(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 23 مرداد 1391 - شماره 20281

نقش مترفان، در تباهي جامعه
حسن عقلي از منظر قرآن
قرآن را بخوانيم يا بفهميم و عمل كنيم؟!


نقش مترفان، در تباهي جامعه

عليرضا شعاعي
يكي از طبقات اجتماعي ، مرفهان و مترفان، اين سرمايه داران سرمست است اين طبقه به سبب برخورداري از موقعيت و امتيازات و امكاناتي، نقش مهم و اساسي در جامعه ايفا مي كند. البته براساس گزارش هاي قرآني، مترفان، تنها سرمايه داران با موقعيت و امتياز ويژه نيستند، بلكه سرمايه داران سرمست هستند كه از ثروت و امتيازات عليه جامعه و تمدن هاي بشري استفاده مي كنند. بنابراين، اين عنوان برخلاف عناوين ديگري چون اشراف، سرمايه دار و ثروتمند، داراي بار منفي و سلبي مي باشد و در حقيقت عنوان مترف و اتراف اشاره به نوعي رفتار نابهنجار نسبت به ثروت دارد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل قرآن از نقش مترفان را در جوامع بشري به ويژه در زوال تمدن ها و فرهنگ ها بيان دارد. به نظر نويسنده، مترفان، تنها يك طبقه اجتماعي نيستند بلكه يك فرهنگ و سبك زندگي خاص هستند كه بايد مورد مطالعه قرار گيرد.
¤¤¤
اتراف، نوعي فرهنگ و سبك زندگي
در جوامع بشري، اقشار و طبقات اجتماعي به اسباب و عوامل گوناگون شكل مي گيرد. هر يك از قشرها و طبقات، نه تنها داراي موقعيت ها و بهره مندي ها و نقش هاي خاص مي باشند، بلكه داراي فرهنگ و آداب و رسومي خاص هستند كه ايشان را از ديگر طبقات و اقشار اجتماعي متمايز مي كند. به عنوان مثال قشر فرهنگي كه شامل آموزگاران، دبيران، استادان و هنرمندان مي شود، داراي نوعي ادبيات و ادب اجتماعي هستند كه از رفتار آنان به خوبي مي توان آن را شناخت.
طبقات اجتماعي نيز به سبب دارندگي و برخورداري از ثروت و يا فقدان آن، رفتارهاي خاصي را بروز مي دهند. شرايط مالي همان گونه كه نوع خوراك و پوشاك و خانه را تحت تاثير مستقيم خود قرار مي دهد، به طور غيرمستقيم در رفتارهاي اجتماعي نيز تاثيرگذار مي باشد. لذا مي توان از نوع ادب و منش اجتماعي و ادبيات شخص از طبقه اجتماعي او آگاه شد.
شايد بارها اين اصطلاح را شنيده باشيد كه شخصي را به عنوان «نوكيسه» يا «تازه به دوران رسيده» معرفي مي كنند. اين اصطلاحات كه بار منفي و سلبي دارد، به معناي آن است كه شخص رفتاري را نشان مي دهد كه مقتضي طبقات فرودست و پايين جامعه است، ولي به عللي چون كلاهبرداري، زد و بند، سوءاستفاده از موقعيت شغلي و زياده خواهي (رانت خواري) به ثروت و سرمايه هنگفتي رسيده است و ظاهر خويش را متناسب با اين ثروت بادآورده تغيير داده، ولي نتوانسته است رفتار و آداب و ادبيات خويش را متناسب با طبقه جديد اجتماعي تغيير دهد.
از اين اصطلاحات توده هاي مردم مي توان دريافت كه هر طبقه اجتماعي، نه تنها داراي امكانات و توانمندي هاي اقتصادي خاص خود است، بلكه داراي ادبيات و نيز ادب اجتماعي خاص خود است كه فرهنگ آن طبقه را تشكيل مي دهد.
هر يك از طبقات اجتماعي، داراي سبك زندگي خاص خود هستند. اين سبك زندگي از سوي خداوند در آموزه هاي وحياني به نقد گذاشته شده و سره و ناسره، بد و خوب، زشت و زيبا، پسنديده و ناپسند آن تبيين شده است.
از نظر قرآن، ثروت و سرمايه به يك معنا امري مثبت است، زيرا شرايط را براي دارنده فراهم مي آورد تا بتواند در شرايط بهتر و مناسب تر به دغدغه هاي اصلي و فلسفه زندگي توجه يابد، اما اين بدان معنا نيست كه ثروت و سرمايه از يك ارزش ذاتي همانند علم برخوردار باشد، بلكه ثروت و نعمت ابزار مناسبي است كه اگر به درستي به كار گرفته شود و شكر نعمت با بهره گيري درست از آن، انجام گيرد، مي توان از آن به خير ياد كرد؛ اما اگر اينگونه نباشد، نه تنها خير نيست بلكه شر و وبال جان آدمي است.
بنابراين، درتحليل قرآني از ثروت، زماني ثروت داراي ارزش مي شود كه كاربردي ارزشي پيدا كند و به شخص و جامعه در دسترسي به تعالي و كمال ياري رساند.
اما اگر ثروت، به عنوان يك مطلوب ارزشي مورد توجه قرارگيرد و تمام اهتمام و توجه شخص به آن معطوف شود، به عنوان يك ضد ارزش و مانع جدي تلقي مي گردد و با چنين تفكري به شدت مبارزه مي شود.
بايد توجه داشت كه با ثروت و سرمايه، مبارزه اي صورت نمي گيرد،بلكه با تفكر تكاثري مبارزه انجام مي شود؛ زيرا تفكر تكاثري، ثروت و سرمايه را هدف زندگي قرارداده و تنها به گردآوري آن مي انديشد. چنين تفكري در نوع افراطي اش، به جاودانگي از طريق ثروت وگردآوري آن مي انجامد كه در آياتي از جمله آيات نخست سوره تكاثربه آن توجه داده شده است.
طبقات اجتماعي كه براساس ميزان ثروت ومقدار آن شكل مي گيرد، سبك زندگي خويش را مي بايست درچارچوب آموزه هاي وحياني تبيين و تعيين نمايند، در غير اين صورت، سبك زندگي آنان، سبك باطل و نادرستي است كه موجبات تباهي خود و ديگران را فراهم مي آورد.
اصطلاح مترفان از اصطلاحات قرآني است. در اين مفهوم،ثروتمندان با توجه به نوع تفكر و سبك زندگي شان مورد توجه قرارگرفته اند. خداوند با تحليل اين طبقه اجتماعي درصدد تبيين بينش و نگرش آنان بر آمده و توصيه هايي را به آنان و جامعه بشري ارائه كرده است؛ زيرا عدم توجه به اين نكات مي تواند مترفان و جامعه اي كه آنان درآن حضور دارند را به تباهي و هلاكت دنيوي افزون براخروي بكشد.
از نظر قرآن، مترفان، سرمايه داران سرمستي هستند كه سبك خاصي از زندگي را برگزيده و بر اساس بينش و نگرش نادرست خود، جامعه انساني را به تباهي مي كشانند. از اين رو، لازم است تا همه جوامع به ويژه جامعه ايماني و قرآني نسبت به اين طبقه و ايجاد تقويت آن، هوشيار و بيدار باشند و اجازه ندهند تا در جامعه ايماني، چنين سبك زندگي از ثروتمندان و سرمايه داران شكل گيرد.
خصوصيات ويژگي هاي مترفان
چنان كه گذشت، مترفان از نظر قرآن داراي سبك زندگي و بينش و نگرش خاصي هستند كه ايشان را از ديگر سرمايه داران جدا مي كند.
بنابراين بايد در دو بخش به تحليل و تبيين ويژگي هاي مترفان توجه كرد: نخست بخشي كه مربوط به تفكر و بينش آنان است؛ دوم بخشي كه به نگرش و رفتارهاي اجتماعي آنان ارتباط پيدا مي كند.
در بخش نخست؛ يعني بخش بينشي، خداوند ايشان را مردماني معرفي مي كند كه نسبت به فلسفه آفرينش و هدف دار بودن نظام هستي غافل هستند. از سياق آياتي چون آيات 13تا 16 سوره انبياء به دست مي آيد كه آنان داراي بينش خاصي درباره نظام هستي و آفرينش آن مي باشند؛ زيرا همه چيز را بازيچه برمي شمارند و هستي را بازيچه طبيعت مي دانند. همين تفكر و بينش است كه ايشان را از هدفمندي آفرينش و پروردگاري و ربوبيت خداوندي غافل مي سازد و در مسيري قرار مي دهد كه براي ايشان دنياو ماديات آن اصالت مي يابد.
خداوند در آياتي چون 62تا 64 سوره مؤمنون، در تحليل و تبيين تفكر و بينش مترفان به اين مهم توجه مي دهد كه آنان چون براي هستي هدف و فلسفه حكيمانه اي قائل نيستند، نسبت به آخرت و حسابرسي دقيق اعمال وكيفر و پاداش آخرتي نيز غفلت پيدا مي كنند. از اين رو، مترفان را كفاري معرفي مي كند نسبت به فلسفه آفرينش و معاد و رستاخيز در غمره و غفلت قرارگرفته اند. (الميزان، ج15، ص45و نيز التبيان؛ ج7، ص379)
چنين تفكر و بينشي نسبت به هستي و رستاخيز و غفلت از حقايق آن موجب مي شود تا حقيقت را تنها همين واقعيت مادي و ملموس بشمارند و نسبت به هر حقيقتي بيرون از دايره حقيقت مادي و واقعيت خارجي به ديده ترديد و انكار بنگرند. از اين رو خداوند در آيه 16 سوره اسراء مترفان را نسبت به سرمايه داران ديگر بيشتر در معرض نافرماني و حق ناپذيري معرفي مي كند و در آيات 34 و 35 سوره سبا، مترفان را كساني معرفي مي كند كه در دام ماديات گرفتارآمده و به آن اصالت بخشيده اند به گونه اي كه خصلت حق ناپذيري در آنان پديدار و تقويت شده است.
همين تفكر و بينش نادرست از هستي و فلسفه وجودي آن، موجب مي شود تا در برابر هر دعوت حق طلبانه اي به مبارزه برخيزند و نسبت به تبليغ حق، كارشكني كنند. (سباء، آيات 34تا38 و اعراف، آيات 73 تا 75 و مؤمنون، آيات 23 و 24)
از نظر قرآن، علت ناخوشايندي حق در نزد مترفان همين تفكر و بينش باطل آنان است؛ زيرا كسي كه براي دنيا و ماديات آن اصالت قائل شود، هرگونه تفكر مخالف را به معناي سلب از ثروت مي داند و به عنوان باطل به مبارزه با آن مي پردازد. براي مترفان، دنيا و ماديات اصالت و ارزش دارد و چيز ديگري چون آخرت نمي تواند به عنوان ارزش مطرح شود، بلكه امور خرافي است كه به نام حقايق به خورد مردم داده مي شود. از اين رو نه تنها كراهت ناخوشايندي نسبت به حق دارند بلكه به مبارزه با آن مي پردازند. (مؤمنون، آيات 64 و 70 و آيات ديگر)
براساس همين بينش است كه مخالفت مترفان با پيامبران الهي دعوتگر به حقايق غيب و آخرتي در آياتي چون 7 تا13 سوره انبياء و 34 و 35 سوره سبأ قابل توجيه است. اعلان رسمي مترفان به همه پيامبران نسبت به عدم پذيرش آموزه هاي آنان (سباء آيات 34و 35 زخرف، آيات 23 و 24) با چنين خاستگاه بينشي انجام مي گيرد.
مترفان همه كساني را كه به حقيقتي غير از دنيا و ماديات و ارزش هايي غير از ثروت دعوت مي كنند به عنوان ديوانگان معرفي مي كنند. (مؤمنون، آيات 64 تا 70) چرا كه از نظر ايشان، هر چيزي غير از دنيا نمي تواند حقيقت باشد و چيزي غير از مال و ثروت به عنوان ارزش مطرح شود، بنابراين، هركسي از جمله پيامبران كه به حقايق ديگر و ارزش هاي فراسوي ماده و ثروت دعوت مي كنند، نمي توانند از عقل و خرد بهره مند باشند بلكه دچار جنون شده اند و اينگونه سخنان ياوه مي گويند و مي بافند.
اعراض مترفان از قرآن و حقايق آن كه در آيات 64تا 67 بيان شده ريشه در چنين بينش و تفكري از هستي و نظام آن دارد. از نظر آنان اگر بخواهيم براي چيزي غير از ثروت، ارزشي قائل شويم مي بايست به فرهنگ و آداب و سنت هاي نياكان و باورهاي آنان، توجه پيدا كنيم، زيرا آيين و روش هاي نياكان بوده است كه جامعه انساني را تاكنون حفظ كرده و به اينجا رسانيده است. (زخرف، آيات23و24) مترفان به سنت ها و آيين ها و رسوم نياكان توجه خاص مبذول مي دارند و نسبت به آن به عنوان حقيقتي باارزش تعصب مي ورزند. (همان)
خداوند به سبب اينكه مترفان به نياكان و سنت هاي آنان گرايش شگفتي دارند، آنان را به عنوان مردماني مرتجع و واپس گرا معرفي مي كند كه در مسايل فرهنگي گرايش به تغيير مناسب با حقايق كشف شده ندارند و بر همان روش نياكان پافشاري مي كنند. (مومنون، آيات 64 تا 66 و زخرف، آيه 23)
از خصوصيات اخلاقي مترفان كه ريشه در تفكر مادي و سرمايه داري باطل دارد، مي توان به تفاخر به سبب كثرت اموال و افراد خود (كهف، آيات 32 و 34 و نيز سبا، آيات 34 و 35) اشاره كرد؛ زيرا براي صاحبان چنين تفكري تنها ثروت دنياست كه ارزش است و اگر كسي بخواهد به چيزي فخرفروشي كند به دارندگي آن تفاخر مي نمايد كه دارندگي برازندگي است. لذا نسبت به ديگراني كه از مال برخوردار نيستند و يا كمتر دارند، تكبر مي ورزند و رفتاري استكباري در پيش مي گيرند (مومنون، آيات 64 و 67)
از ديگر خصوصيات آنان مي توان به بخلشان اشاره كرد؛ زيرا فكر مي كنند اگر بخواهند مالي را به ديگران ببخشند آن را از دست مي دهند و از ثروت ايشان كاسته مي شود و از سوي ديگر، با بخشش مال، ديگران نيز بهره مند مي شوند و آنها نمي توانند تفاخر كنند وبزرگي فروشند. (توبه، آيات 76 و 77)
شگفت اين كه وقتي به خودشان مي رسند در مصرف ثروت و سرمايه اسراف مي كنند و حد و اندازه نگه نمي دارند. بيش از نياز مصرف مي كنند. (انبياء، آيات 9 و 13) لذااسراف گري در خصوصيات مترفان وجود دارد و نشانه اي از اتراف است.
آنان با اين همه اتراف و اسراف، حاضر نيستند حتي مسكين نيازمند و بيچاره اي را به لقمه اي دستگيري كنند. (حاقه، آيات 25 تا 34)
مترفان انسان هاي سرمستي هستند (انعام، آيه 44 و رعد، آيه 26 و قصص، آيه 76 و روم، آيه 36 و شوري، آيه 48) و همين سرمستي است كه ايشان را نسبت به مسايل اصلي و حقايق هستي بي ميل مي كند و سرگرم دنيا و ثروت اندوزي مي شوند. هر انسان سالم و حقيقت گرا را دشمن مي شمارند و دشنام مي دهند (مومنون، آيات 64 تا 70) و عليه حق جويان و حق طلبان، توطئه مي كنند و انجمن هاي سري عليه آنان ايجاد كرده و به مكر و حيله عليه آنان اقدام مي كنند. (همان و يونس، آيه 21)
در عمل اجتماعي جز راه فساد و تباهي نمي روند و از هنجارها به سوي نابهنجارهاگرايش دارند (قصص، آيات 76 و 77) از اين رو اهل فسق و جور مي باشند. (اسراء، آيه 16) گناه براي آنها امري عادي و جرم (هود، آيه 116)، ظلم و ستم (انعام، آيات 44 و 45) تجاوزگري نسبت به حقوق ديگران (قصص، آيات 76 و 78) رفتار طبيعي ايشان است.
اين گروه از انسانها افراد لجوجي هستند كه از هر امر به معروف و نهي از منكري ناخشنود مي شوند و همواره بر گناه و فساد پافشاري و اصرار مي ورزند. (واقعه، آيات 45 و 46)
نعمت هاي خداوند را سپاسگزار نيستند و به درستي از آن بهره نمي گيرند و به كفران نعمت و ناسپاسي مشهورند. (يونس، آيه 21 و نحل، آيه 112 و اسراء، آيه 83 و آيات ديگر قرآن)
خود گمراه هستند و ديگران را نيز به گمراهي مي خوانند (يونس، آيه 88) و باايجاد مراكز فسق و فجور، ديگران را به سوي آن دعوت مي كنند و فساد را در جامعه گسترش مي دهند. (اسراء، آيه 16)
نقش تباهگر مترفان
با اين خصوصياتي كه بيان شد مي توان دريافت كه چگونه جوامع بشري توسط مترفان راه تباهي و نابودي را مي پيمايد. خداوند در آيه 16 سوره اسراء به همگان هشدار مي دهد كه مواظب مترفان باشند؛ زيرا در هرجامعه اي حتي جامعه ايماني اگر مترفان راه يابند، زمينه تباهي آن جامعه را رقم مي زنند.
از نظر قرآن، تاثير فسق طبقه مترفان جامعه، درگرايش ديگر طبقات به فساد و تباهي امري روشن است و جوامع بشري بر اثر وجود مترفان فاسق، نابود مي شوند؛ زيرا اين سنت الهي و قانوني نوشته در تاريخ و جامعه بشري است كه خداوند توسط مترفان جوامع بشري را از درون فرو مي پاشاند. (اسراء، آيه 16)
چنان كه گفته شد، تفكر و بينش مترفان، ايشان را به سوي ضدارزش ها سوق مي دهد و هر حقيقت و امر ارزشي از نظر ايشان ضدارزش به شمار مي آيد و به مبارزه باآن به عنوان خرافه و جنون مي پردازند. تفكر باطل در كنار ثروت و رفاه زياد، زمينه ساز گرايش آنها به فسق ها و تمامي نابهنجاري هاست و رفتار آنان موجب گسترش فرهنگ بي بندوباري و فسق و فجور در همه اقشار و طبقات ديگر اجتماعي مي شود و جامعه را از درون مي پاشاند؛ (همان) زيرا كفر مترفان در كنار فسق و فجورشان، گمراهي فكري و فسق اجتماعي را سبب مي شود. (آيات پيش گفته)
به هر حال، خداوند در آياتي چون 16 سوره اسراء و 11 و 13 سوره انبياء به انسان ها هشدار مي دهد كه مواظب مترفان و نقش منفي اين سرمايه داران سرمست باشند كه آنان موجبات زوال تمدن ها و سقوط جوامع را فراهم مي آورند و خداوند سنت الهي خود را اين گونه قرار داده است تا جوامع را با تسلط يافتن مترفان، نابود سازد. بنابراين جامعه ايماني مي بايست هوشيار و بيدار باشد كه سرمايه داران آن به سوي اتراف گرايش نيابند و زمينه تباهي و فسق اجتماعي را فراهم نياورند تا جامعه از درون نابود شود.
از نظر قرآن، افزايش تعداد مترفان و سرمايه داران بي درد و سرمست كه اهل تبه كاري و فسق و فجور هستند، موجب گسترش فحشاء و فسق در جامعه و نابودي آن مي شود. باشد با نظارت و كنترل دقيق دولت اسلامي و امت ايماني اجازه ايجاد طبقه مترفان بي درد و سبك زندگي مرفهان سرمست داده نشود و باگردش درست سرمايه از اين مشكل جلوگيري به عمل آيد.
 


حسن عقلي از منظر قرآن

محمد سالاري
حسن عقلي، به افعالي گفته مي شود كه عقل عملي بطور مستقل انجام دادنش را مي پسندد و انسان بطور فطري به آن گرايش دارد؛ از مصاديق حسن عقلي مي توان به عدالت اشاره كرد.(موسوعه كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ج 1 ص 667) برخي هر آن چيزي كه سازگار با طبيعت فطري بشر يا صفت كمالي باشد همچون آگاهي و دانش را درگستره معنايي حسن عقلي مي دانند. (مصطلحات علم الكلام الاسلامي ج 1ص 482)
قرآن مواردي را به عنوان حسن عقلي برشمرده و در آيات چندي با مخاطب قراردادن عقل و فطرت انسان يادآور مي شود كه اگر انسان برفطرت و عقل سالم باشد به آساني اين حقيقت را درك كرده و متمايل به آن عمل مي كند. از مواردي كه قرآن به عنوان مصاديق حسن عقلي ياد مي كند آزادي به معناي حقوقي آن است.
به اين معنا كه انسان بطور فطري و طبيعي دوست دارد كه برده و نوكر ديگري نباشد و از اين نظر آزاد باشد. از اين رو استقلال و آزادگي را مي پسندد و بردگي و بندگي و وابستگي را ناخوش مي دارد. در قرآن براي بيان ارزش ذاتي بعضي از چيزها به اين مثال توجه مي دهد كه انسان بطور فطري دوست ندارد كه برده ديگري باشد و نتواند خود مستقلاً تصميم بگيرد و به تصميمات خود عمل كند. آنگاه ادامه مي دهد كه آيا ميان برده و آزاد تفاوتي نيست؟
بي گمان فطرت آدمي از بردگي بيزار است بنابراين قرآن با توجه دادن به اين گرايش فطري و ذاتي انسان از او مي خواهد كه از بردگي و بندگي ديگران خود را رها ساخته و پذيرش ولايت الهي و بندگي او به آزادگي و استقلال واقعي دست يابد. (نحل آيه 75)
احسان در برابر احسان
درآيه 60 سوره الرحمان با مخاطب قرار دادن عقل بشري از او مي خواهد كه در برابر احسان و نيكي خداوند رفتار و منش درستي در پيش گيرد و مي فرمايد:هل جزاء الاحسان الا الاحسان؛ پاداش نيكي جز نيكي نيست؛ بنابر اين با توجه دادن به حسن عقلي احسان به انسان مي فرمايد كه انسان ها با توجه به اين اصل عقلي بايد پاسخ درستي به احسان خداوند دهند و به جاي تمرد و طغيان، بندگي خداوند را پيشه خود كنند.
درموردي ديگر به حسن عقلي اداي امانت اشاره مي كند و مي فرمايد كه از آن جايي كه اداي امانت و بازگرداندن آن به صاحبش امري پسنديده درنگاه عقل انساني است، بر همگان است كه اداي امانت كرده و امانتي را كه خداوند به ايشان سپرده بر پايه اين قانون و قاعده عقلي برگردانند. (نساء آيه 58)
برتري معبود حقيقي و بديهي بودن آن در نزد عقل انساني نسبت به ديگر معبودان (نمل آيه 59) و برتري نور بر ظلمت و روشنايي بر تاريكي (انعام آيه 122 و رعد آيه 16) ارزش ذاتي حيات و زندگي در برابر مرگ و فنا (انعام آيه 122) بديهي بودن برتري خالق و آفريدگار بر غير خالق (نحل آيه 17 و 64) نيكويي و برتري قدرت و دارايي بر ناتواني و بينوايي (نحل آيه 75) ارزش ذاتي قضاوت و داوري عادلانه بر قضاوت ظالمانه (نساء آيه 58) تقدم و ارزش ذاتي علم در مقابل جهل (انعام آيه 50) بينايي بركوري و در حقيقت داراي هايي كمالي در برابر نقص و فقدان آن (همان و هود آيه 24) پيروي از هدايت يافتگان و به مقصد رسيدگان (يونس آيه 35) رهايي از چند سروري و داشتن يك صاحب اختيار به جاي چند نفر كه هر كدام دستور و فرمان جداگانه مي دهند (يوسف آيه 39 و زمر آيه 29) و برتري حركت در راه راست (نحل آيه 76 و ملك آيه 22) و دعوت به عدالت (نحل آيه 76) از موارد ديگري است كه قرآن با توجه به حكم حسن عقلي بودن آن مردم را به قضاوت و داوري مي خواندو از ايشان مي خواهد كه دست كم به حكم عقل عملي كرده و به آنچه عقل عملي، حسن مي داند و مي پسندد عمل كرده و از آنچه ناپسند مي شمارد پرهيز كنند.

 


قرآن را بخوانيم يا بفهميم و عمل كنيم؟!

حسن لشكري
اكثر مردم قرآن را فقط مي خوانند و به فهميدن و عمل كردن آن كاري ندارند. حتي شماري از مساجد و منابر نيز به فهميدن قرآن سفارش نمي كنند فقط حديث مي گويند كه اگر فلان سوره يا نماز را بخواني چه ثواب هاي زيادي دارد!!
اكنون سؤال اين است كه آيا قرآن فقط براي قرائت است؟ يا براي فهميدن و عمل كردن؟ براي يافتن پاسخ صحيح از چند راه مي توانيم وارد شويم راه عقل، قرآن، حديث، بزرگان و تجربه تاريخي.
1- از راه عقل: عقل به ما مي گويد: قرآن يا مفيد است يا مفيد نيست اگر مفيد نيست چرا وقت مان را تلف مي كنيم و آن را قرائت مي كنيم و اگر مفيد است چرا آن را با فهم (ترجمه) نمي خوانيم تا چيزي ياد بگيريم؟! ثانيا همه مي گوييم قرآن كتاب خداست. عقل به ما مي گويد: اگر قرآن كتاب خداست چه طور كتاب بندگان خدا را مي خوانيم تا چيزي بفهميم آيا مطالب و رهنمودهاي خداوند بي ارزش تر از كتاب هاي بندگان خداست؟!
ثالثا: اگر از هركسي سؤال كنيم كه خداوند چرا قرآن را فرستاده است؟ مي گويد: براي هدايت. حالا بپرسيم شما كه هر روز نيم ساعت يك ساعت قرآن و نماز و دعا مي خوانيد چه هدايتي يافته ايد؟ پاسخي ندارد!!
2- از نظر قرآن: وقتي قرآن را مطالعه و بررسي مي كنيم مي بينيم اگر چه در مواردي تاكيد بر خواندن كرده است ولي در جاهاي زيادي تاكيد بر چگونه خواندن فرموده است، مثلا در سوره محمد فرموده است: آيا در قرآن تدبر نمي كنند آيا بر دلهاشان قفل زده شده است؟ در ابتداي سوره بقره مي فرمايد: آن كتابي است كه شكي در آن نيست راهنماي پرهيزگاران است. در سوره فرقان فرمود: پيامبر شكايت مي كند و مي گويد: پروردگارا اين قوم من قرآن را رها كردند و آيات ديگر كه مردم را به خواندن با تدبر و تفكر و تعقل امر فرموده و خواندن بدون فهم را و حتي فهم بدون عمل را تشبيه به الاغ با بار كتاب نموده است (سوره جمعه)
3- از نظر حديث: پيامبر(ص) فرمود: بر شما باد قرآن، پس آن را رهرو و پيشواي خود قرار دهيد زيرا آن سخن پروردگار جهانيان است همچنين پيامبر(ص) فرموده اند: من دو چيز گرانبها دربين شما مي گذارم اگر به آن دو چنگ بزنيد گمراه نمي شويد كتاب خدا و اهل بيتم (واضح است كه چنگ زدن يعني پيروي كردن نه تماشا كردن) (كنز العمال/ج 1/ ص 515)
حضرت علي(ع) هم فرموده اند: آگاه باشيد خيري نيست در قرائتي كه در آن تدبر نباشد (بحار / ج 92/ 211)
خدا را خدا را مبادا ديگران درعمل به قرآن از شما پيشي بگيرند (نهج البلاغه)
از عوامل پيشرفت كشورهاي غيرمسلمان، اتحاد، نظم، برنامه ريزي، پژوهش، مطالعه، تلاش، وجدان كاري و... است كه درقرآن مورد تاكيد قرار گرفته است اما مسلمانان خطوط قرآن را فقط تماشا مي كنند.
اين درحالي است كه پيامبر(ص) فرموده اند:تا موقعي قرآن مي خواني كه تو را از بدي جلوگيري مي كند و اگر جلوگيري نكند قرآن نمي خواني.
اگر قرائت تنها كار برد داشت بايستي مسلمانان قرآن خوان بهترين اخلاق را مي داشتند!
(قرآن بهار دلها- نهج البلاغه/ 1644)
پيامبر(ص) فرموده اند: هركس مي خواهد با خدا سخن بگويد نماز بخواند و هركس مي خواهد خدا با او سخن بگويد قرآن بخواند.
بديهي است سخن گفتن موقعي است كه پيامي رد و بدل شود.
چنان كه ملاحظه گرديد دلايل عقلي، قرآني و حديثي كاملا لزوم فهميدن و عمل كردن را مورد تأكيد قرار داده اند و بسنده كردن به قرائت تنها مورد سرزنش و توبيخ قرارگرفته است.
تشبيه قرائت و فهم و عمل
قرائت مانند نسخه پزشك است و فهم وعمل مانند گرفتن دارو و خوردن آن.
(امام خميني چهل حديث)
قرائت مانند پوست است و فهم و عمل مانند مغز
قرائت مانند صورت است و فهم و عمل مانند سيرت
قرائت مانند سطح است و فهم و عمل مانند عمق
قرائت مانند ظاهر است و فهم و عمل مانند باطن
قرائت مانند شاخه است و فهم و عمل مانند ريشه
قرائت مانند كميت است و فهم و عمل مانند كيفيت
قرائت مانند طوطي وار است و فهم و عمل مانند دقت
قرائت مانند غيراستاندارد است و فهم و عمل مانند استاندارد
4- سخنان بزرگان
1- امام خميني(ره) دراين باره گفته است: مشكلات مسلمين زياد است لكن مشكل بزرگ مسلمين اين است كه قرآن كريم را كنار گذاشته اند و تحت لواي ديگران درآمده اند. بايد مردم را توجه داد، گرايش داد به اسلام و قرآن... به اين معني كه در مأذنه ها اذان بگوييد و نماز بخوانيد اكثر احكام سياسي اسلام را اعتنا به آن نداريد و از مهجوريت بيرون نمي رود
(قرآن كتاب هدايت از ديدگاه امام خميني)
2- مقام معظم رهبري هم گفته اند: حقيقت اين است كه ما قرآن را مهجور گذاشته ايم. درست است كه قرآن را تلاوت مي كنيم و به آن عشق مي ورزيم. اما اين كافي نيست. قرآن آمده است تا مبناي زندگي انسان را برطبق بينش الهي شكل دهد. قرآن آمده است تا جوامع ما را سعادتمند، عزيز ، مستقل و از لحاظ مادي و معنوي پيشرو قرار دهد. نقش قرآن اين است. (2/6/78) آقايان بايد هر آيه اي را كه مي خوانيد ترجمه اش را بدانيد. (در جمع قاريان 18/11/63)
3- سيدقطب هم گفته است: علت پيشرفت آن روز مسلمين اين بود كه مسلمانان صدراسلام قبل از هر چيزي قرآني بودند نه فيلسوف و نه فقيه و نه اديب ولي با همان معلومات ابتدايي ولي با قلب هاي پاك پايبند به قرآن بوده اند. قرآن را مي خواندند مي فهميدند و به آن عمل مي كردند. آنها برخورد عملي تعبدي و انقلابي داشتند نقطه مثبت آنها نيز در همين بود و گرفتاري هاي لاعلاج و دامنه دار امروز هم در همين مي باشد كه چاره در همان است كه در آنان بود.
5- تجربه تاريخي
قرآن كريم در دو دوره تاريخي بر حق بودن خودش را نشان داد يكي در صدر اسلام كه اعراب عقب مانده را از بدبختي هاي شرك و ظلم و جهل نجات بخشيد و به عزت و سروري هاي مادي و معنوي رساند و حتي كشورهاي پيشرفته را نيز در حد زيادي مسلمان كرد. يكي هم در اين دوران كه ملت ايران به پيروي از امام راحل كه يك روحاني قرآن شناس بود، دست به فداكاري زد و با عمل به قرآن توانست كشور را از ذلت و بدبختي نجات دهد و به سمت قله هاي پيشرفت حركت كند به علاوه اين كه الگوي انقلاب و استقلال ديگر كشورهاي مسلمان قرار بگيرد.
علل ترجمه گريزي
علل عمومي: وقتي كسي پيشنهاد سازنده اي مي دهد كه مخالف عرف جامعه است (مثل ترويج ترجمه قرآن) اكثر افراد جامعه حتي خيلي از خواص مخالفت مي كنند و دلايلي مي آورند مانند دلايل بت پرستان.
- بعضي مي گويند پدران ما قرآن را فقط قرائت مي كردند پس ما هم فقط قرائت مي كنيم.
- بعضي مي گويند اگر فهميدن قرآن لازم هست چرا بزرگان ما انجام نمي دهند و ياچيزي نمي گويند.
- بعضي مي گويند اكثريت جامعه فقط قرائت مي كنند آيا اين همه اشتباه مي كنند؟
- بعضي مي گويند هركار دوستانمان انجام دهند ما هم همان كار را مي كنيم!
البته شايد بعضي از قاريان هم واقعاً نمي دانند و بعضي هم شايد...
اين در حالي است كه قرآن همه اين موارد را محكوم و مردود مي داند چون تقليد كوركورانه است و مي گويد خداوند به شما عقل داده است تا ببينيد خدا و رسولش چه گفته اند و در صورت لزوم مطالعه و مشورت كنيد و در آخر استقلال راي داشته باشيد وگرنه با تقليد كوركورانه از ديگران مسئول خواهيد بود.
علل اختصاصي: 1- برداشت غلط از كلمه قرائت و خواندن، آيا خواندن الفاظ بدون فهميدن ارزشي دارد اگر ارزشي مي داشت مسلمانان با اين همه قرآن خواندن نبايستي جزو كشورهاي عقب مانده و وابسته و نوكر دشمنان اسلام باشند به عنوان مثال: وقت به فرزندمان مي گوييم كتابت را بخوان يعني بخوان و بفهم، اگر خوانده باشد و نفهميده باشد مي گوييم خواندنت به درد نمي خورد و برو دوباره بخوان!
2- كوته فكري: اگر فقط كمي فكر كنيم و از خودمان سؤال كنيم آيا يك آدم عاقل ممكن است كتابي را به يك نفر بدهد و بگويد اين كتاب را بدون فهميدن بخوان! آيا ممكن است خدايي كه آفريننده همه عقل هاست چنين كاري بكند؟!
3- برداشت غلط از ثواب: ما خيال مي كنيم ثواب هايي كه براي خواندن فلان سوره گفته شده است شامل همه مي شود خير، ثواب يعني مزد و پاداش، به يك جراح ده ميليون تومان مي دهند به يك كارگر ده هزار تومان!
آيه الله مكارم شيرازي كه از مراجع تقليد نيز مي باشند در تفسير نمونه در آغاز هر سوره، ثواب قرائت آن را بيان نموده و تذكر داده اند كه «منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن مقدمه اي است براي فهم و درك و آن نيز به نوبه خود مقدمه اي است براي پياده ساختن آن در زندگي فردي و اجتماعي و مسلم است كه اگر مسلمانان از مفاد آيات اين سوره در زندگي خود الهام بگيرند همه اين پاداشها را علاوه بر نتايج دنيوي خواهد داشت.»
4- يكي از كتابهايي كه موجب عدم مراجعه به ديگر كتابها مي شود زيرا مسئله ثواب سوره ها و نمازها و دعاها را بيان كرده است مفاتيح الجنان مي باشد اگر چه كتاب مفيدي است و ليكن چون مسئله ثواب را به طور كلي بيان كرده است باعث عمل گريزي و مسئوليت گريزي مردم شده است چرا كه خواننده خيال مي كند با خواندن يك دعا و سوره يا نماز تمام گناهانش بخشيده مي شود، ديگر نيازي نمي بيند كه دنبال مطالعه، خودسازي و جامعه سازي باشد.
راهكارها
1- رفع سوءتفاهم ها درباره قرائت واقعي، شرايط ثواب و همچنين تبيين عقاب الاعمال همراه ثواب الاعمال
2- روحانيون محترم اگر مي گويند قرآن از حديث و شعر و خواب و تاريخ مهم تر است، در عمل سعي كنند بيشتر تفسير بگويند.
3- در جلسات و مساجد كه قرآن خوانده مي شود حتماً يك نفر وارد ترجمه آيات را بخواند. اگر وقت كم است. از قرائت كم كنند، حتي شبهاي ماه مبارك رمضان اصرار نداشته باشند كه حتماً يك جزء خوانده شود (كيفيت را فداي كميت نكنند.)1
4- بايد ترجمه خوان ها آن قدر مورد تشويق قرارگيرند كه وقتي مسابقات قرائت و مفاهيم برگزار مي گردد تعداد مفاهيم بيشتر باشد.
5- تبليغ شود همه خانواده هاي قرآن خوان يك تفسير مناسب در حد خودشان داشته باشند به عنوان مثال (آسان- نور) (متوسط- نمونه) (سطح بالا- الميزان) و يا تفسيرهاي موضوعي و يا جنسيتي و يا رشته هاي علمي.
6- در هديه دادن، تفسير هديه بدهيم.
7- به جاي تشويق به مفاتيح الجنان به مفاتيح نوين كه شرايط دعا را به طور مفصل نوشته است و به مفاتيح الحيات كه ثواب هاي اجتماعي را نوشته است ارجاع دهيم.
1- امام رضا(ع) فرمودند: من قرآن را در سه روز ختم مي كنم اگر بخواهم مي توانم زودتر ختم كنم و ليكن مي خواهم در آن دقت و تدبر كنم.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14