(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 19 مرداد 1391 - شماره 20278

شب وصل است
شب قدر است امشب
خانه دل ز گناهان بتكانيم كمي
نيم نگاهي به كتاب جديد انتشارات موسسه كيهان
نيمه پنهان دنياي درويش ها
شاعران در محفلي صميمي
بررسي شعر در آينه رمضان
اين دهان بستي دهاني باز شد
گزارشي از كتاب هاي چاپ شده درباره رئيس جمهور آمريكا
«تنفر از اوباما» بازار ناشران آمريكايي را داغ كرد


شب وصل است

حافظ شيرازي
شب وصل است و طي شد نامه هجر
سلام فيه حتي مطلع الفجر

دلا در عاشقي ثابت قدم باش
كه در اين ره نباشد كار بي اجر

من از رندي نخواهم كرد توبه
و لو آذيتني بالهجر و الحجر

برآي اي صبح روشن دل خدا را
كه بس تاريك مي بينم شب هجر

دلم رفت و نديدم روي دلدار
فغان از اين تطاول آه از اين زجر

وفا خواهي جفاكش باش حافظ
فان الربح و الخسران في التجر

 


شب قدر است امشب

محمد خليل مذنب ( جمالي)
شب قدر است امشب مست مستم اي خدا با تو
شدم تا مست دانستم كه هستم اي خدا با تو
در اين خلوت تو من يا من تو، انصاف از تو مي خواهم
تو با من مست يا من مست هستم اي خدا با تو
مخواه از من كه هرگز راه عقل و عافيت پويم
كه من ديوانه از روز الستم اي خدا با تو
دويدم سال ها اما به دور افتادم از كويت
چو افتادم ز پا در خود نشستم اي خدا با تو
سر از خاك زمين تا برگرفتم عشق ورزيدم
ولي آزاد از هر بند و بستم اي خدا با تو
تو هر جا جلوه كردي من تو را ديدم پرستيدم
به هر صورت جمالي مي پرستم اي خدا با تو
 


خانه دل ز گناهان بتكانيم كمي

امير علي مصدق
شب قدر است بيا قدر بدانيم كمي
خانه دل ز گناهان بتكانيم كمي
شعله افتاده به ملك دلم از فرط گناه
دوست را از دل اين شعله بخوانيم كمي
روح را صيقل آيينه دهيم از دل و جان
آه را تا ملكوتش برسانيم كمي
عهد بستيم و شكستيم بسي كاش! كه ما
بر سر عهد وفادار بمانيم كمي
پوشه از بار گناهان شده پر حجم بيا
رمضان است به آتش بكشانيم كمي
نگذاريم زبانه بكشد دوزخمان
بنشينيم و به اشكش بنشانيم كمي
بنشانيم نهالي به اميد ثمري
چشمه از چشم به پايش بدوانيم كمي
و ارادت بنماييم و بگوييم » الغوث »
ناله را تا به فلك باز رسانيم كمي
 


نيم نگاهي به كتاب جديد انتشارات موسسه كيهان

نيمه پنهان دنياي درويش ها

مجموعه دو جلدي «طريقت تزوير» به قلم ح.كرمي روايتي تلخ از دنياي «درويشي» ، به تازگي توسط انتشارات موسسه كيهان روانه بازار نشر شده، با استقبال خوب مخاطبان همراه شده است.
اين كتاب، مشتمل بر داستاني واقعي درباره جواني به نام »سپهر« است كه در دام عدّه اي درويش گرفتار شده و با توجّه به برخي كرامات ظاهري كه از سرسلسله دراويش ديده، مجذوب اين تشكيلات مي شود. وي كه دنبال گمشده خود بوده، مي پندارد از اين طريق مي تواند يار گم گشته و بي نشان خود را باز يابد، امّا با توجّه به بصيرت دروني خود و راهنمايي هاي دلسوزانه چند تن از دوستان حقيقت بين، به زودي متوجّه دو رويي، رياكاري، فساد و تظاهرات اعضاي تشكيلات مورد بحث شده و راه خويش را از آن ها جدا كرده و به آغوش اسلام ناب باز مي گردد.
در بخشي از فصل پنجم كتاب مي خوانيم:
تعدادي از مشايخ طريقت قادريه در منزل شاه مراد گرد هم آمده بودند تا پيرامون بعضي از مسائل و موضوعات جاري و رفع اختلاف بين خلفا و ديگران به گفتگو بنشينند، سپهر نيز در جمع آنان وارد شد. شاه مراد به اشاره پرسيد:
«شيري يا روباه؟» و سپهر اميدواري خود را با تكان دادن سر نشان داد، سپهر متوجه عدم حضور بي بي شد، ولي علت نبودن او را از كسي نپرسيد. زنگ تلفن به صدا در آمد. اغلب اوقات پسرش گوشي را بر مي داشت و به او اطلاع مي داد كه چه كسي تماس گرفته است، چنانچه مايل بود، آنگاه جواب مي داد. چند ثانيه بعد در اتاق باز شد و پسرش گفت:
«بابا، بيتا»
ناگهان با شنيدن اين اسم، رنگ از رخسار سپهر پريد و تمام توجه اش به شاه مراد جلب شد كه مي گفت:
«جانم! يا علي مدد! خب... باشه بيا... بيا... عيبي نداره... باشه، باشه بيا.»
سپهر در خود فرو رفت و با خود چنين نجوا مي كرد:
«خدايا! تقاص كدام گناه كرده را پس مي دهم؟ چرا بايد هر دفعه به نحوي دلم بلرزد و اشك هايم بر گونه بنشيند؟ پس بالاخره معلوم شد اين همان بيتاي گمشده اي است كه مرا وادي به وادي در پي خود كشانده است. آيا او واقعا مرا نشناخته و يا اينكه وانمود مي كند كه مرا نمي شناسد؟! ديدم كه در مجلس ذكر چگونه به من خيره شده بود. شايد به خاطر اينكه زندگي اش را دوست دارد، آشنايي نداده است. در اين هنگام كجا مي تواند رفته باشد؟ از كجا تلفن زده بود؟ خدا مي داند! ولي ديگر هيچ چيز برايم مهم نيست، نماز سحر را كه خواندم، اينجا را براي هميشه ترك مي كنم، و ديگر هم برنمي گردم، اما نه! حداقل اين حق من است كه بدانم چرا نامزد من، بدون اطلاع قبلي، منزل خود را تغيير داده و از آن به بعد نه از او و نه از خانواده اش هيچ خبري نبوده است.....
بر اساس اين گزارش، اسناد و تصاوير در فصل پاياني كتاب است، فصلي كه در آن خواننده با تصاوير و اسناد بسيار جالبي روبرو مي شود؛ تصاويري از «بهلول حق پرست» در ميان رقاصه هاي برزيلي در جشن هنر شيراز، «درويش بهلول» در حال بوسيدن دست و روي عبدالله رياضي رئيس معدوم مجلس فرمايشي شاه، تصاويري از «خليل عالي نژاد» آهنگسازي كه قرباني اختلافات درون فرقه اي در سوئد شد و...
 


شاعران در محفلي صميمي

همزمان با سالروز ولادت كريم اهل بيت امام حسن مجتبي(ع)، تعدادي از استادان زبان و ادب فارسي و شاعران جوان در جمعي صميمي و دوستانه در محضر رهبر انقلاب به شعرخواني پرداختند.
اشعار موسوي گرمارودي و حجت الاسلام زكريا اخلاقي كه در محضر مقام معظم رهبري خوانده شد، بدين شرح است:
حجت الاسلام زكريا اخلاقي
زندگي جاري است، در سرود رودها شوق طلب زنده است
گل فراوان است، رنگ در رنگ اين بهار پرطرب زنده است
خاك، حاصلخيز، باغ هاي روشن زيتون بهارانگيز
دشت ها شاداب، در شكوه نخل ها ذوق رطب زنده است
چون شب معراج، قبله گاه دوردست ما گل افشان است
وادي توحيد در وفور چشمه هاي فيض رب زنده است
آفتاب فتح، بر فراز خانه پيغمبران پيداست
صبح نزديك است، صبح در تصنيف هاي نيمه شب زنده است
لحظه ها سرشار، جلوه هاي عشق در آيينه ها زيباست
عاشقان هستند، شعرهاي عاشقانه لب به لب زنده است
خيمه در خيمه، لاله داغ شهيدان روشن است اما
گريه ها خندان، شادماني ها در اين رنج و تعب زنده است
مادران خاك، جانماز خويش را گسترده تا آفاق
دست هاي شوق، در قنوت گريه هاي مستحب زنده است
شرق بيدار است، در جهان از همصدايي ها خبرهايي است
نام اين صحرا، روي رنگ و بوي گل هاي ادب زنده است
فصل طوفان است، سنگ ها در دست ها آواز مي خوانند
قدس تنها نيست، در سراپاي جهان اين تاب و تب زنده است
باد مي آيد،بوي گل هاي حماسي مي وزد در دشت
زندگي زيباست، عشق در جان جوانان عرب زنده استعلي موسوي گرمارودي
هواي صبح ز رگبار دوش، غوغا بود
در آن تپيدن نبض درخت، پيدا بود
هنوز گاه فرو مي چكيد آب از برگ
وز اشك شوق بسي بيشتر مصفا بود
دل من از سر هر برگ مي چكيد مگر؟
كه لب ز گفتن يك آه، ناتوانا بود
اگر نبود دل من كه مي چكيد ز برگ
درون سينه چرا بي شكيب و شيدا بود
سپيده مي زد و دامان سرخ فام فلق
ز پشت پيرهن صبحدم، هويدا بود
سرود روشن و خاموش بامداد پگاه
ميان باغ- شگفتا-چه مايه گويابود
خميده بود لب جوي پونه و با آب
چه عاشقانه و پرشور گرم نجوا بود
فشانده بود سر دوش، باد، گيسو بيد
چنار پيش وي استاده، در تماشا بود
چه كرده بود شب دوش با چمن باران
كه خط سبزه همه صاف بود و خوانا بود
مرا هرآنچه به چشم آمد از شكوه چمن
قسم به اهل نظر چون خيال و رويا بود
نه دي، به خاطر من مانده بود، ني فردا
زمان درست همان لحظه بود كانجا بود
چو دست خويش بديدم دميده بود چو گل
به پاي خود نظر انداختم شكوفا بود
من از شكفتگي خويش، مانده در حيرت
كه از چه بود خدايا و از كه آيا بود؟
به ناگه از اثر سكر خويش دانستم
كه شور مستي من حل اين معما بود
ولي مرا كه همه عمر مي ز پا نفكند
كدام باده كنونم حريف و همپا بود؟
«شراب خانگي ترس محتسب خورده»
به خاطر آمدم، اين باده ام به صهبا بود
چمن زباده باران دوش، مانده خراب
خرابي دل من از مي «اوستا» بود
به باغ صبح اگر سرفراز ماندم و راست
بلندي قد من، زان بلندبالا بود
هنوز من به زمين ناگشوده هيچ زبان
كه پاي گفته او بر سر ثريا بود
خداي باغ و چمن داند آن كه هر سخنش
زطرف باغ و چمن بيشتر فريبا بود
¤¤¤
بزرگ مرتبه يارا! مرا مراتب مهر
درون سينه ز ايام پيش پايا بود
كنون به پاي تو، اين چامه بركشيد فراز
هرآنچه را كه در اين جان ناشكيبا بود
از آن زمان به تو دل باختم كه تن نزدي
زكار مردم و با مردمت مدارا بود
به روز تلخ ستم، گفته هاي شيرينت
به كام دشمن خودكامه، زهرپالا بود
نه از ستمگر بي باك، باك بود تو را
نه با رونده راه ستم، مماشا بود
كسي براي تو مي گويد اين كه خود آن روز
به بند بود و نه او را ز خصم پروا بود
اگرچه باز من امروز نيز در بندم
به بند مهر توأم، وين نه جاي حاشا بود
¤¤¤
بزرگوار عزيزا ! سترگ استادا !
كه بندي سخنت پير بود و برنا بود
مرا به چامه ناسخته، اي عزيز ببخش
كه اين بضاعت مزجات، نقد كالا بود
من آن چه داشته ام پيش روي آوردم
نمي هراسم اگر آن جناب، بالا بود
به پيش نقد كلام تو، هر سخن چون رفت
خزف نماي شد ارچند در يكتا بود
مرا چه باك پس اي گنج شايگان سخن
اگر به پيش توأم در چكامه ايطا بود
همين چكامه هم از خاك پاك گرمارود
عصاي موسوي و معجز مسيحا بود
 


بررسي شعر در آينه رمضان

اين دهان بستي دهاني باز شد

مهدي فرخي
ماه رمضان در گستره زبان و ادب پارسي دري، جلوه هاي بي بديل دارد. شاعران از زاويه هاي مختلف به رمضان نگريسته اند. قله هاي ادب و فرهنگ در لحظه هاي حضور شكوهمند«معنا» چونان شيفته و دلباخته معشوق مي شدند كه جز حضور او جلوه هيچ موجودي را بر نمي تافتند .
در ميان شاعران سبك عراقي، حضرت مولانا چونان بي پرده از ماه رمضان ستايش نموده است كه درآثار ديگر شاعران اين ستايش، هيجان و شور كمتري ديده مي شود. گويي كه او همزمان با حلول ماه رمضان، سرشار از حضور معبود مي شد و در ضيافت ذات هستي بخش نشئه «شراب مشتاقي» را با دل و جان احساس مي نمود. مولانا در حالي كه لبريز از بادهء رمضان و غرق در حضور معبود است مي گويد :
ماه رمضان آمد آن بند دهان آمد
زد بر دهن بسته تا لذت لب بيند
آمد قدح روزه بشكست قدح ها را
تا منكر اين عشرت بي باده طرب بيند
در انديشه مولانا، شراب روحاني و«باده» روح انگيز ماه رمضان، قابل مقايسه با لذت جسماني و عيش و طرب مهماني هاي ظاهري نيست؛ بل مولانا براي ثبوت اين لذت روحاني به كساني كه منكر اين جشن روحاني و منكر «تماشاي جان» درماه رمضان مي شوند، مي گويد كه با آمدن ماه رمضان تمام جام ها و نوشيدني هاي خوش طعم دنيايي رنگ مي بازد و كسي كه جشن معنا را انكار مي كند، اگر از لذت هاي جسماني و تن پروري هاي اشرافي صرف نظر كند به روشني در خواهد يافت كه « سبوي معنا» و «خوان آسماني» لذتي وصف ناپذير دارد. به باور مولانا اگر كسي بتواند كودك وجود و« طفل جانش« را از« شير شيطان» باز دارد و با « قوت نور» تغذيه كند همپا با فرشتگان و فراتر از آن ها به معراج «عالم لاهوت» مي رود .
اين دهان بستي دهاني باز شد
تا خورنده لقمه هاي راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوي خوان آسماني كن شتاب
گر تو اين انبان زنان خالي كني
پر ز گوهرهاي اجلالي كني
طفل جان از شير شيطان باز كن
بعد از آنش با ملك انباز كن
او، تنها در مثنوي هايش به رمضان بسنده نكرده؛ بلكه در مجموعه «غزليات شمس» نيز غزل هاي شور انگيزي راجع به اهميت و جايگاه ماه رمضان دارد. در غزل زيباي « آمد رمضان و عيد باماست»در بيت پارادوكسيكال، مي گويد روزه قفل دهان جسم است؛ اما اين قفل، كليد در رحمت و كليد « دهان روح» نيز مي باشد. با بسته شدن دهان« تن» چشم دل گشوده مي گردد .
شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن ... ماه رمضان است كه در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آيه179 سوره بقره طرح شده است: يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون .
از همان آغاز كه رودكي پدر شعر فارسي، بلند بناي كاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صيام در آيينه شعر فارسي انعكاس يافتند. اين انعكاس در تمامي انواع شعر مدحي، اخلاقي، تعليمي، غنايي و رثا ديده مي شود. در شعر شاعران دوره اول، كاربردها سطحي است و از اعلام ماه رمضان يا عيد رمضان و مبارك باد گفتن آن فراتر نمي رود :
روزه به پايان رسيد و آمد نو عيد/ هر روز بر آسمانت باد امروزا
( رودكي ) .
خاقاني از مضمون روزه گرفتن و افطار كردن، در شعر غنايي، مدحي و رثايي نيز سود جسته است، در شعر غنايي مي گويد:
عشق آتشي است كاتش دوزخ غذاي اوست / پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
( خاقاني )
و در شعر مدحي مي گويد : تا به رويش گرفته ام روزه / جز به يادش نكرده ام افطار
در آثار سعدي شاعر معرفت و اخلاق نيز توجه به روزه و شرايط آن ديده مي شود. در يك مورد شاعر، توجه كامل به خدا را مطرح كرده و روزه و عبادتي را كه ريا و سمعه اي در آن طرح شود مطرود مي داند:
شنيدم كه نابالغي روزه داشت
به صد محنت آورد روزي به چاشت ...
پدر ديده بوسيد و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش
چو بر وي گذر كرد يك نيمه روز
فتاد اندرو ز آتش معده سوز
به دل گفت اگر لقمه چندي خورم
چه داند پدر غيب يا مادرم
چون روي پسر در پدر بود و قوم
نهان خورد و پيدا به سر برد صوم
كه داندچون در بند حق نيستي
اگر بي وضو در نماز ايستي
( بوستان ص 273 )
و در موردي ديگر تهمت و غيبت را از مبطلات روزه دانسته، مي گويد:
به طفلي درم رغبت روزه خاست
ندانستي چپ كدام است و راست
يكي عابد از پارسايان كوي
همي شستن آموختم دست و روي
كه بسم الله اول به سنت بگوي
دوم نيت آور سوم كف بشوي
پس آنگه دهن شوي و بيني سه بار
مناخر به انگشت كوچك بخار
به سبابه دندان پيشين بمال
كه نهي است در روزه بعد از زوال
وزان پس سه مشبت آب بر روي زن
ز رستنگه موي سر تا ذقن
در دستها تا به مرفق بشوي
ز تسبيح و ذكر آنچه داني بگوي
دگر مسح سر بعد از آن غسل پاي
همين است و ختمش به نام خداي
كس از من نداند در اين شيوه به
نبيني كه فرتوت شد پير ده
شنيد اين سخن دهخداي قديم
بشوريد و گفت اي خبيث رجيم
نه مسواك در روزه گفتي خطاست
بني آدم مرده خوردن رواست
دهن گو ز ناگفتني ها نخست
بشوي، آنكه از خور دنيا بهشت
خورنده كه خيرش بر آيد زدست
( بوستان ص 292 ):
اما بهترين مضامين و عميق ترين مفاهيم در كليات شمس به چشم مي خورد.شاعر شوريده مكتب عرفان با شريعت پيوند ناگسستني دارد از اين رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمي، ماه پرورش عيسي روح، ماه بريدن از نان و رسيدن به جانان به وجد درمي آيد.
در غزلي ديگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسيدن به لشكر ايمان، ماه حيات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دريده شدن پرده هاي ظلمت و پيوستن به ملائكه و مقربين مي خواند .
عارف شيدا و عاشق گاهي از مضمون روزه در شعر تغزلي نيز بهره مي جويد و اين كاربرد هم در غزليات و هم در رباعيات او ديده مي شود.
مه روزه اندر آب آمد، اي بت شكر لب بنشين نظاره مي كن، ز خورش كناره مي كن دو هزار خشك لب بين به كنار حوض كوثر اگر آتش است روزه تو زلال بين نه كوزه تري دماغت آرد چو شراب همچون آذر چو عجوزه گشت گريان شه روزه گشت خندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شيشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شكفته، رمضان زياد رفته به وثاق ساقي خود بزديم حلقه بر در چون بديد مست ما را، بگزيد دستها را سر خود چنين چنين كرد وبتافت روز معشر ز ميانه گفت مستي، خوش و شوخ و مي پرستي كه: كسي گويد اينك »روزه شكند ز قند و شكر؟« شكر از لبان عيسي كه بود حيات موتي كه ز ذوق باز ماند دهن نكير و منكر تو اگر خراب و مستي به من آ كه از منستي و اگر خمار ياري سخني شنو مخمر چه خوشي! چه خوش سنادي! به كدام روز زادي؟ به كدام دست كردت قلم قضا مصور تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت شكران و ماه رويان همه همچو مه مطهر هله، مطرب شكر لب، برسان صدا به كوكب كه ز صيد باز آمد شه ما خوش و مظفر ز تو هر صباح عيدي، ز تو هر شبست قدري نه چو قدر عاميانه كه شبي بود مقدر تو بگو سخن كه جاني، قصصات آسماني كه كلام تست صافي و حديث من مكدر
( كليات شمس )
حافظ در ديوان خود 5 بار واژه «روزه » سه بار «رمضان » دو بار «صيام » و يك بار «روزه دار» را به كار برده است. كاربرد اين مضمون تقريبا در تمامي غزلها يكسان است و شاعر در بيشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چيدن جام مي يا ديده شدن هلال عيد و در دادن جام و قدح اشاره كرده است. يكي از معاني روزه كه در رساله اصطلاحات فخر الدين ابراهيم عراقي نيز آمده است اين است كه روزه در اصطلاح، قطع التفات را گويند. انصاري گويد:
« روزه جوانمردان طريقت به زبان اهل معرفت بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانكه تو تن را به روزه داري، و از طعام و شراب باز داري، ايشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه داري، ايشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عيد خواجه حافظ نيز جز ازين مقوله نمي تواند باشد، در ذيل به شواهدي از ديوان حافظ اشاره مي شود:
روزه يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
مي زخمخانه به جوش آمد و مي بايد خواست
توبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رند و طرب كردن رندان پيداست
 


گزارشي از كتاب هاي چاپ شده درباره رئيس جمهور آمريكا

«تنفر از اوباما» بازار ناشران آمريكايي را داغ كرد

صنعت چاپ و نشر آمريكا در دوران رياست جمهوري دموكرات ها از سال 2008 به اين سو و ورود باراك اوباما به كاخ سفيد روزهاي پركاري را در پشت سر گذاشته و بيش از 500 كتاب با موضوعات مختلف در مورد اوباما منتشر كرده است.
به گزارش فارس، صنعت چاپ و نشر آمريكا در دوران رياست جمهوري دموكرات ها از سال 2008 به اين سو و ورود باراك اوباما به كاخ سفيد روزهاي پركاري را در پشت سر گذاشته و كتاب هاي فراواني در موضوعات مختلف در مورد باراك اوباما منتشر كرده است.
تنها جست وجويي ساده در وبسايت آمازون نشان مي دهد كه از ژانويه سال 2008 به اين سو بيش از 500 عنوان كتاب در آمريكا منتشر شده كه در عناوين اين كتاب ها نام باراك اوباما درج شده است. با گسترده كردن دايره جست وجو و درج كلمه «باراك اوباما» در مدخل كليد واژه، تعداد اين كتاب ها به بيش از 7 هزار عنوان مي رسد.
بي گمان انتشار اين تعداد كتاب در آمريكا آن هم دربازه زماني قريب به 4 سال نوعي ركوردشكني در جهان و بازار كتاب محسوب مي شود. تا پيش از اين نيز كتاب هاي فراواني در انتقاد از عملكردهاي روساي جمهور آمريكا و يا ديگر شخصيت هاي برجسته نوشته شده اند اما تعداد آنها هيچ گاه به اين اندازه نرسيده بود.
از همين رو يكي از طرفداران اوباما در سال 2010 در يادداشتي به تعداد كتاب هايي كه در انتقاد از اوباما نوشته شده بودند، اشاره كرده و نوشته بود: تنفر از رئيس جمهور در آمريكا براي خود صنعتي به راه انداخته و تا به امروز حداقل 46 كتاب ضد اوبامايي نوشته شده اند. به نظر مي رسد كه «سندرم ضد اوباما» در آمريكا از تنفر و انزجار از بوش هم پيشي گرفته زيرا در دور اول رياست جمهوري جورج بوش تنها 4 كتاب عليه سياست هاي بوش منتشر شده بودند.
اين كتاب ها موضوعات مختلفي را در بر مي گيرند و از زندگي خانوادگي و خاطرات اوباما در كودكي گرفته تا كمونيست بودن و ضدآمريكايي بودن وي را شرح مي دهند . بسياري از اين كتاب ها در زمان انتشار خود بسيار جنجال ساز بودند و حتي مدتي در ليست پرفروش ها هم قرار داشتند.
از سوي ديگر موافقان اوباما نيز در اين سال ها بيكار نماندند و بعد از انتشار هر كتاب يا كتابي نوشتند و يا در مطبوعات به دفاع از عملكردهاي اوباما پرداخته اند. خبرگزاري آسوشيتدپرس در سال 2008 نوشت «نويسندگان كتاب هاي ضدآمريكايي با نوشتن ديدگاه هاي ضداوبامايي پول خوبي به دست مي آورند. نوشتن عليه اوباما فقط يك كمپين انتخاباتي نيست بلكه فرمول خوبي براي پول در آوردن است.»
يكي از كتاب هاي ضداوبامايي «ملت اوباما: سياست هاي چپ گرايانه و كيش شخصيتي» نام داشت كه توسط «جرمي كرسي» نوشته شده بود. اين كتاب با انتقاد از سياست هاي اوباما و رئيس جمهوي وي ادعا مي كرد كه اوباما يك «چپ گراي افراطي»، «داراي روابط گسترده با مسلمانان»، «پيرو سياست هاي راديكال»، «ساده لوح در سياست خارجي» و «مصرف كننده مواد مخدر در جواني» و... بوده است. انتشار اين كتاب انتقادات فراواني را در جامعه آمريكا ايجاد كرد و اولين كتابي بود تا اين اندازه به اوباما مي تاخت و به نوعي خط شكن ديگر آثار شد.
«دولت گانگستري» نوشته ديويد فردسو بود. فردوسو در اين كتاب به شبكه اقتصادي و بوروكراسي اوباما مي پردازد و تلاش مي كند نشان دهد كه اوباما چگونه شيوه هاي از پيش آزمون شده در شيكاگو را بار ديگر به نظام سياسي و اقتصادي آمريكا فراخوانده است. همچنين موضوع ديگري كه همواره ردپاي آن در جاي جاي اين كتاب ها ديده مي شود، اصالت باراك اوباماست كه همواره بخش مهمي از بحث هاي اين كتاب ها را تشكيل داده است.
از سال گذشته با شروع رقابت هاي انتخاباتي در آمريكا، بازار انتشار اين كتاب ها بيشتر شد و از سال 2011 به اين سو نزديك به 200 كتاب در مورد رئيس جمهور آمريكا منتشر شده است. اين روند به قدري تشديد شد كه برخي رسانه هاي طرفدار آمريكا چون تايمز، واشنگتن پست، وال استريت ژورنال و يواس تودي در ستون مربوط به اخبار كتاب خود در برابر اين كتاب ها مهر سكوت بر لب زدند.
با انتخاب مجدد اوباما به رياست جمهوري مطمئنا اين روند ادامه خواهد يافت و تا چهار سال ديگر بازار ناشران آمريكايي داغ خواهد بود و جمهوري خواهان عليه دموكرات ها خواهند نوشت، اما در صورت انتخاب نشدن آيا بار ديگر بازار كتاب فروشان آمريكايي داغ خواهد بود؟
برخي ديگر از اين كتاب ها عبارتند از: باراك حسين اوباما، نوشته استيون ويسمن، زندگي خصوصي باراك حسين اوباما، موندو فريزر، چرخش سياه و سفيد؛ اوباما، زبان و نژاد در آمريكا، نوشته سمي عليم، روي ديگر باراك؛ زندگي بي قيد و بند پدر اوباما، نوشته سلي جيكوبس باراك اوباما: اولين رئيس جمهور آفريقايي تبار آمريكا، كيتي كاوا، 100 دليل مثبت براي اينكه نبايد به باراك اوباما راي داد، نوشته جو سينكوفسكي، اوباما ناجي كاپيتاليسم در قرن 21، نوشته اونو چيگوسي، باراك اوباما؛ داستان زندگي، نوشته ديويد مارانيس، باراك اوباما و جورج بوش و روياي آمريكايي، نوشته چالز هنري، روزهاي تاريك شب هاي روشن؛ از قدرت سياه پوستان تا باراك اوباما، نوشته پني جوزف، رياست جمهوري پسا آمريكايي؛ جنگ دولت اوباما با آمريكا، نوشته دني جونز.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14