(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 9 مرداد 1391 - شماره 20268

عوامل و آثار هبوط انسان
نظام سازي مبتني بر ولايت مطلقه فقيه
زمينه ها و موانع تحقق عدالت اقتصادي


عوامل و آثار هبوط انسان

عليرضا بشيرزاد
هبوط به معناي فرود آمدن همراه با استقرار در جايي است. منظور از هبوط در اين جا، زميني شدن انسان و خروج از بهشت آسماني و روحاني فطرت است. بسياري از انسانها به سبب اعمال و رفتارهايي از مقام انسانيت خارج مي شوند و برخلاف فطرت سالم و عقل سليم عمل مي كنند و در نتيجه دچار مشكلات و رنج هايي مي شوند كه زندگي را بر ايشان سخت و دشوار مي سازد و در يك فرآيند به سقوط مي كشاند.
در حقيقت هبوط انسان از مقام انسانيت و زميني و دنيوي شدن، عامل اصلي سقوط او در دوزخ فراق الهي است. از اين رو، آشنايي با حقيقت هبوط و عوامل و آثار آن مي تواند ما را براي مقابله با عوامل آن كمك كند. نويسنده با مراجعه به آموزه هاي وحياني قرآن بر آن است تا تبييني ازحقيقت هبوط، عوامل و آثار آن ارائه دهد.
از هبوط تا سقوط
انسان ها تا زماني كه در دنيا به سر مي برند و از حيات مادي دنيوي بهره مند مي باشند، در حال شدن و صيرورت هستند. هر چند كه همه انسان ها به سوي خداوند حركت مي كنند و به طور ذاتي آن را به عنوان كمال مطلق شناسايي كرده و به سوي متاله شدن در حركت مي باشند، (اليه المصير، غافر، آيه 4، تغابن، آيه3) اما بسياري از آنان در فرآيند شدن و رسيدن، به گمراهي مي افتند.
اين گمراهي گاه به سقوط نهايي در دوزخ فراق مي انجامد؛ زيرا فراق از خدايي شدن، به شكل دوزخ در قيامت ظهور مي يابد كه زبانه هاي آن هستي و قلب را مي سوزاند (سوره همزه)؛ و گاه ديگر در شرايط اشتباه در تطبيق مي افتد و آنچه را كمالي نيست كمالي مي پندارد و به سوي نقص مي رود و از اين جهت گرفتار تنگناها و سختي ها مي شود و حتي اگر برخي از اسما و صفات الهي را در اين فرآيند و سير شدن ها، در خود تحقق بخشد و به كمالاتي برسد، از برخي ديگر در فراق است و اگر حتي از اشتباه در تطبيق بگريزد و حقايق اسما و صفات الهي را بشناسد به سبب خطا و گناهان، از تماميت بخشي اين كمالات محروم مي شود؛ زيرا آن خطا و سيئات اجازه نمي دهد تا شخص در مرتبه تماميت متاله شدن قرار گيرد و اينگونه است كه به جاي جنت ذات، در جنات ديگر اسما و صفات الهي وارد مي شود و همراه با بهره مندي از قرب بهشت، در بهشت هاي هفتگانه اي در مي آيد كه غير از بهشت هشتم يعني جنت ذات است. (فجر، آيات 27 تا 29) پس، از حضور در مقاماتي چون قاب قوسين او ادني (نجم، آيه 9) و رضوان من الله اكبر (توبه، آيه 72) باز مي ماند.
همه انسان ها مي بايست از اين فرصت استثنايي عمر خويش در دنيا بهره گيرند، زيرا امكان شدن هاي كمالي و خدايي شدن در جايي ديگر براي انسان ميسر نيست. شرايط دنيا هرچند سخت و دشوار است، ولي انسان به طور طبيعي استعداد اين را دارد كه ضمن بهره مندي تمام و كمال از اين شرايط، از افتادن در دام ماديات رهايي يابد و وجه الله را مقصد سير خود قرار دهد و به تمام وجود متوجه خدايي شدن شود.
اما بسياري از مردم در دام هاي خطا و اشتباه مي افتند، زيرا حتي اگر بتوانند نفس را از درون مديريت كنند و تحت مديريت عقل قرار دهند؛ دشمني سوگند خورده در كمين آدمي است كه با وسوسه وفريب، شرايط زندگي مناسب را دگرگون مي سازد. هرچند كه وحي الهي براي هدايت آدمي و دنيا به ياري و مدد عقل آمده است؛ با اين همه نجواي دايمي ابليس و شياطين اجازه نمي دهد تا درشناخت و تشخيص كمال از نقص، حق از باطل، خوب از بد، زيباو زشت موفق باشد و از دام تلبيس ابليس بگريزد و از تزيين گري وي نجات يابد و با متشابهات، وي را گمراه نسازد. اينگونه است كه گرفتار هبوط مي گردد و زميني و مادي مي شود و در يك فرآيند به جاي جدايي شدن، شيطان مي شود و درجرگه شياطين در مي آيد و از اولياي آنان محسوب مي شود و در نهايت سقوط كرده و امكان رهايي از آتش فراق نمي يابد؛ زيرا استعداد خدايي شدن را از دست داده و از سرمايه عمر و وجود خويش زيان كرده است.
عوامل هبوط
هبوط به معناي فرود آمدن (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 849، ذيل واژه هوي) همراه با استقرار است. (كشاف، زمخشري، ج 4، ص 790؛ تفسير التحرير و التنوير، ج 15، ص جزء 30، ص 514).
واژه هبوط درباره خروج آدم (ع) وحوا و ابليس از بهشت خاص آدم (ع) و شرايط آرماني آنجا به كار رفته است. خداوند در آياتي از جمله 35 و 36 سوره بقره، هر دو واژه اخراج و هبوط را به كار مي برد. در اين آيه آمده است كه ما به آدم و همسرش گفتيم تا در بهشت سكونت كنند، ولي ابليس با شيطنت خود ايشان را به لغزش انداخت و آن دو را از بهشت اخراج كرد و ما هم به هر سه نفرشان گفتيم هبوط كنيد.
به نظر مي رسد كه هبوط تنها خروج صرف نيست؛ بلكه نوعي خروج از جا يا جايگاه به شكل خاص مي باشد.
واژه هبوط يك بار ديگر، درباره خروج و نزول نوح و همراهانش از كشتي درپي فرمان خداوندي در آيات 44و 48 به كار رفته است. در اينجا نيز واژه هبوط به معناي خروج ازكشتي و نزول بر زمين براي استقرار در آن، به كار رفته است.
مورد سوم از كاربرد اين واژه درباره فرمان خداوند به هبوط بني اسرائيل در شهري مي باشد.
بني اسرائيل پس از خروج از سرزمين مصر فرعوني، خواهان بهره مندي از غذاهاي معمولي به جاي منّ و سلواي آسماني مي شوند، خداوند نيز به ايشان فرمان مي دهد تا در مصر و شهري ديگر در آيند از اين مواد غذايي معمولي استفاده كنند. در اينجا خروج از سرزمين آسماني و غذاهاي آسماني و استقرار در سرزمين و شهري معمولي براي استفاده از غذاهاي به عنوان هبوط تعبير شده است. (بقره، آيات 60 و 61)
مورد چهارم از كاربردهاي آن، درباره هبوط برخي از سنگ ها و فرو ريختن آنها بر اثر ترس از خشيت الهي است. (بقره،آيه 74) درحالي كه دل هاي برخي از مردمان حتي از اين سنگ ها نيز سخت تر است و هيچ خشيت و خوفي از خداوند ندارند تا بترسند و فروپاشند و نرم شوند.
از كاربردهاي چهارگانه واژه هبوط در آيات قرآني اين معنا به دست مي آيد كه در هبوط افزون بر خروج از جا و جايگاه و استقرار درجايي ديگر، نوعي نزول و تنزل مكاني و يا مقامي نيز وجود دارد. بنابراين، از مقومات معنايي آن مي بايست به خروج، نزول و استقرار توجه داشت. از اين رو گفته شده كه هبوط نوعي خاص از نزول و خروج و استقرار است. لذا درباره هبوط مي توان گفت كه آن فرود آمدن همراه با نزول و خروج از مكان و منزلت و مستقر شدن در وضعيت ديگري است.
همان گونه كه حضرت آدم(ع) تحت تاثير وسوسه ابليس، سوگند دروغ و فريب كاري شيطان، از بهشت خود، بيرون رانده شد و از مقام منزلت نيز خارج گرديد و درجايي پست تر و سخت تر مستقر شد، اين هبوط براي همه انسان ها در همين جهان نيز ممكن است تحقق يابد.
حضرت آدم(ع) پيش از هبوط، در جايگاه خوبي قرار داشت كه جايگاه فطري همه انسان هاست. دراين جا و جايگاه، آدم(ع) از مكان و مكانت بسيار خوبي بهره مند بود. خداوند در اين باره مي فرمايد كه او در آن جايگاه از همه چيز بهره مند بود، پوشش مناسب و زيبايي داشت. در آسايش و آرامش كامل بود؛ نه گرسنگي و نه عرياني داشت؛ گرفتار تشنگي و آفتاب شديد نبود: ان لك الا تجوع فيها و لا تعري و انك لا تظما فيها و لا تضحي (طه، آيات 119 و 120)؛ ولي به وسوسه ابليس كه وعده درخت جاودانگي و ملك و پادشاهي بي زوال: شجره الخلد و ملك لا يبلي، به او داده بود (طه، آيه 121) از آن ميوه درخت ممنوعه خورد و لخت و عريان شد و در نهايت از بهشت اخراج شد و از مقام و منزلت هبوط كرد و در شقاوت و سختي دنيايي ديگر گرفتار آمد (طه، آيات 122تا 124) بني اسرائيل نيز در سرزمين آسماني سينا در آسايش و آرامش بودند و از مائده هاي آسماني بهره مي بردند و از من و سلوي روزي مي خورند؛ ولي زياده خواهي كرده و دل به ماديات دنيايي سپردند و آرامش و آسايش بهشت سينايي را نپسنديدند و خواهان آن شدند تا زميني شوند و همانند ديگر مردمان زندگي كنند. اين گونه بود كه فرمان هبوط از سوي خداوند آمد و ايشان نيز همانند حضرت آدم(ع) گرفتار شقاوت و رنج و سختي شديد شدند و سعادت خود را به دست خويش به شقاوت تبديل كردند. (بقره، آيات60 و 61).
با نگاهي به آيات قرآني و تحليل و تبيين هايي كه درباره هبوط حضرت آدم(ع)، هبوط ابليس و هبوط بني اسرائيل مي دهد، مي توان به دو دسته عوامل بيروني و دروني اشاره كرد.
از عوامل دروني و بيروني هبوط مي توان به زياده خواهي (طه، آيه 121 و بقره آيه 60)، خود بزرگ بيني و خودپسندي (ص، آيات 74 تا 77)، تكبر و استكبار (بقره، آيه 34؛ اعراف، آيات 11 و 13؛ حجر، آيات 32 تا 34؛ ص، آيات 75 و 77)، فرومايگي (اعراف، آيات 11 و 13)، نافرماني و عصيان (همان آيات؛ ص، آيات 74 و 77؛ طه، آيات 121 و 123)، اضلال و اغواي ديگران (بقره، آيات 35 و 36؛ اعراف، آيات 19 تا 24)، ظلم و ستم (بقره، آيات 35 و 36)، وسوسه و اغواپذيري و پذيرش سلطه شيطان (بقره، آيات 35 و 36؛ اعراف، آيه 27) و فريب خوردن از شيطان (همان) اشاره كرد.
براساس آموزه هاي قرآني از مهم ترين عوامل هبوط، تخلف از فرمان الهي و عصيان نسبت به اوست. (اعراف، آيات 22 تا 24) اگر اموري دروني چون خودبيني، فرومايگي، زياده خواهي و مانند آن به عنوان عوامل هبوط بيان شده، در حقيقت بسترساز و زمينه ساز عامل اصلي هبوط يعني عصيان و نافرماني است.
آثار هبوط
با نگاهي به آنچه گفته شد به آساني مي توان دريافت آثار متعدد و متنوعي براي هبوط وجود دارد. از جمله اين كه هبوط، شرايط را براي انسان سخت تر مي كند، زيرا در موقعيتي قرار مي دهد كه از نظر مكان و مكانت، شرايط دشواري براي شدن هاي كمالي است. خداوند به صراحت اين معنا را در آياتي از جمله 35و 36 سوره بقره بيان مي كند. از جمله مهمترين اثر هبوط، اخلال درمسير طبيعي در شدن هاي كمالي انسان و خدايي شدن اوست؛ زيرا پيش از هبوط، دشمني وجود نداشت و تنها كينه و حسادت بود، ولي پس از هبوط شرايط دگرگون مي شود و آن حسادت و كينه دروني به دشمني آشكار تبديل مي شود. از اين روسخن از دشمني ميان هبوط كنندگان است. اين دشمني تنها اختصاص به انسان و شيطان ندارد هرچند كه دشمن اصلي بشر است، ولي دشمني و عداوت ميان انسانها نيز پديد مي آيد و اين، شرايط را براي خدايي شدن سخت و دشوارتر از پيش مي كند.
اگر شرايط زيستي انسان با هبوط، دشوار شد و به جاي سيري، در گرسنگي و به جاي پوشش، در بي لباسي و لختي و به جايي سيرابي، در تشنگي و به جاي سايه، در آفتاب سوزان قرارگرفت، بدتر از همه اينها دشمني ميان انسانها و نيز ميان انسان و شيطان پديدار شد كه سختي را چندبرابر افزايش مي دهد. لذا خداوند با واژه شقاوت اين سختي را بيان مي كند كه عين بدبختي است.
انساني كه از مقام فطرت خدايي خود هبوط مي كند اينگونه شرايط را براي خود سخت مي كند و بدبختي را به جان مي خرد. پيش از هبوط از مقام انسانيت و بهره مندي از شرايط فطري، انسان به آساني گام در راه خدايي شدن مي گذارد؛ ولي هرچه زميني تر مي شود و خود را با سيئات و خطاها و اشتباهات به بي تقوايي عقلاني و وحياني مي كشاند، شرايط را بر خود سخت تر مي كند.
بسياري از مردم همانند بني اسراييل رفتار مي كنند و از اين كه در شرايط مناسب آسايش و آرامشي هستند و عقل سالم و قلب سليم، مديريت آنان را به عهده دارد، خسته مي شوند و خوشي، زير دلشان را مي زند. لذا شرايط مناسب و مساعد طبيعي و فطري تحولات كمالي را به وسوسه هاي زميني شيطان مي فروشند و به سوي شهر طبيعت و غريزه كوچ مي كنند و خواهان سكونت در آن مي شوند. اين گونه است كه شرايط شدن هاي كمالي و خدايي شدن را از دست مي دهند و يا در شرايطي سخت مي بايست راه خدايي شدن را بپيمايند.
هبوط، همان گونه كه خروج ازمنزل سلامت جسم و آسايش آن است(بقره، آيات 35و 36؛ و آيات 60 و 61) همچنين فروافتادن از منزلت انسانيت و سلامت روح و آرامش جان است و شخص با هبوط خويش، از مقام رفيعي كه در پيشگاه الهي دارد فرومي لغزد و فرو مي افتد. (اعراف، آيات 11 تا 18)و به عنوان هبوط كننده مي بايست در زميني همراه با گرسنگي، تشنگي، آفتاب سوزان، عرياني و لختي زندگي كند و بدبختي آن را تحمل نمايد و يا آنكه همانند ابليس گمراه گر، خوار و ذليل و رانده از درگاه ايزدي گردد. (حجر، آيات32 و 34)
البته خداوند به انسان هايي كه در هبوط خويش تحت تأثير وسوسه هاي شيطان بوده اند، فرصت توبه را مي دهد و حتي زمينه هدايت و چگونگي رهايي از شرايط سخت را نيز ارائه مي كند و اجازه مي دهد تا در اين شرايط شقاوت بار زميني شدن نيز بتواند متاله شود. هرچند كه اين كار براي آنها هزينه بيشتري تحميل مي كند و قدرت عمل را كاهش مي دهد. (بقره، آيات 35 تا 38)
اما كساني كه اولياي شيطان شدند و تحت هدايت و ولايت او قرارگرفتند و به اغواگري و اضلال ديگر انسانها تحت پرچم ابليس مي پردازند، امكان اين را نمي يابند تا توبه كنند؛ زيرا ايشان نيز رانده شده درگاه الهي هستند و از منزلت انساني خارج شده و در منزلتي پست تر از چارپايان يا سنگ هاي سخت و خارا قرار گرفته اند. لذا هبوط آنها به سقوط مي انجامد و همانند ابليس امكان توبه را نمي يابند و حتي سوگند مي خورند در فرومايگي و سقوط تا درك الاسفل از آتش دوزخ نيز پايين بروند ولي تن به پذيرش حق ندهند و درمسير خداوندي و متأله شدن گام برندارند.
انانيت و خودبيني آنها در كنار نافرماني و عصيان از روي علم و دانش، اجازه نمي دهد تا به خود آيند و راه حق را برگزينند.
به هرحال، از آموزه هاي قرآني برمي آيد كه تنها آدم(ع) از بهشت خويش و مكان و مقام خود هبوط نكرده است، بلكه همه انسانها در شرايطي برابر، اين امكان را دارند كه هبوط كنند و به جاي پيروي از فطرت سالم و عقل و قلب سليم از شيطان نفس و هواهاي آن پيروي كنند و خداي خويش را هواهاي نفس و غرايز قرار دهند و به جاي خدايي شدن، خودخواه شوند و هبوط كرده و درنهايت در دامن ابليس و ولايت او سقوط كنند و از مقام قرب الهي دور شوند.


نظام سازي مبتني بر ولايت مطلقه فقيه

علي ميثمي
«سابقه فقه سياسي در شيعه، سابقه عريقي است؛ ليكن يك چيز جديد است و آن، نظام سازي براساس اين فقه است؛ كه اين را امام بزرگوار ما انجام داد. قبل از ايشان كس ديگري از اين ملتقطات فقهي در ابواب مختلف، يك نظام به وجود نياورده بود. اول كسي كه در مقام نظر و در مقام عمل- توأما- يك نظام ايجاد كرد، امام بود؛ كه مردم سالاري ديني را مطرح كرد و مسئله ولايت فقيه را مطرح كرد. براساس اين مبنا، نظام اسلامي بر سر پا شد. اين، اولين تجربه هم هست. چنين تجربه اي را ما در تاريخ نداريم؛ نه در دوران صفويه داريم، نه در دوره هاي ديگر... نظام سازي- كه گفتيم امام بزرگوار ما براساس مباني فقهي، نظام سازي كرد- يك امر دفعي و يك باره نيست؛ معنايش اين نيست كه ما يك نظامي را براساس فقه كشف كرديم و استدلال كرديم و اين را گذاشتيم وسط، و اين تمام شد؛ نه، اينجوري نيست. نظام سازي يك امر جاري است؛ روزبه روز بايستي تكميل شود، تتميم شود. ممكن است يك جايي اشتباه كرده باشيم اما مهم اين است كه ما براساس اين اشتباه، خودمان را تصحيح كنيم، خودمان را اصلاح كنيم؛ اين جزو متمم نظام سازي است. نه اينكه گذشته را خراب كنيم. اينكه ما مي گوييم نظام سازي جريان دارد، معنايش اين نيست كه هر چه را ساختيم و بنا كرديم، خراب كنيم؛ قانون اساسي مان را خراب كنيم، نظام حكومتي و دولتي مان را ضايع كنيم؛ نه، آنچه را كه ساختيم، حفظ كنيم، نواقصش را برطرف كنيم، آن را تكميل كنيم. اين كار، يك كار لازمي است. من تصورم اين است كه بعد مهمي از قيد اطلاق كه امام منضم كردند به ولايت فقيه- كه در قانون اساسي اول قيد «مطلقه» نبود؛ اين را امام اضافه كردند- ناظر به همين است؛ يعني انعطاف پذيري. دستگاه ولايت- كه دستگاه عظيم ولايت، يعني در واقع مجموعه آن دستگاه هاي تصميم ساز و تصميم گير كه در رأسش رهبري قرار دارد؛ اما مجموعه، يك مجموعه است- بايد بتواند به طور دائم خودش را پيش ببرد، متحول كند؛ چون تحول جزو سنت هاي زندگي انسان و تاريخ بشري است... البته دشمنان «ولايت مطلقه» را به معناي «استبداد» گرفته اند؛ يعني ميل فقيه عادل به صورت دلبخواه... قضيه اين نيست. قضيه اين است كه يك حالت انعطافي در دست كليددار اصلي نظام وجود دارد كه مي تواند در آنجايي كه لازم است، مسير را تصحيح و اصلاح و بنا را ترميم كند... در عين حال مسائل جديدي وجود دارد. در زمينه اقتصاد، مسائل تازه اي وجود دارد. مثلا ما بانكداري اسلامي را به وجود آورده ايم. امروز مسائل تازه اي در زمينه پول و بانكداري وجود دارد؛ اينها را بايستي حل كرد؛ بايد اينها را در بانكداري اسلامي- بانكداري بدون ربا- ديد. كي بايد اينها را انجام بدهد؟ فقه متكفل اين چيزهاست... در قم بايد درس هاي خارج استدلالي قوي اي مخصوص فقه حكومتي وجود داشته باشد تا مسائل جديد حكومتي و چالش هايي را كه بر سر راه حكومت قرار مي گيرد و مسائل نو به نو را كه هي براي ما دارد پيش مي آيد، از لحاظ فقهي مشخص كنند، روشن كنند، بحث كنند، بحث هاي متين فقهي انجام گيرد؛ بعد اين بحث ها مي آيد دست روشنفكران و نخبگان گوناگون دانشگاهي و غيردانشگاهي، اينها را به فرآورده هايي تبديل مي كنند كه براي افكار عموم، براي افكار دانشجويان، براي افكار ملت هاي ديگر قابل استفاده است. اين كار بايستي انجام بگيرد، ما اين را لازم داريم. محصول اين كاوش هاي عالمانه مي تواند در معرض استفاده ملت ها و نخبگان ديگر كشورها هم قرار بگيرد.» (امام خامنه اي «مدظله العالي»، 17/6/1390)
كلمات فوق بخشي از سخنان حكيمانه رهبر فرزانه انقلاب در ديدار اخيرشان با اعضاي مجلس خبرگان رهبري است. سخناني كه به يك بيان- خصوصا با عنايت به فقيه بودن قاطبه مخاطبان ايشان در اين جلسه و نيز آغاز دروس حوزه هاي علميه در سراسر كشور- در حكم «نقشه راه حوزه هاي فقهي شيعه» در سال جديد تحصيلي است. علاوه بر اين مطالبات ايشان از جريان عظيم و عميق فقاهت در حكم نوعي حكم حكومتي تلويحي در راستاي تئوري سازي روشمند جهت جريان منطقه اي و بين المللي نظام ولايت اجتماعي اسلامي است. امري كه اگر عميق نگريسته شود در حكم پرچمداري داهيانه نوعي گفتمان جديد جهت صدور تئوريك و ساختاري انقلاب كبير اسلامي است. مسئله مهمي كه غفلت از آن ثمره اي جز جايگزيني مدل هاي اداره اي شرقي يا غربي التقاطي و لائيك در كشورهاي اسلامي و مصادره انقلاب هاي اسلامي منطقه اي از سوي كشورهاي فرامنطقه اي مكار و فرصت طلب نخواهد داشت.
جهت تحقق منويات معظم له به عنوان اوامر ولي اجتماعي ديني بر حوزه هاي علميه و فقهاي بزرگوار فرض است كه درسال تحصيلي جديد به مسئله فقه حكومتي و جريان دين در سطح توسعه اهتمام شايسته اي داشته باشند. البته بايد به فرق فقه خرد و فقه كلان و توسعه دراين مسير توجه درخوري داشت. آنچه تا قبل از تحقق نظام اسلامي از فقه در اذهان انديشمندان ديني بود عمدتا مبتني بر روابط فردي خرد شكل گرفته بود. اما با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري يكي از برجسته ترين فقهاي تاريخ شيعه سطح ديگري از فقه در معرض ديد همگان قرار گرفت كه همان فقه اقامه و يا اسلام در مقام عمل اجتماعي بود. در اين مرحله از تاريخ تكاملي معرفت ديني در دنياي اسلام در حوزه هاي علميه شيعي افق جديدي از فقه مطرح شد؛ كه همان فقه حكومتي و فقه توسعه جامع دين درهمه عرصه هاي حيات فردي و اجتماعي و بين المللي انسان هاست.
روشن است كه فقه حكومتي و فقه توسعه با فقه خرد مصطلح هم در موضوع شناسي و هم در ارزش گذاري و هم در نظام توصيفات تفاوت چشم گيري دارد. خصوصا با عنايت به تاثير دوعنصر زمان و مكان در اجتهاد روشمند جواهري دراين سير تكاملي؛ روز به روز درعين حفظ جهت گيري ايماني و يقين مقنن متعبدانه بر پويايي فقه شيعي در گذر از عرصه فردي به گستره حكومتي افزوده خواهد شد.
به بيان دقيق تر فقه حكومتي نيز اگر چه مانند فقه فردي مستند به منابع توصيفي، تكويني و ارزش ديني است ولي به جهت عهده داري موضوع نظام سازي و ساختارپردازي حكومتي در راستاي تكامل اجتماعي نسبت به فقه خرد فرق پيدا مي كند. زيرا فقيه در فقه خرد مصطلح اصلا خود را مسئول تكامل اجتماعي نمي داند ولي در فقه حكومتي فقيه اصلي ترين وظيفه خود را مشاركت در روند تكامل ديني اجتماعي و مديريت تحولات اجتماعي و «حوادث واقعه» در راستاي توسعه كلمه توحيد در عرصه جهاني و عقب نشيني همواره جبهه كفر و نفاق بين المللي تعريف مي كند. فقه خرد هرگز نگاه جدي اي به نظام سازي ندارد ولي فقه حكومتي اصلي ترين هدف خود را نظام سازي عقلاني كارآمد مبتني بر دين در تمام دنياي اسلام و تئوريزه كردن «مردم سالاري ديني» به عنوان نسخه نجات بخش امت اسلامي مي داند.
اگر درست به دنياي اسلام در شرايط كنوني نگاه شود عمق استراتژيك بيانات امام خامنه اي «مدظله العالي» بيش از پيش فهم خواهد شد. بايد واقعيت اين قيام هايي كه خاستگاه اصلي شان نمازهاي جمعه و جماعات مذهبي است را مدنظر گرفت. آنگاه آشكار مي شود كه امروز بيش از هر روز ديگري چشم متفكران دين مدار دنياي اسلام به حوزه هاي علميه شيعي است. امروز وظيفه اي تاريخي برعهده حوزه هاي علميه اين آب و خاك مقدس است.
زيرا اگر انقلاب هاي ديني- مردمي مستضعفان در جاي- جاي دنياي اسلام تئوريزه و نظام مند نشود و شعور پايدار اجتماعي جهت تحقق شعارهاي مردمي توليد نشود؛ قطعا با فروكش كردن شور انقلاب ها تمامي دست آوردهاي به دست آمده از دست خواهد رفت و يا حتي در صورت فرصت طلبي مناسب دشمنان قسم خورده دنياي اسلام، در جهت عكس اين اهداف و آرمان ها و شعارها عمل خواهد كرد. مباد كه چنين شود. مباد...


زمينه ها و موانع تحقق عدالت اقتصادي

محمد حكيمي
نگاه به عدالت و جوانب آن و هم چنين تعريف اين پديده و عوامل عيني شدن آن در جامعه از جمله مسائلي است كه همواره مورد بحث در منظومه هاي فكري مختلف قرارگرفته است. نگاه اسلام (قرآن، احاديث) به مسئله عدالت فارغ از جامع بودن داراي ويژگي هاي ديگري است كه آن را از ديگر نظريات عدالت متمايز مي كند. نگاه همه جانبه اسلام به عدالت علاوه بر پوشش همه جوانب اين مسئله به نوعي عينيت و غير انتزاع گرايي در اين مسئله رسيده است كه در نوع خود ويژگي هاي منحصر به فردي را در تعريف و اجراي اين هدف اجتماعي به وجود آمده است. مقاله حاضر از كتابي به همين نام كه از سوي كانون انديشه جوان منتشر شده انتخاب گرديده كه تقديم خوانندگان محترم مي گردد.
¤¤¤
واژه زيباي «عدالت» با واژه زيباتر نام علي(ع) درآميخت و عدالت علوي را در صفحات زرين تاريخ پديد آورد. عدالت، در انديشه امام جايگاهي ويژه دارد و از پايگاهي بس بلند برخوردار است. امام علي(ع) معيارهاي عدالت را نيك شناخت، با ژرف ترين واژه ها و جمله ها بيان كرد و در عينيت زندگي پر فراز و نشيب خويش آشكار ساخت. او لحظه اي و ذره اي از ميزان عدل فاصله نگرفت، در ميدان جنگ با دشمن ترين دشمنان خويش به عدالت رفتار كرد و سرانجام هستي خويش در اين راه نهاد.
درگذشته تاريخ و در دوران معاصر: بسيار كسان عدل و دادگري را ستودند: در اين باره كتاب ها نگاشتند و درباره ضرورت و ارزش عدالت سخن گفتند: ولي بسيار اندكند آنان كه ژرفاي معناي عدل را دريابند، گستره اش را نيك تبيين كنند و با همه توان براي تحقق آن بكوشند.
شناخت عدال، آگاهي از شيوه هاي اجرايي و ارزيابي دقيق قلمرو و گستره اش و از خودگذشتگي براي عينيت يافتن آن از ويژگي هاي امام علي(ع) است. جايگاه عدل در جهان تكوين و نظام تشريع و اجتماعات انساني و نيز در بعد حيات معنوي و مادي و زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي انسان در انديشه كران ناپيداي امام علي(ع) تبيين گشته و در زندگي فردي و اجتماعي اش شكوفا شده است؛ بدان سان كه سراسر زندگي آن امام، تجسم بي چون و چرا و بي كم و كاست عدل و عدالت است.
امام علي(ع) عدالت را قانوني فراگير و سنتي تغيير ناپذير در جهان خلقت مي داند؛ آن را در اجتماعات بشري و نظام تشريع، ضرورتي تخلف ناپذير مي شناسد و بر ضرورت هماهنگي دو نظام تكوين و تشريع، تأكيد مي ورزد؛ به گونه اي كه مذهب و مكتبش مكتب عدالت شناخته شده است.
¤اهميت عدالت
درباره عدالت، دو موضوع ترديد ناپذير مي نمايد:
1- انسان ها همه تشنه عدالتند؛ در راه آن از فداكاري دريغ ندارند و هر چند اكنون بدان دست نيابند، در انتظارش به سرمي برند. اين امر نشان مي دهد تعريف عدالت در ذهن و وجدان مردم، گرچه به اجمال، روشن است.
2- همگان مصاديق فراواني از عدل را پذيرفته اند. اين امر نيز نشان مي دهد كه وجدان عمومي و اذهان مردم با چارچوب كلي عدل آشنا است و نقدها و اشكال تراشي هاي نظري در آن چندان تأثير ندارد.
بنابراين، بايد مصاديق عدالت و شيوه هاي رسيدن به آن بررسي شود. امام علي(ع) درباره اهميت اين اصل مي فرمايد:
العدل اساس به قوام العالم.
عدل پايه اي است كه پايداري جهان به آن بستگي دارد.(1)
ان العدل ميزان الله، الذي وضعه للخلق، و نصبه لاقامه الحق، فلاتخالفه في ميزانه و لاتعارضه في سلطانه.
عدالت ميزان خدايي است كه در كار مردمان نهاد و آن را براي برپاداري حق بپاداشت، پس با خداوند در ميزانش مخالفت نكنيد و با قانونمنديش نستيزيد. (2)
جعل الله سبحانه العدل قواماً للانام.
خداوند سبحان عدالت را مايه پايداري مردمان قرار داد. (3)
با توجه به سخنان امام علي (ع) بايد گفت: عدل عملكردي است كه به وسيله آن نيازهاي مردم برآورده مي شود و نيازمندي برجاي نمي ماند؛ حق هركس بي كم و كاست به او داده مي شود؛ و هر كس درجايگاه شايسته خويش قرار مي گيرد. امام(ع) مي فرمايد: سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جاندار را آفريد. اگر علم را از معدنش اقتباس كرده بوديد... و از ميان راه به رفتن پرداخته بوديد و راه حق را از طريق روشن آن پيموده بوديد، راه ها براي شما روشن مي گشت و نشانه هاي هدايت آشكار مي گرديد. و فروغ اسلام شما را فرامي گرفت. در آن صورت، به رفاهي فراوان دست مي يافتيد؛ ديگر هيچ خانواده اي بي هزينه نمي ماند و هيچ مسلمان يا كافري كه در پيمان مسلمانان است گرفتارستم نمي گشت. (4)
عدم كاستي و كمبود در جامعه، ملاك محسوس و ملموس عدالت است و حتي اگر نيازمندي غير مسلمان درجامعه يافت شود، با عدالت سازگاري ندارد. براي آشكار شدن اهميت اين موضوع، توجه به دو حديث ديگر در تفسير سخن والاي امام علي (ع) سودمند مي نمايد. امام صادق (ع) مي فرمايد:
ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم.
هرگاه عدالت ميان مردمان اجرا شود، بي نياز خواهند شد. (و نيازمندي در جامعه باقي نخواهند ماند). (5)
امام كاظم (ع) نيز مي فرمايد:
لو عدل في الناس لاستغنوا ...
اگر عدالت ميان مردم اجرا شده بود، همه بي نياز بودند و فقيري نمانده بود. (6)
اين سخن امام علي (ع) كه «عدل عامل بر پايي و استواري مردمان است.» نشان مي دهد سنت خدايي حاكم بر آفرينش بر جامعه انساني نيز حاكم است و هماهنگي و همگامي با نظام خلقت، عامل پايداري و پايندگي اجتماع خواهد شد. از اين رو، مهم ترين راه دستيابي به زندگي طبيعي و سالم و بسامان، پيروي از قانون عدل و تعادل است. اين قانون، انسان را در خط تكامل قرار مي دهد و هر فرد را با افراد و موجودات ديگر هماهنگ مي سازد.
مهم ترين رسالت انبيا نيز آن بوده است كه جامعه و انسان را تابع نظام توازن بخش عمومي قرار دهند و پيرو سنت ها و قوانين آن سازند. بر اين اساس، انسان ها را از كجروي و تجاوز و عدل ستيزي باز مي داشتند؛ هر آن چه با اصول عدالت ناسازگار بود كنار مي زدند و مي كوشيدند عدل و توازن معيشتي و اجتماعي را برجوامع بشري حكمفرما سازند.
درنظر امام علي (ع)، وقتي عدالت به اجتماعي گام مي نهد، همه ارزش ها و معيارهاي رهايي بخش و سعادت آفرين ديگر نيز وارد مي شود.
العدل جماع الاحسان و اعلي مراتب الايمان.
همه نيكي ها در عدل نهفته است و عدالت بالاترين درجات ايمان است. (7)
بدين ترتيب، ژرفاي سخن امام علي (ع) نيك روشن مي گردد. مردمان جز در پرتو عدل به ساماني شايسته دست نيابند. (8)
مگر سامان يابي اجتماع در اين نيست كه همگان به قوانين گردن نهند، حقوق و حرمت افراد رعايت شود، هر فرد در برابر همه مردم متعهد باشد و از حريم جامعه دفاع كند و براي تعالي و شكوفايي آن بكوشد؟ بي ترديد اين امور وقتي ممكن است كه عدل حاكميت بايد، مردم به رعايت حقوقشان اطمينان داشته باشند و بدانند هر كس درجايگاه شايسته خويش قرار مي گيرد و شايستگي و مهارت ها با اعمال نفوذ ناشايستگان ناديده گرفته نمي شود. اين اطمينان خاطر همگاني، هويتي نيرومند به اجتماع مي بخشد، ميان افراد و نظام اجتماعي پيوندي ناگسستني پديد مي آورد و پايگاه اصلي پايداري و استواري اجتماعي مي گردد. امام علي (ع) مي فرمايد:
الرعيه سواد يستعبدهم العدل.
توده مردم را عدالت رام [ و آرام] مي سازد. (9)
حافظه اجتماعي بسيار نيرومند است؛ رفتارها و وعده ها را به خاطر مي سپارد و پاسخ هايي متناسب مي دهد. امام علي (ع) مي فرمايد:
قلوب الرعيه خزائن راعيها، فما اودعها من عدل او جور وجده.
دل مردمان گنجينه [كردار و رفتار] دولت ها است. هر عدل و ظلمي به ايشان روا دارند. [ در گنجينه ثبت شد] مي يابند. (01)
كساني كه آزادي سياسي را مسأله اصلي جامعه مي دانند. بايد نخست عدالت اجتماعي پديد آورند و تعادل و توان اقتصادي برقرارسازند؛ زيرا اگر عدالت باشد. هر كس بدون مزاحمت طبقات ثروتمند به حق خود رسد و انسان ها درجايگاه خويش قرار گيرند و تبعيض ها و تفاوت هاي ويرانگر و فاصله هاي طبقاتي كشنده رخت بربندد- آزادي مفهوم مي يابد. اگر عدالت اجتماعي نباشد. آزادي ابزار زورمندان و مال اندوزان و سلطه طلبان مي گردد؛ آن ها بيش از همه از اين بستر نرم و هموار سود مي برند و به جمع ثروت و استوار ساختن پايگاه هاي اجتماعي خود مي پردازند. سرمايه داري هاي كلان پديد مي آورند. دستمايه تلاش كشاورزان را مي ربايند و فقر و نابساماني هاي ويران گر را بر جامعه حاكم مي سازند.
البته زورمداران بدين اندك بسنده نمي كنند. آن ها با شيوه هاي تبليغي درمراكز فكري و فرهنگي و منابع اطلاع رساني نفوذ مي كنند و رأي انديشه مردمان را مي خرند و مردم را كه به سبب شدت گرفتاري، فرصت انديشيدن ندارند، به راهي كه خود مي خواهند، سوق مي دهند. بدين گونه نظام فرهنگي جامعه را به تباهي مي كشند و آزادي انديشه و انتخاب و عمل مردمان را از دستشان مي ربايند. (11)
زمينه ها و راه هاي تحقق عدالت
اجراي عدالت، چون ديگر مسائل اجتماعي، به زمينه مناسب نياز دارد. در تعاليم علوي، اصول و معيارهاي فراواني وجود دارد كه جامعه را به طور بنيادين به حق گرايي و دادگري سوق مي دهد و عدالت را در انديشه ها نهادينه مي سازد. بخشي از اين اصول عبارت است از:
1- زمينه هاي فرهنگي
الف- رعايت حقوق انسان ها
در مكتب علوي، حقوق انسانها جايگاهي ويژه دارد. در اين مكتب،جامعه انساني جامعه اي خدايي است و خدمت به انسان، سبب قرب به خداي متعال مي شود. حقوق انسان در حق خدا ريشه دارد و حقوق الهي خاستگاه اصلي حقوق انسان است.
امام علي(ع) مي فرمايد:
خداي متعال، رعايت حقوق بندگانش را مقدمه اي براي رعايت حقوق خود قرار داد. پس هركه به اداي حقوق بندگان خدا قيام كند، اين خود سبب قيام به اداي حقوق خدا خواهدشد. (21)
هر انسان، راه رسيدن انسان ديگر به خداوند است و راه تكامل اجتماعي و عروج معنوي انسان، ازمسيري به نام انسان مي گذرد؛ يعني كمك به انسان بستر تكامل آدمي و راه خشنودي خدا و قرب به اوست. راز اين امر در جايگاه انسان نهفته است. انسان ارزشمندترين پديده است و حريم و حرمت او بر همه تكليف ها و حرمت ها برتري دارد. در اين انديشه، هيچ حقوقي با حق و حرمت انسان توان برابري ندارد و در موارد تزاحم، حقوق انسان اصل و معيار قرار مي گيرد. براساس اين ديدگاه، توحيد و خداباوري، به انسان باوري مي انجامد و انسان باوري در درون خداباوري و دين باوري قرار مي گيرد. از اين رو، ايمان به خدا بزرگ ترين پشتوانه انسان و ارج نهادن به شخصيت و منزلت انساني است. امام علي(ع) مي فرمايد:
... هنگامي كه پيامبر مرا به يمن روانه كرد، گفت: اي علي، با كسي پيش از آن كه وي را دعوت به اسلام كرده باشيم كارزار مكن. به خدا سوگند كه اگر فردي را به دست تو هدايت كند، براي تو بهتر است از همه آن چه خورشيد بر آن طلوع و غروب كرده است... (31)
انسان ها خانواده اي يگانه اند كه خانواده خدايي خوانده مي شوند؛ مسئوليت در برابر انسان، در حقيقت مسئوليت در برابر خدا است. امام علي(ع) مي فرمايد:
همه شما خانواده خداييد و خداي سبحان سرپرست و كفيل خانواده خود خواهدبود. (41)
اين گونه نگاه به انسان در سراسر گفتار و كردار امام موج مي زند و نهج البلاغه به راستي كتاب انسان است؛ كتاب انسان هاي محروم و گرسنه؛ كتاب شور و سوزهاي كران ناپيداي امام علي(ع) در برابر دردهاي انساني. علي(ع) در نيكي به انسان ها و رعايت حقوق آن ها، به باورهاشان توجه نمي كند. وقتي انسان غيرمسلمان، در قلمرو فرمانروايي اش ستم مي بيند، از سوداي دل ناله سر مي دهد و مي گويد:
به من خبر رسيده كه مردي از لشكريان متجاوز معاويه بر زني مسلمان يا كافر در ذمه اسلام وارد شده و خلخال و دستنبد و گوشواره اش را به زور ستانده است. اگر مسلماني پس از اين اندوه بميرد، نبايد سرزنش شود، بلكه سزاوار است در چنين غصه اي بميرد. (51)
چنين بينشي درباره انسان، زمينه فرهنگي عدالت اجتماعي و تن دادن به حقوق انسان ها را سامان مي دهد. در تعاليم علوي، مسائلي چون تربيت و ارزش هاي اخلاقي، مسئوليت هاي مالي، مددكاري اجتماعي و مشاركت ثروتمندان و بينوايان نيز وجود دارد كه در پديد آوردن زمينه هاي فرهنگي عدالت اجتماعي بسيار سودمند است و پرداختن به آن ها، نوشتاري مستقل مي جويد.
ب. ظلم ستيزي
عدالت بدون ظلم ستيزي افسانه است و توازن و تعادل طلبي بدون نفي تعادل شكنان و امتياز خواهان پنداري پوچ.
در منطق امام علي(ع) تلاش براي برقراري عدل به اندازه مبارزه با ستم ضرورت دارد.
لا يحمل الانسان علي الحق الا من ورعهم عن الباطل.
مردمان را به عمل طبق حق وانمي دارد، مگر آن كه ايشان را از باطل پرهيز دهد.(61)
تفكيك ناپذيري عدل گرايي و ظلم ستيزي دركلام امام بسيار به چشم مي خورد.
با اجراي عدالت و ابزار آن مي توان با ستم ها به نبرد برخاست:
با قدرت عدالت با ظلم نبرد كنيد. (71)
وجود ظلم در هر بخش از جامعه، و هر عضو از اندام اجتماعي، حاكميت عدل در آن بخش را ناممكن مي سازد و به ديگر بخش ها و اعضا نيز سرايت مي كند:
از لوازم عدل، دوري از هرگونه ظلم است.(81)
امام كاظم(ع) در اين زمينه سخني ژرف و ارزنده دارد كه روشن گر تعاليم علوي است:
عدالت را برپا نتواند كرد، مگر كسي كه آن را به بهترين وجه اجرا كند. (91)
به بهترين وجه اجرا كردن، در پرتو قاطعيت اجرايي تحقق مي يابد. قاطعيت اجرايي يعني درهم شكستن همه موانع و سدها.
ج. همكاري دولت و ملت
حقوق متقابل ملت و دولت، ترديدناپذيري است. دولت ها وظيفه دارند، در قلمرو و اختيارات خويش، شرايط رشد و تعالي مادي و معنوي مردم را فراهم كند و زمينه تكامل و توازن اجتماعي و دستيابي عادلانه هركس به حق و حقوقش را فراهم سازند. مردم نيز وظيفه دارند، به تعهدات خود در برابر زمام داران وفا كنند، كارهاي جامعه را انجام دهند، مسئوليت پذير باشند و براي استواري جامعه تلاش كند.افراد بايد بدانند كه كارهاي فردي بعد اجتماعي نيز دارد، مجموعه تلاش هاي فردي حركتي بزرگ و پيوسته پديد مي آورد، سبب بسمامان شدن جامعه مي شود و حق و حقوق را حاكم مي سازد؛ چنان كه امام فرمود:
حق و حقوق عزت مي يابد نشانه هاي عدالت و تعادل اجتماعي آشكار مي گردد و عدل در پهنه اجتماع فروغ مي گسترد و فرد يا گروه و يا طبقه اي در جامعه از گستره عدالت بيرون نمي ماند. زماني كه رعيت حق خود را نسبت به دولت بگزارد و دولت نيز حق خود را نسبت به مردم ادا كند، حق در ميان آن ها عزت يابد و پايه هاي دينشان استواري گيرد و نشانه هاي عدالت برپا گردد. (02)
ادامه دارد
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14