(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 19 مرداد 1391 - شماره 20278

مقامات اميرمؤمنان علي(ع) در قرآن
نقش انسان
در تعيين مقدرات شب قدر


مقامات اميرمؤمنان علي(ع) در قرآن

سنيه بهشتي
اميرمؤمنان علي(ع) در قرآن به عنوان نفس پيامبر(ص) معرفي شده است. تاويل و تفسير اين مقام جز به معناي يكتايي و يگانگي وجودي آن حضرت(ع) با پيامبر(ص) نيست. بنابراين، هر آنچه كه خداوند براي حضرت محمد(ص) بيان كرده در حق اميرمؤمنان علي(ع) نيز ثابت است. از اين رو پيامبر(ص) در مقامات اميرمؤمنان علي(ع) چنان سخن به ميان مي آورد كه گويي برتر از او انساني نيست. هر چند كه شيعيان به غلو در حق آن حضرت(ع) متهم هستند، ولي پيامبر(ص) درباره نفس خويش چنان سخن گفته است كه هيچ انسان خردمندي نمي تواند آنچه شيعيان بر پايه آيات و روايات بيان مي كنند، نپذيرد و آن را به غلو نسبت دهد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا گوشه اي از حقيقت علوي را براساس آيات قرآني تبيين كند.
¤¤¤
علي(ع) جلوه اي از حقيقت محمدي(ص)
شايد هيچ موجودي در مقام تقرب الي الله به پاي حضرت محمد(ص) نرسد. براساس آموزه هاي قرآني تقرب الي الله معنايي جز متاله(خدايي) شدن انسان نيست؛ به اين معنا كه انسان در موقعيتي باشد كه همه صفات و اسماي الهي را بي كم و كاست در بهترين حالت تماميت كمالي به فعليت برساند. البته اين ظرفيت و امكان به همه انسان ها داده شده است (بقره، آيه31) ولي تنها برخي از انسان ها هستند كه از اين ظرفيت بي مانند به درستي بهره مي برند.
اگر بخواهيم درباره مقام محمدي(ص) سخن بگوييم بايد او را به عنوان مظهر نخست معرفي كنيم و بگوييم كه آن حضرت(ص) به حكم دايره (بقره، آيه156) نخستين ظهور اسماء و صفات الهي است كه در سوره توحيد و اخلاص از آن به ظهور «هو» تعبير شده است. از اين مقام ظهور، ظهورات ديگر در مقامات احديت و وحدانيت تحقق يافته و به نور خورشيد هستي يعني الله و حقيقت محمدي، تمامي حقايق خارجي تحقق يافته است. (نور، آيه35) خداوند همچنين در آياتي به حكم دايره، مسير بازگشت را نيز حقيقت محمدي معرفي مي كند. (انشقاق، آيه8؛ نجم، آيه42)
البته ناگفته نماند كه حقيقت محمدي(ص) با روح اعظم، لوح و قلم، عرش الهي، كرسي، عقل، نور و مانند آن يكي است؛ زيرا كه مظهر نخست است. از اين رو پيامبر(ص) هنگامي كه درباره اولين آفريده سخن به ميان مي آورد گاه مي فرمايد: اول ما خلق الله نوري؛ نخستين آفريده الهي نور من است، و گاه ديگر مي فرمايد: اول ماخلق الله العقل، نخستين آفريده خداوندي عقل است. پس اينكه در روايات مختلف آمده است: اول ما خلق الله العقل؛ اول ما خلق الله نوري؛ اول ما خلق الله روحي؛ اول ما خلق الله القلم؛ اول ما خلق الله ملك كروبي و يا عبارت هاي ديگر، در حقيقت به همان حقيقت يكتا و يگانه اشاره مي شود؛ چرا كه عقل در وجود خود جز به خداوند حاجت ندارد و به غير حق به كسي التفات نمي كند. در روايت ديگر قلم گفته شده است چرا كه اين اولين مخلوق، واسطه حق در تصوير علوم و حقايق بر لوح جان ها و ترسيم قضاء و قدر مي باشد، البته قلم خداوند، ني و چوب و فلز و از اين نوع قلم ها نيست، چنانكه لوح او چوب و كاغذ و پوست نيست، و لذا وقتي اولين مخلوق را قلم ناميد بدان امركرد كه جاري كن آنچه را كه تا روز قيامت شدني هست و در روايت ديگر نور پيامبر(ص) گفته شده است چرا كه پيامبر اكرم(ص) از آن پديد آمد و بدان صادر اول برمي گردد و نور وجود است و ظلمت عدم است و نور در ذات خود روشن است و هم روشن كننده مي باشد، و روح فرمود، چون روح خاصيتش محبت به حضرت حق است و بالاخره دانشمندان و محققان از عرفا، اولين مخلوق را حقيقت محمدي(ص) ناميده اند، چون آن مخلوق اول، اصل حيات نفوس عالي و داني است.
اكنون كه حقيقت محمدي(ص) شناخته شد، بايد گفت كه خداوند حقيقت علوي(ع) را نفس پيامبر(ص) مي داند. (آل عمران، آيه 61) نفس در قرآن در معاني چندي به كار رفته است كه از جمله آن نفس به معناي ذات (انعام، آيه 12)، جان (آل عمران، آيه 141)، روان (انعام، آيه 70) نفس حيواني (يوسف، آيه 53)، شخص انسان (زمر، آيه 6) و روح انساني (انعام، آيه 93) است. (نگاه كنيد: الميزان، ج14، ص 312)
پيامبر(ص) درباره يكتايي و يگانگي حقيقت خود با حقيقت اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: انا و علي من نور واحد، من و علي از يك نور هستيم. (شرح خطبه البيان، علامه دهدار شيرازي، تهران، صائب، 1378، ص 106)
اين روايات در منابع روايي اهل سنت نيز آمده است. به عنوان نمونه در سنن ابن داوود در جزء 5 ص 76 در حديث شماره 4700 آمده كه پيامبر(ص) مي فرمايد: اول ما خلق الله العقل، و همچنين در مسند احمد آمده است كه پيامبر(ص) فرمود: من و علي از نور واحد خلق شده ايم و خداوند روح من و روح علي بن ابيطالب را قبل از خلقت عالم خلق كرد، و ابن مغازلي شافعي در كتاب مناقب خود نقل مي كند كه پيامبر(ص) فرمود: من و علي نوري بوديم در خدمت حضرت حق و اين نور، خداوند را تسبيح مي گفت و تقديس مي كرد قبل از آنكه آدم خلق شده باشد و اميرالمومنين علي(ع) فرمود: «كنت وليا و آدم بين الماء و الطين» شرح و تفصيل اين روايات مجال ديگري مي طلبد. (نگاه كنيد: شرح اصول كافي ملاصدرا، ص17 و نيز شرح مقدمه قيصري استاد سيدجلال الدين آشتياني ص 223-224 و پاورقي هاي آنان)
پيامبر(ص) مي فرمايد: اول ما خلق الله نوري، ثم فتق منه نور علي فلم نزل نتردد في النور حتي وصلنا حجاب العظمه في ثمانين الف الف سنه، ثم خلق الخلائق من نورنا، فنحن صنائع الله و الخلق بعدلنا صنائع، اولين چيزي كه خدا خلق كرد، نور من بود، آن گاه نور علي را از آن نور جدا كرد، و ما همچنان در نور بوديم تا اينكه در طي هشتاد ميليون سال به حجاب عظمت رسيديم. آن گاه خداوند خلائق را از نور ما خلق كرد، و لذا ما مصنوع خدائيم و خلائق مصنوع ما هستند. (مشارق انوار اليقين، ص 39)
بنابراين، علي(ع) كه در قرآن به عنوان نفس پيامبر(ص) معرفي شده، به همان معاني است كه پيامبر(ص) خود بيان كرده است. پس حقيقت هر دو ايشان يكي است و همان مقاماتي كه براي پيامبر(ص) اثبات مي شود براي ايشان هم هست، هر چند كه در مقام ظاهر ممكن است نوعي تفاوت مانند وحي و پيامبري باشد ولي در حقيقت ميان آن دو تمايز و تفاوتي نيست. از اين رو پيامبر(ص) به ايشان مي فرمايد: «انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انك لست ببني، علي«ع» را فضل نبوت نيست ولي به نور ولايت مي شنود آنچه را رسول مي شنود و مي بيند آنچه را رسول مي بيند. (نهج البلاغه خطبه قاصعه)
بحراني در تفسير برهان از صادق آل محمد (ص) نقل مي كند كه: ادني معرفه الامام انه عدل النبي الادرجه النبوه ؛ كمترين مرتبه معرفت امام آنكه امام، هم سنگ پيامبراست مگر در درجه نبوت.
اختصاصات اميرمومنان علي (ع)
از آنجا كه درمقام دنيا ظهور درعالم دنيا، حقيقت محمدي با حقيقت علي (ع) جدا شد، اختصاصاتي براي هر يك در مقام ظهور يافته است كه از جمله آنها اختصاص نبوت براي محمد (ص) و ولايت و خلافت و امامت براي اميرمومنان علي (ع) است.
البته اين بدان معنا نيست كه پيامبر (ص) در اين مقام دنيا از احكام ولايت و خلافت و امامت بهره مند نيست، چنان كه به اين معنا نيست كه اميرمومنان علي (ع) نيز از احكام نبوت سودي نمي برد كه مي برند، همانطور از آيات و روايات پيشين و روايات ديگر نيز اين معنا به دست مي آيد، ولي براي مردمان چنين جدايي و اختلافي به شكل اختصاصات مطرح مي شود.
به سخن ديگر، دنيا مقتضي اين است كه انسان احول (لوچ) باشد و اين دو بيتي و جدايي را داشته باشد. پس از منظر به حقيقت ايشان چون بنگريم چنين اختصاصاتي خواهيم ديد؛ چنانكه وقتي به عالم هستي مي نگريم كثرت را مي بينيم ولي بايد همواره هشيار و بيدار باشيم كه كثرت، ما را از حقيقت وحدت غافل نسازد. پس بايد بدانيم كه علي (ع) شاخه اصلي شجره طيبه محمدي (ص) است. (ابراهيم، آيه 42).
از امام صادق (ع) روايت شده كه مراد از «شجره طيبه» رسول خدا (ص) و شاخه اصلي آن حضرت علي (ع) است. (تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 536، ح 85 و 06)
علي (ع) كه نفس پيامبر اكرم (ص) است (آل عمران، آيه 16؛ و نيز مجمع البيان، ج 1- 2، ص 744؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 348- 349، ح 162-163ز 166؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 248؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 231- 233) حافظ علي محمدي (ص) است؛ از اين رو خداوند علي (ع) را داراي گوشي شنوا و حافظي براي علم پيامبر (ص) معرفي مي كند. در روايتي از امام صادق (ع) در تفسير آيه 21 سوره حاقه (اذن واعيه) منقول است كه پيامبر خدا فرمود:«اين گوش، علي (ع) است». (الكافي، ج 1، ص 423، ح 75، تفسير فرات، ص 500؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 378) و نيز در روايتي از پيامبر (ص) آمده است كه فرمود: اي علي، خداوند به من دستور داد تا تو را به خود نزديك كنم و آموزشت بدهم تا گنج دانش گردي و اين نازل شد، پس تو گوش شنوا براي دانش مني. (حليه الاولياء، ج 1، ص 76؛ الميزان، ج 91، ص 693)
اين علم حقيقي كه در اختيار آن حضرت (ع) به سبب همان اتصال به نفس محمدي (ص) است؛ از اين روست كه علم الكتاب آن حضرت (ع) عين علم الكتاب محمدي (ص) است. (رعد، آيه 34؛ الاحتجاج، ج 1، ص 232، ج 2، ص 041؛ بصائر الدرجات، ص 922، ح 6؛ تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 352-425، ح 902و 121-412 و 612- 022؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 004- 504) پس شهادت علي (ع) و گواهي او بر نبوت ورسالت محمد (رعد، آيه 34؛ امالي، صدوق، ص 956؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 004؛ تفسير قمي، ج 1، ص 763) يا بر اعمال امت (بقره، آيه 341؛ البرهان، ج 1، ص 343- 443- ح 1-01؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 911) به سبب همين يكتايي و يگانگي آن دو است.
ايمان آن حضرت(ع) همان ايمان حقيقي است كه مي بايست هرانساني آن را داشته باشد. خداوند علي(ع) را صالح ترين و بهترين مؤمنان معرفي مي كند؛ از اين رو، ولايت حقيقي نيز در اختيار اوست. (تحريم، آيه4)
در حديثي از امام باقر(ع) آمده كه رسول خدا(ص) دوبار علي(ع) را به يارانش معرفي كرد: يك بار زماني كه فرمود: «من كنت مولا فعلي مولاه» و بار دوم وقتي كه آيه «فان الله هو مولاه و جبرئيل و صالح المؤمنين»، نازل شد، دست علي(ع) را گرفت و فرمود: اي مردم، اين صالح المؤمنين است. (مجمع البيان، ج9و 01، ص574؛ الدرالمنثور، ج8، ص422)
اين مقام به خاطر حقيقتي است كه براي آن حضرت(ع) در قرآن اثبات شده است؛ زيرا آن حضرت در صداقت در مقام صديقين قرار داشت. (نساء، آيه 96؛ توبه، آيه 911؛ مريم، آيه 05؛ احزاب، آيه32، حديد آيه91، نيز نگاه كنيد: تفسير قمي، ج1، ص 151؛ بحارالانوار، ج53، ص114، ح8؛ شواهدالتنزيل، ج1، ص143؛ كفايه الطالب في مناقب علي بن ابي طالب، ص 632؛ الدرالمنثور، ج4، ص613؛ و نيز تفسير نورالثقلين در ذيل همين آيات پيش گفته)
اتصال در مقام واحديت و احديت ميان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنان علي(ع) موجب شده است تا آن حضرت(ع) در همان جايگاه تقربي نسبت به خدا باشد كه حضرت پيامبر(ص) است. از اين جهت خداوند محبت ايشان را همانند محبت پيامبر(ص) ايجاد مي كند (مريم، آيه69؛ مجمع البيان، ج5-6، ص228؛ الدرالمنثور، ج5، ص 445 روح المعاني، ج9، جزء 61، ص902) و بر لزوم محبت به ايشان به عنوان پاداش رسالت محمدي(ص) تأكيد مي كند. (شوري، آيه 32؛ و نيز البرهان، ج4، ص328، ج 32، ينابيع الموده، ج1، ص513)
همين اتصال و يكتايي و يگانگي است كه امامت ايشان (مائده، آيات 3و 55 و 76؛ الكافي، ج1، ص 982، ح 4؛ تفسير نورالثقلين، ج1، ص646، ح 426-562؛ الدرالمنثور، ج3، ص501) در كنار ولايت آن حضرت (همان) و خلافت ولي الله (اسراء، آيه 62؛ الكافي، ج1، ص 492، ح3؛ تفسير نورالثقلين، ج3، ص 351، ح751) را بر همگان فرض و واجب مي شود.
با اينكه قرآن در آيات بسيار و پيامبر(ص) در روايات متواتر بر مقامات علوي(ع) تأكيد كرده و درباره يكتايي و يگانگي انفس ايشان سخن گفته اند، ولي منافقان هرگز به اين امر تن نداده و به كينه ورزي پرداختند تا جايي كه شمشير نفاق سر حضرت را در محراب مسجد شكافت و خون را بر سجده گاه عشق ريخت؛ زيرا هرگز منافقان رضايت نمي دادند كه حقيقت چنانكه هست آشكار شود و مردم در پي حقيقت روند. خداوند به اين حقيقت گواهي مي دهد و مؤمنان را نسبت به آن هوشيار و بيدار مي كند تا در پي گمراهان و منافقان نروند. بي گمان انتصاب علي(ع) به مقام ولايت و خلافت ازسوي رسول خدا(ص) در روز غدير خم، عامل كينه ورزي منافقان بود و ايشان تا انتقام از آن حضرت نگرفتند دست از دشمني برنداشتند. خداوند درباره كينه ورزي منافقان مي فرمايد: ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم (محمد، آيه92 و نيز تأويل الايات الظاهره، ص 075؛ البرهان، ج 5، ص 07، ح 1-2)
انتخاب آن حضرت(ع) از سوي پيامبر(ص) به حكم خداوندي بود، نه به سبب خويشاوندي زميني بلكه به سبب خويشاوندي آسماني بود كه قرب و منزلت ايشان به آن حضرت(ص) موجب آن بوده است. در حقيقت قرب آن حضرت (ع) به پيامبر(ص) بر پايه ذوي القربي زميني نبود بلكه به سبب ذوي القربي حقيقي و آسماني بود كه به سبب متأله بودن تحقق يافته بود. خداوند ايشان را به سبب همين تقرب وجودي به عنوان عبدالله معرفي مي كند.
(انسان، آيه6؛ مجمع البيان، ج9-01، ص116، الكشاف، ج4، ص076؛ المناقب، خوارزمي، ص 726-472)
همين ويژگي ذاتي است كه اميرالمؤمنان علي(ع) را شايسته هدايتگري همچون پيامبر(ص) مي كند و خداوند ايشان را براي اين منظور پس از پيامبر(ص) به امت معرفي مي نمايد. (يونس، آيه 53؛ شواهد التنزيل، ج1، ص 843؛ تفسير نورالثقلين، ج2، ص 403، ح 26و 36)
اما نفاق و كفر، همپيمان بودند تا حقيقت محمدي(ص) دوباره جلوه گري نكند و درجامه ولايت به حيات خويش ادامه ندهد.از اين رو از همان آغاز به مخالفت با نفس پيامبر(ص) پرداختند و به هر شكلي بود برآن شدند تا به حذف شخصيت معنوي يا فيزيكي ايشان بپردازند كه در نهايت موفق شدند و ايشان را در عزيزترين شب هاي سال در شب قدر به شهادت رساندند.
 


نقش انسان

در تعيين مقدرات شب قدر

محمدمهدي رفيعي
آنچه در پي مي آيد بحثي است پيرامون اينكه انسان با يك سلسله اعمال و رفتارها مي تواند سرنوشت خود را در شب قدر تعيين كند و حتي نقش اصلي را به خود وي سپرده اند تا براساس نوع عملكردش مقدرات خويش را براي يك سال در شب قدر رقم بزند. گفتني است اين مطلب به نقل از سايت تبيان تقديم حضور خوانندگان محترم مي گردد.
در روايات فراوان تاكيد شده كه در شب قدر مقدرات انسان براي يك سال معين مي شود. حال اين سوال مطرح است كه آيا انسان در تعيين سرنوشت خود موثر است در آن نقشي دارد يا اينكه اين سرنوشت، به صورت جبري براي او رقم زده مي شود؟
در اين مقاله چند دليل براي نقش آفريني انسان در مقدرات خود در شب قدر پياده شده كه در ذيل مي آيد.
1-حالات و دريافت هاي شخصي
كساني كه اهل دعا و راز و نياز و اهل شب قدر هستند، نقش خويش را در شب قدر به خوبي دريافته اند. گاهي اين حالات آن چنان ژرف و تاثيرگذار است كه تا شب قدر آينده و بلكه تا آخر عمر، در همه افكار، اخلاق، كردار و رفتار شخص رخنه كرده و آن را در يك خط و سير معنوي قرار مي دهد. ديگراني هم كه به اين حد از معنويت راه پيدا نمي كنند، به فراخور حال خود از مجالس و محافل و شب زنده داري هاي شب قدر بهره برداري كرده و فيض معنوي مي برند. ريشه اصلي اين دگرگوني ها و حالات، به خود افراد برمي گردد و اينكه تا چه حد خود را آماده بهره برداري از بركات شب قدر و فضيلت هاي آن كرده باشند. اگر معنوياتي كه در شب قدر نصيب انسان شده و در زندگي آنها تحولي آفريده، هيچ ارتباطي با آنان نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نويسندگان مربوط باشد كه هرچه بخواهند، براي هر كس بدون ملاحظه حالاتش تقدير كنند در اين صورت مقتضاي حكمت و مصلحت اين است كه يا به هيچ كس هيچ ندهند و يا آنچه مي دهند، به همه يكسان و علي السويه بدهند، در حالي كه ما مي دانيم همه بركات خداوند در شب قدر براي بندگان سرازير مي گردد و با اختلاف و تفاوت به آنان داده مي شود، پس نتيجه مي گيريم تنها دليل اين تفاوت، كارها و اعمال و ميزان تلاش خود بندگان است و بس. نتيجه اينكه يكي از راه هاي رسيدن به اينكه آيا افراد در مقدرات منتخب قدر، صاحب نقش هستند يا نه، اين است كه ببينيم چه اندازه دگرگوني در همين شب با بركت در آنان ايجاد شده است.
2-شناساندن شب قدر
خداوند تبارك و تعالي با فرستادن سوره اي خاص، شب قدر را به مردم معرفي فرموده است. در دو آيه اين سوره مباركه فرموده است: قرآن در شب قدر نازل شده و فرشتگان در آن شب فرود مي آيند. سپس افزوده است: شب سلامت است. و فرموده است: عمل صالح در آن، برابر با عمل صالح در طول هزار ماه است.
فردي به امام باقر(ع) عرض كرد: مراد و مقصود از اينكه شب قدر بهتر از هزار ماه است چيست؟ حضرت فرمودند: «والعمل الصالح فيها من الصلاه و الزكاه و انواع الخير خير من الف شهر ليس فيها ليله القدر»(1) كار شايسته از قبيل نماز و زكات، صدقات و انفاقات و انواع خوبي ها در آن شب، برتر از هر كار شايسته اي است كه در مدت هزار ماه كه شب قدر در آن نيست، انجام شود. اگر كارهاي نيك بندگان و چند برابر پاداش آن تاثيري در مقدرات و سرنوشت افراد در شب قدر ندارد، از گفتن و دانستن آن چه سودي عايد بندگان مي شود؟ اگر نزول قرآن در شب قدر و بيان كردن اين مطلب، سود و زياني را متوجه هيچ كس نمي كند، چه انگيزه اي در اعلام اين شب نهفته است؟ اگر دانستن نزول فرشتگان، در نتيجه تلاش افراد سودمند نباشد، چرا بايد مردم در جريان آن باشند و دانستن آن، چه گرهي از كار بندگان مي گشايد؟ مي دانيم كه كار بيهوده حتي از افراد عادي و معمولي پسنديده نيست، چه رسد به پروردگار آسمان و زمين كه هيچ كاري را بدون حكمت و مصلحت انجام نمي دهد. حكمت معرفي شب قدر به عنوان شبي كه قرآن در آن نازل شده و شبي كه مقدرات در آن سامان داده مي شود، اين است كه بنده سرنوشت و مقدرات خويش را به قرآن پيوند بزند و آن را سرمشق و سرچشمه فكر و عمل خويش قرار بدهد، اگر كردارش موافق با قرآن و در جهت آن باشد، عمل كننده به آن سعادتمند است و اگر خداي نكرده مخالف با قرآن باشد، فاعل آن شقي خواهد بود.
3- اجماع و سيره مسلمانان
مي دانيم كه همه دانشمندان اسلام و مسلمانان از هر فرقه و گروهي، بر اهميت شب قدر و احياي آن تاكيد فراوان دارند و به شب زنده داري آن شب، اهتمام مي ورزند. نقل شده كه يكي از دانشمندان بزرگ اسلام، براي اينكه شب قدر را درك كند، يك سال تمام يعني حدود 357 شب، از سر شب تا به صبح شب زنده داري كرد. (2) اين همه اقبال و توجه به تشكيل اجتماعات با شكوه براي خواندن دعا و مناجات و راز و نياز و تضرع و ابتهال، همراه گريه وزاري و استغفار، برخاسته از يك واقعيت انكارناپذير است و آن دخالت انسان ها در سرنوشت خودشان است.
4-سفارش امامان دين بر احياي شب قدر حتي درحال بيماري
امام صادق (ع) به ابوبصير مي فرمايد:«وصل في كل واحده منهما مئه ركعه»؛ در هر يك از دو شب بيست و يكم و بيست و سوم صد ركعت نماز بخوان «واحيهما ان استطعت الي النور»:؛ تا مي تواني آن دو شب را تا سپيده صبح شب زنده داري كن «واغتسل فيهما»؛ درآن دو شب غسل كن. ابوبصير عرض كرد اگر نتوانستم ايستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: نشسته بخوان
- اگر باز هم نتوانستم؟ خوابيده بخوان.
- اگر باز هم نتوانستم؟ ايرادي ندارد كه سرشب كمي بخوابي و باقي مانده شب را به هر نحوي كه مي تواني به عبادت بپردازي، چون درماه رمضان، درهاي آسمان گشوده است، شيطان ها در زنجيرند و اعمال مومنان پذيرفته مي شود.
از حديث فوق، مي توان تاثير فراوان كارهاي انسان را بر سرنوشت او ارزيابي كرد. مي بينيم ابوبصير كه يك راوي زبردست و كار كشته در فن روايت است، با پيش بردن مرحله به مرحله سوال ها در صدد آن است كه ژرفاي شب قدر و اهميت عمل درآن شب را به دست آورد؛ امام (ع) هم، چنان بر اهميت عبادت در شب قدر پافشاري مي فرمايند كه رضايت نمي دهند بنده حتي اگر بيمار باشد، از نتيجه اعمال صالح خويش محروم گردد. نكته درخور توجهي كه تاثير انسان را مشخص مي كند، جمله پاياني امام (ع) است كه آن را به عنوان ريشه و علت تاكيد و تشويق بر عمل صالح بيان فرموده اند؛ آنجا كه فرمودند: «و تقبل اعمال المومنين»؛ اعمال مومنان درشب قدر پذيرفته مي شود.(3)
5- تشويق زياد به دعاهاي ماثور و راز و نياز
دعاهاي شب قدر، از طولاني ترين و پرمحتواترين دعاهاست؛ دعاهايي مانند «جوشن كبير»، «ابوحمزه ثمالي»، و امثال آنها كه اگر با حال و توجه خوانده شود، مايه انقلاب و دگرگوني روحي است. ادعيه اي كه انسان را با رديابي از معارف آشنا مي كند. انسان با خواندن دعا از يك طرف، با يادآوري لطف، گذشت، كرم، رحمت و بخشش بي پايان خداي مهربان او را دركنار و دستگير خويش مي بيند و نور اميد در دلش مي درخشد و از ديگر سو، با يادآوردن سختي هاي جان كندن، تنگي و فشارقبر، گرفتاريهاي عالم برزخ، حساب و كتاب فرداي قيامت، شعله هاي دردناك و سوزان دوزخ وحسابرسي دقيق درصحراي محشر، تمام وجودش، سرشار از ترس و نگراني گرديده و آنچه عيش و نوش است فراموش كرده و گذشته خود و آنچه بوده و كرده است را با آنچه بايد باشد مي سنجد و زياني كه در گذشته متوجه وي شده است را درمي يابد و علاوه بر شك و ترديدي كه نسبت به راه و روش نامطلوب خويش پيدا مي كند، ندامت، سراسر وجودش را پر كرده و تصميمي سرنوشت ساز مي گيرد و مسير زندگي اش را دگرگون مي كند. اگر هم به اين مرحله نرسد، لااقل بركردار خود بيشتر مواظبت خواهد داشت؛ زيرا بيم و اميدي كه دستاورد شب قدر است در مراحل زندگي به ياري اش مي شتابد. درمقابل، اگر كسي از دعا رو برگرداند و شب قدر را هم به غفلت سپري كند، در همان جمود و غفلت، زندگي را به پايان خواهدبرد و سرنوشتي شقاوت بار در انتظارش مي باشد. از گفتار فوق، اين نتيجه بدست مي آيد كه در واقع خود انسان وارد مسيرسرنوشت خويش شده و آن را تغيير مي دهد. گاهي براي پيمودن مسير مقررات، بر بال دعا و گاه بر بال عمل مي نشيند، اگرچه دعا هم نوعي عمل محسوب مي شود. بنابراين، دعا در شب هاي قدر كه يك كار اختياري است منشأ اثر است و در سرنوشت افراد دخالت دارد؛ به همين دليل به آن سفارش اكيد شده است. علاوه بر سفارش شفاهي بزرگان دين و علماي اسلام به خواندن دعاها در طول سال، در شب هاي قدر تأكيد بيشتري بر اين امر شده است؛ پس حتما منشأ اثر است وگرنه كار لغو و بيهوده از بزرگان سر نمي زند.
6- نكوهش بهره نبردن از شب قدر
پيامبرگرامي اسلام(ص) فرمودند: «من ادرك ليله القدر، فلم يغفر له فابعده الله» (4) از خداوند به دور باد كسي كه به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزيده نشود. با اين حال حديث نقش انسان در تعيين سرنوشت خود واضح تر مي گردد و معلوم مي شود كه بدبختي و شقاوت مقدر در شب قدر، نتيجه كار خود بندگان است وگرنه از نظر منطقي با توجه به شأن و مقام پيامبرگرامي(ص) قابل قبول نيست كه آن بزرگوار به خاطر انجام ندادن كاري بي اثر وبي خاصيت، سهل انگاران را نكوهش و مذمت فرمايند. (انس بن مالك) از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمودند: «ان هذا الشهر قد حضركم»؛ ماه مبارك به شما رو آورده است (و فيه ليله خير من الف شهر»؛ در اين ماه شبي است كه برتر از هزار ماه است. (من حرمها فقد حرم الخير كله»؛ هركس از فيض شب قدر محروم گردد، از تمام خيرات بي نصيب مانده است. (ولا يحرم خيرها الامحروم) (5) ؛ و محروم نمي ماند از بركات شب قدر، كسي كه خويشتن را محروم كرده است. روايات، بعضي از گناهان را مانع بهره برداري گناهكار از شب قدر دانسته اند، از جمله آن كارها ميخوارگي (دائم الخمر) بودن و نيز آزار پدر و مادر است.
7- شب قدر، مكمل اعمال صالح
يكي از دلايل تفضل شب قدر به امت اسلام، كامل و پركردن پيمانه اعمال صالح مسلمانان و جبران كمبودهاي آنان است. تا با دستي پر، اين جهان را ترك كنند. بيش از اين گفتيم كه امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه «ليله القدر خير من الف شهر» فرمودند: مراد اين است كه انجام كار خوب در آن شب برابر عمل صالح در طول هزار ماه است. روايتي نيز از امام باقر(ع) واردشده، در پاسخ به اين پرسش كه چرا شب قدر به وجود آمده و به عبارت ديگر فلسفه شب قدر چيست؟ ايشان مي فرمايند: «ولولا ما يضاعف الله المؤمنين، لما بلغوا و لكن الله عزوجل يضاعف لهم الحسنات»؛ اگر خداوند كارهاي مؤمنان را چند برابر نكند به سر حد كمال نمي رسند، اما از راه لطف كارهاي نيكوي آنها را چند برابر مي فرمايد تا كاستي هايشان جبران شود. از اين روايت قبلي به خوبي مي توان فهميد كه مبنا و اساس، عمل صالح خود بنده است؛ هنگامي كه يك عمل صالح معمولي با زماني پربركت و مقدس همراه گردد، از ارزشي چند برابر برخوردار مي شود و گاه همراه شدن يك عمل صالح با ولايت و اعتقاد و امامت مي تواند انسان را به اوج شرافت برساند؛ پس، راز سعادتمندشدن انسان ها در شب قدر، عمل اختياري صالحي است كه با عنايت خداوند، بركت يافته و چند برابر مي شود. در روايات به پاره اي از اعمال، سفارش شده كه نتيجه ويژه آن در شب قدر نهفته است.
8- نتيجه بخش بودن بعضي از اعمال در شب قدر
1- نماز: (انس بن مالك) از پيامبرگرامي(ص) روايت كرده كه فرمودند: «من صلي من اول شهر رمضان الي آخره في جماعه فقد اخذ بحظ من ليله القدر» (6) كسي كه از اول تا آخر ماه مبارك، در نماز جماعت حاضر شود، بهره اي از شب قدر نصيبش شده است.
2- افطاري دادن با مال حلال: «ابو شي ابن حيان» از پيامبراكرم(ص) نقل كرده كه فرمودند: (من فطر صائما في شهر رمضان من كسب حلال صلت عليه الملائكه و ليالي رمضان كلها و صافحه جبرائيل (ع) ليله القدر و من صافحه جبرائيل(ع) برق قلبه و تكثر دموعه...» (7)؛ كسي كه با مالي كه از راه حلال به دست آورده، روزه داري را افطار دهد، در تمام شب هاي رمضان فرشتگان بر او درود فرستند و جبرئيل در شب قدر با وي مصاحفه كند، نشانه مصافحه جبرئيل آن است كه دل مصافحه شونده نرم و اشكش جاري مي شود.
3- صدقه: درباره امام زين العابدين(ع) آمده است: كان اذا دخل شهر رمضان تصدق في كل يوم بدر هم فيقول: لعلي اصيب ليله القدر(8)؛ در هر روز ماه مبارك يك درهم صدقه مي دادند، آنگاه مي فرمودند: شايد با اين كار، شب قدر را دريابم و از آن بهره گيرم.
عبدالله بن مسعود روايت مي كند كه شبي رسول خدا(ص) از نماز عشا فارغ شد، مردي از ميان صفوف برخاست و گفت: اي مهاجران و انصار، مردي غريبم و بر هيچ چيز قدرت ندارم. مرا طعامي دهيد. رسول خداگفت: اي فقير، ذكر غريب مكن كه دل مرا اندوهگين ساختي. بعد از آن فرمودند: غريبان چهار قسمند:
1- مسجدي كه در ميان قومي باشد كه در آنجا نروند و نماز نخوانند.
2- قرآني كه در خانه اي باشد و مردم آن خانه از آن تلاوت نكنند.
3- عالمي كه در ميان جماعتي باشد و ايشان تفقد وي نكنند و از او مسايل ديني سؤال نكنند.
4- اسيران اهل اسلام كه در ميان كفار باشند.
پس فرمود: كيست كه غذاي اين مرد را كفايت كند تا در فردوس اعلا خدا او را جاي دهد؟ حضرت علي(ع) برخاست و دست سائل را گرفت و به حجره فاطمه زهرا(س) رفت و گفت: اي دختر رسول خدا، دركار اين ميهمان نظري كند. حضرت زهرا فرمود: در خانه طعام اندكي موجود است و حسن وحسين گرسنه اند و شما روزه داريد و آن طعام يك نفر را بيشتر كفايت نمي كند. علي(ع) فرمود: آن را حاضر كن.
فاطمه(س) طعام را پيش آورد. حضرت امير آن طعام را پيش ميهمان نهاد و باخود گفت كه اگر من از اين طعام بخورم ميهمان را كافي نباشد و اگر نخورم سبب خجالت ميهمان شود، پس دست دراز كرد به سوي چراغ و چنان نشان داد كه چراغ را اصلاح مي كنم و آن را خاموش كرد و فاطمه(س) راگفت در روشن كردن چراغ ديگر تعلل كن تا ميهمان از خوردن غذا فارغ شود و خود حضرت دهان را مي جنباند تا مهمان تصور كند كه علي غذا مي خورد و چون ميهمان از غذا خوردن فارغ شد فاطمه(س) چراغ را آورد و طعام همچنان بر جاي بود. امير المؤمنين فرمود: اي فقير، چرا طعام خود را نخوردي؟ گفت: سير شدم؛ پس علي(ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسين(ع) و فضه و همسايگان از آن طعام خوردند و هنوز باقي بود.(9)
4- شب زنده داري: حضرت رسول(ص) فرمودند: «من احيا ليله القدر حول عنه العذاب الي السنه القابله»(01)؛ كسي كه شب قدر را شب زنده داري كند، تا شب قدر آينده، عذاب دوزخ از او دور گردد.
5- غسل و شب زنده داري: امام موسي بن جعفر(ع) فرمودند: «من اغتسل ليله القدر و احياها الي طلوع الفجر خرج من ذنوبه» (11)؛ كسي كه در شب قدر غسل كرده و تاسپيده صبح شب زنده داري كند، گناهانش آمرزيده مي شود.
رواياتي كه ذكر شد به خوبي دلالت دارند كه برخي مقدرات و پاداش ها، مانند دورشدن عذاب دوزخ كه در حديث پيامبر اكرم(ص) ذكر شده بود، نتيجه كار خود بندگان است. موارد فوق مي تواند براي نشان دادن اينكه سرنوشت هر انساني در شب قدر به دست خودش رقم مي خورد. كافي باشد، ولي براي تكميل بحث، نكاتي چند كه خارج از چارچوب شب قدر و نشان دهنده موثر بودن انسان در تعيين سرنوشت خويش است را مطرح مي كنيم. اين بحث تكميلي را در دو بخش انجام مي دهيم:
1- عمل و پاداش آن در ماه مبارك رمضان.
2- عمل و پاداش آن، صرف نظر از زمان خاص
الف- پاداش ها در ماه مبارك رمضان: امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) فرمودند: در ماه مبارك كارهاي خوب پذيرفته و كارهاي زشت بخشيده شده است. خواندن يك آيه قرآن در اين ماه، برابر با يك ختم قرآن در ماه هاي ديگر است. كسي كه برادر خود را با يك لبخند شاد كند، در روز واپسين، خداوند دلش را شاد كرده و مژده بهشت به او دهد. كسي كه مومني را در اين ماه ياري كند، خداوند در روزي كه قدم ها بر پل صراط مي لغزند او را دستگيري كرده و از پل صراط عبورش خواهد داد. هركس خشم خود را نگه دارد، خداوند در روز قيامت بر وي خشم نكند. هر كس درمانده اي را فريادرسي كند، خداوند در روز قيامت وي را از رسوايي بزرگ ايمن گرداند و رسوايش نكند. كسي كه ستمديده اي را ياري كند، خداوند او را در دنيا، در مقابل دشمنانش ياري كرده و در روز قيامت نيز، در موقف حساب و ميزان ياريش فرمايد. (21) و در روايت ديگر امام صادق(ع) از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده كه فرمودند: كسي كه ماه مبارك رمضان را روزه دارد و از حرام و تهمت زدن به ديگران اجتناب ورزد، خدا از او خشنود شده و بهشت را بر او واجب و حتمي مي كند.(31) دو روايت بالا ارتباط محكم پاداش ها و اعمال بنده در ماه مبارك و نقش انسان در ترسيم سيماي دروني او را كاملا آشكار نموده است.
ب) پاداش عمل با صرف نظر از زمان خاص: آيات و روايات فراواني هست كه بعضي دگرگوني ها و پاداش هاي خاص را نتيجه كار بنده دانسته، يا عمل او را تنها عامل معرفي كرده اند.
نمونه اي از اين آيات و روايات:
«ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(41)؛ در حقيقت خدا حال قومي را تغيير نمي دهد، تا آنان حال خود را تغيير دهند.
«ظهر الفساد في البر والبحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون»(51)؛ به سبب اعمال مردم، فساد در خشكي و دريا آشكار شد تا به آنان جزاي بعضي از كارهايشان را بچشانند، باشد كه بازگردند.
دعا دگرگون كننده سرنوشت
«ابن حبان» و «حاكم» از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده اند كه فرمود: فقط دعاست كه تقدير و سرنوشت ها را دگرگون مي كند و تنها نيكي است كه مايه افزايش عمر مي گردد. گاهي شخص گناهي را مرتكب مي شود و به واسطه آن از روزي و نعمتي محروم مي ماند.(61)
اختيار انسان و شب قدر
آنچه از مجموع مباحث به دست مي آيد اين است كه با ملاحظه آيات و روايات و دريافت ها و مشاهدات، اطمينان كامل پيدا مي كنيم كه شب قدر هيچ گونه منافاتي با اختيار انسان ندارد و يقينا، او در مقدرات و سرنوشتي كه در شب قدر برايش رقم مي خورد موثر است؛ حتي مي شود گفت كه نقش اصلي را به خود انسان سپرده اند تا آنچه بخواهد براي فردا رقم بزند.

1- اصول كافي، ج 4، ص 851.
2- فوائد الرضويه، ص 01- قصص العلما، ص 81- سيماي فرزانگان، ج 3.
3- وسائل الشيعه، ج 01، باب 32، ص 453.
4- بحارالانوار، ج 94، ص 80، ح 74.
5- كنزالعمال، ج 8، ص 534، ح 8.2402
6- همان، ص 545، ح 0.2409
7- الترغيب و الترهيب، ج 2، ص 95، ح 41.
8- بحارالانوار، ج 95، ص 28.
9- تفسير منهج الصادقين، ج 9، ص .237
01- بحارالانوار، ج 95، ص .145
11- همان، ج 80، ص .128
21- همان، ج 93، ص .341
31- همان، ص .346
41- رعد، 11.
51- روم، 14.
61- تحفه الاحوذي، ج 6، ص 348، ح 5222.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14