(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 5 شهریور 1391 - شماره 20290

بررسي مفهوم «آزادي» از منظر رهبر انقلاب
كارزار جنگ نرم
تلاش صهيونيست ها براي مقابله با نفوذ ايران در افغانستان


بررسي مفهوم «آزادي» از منظر رهبر انقلاب

زهرا صادقي نقد علي
اين روزها و در آستانه ي انتخابات رياست جمهوري، برخي گروه هاي سياسي با پرداختن به مقوله ي آزادي به نحوي تأمل برانگيز، به دنبال آنند تا با بهره گيري از اين مقوله، در جهت منافع سياسي خود بر آن موج سواري كنند. در اين ميان واكاوي نگاه رهبر انقلاب به مفهوم آزادي براي رسيدن به تعريفي دقيق از آن تا حد زيادي راه گشاست .
يكي از بحث هاي مهم آزادي، ارتباط مستقيم آن با حاكميت و قدرت سياسي است كه مي توان نقش مردم در نظام سياسي را با آن سنجيد. در واقع، مي توان گفت اگر يكي از ابعاد پيشرفت را، پيشرفت در حوزه ي سياسي بدانيم، يكي از مؤلفه هاي دخيل در اين حوزه از پيشرفت، مسئله ي آزادي است.
اهميت اين امر براي بشر آن قدر زياد است كه در تمامي اعصار انسان هايي براي رسيدن به آن و براي حاكميت آن در جامعه جان فشاني كرده اند، اما حقيقت آزادي چيست؟ و چرا براي انسان و جامعه ي انساني با ارزش است؟ اهميت اين مسئله را مي توان در بيانات مقام معظم رهبري تشريح كرد. آزادي همان طور كه گفته شده، تعابير و معاني مختلفي را در بر مي گيرد. مهم ترين تفسيرهايي كه مقام معظم رهبري(مدظله العالي) از واژه ي آزادي بيان كرده اند، عبارت اند از: «آزادي بيان، آزادي تفكر، آزادي مذهبي، آزادي خواهي و آزادمنشي.»
آزادي بيان و آزادي تفكر
از ديدگاه مقام معظم رهبري آزادي فكر و بيان يكي از اهداف و دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي است؛
«آزادي فكر و بيان از ارزش هاي انقلاب بود. به طوري كه مردم مي خواستند آزادانه فكر كنند. آن روز، آزادي فكر، آزادي بيان و آزادي تصميم گيري هم نبود. مردم اين را نمي خواستند؛ مي خواستند اين آزادي ها باشد.» [1]
«آزادي بايد به شكل منطقي و صحيح در جامعه تأمين شود؛ همان آزاديي كه انقلاب اسلامي و نظام اسلامي پرچمش را در دنياي اسلام بلند كرد؛ نه آزادي به شكل افراطي، تقليدي و من درآوردي... ما به آزادي معتقديم. اعتقاد ما به آزادي و تأمين حقوق شهروندي در مسائل اجتماعي هم، ريشه دار و داراي مبناي ديني است.» [2]
از ديدگاه ايشان، وجود اختلاف نظر و سليقه در جامعه امري كاملاً طبيعي و مايه ي پيشرفت كشور است و طرح مطالبي كه مخالف نظر مشهور باشد، اشكال ندارد به شرط آنكه نحوه ي مطرح كردن و پرداختن به آن علمي باشد. به نظر ايشان، بررسي تمامي مسائل از جمله مسائل سياسي در فضاي آرام و با ديد علمي، امري كاملاً ضروري است.
حضرت آيت الله خامنه اي در تبيين لزوم خودداري از طرح كشمكش هاي فكري در عرصه هاي عمومي مي فرمايند: «اختلافات فكري ايرادي ندارد و بنده به معناي حقيقي و وسيع كلمه به آزادي بيان معتقدم اما اگر حرف ها و مسائلي كه محل طرح و استدلال و بحث درباره ي آن ها مجامع تخصصي و كارشناسي است به صورت اغواگرانه در محافل عمومي مطرح شود، نمي توان اين كار را آزادي بيان ناميد.» [3]
آزادي مذهبي
مقام معظم رهبري در زمينه ي مرزهاي آزادي مي فرمايد:
«در اسلام مرزهاي اخلاقي وجود دارد. در اسلام آزادي علاوه بر آن حدود مادي مرزهاي معنوي هم دارد. البته بله كسي كه عليه منافع كشور و عليه سود كشور اقدامي بكند آزادي اش محدود مي شود، اين منطقي است اما مرزهاي معنوي هم دارد. اگر كسي عقيده ي گمراهي دارد، عيبي ندارد، وقتي مي گوييم عيبي ندارد يعني پيش خدا و پيش انسان هاي مؤمن عيب دارد ليكن حكومت هيچ وظيفه اي در قبال او ندارد.
در جامعه مسلمان، يهودي و مسيحي و بقيه ي اديان گوناگون هستند، الآن در كشور ما هم هستند در زمان صدر اسلام هم بودند هيچ مانعي ندارد، اما اگر قرار باشد آن كسي كه عقيده فاسد دارد به جان ذهن و دل افرادي كه قدرت دفاع ندارند بيفتد و بخواهد آن ها را هم گمراه كند اين براي آدم يك مرز است اينجا آزادي محدود مي شود. [...] آزادي دروغ گويي نيست، آزادي شايعه پراكني نيست. آزادي ارجاف نيست.» [4 ]
آزاد منشي و آزاد انديشي
«وجود آزاد انديشي و آزادي تفكر در بين جوانان، دانشگاهيان و حتي طلبه ها چيز خوب و مثبت مي باشد. حرف اصلي ما امروز اين است كه نه با توقف در گذشته و سركوب نوآوري مي توان به جايي رسيد، نه با رهاسازي و شالوده شكني و هرج و مرج اقتصادي و عقيدتي و فرهنگي مي توان به جايي رسيد؛ هر دو غلط است. [...] بايد راه آزاد انديشي و نوآوري و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مديريت كرد تا به ساختارشكني و
شالوده شكني و بر هم زدن پايه هاي هويت ملي نينجامد. اين كار، مديريت صحيح لازم دارد.» [5]
« اصل ششم، تثبيت و تأمين آزادي و آزادانديشي است. آزادي را نبايد بد معنا كرد. آزادي يكي از بزرگ ترين نعمت هاي الهي است كه يكي از شعبش آزادانديشي است. بدون آزادانديشي، اين رشد اجتماعي، علمي، فكري و فلسفي امكان ندارد« [6]
«آزادي خواهي نبايد فقط منحصر در معناي محدود سياسي تلقي و معنا شود. در آزادي هاي سياسي، آزادي هاي اجتماعي از بخش هاي مهم آزادي هاي بشري است. ما خودمان
كتك خورده و زندان رفته اين آزادي ها هستيم و معناي آزادي سياسي را مي فهميم؛ اما مي گوييم كساني كه با شعار آزادي سياسي، دنبال تحقق شعارهاي ضدآزادي ترين مجموعه هاي سياسي دنيا - هيئت حاكمه ي آمريكا؛ فاشيست هاي ظاهراً دموكرات موجود در دنيا كه از هر فاشيستي، فاشيست ترند مجموعه اي متعصب و نو محافظه كار كه تازه وارد ميدان سياست شده اند - درباره ايران هستند، اين ها آزادي خواهند؟ اين، آزادي خواهي و دنبال آزادي سياسي رفتن است؟
آن شعار آزادي خواهي كه معنا و مآل و خلاصه اش اين باشد كه آمريكا حكومت دست نشانده ي خودش را بر اين كشور مسلط كند، آن شعار آزادي خواهي نيست؛ ولو صد بزك و رنگ و روغن آزادي خواهي هم به آن بزنند؛ اين شعار، دروغين و شعار اسارت و خيانت است.»
«آزادانديشي يعني آزادانه فكر كردن؛ آزادانه تصميم گرفتن؛ ترجمه اي، تقليدي و بر اثر تلقين دنبال بلندگوهاي تبليغاتي غرب حركت نكردن. لذا شامل علم، معرفت، مشي سياسي، شعارها و واژه ها و خواسته هاي متعارف سياسي و اجتماعي هم مي شود. اگر امروز غرب مي گويد دموكراسي، ما بايد فكر كنيم - آزاد فكري يعني اين - ببينيم آيا همين كه او مي گويد درست است و دموكراسي به صورت مطلق ارزش است، يا نه قابل خدشه است؟» [7]
مقايسه ي آزادي از نظر اسلام و غرب
دل مشغولي اصلي ليبراليسم به تأمين آزادي شخصي انسان غربي (و نه هر انساني) باز مي گردد. اين امر به آن معناست كه حكومت ليبرال از جهت اهداف و حوزه ي عمل خود در قبال شهروندان خويش (و نه هر انساني) محدود است. اگر در قبال دموكراسي اين پرسش مطرح مي شود كه «چه كسي حكومت مي نمايد؟» در ليبراليسم اين پرسش مطرح است كه «حدود حكومت و قدرت سياسي چيست؟» از اين تفاوت پرسش ها در مي يابيم كه ليبراليسم با بسياري از اشكال دموكراسي در تعارض بوده و تنها با اشكال خاصي از مردم سالاري قابليت سازگاري دارد.
در تفكر اسلامي و مكاتب غربي تفاوت هاي اصولي و اساسي در بيان مرزهاي آزادي و تعيين چارچوب آن وجود دارد. در منطق مكاتب غرب، آزادي را به قانون، يا به اينكه به آزادي ديگران لطمه اي وارد نيايد، محدود مي كنند. اسلام در برخي از زمينه ها دايره را از اين محدودتر مي كند و در بعضي از زمينه ها آن را گسترش مي دهد [...] در برخي از چيزها ما نظر غرب را بسيار محدود، تنگ بينانه و در بعضي از امور آن را بيش از حد وسعت يافته و نزديك به بي بندوباري مي دانيم.
در اينجا به طور مختصر اين تفاوت ها را بررسي مي نماييم:
1. توجه اسلام به موانع دروني علاوه بر توجه به موانع بيروني: در اسلام علاوه بر موانع بيروني كه آزادي انسان را محدود مي كنند؛ مثل قدرت ها، استعمارگران، ظالم ها، قلدرها كه آزادي افراد ضعيف و زيردست خود را محدود مي كنند، يك سري موانع دروني هم فرض شده كه آن ها هم آزادي انسان را محدود مي كنند. طرفداران آزادي در غرب با عواملي مبارزه مي كنند كه از بيرون وجود انسان با آزادي او مي جنگند و آزادي او را محدود مي كنند؛ به عنوان مثال اختناقي كه در برخي از جوامع هست، زور و سلطه ي قدرت هايي كه نمي گذارند ملت ها نفس بكشند، آن اربابي كه برده ي خود را زير شلاق مي كشد و همين طور بقيه ي عواملي كه بيرون از وجود انسان، مانع آزادي او هستند.
2- مرزها و قلمرو آزادي: در اسلام، قانون كه محدودكننده ي آزادي انسان است، فقط در زمينه مسائل اجتماعي نيست، بلكه شامل مسائل فردي و شخصي و خصوصي انسان هم مي شود. در فرهنگ غربي كه قانون مرز آزادي را معين مي كند، اين قانون ناظر به مسائل اجتماعي است، به اين معنا كه قانون مي گويد آزادي هيچ انساني نبايد آزادي انسان ديگر را محدود كند. اما اسلام به انسان مي گويد استفاده از آزادي علاوه بر اينكه نبايد آزادي و منافع جامعه را تهديد كند، بايد منافع خود او را هم به خطر نيندازد.
3. در غرب آزادي منهاي خدا و دين است و در اسلام آزادي منشأ و ريشه ي خدايي دارد: در مكتب غربي ليبراليسم، آزادي منهاي حقيقتي به نام دين و خداست. از اين رو ريشه ي آزادي را هرگز خدادادي نمي دانند، هيچ كدام نمي گويند كه آزادي را خدا به انسان داده است، بلكه دنبال يك منشأ و ريشه ي فلسفي براي آن هستند.
در اسلام، «آزادي» ريشه ي الهي دارد. اين يك تفاوت اساسي است و منشأ بسياري از تفاوت هاي ديگر مي شود. بنا بر منطق اسلام حركت برضد آزادي، حركت برضد يك پديده الهي است؛ يعني در طرف مقابل، يك تكليف ديني به وجود مي آورد، اما در غرب چنين چيزي نيست؛ يعني مبارزه هاي اجتماعي كه در دنيا براي آزادي انجام مي گيرد، بنا بر تفكر ليبراليسم غربي، هيچ منطقي ندارد. [ 8]
سخن آخر
آزادي در اسلام ريشه ي الهي دارد و شامل تمامي مسائل مي باشد، اما در غرب چنين چيزي نيست چرا كه فقط مسائل اجتماعي را در بر مي گيرد كه توسط قانون نيز محدوديت ندارد و همين عامل سبب بي بندوباري در جامعه و خانواده ها مي گردد. همان طور كه مقام معظم رهبري فرمودند: «آزادي اجتماعي كه اين قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضايع كردن
فرآورده هاي ارزشمند معنوي يا مادي يك ملت به كار گرفته بشود، مضر است... ارزش ها و حقايق ثابت مسلم اين آزادي را محدود مي كند.»
آزادي كه همراه با رعايت اخلاق و ارزش هاي ديني نباشد سبب ايجاد بي بندوباري و تضييع حقوق افراد مي شود. از اين رو آزادي كه در آن ارزش هاي ديني و دين باوري نباشد اين آزادي سبب اختلال ها در زمينه هاي مختلف مي شود، همان چيزي كه در غرب شاهد آن هستيم.

پي نوشت ها
1. بيانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاي نمازجمعه تهران،
23/2/1379.
2. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام،
15/5/1382.
3. ديدار مسئولان و كارگزاران نظام با رهبر معظم انقلاب اسلامي،
8/8/1384
4. بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربيت مدرس، كيهان 14/6/77.
5. بيانات در ديدار دانشگاهيان سمنان، 18/08/1385
6 . بيانات در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي،
29/03/1385
7. بيانات در ديدار جمعي از اعضاي تشكل ها، كانون ها، نشريات و هيئت هاي مذهبي و شماري از نخبگان دانشجويي ، 15/08/1382
8. حسيني خامنه اي، سيد علي(1377). «آزادي از نظر اسلام و غرب». انديشه ي حوزه، شماره 14
 


كارزار جنگ نرم

رضا رحمتي
يكي از مهم ترين ابزارهايي كه توسط غرب براي مقابله با نفوذ جمهوري اسلامي طراحي شده، ابزار فرهنگي است. ابزار فرهنگي مورد استفاده غرب كه با عناوين متفاوتي؛ از جمله ناتوي فرهنگي، شبيخون فرهنگي، تهاجم فرهنگي و ...، از آن ياد شده براي فروپاشيدن نظام سياسي جمهوري اسلامي طراحي شده است. براي مثال در اين جا به عبارت «ناتوي فرهنگي» اشاره مي كنيم. استفاده از عبارت »ناتوي فرهنگي«، بيانگر گسترد گي حجم معارضه عليه ايران محسوب مي شود. زماني آمريكايي ها براي مقابله با تأثير و نفوذ كمونيسم به اروپاي شرقي، سازمان پيمان آتلانتيك شمالي يا همان ناتو را ايجاد كردند كه عمده فعاليت آن مبتني بر نظامي گري بود. حال براي جلوگيري از نفوذ ايران در عرصه داخلي، منطقه اي و بين المللي از ناتوي فرهنگي بهره مي برند. ناگفته پيداست كه استفاده از تمام ابزارهاي رسانه اي، تبليغاتي و اطلاعاتي در ناتوي فرهنگي صورت مي گيرد و در اين حمله و شبيخون، هدف، از بين بردن فرهنگ براي جدايي آن، از سياست است. همان طور كه در شبيخون فرد يا كشور مورد تهاجم هيچ اطلاعي از طرف حمله، ابزارها، اراده و توان آن، ندارد در شبيخون فرهنگي نيز كشور هدف هيچ اطلاعي از ابزارها و توان كشور حمله كننده ندارد.
از اوان شكل گيري جمهوري اسلامي ايران و بعد از تسخير سفارت آمريكا در ايران هجمه اي از جنگ نظامي (البته نيابتي)، اطلاعاتي، اقتصادي و نرم توسط اين كشور عليه ايران، شكل گرفت. ابزارهاي اين چهارگانه فوق متفاوت از هم بوده اند، ولي اهداف چهارگانه نظامي، اطلاعاتي، اقتصادي و نرم مشترك بوده؛ براندازي و تغيير رژيم (regime change).
مانند بسياري از اصطلاحات علوم انساني جنگ نرم نيز تعريف واحدي ندارد، با اين حال آنچه در مورد آن وفاق وجود دارد اين است كه: «مفهوم جنگ نرم (soft war) در مقابل جنگ سخت (hard war) است»، در يك تعريف شفاف تر و كامل تر بايستي گفت كه جنگ نرم يك اقدام پنهان متشكل از عملياتهاي سياسي، فرهنگي و اطلاعاتي توسط كشوري است براي تأثير و تغييرات دلخواه و مطلوب در كشور هدف.
ناتوي فرهنگي در ايران؛ اين پديده در ايران با شاخص هايي مانند ايجاد نابساماني اقتصادي، شكل دادن به نارضايتي در جامعه، تأسيس سازمانهاي غيردولتي در حجم گسترده، جنگ رسانه اي، عمليات رواني براي ناكارآمد جلوه دادن دستگاه دولت، تضعيف حاكميت ايران از طرق جامعه شناختي و نافرماني مدني و نهايتا ناتوي فرهنگي متبلور شده است. مهمترين جلوه و ابزار اين پديده در ايران همان قسمت آخر يعني «ناتوي فرهنگي» است. ورود اين اصطلاح به ايران از اوايل دهه 1370 و با روشنگري هاي رهبر انقلاب صورت گرفت. سخنراني سال 1371 ايشان در مورد «تهاجم فرهنگي»، هشداري به نظام اجتماعي و سياسي براي مراقبت رواني از چارچوب هاي هويتي بود. در ناتوي فرهنگي فرهنگ هم به عنوان ابزار محسوب مي شود و هم هدف اوليه تأثيرگذاري در نظر گرفته ميشود.
با گذشت بيش از سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي (انقلابي كه با مقابله سلطه و با امپرياليسم آمريكا و صهيونيزم جهاني درهم آميخته است)، انعكاس ارزشها و مباني سياسي انقلاب اسلامي و استمرار «استكبارستيزي» در كسوت جنبش هاي جديد اجتماعي كابوس شب و روز جبهه غرب و به خصوص آمريكا شده است. شكل گيري ظرفيت هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي متفاوت از ايدئولوژي اي كه نظام سياسي سرمايه داري در بسته هاي مختلف (فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي)، سبب شده تا آمريكا بودجه هاي ميليارد دلاري براي استحاله فرهنگي و سياسي ايران در نظر بگيرد. از فعال كردن اپوزيسيون گرفته تا تلاش براي استحاله فرهنگي تا ترويج روحيه
مصرف گرايي، يأس نسبت به نظام سياسي در جامعه، تا شايعه پراكني و ... .
جدا كردن نظام سياسي از نظام اجتماعي به عنوان هدف غايي؛ در اين بين جدا كردن نظام سياسي از نظام اجتماعي در ايران به عنوان مهم ترين هدف سياسي آمريكا تلقي مي شود. نظام سياسي كه مبناي خود را مبارزه با «سلطه» تعريف كرده و نظام اجتماعي كه در بستر فرهنگ سلطه ستيزي، جامعه پذير شده است. تلاش در جهت رها كردن اين بعد از رژيم سياسي، بدون ترديد شبيه ريختن روغن به چرخ دنده هاي خشك ماشين «سياست تغيير رژيم ايران» توسط آمريكا تلقي مي شود. تلاش براي ايجاد شكاف بين اين دو ساختار همان چيزي است كه از آن با عنوان «جدايي افكار عمومي جامعه از نظام سياسي» ياد مي شود كه از هر طريقي ممكن است صورت گيرد (به چند مورد در زير اشاره مي كنيم)؛
الف)جنگ تصوير؛
پخش فيلمهاي ضد خانوادگي و تبليغات منحرف كننده و مستهجن شبكه هاي «فارسي وان» و «من و تو»، استفاده از بنگاههاي خبري «بي بي سي فارسي»، «صداي آمريكا«،«صداي اسرائيل» و ...، همه راهبردهايي است كه مورد استفاده غرب قرار گرفته است. استفاده از اين ابزار را «جنگ هنر، تصوير و مستطيل رنگي» ناميده اند، توان اين ابزار براي جابه جايي افكار و رفتار عمومي بسيار حائز اهميت بوده و هست.
ب) تقويت ايده جنبش دموكراسي (البته) به سبك آمريكايي؛ گسترش دموكراسي با محوريت اومانيسم و مستمسك قرار دادن مقوله حقوق بشر، حقوق زنان و دامن زدن به مطالبات صنفي و اجتماعي و همچنين سازماندهي نارضايتي ها و نافرماني مدني به وسيله مطبوعات و ... .
ج) پاشنه آشيل قرار دادن غريزه جنسي هم به عنوان ابزار و هم هدف توسط غرب و دستگاه رسانه اي اين بلوك در قالب استفاده از نمادهاي اروتيكال و جنسي، اين مقوله را مي توان در تمامي برنامه هاي تلويزيوني، خبري و تبليغاتي غرب كه در ماهواره ها پخش مي شود، مشاهده كرد. اين ابزار براي
بي تفاوت كردن نسل جوان نسبت به نظام سياسي مورد استفاده قرار گرفته است.
د) بهره وري از ديپلماسي عمومي و تلاش براي مخاطب قرار دادن نظام اجتماعي و نه نظام سياسي به عنوان طرف مذاكره و موضوع مذاكره. شبيه ايجاد سفارت خانه مجازي توسط وزارت امور خارجه آمريكا براي تأثيرگذاري بر قشر تأثيرپذير جامعه.
بهره وري از ابزارهاي فرهنگي هم براي اضمحلال فرهنگي و هم براي تغيير تعهدات عمومي نسبت به تعلقات نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران است. مقوله اي كه با جنگ نيابتي آمريكا در ايران در 8 سال ابتداي انقلاب براي اين كشور قابل دسترس نبود، اينك در لواي باب كردن آلودگي فرهنگي سينه سپر كرده است. بنابراين استفاده از فضاي فرهنگي جامعه توسط آمريكا براي تغيير نظام سياسي در اولويت سياست خارجي اين كشور قرار دارد. ابزار فرهنگ، ابزار بي سر و صدايي است و هزينه كمي نيز دارد، چراكه نه تنها نيازي به آماده كردن افكار عمومي دنيا براي جنگ وجود ندارد (آن چيزي كه در كاربرد ابزار نظامي نياز به آن است) بلكه در صورت موفقيت، هزينه هاي مالي و انساني كمي نيز در بردارد. نگاهي به تاريخ اسلام و رويارويي با آندلس در اسپانيا و تحت تأثير قرار دادن فرهنگ براي فروپاشي ساختار جامعه سياسي به خوبي مؤيد اين جمله است.
هدف از تحت تأثير قرار دادن جامعه، انزواي سياسي است براي اينكه نظام سياسي اسير آن شود. لذا استفاده از ابزار رسانه و دروغ از ابتداي انقلاب براي تأثير بر رفتار انتخاباتي مردم و ايجاد بي تفاوتي سياسي، موجود بوده است. مشاركت سياسي يكي از شاخص هاي اصلي توسعه سياسي نظام جمهوري اسلامي ايران بوده است. براي انزواي اين كشور بهترين ابزار ترغيب به بي تفاوتي نسبت تعلقات اين كشور بوده كه اين مقوله نه تنها در گذشته موجود بوده و از اوايل انقلاب توسط غرب پيگيري مي شده، بلكه در آينده نيز ادامه خواهد داشت. حضور 85 درصدي مردم در انتخابات نشان دهنده اين بود كه رفتار سياسي مردم، رفتاري فعال است، هرچند كه در شيرين نماندن طعم مشاركت سياسي براي نظام، غرب تمام تلاش خود را براي ايجاد قائله 88 انجام داد و البته در انتخابات 92 نيز انجام خواهد داد. كه جا دارد به برخي سناريوهاي غرب در اين زمينه اشاره اي كوتاه داشته باشيم.
اولين هدف غرب ايجاد طرحي است كه در آن نظام جمهوري اسلامي از منطق مقاومت در سياست خارجي و مسأله هسته اي اجتناب كند. به نظر ميرسد مطلوب غرب رساندن نظام به اين نقطه است كه افكار عمومي بين دو گفتمان مذاكره و گفتمان مقاومت، مجبور به انتخاب شود. اين تلاشي است كه غربيها به شدت دنبال مي كنند و مجموعه مهندسي رفتار سياسي بيروني نسبت به نظام، حول اين محور رقم مي خورد، در اين قالب تحليلي، مي توان رفتارهاي داخلي و خارجي را تحليل كرد. نمي توان منكر اين بود كه جريان انحراف و فتنه در رفتار، گفتار، پنهان و آشكار طالب مذاكره هستند. استفاده از ابزارهاي نرم براي برجسته كردن جريان انحراف و فتنه و به خصوص تلاش براي جدايي بين نحله هاي سياسي داخل، هدفي است كه جامعه را از سياست نااميد ميكند كه بي ترديد در صدر اولويت هاي سياسي غرب قرار دارد. براين اساس حاصل جمع فرمول هاي موجود غرب، اين خواهد شد كه توان نظام سياسي معطوف به انسجام در عرصه داخلي شود. آن چيزي كه نيروي نظام سياسي را بيش از پيش به خود معطوف مي كند و اراده ملي براي رسيدن به اهداف ملي را تحت تأثير قرار دهد.
مروري بر سناريوهاي امنيتي غرب براي توليد چالشهاي انتخاباتي در نيمه دوم سال ضروري است. در اين بين يك نكته مهم، «تئوري آنتي پيچ» است، آنتي پيچ عبارت است از توليد پيچ امنيتي با اين هدف كه ايران نتواند از «پيچ بزرگ تاريخي» عبور كند.
در اين بحث كه مقدمات آن هم اكنون مشهود است، موضوعات اقتصادي و به خصوص تحريمها نقش مؤثري دارند. در تحريم، كاهش سطح توليد و افزايش دستمزد رخ خواهد داد و به اين دليل كه سلاح نرم و تبليغات نيز پشت سر آن قرار دارد موجب افزايش سطح مطالبات و توقعات در داخل مي شود. نارضايتي ها اقتصادي شايد بخشي از آن استفاده از قدرت هوشمند و نه نرم توسط غرب عليه ايران باشد، ولي زمينه اين را فراهم مي كند كه بر افكار عمومي تأثير گذاشته تا متأثر از «عدم تحمل افكار عمومي»، نظام به غرب در خصوص مذاكرات هسته اي امتياز دهد. بنابراين انعطاف نظام سياسي در پس نارضايتي هاي اجتماعي خواهد بود كه زمينه آن توسط رسانه هاي غربي (بازوي جنگ نرم) از يكسو و فشارهاي اقتصادي (به عنوان بعد اصلي قدرت هوشمند) از ديگر سو اتفاق مي افتد. شرايطي كه مطلوب غرب خواهد بود تا هم مشاركت سياسي در انتخابات 92 و هم تأثير آن منفعلانه شود.
راه هاي مقابله با جنگ نرم
راه هاي سلبي: براي مقابله با جنگ نرم، نخست بايستي ويژگي هاي اين نوع جنگ را آناليز كرده و خوب شناخت؛ بايستي جامعه هدف اين مقابله يعني افكار عمومي به خوبي روشن شود؛ آگاه سازي افكار عمومي نسبت به دروغ پراكني هاي غرب با تقويت رسانه هاي خودي و تلاش براي بين المللي كردن اين رسانه ها به درستي صورت گيرد تا نظام سياسي و اجتماعي پيوندي گسست ناپذير از هم داشته باشند.
راه هاي ايجابي: بهره وري از منابع قدرت نرم مثل «ايدئولوژي اسلامي»، «قدرت نفوذ رهبري»، «حماسه آفرينيها»، «درجه بالاي وفاداري ملت به حكومت» و ... . از ديگر راه هاي ايجابي، گسترش دامنه و شمول فعاليتهاي فرهنگي چه در عرصه داخلي و چه
بين المللي است. تقويت نيازهاي اقتصادي و فرهنگي مردم از ديگر راههاي مقابله با جنگ نرم است. بهره وري از وزن ايران براي تأثيرگذاري بر افكار عمومي دنيا از طريق كاربرد ديپلماسي عمومي در اين زمينه بسيار مهم است. استفاده از عمليات رواني متقابل عليه غرب و به ويژه استفاده از رسانه براي پرده برداري از فجايع حقوق بشري آمريكا يكي ديگر از راه هاي استفاده از قدرت نرم است.
 


تلاش صهيونيست ها براي مقابله با نفوذ ايران در افغانستان

بنابر گزارش مركز مطالعات امنيت ملي مستقر در تل آويو، اسرائيل و آمريكا بايد توجه داشته باشند كه آيا اتخاذ رويكردي جديد در قبال افغانستان مي تواند براي آنها امتيازات استراتژيك را در منطقه به همراه داشته باشد.كارشناسان رژيم صهيونيستي مي گويند: توسعه جامعه مدني افغانستان مي تواند با نفوذ فزاينده ايران در منطقه مقابله نمايد.
اين گزارش پس از درخواست هاي مكرر »ميشل فلورنوي«( Michle Flournoy ) معاون سياسي سابق وزير دفاع آمريكا از سران دو كشور منتشر گرديد مبني بر اينكه روابط خود را با رهبران غيرنظامي افغانستان و جامعه مدني نوپاي اين كشور تقويت نمايند.
«گيلعاد شر»( Gilead Sher ) پژوهشگر ارشد اين موسسه و رئيس دفتر سابق نخست وزير كه از نويسندگان اين گزارش نيز بود، اظهار داشت كه او و همكارش يعني «اوريت پرلف»( Orit Perlov ) از كارشناسان رسانه هاي جديد، جامعه مدني افغانستان را مورد بررسي قرار دادند تا روشن سازند اسرائيل و آمريكا براي مقابله با تهديد ايران در آينده بايد در كدام حوزه ها اتحادهاي قوي برقرار نمايند.
شر گفت از آنجاكه تهران آشكارا تهديد كرده است كه با كمك نمايندگان خود يعني حزب الله و حماس اسرائيل را از بين خواهد برد، لذا بررسي استراتژي هاي مناسب براي تعامل با بازيگران منطقه اي در افغانستان جهت مقابله با نفوذ ايران در منطقه بسيار حائزاهميت است.
اينكه ايران نفوذ قابل ملاحظه اي بر همسايه شرقي تحت سلطه طالبان سابق دارد، تعجبي نخواهد داشت زيرا دو كشور علاوه بر روابط تاريخي، مذهبي، فرهنگي و زباني مرز مشترك نيز با يكديگر دارند.
اين گزارش مي افزايد: پس از خلع يد طالبان از قدرت در سال 2001 ، ايران در زيرساخت هاي افغانستان بويژه در ايالات غربي اين كشور سرمايه گذاري عظيمي نموده و به اين كشور تقريباً يك ميليارد دلار كمك كرده است. در حال حاضر، همزمان با خروج نيروهاي آمريكا و ناتو كه از سال 2014 آغاز گرديده است، تهران نيز در حال تقويت تلاش هاي خود براي اعمال فشار بر دولت افغانستان است.
بنابر اظهارات احمد خالد مجيديار، پژوهشگر ارشد مركز مطالعات سياست خارجي و دفاعي موسسه امريكن اينترپرايز در واشنگتن، اگرچه كاخ سفيد تلاش نموده است تا با كمك ايران در افغانستان ثبات را برقرار سازد اما تهران از خاك اين كشور به مثابه ميدان جنگ عليه آمريكا همچنان سود مي برد.
مجيديار همچنين ادعا كرد كه ايران در طول دهه گذشته با ارسال اسلحه و ارائه كمك هاي آموزشي و مالي «حساب شده» به نيروهاي طالبان ياري رسانده است هم در راستاي نمايش قدرت خويش و هم در جهت بازداشتن آمريكا از انديشيدن به گزينه حمله نظامي عليه تاسيسات هسته اي تهران.
مجيديار گفت: با اين وجود، ايران خواستار بازگشت سني هاي افراطي (طالبان) به قدرت نيست كه از لحاظ ايدئولوژيكي و سياسي با ايران شيعي مخالف بوده و از متحدان رقباي منطقه اي تهران نظير عربستان سعودي و پاكستان به شمار مي روند.
وي در ادامه چنين اظهار داشت: «تهران با كمك به شورشيان در افغانستان قصد دارد تا اين پيام را به واشنگتن انتقال دهد كه در صورت تهديد نظامي ايران در بحث هسته اي مي تواند تلاش هاي كاخ سفيد براي برقراري ثبات در افغانستان را تضعيف نمايد.»
مجيديار خاطرنشان ساخت: علاوه بر توسعه زيرساخت هاي افغانستان، جمهوري اسلامي ايران تلاش هاي جدي در راستاي حملات تهاجمي از طريق شيوه هاي «قدرت نرم» بكار بسته است، از جمله پرداخت پول به سياست مداران افغان براي تاثير گذاشتن بر سياست هاي اين كشور به نفع ايران، كمك و سازماندهي گروههاي شيعي و تامين بودجه موسسات خيريه طرفدار ايران نظير كميته امداد امام خميني.
وي همچنين افزود: «ايران مبالغ هنگفتي را در رسانه هاي نوشتاري و خبرپراكني طرفدار ايران و مخالف آمريكا در افغانستان سرمايه گذاري نموده است.»
رويترز در گزارش ماه جاري خود ادعا كرد كه تقريباً يك سوم رسانه هاي افغانستان از لحاظ مالي يا از طريق تامين تجهيزات از سوي دولت ايران مورد حمايت قرار مي گيرند.
مدير امنيت ملي افغانستان در ماه آوريل اعلام كرد كه چند شبكه تلويزيوني و يك خبرگزاري كمك هاي مالي از دولت ايران دريافت داشته اند و اينكه شبكه هاي تلويزيوني تمدن و نور تبليغات طرفدار ايران پخش مي نمايد.
لطف الله مشعل سخنگوي شوراي امنيت ملي نيز گفت كه خبرگزاري فارس و شبكه دولتي پرس تي وي در افغانستان به طور غيرقانوني فعاليت مي كنند.
تحليل گران منطقه اي مي گويند: نفوذ فزاينده ايران بر رسانه هاي افغانستان مي تواند عواقب جدي براي آمريكا و اسرائيل به دنبال داشته باشد .
«استيون كلاينمن»( Steven Kleinman ) افسر اطلاعاتي سابق آمريكا و مدير بخش تحقيقات استراتژيك در مركز مشاوره امنيتي «سوفان گروپ»( Soufan Group) هشدار داد كه آمريكا و اسرائيل بايد نفوذ تهران بر رسانه هاي افغانستان را جدي بگيرند.
كلاينمن گفت: «باوجوديكه اغلب مردم فكر مي كنند جنگ فقط حول محور تسليحات فيزيكي است، اما هدف نهايي استفاده از اين ابزارها در جهان فيزيكي همواره تاثير گذاشتن بر حوزه درك و شناخت افراد بوده است: يعني حوزه تصميم گيري، روحيه و باور افراد به وجود حاكميت براي محافظت از آنها.»
وي همچنين افزود: «استفاده هوشمندانه از رسانه به مثابه بهره گيري از ابزارهاي به مراتب كم هزينه و بلاواسطه تري براي تحقق اهداف موردنظر از طريق امواج راديو و تلويزيون است كه دولتها زماني فقط در ميادين جنگ به آنها دست مي يافتند. و اگر افراد حاكم در درون نظام جمهوري اسلامي فقط يك مسئله ياد گرفته باشند، اين است كه چگونه بر اذهان مردم آن هم در سطح گسترده تاثير گذارند.»
ضمناً، گيلعاد شر از واشنگتن و تل آويو خواست تا به حمايت مالي تهران از رسانه هاي افغانستان «به عنوان منبع بروز نگراني جدي» توجه نمايند.
پرلف خاطرنشان ساخت كه تنها راه براي اسرائيل جهت توسعه روابط خويش با افغانستان مي تواند از طريق كشور هند باشد كه در حال تقويت قدرت نرم خود در افغانستان است.
« همزمان با خروج نيروهاي خارجي، ايران نيز تلاش هاي خود را با هدف تغيير اين معادله دو چندان نموده است.»
منبع : مشرق نيوز
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14