(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 25 خرداد 1391 - شماره 20232

دانشگاه در جبهه
حجتيه اي ها چه مي كنند؟!
وظيفه دولت در برابر دام صهيونيست ها در دانشگاهها
وزارت علوم دركجاي اين ماجرا قرار دارد؟
مشروطيت جنبشي كه انقلاب نشد
از بازنگري در سرفصل هاي دروس دانشگاهي تا انجام پروژه هاي دفاعي
راه اندازي ابررايانه مهتاب در دانشگاه كاشان
موافقت با تأسيس 10 دانشگاه دخترانه
يك < شش


دانشگاه در جبهه

دانشجوي شهيد علي صبوري
دانشجوي شهيد علي صبوري در اسفند سال 1339 در خانواده اي متوسط و مذهبي در شهر تهران ديده به جهان گشود. علي از همان اوان طفوليت با مجالس روضه و عزاداري سيدالشهدا(ع) آشنا گرديد و روح پاكش با تعليمات اسلام و به اهداف و مجاهدات پيامبر اسلام(ص) و ائمه هدي، خصوصا اباعبدالله(ع) ممزوج و آميخته شد. علي از استعداد و هوش سرشاري برخوردار بود و اين ويژگي از اوان كودكي و خصوصا دوران تحصيل ابتدايي در او نمايان بود. در دوران تحصيل از لحاظ درسي و اخلاقي در بين همكلاسي هايش ممتاز و نمونه بود به طوري كه پس از اتمام كلاس چهارم ابتدايي، موفق شد سال بعد به كلاس هفتم دبيرستان (نظام قديم) راه يابد و در پايان همان سال تحصيلي در ميان شاگردان رتبه اول را حائز گردد.
شهيد صبوري در سال 1357 و در اوج انقلاب، در رشته معدن دانشگاه صنعتي اميركبير (پلي تكنيك) پذيرفته شد. پس از ورود به دانشگاه از همان ابتدا با عضويت و فعاليت در سازمان دانشجويان مسلمان دانشگاه، به مبارزه جدي و مستمر با نظام طاغوت پرداخت. فعاليتهاي او در محل، از جمله تشكيل كتابخانه و مبارزه با عناصر منحرف و فعاليت گسترده در مسجد از ياد دوستانش نخواهد رفت، اين فعاليت ها به حدي بود كه علي رغم جواني و كم سن بودن وي به عنوان يكي از اعضاي شوراي هيئت امناي مسجد محل پذيرفته شد.
در تظاهرات تهران و حتي ديگر شهرها شركت فعال داشت، علي به يك شهر وابسته نبود، هر جا كه جرقه اي از انقلاب پديد آمد علي به سرعت به آنجا مي شتافت. يك بار در حين تظاهرات توسط مزدوران شاه دستگير شد، ولي پس از دستگيري در ريو ارتشي، با مزدوران به كتك كاري پرداخت.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي او در عرصه هاي گوناگون فعاليت مي كرد و با آغاز جنگ تحميلي همزمان با تحصيل در دانشگاه از جبهه هاي نبرد نيز غافل نبود و در عمليات فتح المبين و رمضان شركت كرد اما با شروع عمليات هاي والفجر كاملا به جبهه پيوست و نبرد با رژيم بعثي را بعنوان مسئله اصلي خود برگزيد. در عمليات والفجر1 از ناحيه سر جراحت برداشت. پس از پايان اين عمليات او كه از خود شايستگي و استعداد زيادي نشان داده بود مسئوليت واحد مهندسي رزمي لشكر محمدرسول الله را پذيرفت و تا لحظه شهادت در اين سمت به خوبي انجام وظيفه نمود. علي يك بار كه پس از عمليات به تهران آمده بود، توفيق ملاقات خصوصي با حضرت امام نصيبش شد و درآن ملاقات با چشماني اشكبار از امام تقاضاي دعا براي شهادت نمود. پس از اين ملاقات به مشهد مشرف شد و در پاسخ به سوال يكي از دوستانش علت سفرش را خداحافظي با امام رضا(ع) عنوان كرده بود.
او هميشه به خاطر رعايت حال مادرش كه از ناراحتي قلبي رنج مي برد، از بيان فعاليت خود در جبهه و خداحافظي طولاني خودداري مي كرد، اما در وداع آخر مادر را در آغوش گرفت و گفت: مادر اگر مي خواهي حضرت زهرا از شما راضي باشد صبر كن! و با وداعي عارفانه از مادر و خانواده اش جدا شد. آن گونه كه همه احساس كردند رفتن علي مثل رفتن هاي قبل نيست.
شهيد علي صبوري به جبهه بازگشت و سرانجام در عمليات خيبر به لقاء حق شتافت و شاهد زيباي شهادت را در آغوش گرفت.
 


حجتيه اي ها چه مي كنند؟!

ياسر نصيري مقدم ،دانشجوي پزشكي 88
فراخوان اخير صفحه دانشگاه با استقبال نشريات دانشگاهي مواجه و آثار ارزشمندي از اين نشريات براي چاپ در صفحه ارسال شد. ضمن سپاس از مسئولين محترم نشريات دانشگاهي مطلب زير كه برگرفته از نشريه «آرمان گرا» دانشگاه علوم پزشكي بقيه الله است تقديم مي گردد.
حجتيه اي ها معتقدند كه قبل از آنكه حضرت حجت(عج) بيايند كسي حق ندارد حكومت اسلامي تشكيل دهد و اگر هم بدهد فايده اي نخواهد داشت! از همين رو بود كه با شاه هم مشكل خاصي نداشتند؛ يعني به عبارتي حاكم كه باشد و حكومت چه، براي شان خيلي فرق ندارد مهم اين است كه دينمان را حفظ كنيم و خودمان را آماده كنيم تاوقتي حضرت ظهور كردند به ايشان بپيونديم و براي برقراري حكومت عدل جهاني تلاش نماييم.
ويژگي هاي منتظران حقيقي را هم كه از ايشان بپرسي و تكاليف او را كه بخواهي خواهند گفت: «براي تعجيل در فرج آقا دعا كن! براي سلامتي آقا صدقه بده! دعاي ندبه و عهدت ترك نشود و...» راستي مگر جز اين است كه اينها نيز جزيي از توصيه هاي ديني ما به مومنان عصر غيبت مي باشند؟!
مشكل كجاست؟
راستش همه ماجرا اين نيست. اگر كسي واقعا بخواهد يك جريان فكري اصيل داشته باشد و در كارهايش نقد جريانات انحرافي را هم قرار دهد هيچ اشكالي ندارد اما به شرطي كه شيعه بودنش را مخدوش نكند! يعني چه؟! يعني مصداق كساني كه در تپه هاي اطراف كربلا براي فرزند رسول خدا(ص) دعا مي كردند ولي او را ياري نمي دادند، نباشد (چون حاكم وقت را نماينده خدا مي دانستند يا ترسو و عافيت طلب بودند)اين شيعه، شيعه قلابي است!
اينكه پيروان انجمن را - با اغماض- دلسوزان دين بخوانيم بيراه نيست، چرا كه كم نبودند كساني كه - حداقل پس از انقلاب- به جريان مردم پيوستند و شهيد دادند و انقلابي شدند. انصاف اين است كه بايد حساب اقليت فرصت طلب و مقدس مآب و خائنين آگاه را از غافلان و توابين و فريب خوردگان اين جريان جدا دانست.
نبايد اين نكته مهم را هم فراموش كرد كه نقد چنين جرياناتي بسيار سخت و ظريف است چرا كه خودشان مذهبي و دين دار و مقيد به شريعت اند و دغدغه شان نيز حفظ دين از انحراف است، راستي مشكل اينان كجاست و چرا حتي يك خطر محسوب مي شوند؟! در يك جمله مي توان پاسخ داد: «اولويت نشناسي!»
در ماجراي تحريم چراغاني نيمه شعبان توسط امام(ره) براي اعتراض به حكومت، اينان به شدت در مقابل آن فعال شدند و جشن هاي مفصل و چراغاني ها را دو چندان كردند! و استدلال شان هم اين بود كه «شاه شيعه است!» البته منكر اين نمي شود شد كه اين استدلال از ذهن يك انسان مقدس مآب دين نشناس نيز ممكن است تراوش كند چقدر درد دارد وقتي جريان انقلابي به رهبري امام(ره) كه در حال جذب جوانان براي مبارزه با منشأ فساد، يعني حكومت شاهنشاهي است مي بيند كه جرياني شبيه خودشان -حداقل در ظاهر- جوانان مستعدي را كه هر كدام شان مي توانند يك گام، فروپاشي «ام الفساد» را جلو بيندازند، را به سوي خود كشانده و به مسائل فرعي و دست چندم مشغول مي سازد و استعدادسوزي مي كنند!
شايد در ميان انجمني هاي عاقل، كسي معتقد نباشد كه ما بايد فساد بيشتري بكنيم تا آقا بيايند ولي آيا اينكه معتقد باشي خود آقا بايد بيايد تا امور را اصلاح كند و به جاي اينكه مشغول شوي و در سطح كلان و نه فردي، راهي كه قرار است ايشان بپويند را بپويي و به رفع فساد و علل آن از جهان بپردازي، سكوت كن و به قول خودت منتظر آقا شوي! خود، نوعي كمك به گسترش ظلم و فساد نيست؟! آيا جز اين است كه تفكري كه ظالمان و فاسدان از آن استقبال مي كنند همين انديشه انحرافي عدم جواز ورود به سياسيات و اجتماعيات در زمان غيبت حضرت مي باشد؟ انجمني ها از آنجا كه سكولار بودند، ناگزير بودند از جزئي انديشي و اقدامات محدود فردي. لذا حاضر بودند عليه پپسي كولا كه صاحبش بهائي بود اقدامات متعدد و متنوعي صورت دهند و هزينه ها كنند اما يك كلمه نپرسند كه چرا حكومت چنين امتيازاتي را به اين حضرات مي دهد؟! ماجرا به طنز شبيه است، نيست؟ اما چرا؟!
اين تقرير، نگرشي خوشبينانه بود ولي كدهاي بسياري وجود دارد كه نشان مي دهد حداقل بخشي از سران اين جريان يا از حلقه فرصت طلبان دو رو بوده اند و يا عافيت طلبان ترسو! چرا كه براساس اسناد ساواك، به اندك تشر حكومت، دست ها را بالا برده و حرف گوش كن مي شدند!
قرآن سر نيزه هم گرچه توسط آگاهان بلند شد اما امثال همين ظاهربينان نادان را فريب داد! به راستي چه كسي مي توانست گسترش مطربخانه ها و كاباره ها را ببيند و آن را هم به پاي حكومت ننويسد و شاه مملكتش را شيعه مولا بداند؟! اين حد از تجاهل طبيعي است؟!
انجمن حجتيه، يك فكر و يك نوع نگرش غلط به دين است؛ دين خنثي و عافيت طلب و مقدس مآبي كه گرچه براي مولايش قمه مي زند اما پاي هزينه دادن براي حفظ دين او و حقيقت و روح آموزه هاي شيعي نيست!
بسيار بجاست تا مروري داشته باشيم بر موضوع حضرت امام خميني(ره) در مقابل انحراف برخي از روحانيون منتسب و يا نزديك به انجمن حجتيه كه در «منشور روحانيت» منعكس شده است:
«دسته اي ديگر از روحاني نماهايي كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه دربار مي ساييدند، يك مرتبه متدين شده و بر روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشيدند، تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسئولين نظام كمونيست شده اند تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان(ارواحنا فداه) را مفيد و راهگشا مي دانستند، امروز از اينكه در گوشه اي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسئولين نيست رخ مي دهد، فرياد وا اسلاما سر مي دهند.
ديروز حجتيه اي ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابي تر از انقلابي ها شده اند. ولايتي هاي ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند (منشور روحانيت، 67.12.3)
در يك نگاه دقيق تر بايد گفت كه به نظر مي رسد مبارزه انجمني ها با بهائيت يا ماركسيسم و وهابيت نيز نوعي پاسخ به وجدان بيدار جوانان مومن مجذوب ايشان بود، چرا كه او پس از آزمون هاي اعتقادي، با ديدن فسادها و ظلم هاي اطراف خويش، طبعا احساس مسئوليت كرده و دغدغه اقدام مي يابد و حال، اين حس مومنان بايد پاسخ داده شود كه انجمن آن را در راهي انحرافي مي سوزاند! وگرنه در بطن اين نظريه مخدوش كه ما تا قبل از حكومت حضرت مسئوليتي نداريم، حتي همين نوع احساس مسئوليت نيز قابل توجيه نيست!
آنچه مسلم است آنكه توقف فعاليت هاي انجمن در سال 26 كه ظاهرا به خاطر تبعيت از انتقاد امام(ره) از اينان صورت گرفت، يك تعطيلي صوري و ظاهري بود و براساس قرائن، اين نوع نگاه هنوز - حتي به صورت تشكيلاتي و ساماندهي شده- وجود دارد و در حال جذب نيرو و فعاليت است.
از جمله جرياناتي كه امروز، انجمني ها به شدت در آن فعال اند دشمن سازي شيعه و سني به اسم مبارزه با جريان منحرف وهابي است.
مثل انجمني ها مثل دكتري است كه بيماري با قلبي شكافته و بدني داراي چند زخم را نزدش آورده اند و او به جاي رسيدگي به قلب او، زخم هاي بدنش را مداوا مي كند؛ چنين آدمي در ظاهر در حال مداواست اما در حقيقت كار او ممكن است به مرگ بيمار منجر شود! اينان چنانچه در اوايل انقلاب، خطر ماركسيسم را بيشتر از آمريكا كه امام(ره) آن را شيطان بزرگ ناميدند، مي دانستند و باز، جبهه اي فرعي و انحرافي گشوده بودند، اينك نيز دم از خطر برادران اهل سنت مي زنند و آن را از خطر صهيونيسم بين المللي نيز بزرگتر مي نمايند! رسوايي اينان در ماجراي غزه و فلسطين بيشتر نمايان شد كه مي گفتند: كمك به فلسطينيان به خاطر سني بودن آنها جايز نيست!! اينجا بود كه دقيقا هم كلام سران وهابي و بي دين سعودي و مرتجعين آمريكايي منطقه شدند و براي عاقلان مشخص شد كه مجاهدان اسلام آمريكايي كه از سر جهل يا خباثت، دشمنان فرعي و دروغين را اصلي و حقيقي مي نمايانند، روزي، اين چنين روشن، با هم همنوا مي شوند! اينكه بداني حكومت و غرب، پشت سر بهائيت است و فرصت هاي متعدد اقتصادي و پست هاي كلان حكومتي را آگاهانه ميان آنان پخش مي كند اما به هر دليل، چه ترس و چه حماقت، با او كاري نداشته باشي و انگشت اتهامت را سوي معلول ها بگيري، مصادق همان دكتري هستي كه به فرعيات مي پردازد و از اصل بازمانده است!آيا حجتي آشكار تر از اين وجود داشت كه با رفتن شاه كل بساط بهائيت و متعلقاتش برچيده شد؟!
 


وظيفه دولت در برابر دام صهيونيست ها در دانشگاهها

وزارت علوم دركجاي اين ماجرا قرار دارد؟

در ستون خبرهاي ويژه چند روز قبل كيهان آمده بود كه قرار است كنفرانس يا كنگره اي علمي! طي روزهاي 12 تا 14 مرداد ماه در تركيه برگزار شود و براي آن دانشمنداني از كشورهاي مختلف دنيا و از جمله ايران و عناصر رژيم اشغالگر قدس دعوت شده اند. موضوع اين كنگره هم «ايران شناسي» اعلام شده است. تا اينجاي كار همه چيز معمولي است و به روال تمامي كنفرانس ها و كنگره هاي علمي اما ماجرا وقتي عجيب مي شود كه در خبرها آمده بود برگزاركنندگان اين كنگره، درصدد قرار گرفتن جمعي از عوامل رژيم صهيونيستي و فرقه هاي ضاله بهائيان، و عده اي از عوامل مشهور به ارتباط با سرويس هاي جاسوسي دشمنان ايران هستند و يكي از پنل ها بر موضوع «روابط ايران و اسرائيل» و يا مباحثي نظير، «بررسي وضعيت بهائيان در ايران» اختصاص دارد! انتشار اين خبر در بين همكاران دانشگاهي و كساني كه در كسوت استادي دانشگاه مشغول خدمتند، موجي از تعجب و شگفتي را به همراه داشت و باور اين مسئله كه جمعي از اساتيد دانشگاه هاي كشورمان- كه وجود نام برخي از آنان تعجب برانگيز بود- در كنگره اي با اين مشخصات و اين مباحث شركت برايمان دشوار بود. هر چند كه خبرهاي تكميلي حاكي از آن بود كه برخي از اين اساتيد و يا دانشگاه هاي آنها پس از اطلاع از ماهيت كنگره و گردانندگان آن، انصراف خود را رسماً اعلام كرده بودند اما عدم انصراف ساير افراد سؤالي جدي و پرسش به جا را در ذهن پديد مي آورد و آن اينكه متولي اصلي مسائل كنگره ها و سمينارهاي علمي داخلي و خارجي در كشور ما كيست؟ آيا مي توان پذيرفت وزارت علوم كه در جذب يك عضو هيئت علمي دست به تحقيق و بررسي وسيع زده تا صلاحيت هاي عمومي و اختصاصي وي را احراز كند، به يكباره و پس از جذب وي، او را رها مي كند تا در دام شيادان و شبكه هاي جاسوسي بيفتد!؟ يقيناً انتظار نيست كه اساتيد دانشگاه در رشته هاي مختلف از ماهيت برگزاركنندگان هر كنگره و سميناري اطلاع داشته باشند و مرجعي كه متولي اين امر است و بايد پيش از هر امري نسبت به ماهيت هر مجمع و مجموعه علمي اظهار نظر كند، جايي نيست جز وزارت علوم. در حالي كه وزارت علوم خود را متولي رسيدگي به وضعيت يك آموزشگاه آزاد كه حداكثر چند نفر دانشجوي پيام نور را تحت پوشش قرار مي دهد، مي داند. معلوم نيست چرا در اين مورد و البته موارد مشابه همانند ماجراي كنفرانس مالتا- سكوت كرده و هيچ اطلاع رساني نمي كند. اين امر موجب مي شود كه اساتيد بي اطلاع از مسائل سياسي و توطئه هاي شيطاني، به سادگي در چنين دام هايي قرار گيرند و آنگاه جبران خسرات وارد شده به بدنه علمي كشور و نيز اعتبار مخدوش شده اساتيد دانشگاه، به سادگي ممكن نيست. انتظار اين است كه وزارت علوم علاوه بر رتق و فتق امور اداري و جاري- كه جزءلاينفك و البته كم اهميت مسئوليت هايش است- به نقش خود در سياستگذاري و هدايت جامعه علمي كشور مبادرت كند تا بيش از اين هيئت علمي دانشگاه ها در معرض اين گونه آسيبها قرار نگيرند.
ح- كيايي نژاد
عضو هيئت علمي دانشگاه
 


مشروطيت جنبشي كه انقلاب نشد

بازخواني واقعه مشروطيت در تاريخ سياسي معاصر ايران، معيارهاي ارزشمندي در تحليل مسير صراط گونه انقلاب اسلامي ايران به دست مي دهد. از اين رو مناسب است تجربه جنبش مشروطيت كه سرنوشت قيام مردم ايران را به تجدد رضاخان ديكتاتور منحرف ساخت مورد اشاره قرار گيرد.در آستانه انقلاب اسلامي (1357 خورشيدي)، بيش از هفتاد سال از انقلاب مشروطيت (1285 خورشيدي) مي گذرد با اين امتياز كه امام خميني در مسير الهي خويش، انقلاب پنجاه و هفت ملت را نه تنها از انحرافي كه در مشروطيت به فرجام رسيد مصون داشته، بلكه پيروزي حقيقي را نصيب ايران مي سازد. در ذيل به مقايسه برخي جهات انقلاب عظيم اسلامي ايران و جنبش ناكام مشروطه مي پردازيم.
¤¤¤
1- از همان ابتداي نهضت مشروطه درباره اين امر كه بايد سلطنت قاجار از حالت مطلق بودن به درآمده و مقيد و مشروط گردد وحدت نظر وجود داشت، اما در مقابل اين پرسش مهم كه سلطنت، مشروط و متصف به چه وصفي شود ابهام جدي به چشم مي خورد. شخص عالم و دورانديشي همچون شيخ فضل الله نوري بر «مشروطه مشروعه» پاي مي فشرد تا ماهيت قيام مردم مسلمان به بيراهه نرود اما در مقابل، عده اي ندانسته و برخي مغرضانه، عنوان مطلق «مشروطه» را به كار مي بردند تا در سايه اين ابهام، نهضت را در مسيري غيرديني قرار داده همچنان كه قرار دادند!
امام خميني با وقوف بر اين آسيب، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، مدل حكومتي جايگزين خود يعني «جمهوري اسلامي» را اعلام نموده، پس از پيروزي انقلاب نيز در مقابل آنهايي كه با شيطنت قصد داشتند با تغيير عنوان «جمهوري اسلامي» تغيير محتواي نظام را كليد بزنند و از جمله اضافه شدن عناويني همچون «دموكراتيك» يا «خلق» را به عنوان پيشنهادي امام يا حذف پسوند «اسلامي» را ابراز مي نمودند قاطعانه اعلام فرمودند: «جمهوري اسلامي؛ نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد.» در هنگامه همه پرسي تعيين نوع نظام سياسي نيز امام اعلام نمودند كه راي من به «جمهوري اسلامي» است تا بدين گونه ملت، با وجود آزادي در راي به نوع نظام سياسي دلخواه خود، مدل حكومتي صالح را بشناسند. در نهايت با هوشمندي ايشان، راي بسيار قاطع 2/98 مردم به «جمهوري اسلامي» از تكرار تجربه تلخ مشروطيت، جلوگيري نمود.
2- با تلاش شيخ فضل الله در اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطيت، اصلي كه به «تراز» معروف شد گنجانده شد؛ به اين مضمون كه عده اي از علماي ديني طراز اول، مصوبات مجلس را از حيص انطباق با شرع كنترل نمايند. اصلي كه البته بيشتر روي كاغذ ماند تا اينكه عملياتي شود؛ زيرا اراده اي جدي آن را حمايت نمي كرد. از همين رو چنين اصلي در متن اوليه و اصلي قانون مشروطيت وجود نداشت و اگر تلاش هاي شيخ شهيد نمي بود در متمم قانون اساسي هم ورود پيدا نمي كرد.
اما امام از آنجا كه خواستگاهي الهي داشت، بر جنبه اسلاميت نظام آينده ايران تاكيد خاصي داشتند. از همين رو يكي از عوامل پاسداري از اسلاميت نظام يعني شوراي نگهبان، در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تعبيه گرديد كه به عنوان ركن دوم قوه مقننه، مصوبات مجلس بدون تاييد آن شورا، اعتبار قانوني نخواهد داشت. در سالهاي پس از پيروزي انقلاب نيز ايشان به دفعات حمايت خود را از شوراي نگهبان و تقويت آن نهاد اعلام نمودند هم چنان كه اين حمايت هاي قاطعانه از سوي رهبري نظام تا به امروز استمرار يافته تا تجربه تلخ فرمايشي شدن اصل «تراز» تكرار نگردد.
3- برخي علماء مشروطه با اين استراتژي كه پس از وحدت و همراهي موقت با سكولارها و غرب زدگان با هدف مشترك كسب پيروزي بر استبداد قجري، خواهند توانست راه خود و ملت مسلمان را از ايشان جدا سازند مرزبندي خود با اين اشخاص را قبل از نيل به مقصود مشترك، صحيح نمي دانستند حال آنكه برعكس پيش بيني ايشان، مسير ملت به دست غرب زدگان و سكولارها افتاد و روحانيت اصيل مورد حذف (اعم از فيزيكي و غير آن) قرار گرفتند.
برخلاف اين تجربه تلخ مشروطه، حساسيت امام به مرزبندي و عدم ورود انديشه هاي سكولار، التقاطي و انحرافي در مسير اسلام خواهي ملت انقلابي كاملاً قابل توجه است. به عنوان نمونه ايشان حتي پيش از پيروزي انقلاب با آن فراست فوق العاده، سازمان مجاهدين خلق كه بعدها به حق نام منافقين به خود گرفتند را علي رغم دارا بودن تشكيلات سازماني قابل توجه، به دليل انديشه التقاطي و انحرافي نمي پذيرند مضاف بر اينكه با هوشمندي و تدبير امام، صلاحيت سركرده اين گروهك (مسعود رجودي) براي نامزدي اولين انتخابات پس از انقلاب، رد مي گردد. در اين راستا، اعتماد امام به بازرگان ليبرال به عنوان نخست وزير دولت موقت البته به ميل ايشان نبوده چنان كه بعدها در وصيت نامه سياسي الهي خود اشاره داشتند كه اين انتصاب به توصيه دوستان بوده است و به صراحت فرمودند كه والله قسم من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم. در عين حال ايشان از اندك اعتمادي كه آن هم غالباً به توصيه ديگران به ليبرال ها نموده اند اظهار پشيماني كرده و متواضعانه در وصيت نامه خود از اعتمادي كه در برخي موارد به ليبرال ها شد با عنوان اشتباه ياد مي كنند.
4. يكي از آسيب هاي اساسي مشروطه اختلاف نظر در بين مراجع و رهبران نهضت بود. بدين توضيح كه اشخاصي چون آخوند خراساني از مراجع مقيم نجف، فتواي همراهي با مشروطيت را صادر نمود در مقابل شخصي چون شيخ فضل الله نوري مجتهد مقيم تهران، نظري در مقابل رأي آخوند داشت. هرچند نظر شيخ شهيد دورانديشانه و مطابق با واقع بود اما نتيجه اين تشتت آرا در بين رهبران نهضت، به غبار آلودي فضا و فتنه گون كردن صحنه دامن زد و محصول اين وضعيت، نهايت بهره برداري غرب زدگان و كشورهايي چون انگليس را فراهم كرد و نتيجه آن شد كه نه تنها شيخ فضل الله به دار آويخته شد بلكه رهبران موافق مشروطيت هم از جمله سيدعبدالله بهبهاني ترور شده و آخوند خراساني هم به طرز مشكوكي از دنيا رفت.
اما امام خميني با ارائه تئوري ولايت فقيه و تأكيد بر پيروي مؤكد از ولايت فقيه براي هميشه شاخص اصلي را فراروي ملت ايران قرار داد تا هيچگاه در فضاي فتنه گون دچار ابهام يا ترديد نشده و مسير صواب را تشخيص دهند.
5. هدف از مشروطيت، نفي استبداد قجري بود اما غفلتي كه در اين رابطه رخ داد آن بود كه خطر استعمار جدي انگاشته نشد. به تعبير ديگر، مردم در مشروطه براي رهايي از استبداد مع الاسف حتي تا پناه آوردن به دامن استعمار نيز پيش رفتند؛ خاطره تلخ بست نشيني تعداد زيادي از مردم در سفارت انگليس درپي غيبت علما كه جهت مهاجرت كبري، متحصن در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها بودند عاملي بود كه قيام عدالت خواهانه ملت را از مسير صحيح خويش منحرف ساخت.
در مقابل، امام هوشيار ملت ايران، انقلابي را به پيروزي رساند كه استبداد گريزي و استعمارستيزي را توأمان با خود به همراه داشت. ملت ايران همزمان با شعار «مرگ برشاه» كه مظهر نفي استبداد بود، «مرگ بر آمريكا» را هم به عنوان مصداق استعمار مورد طرد قرار مي دادند. جملات تاريخي امام از جمله «آمريكا شيطان بزرگ است» و «اسرائيل بايد از بين برود» مؤيد روح استكبار و استعمار ستيزي ملت و عامل بسيار مهم در امتداد صحيح و عدم انحراف انقلاب اسلامي است.
6. در مشروطه ذيل پوشش آزادي بيان، بسياري از مقدسات اسلامي مورد وهن قرار گرفت اما امام از همان ابتدا اجازه چنين سوء استفاده اي را ندادند. به عنوان مثال هنگامي كه جبهه ملي در مقابل لايحه قصاص ايستادگي كرد، ايشان اعلام داشتند كه اگر آگاهانه اين عمل انجام پذيرفته باشد اشخاص مزبور مرتد هستند. هم چنين در مقابل كتاب آيات شيطاني سلمان رشدي كه به رسول الله توهين شده بود، امام با فتواي تاريخي خود، وي را مرتد اعلام نمودند.
7. هرچند در فرمان مشروطيت كه مظفرالدين شاه قاجار آن را صادر كرد، دستور تشكيل مجلس شوراي اسلامي داده شد اما در ادامه، مجلس شورا كه از لحاظ محتوا- مطابق آنچه در بند پيش گفته شد- ماهيت تطابق با اسلام را به خود نگرفت، از لحاظ شكل نيز به عنوان «مجلس شوراي ملي» نام گذاري شد.
اما انقلاب اسلامي 57 ملت كه ماهيت اسلامي خود را حفظ كرده بود عنوان مجلس قانونگذاري آن نيز- البته اندكي با تأخير- در سال 1368 (تجديدنظر در قانون اساسي مصوب 1358) از «مجلس شوراي ملي» به «مجلس شوراي اسلامي» تغيير يافت.
8. ورود افراد با انديشه هاي ناصواب وارداتي و روحيه غرب زدگي در مجلس مشروطه، تجربه اي بود كه امام نسبت به تكرار آن در انقلاب اسلامي بيمناك بودند. از اين رو با توجه به اهميت بالاي مجلس و به تعبير امام، جايگاه در رأس امور بودن آن، توصيه ايشان، ورود افراد انقلابي و متعهد به قواي حاكميتي به خصوص مجلس بود؛ چنان كه شخصيت هاي برجسته اي همچون رهبري معظم انقلاب و شهيد دكتر چمران، نمايندگان منتخب ملت در مجلس اول شدند.
9. تأسيس دانشگاه به عنوان پايگاه علوم سكولار در مقابل حوزه هاي علميه به عنوان مركز علوم اسلامي به زمان رضاخان برمي گردد و از اين حيث، ايران مشروطيت فاقد دانشگاه است اما نقش روشنفكران آن زمان كه عموماً تحصيل كردگان دانشگاه هاي فرنگ بودند در انحراف مسير اسلام خواهانه مردم، قابل اعتناست با چنين پشتوانه اي، امام از همان اوان پيروزي انقلاب توجه ويژه اي به دانشگاه دارند و طرح مباحثي همچون انقلاب فرهنگي، اصلاح متون دانشگاه ها، وحدت حوزه و دانشگاه و... نشان از اين دارد كه به تعبير ايشان، اصلاح كشور در گرو اصلاح دانشگاه هاست.
محمد جابر قنبري
دانشجوي فوق ليسانس


از بازنگري در سرفصل هاي دروس دانشگاهي تا انجام پروژه هاي دفاعي

وزير علوم در نخستين نشست تشكلهاي دانشجويي اظهار داشت: همه ما در مقابل دشمن در يك جبهه قرار داريم و همگي پيرو ولايت هستيم گرچه ممكن است در جاهايي سليقه هايمان مختلف بوده و اختلاف نظر وجود داشته باشد ولي اين اختلاف سليقه ها در درون خانواده است و ما معتقديم باعث پويايي نيز مي شود.
وي با اشاره به بازنگري در برخي سرفصل هاي دروس نيز اظهار داشت: در اين زمينه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شوراي تحول علوم انساني را تشكيل داد كه اين شورا در اين زمينه سياست گذاري مي كند و وزارت علوم وظيفه اجراي آنها را برعهده دارد و تا به حال 300 سرفصل را آماده و براي تائيد به شوراي تحول علوم انساني فرستاده ايم كه پس از تاييد اين شورا براي اجرا ابلاغ مي شود. اميدوارم با تاييد شوراي تحول علوم انساني از مهرماه بخشي از اقدامات انجام شده به دانشگاه ها ارائه شود وي افزود: دكتر دانشجو تحريم دانشگاه ها و ترور دانشمندان ايراني را نشانه كيفيت بالاي دانشگاه ها و ارتقاء فعاليت هاي اعضاي هيئت علمي دانست و افزود: ما در حوزه هاي نانو، هوافضا و هسته اي در رتبه اول منطقه قرار داريم؛ بنابراين نه دانشگاه ها نه استادان و نه زيرساخت ها به هيچ وجه از دانشگاه هاي سطح اول دنيا كم ندارند. وي همچنين درباره ارتباط صنعت با دانشگاه گفت: در دو سال اخير 2هزار پروژه دفاعي در 52 دانشگاه انجام و يا در دست انجام داريم، همچنين با صنعت نفت نيز تفاهم نامه امضاء كرده ايم و ساخت هواپيماي 150نفره را در دانشگاه اميركبير در دست انجام داريم و شش قرارداد به ارزش 121ميليارد تومان با سازمان حفاظت محيط زيست داريم و بنابراين ارتباط دانشگاه با صنعت در مسير درستي قرار گرفته است.
دكتر دانشجو در ادامه از بستن قرارداد 140ميليارد توماني با وزارت صنعت، معدن و تجارت و همچنين يك قرارداد 100ميليارد توماني با وزارت دفاع در سال گذشته خبر داد و گفت: درحال حاضر 37 پروژه كلان در شوراي «عتف» تعريف شده است و بيش از 60 دانشگاه و پژوهشگاه روي اين پروژه ها كار مي كنند.
 


راه اندازي ابررايانه مهتاب در دانشگاه كاشان

عضو هيئت علمي گروه كامپيوتر دانشگاه كاشان از راه اندازي كلاستر محاسباتي مهتاب در اين دانشگاه خبر داد. حسين ابراهيم پور در جمع خبرنگاران اظهار داشت: اين كلاستر محاسباتي پس از سه سال برنامه ريزي و انجام اقداماتي در زمينه ايجاد و راه اندازي يك مركز محاسبات فوق كارا در دانشكده مهندسي اين دانشگاه راه اندازي شد. وي افزود: امكانات اين سيستم پيشرفته از نيمه شعبان براي اعضاي هيئت علمي و دانشجويان تحصيلات تكميلي دانشگاه مورد استفاده قرار گرفت.
وي با اشاره به مشخصات و ويژگي هاي اين كلاستر محاسباتي عنوان كرد: اين سيستم با حداقل 8 دستگاه كامپيوتر فعال راه اندازي شده است.
وي از به كارگيري 28 رايانه 2هسته اي موجود در يكي از مراكز رايانه دانشكده مهندسي دانشگاه كاشان خبر داد و اذعان داشت: بنابراين با راه اندازي اين سيستم، امكان به كارگيري همه رايانه هاي متصل به شبكه موجود در دانشگاه وجود دارد.


موافقت با تأسيس 10 دانشگاه دخترانه

وزير علوم، تحقيقات و فناوري با تأكيد بر موضوع عفاف و حجاب در دانشگاه ها گفت: طي دو سال اخير با تقاضاي تأسيس 10 دانشگاه دخترانه در كشور موافقت شده است.
دكتر كامران دانشجو در اولين نشست سراسري تشكل هاي دانشجويي در دانشگاه شهيد بهشتي ضمن گراميداشت ياد و خاطره دانشجوي شهيد داريوش رضايي نژاد با ارائه گزارش عملكرد فعاليت هاي وزارت علوم در حوزه هاي مختلف اظهار داشت: طي 33سال گذشته فقط يك دانشگاه دخترانه به نام الزهرا(س) داشتيم كه آن هم با نام ديگري قبل از انقلاب ايجاد شده بود ولي درحال حاضر 10 دانشگاه دخترانه تأسيس كرديم و قرار است در سمنان، رفسنجان، كرمان و مشهد نيز دانشگاه هاي دخترانه ايجاد شود.


يك < شش

1+5=؟! سؤال مهميه! از اون سوالايي كه بارها زيرش خط كشيدم و ماژيك فسفري خرجش كردم و با چند رنگ بررسيش كردم و آخرش موندم كه چرا يه باره نميگن شيش! مگه مرض دارن آخه؟! گروه پنج به علاوه يك، ازپنج عضو دائم شوراي امنيت سازمان ملل (آمريكا، روسيه، چين، بريتانيا و فرانسه) و آلمان تشكيل شده است.
ايران، كشوري كه پس از پيروزي انقلاب بيشتر از نام، نشانش به همه دنيا معرفي شد و با حالي كه به كرات از دشمنانش گرفت، بسوي اهدافش حركت مي كند. شيش (بخوانيد 1+5) حدود 10 سال است كه با هدف هماهنگ كردن واكنش جهاني نسبت به برنامه هسته اي ايران تشكيل شده است. به اين ميگن «ايران هراسي» رفقا!
حدود يه دهه است كه ايران با همه ابرقدرتا سر اين قضيه درگيره! چه اون روزايي كه برادر گفت وگوي تمدن ها دستاشو بالا برد و چه مواضع نسنجيده اي كه اتخاذ نكرد و چه حمايت هايي از جانب همين ملي گراهاي اتوكشيده از دشمن نشد از سال 84 حضرت آقا ديگر اجازه نداد.
يك درصد تاكيد مي كنم يك درصد از غناي ايرانيوم (ايران هسته اي) كم بشه! تعيين پيش شرط ميش شرط واسه مذاكره هم رنگ باخت و اين شيش تا كشور مجبور شدن توي تركيه و سپس عراق حاضر بشن. اما! پرروها از رو كه نميرن يا شايدم هنوز از مادر شدن ايران و نهادينه شدنش توي منطقه خبر ندارن و به قول يكي از رفقا ايران قابله انقلاب هاي منطقه است!
چند نكته تاپ هم از اين نشست بگم كه دلتون وا شه. ميگن ورود خانم اشتون با اون لباس نمي دونم مدلي! به عراق حاكي از هدف وي جهت به دست آوردن دل آقا سعيد- جليلي- ما بوده كه بابا آره ما هم بالقوه احترام متقابل حاليمونه! حجاب رو محترم مي دونيم و اين قبيل تعبيرات ديپلماتيك! بي بي سي بي همه چيز هم اينو دست گرفته كه چرا خانم اشتون اين مدلي شده و اون مدلي نشده!
عراق و جنگش با ايران و سقوط صدام و بعدش ورود خروج نظاميان آمريكايي و ناامن بودنش واسه چند مدت، شيعي بودن حكومتش و همه و همه دلايلي هستن كه تئوريسين هاي اين شيش تا كشور خوب مي دونن برگزاري اين اجلاس در عراق يعني چه؟! مطمئنا شما هم اينا رو خوب مي دونين و تجزيه و تحليل كردنشون واسه آي كيوترين و سياس ترين مردم دنيا كه ماها باشيم چيزي نيست!
درسته كه ما خواهان لغو تحريم هاي همه جانبه هستيم اما از طرفي اونا خصوصا آقا باراك بيشتر از هر زماني به زمان نياز داره، بيچاره دوره اش تمومه و رفته رفته داره پشت صحنه تكرار تاريخ رو مي بينه و جيمي كارتر رو مي بينه كه بهش مي گه ما كه يه ذره رو سفيد بوديم اين شد آخر و عاقبتم واي به تو كه ناجور رو سياهي! جيمي در اين پچ پچ و نجواي دوستانه تاكيد كرد: آقا باراك با ايران در نيفت! گفتني است عنان- كوفي عنان- كه چند وقتي است عنان از دست داده نيز طي تماسي تلفني به باراك گفته بود: آقا باراك اگه نشست مسكو هم مثل بغداد پيش بره ديگه رأي ميليوني همجنس بازها هم نمي تونه كمكت كنه! وي در پايان اين مكالمه افزود: هه هه هه آقا باراك آقاباراك رفتنت مباراك مباراك!
بي شك ايران به دنبال بمب اتم نيست و اين رو هم يه ممنوعيت انساني مي دونه و هم يه حرام شرعي، بنابراين به حقوق مسلم خودش هم مي مونه و به دنبال كسب رضايت كشور خاصي نيست! بلكه بدنبال رسوا كردن قوانين مادي و پوشالي غرب است. اين يعني اگه شيش تا كشور بشن شونصدتا هم بي فايده است. راستي مي دونين شروع صحبتهاي آقاسعيد در بغداد چطور بوده؟! پس با دقت كلمه به كلمه متن كاملا جدي زير رو بخونين، باشد كه رستگار شويد:
«خانم ها و آقايان! مي دانيد امروز چه روزي است»؟ اين پرسشي بود كه دكتر جليلي مسئول تيم هسته اي كشورمان در آغاز يكي از نشست هاي كاري اجلاس بغداد از نمايندگان 1+5 پرسيد. سؤال غيرمنتظره بود و اعضا و نمايندگان تيم هاي مذاكره كننده 1+5 كه نمي دانستند اين سؤال چه ربطي به موضوع مذاكرات دارد، با تعجب پاسخ دادند «امروز چهارشنبه 23 مي 2012 است» و دكتر جليلي گفت «و سوم خرداد، يعني دقيقا همان روزي كه 30 سال پيش خرمشهر را از اشغال عراق دوران صدام آزاد كرديم» و سپس توضيح داد كه چگونه در آن جنگ 8 ساله كشورهاي متبوع گروه 1+5 و همه قدرت هاي ريز و درشت در دنياي بلوك بندي شده آن روزها، با تمامي تجهيزات و ماشين هاي جنگي و سياسي و تبليغاتي خود به حمايت از صدام وارد كارزار شده بودند، تانك هاي لئوپارد آلماني، چيفتن هاي انگليسي، موشك هاي اگزوسه و جنگنده هاي ميراژ و سوپراتاندارد فرانسوي، هواپيماهاي ميگ و موشك هاي اسكادبي روسي، بمب هاي شيميايي آلماني و انگليسي، موشك هاي سايدبايندر و هواپيماهاي آواكس آمريكايي، دلارهاي سعودي و كويتي و اماراتي و... در اختيار رژيم بعثي صدام بود و ما به قول حضرت امام راحلمان(ره) تنهاي تنها بوديم ولي مي بينيد كه آن عقبه سخت و نفس گير را با پيروزي پشت سر گذاشته ايم و امروز صدام كجاست؟ و ما در كدام نقطه ايستاده ايم!
¤ دانشجوي دانشگاه سيستان و بلوچستان
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14