(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 15 مرداد 1391 - شماره 20274

اهميت تفكر و تدبر در آيات قرآن
ديدگاه
مال اندوزي تفاخرگران


اهميت تفكر و تدبر در آيات قرآن

هادي رضايي
در مطلب حاضر، نويسنده كوشيده است با استفاده از انديشه هاي شهيد مطهري بر ضرورت شناخت قرآن و فلسفه آيات متشابه و ابزار و منابع شناخت قرآن، زبان شناسي قرآن، صوت حسن و «تغنوا بالقرآن» تاكيد نمايد.
مقام معظم رهبري در ديدار با برگزيدگان بيست و نهمين دوره مسابقات بين المللي قرآن كريم در مشهد مقدس با تاكيد به تفكر و تدبر درآيات قرآن كريم اظهار داشتند: «خدا را شكر مي كنيم كه عشق به قرآن را در دلهاي ما و مردم ما قرار داد. خدا را شكر مي كنيم كه توفيق درس قرآن، انس با قرآن و تلاوت قرآن به مردم ما داده شده است. در دوران طاغوت، قرآن در كشور ما مهجور بود؛ هيچ حركت جمعي در ترويج قرآن انجام نمي گرفت؛ هر چه بود، ميل شخصي افراد بود. در دوران جمهوري اسلامي و حاكميت اسلام، يكي از برنامه هاي اصلي براي مسئولين كشور، ترويج قرآن است؛ تلاوت قرآن، انس با قرآن، فهم قرآن، حفظ قرآن، جزو برنامه هاست؛ كه خب، يكي ازمظاهر آن هم همين مسابقات بين المللي است. ليكن تلاوت قرآن و قرائت زيباي آيات الهي، مقدمه است براي تدبر در قرآن. ما نمي خواهيم خودمان رامشغول كنيم، سرگرم كنيم به تلاوت و به قرائت قرآن و الحان قرآني، به عنوان يك موضوع اصلي؛ اين مقدمه است، اين طريق است. تلاوت قرآن با صوت خوش موجب مي شود كه دل انسان نرم شود، خشوع پيدا كند، آماده بشود براي فهم معارف قرآني و آيات قرآني؛ ما به اين احتياج داريم.»(4/4/1391)
ضرورت شناخت قرآن به عنوان منبع اصلي و اساس دين
شناخت قرآن، براي هر فرد عالم به عنوان يك فرد عالم، و براي هر فرد مؤمن، امري ضروري و واجب است. اما براي يك عالم انسان شناس و جامعه شناس، شناخت قرآن از آن جهت ضروري است كه اين كتاب در تكوين سرنوشت جوامع اسلامي و بلكه در تكوين سرنوشت بشريت موثر است.
نگاهي به تاريخ اين نكته را روشن مي كند كه عملا هيچ كتابي به اندازه قرآن بر روي جوامع بشري و بر زندگي انسان ها تاثير نگذاشته است. و به همين جهت است كه قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعه شناسي مي شود و جزء موضوعات مورد بررسي اين علم قرار مي گيرد. معناي اين سخن اين است كه بررسي و تحقيق پيرامون تاريخ جهان در اين 14 قرن عموما و شناختن جوامع اسلامي خصوصا، بدون شناخت قرآن ميسر نيست.
و اما ضروري بودن شناخت قرآن براي يك مؤمن مسلمان از آن جهت است كه منبع اصلي و اساسي دين و ايمان و انديشه يك مسلمان و آنچه كه به زندگي او حرارت و معني و حرمت و روح مي دهد قرآن است.
روش شناسي فهم قرآن
بطور كلي در بررسي و مطالعه هر كتابي سه نوع شناخت ضروريست كه اولين آنها شناخت سندي يا انتسابي است.
اول: شناخت سندي يا انتسابي
در اين مرحله مي خواهيم بدانيم انتساب كتاب به نويسنده آن تا چه اندازه قطعي است؟ آيا اسناد همه آن درست است يا آنكه قسمتي درست است و قسمتي نادرست؟
در اين صورت چه درصدي از مطالب را مي توانيم از نظر انتساب تأييد كنيم؟ به علاوه به چه دليل مي توانيم بعضي را قطعا نفي و برخي را قطعا اثبات و پاره اي را مشكوك تلقي كنيم؟
اين نوع شناخت آن چيزي است كه قرآن از آن بي نياز است و از اين نظر كتاب منحصر به فرد جهان قديم محسوب مي شود.
در ميان كتاب هاي قديمي كتاب ديگر نمي توان يافت كه قرنها بر آن گذشته باشد و تا اين حد بلاشبهه باقي مانده باشد. مسائلي از اين قبيل كه فلان سوره مشكوك است، فلان آيه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نيست، و... در مورد قرآن اساسا مطرح نيست. قرآن بر نسخه و نسخه شناسي پيشي گرفته. جاي كوچك ترين ترديدي نيست كه آورنده همه اين آيات موجود حضرت محمدبن عبدالله(ص) است، كه آنها را به عنوان معجزه و كلام الهي آورد، و احدي نمي تواند ادعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگري از قرآن وجود داشته و يا دارد. هيچ مستشرقي هم در دنيا پيدا نشده كه قرآن شناسي را بخواهد از اينجا شروع كند كه بگويد بايد به سراغ نسخه هاي قديمي
قديمي ترين نسخه هاي قرآن برويم و ببينيم در آنها چه چيزي هست و چه چيزهايي نيست.
اگر در مورد تورات و انجيل و اوستا و يا شاهنامه فردوسي و گلستان سعدي و هر كتاب ديگر اين نياز هست، براي قرآن چنين نيازي نيست.
گروهي مي پندارند منظور از تلاوت قرآن، تنها خواندن قرآن به قصد ثواب است، بدون آنكه چيزي از معاني آن درك شود. اينها دائماً قرآن را دوره مي كنند، اما اگر يكبار از ايشان سؤال شود كه:
«آيا معناي آنچه را مي خوانيد، مي دانيد؟»
از پاسخ گويي عاجز مي مانند. خواندن قرآن، از اين جهت كه مقدمه اي براي درك معاني قرآن است، لازم و خوب است، اما نه صرفاً به قصد كسب ثواب.
درك معاني قرآن نيز ويژگي هايي دارد كه بايد به آن توجه داشت. در يادگيري بسياري از كتابها، آنچه كه براي خواننده حاصل مي شود يك سلسله انديشه هاي تازه اي است كه قبلا در ذهن او وجود نداشته است، در اينجا تنها عقل و قوه تفكر خواننده است كه به فعاليت مشغول مي شود. بدون شك قرآن را نيز بايد به قصد آموختن و تعليم مطالعه كرد. قرآن خود در اين زمينه تصريح مي كند:
«كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوالالباب»(ص9)
«كتابي مبارك و (عظيم الشأن) بر تو نازل كرديم تا (مردم) در آيات تفكر كنند و خردمندان تنبه حاصل كنند.»(1)
آشنايي با قرآن به مقدماتي نيازمند است كه در اينجا به اختصار آنها را ذكر مي كنيم: يكي از شرط هاي ضروري شناخت قرآن آشنايي به زبان عربي است. همان گونه كه شناخت حافظ و سعدي بدون دانستن زبان فارسي ممكن نيست، آشنايي با قرآن هم، كه به زبان عربي است، بدون دانستن زبان عربي امكان پذير نيست. شرط ديگر آشنايي با تاريخ اسلام است. قرآن مانند تورات يا انجيل نيست كه يكباره توسط پيامبر عرضه شده باشد، بلكه اين كتاب در طول 23سال دوران زندگي پيامبر از بعثت تا وفات در خلال جريان پرهيجان تاريخ اسلام نازل شده است و به همين دليل آيات قرآن شأن نزول دارند. شأن نزول چيزي نيست كه معناي آيه را در و خود محدود كند، بلكه برعكس دانستن شان نزول تا حد زيادي در روشن شدن مضمون آيات موثر و راهگشاست.
شرط سوم، آشنايي با سخنان پيامبر اكرم(ص) است. ايشان به نص قرآن نخستين مفسر كتاب الهي است:
«... وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم...» (نحل 44)
«ما قرآن را بر تو فرورد آورديم تا تو آنچه را كه بر مردم فرود آمده برايشان توضيح دهي.»
در آيه ديگري از قرآن آمده است:
«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه...» (جمعه2)
«خداوند در ميان مردماني امي، پيامبري از ايشان فرستاد كه آيات خداوند را بر مردم تلاوت مي كند و آنها را از آلودگي ها پاك مي نمايد و كتاب (قرآن) و حكمت را به آنها تعليم مي دهد.»
برپايه قرآن پيامبر اكرم(ص) خود مبين و مفسر اين كتاب است و آنچه از پيامبر(ص) رسيده است ما را در تفسير قرآن ياري مي دهد. اما بر پايه اعتقاد راستين ما شيعيان كه به ائمه اطهار معتقديم و بر اين باوريم كه آنچه را پيامبر از ناحيه خدا گرفته به اوصياي گرامي اش منتقل كرده است، روايات معتبر ائمه(ع) نيز همان اعتبار روايات معتبري را دارد كه از ناحيه رسول خدا(ص) رسيده است. از اين رو، روايات موثق ائمه(ع) به شناخت قرآن كمك بزرگي مي كند2.
شناخت قرآن از رهگذر شناخت و فهم آيات قرآن
نكته مهم در بررسي قرآن اين است كه در درجه اول بايد قرآن را به كمك خود قرآن شناخت. آيات قرآن مجموعا يك ساختمان به هم پيوسته اند و اگر يك آيه از آيات قرآن را جدا كنيم و بخواهيم تنها همان يك آيه را بفهميم، شيوه درستي اتخاذ نكرده ايم.
البته ممكن است فهم ما از همان يك آيه درست باشد، اما اين كار خارج از احتياط است. آيات قرآن برخي مفسر برخي ديگر است و همان گونه كه برخي مفسران بزرگ گفته اند، ائمه اطهار(ع) اين روش تفسيري را تأييد كرده اند. قرآن در بيان مسائل شيوه اي ويژه دارد. دربسياري موارد اگر يك آيه از قرآن را انتخاب و اخذ كنيد بدون آنكه آن را برآيات مشابه عرضه بداريد، مفهومي پيدا مي كند كه با مفهوم همان آيه در كنار آيات هم مضمون، به كلي متفاوت است.
فلسفه آيات محكم و متشابه قرآن
در شيوه تفسيري قرآن به قرآن براي نمونه مي توان از آيات محكم و آيات متشابه نام برد. درباره محكمات و متشابهات يك تصور عوامانه وجود دارد. به باور گروهي آيات محكم آياتي است كه مطالب در آنها به صورت ساده و صريح طرح شده، اما در آيات متشابه موضوعات به صورت لغز و معما و رمز مطرح گرديده است. بر پايه اين تعريف، مردم حق دارند تنها در آيات محكم و صريح تدبر كنند، ولي آيات متشابه اساساً قابل شناخت نيستند و نمي توان درباره آنها انديشيد. (3)
بايد توجه داشت كه نه معناي محكم، صريح و ساده است و نه معناي متشابه، لغزوار و رمزگونه. معما و رمز لفظي است با معناي مبهم و مجمل كه با كلماتي بيان مي شود كه به طور مستقيم معنا را نمي رساند.
اما آيا در قرآن هم آيات لغزوار وجود دارد؟ اين با نص قرآن كه مي گويد: قرآن كتابي روشنگر و قابل فهم براي همه است و آياتش همه نور و هدايت است،منافات دارد. سرمطلب اين است كه برخي مسائل مطرح در قرآن، به ويژه آنجا كه سخن از امور غيب و ماوراء الطبيعه است، اساساً با الفاظ قابل بيان نيستند. به گفته شيخ محمود شبستري:
معاني هرگز اندر حرف نايد
كه بحر بيكران در ظرف نايد
اما از آنجا كه زبان بيان قرآن همين زبان بشري است ناگزير آن موضوعات لطيف و معنوي با عباراتي بيان شده اند كه بشر براي موضوعات مادي به كار مي برد. اما براي جلوگيري از سوء فهم، مسائل در بعضي آيات به گونه اي طرح شده كه بايد حتماً به كمك آيات ديگر تفسير شود و غير از اين راهي وجود ندارد. براي نمونه مفهوم اين عبارت كه «انسان مي تواند خدا را با قلب خود شهود كند» در قالب اين آيه بيان شده است:
«وجوه يومئد ناضره¤ الي ربها ناظره» (قيامه 22و23)
«در آن روز چهره هاي خرم وجود دارد كه به پروردگار خود نظر مي افكنند.»
قرآن لفظ ديدن را به كار برده و لفظ مناسب تري براي اداي مقصود در اختيار نداشته است اما براي جلوگيري از اشتباه در جاي ديگري توضيح مي دهد:
«لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار» (انعام103)
«هيچ چشمي او را درك نمي كند، ولي او بينندگان را مشاهده مي كند.»
با اين بيان خواننده متوجه مي شود كه با وجود تشابه لفظي، اين امور سنخيتي با هم ندارند و كاملاً از يكديگر جدا هستند. قرآن براي جلوگيري از مشتبه شدن آن معاني شامخ و عالي با معاني مادي، مي گويد متشابهات را به محكمات ارجاع دهيد:
«هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب» (آل عمران7)
«او كسي است كه قرآن را بر تو فرود آورد، برخي آيات آن محكم هستند (يعني داراي آنچنان استحكامي كه نمي توان آنها را از معني خود خارج كرده و معاني ديگر نتيجه گرفت.) اين آيات ام الكتاب (يعني آيات مادر) هستند.»
به بيان ديگر، همان گونه كه طفل به مادر رجوع مي كند و مادر مرجع فرزند است و يا شهرهاي بزرگ، «ام القري» مرجع شهرهاي كوچك تر به شمار مي روند، آيات محكم نيز مرجع آيات متشابه به حساب مي آيند. آيات متشابه براي فهميدن و تدبر كردن هستند، اما بايد به كمك آيات محكم در آنها تدبر كرد. بي گمان، فهم آيات متشابه بدون كمك آيات مادر، درست و معتبر نخواهد بود.(4)
زبان شناسي قرآن
مخاطب قرآن عقل انسان است و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن مي گويد. اما قرآن به جز اين زبان، زبان ديگري نيز دارد كه مخاطب آن عقل نيست بلكه دل است و اين زبان دوم، احساس نام دارد. كسي كه مي خواهد با قرآن آشنا شود و به آن انس بگيرد، بايد با هر دو اين دو زبان آشنا باشد و از هر دو در كنار هم استفاده كند. تفكيك اين دو از يكديگر، خطا و اشتباه را به دنبال خواهد داشت.
منظور ما از دل، احساسي بسيار عظيم و عميق در درون انسان است كه گاهي به آن احساس هستي مي گوييم؛ يعني احساسي از ارتباط انسان با هستي مطلق.
كسي كه زبان دل را بداند و با آن انسان را مخاطب قرار دهد، او را از اعمال هستي و كنه وجودش به حركت درمي آورد، آن وقت ديگر تنها فكر و مغز انسان تحت تأثير نيست بلكه سراسر وجودش تحت تأثير قرار مي گيرد.
يكي از عالي ترين غرايز و احساسات هر انسان، حس مذهبي و فطرت خداجويي اوست و قرآن اين حس شريف و برتر را مخاطب خود قرار مي دهد.
قرآن توصيه مي كند كه او را با آهنگ لطيف و زيبا بخوانند. با همين نواي آسماني است كه قرآن با فطرت الهي انسان سخن مي گويد و آن را تسخير مي كند. چرا تلاوت قرآن عبدالباسط اين قدر در تمام كشورهاي اسلامي گسترش يافته است؟ براي اينكه عبدالباسط با صدا و آهنگ عالي و با دانستن انواع قرائت ها و آهنگ ها و شناختن آهنگ هر سوره آن را مي خواند.
در احاديث آمده است كه بسياري از ائمه(ع) از جمله امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) قرآن را با صدا و آهنگ بلند و دلپذير مي خواندند، به گونه اي كه صدايشان به كوچه مي رسيد و هر كس از كوچه مي گذشت، براي شنيدن صوت قرآن مي ايستاد. هنگامي كه امام در خانه اش قرآن را با آهنگ لطيف و زيبا قرائت مي كرد، پشت در خانه جمعيت جمع مي شد و راه، بند مي آمد. به بيان قرآن، كتاب الهي دو زبان دارد؛ قرآن گاهي خود را كتاب تفكر و منطق و استدلال معرفي مي كند و گاهي كتاب احساس و عشق. به ديگر سخن، قرآن فقط غذاي عقل و انديشه نيست غذاي روح هم هست.(5)
خواندن قرآن به صوت حسن
مسئله آهنگ پذيري قرآن خيلي عجيب است. تا آنجا كه نشان داده اند در زبان ها جز شعر چيز ديگري آهنگ نمي پذيرد، آهنگ واقعي كه يك نفر موسيقيدان بتواند براي آن آهنگ بسازد، شعر است كه آهنگ مي پذيرد. البته هر نثري را مي شود با آواز بلند خواند اما آن كسي هم كه آهنگها را نمي شناسد مي فهمد كه اگر اين راه ساده بخوانند بهتر از آن است كه با آواز بخوانند. ولي يك چيز آهنگ پذير آن چيزي است كه وقتي آن را با آهنگ مي خوانند آن را بهتر بيان مي كند تا وقتي كه ساده مي خوانند. به اين مي گويند آهنگ پذيري؛ يعني آهنگ، آن را بهتر مي توان بيان كند از غير آهنگ. قرآن از طرفي ما مي بينيم شعر نيست، چون نه وزن دارد نه قافيه و نه هجاهايش هماهنگ با يكديگر است.
از نظر محتويات هم، چون شعر اصلا به تخيل بستگي دارد، تخيل در آن نيست، آن تشبيهات و خيالات شاعرانه در آن نيست. قرآن يگانه نثري است آهنگ پذير. همين قرائتهايي كه مي خوانند. كساني كه اهل قرائت هستند- با آهنگ مي خوانند. حالا شما يك كلام ديگر، خود خطبه هاي پيغمبر را بياييد با آهنگ بخوانيد، اصلا نمي پذيرد. هر كلام عربي يا فارسي را- اگر نثر باشد- بياييد با آهنگ بخوانيد، نمي پذيرد. تنها قرآن است كه آهنگ پذير است و اين همان مطلبي است كه از صدر اسلام به آن توجه شده است. اينكه توصيه شده است كه قرآن را به صوت حسن بخوانيد براي همين بوده است كه در قرآن چنين استعداد و پذيرشي بوده و با آهنگ بهتر مي توانسته است خودش را نشان بدهد و نمايان كند.
نظر استاد مطهري درباره عبارت «تغنوا بالقرآن»:
بعضي آمده اند تعبيرخيلي سخيفي كرده اند- و البته علما رد كرده اند- گفته اند شايد اين «تغنوا» از ماده غنا به مد نيست، از ماده غنا به قصر است؛ يعني بي نياز شويد به قرآن. جواب داده اند كه عرب هرگز اين كلمه را با تعبير «تغنوا» نمي گويد، استغنوا مي گويد.
ما يك «تغني» داريم و يك «استغناء» «بي نياز بشويد» را با «استغنوا» بيان مي كنند نه با «تغنوا». اين بدون شك تغني است، منتها جواب داده اند كه هر آواز خوش و لطيفي كه احساسات را برانگيزد، به معني اعم غناست، ولي غناي مذموم آن غنايي است كه احساسات شهواني انسان را برمي انگيزد آن چيزهايي است كه وقتي پيدا شد عقل انسان را خفيف و سبك و كوچك مي كند اما اگر چيزي احساسات عالي و لطيف انسان را برانگيزد كه عقل انسان را قوي و روشن و ضمير انسان را روشن تر كند، اشك انسان را جاري كند، انسان را به ياد خدا بيندازد، اين هم غناست چون با احساسات انسان سروكار دارد اما غناي مذموم نيست. ما از لفظ «غنا» كه نبايد وحشت داشته باشيم، به علاوه ما مي دانيم كه از همان صدر اسلام، عملا اين عنايت بوده است كه قرآن را با آواز خوش بخوانند و خوش آوازهاي صحابه پيغمبرمي آمدند و قرآن را مي خواندند، حتي خود پيغمبر اكرم گاهي اصحاب را مي گفت قرآن را بر او بخوانند. خودش قرآن بر او نازل شده بود، او كه قرآن را مي دانست، ولي از شنيدن قرآن لذتي مي برد كه از دانستن آن قهرا انسان همان لذت را نمي برد چون خود شنيدن موضوعيت دارد، آن براي دانستن كه نيست، براي فكر نيست. فكر مي داند، چيزي كه مي داند ديگر تكرارش لغو است. ولي دل هرچه تجديد شود مي خواهد احساساتش تحريك گردد. بسياري از اوقات خود پيغمبراكرم بعضي از صحابه را امر مي كردند كه قرآن را باز كن براي من بخوان و او قرآن مي خواند و پيغمبراكرم(ص) گوش مي كردند.
نظر استاد مطهري در مورد حديث «رب تال القرآن و القرآن يلعنه»
در حديث هم هست «رب تال القرآن و القرآن يلعنه» بسا كساني كه قرآن را تلاوت مي كنند ولي قرآن خودش آنهارا لعن مي كند، چون برضد قرآن عمل مي كنند. اين مطلب حرف درستي است ولي به معني آن است كه قرآن را بايد عمل كرد و بايد هم تلاوت كرد. اصلا خود تلاوت قرآن موضوعيت دارد، به خاطر اثري كه در خصوص تلاوت قرآن موجود است و اين اثر هم باز مربوط به همان سبك و زيبايي قرآن است چون اين كلام با كلمات ديگر فرق مي كند يعني همان معني را اگر شما از زبان ديگر بشنويد آن اندازه در شما اثر نمي گذارد كه از زبان قرآن بشنويد؛ باز نه چون قرآن كلام خداست و به شكل مرموزي اين اثر را مي گذارد، بلكه جنبه مرموزي و اعجازآميزش همان جنبه زيبايي آن است. همان جنبه تناسب فوق العاده و تحريك فوق العاده اي است كه اين كلام مي تواند در روح شنونده ايجاد كند. يعني شيريني و تناسبش با ذائقه انسان، به طوري كه سير ناشدني است، لهذا قرآن را خيلي بايد تلاوت كرد ولي قبل از تلاوت، خيلي خوب و لازم است كه هر مسلماني- و لااقل هر مسلماني كه علاقمند به قرآن است- با زبان قرآن آشنا شود. (6)

1- مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن1و2، ص34 و 35
2- همان صفحات 20 و 21
3- همان صفحات
4-همان صفحات 22تا 24
5-همان صفحات 35 تا 39
6- همان صفحات 9 و 10
 


ديدگاه

دليل غربت مسلمين ميانمار
آيت الله مكارم شيرازي:
چرا كشورهاي اسلامي كاري براي مسلمانان بي دفاع ميانمار انجام نمي دهند؟! همگي بايد فرياد برآورند و از سازمان ملل و مجامع جهاني بخواهند كه حفظ جان اين مسلمانان را تامين كنند... دليل اين كار اين است كه مسلمانان به جان هم افتاده اند و مسلمان، مسلمان را مي كشد و خبر ندارند كه 800 هزار مسلمان در ميانمار غريب مانده اند.(1)

روش گسترش اسلام
اسلام هرگز براي تغيير عقيده ديگران به دنبال حمله نظامي نبوده و شمشير را بر تبليغ ترجيح نداده است، زيرا اسلام ابزار قوي به نام تبليغ داشته و پايه هاي آن به قدري قوي است كه زمينه پذيرش آن براي ديگران را بيشتر فراهم مي كند.... اسلام قبل از هرچيز، ايمان و قلب را تغيير مي دهد، چرا كه اين دين با تبليغ پيشرفت كرده است.
در مكه هنوز مسئله غزوات و جنگ ها پيش نيامده بود كه پيغمبر اكرم(ص) به وسيله اين سوره ها تبليغ دين مي كردند كه اين تبليغ به خارج از مكه هم سرايت كرد؛ حتي مدينه نيز تحت تاثير قرار گرفت و اين شهر مقدس نيز آماده پذيرش اسلام شد.(2)

هدف انقلاب تحقق اسلام عصر پيامبر(ص)
آيت الله صافي گلپايگاني:
امروز بايد همگان در اين مقام باشند كه اسلام و قرآن را برنامه كار خود قرار دهند، و نقاط ضعفي كه در كشور پيدا شده را برطرف كنند ما از همان اول انقلاب مي خواستيم كه اسلام عصر پيامبر را اجرا كنيم.

رسالت منتظران
منتظران حضرت ولي عصر عليه السلام بايد در مقابل فسادها بايستند، و هويت و شخصيت اسلامي خود را اظهار نمايند. از خصوصيات منتظران در عصر غيبت راضي نبودن به وضع موجود، و گام برداشتن به سوي وضع مطلوب است.(3)

جايگاه قرآن و اهل بيت(ع)
قرآن كريم همان گونه كه كتاب علم و معرفت است، كتاب اخلاق، كتاب عمل و احترام و ترقي و پيشرفت و فتح قله هاي كمالات است.
اين غناي قرآني با ولايت اهل بيت عليهم السلام (ثقلين)، شيعه را از انحراف، ضلالت و تفسيرهاي تحريف آميز ديگران، و تأويل هاي صوفيانه مصون و محفوظ نموده است.
در مكتب قرآن مجيد توقف و سكون نيست. ظلم و حق كشي و استضعاف محكوم است. با شعار «الناس كلهم سواء كاسنان المشط» همه با هم بايد هم مقصد و پشتييبان، همكار و همراه به جلو برويد؛(4)

معلم اكرم و كرامت انسان
آيت الله جوادي آملي:
علم صحيح آن است كه خدا عطا كرده باشد علم نه شرقي است نه غربي، علم از قلب انسان مي جوشد نه از غرب و نه از شرق خداي سبحان انسان را طوري خلق كرد كه با او سخن مي گويد معارف را به او القا مي كند (علم الانسان ما لم يعلم) است (الرحمن¤ علم القرآن¤ خلق الانسان¤ علمه البيان) است و خداي سبحان با اسم برجسته اكرم كلاس تعليم و تربيت را گشوده است و شاگرداني به نام انسان كريم پروراند فرمود: (اقرا و ربك الاكرم¤ الذي علم بالقلم) اگر معلم اكرم است اگر در كلاس كرامت شاگرد را مي پروراند چنين شاگرداني كه خروجي آن مكتب كرامت هستند مي شود (لقد كرمنا بني آدم) پس كرامت انسان محفوظ است و مستحضريد كه كرامت انسان ذاتي نيست محصول خلافت اوست انسان كريم است (لقد كرمنا بني آدم) چرا؟ چون خليفه الله است (اني جاعل في الارض خليفه ) خليفه كريم، كريم است و آگاهيد كه خليفه بايد حرف مستخلف عنه را بزند برنامه مستخلف عنه را اجرا كند وگرنه طرفي از كرامت نمي بندد.(5)

شاخص سياستمدار حقيقي
اگر انسان اين راهها را طي كند، برهواي خود امير است؛ وقتي بر هواي خود امير بود، سياستمدار خوبي در حوزه نفس خود است و وقتي در حوزه نفس خود سياستمدار خوبي بود، مي تواند امير، فرمانروا و سياستمدار ديگران نيز باشد.(6)

روزه معنوي
آيت الله شيخ مجتبي تهراني:
در روايات داريم كه فردي خدمت پيغمبر اكرم(ص) آمد و گفت: «من روزه هستم.» حضرت به او فرمود: «استفراغ كن!» ديد همين طور دارد تكه تكه گوشت از حلقش بيرون مي آيد. پرسيد: «اين چيست؟» حضرت فرمود: «غيبت كرده اي! اين روزه نيست.» روايت مي خواهد همين را بگويد كه من اشاره كردم. اين اصلاً روزه نيست. روزه شكمي هست، ولي روزه معنوي نيست.

موانع استجابت دعا
يك وقت هست كه يك سنخ از اعمال، حجاب مي شوند براي اجابت دعا؛ مثل گناه. يعني معصيت هايي كه از ناحيه اعضا و جوارح من و شما صادر مي شود، مانع اجابت دعا است. لذا گفتيم كه «اطاعت» با «اجابت» رابطه دارد؛ اگر مطيع خدا شدي، آنجا است كه خداوند هم درخواست تو را اعتنا مي كند و مي پذيرد. از آن طرف، معصيت مانع اجابت دعا مي شود. اين مربوط به اعضا و جوارح من و شما است. اگر دروغ بگويي، غيبت كني، مال مردم را بخوري و امثال اين محرمات را انجام دهي، اين ها مانع اجابت دعا است. مي بيني چرا وقتي مي گويم: «خدا! خدا! خدا!» خدا اصلاً به من اعتنا نمي كند؛ چون اين گناهان مانع اجابت دعاهاي من است.
يك وقوت هم هست كه يك سنخ ملكات و امور دروني هستند كه مانع اجابت دعا مي شوند. اين موانع مربوط به ملكات سيئه دروني عبد است كه موجب مي شود كه اين گوش دل راز الهي را نشنود. چون گفتيم كه ماه مبارك رمضان ماه «راز و نياز» است؛ اما گاهي راز از رب است و اظهار نياز از عبد است. خوب، اگر راز از رب است. دراينجا اين بحث مطرح مي شود كه بايد حجبي كه در ارتباط با باطن است هم برطرف شود. اما حجابي از ناحيه رب نيست. حجاب از ناحيه عبد است و بايد اين حجاب را برطرف كند.(7)

ابعاد شرك و مسئله ظهور
آيت الله مظاهري:
هنگامي جامعه مي تواند مدعي شود كه مشرك نيست و خداوند را عبادت مي كند كه فساد اخلاقي، فساد اداري، فساد اقتصادي و ساير مفاسد در آن نباشد والا جامعه اي كه به اين مفاسد آلوده است، آماده ظهور نيست.
... بايد فساد اخلاقي كنار برود، اقتصاد، سالم سازي شود، فقر، بدبختي و بي نوايي از اجتماع رخت بربندد تا زمينه ظهور متحقق شود. لذا قرآن كريم مي فرمايد اگر انقلاب تدريجي مي خواهيد، بايد «يعبدونني» با همه جوانب و زواياي آن رعايت شود. سپس تأكيد مي كند كه بايد گناه در خانه ها، در اجتماع و در دل نباشد، يعني «لا يشركون بي شيئا».(8)

لزوم توجه به خدا و بركات ماه رمضان
اگر در روايات بسياري تاكيد شده است كه متوجه بركات ماه مبارك رمضان باشيد و علاوه بر روزه داري، با خداوند منان رابطه عاطفي برقرار كنيد، براي اين است كه در اين ماه، انسان مي تواند راه صدساله را طي كند و به مقصود برسد.
البته پيمودن مسير حركت به سوي خداوند و رسيدن به لقاي الهي، سخت نيازمندتوجه و بيداري است؛ همان توجه و بيداري كه استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي «رحمه الله عليه» در آخرين لحظات حيات، اين واژه را مرتب تكرار كردند تا از دنيا رفتند: «توجه، توجه، توجه»(9)

لجاجت، ريشه مفاسد
فساد اخلاقي موجود در اجتماع، ريشه در لجاجت داد. مفاسد اقتصادي و مفاسد اداري كه موجب سرافكندگي است. از لجاجت نشأت مي گيرد. سرچشمه فقر و عزوبت و نارسايي هاي ديگر جامعه كنوني و بالاخره بدبختي هاي اجتماع، در رذيلت لجاجت است. به قول قرآن شريف، مرگ بر اين لجاجت، مرگ بر كسي كه براي زيربار نرفتن و براي لجاجت و لجبازي، حق و حقيقت را زيرپامي گذارد.(01)
پي نوشت ها:
1- حوزه، 13/4/91
2- همان، 22/4/91
3- همان، 62/4/91
4- همان، 12/4/91
5- همان، 42/4/91
6- همان، 12/4/91
7- رسا، 13/4/91
8- حوزه، 91/4/91
9- همان، 1/5/91
01- همان، 52/4/19
 


مال اندوزي تفاخرگران

اكبر معتمدي
از نظر آموزه هاي قرآني، مال مي بايست همواره در گردش باشد تا جامعه بشري از آن بهره مند شود؛ زيرا همه مواهب و نعمت هاي الهي براي رشد انسان و جامعه بشري به انسان بخشيده شده است. هرگونه رويكرد ديگري به مال از نظر اسلام، رويكردي باطل و نادرست است كه مي تواند به دو شكل تفريطي و زهدگرايي افراطي يا به شكل افراطي و مال اندوزي و اسراف نمود و ظهور يابد.
تفاوت زهدورزي و تنبلي
برخي از مردم عادت كرده اند كه دست از كار و توليد بشويند و تنبلي را به عنوان زهدورزي تعريف كنند. زهدورزي با تنبلي فرق دارد. زاهد كسي است كه با آن كه داراست ولي از دارايي خويش كمترين استفاده را مي كند و با احسان و ايثار اجازه مي دهد تا ديگراني كه نيازمند هستند از آن بهره مند شوند. اين نيازمندان ناتوانان و مساكين و فقيراني هستند كه به هر دليلي چون ناتواني جسمي يا فقدان سرمايه نمي توانند مال و ثروتي را داشته باشند و از نفقه سالانه خود و عيال خويش عاجز و ناتوان هستند.
اما كساني كه تنبلي را زهدورزي دانسته اند، هم از نظر مفهومي و هم از نظر مصداقي به بيراهه رفته اند. اسلام به شدت با هرگونه تنبلي مبارزه مي كند؛ زيرا خليفه الهي يعني جانشين او در مسئوليت ها مي بايست به وظايف الهي خود قيام كند كه سعي و تلاش براي آباداني زمين با كار و كوشش از جمله اين ماموريت ها در راستاي اداي وظيفه خلافت است. (هود، آيه 61)
اسلام همه چيز را در دنيا و آخرت در گرو كسب و كار و سعي مي داند و از انسان مي خواهد كه براي دست يابي به كمالات معنوي و مادي و دنيايي و اخروي كار و تلاش كند. (نجم، آيات 39 و 40؛ مدثر، آيه 36)
اسلام همان گونه كه خواهان كار و توليد ثروت و سرمايه براي دستيابي به حكمت و فلسفه آفرينش است، همان اندازه از مال اندوزي بيزاري مي جويد و هرگونه كنزاندوزي را حرام و گناه برمي شمارد؛ زيرا چنين رويكرد و حركتي موجب مي شود تا ثروت در دست يك عده انباشته شود و ديگران از نعمت و مواهب الهي محروم شده و نتوانند از آن براي رشد و تعالي خويش استفاده كنند و به كمالات شايسته و بايسته خود برسند و از آسايش و آرامش بهره مند شوند. (حشر، آيه 7)
هماز و لماز مال اندوز
خداوند در آيات زيادي از قرآن بر توليد ثروت و سرمايه تاكيد مي كند و كار و توليد اقتصادي را به عنوان قوام جامعه موردتوجه قرار مي دهد و به عنوان يك ارزش مهم تشويق و ترغيب مي كند. (نساء، آيه 5) اما از انسان مي خواهد كه ثروت را به درستي در مورد خود و ديگران به كار ببرد. شكر نعمت آن است كه از آن نعمت براي تعالي خود و جامعه استفاده شود. از اين رو انفاق يعني بخشيدن بخشي از مال و ثروت توليدشده را در دستور كار قرار مي دهد و به عنوان زكات و خمس از مردم مي خواهد تا آن را به مجموعه نيازمندان با خصوصيات خاصي ببخشند. (بقره، آيات 2 و 3 و آيات ديگر) در سوره همزه خداوند به مال اندوزان اشاره مي كند و وضعيت ملكوتي و باطني آنان را در قيامت تبيين مي كند و نشان مي دهد كه چگونه هماز و لماز با مال اندوزي خود آتش دوزخ را در دل و جان خويش ذخيره مي كنند؛ چون اگر چشم برزخي و ملكوتي داشتند مي توانستند آتشي را در دل هاي خود ببينند كه چگونه از درون اين حطام مادي دنيا، شعله مي كشد و گر مي گيرد و فروزان است.
همز و لمز در لغت به معناي زدن است. تفاوت همز و لمز را مي توان در نوع و شكل آن دانست؛ زيرا همز زدن آهسته و نهاني همراه با فشار است هنگامي كه مهميز به شكم اسب زده مي شود تا اسب سرعت گيرد و شتاب ورزد. اين واژه درباره كسي كه عيب جويي نهاني دارد و غيبت مي كند به شكل مجاز به كار رفته است؛ زيرا غيبت كننده با عيب جويي در نهان، ضربه اي به حيثيت شخص وارد مي سازد.
اما لمز به ضربه اي آشكار و ظاهر گفته مي شود، مانند ضربه اي كه با تازيانه به اسب زده مي شود تا سريع تر حركت كند و شتاب بگيرد. اين واژه نيز درباره كساني كه آشكارا به عيب جويي از ديگران مي پردازند به كار رفته است.
اما پرسش اين است كه در سوره همزه چه ربطي ميان هماز و لماز با مال اندوز است؟ هماز و لماز كه با چشم و زبان يا اشاره و بيان، غيبت يا عيب جويي مي كند با مال اندوزي چه ارتباطي دارد؟
بايد دانست كه ميان اين دو اصطلاح يعني غيبت كننده و عيب جو با بقيه سوره هيچ ارتباطي نيست؛ زيرا خداوند ويل و دوزخ را به هماز و لماز وعده مي دهد و ايشان را مي ترساند ولي غيبت كننده و عيب جو مگر چه كرده اند كه سزاوار دوزخ هستند؟ هرچند كه آنان گناهان بزرگي را مرتكب شده اند ولي هرگز منظور سوره بيان اين معنا نيست؛ زيرا واژه الذي كه صله است براي بيان حقيقت هماز و لماز آمده است.
به نظر مي رسد كه كاربرد مجازي اين دو واژه در غيبت كننده و عيب جو دراين سوره رهزن شده و مفسران را از حقيقت اصطلاح و هدف سوره بازداشته است.
واي بر مال اندوزان عيب جو
با توجه به اينكه دو واژه هماز و لماز از سوي خداوند در آيات ديگر سوره تفسير شده مي توان گفت كه مراد هر عيب جويي نيست، بلكه مراد از آن، مال اندوزاني است كه داراي دو خصوصيت و ويژگي همز و لمز هستند. خداوند مي فرمايد: هماز و لماز كسي است كه مال را جمع آوري مي كند و سپس به شمارش آن مي پردازد و گمان مي كند كه اين ثروت و مال موجب جاودانگي اوست.درحالي كه چنين تصوري نادرست است و هماز و لماز بينش و نگرشي نادرست دارند، چرا كه اين مال چيزي جز حطمه نيست كه آتش فروزان است كه در سينه ها شعله مي كشد.
هماز، مال اندوزي است كه در نهان ثروت ها را گرد آورده و در جايي كنز مي كند و آن را تبديل به سكه هاي زر و سيم كرده و با اين كارش به ديگران عيب مي زند.چنين شخصي همچون قارون، گنج هايش را در بانكي گذاشته و با تكاثر و نمايش تفاخري گنجينه هاي خود، مردم را خوار مي شمارد و آنان را به مال اندوزي تشويق مي كند.
لماز نيز مال اندوزي است كه آشكار مال خود را به شكل كاخ ها، ماشين هاي شيك، هواپيماهاي شخصي و مانند آن درمي آورد و با نمايش آن، به عيب جويي مردم ندار مي پردازد و آنان را به پيروي از مسلك خود دعوت مي كند. در حقيقت هماز و لماز سرمايه داران و ثروتمنداني هستند كه با مال اندوزي به دو شكل سكه و اموال منقول يا كاخ و اموال غيرمنقول به نمايش تفاخري از ثروت خود مي پردازند و مردم ندار را بدان عيب جويي مي كنند. از اين رو خداوند به تصويرگري وضعيت آنان مي پردازد كه برخلاف آنچه كه به ظاهر در تفاخر سكه ها و كاخ هاي آنان به چشم مي آيد، آنان سوخت آتش دوزخ جان خويش را فراهم مي آورند.
به سخن ديگر، دو اصطلاح همزه و لمزه را مي بايست با توجه به توصيفاتي مورد ملاحظه و تفسير قرارداد كه در ادامه آيه آمده است. يعني اينكه مال اندوزان سكه اندوز و كاخ نما كه ثروت خويش را به نمايش مي گذارند و تنها در فكر گردآوري و شمارش آن برمي آيند و در راه خدا انفاق نمي كنند، جز بدبختي براي خود چيزي نمي اندوزند و اين ثروت نه تنها آنان را جاودان نخواهد ساخت و موجب آسايش و آرامش روح و جسم شان نخواهد بود بلكه روح و جسم شان را از درون مي سوزاند و آسايش و آرامش ابدي را از آنها سلب مي كند.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14