شور شب نشيني شاعران
نسخه PDF |
|
پناه دل هاي شكسته (خشت اول)
|
|
برداشت دوم
|
|
نامه رسيده
|
|
ساعت 25
|
|
نكته
|
|
ويتامينه
|
|
طنز سوم
|
|
دوخت و دوز چادر و لابيرنت در مصلا (گزارش 3)
|
|
|
شور شب نشيني شاعران
نيمه رمضان المبارك همواره براي اهل
فرهنگ و بويژه شعرا و ادبا، يك روز خاص و به يادماندني است؛ يك ديدار صميمي با رهبر
انقلاب و گپ و گفت هاي از نزديك و احوال پرسي و اهداي كتاب و افطار و نماز و
شعرخواني. براي رهبري هم هميشه اين دغدغه وجود داشته تا با برگزاري منظم اين جلسات،
هم به نوعي تجديد ديدار با برخي اهالي شعر و ادب داشته باشند و هم در جريان روز شعر
نه از طريق رسانه ها و كتاب ها بلكه به شكل چهره به چهره قرار گيرند . با اين حال
اين جلسه هنوز تراز خود را آن طور كه بايد پيدا نكرده و همچنان اشكالاتي در مديريت
اين محفل بي نظير وجود دارد؛ مثل اينكه در ديدار چند شب قبل، شاعراني شعر خواندند
كه به تازگي شايد دو ديدار قبل تر يا سه ديدار، در اين محفل شعرخواني داشته اند و
اين با روح و فلسفه اين ديدار ساليانه تناقض دارد. و يا اينكه حضار در اين شب نشيني
شاعرانه گاه يكدست و موزون مي شوند و نسبت افراد تكراري به چهره هاي نو اصلا جالب
توجه نيست و گاه 4 به يك است! واقعا در كشور ما شعراي جوان و چيره دست كم هستند و
يا اينكه برخي دوستان حوزه هنري، اين جلسه را محفلي براي خود، همكاران و دوستانشان
مي دانند؟ واقعا سهم شاعران شهرستاني در ديدار اخير چقدر است؟ جوان هاي زلال و خلاق
و با استعدادي كه گاه در آتش اين ديدار سالهاست مي سوزند و راه به جايي نمي برند؟
در چنين شرايطي تكرار آدم ها و تكرار شاعراني كه در محضر رهبري شعر مي خوانند زياد
جالب نيست. ضمن اينكه تذكر رهبر انقلاب در خصوص توجه شعر به حركت انقلاب و حركت هاي
انقلابي هم يك تذكر جدي است كه برگزار كنندگان بايد بدانند و به آن عمل كنند. با
اين مقدمه و در اين روزهاي قدسي و معنوي، با توجه به تاكيد ويژه رهبر انقلاب در
خصوص توجه رسانه ها به شعر، چند قطعه از اشعار قرائت شده در اين جلسه را نوش جان
فرماييد. تحريريه نسل سوم
زندگي جاري است، در سرود رودها شوق طلب زنده است
گل فراوان است، رنگ در رنگ اين بهار پر طرب زنده است
خاك، حاصلخيز، باغ هاي روشن زيتون بهارانگيز
دشت ها شاداب، در شكوه نخل ها ذوق رطب زنده است
چون شب معراج، قبله گاه دوردست ما گل افشان است
وادي توحيد در وفور چشمه هاي فيض رب زنده است
آفتاب فتح، بر فراز خانه ي پيغمبران پيداست
صبح نزديك است، صبح در تصنيف هاي نيمه شب زنده است
لحظه ها سرشار، جلوه هاي عشق در آيينه ها زيباست
عاشقان هستند، شعرهاي عاشقانه لب به لب زنده است
خيمه در خيمه، لاله ي داغ شهيدان روشن است اما
گريه ها خندان، شادماني ها در اين رنج و تعب زنده است
مادران خاك، جانماز خويش را گسترده تا آفاق
دست هاي شوق، در قنوت گريه هاي مستحب زنده است
شرق بيدار است، در جهان از همصدايي ها خبرهايي است
نام اين صحرا، روي رنگ و بوي گل هاي ادب زنده است
فصل طوفان است، سنگ ها در دست ها آواز مي خوانند
قدس تنها نيست، در سراپاي جهان اين تاب و تب زنده است
باد مي آيد، بوي گل هاي حماسي مي وزد در دشت
زندگي زيباست، عشق در جان جوانان عرب زنده است
زكريا اخلاقي
در كوچه هاي نگاهت اي كاش مي شد قدم زد
در شرح قرآن چشمت آيه به آيه قلم زد
فرياد نهج البلاغه با چرخش ذوالفقارت
همدم شد و بر سر كفر، تيغ عدم دم به دم زد
اكسير عشق تو غوغاست بي شك طلا مي شود خاك
حتي خدا روز خلقت از كيمياي تو دم زد
در خواب بودم دمادم، در خواب... يك خواب مبهم
ياد تو چون سرمه ي صبح، بيداري ام را رقم زد
بال و پرم را شكسته بار گناهانم آقا
اي كاش مي شد دوباره بالي به دور حرم زد
سيد عليرضا شفيعي
براي حضرت ام البنين سلام الله عليها
رباعي گفتي و تقديم سلطان غزل كردي
معماي ادب را با همين ابيات حل كردي
رباعي گفتي و مصراعي از آن را تو اي بانو
ميان اهل عالم در وفا ضرب المثل كردي
فرستادي به قربانگاه اسماعيل هايت را
همان كاري كه هاجر وعده كرد و تو عمل كردي
كشيدي با سرانگشتت به خاك مرده، خطي چند
تمام شهر يثرب را به خاك طف بدل كردي
خودش را در كنار مادرش حس كرد بغضش ناگهان وا شد
خدا را شكر بودي زينب خود را بغل كردي
چه شيري داده اي شيران خود را كه شهادت را
درون كامشان شيرين تر از شهد و عسل كردي
¤
رباعي تو بانو! گرچه تقطيع هجايي شد
به تيغ اشك خود، اعرابشان را بي محل كردي
محسن رضواني
تقديم به شهداي ترور
باز پيچيده شده نفحه ي ياقدّوسي
بر لب شهر نشسته است ز غم افسوسي
سر تكان مي دهد از داغ سياووشانش
شهر آشفته و برخاسته از كابوسي
شهر من بي تو همان پنجره ي منتظر است
در نگاهش همه پيداست غم محسوسي
در تب سفسطه ها سوخته دنيا، اي دوست !
كاش درمان شود از حكمت جالينوسي
اي كه زانو زده خورشيد به پايت شب و روز
به تماشاي تو برداشته ام فانوسي
اگر از هر طرفي باد مخالف بوزد !
كي به هم مي خورد آرامش اقيانوسي
آسمان منتظر فوج كبوترها نيست
كاش از نسل تو پر باز كند ققنوسي
مريم رزاقي
تقديم به پيشگاه حضرت معصومه سلام الله عليها
قريه در قريه پريشان شده عطر خبرش
نافه ي چادر گلدار تو با مشك ترش
جاده خوشبو شده انگار كه بيرون زده است
عطر دلتنگي گل از چمدان سفرش !
قدمت پشت قدم هاي برادر جاري
كوه سرريز شده چشمه به چشمه هنرش !!
در سفرنامه نوشتن چه مهارت دارد
اشك چشمان تو با آن قلم شعله ورش
گرچه دلتنگي تو سبك خراساني داشت
مانده در دفتر قم، بيت به بيت اثرش
عطر معصوم تو در صبح شبستان پيچيد
كرد آيينه در آيينه پرآوازه ترش !
پر از آواز كبوتر شده اين شهر انگار
كه خراسان به قم افتاده مسير و گذرش !
بي گمان دور ضريح تو نمي گردانند
هركه چون دانه ي اسپند نسوزد جگرش !
عاليه مهرابي
نگذار باز از سفرت بي خبر مرا
يك بار هم اگر شده با خود ببر مرا
شكر خدا كه گريه ي سيري نصيب شد
هربار تشنه كرد غم ات بيشتر مرا
سر را به دامنت بگذارم اگر، سر است
دامن چو مي كشي، به چه كار است سر مرا
يك بار جاي اين همه زخم زبان زدن
راحت بگو كه دوست نداري دگر مرا
آه اي خيال دور كه آواره ات شده ام
يك شب بيا به خانه ي خوابت، ببر مرا
سيد علي لواساني
تقديم به آرميتا دختر شهيد رضايي نژاد
آرميتا! بباف موهاتو! تا همه نگات كنن
همه ي فرشته هاي آسمون صدات كنن
هي بزن چرخ... بزن چرخ... بشين روي چمن
تا كه گنجيشكا بيان گريه رو شونه هات كنن
توي چشماي سياهت پر خنده... پر اشك
چي مي شد گلوله ها نگا به گريه هات كنن
مي دوني نقاشي هات، تاريخ كشورم مي شن
يه روزي مياد كه قهرمان قصه هات كنن
آرميتا! اطلسي ها مي خوان بيان رو دامنت
خودشونو قربون حالت خنده هات كنن
دوس دارم بالا بري بالاتر از ستاره ها
هي بري بالاتر و زمينيا نگات كنن
شك نكن يه روز مياد... يه روز كه خنده هاي تو
همه ي قاتلاي دنيا رو كيش و مات كنن
آرميتا! موهاتو كوتاه نكني! كبوترا
اومدن لونه توي قشنگي موهات كنن
تو مي خواي حضرت آقا رو «پدر» خطاب كني
حضرت آقا مي خوان تو رو «پري» صدات كنن
وحيده افضلي
شتك بر سينه آفاق زد زين پيشتر خون دليرانت
اگر اي جوهر تيغ تو سرخ از عشق مي خوانند ايرانت
چو شيري يال ها افشانده مابين دو شط لم داده اي آرام
به چشم هرزه كفتاران هار نرّ و ماده بد انيرانت
بزرگا بيشه جولان شيران تو و آبشخور كارون
بزرگاتر حريم تشنه لب خيل شهيدان تو شيرانت
چنان چون پيكري تف ديده زير آفتاب افتاده تا مشرق
يكي نقشي ست خود گسترده بر نطع نمك فرش كويرانت
به چشمم كعبه و كانون ديگر طابران و طوس تو دارد
كه چون من بي پناهان تو خرسندند با حج فقيرانت
جبين بر خاك محراب تو ساييدند و سر بر آسمان سودند
الا اي رشته ي تسبيح البرز و دنا در دست پيرانت
¤
مگر از تخت جمشيدت ستون وز بيستونت سقف افسانه ست
كه سر در ابرت اي اسطوره گون ميهن نخواهم ديد ويرانت
عليرضا رجبعلي زاده
بت من! دور سرت هاله اي از وسواس است
سنگ، سنگ تن تو شيطنت خناس است
همه ذرات جهان حل شده در چشمانت
آنچه در قلب تو پيدا نشود احساس است
قصه ي قلب من و آفت ابروهايت
قصه ي مزرعه ي لاله و خشم داس است
نكند اشك، تو را تشنه به خونم كرده
آي مردم! به خدا يار نمك نشناس است
بعد يك عمر مسلماني خود دانستم
اولين سوره ي قرآن دلت والناس است
چه كند دوزخ و فردوس تو با من وقتي
دل من دستخوش وسوسه و اخلاص است
آي ساقي! چقدر جام به من خواهي داد
لب من تشنه ي سوز عطش عباس است
حكيم عليپور
|
|
|
پناه دل هاي شكسته (خشت اول)
مهم ترين كار براي شب قدر دعاست و اين
ايّام و ليالي متعلّق به عليّ بن أبيطالب، امير المؤمنين (ع) است، چه بهتر كه دعا
را از زبان اين داعي بشنويم.
فرمود: آنكه دعا مي كند و عمل ندارد، مثل تيراندازي است كه تير دارد ولي وتر ندارد.
(وتر) آن كمان منحني است كه جلوي اين تير تند تيز را مي گيرد و او را راهنمائي مي
كند.
...بهترين عمل صفاي دل است. بهترين راه براي صفاي دل اين است كه هم در مسئله توحيد
براي غير خدا راه باز نكنيم، هم در مسائل اجتماعي كينه احدي را در دل راه ندهيم.
مطمئن باشيم اگر كسي اين دو ركن را فراهم كرد؛ اين داعي يك تير انداز ماهري است كه
هم تير تيز دارد و هم كمان منحني. آنگاه خود حضرت كه واجد شرائط دعاست، نيايش هائي
دارد كه در آن نيايش همّت هاي بلند را تعليم مي دهد و براي همه مسلمانها مسئلت مي
كند.
شما دعاهاي حضرت را در نهج البلاغه كه تحليل مي كنيد مي بينيد يا سعادت مي خواهد،
يا شهادت يا رفاقت با انبياء مي خواهد يا كرامت مي خواهد يا عافيت مي خواهد يا
سلامت يا فتوّت و رادمردي و مردانگي مي خواهد و يا عزّت! دعاهاي حضرت از اين عناصر
محوري بيرون نمي رود...
¤
يكي از دعاها و فرازهاي جوشن كبير و ادعيّه ديگر در اين دعاها اين است كه يا جاب ر
العظم الكس ير... اي خدائي كه هر استخوان شكسته اي را تو شكسته بندي مي كني، جبيره
مي كني، جبران مي كني. هر دل شكسته اي را او جبيره مي كند. حضرت عرض كرد: من يك درد
كمر شكن دارم كه هيچ چيزي اين شكسته را جبران نمي كند، مگر كرم تو. و آن اين است كه
مرا به مقام رضا برساني. هر چه تو كردي، من خوشم بيايد. و دست ما را از دراز شدن به
سوي اين و آن كوتاه بكن! ما را به خودت نيازمند بكن! هب ل ي م ن ر ضاك، هب لنا م ن
ر ضاك و اغن نا عن مدّ الأيدي لي س واك. چيزي از غير تو طلب نكنيم. اين روح بلند
است. آن هم فتوّت و مردانگي است كه نسبت به كافران هم ما رادمرد باشيم.
¤
از نبي اكرم سئوال كردند : شما در شب قدر از خدا چه مي خواهيد؟ حالا كه با ما نگفتي
شب قدر كي است ولي اين را بگو از خدا چه مي خواهي؟ فرمود: من اگر شب قدر را درك
كنم، از خدا عافيت طلب مي كنم. عافيت همين عافيت علوي است كه در نهج البلاغه آمده
هم عافيّت دين، هم عافيت دنيا. هم عافيت بدن، هم عافي جان و نظام.
...اين خطوط كلّي دعا را از وليّ دعا بياموزيم و براي همه مسئلت كنيم. اينچنين
نباشد كه فقط براي خود دعا كنيم. آنها كه اين دعاها را به ما آموختند ، براي همه
خواستند.
¤
يكي از آداب اين ليالي قدر، قرآن به دست گرفتن است. يعني قرآن را به دست مي گيريم،
باز مي كنيم و خدا را قسم مي دهيم و از خدا اين اموري كه علي (سلام الله عليه) به
ما آموخت، مي خواهيم. بعضي از روايات اين مسئله را دارد؛ اين يك دعاست و يك مراسم
جدا. بعد هم قرآن به سر هست كه آن هم قرآن را بالاي سر گذاشتن و دعائي كردن و قسم
دادن و از ذات أقدس له چيزهائي خواستن.
...شرط اساسي همان دو ركن است؛ اخلاص توحيد و حلّ هر گونه كينه. با هيچ كسي بد
نباشيم و در اين دعاها كساني را هم كه نسبت به ما جفا كرده اند، آنها را هم مشمول
عفو قرار بدهيم، براي آنها هم خير طلب بكنيم، با اين سعه صدر كنار ضيافت له بار
يابيم تا با دست پر برگرديم.
آيت الله عبدالله جوادي آملي
|
|
|
برداشت دوم
ناصر فيض در اين ديدار شعر طنز خواند،
شعرهايي كه به گفته خودش، كار مشترك او با جناب حافظ بود:
به آب روشن مي عارفي طهارت كرد
و رفته رفته به اين كار زشت عادت كرد!
¤
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد!
بي خبر بود كه ما مشترك كيهانيم
¤
تو را ز كنگره عرش مي زنند صفير!
چرا به كنگره شعر مي روي شاعر؟!
¤
من بيچاره هم از اهل سلامت بودم
بس كه رفتم به چكاپ اين همه بيمار شدم
¤
صوفيان وا ستدند از گرو مي همه رخت
بنده از شرم شدم پشت درختي پنهان!
¤
كلنگ توسعه بوسيد تربت قم را
كسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند!
|
|
|
نامه رسيده
همه مي گويند ماه مبارك رمضان ماه
ميهماني خدا و ماه نزول قرآن است و...اما آقاي من!
من مي گويم ماه شما آمده است آقا. و خدا به يمن ماه شما همه مخلوقات خود را به
ميهماني كرم وبخشش دعوت كرده است. ماه، ما نزول شماست وهنگامه بهره جستن كامل از
شما.
شيطان به يمن وجود مبارك شماست كه در غل و زنجير است و در هر افطار هزار هزار و در
هر ساعت غروب حمعه اين ماه هزار هزار و در شبانه روز پاياني اين ماه به عدد آزاد
شدگان در طول ماه از بندگان خدا، از بند آتش رها مي شوند.
آقاي من!
ماه تقدير من شماييد كه شماخود قرآن كريمي كه در نيمه اين ماه بر دامني به عظمت
دامن زهراي اطهر (سلام الله عليها) نزول كردي ومهر مادري بر پيشاني ام ابيها
نشاندي.
يا كريم اهل بيت به اميد خدا كه با كرامتتان سايه كفر و ظلم واسلام ستيزي از روي سر
همه مسلمين وشيعيان برداشته شود؛ خاصه مردم مظلوم ميانمار و كشورهايي كه به مدد تپش
نام مبارك پدر بزرگوارتان، انقلاب كرده اند و مظلومانه با دست خالي، جان مي سپارند
به ظلم و جور حاكمان عرب...آمين!
فرشته فلاحي (شهريار)
|
|
|
ساعت 25
هر يك از ما يك حساب بانكي داريم؛
حساب بانكي زمان! هر روز صبح در بانك زمان شما 86400 ثانيه واريز مي شود و تا پايان
شب به پايان مي رسد. هيچ برگشتي در كار نيست و هيچ مقداري از اين زمان به فردا
اضافه نمي شود. از اين 86400 ثانيه چند ثانيه به ياد خداوند هستيم و چند ثانيه با
او راز و نياز مي كنيم؟
آيا تا به حال اين گونه انديشيده ايم و براي ساعات و لحظات عمر و گنجينه ي وجوديمان
برنامه ريزي كرده ايم ؟!
والعصر نّ ال نسان لف ي خسر لّا الّذ ين آمنوا وعم لوا الصّال حات وتواصوا ب الحقّ
وتواصوا ب الصّبر.
قسم به زمان! كه انسان ها همه در زيانند مگر آنها كه ايمان آورده و اعمال شايسته
كردند و يكديگر را به حق سفارش نمودند و به صبر توصيه كردند.
قرآن كريم، به زمان قسم ياد مي كند. قرآن، اين هميشه ترين كتاب هستي، توجه بشر را
هم به كميت زمان جلب نموده و هم به كيفيت آن. در ابتدا، با قسم ياد دادن به آن،
توجه به كميت، كه طول آن و محدوده برداري است و در انتها، توجه به كيفيت، كه پهناي
آن است و اين كه شتاب زده عمل نشود (تواصوا بالصبر). از آنجايي كه مفهوم زمان مقدار
حركت است و با مفهوم عمل يك جا در ذهن متبادر مي شود از اين رو آن را بعد چهارم
خوانده اند.
در روايت آمده در روز قيامت پرونده عمر انسان را كه باز مي كنند، ساعتي هست كه در
آن ساعت اطاعت خدا را انجام داده و كار خيري انجام داده است. وقتي آن مرحله را
بررسي مي كنند آن قدر به اين بنده خوشي و راحتي و لذت دست مي دهد كه قابل مقايسه با
هيچ سروري در اين عالم نيست.
به طور مسلم همه انسان ها در زيانند (ان الانسان لفي خسر). سرمايه هاي وجودي خود را
چه بخواهند يا نخواهند از دست مي دهند، ساعات و ايام و ماه ها و سال هاي عمر به
سرعت مي گذرد، نيروهاي معنوي و مادي تحليل مي رود، و توان و قدرت كاسته مي شود. آري
انسان، همانند كسي است كه سرمايه عظيمي در اختيار داشته باشد، و بي آنكه بخواهد هر
روز بخشي از آن سرمايه ها را از او بگيرند، اين طبيعت زندگي دنياست.
تصور كنيد حساب بانكي داريد كه در آن هر روز صبح 86400 ميليون به حساب شما واريز مي
شود و شما فقط تا آخر شب فرصت داريد تا همه پول ها را خرج كنيد چون آخر وقت حساب
شما خود به خود خالي مي شود. در اين صورت شما چه خواهيد كرد؟ البته سعي مي كنيد تا
آخرين ريال را خرج كنيد!
ارزش لحظات را چه كسي مي داند؟
هر يك از ما يك چنين حساب بانكي داريم؛ حساب بانكي زمان!
يادتان باشد ارزش يك سال را دانش آموزي كه مردود شده، مي داند و ارزش يك دقيقه را
شخصي كه از قطار جا مانده مي داند.
باور كنيد هر لحظه گنج بزرگي است! گنجتان را آسان از دست ندهيد!
اين شب ها كه آسمان به زمين نزديك مي شود و هر لحظه قدر و قيمت يك سال را پيدا مي
كند و هر كسي بهتر قدر ثانيه ها را مي داند، براي هم دعا كنيم؛ دعاهاي خوب! براي
بچه هاي نسل سوم هم دعا كنيد...
|
|
|
نكته
رهبر معظم انقلاب در تاريخ 24 مرداد
1390 و در ديدار جمعي از شعرا در خصوص مطالعه در ماه مبارك رمضان به يكي از كتاب
هاي شهيد مطهري اشاره و تصريح كردند:«خودتان را برخوردار از معارف كنيد. البته راهش
آشنائي با قرآن، انس با قرآن، انس با نهج البلاغه، انس با صحيفه سجاديه است. خيلي
از اين ترديدها و نگراني ها و زنگارهائي كه انسان در يك مواردي در دل دارد، با
مطالعه اينها تبديل مي شود به شفافيت و روشني؛ انسان مي فهمد، راه را مي شناسد، كار
را مي شناسد، هدف را مي شناسد. مثلاً مطالعه كتاب «گفتارهاي معنوي» شهيد مطهري
متناسب با همين ايام ماه رمضان است.»
«گفتارهاي معنوي» كه انتشارات صدرا نام آن را به «آزادي معنوي» تغيير داده تا كنون
بيش از 50بار تجديد چاپ شده است. «گفتارهاي معنوي» نام كتابي است از برخي سخنراني
هاي استاد شهيد آيت الله مرتضي مطهري كه اولين بار در سال 1365 و مشتمل بر سيزده
سخنراني توسط ناشر در هشت فصل و سپس در چاپ نوزدهم با افزودن دو سخنراني ديگر به
فصل عبادت و دعا منتشر شده است. خريد و مطالعه اين كتاب را از دست ندهيد.
|
|
|
ويتامينه
يك آرزوي ديرينه در كشور متولد شد و
آنها كه سالها از نبود كتاب درباره رهبر انقلاب، گلايه مي كردند حالا تا حدي لبخند
روي لب هاشان نقش بسته. «شرح اسم» منتشر و رونمايي شد تا زندگاني خواندني و مستند
رهبر فرزانه انقلاب از تولد يعني فروردين 1318 تا بهمن 1357 را مرور كنيم؛ مروري
آراسته و بدون عجله و اشتباه و اغلاط تاريخي و غيره. هدايت الله بهبودي، مرد روزهاي
باراني و جنگ و قلم كه ناز نوشته هايش هميشه مخاطبان بيشماري را دلگرم كرده، اين
روايت را انجام داده و انصافا هم رقص قلمش بر جان مي نشيند و طوري تو را جذب مي كند
كه كتاب را دست بگيري نمي خواهي آن را زمين بگذاري. روايت او سوم شخص است و ساده و
صميمي اما لابه لاي روايت، به زيبايي «روايت اول شخص» را گنجانده كه همانا متن
سخنان و خاطرات رهبري است و همين كتاب را شيرين كرده است. موسسه مطالعات و پژوهش
هاي سياسي اين كتاب را با قيمت 15هزار تومان منتشر كرده است. يك بخش از كتاب را
باهم مرور كنيم:
«... در خانه امام خميني، آقاي صادق خلخالي، پشت بلندگو گفت كه مأموران اگر جرأت
جسارت به طلاب را كنند، بد مي بينند. در شبستان مدرسه حجتيه، آقاي ميري، با آن قد
بلندش تا توانست خط و نشان كشيد. گفت كه اگر اقدامي عليه طلبه ها شود، چنين و چنان
خواهيم كرد. «ديدند زمينه آماده نيست... شايد هم واقعاً قصد اين كار را نداشتند كه
آنجا شلوغ كاري بكنند.»
آقاي خامنه اي خسته از تحركات آن روز، در اتاقش تن به استراحت داد و خوابيد. چهار و
نيم- پنج بعد از ظهر آماده رفتن به مدرسه فيضيه بود. آيت الله گلپايگاني مجلسي به
پاس شهادت امام صادق (ع) در آنجا برپا كرده بود. سيد جعفر شبيري زنجاني از راه
رسيد. همراه شدند. براي اين كه زودتر برسند، از كوچه حرم آمدند. اواخر كوچه بود كه
ديدند تعدادي طلبه با ظاهري آشفته، در هم و به حال فرار، نزديك مي شوند يكي عمامه
به دست، يكي بي نعلين، ديگري عبا زير بغل؛ گفتند كه برگرديد خطرناك است. «ما
نفهميديم كه چرا خطرناك است... يكي دو تاي شان }پرسيدند{ كجا مي رويد؟ گفتم مدرسه
فيضيه. }يكي از آن ها{ گفت نرويد... خطرناك است... دارند طلبه ها را مي كشند...
گفتم برويم آقاجعفر... بي خود مي گويند. يكي از طلبه ها كه آشنا بود... گفت نمي
گذارم برويد، امكان ندارد بگذارم برويد، قتل نفس است، قتل خود است... ما را به زور
گرفت. آن وقت بود كه احساس كرديم خطر جدي است.»
تصميم گرفتند به طرف خانه امام خميني بروند. خيابان اصلي خلوت بود. رفت و آمدي ديده
نمي شد. تعدادي سر كوچه ارك ايستاده بودند و انگار اجازه ورود به خيابان نداشتند.
شبيه قرق هايي بود كه براي عبور شاه يا ديگر مقامات مي كردند. «بنا كرديم با آقا
جعفر... از عرض خيابان عبور كردن. وسط خيابان... يك وقت... نگاه كردم ديدم چهار پنج
جوان قدبلند يقه باز... مي آيند طرف ما... يكي از آنها در حالي كه خطاب به من مي
كرد گفت }جاويد شاه. مي خواست كه من تكرار كنم...{ تماشا مي كردم و ملتفت نبودم.
آقا جعفر مثل اين كه زودتر از من ملتفت قضيه شد و رفت... ديدم با وضع خطرناكي دارد
مي آيد... من راه افتادم طرف كوچه، اما نه با حالت دو؛ آرام. ديدم... دويد دنبال
من. فهميدم كه... مي خواهد مرا وسط خيابان جلوي مردم بزند.»
آن روز قرار نبود طلبه اي از زير دست مأموران اعزامي بي ضرب و شتم بگذرد. سربازاني
كه روز اول فروردين در صحن حضرت معصومه (س) براي شاه هورا كشيده بودند، مأموريت
داشتند حق معترضان را كف دست شان بگذارند. ساعتي قبل اين نيروها مجلس آيت الله
گلپايگاني را در مدرسه فيضيه به هم زده با مشت و لگد به جان طلبه ها افتاده بودند،
در اتاق ها را شكسته، تعدادي از طلبه ها را از طبقه دوم به پايين انداخته بودند.
سيد يونس رودباري را شهيد كرده، ده ها زخمي به جا گذاشته بودند. حتماً قرار بود
تلافي تحقير محمدرضا پهلوي از جانب روحانيان در سفري كه چهارم بهمن به قم كرده بود
و در آستانه حضرت معصومه (س) سخنراني نموده بود، بشود.
اينك نوبت كتك خوردن سيدعلي خامنه اي بود، اما «رفتم طرف جمعيتي كه جلوي كوچه ارك
جمع شده بودند. جمعيت هم راه را باز كردند. احساس كرده بودند كه من دارم از دست او
مي گريزم... من رفتم داخل جمعيت... اما مردم جلو او را گرفتند... آن وقت ها خيلي از
كوچه مي ترسيدند، وارد نمي شدند.»
كتك ها ماند براي چند سال بعد. حالا با سيدجعفر شبيري مي دويدند به طرف خانه امام.
مقابل خانه امام چند طلبه تنومند كه معروف به ورزشكاري بودند، مثل علي اصغر كني،
ايستاده بودند. غروب از راه رسيده بود. داخل خانه امام شدند. امام ايستاده بود به
نماز.
آقاي خامنه اي وقتي آنات آن روز را به ياد مي آورد، از وحشتي كه بر وجود همه چنگ
انداخته بود ياد مي كند و از خود مثال مي زند: «من آدم ترسويي نبودم... همه
خصوصياتي كه در يك طلبه مجرد بي انتظار... تنها... بي پيرايه... و ازدواج نكرده هست
}در من بود{ در اين جور مواقع... ياد پدر و مادر هم... نمي ماند... نبايستي بترسم
}اما عصر دوم فروردين{ آن حادثه چنان براي من غيرمنتظره بود كه... به سختي خود را
بازيافتم.»
|
|
|
طنز سوم
فرشاد آيدا را دعوت به يك كافي شاپ
كرد ...حالا 4 پايان متفاوت براي اين دعوت و اتفاقات درون كافي شاپ برايتان روايت
مي كنيم.
پايان اول:
فرشاد به آيدا نگاه كرد و گفت: من ديگه مطمئن هستم، مي خوام باهات ازدواج كنم، فردا
ميام خواستگاريت. در همين لحظه صداي وزيدن باد به گوش رسيد، شمع خاموش شد، آيدا
سفيدي چشمانش محو و كل چشمانش سياه شد.
فرشاد با تعجب پرسيد: لنز زدي آيدا؟! چرا يكهو چشمات اين طوري شد؟!
آيدا سري به حالت تاسف تكان داد و گفت: IQ ! من كه روبه روت نشستم چطوري يه دفعه
لنز زدم؟! يعني الان متوجه نشدي من يه روح پليد هستم و آيدا نيستم؟!
فرشاد: خب؟!
آيدا: خب تو الان بايد جيغ بكشي و فرار كني!
فرشاد: چرا؟!
آيدا: خب من روحم ديگه، بايد از من بترسي.
فرشاد: برو بينيم بابا! من از اجاره خونه و هزينه هاي زندگي مشترك نترسيدم و خواستم
ازدواج كنم، حالا بيام از تو بترسم؟! برو بينيم باد بياد! اين شمع رو هم كه خاموش
كردي روشنش كن.
آيدا وقتي ديد كه ديگر كسي از او نمي ترسد ضايع شد و به همان جايي برگشت كه از آنجا
آمده بود و ديگر سعي نكرد انساني را بترساند!
¤ ¤ ¤
پايان دوم:
فرشاد به دقت در حال نگاه كردن آيدا بود و سپس آينه اي از داخل كيفش برداشت و به
خودش نگاه كرد.
فرشاد: ما خيلي شبيه هم هستيم.
آيدا: كجا شبيه هم هستيم؟! من اگه شبيه تو بودم خودكشي مي كردم.
فرشاد: من عكس هاي قديمي تو رو پيدا كردم، تو ده دوازده بار روي خودت عمل جراحي به
اصطلاح زيبايي(!) انجام دادي.
فرشاد عكسي را از توي كيفش در آورد، عكس خيلي شبيه خودش بود و يا به عبارت بهتر عكس
يه جورايي دقيقا تصوير خودش بود كه يك روسري سرش داشت!
فرشاد: اين عكسه قديميه تويه.
آيدا: خب زشت بودم، جرم كه نكردم عمل زيبايي انجام دادم.
فرشاد: فكر نمي كني من و تو بيش از حد به هم شبيه بوديم؟!
آيدا: راست مي گي، چرا به ذهن خودم نرسيده بود.
فرشاد: راستي فاميل تو چيه؟!
آيدا: «خوبي»
فرشاد: آره خوبم، ميگم فاميلت چيه؟!
آيدا: «خوبي»، فاميلم خوبيه!
فرشاد: تو خواهر گم شده من هستي، خيلي خوشحالم پيدات كردم.
آيدا: خيلي خوشحالم داداش! اما پدر و مادرمون چرا ما رو از هم جدا كردن؟!
فرشاد: ما دو قلو بوديم ، مامان بابامون ترسيدن نتونن شكم هر دومون رو سير كنن و هر
كدوممون رو دادن به يه خانواده!
آيدا: برادر ...
فرشاد و آيدا متوجه شدند خواهر و برادر هم هستند و سپس تصميم گرفتند به كمك همديگر
مادر و پدر واقعي شان را پيدا كنند اما آيدا به دليل عوارض ناشي از جراحي هاي
زيبايي از ديار فاني به مقصد ديار باقي راهي سفر شد!
¤ ¤ ¤
پايان سوم:
فرشاد نگاهي به آيدا كرد و در حالي كه اشك در چشمانش جمع شده بود گفت: آيدا، من
خيلي دوس ت دارم، اما ما نمي تونيم ازدواج كنيم.
آيدا: چرا؟!
فرشاد: آخه من نه خونه دارم، نه ماشين و نه حتي شغل.
آيدا: اشكالي نداره، اينا از نظر من مهم نيست. اگه هر جووني بخواد همه اينا رو با
هم داشته باشه و بعدش ازدواج كنه كه سن ازدواج 120 سال از ايني كه هست بالاتر مي
ره!
فرشاد: من حتي سربازي هم نرفتم، فقط يه ليسانس دارم كه فكر نكنم به دردي بخوره.
آيدا: ليسانس هم نداشتي زنت مي شدم.
فرشاد: بابام هم مايه دار نيست.
آيدا: اين حرف ها رو ول كن، من دوس ت دارم فرشاد، مي خوام زنت بشم، مهريه ام هم يه
شاخه گل از توي همين پارك سركوچه!
فرشاد: تو سرت به جايي خورده آيدا؟! دارم خواب مي بينم يا اينكه پايان اين داستان
خفن علمي-تخيليه!!
آيدا: آره! تخيليه! راستش من از كره مريخ اومدم! اونجا با بحران كمبود شوهر روبرو
شديم!
فرشاد و آيدا با همديگر ازدواج كردند و بعد از مدتي از يكديگر طلاق گرفتند! البته
علت طلاق مسائل مالي و اين طور چيزا نبود، اصولا اين دوتا از نظر فرهنگي بهم نمي
خوردن! خودتون تصور كنين، يك مريخي با يك زميني!!
¤ ¤ ¤
پايان چهارم:
آيدا اصلا آرايش نكرده و مدل موهاي فرشاد نيز معمولي بود.
فرشاد: آيدا، من به اين نتيجه رسيدم دوستي من و تو از همون اول اشتباه بود، ما
نبايد بدون اطلاع خانواده هامون با هم آشنا مي شديم.
آيدا: آره، منم يه دفعه به همين نتيجه رسيدم. پدر و مادرهاي ما خير و صلاح ما رو مي
خوان، ما بايد به حرف هاشون گوش بديم.
روي آيدا و فرشاد آب به صورت باران (قطره قطره) ريخته مي شود.
آيدا: چه باروني مياد، چه رمانتيك! باورت مي شه؟ حتي توي كافي شاپ داره بارون مياد.
فرشاد: تابلو نكن! اين بارون نيست، بالاي سرت رو نگا، شلنگ آبه، آب بستن به طرح!
آيدا: طرح؟!
فرشاد: اوهوم، گويا نويسنده تصميم گرفت داستانش رو تبديل به يك طرح تلويزيوني كنه و
به همين خاطر سعي كرده داستانش پر بشه از پيام هاي اخلاقي!
فرشاد با خانواده اش به خواستگاري آيدا رفت و اين دو كبوتر عاشق به سلامتي با
يكديگر ازدواج كردند.
ارژنگ حاتمي
|
|
|
دوخت و دوز چادر و لابيرنت در مصلا (گزارش 3)
بيستمين نمايشگاه بين المللي قرآن
حالا ديگر 20 روزي مي شود كه مهمان تهراني هاست. امسال هم غرفه هاي متعددي براي
مردم در نظر گرفته شده كه در گزارشي ضمن گردش در نمايشگاه، به برخي از اين غرفه ها
سر زده ايم. يادتان باشد كه نمايشگاه قرآن هيچ جايي در تبليغات تلويزيوني و راديويي
ندارد و رسانه ملي تنها هر ازگاهي گزارش هايي لوس و بي مزه از اين رويداد قرآني و
ساليانه پخش مي كند. شايد البته يك علت اين رفتار ضعيف بودن نمايشگاه هم باشد اما
عدم تهييج مردم براي حضور در يك محفل قرآني آن هم در بهار قرآن در دل پايتخت، توجيه
پذير نيست. چه بسا نقد رسانه ها باعث شود، اين رويداد بهتر و باشكوه تر برگزار شود.
با مد روز انتخاب كنيد
اگر قصد داريد چادرهاي جديد و متنوع را ببينيد. اگر مي خواهيد چادر با تخفيف ويژه
خريداري كنيد يا تمايل داريد از انواع مدل هاي روسري و مقنعه ديدن كنيد و حجاب خود
را بر طبق مد روز انتخاب كنيد، اگر در فكر تهيه چادرهايي براي راحتي حضور در اجتماع
هستيد و به بازاري متنوع از همه اين موارد نياز پيدا كرده ايد حتما سري به بخش
«عفاف و حجاب» بيستمين نمايشگاه بين المللي قرآن كريم بزنيد؛ جايي در مركز شبستان
مصلي امام خميني (ره).
بخشي كه مي توان آن را پربازديدترين بخش بيستمين نمايشگاه بين المللي قرآن معرفي
كرد چراكه بسياري از بازديدكنندگان از بدو ورود، به دنبال نشاني اين بخش هستند و به
قول مدير اجرايي بخش «عفاف و حجاب» به نظر مي رسد تمام حاضران در نمايشگاه، مسئول
اطلاع رساني و راهنمايي مردم به اين قسمت شده اند.
بخش «عفاف و حجاب» فعاليت هايي چون فروش پارچه چادري با تخفيف 50 درصد(كه در ميزان
استقبال بي تاثير هم نبوده)، دوخت رايگان، فروش انواع چادر با تخفيف ويژه نمايشگاه،
ورك شاپ طراحي و دوخت چادر، نشست هاي پرسش و پاسخ درباره چرايي مساله حجاب را به
مراجعان عرضه مي كند.
لابيرنت قرآني
حتي اگر بداني قرار است كجا قدم بگذاري و در نهايت به كجا برسي، وقتي مسير شكل تو
در توي عجيب به خود مي گيرد كه در جايي تاريك و در جايي پرنور باشد، دلهره عجيبي
دلت را قلقلك مي دهد. همين دلهره شيرين انسان را هميشه مشتاق دالان هاي تو در توي
«لابيرنت» مي كند؛ اين اشتياق مي تواند در سن كودكي و در بازي لابيرنت پيش بيايد و
يا در بزرگسالي و در نوع بزرگسالانه آن.
همين اشتياق و دلهره در مسئولان بزرگسال بخش «جوان» بيستمين نمايشگاه بين المللي
قرآن كريم را تشويق كرده تا اين بخش را به شكل «لابيرنت» طراحي كنند. در طول مسير
تو در توي بخش «جوان»، آيات قرآن و احاديثي كه به جوان و شخصيت و رفتار او برمي
گردد به تصوير كشيده شده است: براي نمونه در اين بخش حديث «نگاه به نامحرم تيري است
از جانب شيطان» به شكل حجم و با مجسمه تصويرسازي شده است.
در ادامه اين مسير دسته بندي اعمال خير و شر، مطالبي درباره شهدا و حرم امام حسين
(ع) ديده مي شود و در نهايت حوضي با فواره هاي باز و ريسه هايي سفيد در اطراف كه
پايان شيريني بر حس كنجكاوي در تمام طول مسير است. اغلب بازديدكننگان بيستمين
نمايشگاه بين المللي قرآن كريم با رسيدن به اين نقطه حسي عجيب و شبيه به يك رويا را
تجربه مي كنند كه به گفته مسئولان اين بخش، نمادي از بهشت است و جوان با رعايت تمام
نكات ذكرشده در طول «لابيرنت» به آن دست خواهد يافت.
صحن امام رضا (ع) را در نقش پارچه ببينيد
يكي از بخش هاي ديگر بيستمين نمايشگاه بين المللي قرآن كريم، ورك شاپ كلاژ در بخش
تجسمي است كه شما را به ديدن تابلوهايي زيبا از نقش پارچه دعوت مي كند. در اين بخش
تابلوهاي كلاژ از اسماء پنج تن، صحن مسجد النبي (ص)، صحن امام رضا (ع) و حرم اين
حضرت به نمايش درآمده و در كنار آن «گلبهار حياتي» به صورت زنده كار آفرينش تابلو
كلاژ با پارچه را انجام مي دهد.
قرآن خطي منسوب به امام حسين (ع)
ديدن خط منسوب به امام حسين (ع) يا خط منسوب به امام علي (ع)، امام سجاد (ع) و امام
موسي كاظم (ع) يكي از جذابيت هايي است كه مي توانيد در غرفه آستان قدس رضوي در نيم
طبقه اول شبستان مصلاي حضرت امام خميني (ره) تجربه كنيد. آستان قدس رضوي اين آثار
را از موزه خود به نمايشگاه بين المللي قرآن كريم آورده و به معرض ديد علاقه مندان
درآورده است.
رد سخنان شبه عارفان بزرگ با آياتي از قرآن
اين روزها ايميل هاي زيادي از سخنان «دالاي لاما» يا ديگر شخصيت هاي «عرفان هاي
نوظهور» به دست همه ما مي رسد؛ صحبت هايي درباره همه چيز: عقل، عشق، زندگي، دين و
مذهب، مهرباني، عدالت و ... يكي از اقدامات بيستمين نمايشگاه بين المللي قرآن كريم،
بررسي ويژگي هاي مشترك اين عرفان هاي نوظهور است كه نتيجه آن در قالب 40 تابلو
مقاله در 10 موضوع ارائه شده است.
ناديده گرفتنن خدا يا انكار وجود خدا، شريعت ستيزي و فقه گريزي، خرد ستيزي و منطق
گريزي، ريشه هاي ماترياليستي؛ تك ساحتي ديدن انسان، تخدير اعصاب و توهم معنويت،
كثرت گرايي عرفاني و دامن زدن به فرقه گرايي، نمايش امور خارق العاده به عنوان
كرامت، ساخته دست استكبار يا در خدمت استكبار، قطب محوري؛ تقليد كوركورانه از استاد
و سوءاستفاده از مريدان، ظاهري جذاب و فريبنده ويژگي هاي مشترك عرفان هاي نوظهور
است كه در اين تابلو مقالات بررسي شده و آياتي از قرآن كريم در رد آن ها آمده است.
نمايشي از نور و تصوير و صدا
بعد از بازديد بخش هاي مختلف نمايشگاه و براي رفع خستگي اگر به «سالن ياس» پا
گذاشتيد مي توانيد ضمن استراحت به تماشاي نمايشي تركيبي از صدا، نور، تصوير و فيلم
بنشينيد. اين نمايش از ساعت 17 تا 24 در سئانس هاي نيم ساعته و در فضاي 14 هزار متر
مربع با موضوع سوره «فتح» به نمايش درمي آيد.
فرزانه احمدي
|
|