(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 10 مرداد 1391 - شماره 20269

چراغ راه
حكايت خوبان
دلايل عدم استجابت دعا
آثار و فوايد گرسنگي در سلوك عارفان
افزايش جمعيت مسلمانان، افتخار و عزت اسلامي
آداب باطني تلاوت قرآن


چراغ راه

روزه واقعي
قال الامام علي(ع) «ليس الصوم الامساك عن المأكل و المشرب، الصوم الامساك عن كل ما يكرهه الله سبحانه».
امام علي(ع) فرمود: روزه امساك از خوردن و آشاميدن نيست بلكه روزه خودداري از تمامي چيزهايي است كه خداوند سبحان آنها را بد مي داند. 1
1- نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 20، ص 299
 


حكايت خوبان

افتخار به قرآن
حضرت امام زين العابدين(ع) مي فرمايد: در شب عاشورا شنيدم پدرم به يارانش مي فرمود: «اثني علي الله احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء، اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوه و علمتناالقران...
خداوند را با بهترين ثناها، ثنا گويم و او را برفراخي و تنگي ستايش مي كنم. خدايا! تو را به سبب اينكه ما را با انتخاب پيامبر(ص) از ميان ما گرامي داشتي و قرآن را به ما آموختي ستايش مي كنم. 1 دراين خطبه، حضرت با افتخار به پيامبر گرامي اسلام(ص) و قرآن، به همگان مي فهماند كه هركس قرآن را داشته باشد، شديدترين و سخت ترين مشكلات پيش چشم او آسان خواهد شد.
1- بحارالانوار، ج 44، ص 392


دلايل عدم استجابت دعا

پرسش:
چرا دعاها و راز و نيازهاي برخي افراد به مقصد اجابت نمي رسد؟ لطفا به نحو اجمال دلايل آن را بيان كنيد.
پاسخ:
با عنايت به تأكيدات شارع مقدس، آيات و روايات فراواني مؤمنان را براي رفع حوائج و خواسته هايشان به دعا و نماز توصيه كرده اند، چرا برخلاف اين توصيه، انتظار مورد نظر از اين ادعيه برآورده نشده و به مقصد اجابت نمي رسد و چه بسيارند راز و نيازهايي كه نيازها و حوائج مورد نظر را رفع نمي كنند؟! به طور كلي دلايل عدم استجابت دعا را در حدي كه مربوط به بحث رزق و روزي است به نحو اجمال ذيلا مطرح مي كنيم:
1- مخالفت با حكمت خداوند
در عين حالي كه انسان ها موظف به دعا كردن و استفاده از اين وسيله معنوي اند و اثربخشي دعا جزء تقديرات خداوند است، اما گاهي اجابت نشدن دعا نيز جزء تقديرات الهي است. كارگردان امور جهان تنها خداوند است كه مقررات حكيمانه او در قالب مقدرات، كار جهان را به سامان مي رساند. دعاها و خواسته هايي كه در چارچوبه حكمت و تدبير فراگير او جاي مي گيرند، جامه عمل مي پوشند، اما دعاها و خواسته هايي كه خارج از اين چارچوبند باز هم براساس تقديري از تقديرات او، ناتوان از تحقق وقوع اند. بنابراين دعا حكمت و مصلحت الهي را نمي تواند تغيير دهد. امام سجاد(ع) در صحيفه سجاديه دعاي سيزدهم خطاب به خداوند مي فرمايد: يا من لاتبدل حكمت الوسايل. اي كسي كه حكمت تو، با وسايل تغيير نمي كند.
2- دعاي بدون پشتوانه عملي
از جمله دعاهايي كه برخلاف حكمت خداوند است، دعايي است كه بدون پشتوانه عملي و تلاش و كوشش متناسب باشد. در واقع گويي آن دعا جايگزين كار و تلاش شده باشد، كه يقينا بي تأثير است و آثار عملي بر آن مترتب نخواهد شد و به استجابت نخواهد رسيد. امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايد:
«دعاي سه گروه مستجاب نمي شود كه از جمله آنها دعاي فردي است كه در منزل خود نشسته و دعا مي كند، خدايا روزي مرا برسان! و خداوند در جواب مي فرمايد: آيا براي تو راهي براي طلب روزي قرار ندادم؟ (اعلام الدين في صفات المومنين، ص 162)
3- ضعف اعتقادي
گاهي دعاهاي بزرگ از قلب هاي ضعيف و كم اعتقاد برمي خيزد و دعاكننده بدون اطمينان و اعتقاد كافي بر تحقق وعده هاي الهي، لب به دعا مي گشايد و دست به دعا بلند مي كند. اين گونه دعا بيش از آن كه از قلب برخيزد از دهان خارج مي شود و بيش از آن كه ريشه در اعتقادات و ايمان فرد داشته باشد، در زبان و ظاهر او جا دارد. از همين رو است كه اين صداها در محدوده زمين محصور مي ماند و توان به آسمان رسيدن را ندارد. دعايي به آسمان مي رسد كه از قلبي آسماني برخاسته باشد. علي(ع) پس از سفارش مؤمنان به گشودن درهاي نعمت خداوند با استفاده از كليد دعا اضافه مي كنند: «هرگز كندي اجابت خداوند تو را نااميد نكند، چرا كه عطاي خداوند به اندازه نيت (تو) است. (نهج البلاغه، نامه 31)
بنابراين كندي پاسخ خداوند به دليل كندي و ضعف نيت و اعتقاد دعاكننده است. هر چقدر دعا قوي باشد، اجابت نيز قوي تر است و برعكس.


آثار و فوايد گرسنگي در سلوك عارفان

(بدان اي سالك طريق حق!) به آنچه از خواص و فوايد جوع و گرسنگي كه علماي اخلاق از روايات اخذ كرده اند نظركن، چرا كه آنها براي گرسنگي فوايد عظيمه اي ذكر نموده اند كه از جمله آنها «صفاي دل» است، زيرا سيري، بخار را در دماغ زياد مي كند و شبه مستي عارض او مي شود و دل به سبب آن از جريان در افكار و از سرعت انتقال، گراني و سنگيني پيدا مي كند و باعث كوري قلب مي گردد. و گرسنگي برخلاف آن، سبب صفاي قلب و رقت آن مي شود و دل را براي دوام فكري كه موصل به معرفت باشد، مهيا مي سازد و براي آن نوري محسوس ظاهر مي گردد، و از رسول خدا(ص) روايت شده است كه: «كسي كه شكم را گرسنه بدارد، فكر و انديشه او عظمت مي يابد.» (مجمع البحرين، ج4، ص318) و از جمله فوايد جوع، شكستن حدت و شدت شهوات و قوا و نيروهايي است كه باعث گناهان كبيره مهلكه است، چرا كه منشأ بيشتر گناهان كبيره، شهوت كلام و شهوت فرج است و شكستن اين شهوت، سبب نجات از مهلكات است، و از جمله فوايد گرسنگي، رفع خواب است كه خواب، ضايع كننده عمري است كه سرمايه تجارت آخرت آدمي است و گرسنگي سبب دوام بيداري است كه آن بذر هر خير و كمك براي شب زنده داري و تهجدي است كه باعث رسيدن به مقام محمود مي باشد. و از جمله فوايد آن، ميسر گشتن تمام عبادات است از جهات متعدده كه كمترين جهت آن، كمي احتياج به تخليه و تحصيل خوراك و كمي ابتلاء به امراض مختلفه است، زيرا معده، خانه امراض، و پرهيز و كم خوردن، سرآمد همه داروها است. (بحارالانوار، ج62، ص212) و تمام اينها انسان را محتاج مال و مقام و جاه دنيا مي كند، كه عوارض دنيوي مال و جاه آن است كه هلاكت هلاك شدگان از آنها است. و از جمله فوايد آن تمكن براي بذل مال و اطعام مساكين و صله ارحام و انواع نيكي و زيارت بيت الله و اماكن متبركه و خلاصه، تمام عبادات مالي است1. سراينكه خداوند گرسنگي را براي پذيرايي ميهمان خود اختيار كرده آن است كه نعمتي بهتر و بالاتر از نعمت معرفت و قرب و لقاءنيست و گرسنگي از نزديك ترين اسباب آنها است2.
1- المراقبات، آيه الله ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص259
2- همان، ص266


افزايش جمعيت مسلمانان، افتخار و عزت اسلامي

خليل آقاخاني
افزايش جمعيت در اسلام يك اصل است. خداوند بارها در آيات قرآني كساني را كه به خاطر فقر يا توهم فقر از بچه داري جلوگيري مي كنند يا فرزندان را در رحم يا پس از آن مي كشند، سرزنش مي كند؛ چرا كه خداوند روزي رسان همه آفريده هايش است و به قول معروف آن كه دندان دهد نان دهد. با نگاهي به برخي از كشورهاي جهان مانند چين و هند كه هر يك از آنها بيش از يك ميليارد جمعيت دارند، به سادگي مي توان دريافت كه كشور ايران ظرفيت بيشتر جمعيت را دارد كه مسئولان با تنظيم خانواده و اصلاحات غربي و ضداسلامي، رشد جمعيت را به صفر و درنهايت منفي رسانيده اند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نشان دهد كه در آموزه هاي وحياني اسلام، افزايش جمعيت در ميان مسلمانان و مؤمنان يك ارزش است و خداوند براي فرزنددار شدن افراد، پاداش هاي بسياري تعيين و بيان كرده است.
ارزش فرزند در اسلام
يكي از گرايش هاي طبيعي و غريزي در انسان، علاقه به فرزند است. انسان همان گونه كه نمي تواند بي زوج و همسر زندگي كند و احساس كمبود شديد عاطفي مي كند، در صورت نداشتن فرزند هم احساس كمبود و نقص شديد مي كند. از اين رو يكي از دعاهاي افراد حتي پيامبران، داشتن فرزند است و حضرت ابراهيم(ع) در پيري (حجر، آيات 51 تا 54، صافات، آيات 83 و 101) و نيز حضرت زكريا(ع) در سنين كهنسالي خواهان فرزند مي شوند (آل عمران، آيات 38 و 39؛ مريم، آيات 2 تا 7) و خداوند دعاهاي ايشان را مستجاب كرده و به ايشان فرزنداني مي دهد. (همان آيات)
خداوند در آيه 14 سوره آل عمران هنگامي كه زينت هاي انساني را برمي شمارد به علاقه مندي و محبت شديد انسان به فرزند اشاره مي كند و آن را در كنار اموري چون همسردوستي و مال دوستي قرار مي دهد. اين بدان معناست كه يكي از خصوصيات طبيعي و گرايش فطري و غريزي انساني در دنيا، گرايش به فرزند است. همين گرايش شديد افراد را به نمايش و رخ كشيدن فرزندان براي فخرفروشي و افتخار كردن وامي دارد و آنان هنگام برشماري قدرت و توان و عزت و شرافت خويش، شمار فرزندان خود را به رخ ديگران مي كشند. (كهف، آيات 34 تا 39؛ سبا، آيات 34 و 35؛ مريم آيه 77)
اصولا گرايش طبيعي و غريزي انسان به فرزند به گونه اي است كه گاه از داشتن فرزندان زياد به يكديگر فخر مي فروشند و با تكاثر بر آن هستند تا نشان دهند كه در دنيا از ديگران سرترند چون فرزندان بيشتري دارند (توبه، آيه 69؛ كهف، آيه 39) و همين تكاثر و تفاخر است كه ايشان را گمراه مي كند و موجب كفر و انكار معاد و رستاخيز از سوي آنان مي شود. (كهف، آيات 34 تا 42)
خداوند در آيه 46 سوره كهف بر اين گرايش طبيعي انسان و حتي خودنمايي به فرزندان اشاره مي كند و مي فرمايد كه اصولا مال و فرزند از آرايه هاي زندگي دنيوي است و انسان در زندگي دنيوي به دنبال اين آرايه هاست و به داشتن آن افتخار مي كند. همين ارزش گذاري موجب شده كه انسان ها در انتخاب هدف دچار مشكل شوند؛ زيرا اينگونه امور زندگي دنيوي در بسياري از موارد رهزن است و انسان را به گمراهي و افراط مي كشاند. اين گونه است كه زن دوستي، مال دوستي، مقام دوستي و فرزنددوستي كه از گرايش هاي طبيعي زندگي دنيوي و آرايه هاي آن است، مي تواند آدمي را از مسير كمالي دور سازد و او را به جاي حركت به سوي خدايي شدن، به خود مشغول سازد؛ زيرا محبت به اين آرايه هاي دنيوي هرچند كه طبيعي است ولي اگر در مسير درست خود هدايت نشود مي تواند تعادل رفتاري آدمي را به هم زند و او را از مسير رشدي باز دارد. از اين رو خداوند در آياتي به انسان هشدار مي دهد كه هنگام مقايسه ميان محبت اين امور با محبت خدا و آخرت، دچار اشتباه نشوند و همواره محبت خدا و آخرت را بر اين قبيل محبت ها مقدم دارند. (كهف، آيه 46؛ توبه، آيه 24؛ آل عمران، آيه 14)
اما با اين همه هشدارها باز انسان به خطا مي رود، زيرا محبت به اين امور و گرايش انسان به آن ها، به سبب آنكه محسوس و ملموس و در دسترس است و حواس را ارضا و خشنود مي كند، موجب مي شود كه محبت به خدا و آخرت در انسان كم رنگ شود؛ چرا كه سركه نقد به از حلواي نسيه است.
به هر حال، انسان، در زندگي دنيا نيازمند اموري است كه ارتباط تنگاتنگي با سعادت دنيوي او دارد و خود را با اين امور، خوشبخت احساس مي كند. اين علاقه مندي انسان به آرايه هاي دنيوي هرچند كه در شكل افراطي آن بويژه در مقياس با خدا و آخرت نادرست است، ولي يك گرايش طبيعي و حتي ارزشي است؛ زيرا اگر به عنوان مقدمه اموري چون رضايت خداوندي و كسب رشد و اكتساب صفات الهي باشد، يك ارزش قابل ستايش است.
بخاطر همين علاقه مندي انسان به اين امور، خداوند مهم ترين آزمون ها را براي رشد و تعالي انسان و نيز پذيرش ايمان، در مال و فرزند قرارداده است (انفال، آيه 28؛ تغابن، آيات 14 و 15؛ بقره، آيه 155) مهمترين آزموني كه حضرت ابراهيم(ع) با آن مواجه شد ماموريت قرباني كردن فرزندي بود كه در پيري به آن دست يافته بود و مي بايست آن دردانه را در پيشگاه خداوند قرباني كند تا معلوم شود كه تا چه اندازه اهل اطاعت و صبر در ابتلاء است. (صافات، آيات 83 و 106)
گرايش به فرزند اختصاص به افراد خاص ندارد بلكه همه انسان ها در هر درجه و مرتبه اي از ايمان و كفر، بطور طبيعي و غريزي گرايش به فرزند دارند و علاقه مند هستند كه فرزندي داشته باشند؛ چنان كه مي خواهند همسري داشته باشند تا در كنار او به آرامش برسند و از مواهب جنسي و لذايذ آن بهره مند شوند و تناسل و توليدمثل كنند.
خداوند در آياتي چند از درخواست هاي پيامبراني سخن مي گويد كه برخي از ايشان چون حضرت ابراهيم(ع) از پيامبران اولوالعزم است؛ چرا كه به كهنسالي رسيده و فرزند دار نشده اند و احساس مي كنند كه از اين جنبه در كمبود هستند و به كمالي نرسيده اند. (صافات، آيات 83 تا 101؛ آل عمران، آيه 83) حضرت آدم و حوا كه نخستين انسان هاي آفريده الهي هستند نيز خواهان برخورداري از فرزند و نسلي سالم و صالح بودند و به پيشگاه خداوندي دست نيايش و نياز بلند كردند و از خداوند درخواست فرزند داشتند كه اين درخواست ايشان اجابت شد و نسل حضرت آدم(ع) در جهان به وجود آمد و گسترش يافت. (اعراف، آيه 189)
از نظر قرآن، فرزند نعمت و موهبت الهي براي والدين است (انعام، آيات 84 تا 87؛ نحل، آيه 72؛ انبياء، آيات 69 و 72) و بر هر انساني است كه شاكر اين نعمت باشد. (نحل، آيه 72) پس از نظر قرآن و اسلام، فرزند داشتن يك ارزش است و اين ارزش هنگامي واقعي است كه در مسير تعالي انسان و انسانيت باشد و خود و فرزند را به سوي خدايي شدن و دست يابي به خلافت الهي انسان رهنمون سازد.
افزايش جمعيت مسلمانان، خواسته پيامبر(ص)
هرچند كه اكثريت در آموزه هاي اسلامي يك ارزش نيست، ولي شكي نيست كه اكثريت حق مدار و حق طلب يك ارزش است و هيچ كسي نمي تواند منكر ارزشي بودن اكثريت حق مدار باشد؛ زيرا قيد حق موجب مي شود كه صورت مسئله به طور كلي تغيير يابد. اين كه در جهان اكثريتي باشند كه حق محور بوده و بر ارزش هاي متعالي تاكيد كنند و رفتارهاي هنجاري و ارزشي داشته باشند، خود يك ارزش است.
هنگامي كه درجهان شمار مومنان و مسلمانان و اهل توحيد و عقل و ارزش ها و فضيلت هاي انساني افزايش يابد، جهاني را در اختيار خواهيم داشت كه در مسير سازندگي و آباداني و عمارت خواهد بود و ارزش هاي الهي بر آن حاكميت مي يابد. بي گمان چنين جهاني يك آرمان براي همگان است.
با نگاهي به آيه 25 سوره حديد به سادگي مي توان دريافت كه اكثريت ارزشي تا چه اندازه از نظر اسلام مهم و با اهميت است. خداوند در اين آيه بيان مي كند كه اگر توده هاي مردم حتي اگر مسلمان نباشند ولي به عدالتي قيام كنند كه عقل و وحي بيان مي كند، گام بلندي به سوي تحقق آرمان هاي پيامبران برداشته شده است، زيرا پيامبران ماموريت داشتند تا با آوردن كتاب و بيان حقوق و قوانين در كنار احكام عقلاني، مردم را به سوي حقيقت و فضيلتي چون عدالت و قسط رهنمون سازند تا انسان ها بي توجه به رنگ و مذهب و نژاد و زن و مرد، به عدالت قيام كنند. بنابراين چنين اكثريت حق طلب و حق مدار كه خواهان عدالت و برپايي آن هستند از نظر اسلام مطلوب است.
البته شكي نيست كه اگر اين قيام كنندگان به عدالت انسان هاي با عقايد و باورهاي توحيدي باشند و براساس اسلام و ايمان، اين حركت هاي عدالت خواهانه را داشته باشند، به كمال حقيقت نزديك تر هستند. از اين رو قرآن در توصيف مومنان، آنان را قوام (بسيار قيام كننده) به عدالت و قسط مي ستايد.
به اين معنا كه مومنان به سبب عقايد حق طلبانه كامل خود، بسيار قوي تر در ميدان عدالت وارد شده و هرگز دست از تلاش و كوشش براي تحقق عدالت قسطي برنمي دارند.
پيامبر گرامي (ص) براساس همين بينش و نگرش، خواهان افزايش جمعيتي مسلمانان مي شود و آن را به عنوان يك ارزش مطرح كرده و مي فرمايد: تناكحوا تناسلوا تكثروا فاني اباهي بكم الامم يوم القيامه حتي بالسقط، ازدواج و نكاح كنيد و توليد نسل داشته باشيد و فرزندان را افزايش دهيد حتي اگر كودكي سقط شود اين كار را انجام دهيد تا من در روز قيامت به شما بر امت هاي ديگر مباهات كنم.
(كافي، 5/333 و .334 تهذيب، 7/400، ح 25017 . وسايل، 02/45 و 55، ح .25021 مستدرك، 41/153، ح .16346 بحار، 71/359 و 100/220 و .237 جامع الاخبار، .101 دعايم الاسلام، 2/.197 عولي اللالي، 1/259)
قال الصادق(ع):ان رسول الله (ص) قال:تزوجوا فاني مكاثر بكم الأمم غداً يوم القيامه ، حتي أن السقط يجي، مبطئاً علي باب الجنه فيقال له ادخل، فيقول، لاحتي يدخل أبواي؛ امام صادق (ع) مي فرمايد: پيامبر اكرم (ص) فرمود: ازدواج كنيد تا من در فرداي روز قيامت به كثرت شما افتخار كنم. در آن روز كودك سقط شده مي آيد و دركنار در بهشت مي ايستد و هنگامي كه به او مي گويند: داخل شو! كودك مي گويد: تا والدينم وارد نشوند من داخل نمي شوم، امام صادق (ع) از پيامبر (ص) همچنين روايت مي كند، كه حضرت (ص) فرمودند:اكثروا الولد اكاثر بكم الامم غدا؛ فرزند را زياد كنيد، در فرداي قيامت من به شما نسبت به ديگر امت ها به خودمي بالم. (كافي، ج 6،ص 2.).
پس افزايش جمعيت مسلمانان و مومنان حق طلب و عدالت خواه و قوام به قسط و عدالت، يك ارزشي است كه پيامبر (ص) بدان مباهات مي كند.
انسان براي داشتن فرزند صالح بايد همواره دست به دعا باشد و از خداوند بخواهد تا فرزنداني صالح و سالم به او بخشد (اعراف، آيه 981، احقاف، آيه 51) زيرا فرزند صالح و سالم براي بندگان شايسته خداوند، مايه چشم روشني و ازمصاديق باقيات صالحات است (فرقان؛ آيات 36 و 47) و كارهايي كه فرزند صالح انجام مي دهد براي والدين او نيز نوشته مي شود و از خدمات و نيكوكاري هايش ، ايشان هم سود مي برند.
جامعه سالم، نيازمند فرزندان سالم و صالحي است كه در خانواده صالح و سالم رشد مي كنند.
افزايش جمعيت درميان چنين خانواده هايي مطلوب است و اگرجايي از كاهش فرزند سخن به ميان مي آيد نسبت به خانواده هايي است كه فاسد هستند يا فرزندي صالح نيست و مي تواند موجب تباهي بخشي از جامعه شود. اگر خضر(ع) ، فرزندي را مي كشد براي آن است كه خانواده اي صالح را از تباهي نجات دهد و خداوند به جاي او فرزندي صالح به ايشان ببخشد. (كهف، آيات 08 و 18)
به هرحال، داشتن فرزند سالم و صالح از آرزوهاي هر زن ومردي است (اعراف، آيه 981) و شكر و سپاس نعمت فرزند داشتن آن است كه به درستي او را تربيت كرده و به جامعه هديه كنند تا خود و جامعه از مواهب فرزند صالح آن بهره مند شوند. (اعراف، آيات 981 و 091)
مشكل جدي بشر
اما همواره يك مساله به نام فقر و نداري به عنوان مانع جدي در سرراه فرزنددار شدن خانواده ها و بويژه از نظر افزايش جمعيتي خانواده مطرح بوده است. با نگاهي به آموزه هاي قرآني معلوم مي شود كه تنها اهل تكاثر بودند كه به سبب داشتن اموال بسيار، به شمار فرزندان زياد خويش افتخار مي كردند. اينان به سبب آن كه مشكل مالي نداشتند به سادگي حتي با تعدد زوجات اقدام به افزايش خانواده و فرزندان مي كردند و اين گونه از نظر قدرت نيز برافتخارات خويش مي افزودند؛ زيرا شكي نيست كه ثروت به تنهايي نمي تواند عامل قدرت باشد بلكه افزايش شمارانساني در ايجاد قدرت و افزايش آن نقش مستقيمي دارد.
اهل ثروت در انديشه افزايش جمعيت و شمار فرزندان بودند تا عشيره و قبيله خودشان را افزايش دهند و با تكاثر مال و فرزند، افزايش قدرت و بلكه حتي ثروت را موجب شوند و بر ديگران به ويژه دشمنان غلبه كنند.
در مقابل، خانواده هاي فقير از افزايش جمعيتي خانواده نگران بودند. از اين رو گاه فرزندان آنان از يك تا دو فرزند بيشتر نمي شد تا هم به نياز طبيعي و علاقه خود به فرزند پاسخ داده باشند و هم بتوانند اوضاع اقتصادي خانواده را مديريت كنند. از اين رو ايشان هنگامي كه با فرزند ناخواسته اي مواجه مي شدند در رحم آن را كشته و سقط مي كردند يا پس از تولد كودكان را مي كشتند يا رها مي كردند.
توهم فقر
بدترين حالت در ميان خانواده ها مسئله توهم فقر است. برخي از مردم گمان مي كنند كه افزايش جمعيت خانواده به معناي فقر بيشتر است، لذا با افزايش آن به هر شكلي مبارزه مي كنند. آنان هر چند كه از نظر مالي وضعيت مناسبي دارند ولي افزايش را به معناي فقر مي دانند و همين ترس از فقر يا توهم آن است كه ايشان را به فرزندكشي وامي دارد.
خداوند در آياتي از قرآن به شدت با هر دو تفكر مبارزه مي كند. از نظر خداوند فقر يا توهم فقر نمي بايست موجب فرزندكشي شود (انعام، آيه 151؛ اسراء، آيه 13) كساني كه دست به چنين اقدامي مي زنند كساني هستند كه از سفاهت برخوردارند و از عقل و خرد بهره اي نبرده اند؛ چرا كه اين دسته از افراد گمان مي كنند كه رزق و روزي خود و خانواده را آنان مي دهند در حالي كه خداوند، هم روزي ايشان و هم افراد ديگر را مي دهد. (ذاريات، آيات 75 و 85)
البته برخي از فرزند كشي ها به سبب مشكلاتي است كه فرزند دختر دارد؛ زيرا حيا و عفتي كه بر جوامع بشري بطور طبيعي حاكم است، موجب مي شد تا برخي به سبب آنكه دختر نمي تواند از ناموس خويش مراقبت كند، او را مي كشتند يا حتي زنده به گور مي كردند. اين تصور نادرست نيز ريشه در بي اعتقادي به خدا و ربوبيت او دارد؛ يعني هر دو عمل كشتن از فقر يا توهم فقر يا بي حيايي و بي عفتي خانواده ريشه در اعتقادات باطل دارد. (تكوير، آيات 8 و 9؛ نحل، آيات 85 و 95، انعام، آيه 041)
از نظر اسلام هر كسي روزي خود را مي خورد و هر كسي در امنيت از جان و مال و عرض است و مي بايست شرايط اجتماعي به گونه اي فراهم آيد كه حق هيچ كسي ضايع و تباه نشود. همچنين تفاوتي ميان دختر و پسر نيست و هر دو، نعمت خداوندي است كه انسان بايد شاكر باشد. (آل عمران، آيه 16؛ انعام، آيات 38 تا 58) با اين تفاوت كه دختر رحمت است و پسر نعمت و از رحمت پرسش نمي شود ولي از نعمت پرسش مي شود كه چگونه با آن رفتار و عمل كرديد.
پيامبر(ص) باتوجه و اهتمام خاصي كه نسبت به حضرت فاطمه(س) نشان داد اين معنا را در جامعه اسلامي جا انداخت كه نسبت فرزندي چنانكه خداوند در آيات 38 تا 58 سوره انعام مي فرمايد تنها از پسر نيست، بلكه از طريق دختر نيز تحقق مي يابد. همانطور كه نسبت حضرت عيسي(ع) از طريق مريم(س) به حضرت ابراهيم(ع) مي رسد. اين در حالي است كه در جامعه جاهلي و پس از آن در دولت غاصب اموي نسل را به فرزندان ذكور مي دانستند و نسبت ها را از اين طريق اثبات مي كردند.
به هر حال، فقر و توهم فقر يا توهم بي عفتي در خانواده نمي بايست عاملي براي فرزندكشي شود يا شخص را از توليد نسل باز دارد، بلكه همان گونه كه خداوند بر خود به عنوان يك سنت الهي فرض كرده تا پس از ازدواج افراد را از فضل خويش غني كند، بر خود فرض كرده است تا روزي هر فرزندي و موجودي را بدهد. خداوندي كه غذاهاي مور و ملخ را تأمين مي كند چطور نمي تواند غذاي اشرف مخلوقات خويش را تأمين كند؟ خداوندي كه روزي موجودات را هر روز مي دهد بي آنكه چيزي را ذخيره كنند چطور روزي انسان را فراهم نمي كند؟ اين تصور غلطي است كه ما انسان ها از خدا داريم، در حالي كه «هر آن كس كه دندان دهد نان دهد» و اين خداوند است كه روزي را قسمت مي كند و روزانه براي هر موجودي مي فرستد.
با فرزند كمتر، زندگي بهتر نيست
به هر حال، برخلاف تصور باطل و غلطي كه در ميان مردم از سوي حتي برخي از مسئولان رواج يافته كه فرزند كمتر زندگي بهتر، بايد گفت اين زندگي هرگز بهتر نخواهد بود زيرا تك فرزندي مشكلات بسياري دارد كه حتي تبعات آن در ميان خانواده اي كه اين تك فرزندان تشكيل مي دهند ادامه مي يابد. با نگاهي به علوم روان شناختي و روان شناسي رفتاري و مانند آن مي توان به خوبي دريافت كه هرگز تك فرزندي به معناي زندگي بهتر و آسايش بيشتر نيست؛ زيرا مزاحمت هاي تك فرزندان براي والدين چند برابر است و آنان بيشتر آسايش والدين را سلب مي كنند.
برخي از دولتمردان با در پيش گرفتن سياست هاي غلط استعماري غرب موجب مي شوند تا جمعيت مسلمانان و مؤمنان شيعه كاهش يابد و اهل حق از اكثريت بيفتند. اينان با بهره گيري از نخبگان مزدور غرب زده كاري كردند كه جمعيت ايران صفر شود و به سمت منفي سوق داده شود. تنظيم خانواده براي ايجاد رفاه و آسايش بيشتر، چيزي جز ايجاد بحران در جامعه اسلامي نيست؛ زيرا هرگز افزايش جمعيت به معناي فقدان رفاه در يك جامعه نيست. اكنون چين با جمعيت ميلياردي و هند با همين وضعيت در جهان با رشد اقتصادي و رفاهي بسياري مواجه است در حالي كه جمعيت غرب با گرايش صفر و منفي از رشد اقتصادي بازمانده است. آنچه موجب افزايش رفاه است مديريت درست منابع مالي و انساني است نه توهم كاهش جمعيت و فرزند كه مسلمانان را با بحران جمعيتي مواجه مي كند.
شهيد مطهري(ره) كه از طرفداران افزايش جمعيت بوده، مي نويسد: «اين را توجه داشته باشيد كه مسئله ازدياد نفوس كه اسمش را مي گذارند «بمب جمعيت» و آن قدر هم گفته اند كه يك حس تنفر از بچه در اين مردم ايجاد كرده اند، در كشورهاي ما صادق نيست، يعني كشورهاي اسلامي هنوز به حد نصاب جمعيت نرسيده اند، اين يك نيرنگ استعماري است كه غربيان به كار مي برند. آنجا كه خودشان از نظر سرزمين خودشان، عدد جمعيتشان كافي است، ولي به وسيله ايادي خود در ميان ما تبليغ مي كنند و خيلي وحشت دارند از اين كه كشورهاي اسلامي عددشان بالا رود، براي اينكه آن وقت نعمت هاي خودشان را خودشان خواهند خورد و الا كشورهايي از قبيل ايران، تركيه، افغانستان و عراق هر يك استعداد دارند كه چندين برابر و شايد تا ده برابر جمعيت خودش را نان بدهد. (شهيد مطهري، خاتميت، صدرا، 0731، ص28)
جالب اينكه كشورهاي غربي كه از تنظيم خانواده تا ديروز سخن مي گفتند امروز از رشد صفر يا منفي جمعيت خود ناراضي هستند. جالب تر اينكه كشورهاي آنان هنوز از رشد بالاي جمعيت نسبت به مساحت سرزميني برخوردار هستند. به عنوان مثال انگلستان با مساحت 244000 كيلومتر مربع حدود 8/65ميليون جمعيت دارد، اين رقم در مورد ژاپن با وسعت كم تقريباً 377000كيلومتر مربع 221 ميليون نفر است.
به هر حال، آموزه هاي اسلامي خواهان رشد جمعيت و افزايش آن است و انسان نبايد از فقر يا توهم فقر بهراسد و جلوي افزايش جمعيت را بگيرد.


آداب باطني تلاوت قرآن

سيدسعيد آل طه
قرآن به عنوان آخرين وحي الهي كه بر افضل انبياء الهي نازل شده، نور هدايت ابدي براي بشريت و تجلي خداوند در كلامش بود. قرآن شاهد زنده بر نبوت رسول اكرم(ص) و گرامي ترين برهان بر حقانيت اوست، زيرا دليلي دائمي و حجتي همگاني به شمار مي آيد كه تمامي ابعاد و جوانب آن نشان از دانش نامتناهي رباني دارد و هيچ كس را ياراي آن نبوده و نخواهد بود كه مانند اين كتاب را از پيش خود بياورد.
از جمله عواملي كه قرآن را در دلها و مصاحف حفظ مي كند، تلاوت و مداومت در مطالعه آن است. تلاوت قرآن نيز مانند هر عمل مستحب ديگر داراي آدابي است كه خود بر دو نوع است: ظاهري و باطني. از اين دو قسم، آداب باطني تلاوت قرآن از اهميت بيشتري برخوردار است كه در هنگام تلاوت قرآن بايستي مدنظر قرار گيرد. براي تلاوت قرآن ده ادب باطني است كه به ترتيب در پي مي آيد:
فهميدن اصل كلام
تلاوت كننده، بايد بداند كه با چه سخن بزرگي مواجه است، سخني كه نشانه لطف و رحمت و عنايت آفريدگار هستي به آدمي است. سخني كه حقايق بسيار بلندي را تا مرز فهم و درك انسانها تنزل داده است.
فهم عظمت كلام، درك فضل و لطف خداوند درباره بندگان است كه اين كلام را از عرش جلال خود تا سطح فهم مردم نازل فرموده است و بايد انديشيد كه چگونه خداوند در رسانيدن معاني كلام خود- كه صفتي قائم به ذات اوست- به مرتبه فهم مردم، به بندگان لطف و كرم فرموده چگونه آن صفت در قالب حروف و اصوات كه از صفات بشري است بر آنان تجلي كرده است.
قاري قرآن بايستي كلام الهي را درس بگيرد و بياموزد و به قرائت آن اكتفا نكند، چنانكه در سوره اعراف آيه 169 آمده است: «و درسوا مافيه» يعني كلام الهي را فرا گرفتند. همچنين قاري قرآن بايستي آيات الهي را با گوش جان بشنود و آن را به خاطر بسپارد، چنانكه در سوره حاقه آيه 12 آمده است: «وتعيها اذن واعيه؛ قرآن را گوش هاي حافظ به ياد مي سپارند». درك عظمت كلام الهي، جز با انديشه در محتواي آن ميسر نيست.
آگاهي به عظمت متكلم
شايسته است كه قاري قرآن، در آغاز تلاوت، به عظمت گوينده قرآن توجه كند و بداند كه قرآن سخن بشر نيست، در هنگام تلاوت بايد به خود گوشزد كرد كه گوينده اين سخنان، آفريدگار همه چيز و روزي دهنده همه جنبندگان است و همه، تحت سيطره او قرار دارندو در فضل و رحمت او غوطه ورند. اگر نعمت دهد از فضل اوست و اگر مجازات كند از عدلش، و در نهايت هم اوست كه مي گويد: اينان اهل بهشت و اينان اهل دوزخند.
انديشيدن به حقايقي از اين قبيل، عظمت و تعالي گوينده قرآن را در دل مي نشاند و كلام او را مؤثر مي سازد. چرا كه براي آدميان، گذشته از اصل كلام، گوينده آن نيز اهميت داشته و اعتبار كلام تا حد زيادي به اعتبار و شأن متكلم بستگي د ارد.
تدبر
كسي كه قرآن مي خواند و كسي كه به آن گوش مي دهد، لازم است كه در آيات كتاب الهي به تدبر و تفكر بپردازند و با انديشيدن در مضامين آيات، خود را در معرض تابش نور الهي قرار دهندو در يك فضاي معنوي تنفس كنند. تدبر در آيات قرآني انسان را در دنيايي از معارف والا و مفاهيم بلند قرار مي دهد كه هيچ چيز با آن برابري ندارد و آيات قرآني به عنوان كليدهاي سعادت انساني در اختيار او قرار مي گيرند.
قرآن كريم، مردم بخصوص صاحبان انديشه را به تدبر در آيات خود فراخوانده است: «كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوا الالباب؛ قرآن كتابي است مبارك كه آن را نازل كرديم تا مردم در آيات آن تدبر كنند و صاحبان انديشه متذكر باشند.» (1)
و نيز درجاي ديگر از كساني كه در آيات قرآن تدبر نمي كنند گله مي كند و دلهاي آنها را مهر شده مي نامد كه سخن حق در آنها نفوذ ندارد: «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها؛ چرا در قرآن تدبر نمي كنند يا بر دلهايشان قفلها زده شده است؟ (2)
و نيز درجاي ديگر اهل معنا را به توجه و تذكر در آيات قرآني كه به آساني در اختيار آنهاست و هيچ گونه پيچيدگي ندارد فرا مي خواند: «و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر: همانا قرآن را براي توجه به آن آسان قرار داديم آيا توجه كننده اي هست؟ (3)
تدبر، پس از حضور قلب و توجه قرار دارد. زيرا چه بسا انسان هنگام تلاوت قرآن به چيز ديگري نينديشد ولي از سوي ديگر به شنيدن آيات، بسنده كند و در آن تدبر نكند اما چنان كه مي دانيم غرض از تلاوت قرآن، تدبر در آن است نه چيز ديگر.
حضور قلب و ترك حديث نفس
حضور قلب از توجه بيشتر سرچشمه مي گيرد. زيرا تعظيم كلامي كه قرائت مي شود، ريشه در توجه انسان به آن كلام دارد و انديشه خود را در چيز ديگري مصروف نمي دارد و اين تمركز انديشه و همت، سبب شادي و انبساط خاطر مي شود. مي گويند در معنا و تفسير آيه «يا يحيي خذالكتاب بقوه : با جديت و كوشش كتاب را بگير» (4) يعني اينكه در هنگام تلاوت قرآن وجود خود را از تمامي افكار خالي كن و همت را به آن مصروف بدار.
مهار ذهن و خودداري از انحراف ذهن از يك مسئله به مسائل ديگر امري بس دشوار و نيازمند تمرين است يعني آنچه كه عموم مردم، «حواس پرتي» مي دانند به راحتي قابل پيشگيري نيست و حضور قلب نيز چيزي جز «حواس جمعي» نيست.
كسي كه قرآن مي خواند، بايد به آنچه مي خواند عنايت و توجه داشته باشد و كلمات را برحسب عادت و چرخش زبان نگويد زيرا قاري قرآن، تنها به مقداري كه با توجه خوانده است، بهره مي برد و آنچه بي توجه خوانده شود مانند آبي است كه هدر مي رود و مزرعه را سيراب نمي كند، منظور آن است كه هنگام تلاوت تمام حواس قاري به آيات الهي باشد و هيچ هم و غم ديگري را به دل راه ندهد.
تفهم
منظور از تفهم آن است كه از هر آيه اي آنچه سزاوار آن است برداشت و استنباط كند (يعني مراد از تفهم آن است كه براي هر آيه اي، توضيح و شرحي مناسب با موضوع آن بدست آورد) تفهم در ادامه تدبر است. چه بسا كسي تدبر كند اما حصول نتيجه اي نباشد، يعني بايد آن قدر تدبر كرد تا مفهوم آيه را دريافت. براين اساس آيات قرآن مشتمل بر مطالب گوناگوني است (از صفات آفريدگار گرفته تا صفات آدميان و...) كه دانستن هريك چراغي است فرا راه تكامل انسان.
ترك موانع فهم
بعضي از مردم به خاطر اينكه شيطان پرده اي بر فهم آنان افكنده، از فهم معاني قرآن محروم و از درك اسرار و شگفتي هاي آن بي بهره اند، قاري قرآن بايستي در رفع موانع و حجب شيطاني بكوشد. مهم ترين حجابهاي فهم چهار مورد است:
حجاب اول: برخي از افراد (قاريان)، تمام تلاش و توجه خويش را صرف تلفظ صحيح كلمات قرآن مي كنند تا مبادا حرفي را از مخرج نادرست، ادا كنند، در چنين وضعيتي ديگر براي توجه به معاني، مجالي باقي نمي ماند كه اين كار به عهده شيطان است كه موكل بر قرآن شده تا با وسوسه، مردم را از درك معاني كلام الهي بازداشته و مردم را وا دارد كه در ادا به حروف ترديد نمايند.
حجاب دوم: اينكه تلاوت كننده در مسايل، متقلد نظريه اي باشد كه به تقليد آن را ياد گرفته و نسبت به آن جمود و تعصب داشته باشد. اين چنين اعتقاد و تعصبي مانع از ارتقاء است و به او اجازه نمي دهد كه غيراز مورد اعتقادش به مطلب ديگري بينديشد.
حجاب سوم: اين است كه قاري و تلاوت كننده قرآن بر گناهي اصرار ورزد و يا متكبر و يا مبتلا به هواي نفس باشد. اين گناهان سبب تاريكي دل مي گردد و مانند غبار بر آينه قلب نشسته، از تجلي حق جلوگيري مي كند و اين بزرگ ترين حجاب دل است و بيشتر مردم به اين حجاب گرفتارند.
حجاب چهارم: اين است كه تفسير ظاهري آيه را بخواند و بپذيرد كه كلمات قرآن در معاني خود منحصر به آن است كه از ابن عباس و مجاهد و امثال آنها نقل شده است. و بقيه، تفسير به رأي است و اين خود از حجاب هاي بزرگ فهم قرآن است.
تخصيص
تخصيص يعني اينكه تلاوت كننده درنظر بگيرد كه مقصود از هر خطاب قرآن، خود اوست پس اگر نهي از امري را در قرآن مي خواند يا وعده و وعيدي را مي شنود خود را مخاطب بداند و اگر داستان هاي انبياء و اقوام گذشته را قرائت مي كند آنها را به منزله افسانه تلقي نكند، بلكه بداند كه مقصود از آنها عبرت است و قاري بايستي از لابلاي آنها آنچه را مورد نياز است برگيرد. در قرآن كريم مي خوانيم: «و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر؛ يعني ما قرآن را براي پند گرفتن آسان ساختيم. پس آيا پند گيرنده اي هست؟(5)
تأثير
تأثير آن است كه قرائت كننده قرآن، از آيات گوناگون كلام الهي متأثر شود و به حسب مضمون هر آيه حالت حزن و اندوه يا نشاط و شادي برايش حاصل شود، چنانكه پيامبر اكرم(ص) خود از آيات الهي متأثر بود. در اين صورت قلب، آماده تأثيرپذيري مي شود. قاري بايد به تناسب معناي آيه حالتي مناسب در دل احساس كند، اگر به آيه عذاب مي رسد احساس وحشت نمايد و اگر به آيه مغفرت مي رسد، شاداب باشد. از اين رو گفته اند بنده اي كه با ايمان، قرآن را بخواند، اندوهش افزون و شادي اش اندك، گريه اش فراوان و خنده اش كم، دل مشغولي اش بسيار و راحتي اش قليل است.
ترقي
ترقي يعني اينكه تلاوت كننده قرآن به مرحله اي ارتقاء يابد كه گويا كلام را از خداوند مي شنود. قرائت سه درجه دارد: پايين ترين آن اين است كه قاري آن را بر خدا مي خواند و خود را در برابر او مي بيند، در اين مرحله حال او، حالت درخواست و تضرع و گريه و زاري خواهد بود.
درجه فراتر اينكه تلاوت كننده با قلب خود شهادت دهد كه پروردگار با الطافش او را مخاطب ساخته و مشمول نعمات خود قرار داده است، در اين مرحله مقام قاري، مقام حيا و تعظيم و گوش دادن و فهم است.
درجه سوم اينكه در كلام، متكلم و در كلمات، صفات او را ببيند و لذا به خود و قرائت خود ننگرد و همت و كوشش او تنها گوينده اين كلمات باشد و انديشه اش را متوجه او كند گويا مستغرق در ديدار گوينده است نه به قرائت و حتي نه به نعمت و شكر منعم. امام صادق(ع) مي فرمايد «والله لقد تجلي الله لحلقه في كلامه و لكن لا يبصرون» به خدا قسم، خداوند در كلام خود تجلي كرد ولي آنان نمي بينند.
تبري
تبري آن است كه تلاوت كننده قرآن، در هنگام تلاوت از نيرو و توان و توجه خود دوري كند و با چشم خشنودي و تزكيه به خود ننگرد، هنگامي كه آيات بهشت و مدح صالحان را مي خواند به خود تطبيق ندهد، بلكه براي اهل يقين و صديقين گواهي دهد و ابراز اشتياق نمايد كه به آنان بپيوندد و زماني كه آيه غضب و مذمت گناهكاران و مقصران را مي خواند به خود تطبيق دهد و در خشيت و خوف، خود را مخاطب سازد. اميرالمؤمنان علي(ع) به همين نكته اشاره دارد در آنجا كه مي فرمايد؛ «اذا مروا بآيه تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم وظنوا ان زفير جهنم وشهيقها في اصول آذانهم؛ هنگامي كه به آيه اي برمي خورند كه در آن ذكر تهديدي است، با گوش قلب آن را مي شنوند و چنين مي انديشند كه صداي آتش جهنم در گوش هايشان است.(6) در پايان از خداوند منان خواهانيم كه ما را از فوايد معنوي آداب باطني قرآن برخوردار بگرداند.
پي نوشت ها :
1- ص، 92
2- محمد، 42
3- قمر، 71.
4- مريم، 21.
5- قمر، 42.
6- نهج البلاغه، خ 191.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14