(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 28 شهریور 1391 - شماره 20309

حد و مرز ورود به امور دنيوي (چراغ راه)
عوامل ازدياد رزق و روزي
ضرورت كسب توشه بيشتر براي سالك (سلوك عارفانه)
نقش بي بديل »اخلاق« در دنيا وآخرت
حضرت معصومه (س)، نموداري از فضايل اهل بيت (ع)
رابطه تهمت و ايمان
راهكار نجات از گرفتاري ها (حكايت خوبان)


حد و مرز ورود به امور دنيوي (چراغ راه)

قال لقمان لابنه: يا بني! لاتدخل في الدنيا دخولا يضر باخرتك ولا تتركها تركا تكون كلا علي الناس.
حضرت لقمان فرزند خويش را نصيحت مي كند: اي فرزندم! داخل در دنيا مشو به طوري كه به آخرت تو ضرر زند، و دنيا را هم به طور كلي ترك مكن كه سربار جامعه باشي1.
بحارالانوار، ج 73، ص 124
 


عوامل ازدياد رزق و روزي

پرسش:
براساس آموزه هاي وحياني چه عواملي موجبات ازدياد رزق و روزي انسان را در حيات فردي و اجتماعي او فراهم مي آورد؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
علل و اسباب ازدياد رزق و روزي فراوان است و آيات و روايات نيز اهم آنها را يادآوري كرده است. در اينجا به چند عامل از مجموع آنها ذيلا مي پردازيم:
1-وضو داشتن
وضو داشتن علاوه بر برخورداري از نورانيت باطني و بهداشت ظاهري، در افزايش رزق و روزي انسان و رسيدن او به مقاصد مورد نظر موثر است. امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايد: كسي كه براي انجام كاري بدون وضو حركت كند و به مقصود خود نرسد پس كسي جز خود را سرزنش نكند. (وسايل الشيعه، ج 17، ص 79)
همچنين آن حضرت وضو گرفتن قبل و بعد از غذا خوردن را در افزايش رزق و روزي موثر دانسته و تصريح مي فرمايند: وضو گرفتن پيش و پس از غذا، فقر را از بين برده و رزق را افزايش مي دهد.
(مكارم الاخلاق، ص 140)
2-پذيرايي از ديگران
دنياي ما دنياي عمل و عكس العمل است و همانند كوه هر صدايي را به گوينده آن باز مي گرداند، بر اين اساس هرگونه رحمت و مهرباني نسبت به ديگران، موجب فرود آمدن رحمت خداوند بر انسان و نامهرباني با آدميان، موجب سلب نعمت و رحمت حق بر انسان مي شود. در اين رابطه يكي از عوامل ازدياد رزق و روزي، پذيرايي و احسان به ديگران است. اين عامل چنان شتابان بر رزق انسان موثر است كه به حركت سريع كارد در چربي كوهان شتر تشبيه شده است. پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمود: «سرعت رسيدن رزق به كسي كه به ديگران غذا مي دهد، از سرعت حركت كارد در كوهان شتر بيشتر است». (كافي، ج 4، ص 51)
همچنين آن حضرت در روايتي ديگر «مهمانداري» را هديه اي الهي دانسته كه موجب افزايش رزق و روزي اهل خانه مي شود. «هنگامي كه خداوند خير و خوبي گروهي را بخواهد، به آنان هديه مي دهد. گفتند: آن هديه چيست؟ فرمود: مهمان! چرا كه مهمان رزق خود را (به خانه صاحب خانه) مي آورد و گناهان اهل خانه را مي برد. (معارج اليقين في اصول الدين، ص 378)
3-انفاق مال
براساس آموزه هاي وحياني، انفاق هاي واجب و مستحب مال و ثروت، زمينه جلب رزق و روزي الهي را فراهم مي آورد. دخت گرامي پيامبر اسلام(ص) در علت تشريع زكات فرمود: «خداوند بر شما واجب كرد... زكات را براي افزايش رزقتان» (دلايل الامامه، ص 113) صدقه نيز به عنوان يكي از انفاق هاي مستحب، در افزايش رزق و روزي انسان موثر است. در آموزه هاي ديني ما، صدقه و بذل و بخشش مال به فقرا، نه تنها ثروت انسان را كاهش نمي دهد و انسان را دچار فقر نمي كند، بلكه ثروت را افزايش داده و داروي فقر انسان معرفي شده است. مطابق توصيه امام علي(ع) «رزق خود را با صدقه دادن نازل كنيد» (نهج البلاغه، حكمت 132)
«فقر (خود و ديگران) را با صدقه و بخشش مالتان چاره نماييد.» (غررالحكم، 5156) البته صدقه و بخشش پنهاني، از اخلاص و تاثيرگذاري بيشتري برخوردار است. از همين رو امام باقر(ع) فرمود: «نيكي و صدقه پنهاني، فقر را از ميان برمي دارد.»(بحارالانوار، ج 74، ص 81)
 


ضرورت كسب توشه بيشتر براي سالك (سلوك عارفانه)

(اي سالك طريق عبوديت!) تا مهلت داري در مصيبت خويش تفكرنما و تا تو را فرصت از دست نرفته، براي روز حسرت و پشيماني و طول اقامت در روز قيامت و وحشت هاي روز رستاخيز، خود را آماده و بسيج كن و بر نفس خويش كه در اين دنيا آن را به ناز و نعمت و خوشي و راحت عادت داده اي و از عذاب و نقمت و سختي روز قيامت غافلش ساخته اي، گريان شو و بگو:
اي معبود من! و آقاي من! و مولاي من! به كدام يك از كارها به نزدت شكايت آورم؟! و براي كدام يك از آنها ناله كنم و گريان شوم؟! آيا به درد و شكنجه و سختي آن بگريم؟! يا براي درازي و طول مدت بلاء بنالم؟! و يا از بيم «مار و عقرب» ضجه كنم؟! يا از زحمت زنجير و پتك هاي آهنين فرياد آورم؟ شايد از اين انديشه، كمي به هوش آيي و پندگيري و به وسيله بازگشت و توبه راست و درست، براي سفري كه در پيش داري، توشه اي برگيري و خود را آماده و مهيا سازي و با كار نيك، كار زشت را نابود نمايي، همانا پروردگار، آمرزنده و دوستدار بنده خويش است و پادشاه مهربان و خوش پذيراي رعيت خود مي باشد. از بندگانش توبه را مي پذيرد و نيكي اندك را به ثواب بسيار، جزا مي بخشد، گناهان را مي زدايد و كردارهاي زشت را به چندين برابر از كارهاي نيك تبديل مي فرمايد.(1)
1- المراقبات، ج1، ص 11
 


نقش بي بديل »اخلاق« در دنيا وآخرت

آيت الله جوادي آملي
« اخلاق اسلامي » ارائه دهنده راهكارهاي مناسب براي تأمين سلامت زندگي انسان در دنيا و حيات جاودانه او پس از مرگ بوده و در سير و سلوك به مبدأ نا متناهي هستي همواره انسان را رهنمون است.
مطلب پيش رو تحليل حكيمانه فقيه اخلاقي « حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظلّه) » از محتواي رشته هاي علمي اخلاق براي تأمين سعادت انسان در زندگي اخروي است كه تقديم خوانندگان عزيز مي شود.
تبيين محتواي اخلاق بر اساس سه رشته علمي
اخلاق بركات فراواني دارد كه فنون سه گانه و علوم سه گانه را زير مجموعه خود دارد. اخلاقي كه در اسلام مطرح است گذشته از اينكه روابط خانوادگي را، اجتماعي را، سياسي را تنظيم مي كند و كمبود قانون را ترميم مي كند؛ سه كار اساسي به عهده اوست كه آن در بحث هاي اخلاق و علوم بشري مطرح نيست.
اخلاقي كه در اسلام مطرح است، تنها اين نيست كه انسان مشكلات دنيا را حل كند ! بلكه طب اساسي،معماري و مهندسي اساسي وهنر و زيبائي را زير مجموعه خود دارد. اخلاق در اسلام اين سه رشته را زير مجموعه خود دارد؛ گذشته از اينكه مشكلات خانوادگي و اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي دنيا را تأمين مي كند، هم باعث درست اجراء شدن قانون است و هر جا هم قانون نقص داشت، اخلاق متمّم اوست و مشكلات دنيا را تأمين مي كند.
غالب مشكلات كشور در اثر فقدان « اخلاق »
الآن مشكلات دنيائي ما فقدان « اخلاق » است، نه ( قانون ) ! اينكه شما مي بينيد 7 ـ 8 ميليون پرونده به دستگاه قضائي مي رود، بودجه هاي سنگيني صرف زندان بردن و زندان رفتن مي شود، عدّه زيادي هم در دستگاه قضائي وقت صرف مي كنند، همه اينها براي فقدان اخلاق است. يعني شما در اين 8 ميليون پرونده، 7 ميليونش مربوط به الفباي اخلاقي است؛ مشكلات علمي نيست ! يك كسي به ديگري فحش گفته يا او را زده يا تجاوز كرده يا مالش را گرفته يا به موقع تخليه نكرده يا حقّش را اداء نكرده؛ اينها الفباي دين است كه اينها را همه ما مي دانيم، اينها مشكلات علمي نيست ! فحش گفتن بد است، تجاوز بد است، سرقت بد است؛ همه اينها را ما مي دانيم ! پرونده ها هم در همين زمينه هاست. هم قانون صحيح تصويب شده، هم قانون اجراء مي شود، منتها مشكلات اخلاقي اين مفاسد را به بار مي آورد ! اگر اخلاق در جامعه راه بيفتد؛ اين 7 ـ 8 ميليون پرونده شايد بشود 100 يا 200 پرونده ! مشكل جامعه ما علم نيست كه ما كمبود علم داشته باشيم ! مشكل جامعه ما قانون نيست، قانون كمبودي ندارد، در اجراي قانون كمبودي نيست؛ عمده اخلاق است كه يا در اجراء تضعيف مي شود يا در جهات ديگر. غرض اين است كه اخلاق نه تنها مشكلات كشور را،بلكه مشكلات دنيا را هم حل مي كند؛ سه رشته از رشته هاي عميق فني مربوط به آخرت را هم به همراه دارد.
تأمين سلامت جان و نفس؛ رشته اوّل اخلاق اسلامي
رشته اوّل اين است كه ما وقتي وارد نشئه آخرت مي شويم، وارد برزخ مي شويم؛ زنده وارد بشويم، نه مرده ! بعضي ها مرده وارد مي شوند، بعضي ها زنده وارد مي شوند. كافر وارد صحنه آخرت مي شود، ولي مرده است؛ خيلي از معارف آخرت را درك نمي كند. او كر و كور است؛ او فقط جهنّم را مي بيند و سوخت و سوز را مي بيند و كفّار و اشرار را مي بيند ! اينطور نيست كه كفّار در قيامت، انبياء، اولياء، معارف بهشت، ولايت، عصمت، نبوّت و اينها را درك بكنند! كافر،مرده وارد مي شود، فقط حيات جهنّمي دارد و سوخت و سوز را درك مي كند! همين هائي كه طبق سوره مباركه طه به خدا عرض مي كنند: خدايا ! چرا ما را كور محشور كردي: ربّ ل م حشرتن ي اعمي و قد كنت بصيراً (1). خدا مي فرمايد: ما تو را كور محشور نكرديم ! هر جوري كه در دنيا بودي، الآن هم همان جوري. در دنيا مسجد بود، حسينيه بود، روحانيت بود، مراكز علمي و فرهنگي بود؛ اينها را نديدي ! جاهاي فساد بود، آنها را ديدي ! الآن هم همين طوري؛ بهشت هست و انبياء هست و اولياء هست، آنها را نمي بيني؛ جهنّم را به خوبي مي بيني ! درباره همين گروه آيه نازل شد كه اينها مي گويند: ربّنا ابصرنا و سم عنا (2)، همين كورها؛فقط جهنّم را مي بينند، كفّار را مي بينند ! يك جوري است كه همين حقيقت دنيائي به صورت هاي ديگر در قيامت ظهور مي كند. پس اينها مرده وارد قيامت مي شوند، زنده وارد نمي شوند ! اخلاق يك فنّي است كه آدم را زنده مي كند؛ طوري است كه وقتي انسان وارد صحنه برزخ شد، بهشت را، درجات بهشت را، ولايت را، عصمت را، نبوّت را، معارف ديگر را، اسماء حسناي خدا را به خوبي ادراك مي كند؛ اين اوّلين كار است !
اين طب اخلاقي، هم حيات را تأمين مي كند، هم سلامت را ! ا ذ جآء ربّه ب قلب سليم (3) از همين قبيل است، لا ينفع ماأ و لا بنون. لا من اتي الله ب قلب سليم (4) از همين باب است؛ سلامت دل را طب اخلاقي تأمين مي كند، حيات دل را طبيب اخلاق مشخص مي كند؛ يعني طب، انسان را زنده مي كند، يك. بعد از اينكه زنده كرد، جلوي بيماري هاي او را مي گيرد، دفعاً؛ دو. اگر بيمار شد، يعني خداي ناكرده آلوده شد، گناه كرد؛ بيماري او را بر طرف مي كند، رفعاً؛ سه. يعني سه كار مي كند؛ احياء، دفع المرض، رفع المرض. اين دفع المرض همان است كه از آن به (بهداشت ) ياد مي شود، رفع المرض همان است كه از آن به ( درمان ) ياد مي شود؛ اين اوّلين رشته از رشته هاي عميق است كه اخلاق اسلامي مسئول اوست.
صيانت و حفاظت از عقايد؛ رشته دوّم اخلاق اسلامي
دوّم، معماري و مهندسي است؛ ما يك بدني مي خواهيم كه در فشار قبر و مرگ و دالان ورودي برزخ نپوسد، از پا در نيايد ! خيلي ها هستند كه در هنگام مرگ بسياري از خوانده ها از يادشان مي رود، چون در قبر همين الفباي دين را از ما سؤال مي كنند، مي گويند: من ربّك، ما د ينك، ما ك تابك، ما ق بلتك؛ اينها الفباي دين است، خيلي ها يادشان نيست ! الآن در دنيا آنهائي كه مسلمان شناسنامه اي اند، ولو ( معاذ الله ) اهل نماز نباشند، از آنها سؤال بكند دينتان چيست، مي گويند: اسلام است. پيامبرتان كيست؟ مي گويد: وجود مبارك حضرت است. چون اين حقيقت براي او ملكه نشد، با طامّه موت، با فشار مرگ اينها از يادش مي رود. در قبر از او سؤال مي كنند من ربّك، نمي داند ! سؤالات قبر، سؤالات خيلي آسان است؛ مشكلات علمي را كه در قبر از آدم سؤال نمي كنند! مي گويند: دينت چيست، مي گويند: خدايت كيست، مي گويند: كتابت چيست؛ اين يادش نيست !
زيرا مرگ نظير سل و سرطان نيست؛ سرطان درد آور است، ولي تحمّل مي شود! مرگ يك حادثه اي نيست كه تحمّل پذير باشد ! اگر تحمّل پذير بود كه آدم قالب تهي نمي كرد!! مرگ تمام توان را مي گيرد؛ هيچ چيزي مثل مرگ نيست !! اگر كسي يك معماري قوي نداشته باشد، يك قلب قوي نداشته باشد، مي گويد: من هر چه خوانده ام، همه از ياد من ب رفت (5) ! برخي ها بعد از 70 يا 80 مرحله از عذاب،تازه به يادشان مي آيد كه مي گويند: پيامبر ما كسي است كه قرآن بر او نازل شده، هنوز نام مبارك حضرت يادشان نمي آيد !! مگر مرگ كار آساني است؟ ما اگر يك معماري قوي نداشته باشيم، يك ساختمان قوي، يك بدن سازي قوي عقلي و بدن دروني را محكم نسازيم؛ با فشار مرگ همه خاطرات از يادمان مي رود ! اين دو كار.
برخورداري از خلق و خوي نيكو؛ رشته سوّم اخلاق اسلامي
سوّم اين است كه همه ما مي خواهيم زيبا محشور بشويم. در دنيا به دست ما نيست كه به صورت يوسف در بيائيم؛ اين اقليم ها، منطقه هاي سردسير، منطقه هاي گرمسير، شمالي بودن، جنوبي بودن، قطبي بودن، خطّ استوائي بودن؛ اينها تأثير بسزائي در رنگ پوست دارد، اين دست ما نيست ! و فخر هم نيست؛ حالا يك كسي رنگين پوست بود يا يك كسي سفيد پوست بود؛اين افتخار نيست ! نه صهيب رومي افتخاري دارد، نه بلال حبشي رنج مي برد؛ زيبائي و غير زيبائي دنيائي نه دست ماست نه ملاك فخر است !
ولي درباره قيامت، هم دست ماست؛ هم ملاك فخر است يا ملاك شرم!اينكه ما در قيامت رو سياه محشور بشويم يا رو سفيد؛ اين دست خود ماست! زيبا محشور بشويم يا زشت، اين دست ماست ! اگر كسي رو سياه محشور شد، شرمنده است؛ همه مي فهمند اين سابقه سوء دارد ! اين كه در قرآن فرمود: يوم تبيضّ وجوه و تسودّ وجوه (6)؛ همين است. اين كه به ما گفتند : هنگام وضو گرفتن، هنگام شستن صورت بگوئيد:اللّهمّ بيّ ض وجه ي يوم تسودّ ف يه الوجوه و لا تسوّ د وجه ي يوم تبيضّ ف يه الوجوه (7)، همين است. خدايا ! آن روزي كه يك عدّه در قيامت رو سياه محشورمي شوند، ما را سفيد روي كن؛ اين دست خود ماست! ما مي توانيم مثل يوسف باشيم، مي توانيم با جمال باشيم، مي توانيم زيبا رخ باشيم، مي توانيم هم زشت صورت باشيم؛ اين را مي گويند: ( هنر ). پس هنر زيبائي، زير مجموعه اخلاق است، معماري و محكم كاري زير مجموعه اخلاق است، طب و تأمين حيات، بهداشت و درمان زير پوشش اخلاق است. اخلاق در اسلام اين كارها را به عهده دارد، گذشته ازاينكه مشكلات دنيا را هم حل مي كند.
همراهي علم با عقيده؛ شرط تخلّق به اخلاق اسلامي
براي اينكه اين بحث هاي اخلاقي كه از آيات و روايات به دست مي آيد، براي ما كارساز باشد؛ بايد همزمان با علم يك كار ديگر انجام بدهيم؛ با يك دست اين مسائل را بفهميم، با دست ديگر اين مسائل را به جان خودمان گره بزنيم تا بشويم متخلّق يا عالم عادل و عالم با عمل. ما با هر دستي بايد يك كار خاص بكنيم؛ با يك دست، بين موضوع و محمول گره بزنيم كه اين كار حوزه و دانشگاه است.
مراكز علمي كارشان اين است كه موضوعات و محمولات را حاصل مي كنند، پژوهش مي كنند، تحقيق مي كنند، مي بينند اين محمول مال اين موضوع هست يا نه؛ آن موضوع صاحب اين محمول هست يا نه؛ اگر محقّقانه و عالمانه براي آنها ثابت شد كه آن موضوع صاحب اين محمول است، اين محمول مترتّب بر آن موضوع است؛ بين اين موضوع و محمول گره مي زنند كه در كتاب هاي علمي اصطلاحاً قضيه را « عقد » مي گويند،يعني انسان با يك دست بين موضوع و محمول گره مي زند، اين كار دست اوّل است كه كار علم است و حوزه و دانشگاه دارند.
با دست ديگر بايد محصول اين علم را با جانمان گره بزنيم كه اين مي شود « عقيده ». اگر محصول علمي با جان ما گره نخورد، ما ديگر عالم با عمل نمي شويم، ما ديگر متخلّق نمي شويم؛ ما فقط همان عالميم. يك بيان نوراني حضرت امير دارد كه فرمود: كم م ن عال م قد قتله جهله. چون آن يافته را با جانمان گره نزديم، اينجا جاي جهالت شد. اين جهالت با اين علم درگير مي شود،جهالت كشنده علم است ! لذا حضرت فرمود: كم م ن عال م قد قتله جهله و ع لمه معه لا ينفعه (8).ما براي اينكه عالم با عمل بشويم، محصول كار ما روشن بشود؛ ما بايد برنامه هاي حوزه و دانشگاه را كه عقد است و ايجاد رابطه بين موضوع و محمول است با عقيده كه گره زدن به جان است جمع بكنيم و هماهنگ بكنيم؛به اين مي گويند: ( ايمان )، به آن مي گويند: ( علم )؛به اين مي گويند: « تديّن »،به آن مي گويند:« دين شناسي ». دين شناسي غير از دين باوري است؛ ما هيچ چاره اي براي اخلاقمان نداريم لا ب التّديّن و الا يمان. يعني آنچه را كه فهميديم با جانمان گره بزنيم كه به اين مي گويند:« عقيده ».
تعبير جالب قرآن كريم از « عقيده »
قرآن كريم از اين گره زدن و عقيده پيدا كردن يك تعبير لطيفي دارد. خداوند هم پيامبر را در كتب انبياي قبلي معرفي كرد كه معرفي آن حضرت در سوره مباركه اعراف آمده. هم امت پيامبر را همراه و در صحابت پيامبر معرفي كرد، كه اين در پايان سوره مباركه فتح و سوره مباركه اي كه به نام حضرت است آمده كه فرمود: اش دّاء علي الكفّار رحماء ب ينهم(9)، بعد ازآن هم اين جمله ها هست كه فرمود: مثلهم ف ي التّوراه و الا نجيل كزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوق ه يعج ب الزّراع (10).
فرمود: پيروان پيامبر اسلام (ص) آن طوري كه ما در كتاب هاي قبلي، مخصوصاً انجيل بيان كرديم؛ اينها مثل يك خوشه و شاخه اي اند. اين خوشه گندم، برنج و جو همين طور است؛ غالباً اين گياهها اينطورند. اينها اگر درخت باشند كه ساقه تنومند دارند و اگر خوشه باشند نظير خوشه گندم يا جو، براي اينكه باد اينها را نلرزاند و نشكند، اينها بعد از چند سانت يك گره اي دور خودشان مي بندند، كمر بند اينهاست؛ كمرشان را محكم مي بندند. كسي كمربند به اينها نداد، خود اين خوشه گندم كمربند براي خودش درست مي كند. شطأه فآزره؛ اين را ازير مي كند. ازير و وزير تقريباً به يك معناست. يعني گره مي زند، كمربند محكم به دور خود مي بندد؛ لذا هر بادي اين خوشه را نمي لرزاند، اين خوشه را نمي شكند؛ چون خودش كمربند دارد. آنگاه فاستغلظ، محكم مي شود؛ فاستوي علي سوق ه ، روي پاي خودش مي ايستد. يعني ما در انجيل گفتيم مسلمانها خودكفايند، روي پاي خودشان مي ايستند، به ديگري متّكي نيستند، كسي نمي تواند اينها را بلرزاند، كسي نمي تواند اينها را بشكند؛ اينها را ما گفتيم. اينها، هم وصف مسلمانهاست، هم دستور اسلامي است !
همان طوري كه اين خوشه گندم عقيده پيدا مي كند، يعني آنچه را كه از زمين و هوا مي گيرد در درون خود گره مي بندد؛ لذا ميوه مي دهد، روي پاي خودش مي ايستد. ما هيچ چاره اي نداريم، مگر اينكه آنچه را در حوزه ها و دانشگاهها مي خوانيم، يعني براي ما علم حاصل مي شود كه مواد غذائي است كه عقد است؛ يعني رابطه بين موضوع و محمول است، آن را با جانمان گره بزنيم، بشويم معتقد. وقتي معتقد شديم، هيچ كسي كاري به ما ندارد؛ يعني نمي تواند كار داشته باشد !
ايمني از انحرافات، ثمره عقيده صحيح
خداي سبحان در قرآن فرمود: شما به كسي حمله نكنيد، امّا طوري باشيد كه كسي نتواند درباره شما طمع كند: و ليج دوا ف يكم غ لظهً (11)، اين امر غائب است؛ نه اغل ظوا عليه م ! يعني شما طوري باشيد كه آنها بفهمند نمي توانند با شما درگير بشوند! اين امر غائب است، يعني آنها حتماً بايد احساس بكنند كه شما ستبريد و تأثير ناپذير كه به لطف الهي نظام ما اينطور است، بيگانه هم الآن همين احساس را دارد. و ليج دوا ف يكم غ لظهً، غير از اغل ظوا عل يه م است ! آن اغل ظوا عل يه م در ميدان جنگ است. اين رابه صورت امر غائب فرمود: حتماً بايد طوري باشد كه دشمن احساس كند و بفهمد شما مثل كوهيد ! شما گاهي مي بينيد؛ در منطقه هاي كوير وقتي كه يك گردباد آمده، اين شن ها را جمع مي كند، چند متر بالا مي آورد؛ اين ديگر كوه نيست ! اين مي شود كثيب مهيل، با يك مشت از بين مي رود !! امّا وقتي انسان جبل راسخ شد، ديگر بيگانه طمع نمي كند ! اين وقتي است كه انسان آنچه را ياد مي گيرد، با جان خود گره ببندد؛ وقتي گره بست، نه بيراهه مي رود، نه راه كسي را مي بندد؛ نه مزاحم كسي است، نه كسي مي تواند مزاحم او باشد !
بنابراين اخلاق چهار تا فائده دارد كه يكي از آن چهار فائده كه خيلي ضعيف است اين است كه دنيا را اصلاح مي كند. خود دنيا كه حداكثر 100 سال است نسبت به ابديت قابل قياس نيست ! و انسان براساس تعليمات ديني مرگ را مي ميراند، نه اينكه مرگ انسان را بميراند !! انسان با مرگ از پوست به در مي آيد، نه بپوسد ! اين ديد كجا، آن ديد كجا ! خيلي ها فكر مي كنند مرگ پايان خط است؛ انبياء آمدند، گفتند: اين اوّل راه است ! اگر كسي بعد از مرگ را نفهمد، دنيا براي او يك منطقه رهائي است. بنابراين اخلاق اوّلين فائده اش اصلاح دنياست، آن 3 فائده عميقش به اصلاح آخرت بر مي گردد كه اصلاح آخرت با ابديت ما سر و كار دارد.
بيانات معظم له در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمع كثيري از طلاب، دانشجويان و اقشار مختلف مردم، قم ؛ بنياد اسراء ـ 1/ 7/ 1389
(1) طه/ 125
(2) سجده/ 12
(3) صافات/ 84
(4) شعراء/ 88 ـ 89
(5) سعدي شيرازي
(6) آل عمران/ 106
(7) جامع الأخبار/ 64
(8) نهج البلاغه/ حكمت 107
(9و10) فتح/ 29
(11) توبه/ 123


حضرت معصومه (س)، نموداري از فضايل اهل بيت (ع)

در ميان فرزندان پسر امام موسي كاظم(ع) هيچكدام همسنگ حضرت امام رضا(ع) نبودند و در ميان دخترانشان، محدث گرانقدر مرحوم حاج شيخ عباس قمي به هنگام بحث از دختران حضرت موسي بن جعفر(ع) مي نويسد: «برحسب آنچه به ما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه، فاطمه بنت امام موسي كاظم (ع) معروف به حضرت معصومه (س) است» (منتهي الامال ج 2 ، ص 241 )
آن بانوي آسماني مقامي رفيع داشتند كه ائمه معصومين از ايشان با جلالت و عظمت تجليل و تكريم نموده اند. بطوري كه حتي پيش از ولادت پدر بزرگوارش، نام ايشان بر زبان بعضي از ائمه طاهرين آمده و از مقام والاي ايشان سخن گفته اند. امام صادق(ع) در روايتي فرمودند: ... بانويي از فرزندان من به نام »فاطمه« دختر موسي، در آنجا رحلت مي كند كه با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند« ( بحارالانوار ج 6 ، ص 216 )
فضايل حضرت معصومه(س)
شرافت خانوادگي:
انتساب ايشان به بيت وحي، رسالت و امامت نشان از شرافت و اصالت خانوادگي آن حضرت است.
امام رضا(ع) در زيارتنامه، به شرافت نسبي حضرت معصومه(س) و نسبت ايشان با چهارده معصوم(ع) اشاره فرمودند كه از جمله آن موارد: »بنت رسول ا...» و »بنت ولي ا...» و »اخت ولي ا...» است كه وجود اين امر را مي توان سرچشمه ساير فضائل و كمالات معنوي و روحاني آن بانوي آسماني دانست. افزون بر آن، زندگي در خانه و تربيت توسط پدر بزرگوارش امام موسي كاظم(ع) و همچنين زندگي در كنار برادرش حضرت رضا(ع) سبب شد تا از تعاليم عاليه و الهي آن رهبران الهي بهره مند شوند. بنابراين، مي توان آن بانوي بزرگوار را يكي از بهترين الگو ها و نموداري از فضايل اهل بيت (ع) دانست.
عبوديت:
ارتباط با خداوند از طريق دعا و نيايش و عبادت معبود به دست مي آيد. نمونه هايي از عبادت و رازونياز با خداوند متعال كه در واپسين روزهاي عمر شريفش در قم با آنها قرين بود و طي 17 روز ادامه داشت در روايات نقل شده است. (سفينه البحار ج 1 ، ص 124 )
آن حضرت با تأسي از پدر و مادر بزرگوارش، (عيون اخبار الرضا
ج 1 ، ص 27 ) بسياري از اوقات شبانه روز خود را به مناجات و عبادت و خضوع در پيشگاه ذات احديت مي گذراند. اگر چه اين مدت از لحاظ زماني كوتاه بود، ولي نمونه اي از يك عمر عبوديت و بندگي و
دل بريدن از غير خدا بود.
شفاعت:
مقام شفاعت موهبتي الهي است كه خداوند تعالي به آنان كه روحشان به جلوه قدسي مزين است عنايت مي كند.
شفاعت؛ به معناي واسطه شدن براي انجام كاري است، مثل واسطه شدن در آمرزش گناهان در نزد خداوند تعالي. طبق اعتقادات اسلامي خداوند تعالي براي پيامبران، اوصياي الهي، شهدا و مقربان درگاه خود اين حق را قرار داده تا آنها در پيشگاه خداوند وساطت و شفاعت نمايند.
اعتقاد به اين اصل، زمينه ساز اصلاح و اميد به بخشيدن گناهان از سوي خداي تعالي است. نه اينكه مشوقي براي انجام گناهان باشد تا انسانها را در انجام گناهان جسورتر كند. پس اگر خداوند سبحان به افرادي مقام و حق شفاعت را اعطا نموده، اين امر بيانگر شايستگي و مقام والاي آنهاست كه به ما نشان مي دهد، پذيرش شفاعت آنها، نوعي تكريم و تعظيم آنها محسوب مي شود.
از جمله كساني كه در روايات به شفيعه بودنش تصريح شده، حضرت فاطمه معصومه(س) است. در ميان بانوان از خاندان رسالت و طهارت، حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت فاطمه معصومه(س) از شفاعت گسترده اي برخوردارند. دايره شفاعت افراد به تناسب عظمت روحي و گستردگي مسؤوليت آنهاست. نتيجه اينكه شفاعت حضرت معصومه(س) براي همه شيعيان و در مراتب بهشت حتمي است و اين امر از عظمت روحي و ميزان تقرب و آبرو و شأن او نزد خدا و رسول خدا(ص) حكايت دارد.
در شفاعت حضرت معصومه(س) همين بس كه دو امام معصوم (ع) به آن اشاره فرموده اند:
1- امام صادق(ع) فرمودند: با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند(مستدرك الوسايل ج 10 ، ص 206 )
2- در متن زيارت نامه اي كه امام رضا(ع) براي زيارت خواهرشان حضرت فاطمه(س) به سعد قمي آموزش داده اند مطالب بسيار مهم و فضايل كم نظيري برايشان بيان شده كه از جمله در قسمتي از اين زيارتنامه به موضوع شفاعت ايشان اشاره فرموده اند: اي فاطمه معصومه! براي من نزد خداوند تعالي در بهشت شفاعت كن.بنابراين، حضرت رضا(ع) درخواست شفاعت از حضرت معصومه(س) را با يادآوري شأن و موقعيت الهي آن حضرت گنجانده اند. بطوري كه در اين فراز از زيارت آن حضرت، به روشني و صراحت به قدرت شفاعت ايشان اشاره شده و دليل آن هم، شأن و منزلت والاي حضرت معصومه(س) در پيشگاه خداوند است.
زيارت:
بزرگداشت مفاخر و صاحبان كمال، امري لازم است كه اين امر سبب بقا و استمرار حيات علمي، معنوي و... آنان خواهد شد. افزون بر آن، زيارت باعث مي شود تا ميان نسلهاي گذشته، حال و آينده، نوعي ارتباط و الفت و همبستگي برقرار شود. در روايات نسبت به زيارت توصيه و تأكيد زيادي شده است. درباره فضيلت زيارت حضرت فاطمه معصومه(س) رواياتي از معصومين وارد شده كه خود بهترين سند در ارتباط با فضايل ايشان است.
ائمه اطهار هم پيروان خود را تشويق به زيارت مرقد نوراني ايشان نموده و پاداش نيك هم براي آن بيان كرده اند كه در بعضي از آنها وعده صريح و قطعي بهشت به زائران قبر حضرت معصومه(س) داده شده است:
1 - شيخ صدوق پيشواي محدثان شيعه با سند صحيح از امام رضا(ع) در فضيلت حضرت معصومه(س) روايت مي كند كه فرمودند: «هر كس او (فاطمه معصومه) را زيارت كند، بهشت از آن اوست»
( بحار الانوار ج 102 ص 265 )
پيام اين حديث شريف براي پيروان اهل بيت (ع) اين است كه آن حضرت جايگاه عالي در پيشگاه خداوند و مقام و فضيلت زيادي دارد كه اگر زائر با شناخت و معرفت و الگوپذيري از آنها، به زيارتشان برود، شايستگي ورود به بهشت را خواهد داشت.
2- امام رضا(ع) فرمودند: »هر كس حضرت معصومه(س) را در قم زيارت كند، همانند كسي است كه مرا زيارت كرده باشد« (ناسخ التواريخ ج 3 ص 6822 )
از:سايت تبيان


رابطه تهمت و ايمان

خليل آقاخاني
تهمت و اتهام زني آن است كه انسان براساس جهل و يا گمان، صفت يا عملي را به ديگري نسبت دهد. البته تهمت را بيشتر درباره عمل به كار مي برند و مي گويند به فلاني درباره انجام فلان كار تهمت زده اند. زماني اين اصطلاح به كار مي رود كه كاري كه به شخص نسبت داده مي شود، زشت ، بد جرم يا گناه باشد؛ يعني كارهايي كه عقل و عقلاء و شريعت و قانون آن را نمي پسندد و آن را منكر و زشت مي داند.
ريشه اتهام زني يا در جهالت شخص يا در دشمني و حسادت شخص نهفته است.
كسي كه ديگري را به زنا و دزدي و يا هركار زشت و بدي متهم مي كند، يا به سبب جهالت و ناداني چنين كاري را مي كند يا اينكه مصلحت و منفعتي دراين اتهام زني براي خود تصور مي كند.
متهم كننده مي كوشد كه شخصي را از گردونه حذف كند و اعتبار او را خدشه دار سازد يا مي خواهد با اتهام زني او را مجازات و تنبيه كند و حتي به زندان افكند يا موجبات قتل و كشتن او را فراهم آورد. مثلاً وقتي اتهام زنا يا قتل را به مرد و زني نسبت مي دهد، گاه مي خواهد با اين اتهام عرض و آبروي او را ببرد يا زمينه كشتن او را به طريقي فراهم آورد.
حسادت، ريشه اتهام زني
اگر متهم كننده از روي جهالت، اتهام زني كرده باشد مي شود او را با آگاه سازي از اين رفتار دور كرد؛ ولي ريشه بسياري از اتهام زني ها حسادت ها و دشمني هاست؛ از اين رو نمي توان اميد داشت كه با برخوردهاي منطقي جلوي اين رفتار زشت متهم كننده را گرفت. كسي كه از روي حسادت يا دشمني اتهام را وارد مي كند، درصدد اين است كه شخص را از جايگاه واقعي و طبيعي خود ساقط كند و جان و مال و عرض او را در خطر قرار دهد. منافع و مصلحت هاي فردي و گروهي و حزبي در بسياري از موارد عامل اتهام زني است. از اين رو در ميان نزديكان و رقبا اتهام زني افزايش مي يابد.
البته گاه اصطلاح اتهام در دادگاه مطرح مي شود كه براساس اسناد و مداركي است كه هنوز اثبات نشده و قطعيت نيافته است؛ چنين اتهام زني در دادگاه كه از سوي اشخاص يا دادستان انجام مي گيرد، چون مبتني بر يك سري اسناد و مدارك ظني معتبر يا غير معتبر يا حتي قطعي غير اثبات شده درمراجع ذي الصلاح است، اشكالي ندارد؛ چرا كه اين اتهام زني همراه با مدرك و شواهد براي اثبات جرم و بزه يا گناه است و هدف از آن تطهير جامعه از رفتارهاي نابهنجار و ضد قانوني و زشت است.
اما آنچه در اينجا مورد بحث ماست اتهاماتي است كه درجامعه از طريق جلسات عمومي و رسانه هاي همگاني يا حتي جلسات خصوصي مطرح مي شود و به قصد تضعيف جايگاه اشخاص و حذف شخصيتي و حتي فيزيكي انجام مي گيرد و داراي دو خصوصيت است: نخست اينكه اتهام مبتني بر ادله و شواهد معتبر ظني و علمي و قطعي نيست؛ دوم اينكه در مراجع داراي صلاحيت براي احقاق حق و يا دفع مفسده اي انجام نمي گيرد؛ بلكه اتهام هايي واهي و خيالي مبتني بر دروغ و كذب يا توهم و يا شواهد غيرمعتبر ظني يا با خاستگاه منفعت و مصلحت شخصي يا جمعي است كه جهت آبروريزي و تضعيف يا حذف فيزيكي شخص انجام مي گيرد. چنين اتهام زني در اسلام، هم گناه و هم در برخي موارد جرم است و در صورتي كه شخص عليه اتهام زننده شكايت كند مجازات را به همراه خواهد داشت.
در كاربردهاي عربي واژه افتراء به معناي تهمت مذموم به كار مي رود. افترا بر وزن افتعال از واژه فري گرفته شده و در لغت به معناي جعل و ساختن دروغ است. (لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه فري) افتراءزننده با نسبت دادن سخن يا فعل ناحق يا صفت نادرست به ديگري بر آن است تا مقاصد زشت و نادرست خود را برآورده ساخته و تحقق بخشد؛ هر چند اين نسبت دادن برخاسته از اعتقاد افترازننده و از روي جهالت حتي جهل مركب نه بسيط باشد. در عربي واژه بهتان نيز در معنايي نزديك به اتهام و افتراء به كار مي رود هر چند كه ميان آنها تفاوت هائي وجود دارد كه در كتب فروق اللغه آمده است.
آب شدن ايمان با تهمت، چون آب شدن نمك در آب
در آيات قرآني بهتان و افتراء و تهمت زدن، امري زشت و ظلم دانسته و از آن پرهيز داده شده است. (ممتحنه، آيه12؛ نساء، آيه 156؛ مريم، آيات 16 و 27) خداوند در آيه 58 سوره احزاب و 20 سوره نساء افتراء و انتساب گناه ناكرده به مؤمنان را گناهي آشكار مي شمارد و در آيات 6 و 7 سوره نور اتهام زننده را ملعون معرفي مي كند كه سزاوار لعن از سوي خداوند است.
از نظر قرآن كساني كه افتراء، اتهام دروغين و بهتان مي زنند، افزون بر اين كه سزاوار لعن خدايند، انسان هاي فاسقي هستند كه حكم فسق بر آنان بار مي شود و شهادت و گواهي آنان معتبر نيست (نور، آيه4) و در برخي از موارد نيز حكم افتراء بر آنان جاري مي شود كه هشتاد ضربه تازيانه است. (همان)
امام صادق(ع) باتوجه به تأثيرات منفي اتهام هاي دروغين بر روابط اجتماعي و فروپاشي اعتماد و انسجام اجتماعي، اتهام زني را بسيار زشت و بد مي داند كه اگر در جان و جامعه اي درآيد آن را از درون به نابودي مي كشاند. آن حضرت(ع) مي فرمايد: اذا اتهم المؤمن اخاه انماث الايمان من قلبه كما ينماث الملح في الماء؛ هرگاه مؤمن به برادر ديني خود تهمت بزند، ايمان در قلب او از ميان مي رود، همچنان كه نمك در آب، ذوب مي شود. (كافي، ج2، ص361، ح1)
بنابراين، كسي كه اهل ايمان است نمي تواند به تهمت به عنوان يك امر مثبت يا سازنده بنگرد، بلكه مي بايست آن را دشمن ايمان خود بشمارد و به شدت از آن پرهيز كند، چرا كه حتي اگر خود اهل تهمت نباشد اما كنار اتهام زنان قرار گيرد مانند نمك خيس و مرطوب مي شود و كارآيي خودش را از دست مي دهد. به اين معنا كه آثار بد اتهام در ايمان شخص تأثيرات منفي خواهد گذاشت و دين و ايمان او را بر باد مي دهد. پس لازم است كه از اتهام زدن و شنيدن در هر زماني بويژه در عرصه هاي اجتماعي پرهيز كنيم و جامعه را از بلاي بي اعتمادي دور نگه داريم. بخصوص كساني كه در رسانه ها و مشاغل سياسي فعاليت مي كنند، به اقتضاي نوع كار و فعاليتشان بيشتر در معرض خطر اتهام زني هستند و لذا آنان بيش از سايرين بايد مراقب افكار و زبان و گفتار خود باشند.


راهكار نجات از گرفتاري ها (حكايت خوبان)

از حضرت امام رضا(ع) روايت شده كه حضرت نوح(ع) وقتي كه سوار كشتي شد، خدا به او وحي كرد كه اي نوح اگر از غرق مي ترسي هزار بار بگو «لااله الاالله» سپس از من نجات بخواه تا تو و ايمان آورندگان به تو را از غرق نجات دهم.
وقتي كه همگي در كشتي مستقر شدند و ريسمان ضخيم كشتي را باز كردند، باد تندي وزيد، نوح(ع) آن قدر مهلت نيافت كه حتي صد بار «لااله الاالله» بگويد، بلكه فقط به زبان سرياني گفت: «لااله الاالله» صد بار، كشتي آرام گرفت.
نوح گفت كلامي كه خدا به وسيله آن نجاتم داد، سزاوار است كه از من جدا نشود آنگاه در انگشتر خود آن را نقش كرد.(1)
از امام صادق(ع) روايت شده كه حضرت نوح اسمش «عبدالغفار» بود و چون بر خودش زياد نوحه مي كرد و (گريه مي نمود) نوح ناميده شد.(2)
براستي كه امت و قوم نوح(ع) به او حمله مي كردند و گلويش را آن قدر فشار مي دادند تا جايي كه نوح(ع) غش مي كرد، وقتي كه به هوش مي آمد، مي گفت: خدايا مرا و قومم را بيامرز براي آنكه آنها نادانند.(3)

1- بحارالانوار، ج11، ص291
2- همان، ص 286
3- كامل ابن اثير، ج1، ص68
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14