ساخت و نمايش اين برنامه ها از جيب مخاطبان مي رود- از معنوي گرفته تا مادي- چگونه بايد جبران شود؟
و اصلا چرا بايد اينچنين هدر و هرز رود؟ براستي چرا؟!


نگراني فلسطيني ها از تحريف حقايق در فيلم ياسر عرفات

صهيونيست هاي مقيم هاليوود قصد دارند تا فيلمي را درباره ياسر عرفات رهبر فقيد فلسطيني بازي كنند. آنچه بيش از هر چيزي نگراني فلسطيني ها را برانگيخته حضور «استيون آلن اسپيلبرگ» كارگردان يهودي وفادار به رژيم صهيونيستي در ميان تهيه كنندگان اين فيلم است.
همچنين جرج كلوني بازيگر هاليوود با دو شركت «دريم وركز استوديوز» و «انستيتو فيلم دوحه» براي بازي در نقش ياسر عرفات به توافق رسيدند.
دو شركت «دريم وركز استوديوز» و «انستيتو فيلم دوحه» اطلاعاتي از محتواي فيلم سينمايي ياسر عرفات منتشر نكرده اند اما به نوشته منابع خبري داستان اين فيلم از ورود ياسر عرفات به مبارزه با صهيونيست ها در كودكي تا مرگ او و حوادثي چون انتفاضه اول فلسطين، قراردادهاي سازش اسلو و كمپ ديويد و نهايتا محاصره چند ساله وي كه منجر به مرگش شد را در برمي گيرد.


تعطيلي شبكه تلويزيوني رژيم صهيونيستي به دليل بحران اقتصادي

كاركنان شبكه 10 تلويزيون حكومتي رژيم صهيونيستي با ارسال نامه سرگشاده اي براي «بنيامين نتانياهو» نخست وزير اين رژيم، از وي براي نجات اين شبكه از بحران مالي و تعطيلي اجباري استمداد نمودند.
به گزارش صراط، در نامه كاركنان اين شبكه تلويزيوني آمده است؛ ما از اينكه منبع معيشتي خانواده خود را از دست بدهيم بسيار نگرانيم. كاركنان مذكور در نامه خود آورده اند؛ بدهي هايي كه كاركنان شبكه 10 را تا آستانه اخراج پيش برده، 5/12 ميليون دلار است.


سوريه فيلمي در افشاي خاندان آل سعود مي سازد

كارگردان سرشناس سوري با ساخت فيلمي به دروغ بودن پيشينه تاريخي خاندان سعودي پرداخته است و حيله و فريبكاري خاندان سعودي را برملا مي كند.
به گزارش العالم، نجدت انزور، كارگردان مشهور سوري، در فيلم جديدش با نام «ملك الرمال» (پادشاه شن) با وجود تهديداتي كه از عربستان سعودي دريافت كرده است، اصرار دارد كه فريبكاري و حيله گري خاندان سعودي را در اين فيلم، كه ماه آينده در بيش از 20كشور از جمله آمريكا و كانادا اكران مي شود، برملا كند.
اين كارگردان سوري در اين فيلم به زندگي نامه عبدالعزيز، بنيانگذار رژيم سعودي در عربستان سعودي پرداخته و به همين دليل مورد تهديد قرار گرفته است.
كارگردان سوري درباره درون مايه فيلمش گفته است اين فيلم از حوادث امروز در جهان عرب و نقشي كه عربستان و قطر در نابودي و تجزيه كشورهاي عربي ايفا مي كنند و مستقيما بر امت اسلامي تاثير مي گذارد، الهام گرفته است.
سايت خبري البوابه العراقيه در اين باره نوشت: نجدت انزور در اين فيلم سعي كرده است بخش هايي از تاريخ سعودي را كه با پرداخت رشوه و دلار ساكت مانده است به نمايش بگذارد.
اين فيلم اولين فيلمي است كه با صراحت تمام به تاريخ خاندان سعودي مي پردازد و از شخصيت عبدالعزيز و نقش پنهاني او در تاسيس عربستان سخن مي گويد.
 


فيلمساز آمريكايي: سرنگوني هواپيماي ايراني كمتر از حادثه 11 سپتامبر نبود

فيلمساز آمريكايي با بيان اينكه هدف قرار دادن هواپيماي ايراني كمتر از حادثه 11سپتامبر اهميت نداشت، گفت: متاسفم كه رئيس جمهور آمريكا بعد از اين حادثه به جاي عذرخواهي از ملت ايران رويكرد نامناسب خود را ادامه داد.
به گزارش فارس، اسكات فرانك فيلمساز و تهيه كننده آمريكايي در نخستين همايش بين المللي هنر، زبان و تكنولوژي كه در هتل پرديسان مشهد مقدس برگزار مي شود اظهار كرد: ايران فرصت طلايي براي تاثيرگذاري بر سينماي غرب دارد.
فرانك با انتقاد از رويكرد مسئولان آمريكا در قبال ايران تاكيد كرد: در فيلم جديد خود تلاش مي كنم تا رويكرد انساني و احساسي نسبت به مسئله هواپيماي ايراني در سال 1988 در خليج فارس داشته باشم و بسيار متاسفم كه رئيس جمهور وقت آمريكا بعداز اين حادثه دلخراش به جاي عذرخواهي از ملت ايران رويكرد نامناسب خود را همچنان ادامه داد.
فرانك يادآور شد: حادثه سقوط هواپيماي ايراني كمتراز حادثه 11 سپتامبر اهميت نداشت و بسيار متعجبم كه چرا مطبوعات و رسانه هاي بين المللي به آن نپرداختند.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14