(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 20 شهریور 1391 - شماره 20303

نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (3)
معتمدالدوله: عامل پيوند فتنه «باب »و «بهائيان» با استعمار

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (3)

معتمدالدوله: عامل پيوند فتنه «باب »و «بهائيان» با استعمار

مريم صادقي
E-Mail:shayanfarkayhannews.ir
هر دو دسته مورّخين دلايل غيرقابل انكاري را براي اثبات ادعاي خود آورده اند ولي با كمي دقت به مجموع نوشته ها و قرائن به دست مي آيد كه هردو هريك به نوعي در تخم ريزي و انعقاد نطفه بابيه شركت داشته اند.
پس از آنكه علي محمد، ادعاي باب امام زماني خود را اعلام كرد، كارگزاران استعمار روسيه، تمام تلاش خود را در حمايت از باب به كار گرفتند، آنها با ترفندهاي مختلف، سعي در جلب نظر شاگردان و پيروان سيدكاظم رشتي نمودند، ولي در اين راه موفقيت چنداني بدست نياورند و فقط هجده نفر از آنان كه بعداً براساس حروف ابجد به «حي» معروف شدند با وي همراهي نمودند.60 سپس علي محمد به طرف بصره و از آنجا به بوشهر رفت، در اثر سر و صدايي كه ياران وي پديد آوردند، مورد تعقيب حكومت شيراز قرار گرفت و پس از دستگيري در مجلسي كه براي محاكمه ي وي در حضور علماي شيراز تشكيل گرديد حاضر شد و كليه ي دعاوي خود را انكار كرد و گفت: «لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غائب بداند لعنت خدا بر كسي كه مرا باب امام بداند...».61
پس از اين جريان به واسطه ي ارتباط پنهاني با حاكم اصفهان، منوچهر خان گرجي،62از شيراز گريخت و به اصفهان پناهنده شد و تا هنگام مرگ منوچهر خان با وجود اصرار دولت مركزي به اعزام باب، در پناه منوچهر خان زيست.63در اصفهان باب به توصيه منوچهر خان كم تر در انظار ظاهر مي شد. غيبت باب از انظار و توجه روز افزون حكمران اصفهان نسبت به اين امر و برخي عوامل و مقتضيات اجتماعي آن عصر بر اهميت باب افزود و مريدان او را بيش از پيش به حمايت و طرفداري او واداشت.64
علت حمايت معتمدالدوله از باب را مي توان در دشمني وي با روحانيون دانست. او از اهالي گرجستان بود و علاقه اي به مذهب شيعه نداشت زيرا از قدرت فوق العاده ي روحانيون سخت ناراحت بود به همين دليل تصميم گرفت براي تضعيف قدرت روحانيون، علي محمد شيرازي را نزد خود نگه دارد.65
در ربيع الاول سال 1263ق، معتمد الدوله از دنيا رفت و با مرگ او گرگين خان، حاكم جديد اصفهان به دستور دولت مركزي علي محمد را روانه ي تهران كرد، ولي حاج ميرزا آقاسي (صدر اعظم وقت) صلاح نديد كه علي محمدباب به تهران وارد شود لذا دستور داد وي را به زندان ماكو و چهريق ببرند.66 و همين دوري علي محمد شيرازي از مردم باعث شد كه استعمارگران نهايت بهره را از اين فرصت برده و شايعه ظهور باب و امام زمان (عج) را در بين مردم افزايش دهند. در طول اين مدت همواره ياران باب آشكارا و پنهاني با وي در تماس بودند و اغتشاشاتي را در گوشه و كنار به وجود آوردند كه منجر به قتل گروه بسياري از مسلمانان بي پناه گرديد. يكي از اين حوادث شورش ملاحسين بشرويه (از ياران علي محمد شيرازي ) بود. با توجه به آنچه در روايات شيعه آمده كه، در هنگام ظهور امام زمان (عج) گروهي از خراسان به رهبري سيدي خراساني و با پرچم هاي سياه رنگ به ياري حضرت خواهند شتافت وي نيز چنين كرد .روس ها با يك برنامه ريزي دقيق، پس از زنداني شدن سيدمحمدعلي باب در قلعه چهريق ماكو، يكي از كارگزاران خود به نام «ملاحسين بشرويه» را به خراسان فرستادند67.
ملاحسين در روستاهاي آن منطقه، شايعه اي مبني بر ظهور امام زمان (عج) رواج داد. مردم ساده دل روستايي كه از ظلم و جور حكومت و اربابان خود به ستوه آمده بودند، براي اين كه به افتخار ركاب امام زمان (عج) برسند از يكديگر سبقت مي جستند. دسته دسته به ملاحسين بشرويه ي پيوستند، تا براي نجات علي محمد شيرازي ، ابتدا به پايتخت و پس از آن به آذربايجان بروند. زماني كه خبر اين هجوم به شاه قاجار رسيد، به سرعت دستور داد سربازان حكومتي به جانب خراسان گسيل شوند. سربازان، در نزديكي قصبه بسطام -حوالي شاهرود كنوني- روستائيان را قلع و قمع نمودند.68
در سال 1264ق كه هنوز علي محمد شيرازي زنده بود و در زندان ماكو روزگار مي گذرانيد، گروهي از پيروان وي كه غالباً شيخي مذهبي بودند، در دشت بدشت (حوالي كاشان) گرد آمدند تا درباره ي رهايي علي محمد باب از زندان با يكديگر رايزني كنند.69
در اين دشت، ميرزا حسينعلي70 بيست و دو روز حدود هشتاد نفر از بابيان را ميزباني كرد. و كميته ي سه نفره ا ي شامل خود و بارفروش و زرين تاج 71 تشكيل دادند كه شب ها به رايزني مي پرداختند و صبح ها نتايج آن را به صورت فراميني به بابيان ابلاغ مي كردند.72 در اين اجتماع بود كه سخن از نسخ شريعت اسلام رفت و قره العين بدون حجاب و باآرايش و زينت به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت كه امروز روزي است كه قيود تقاليد سابقه شكسته شد تا آن زمان پيروان باب، احكام اسلام را نشكسته بودند و علي محمد شيرازي را مهدي موعود مسلمانان مي پنداشتند.اما اين اقدام قره العين مايه حيرت همگان را فراهم ساخت. 73
دولت مركزي براي رفع فتنه باب و شورش ها تصميم گرفت كه محرك اصلي يعني باب را محاكمه كند و نتيجتا باب در حضور وليعهد (ناصر الدين ميرزا) از كليه ي دعاوي خود مجدداً توبه و استغفار نمود.74
پس از مرگ محمدشاه قاجار، ناصر الدين ميرزا بر تخت نشست و امير كبير زمام كشور را بدست گرفت. در آن هنگام بابي ها در چند نقطه ي ايران، شورش و آشوب به راه انداختنه و به قتل و غارت مردم پرداختند. اميركبير براي فرونشاندن فتنه باب و بازگرداندن امنيت در كشور سعي كرد با معرفي كامل باب او را رسوا و مفتضح كند ولي در جريان كار دريافت كه اين كار غيرممكن است و معتقد شد كه تا باب زنده است، هر روز شورش از گوشه اي بروز خواهد كرد و عده اي را گمراه خواهد نمود. لذا عليرغم فشارها و مخالفت هاي خارجي ها، تصميم گرفت. او را از ميان بردارد. لذا اميركبير فتواي قتل باب را از علماء گرفت و در روز 28 شعبان 1266ق، در شهر تبريز، مقابل ارك دولتي او را به دار آويخت.75
همين اقدامات امير كبير باعث كينه بابيان از وي مي شود به طوري كه برخي از نويسندگان اين قشر در صدد خدشه دار ساختن چهره امير برآمدند. براي نمونه عباس امانت76 در كتاب قبله عالم سعي نموده چهره اي متفاوت از آنچه هم اكنون از اميركبير در افكار عمومي مردم ما وجود دارد به نمايش گذارد. امانت در اين كتاب تلاش مي كند چهره استقلال طلب امير كبير را به شدّت مخدوش سازد و آنچه اميركبير در طول مدّت قريب به سه سال صدارت خود آن اهتمام ورزيد، توانست تا حدود زيادي اعتبار از دست رفته كشور را باز گرداند، زير سوال ببرد.77وي از همان ابتدا اميركبير را شخصيتي مرعوب در مقابل انگليس عنوان مي دارد:«ميرزا تقي خان در مقابل پشتيباني روس ها از قهرمان ميرزا، عقيده داشت كه بدون رضايت انگليسي ها هيچ كس نمي تواند در اين جا فرمان براند و هيچ پادشاهي نمي تواند مملكت را اداره كند.»78 وخامت اوضاع آذربايجان و نگاني سرنوشت ناصرالدين، ميرزا تقي را برآن داشت كه اين مطلب محرمانه را با كنسول بريتانيا در ميان گذارد و علاوه بر آن، خواستار مداخله انگليسي ها بشود.
نكته قابل تاًمل كه درباره علي محمد شيرازي وجود دارد، تناقض در ادّعاهاي مطرح شده از جانب وي مي باشد. سيد علي محمد در آغاز امر، خود را ذكر و باب امام شمرده و نام دوازده امام شيعيان و پدران وي را تا علي ابن ابيطالب به صراحت ياد مي كند.79 و در گفتگوهاي خصوصي به اطرافيان خود، چنين مي گويد: «من مبشر ظهور امام زمان و باب او هستم و هر كس كه به ظهور حضرت مهدي (عج) اعتقاد و ايمان دارد بايد ابتدا با من كه باب او هستم بيعت كند.80» ولي با كمال شگفتي پس از مدّتي ادّعايش را فراتر مي برد و ابتدا ادّعاي مهدويت و پس از آن ادعاي ربوبيت و احكام قرآن را به گمان خود نسخ و قوانين ديگري ابداع و اختراع مي كند. چنان كه در مجلس تبريز به صراحت ادعاي «مهدويت» نمود و چنين اظهار مي كند كه:«من همان قائم موعودي هستم كه هزار سال است منتظر او هستند.81»
از باب چندين اثر به جاي مانده، از جمله آن كتابي در تفسير يوسف (ع)، به نام قيوم الاسماء است كه در اين كتاب، خود را از پيامبر اسلام (ص) نيز بالاتر دانسته و در توجيه آن مي گويد: به دليل آن كه مقام محمد (ص) مقام الف بود مقام من نقطه!!!82
همچنين مجموعه بعضي خطابات و پاره اي كلمات عربي نظير صحيفه بين الحرمين كه بين مكه و مدينه نوشته شده و كتاب بيان(مشهورترين كتاب باب)كه به عربي و فارسي نوشته شده در دست است. با بيان اين كتاب را، كتاب آسماني مي دانند و معتقداً اين كتاب به باب وحي شده است.83
پس از اعدام باب عموم بابيه يكي از يارانش به نام ميرزا يحيي را به عنوان جانشين وي پذيرفتند. ميرزا يحيي (متولد1246ق) فرزند كوچك ميزرا عباس نوري معروف به ميرزا بزرگ از مستوفيان و منشيان عهد محمدشاه قاجار بود. وي در چهارده سالگي در سال 1260 به باب پيوست و در اولين مأموريت تبليغي ملاحسين بشرويه اي در خراسان و مازندران وي راهمراهي مي كند. ميرزا يحيي از جمله ياران باب بوده كه از زمان فرمان زنداني شدن وي در چهريق تا زمان اعدامش مرتب با او مكاتبه داشته است.84
در سال 1265ق، باب، ميرزا يحيي را به جانشيني خود انتخاب و اين تصميم را طي نامه هايي به پيروان خود مي رساند.85
ميرزا يحيي در هنگام گرويدن به باب بسيار جوان بود به همين جهت باب او را «صبح ازل»، «حضرت ثمر»، «وحيد» و به نام هاي ديگري مي خواند. چون در هنگام مرگ باب زمان نوزده سال بيشتر نداشت ميرزا حسينعلي، برادر بزرگتر وي زمام كارها را در دست گرفت. به جاي او نشست و چنان كرد كه باب خواسته بود. «بيان» را كه دفتر ديني بابيان بودد و ناقص بود به پايان رسانيد.
پس از سوء قصد به جان ناصر الدين شاه، ميرزا يحيي مانند ديگر بابيان از سوي حكومت مجبور به ترك ايران شدو از نور با لباس مبدل به صورت درويشان از ايران خارج شد.86
ميرزا يحيي دائما از مردم كناره مي گرفت و اين كار هم به موجب توصيه ي باب بود كه نمي خواست جانشينش در معرض انظار و افكار باشد. كليه ي ملاقات ها و مكاتبات او با بابيه، به وسيله ي ميرزا حسينعلي كه سمت وكالت او را داشت انجام مي گرفت.87
از ميرزا يحيي كتب متعددي در دست است نظير «مستيقظ اخلاق روحانيون» و «آثار الازلي»، «كتاب نور» و هشتاد رساله و مقالات ديگر كه بر سبك و رويه ي سيدباب مرقوم داشته و كتابي نيز در شرح قضيه ي باب به اسم «محمل بديع در وقايع ظهور منيع» نوشته است
60 - مرتضي امين نيا، آشنايي با بهائيت، ص 50.
61 - محمد محمدي اشتهاري، بابي گري و بهائي گري، ص48.
62 -منوچهر خان گرجي(معتمدالسلطنه)از رجال مشهور دوره سلطنت فتحعليشاه و محمد شاه قاجاربوده است. وي جزء اسرائي بود كه آقا محمد خان قاجار در سال 1209 ق، او را از تفليس به ايران اورد. منوچهر خان در دربار فتحعليشاه قاجار مناصب گوناگوني بدست آورد. در سال 1229ق، كه يحيي ميرزا حاكم گيلان شد، منوچهرخان به سمت پيشكاري همراه وي مي شود. منوچهرخان پس از درگذشت فتحعلي شاه در سال 1252ق، به جاي بهرام ميرزا به حكومت كرمانشاه، لرستان و خوزستان منصوب شد و در سال 1252 ق، به حكومت اصفهان منصوب مي شود. مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، ج4، صص159-162.
63 - امان الله شفا، نامه اي از سن پالو، ص 14.
64 - علي اصغر شميم، ايران در سلطنت دوره قاجار، ص154.
65 - محمدرضا فشاهي، واپسين جنبش قرون وسطايي در دوران فئودال، ص 86.
66 - محمدمحمدي اشتهاردي، بابي گري و بهائي گري، ص 50.
67 - امان الله شفا ، نامه اي از سن پالو، ص 14.
68 - مرتضي امين نيا، آشنايي با بهائيت، ص 52.
69 - مصطفي حسيني طباطبائي، ماجراي باب وبهاء، ص 133.
70 -يكي از ياران باب مي باشد كه پس از مرگ باب ادعاي جانشيني باب رامي كند كه نهايتا فرقه بهائيه را به وجود مي آورد.
71 -طاهره قزويني (قره العين) دختر ملا صلاح برغاني و عروس شيخ محمد تقي برغاني، در سال 1233ق، در قزوين در يك خانواده مهم روحاني قزوين به دنيا آمد بعد از تحصيل فقه و اصول و كلام و ادبيات عرب به آثار شيخ احمد احسائي و سيد كاظم رشتي روي آورد. علاقه وي به شيخيه تا جا يي بود كه براي ديدار سيد كاظم همسر و فرزندان خود را رها مي كند و راهي كربلا مي شود اما به علت فوت سيد موفق به ديدار وي نمي شود و به وسيله دولت عثماني به قزوين فرستاده مي شود. بعد از گذشت يك سال و با كشته شدن پدر و پدر شوهرش به دست پيروان باب راهي به اتهام همكاري در قتل ملا محمد برغاني زنداني مي شود كه با طرح نقشه اي از جانب حسينعلي نوري و كمك بابيان از زندان فرار مي كند و در بدشت به بابيان مي پيوندد.حاجي ميرزا جاني كاشاني، نقطه الكاف، صص 240-241.
72 - محمدباقرنجفي، بهائيان، ص 545.
73 - نبيل زرندي، تاريخ نبيل زرندي، صص271-273.
74 - امان الله شفا، نامه اي از سن پالو، صص 15-14.
75 - علي اكبر هاشمي رفسنجاني، اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار، ص 220 -122.
76 - عباس امانت در سال 1326 در ايران متولد شد. وي در سال 1971م، ليسانس خود را از دانشگاه تهران گرفت و سپس با ادامه تحصل در دانشگاه آكسفورد، موفق به اخذ دكترا در سال 1981م، گرديد.
77 - سليمي نمين،، نقد بررسي دفتر مطالعات و دوين تاريخ ايران، ص36.
78 - عباس امانت، قبله امانت، ص82..
79 - مصطفي حسيني طباطبائي، ماجراي باب و بهاء، ص 46.
80 - محمد امين نيا، آشنايي با آئين بهائيت، ص 58.
81 - مصطفي حسيني طباطبائي، همان، ص 47.
82 - علي محمدباب، تفسير سوره يوسف، به نقل از محمد امين نيا، آشنايي با آئين بهائيت، ص 58.
83 - محمدامين نيا، همان، ص 62.
84 - محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري و بهايي گري، ص 55.
85 - اعتضاد السلطنه، فتنه باب، صص 209-208.
86 - اعتضاد السلطنه، فتنه باب، صص 209-208.
87 - همان، ص 157.
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14