(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 29 شهریور 1391 - شماره 20310

دميدن بر نفير اسلام ستيزي
تأملي ديگر بر پشت پرده توهين رسانه اي به مقدسات اسلامي
از جنس 11سپتامبر
در برنامه «هفت» اتفاق افتاد!
مستند واكنش به هتك حرمت پيامبر اعظم(ص) به سازمان ملل ارسال مي شود
توهين به فيلم سازان به جاي عذرخواهي از مردم
تركيه هم سريال ضدايراني ساخت!
نگاهي به جايگاه زن در رسانه هاي غير اعتقادي (بخش دوم)
و خداوند زن را آفريد اما نه از دنده چپ رسانه ها!


دميدن بر نفير اسلام ستيزي

مصطفي انصافي
سينما در غرب به خصوص در ايالات شكست خورده و قطب سينمايي آن يعني هاليوود هيچ گاه به عنوان يك پديده سرگرمي ساز صرف نبوده و نيست. بلكه همواره به سينما به عنوان يك ابزار سياسي به منظور دست كاري هاي سياسي بر اذهان عمومي در ابعاد جهاني نگريسته شده است.
نگاهي كوتاه به آثار پدر بنيانگذار سينماي آمريكا يعني «ديويد گريفيث» به خوبي نشان گر اين اوضاع است. گريفيث زماني كه پـديده كوكلوكس كلان و روحيه ضديت با نژاد سياه دركشورش شدت گرفته به تبعيت از سياستمداران آن كشور فيلم «تولد يك ملت» را ساخت و بر ضد سياه پوستان جامعه خود عمل نمود و سينما را ابزاري براي دشمني با سياه پوستان قرار داد، ولي همين فيلم ساز زماني كه شعله هاي جنگ جهاني اول شروع به برافروختن كرد فيلم «قلب جهان» را ساخت كه در آن يك سرباز سفيد پوست بر پيشاني يك سرباز سياه پوست كه در راه منافع ايالات متحده كشته شده بوسه مي زند. از اين رو سينما از بدو تولدش درغرب ابزاري براي پيشبرد منافع سياستمداران ايالات متحده شد كه ديگر ربط و نسبت خاصي با سرگرمي سازي ندارد.
ايام سپري شد ودر نهايت با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي قرعه دشمني ها به نام اسلام افتاد. اسلامي كه بزرگ ترين درس آن صلح و دوستي و توحيد بود، ولي از آنجايي كه بزرگ ترين مسئله مورد خصومت اسلام، استثمار و استعمار انسان ها كه رويه اي نهادينه شده در نظامات سرمايه داري غرب است، بود پس اين نظامات همه هم و غم خود را معطوف به از راه به در كردن اين دين حنيف كردند به اين خيال باطل كه با كمي تلاش مي توانند اين دين الهي و آسماني و متعالي را مثل ايدئولوژي مادي ماركسيسم به مرز فروپاشي بكشانند كه خود متوجه شدند كه هيچ تلاشي ياراي مقابله با اين دين مبين را ندارد.
برخورد با مسلمانان و اسلام و مسئله اسلام ستيزي درجهان غرب پديده جديدي نيست. اين مسئله ريشه تاريخي دارد وعكس العملي به گسترش اسلام مي باشد.
تاريخ اسلام شاهد چند مرحله توسعه به سمت غرب بوده است. قرن هاي اوليه هجرت، جنگ هاي طبيبي، توسعه امپراطوري عثماني و دهه هاي اخير شاهد چند مرحله متمايز از گسترش اسلام بوده است. گسترش اسلام در قرن هاي اوليه هجرت (قرن هشتم ميلادي)، (از ايتاليا و فرانسه گرفته تا اسپانيا)، نوعي هراس از مسلمانان و اسلام درجهان مسيحيت به وجود آورد. حضور مسلمانان در اسپانيا (آندلس) هشت قرن به طول انجاميد. در قرون 11 تا 13ميلادي، اعلان جهاد عليه مسلمانان در طول جنگ هاي صليبي، برخورد با اسلام و مسلمانان را ابعاد جديدي بخشيد. تسلط مسلمانان عثماني بر بيزانس، پايتخت روم شرقي در قرن 15 ميلادي و تحت كنترل درآوردن بخش هاي گسترده اي از اروپا (كه تا محاصره وين پايتخت اتريش هم پيش رفت) مسيحيان ارتدكس را در مناطق گسترده اي تحت كنترل مسلمانان قرارداد و قلمرو مسيحيت كاتوليك را هم مرز با مسلمانان ساخت. اين دشمني و عناد همواره در بين غربيان ماند و در قرن اخير نيز با تحريكات صهيونيست ها به گسترش ابعاد آن دامن زده شد.
امروز اسلام ستيزي به عنوان حمله به تماميت دين اسلام و معرفي آن به عنوان مشكل اصلي جهان و تعريف دين اسلام به عنوان افراط گرايي، امروزه حضوري جدي و تاثيرگذار در جوامع غربي و حتي رسانه هاي موثر بر افكار عمومي جهان پيدا كرده است. به همين دليل نيز در تمامي كارزارهايي كه مسلمانان در آن درگير هستند، مقصر اصلي پيروان اسلام نشان داده مي شوند.
يكي از عوامل مهمي كه به عنوان دليلي براي گسترش اسلام ستيزي در جوامع غربي مطرح مي شود رشد فزاينده جمعيت مسلمانان در جوامع غربي است. مهاجرت مسلمانان به اين جوامع و تشكيل جوامعي متمايز در داخل جوامع غربي و همچنين گرايش غيرمسلمانان در جوامع غربي به اسلام و رشد بيشتر جمعيت مسلمانان به نسبت ساير سكنه اين جوامع باعث ايجاد و توسعه اجتماع هاي مسلمانان در جوامع غربي شده است. در حال حاضر حدود 15 ميليون مسلمان در اروپا زندگي مي كنند كه براساس برآوردها 30 سال آينده اين رقم مي تواند به 50 ميليون نفر برسد. در اكثر جوامع غربي مسلمانان به بزرگ ترين اقليت مذهبي تبديل شده كه جمعيت رو به افزايش دارند و نسبت قابل توجهي از جمعيت را به خود اختصاص مي دهند و به تدريج به قوه مقننه و حتي مجريه اين كشورها راه مي يابند، ظهور و قدرت يابي اين اقليت رو به رشد با عكس العمل در گروه هاي اكثريت روبه رو مي گردد.
در غرب و خصوصاً در آمريكا جريان وسيعي مشغول هجمه به دين اسلام هستند؛ از چاپ كاريكاتورهاي موهن گرفته تا جنبش ضدمناره و اخيراً هم خواندن آهنگ هايي را به منظور استهزاي ائمه معصومين به راه انداخته اند. در يكي از جديدترين اين تهاجمات فرهنگي فيلمي منحوس به نام «بي گناهي مسلمانان» ساخته شد كه خشم مسلمانان را در سراسر جهان در پي داشت. اين فيلم به لحاظ محتوا كه مزخرفي بيش نيست حتي به لحاظ تكنيك سينمايي هم در اوج بي سليقگي و ابتذال ساخته شده است. گذشته از صحنه هاي سخيفي كه ارزش بيان ندارد، يكي از شيطنت هاي فيلم آن است كه مسلمانان را افرادي شكنجه گر معرفي كرده و در صحنه اي از فيلم يك زن سالخورده به نحو عجيبي شكنجه مي شود؛ در حالي كه در تاريخ اسلام چنين چيزي مشاهده نمي شود. در واقع، در اين فيلم بسياري از جنايت هايي كه نظاميان آمريكايي، اسرائيلي و غربي در سال هاي اخير در حق مردم فلسطين، عراق و افغانستان انجام داده و در «گوانتانامو» و «ابوغريب» مرتكب شده اند را بي شرمانه به اسلام و مسلمانان نسبت مي دهد.
در اين فيلم نقش پيامبر(ص) را يك بازيگر آمريكايي با رفتاري كمدي و توهين آميز بازي مي كند و در آن تلاش شده است تا نزول وحي بر پيامبر(ص) را دروغ معرفي كند. روزنامه وال استريت ژورنال در توصيف اين فيلم نوشت: «فيلم مذكور يك فيلم سياسي و نه مذهبي است و در آن از اسلام به عنوان سرطان ياد شده است. ولي تنها كاركرد فيلم كه هدف اصلي ساخت آن نيز محسوب مي شود، تهاجم به ساحت پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) است تا بتوانند با اين كار به شخصيت عظيم ايشان خدشه وارد كنند كه نهايتاً هم تنها موجب برافروختن شعله هاي خشم مسلمين شدند و در حال سوختن در اين آتش خود ساخته هستند.»
نشريه ليبراسيون چندي پيش فاش كرد كه نام كارگردان فيلم يعني سام باسيل يك نام مستعار است. وي يك شهروند صهيونيست آمريكاست كه به شغل دلالي مسكن اشتغال دارد و اصلا كار وي در رابطه با سينما نيست و حتي خود وي اعتراف كرده كه بودجه پنج ميليون دلاري ساخت آن را از ميان صد ثروتمند صهيونيست جمع كرده است. وي عقايد تند ضداسلامي دارد و حتي در يكي از صحبت هايش دين مبين اسلام را يك نوع سرطان معرفي كرده است.
بعد از انتشار فيلم موهن احساسات مسلمانان جهان به حدي خدشه دار شده است كه سفير آمريكا در ليبي كشته مي شود و همه سفارتخانه هاي آمريكا در سراسر جهان حفاظت مي شوند. اين نشان از ترس موجود در آمريكا از تكرار چنين حركاتي دارد. استكبار خود مي داند كه دست به چه اقدامي زده است و اين اقدامات براساس سناريويي از پيش تعيين شده در سالروز واقعه 11سپتامبر است. توحش غرب تنها در كشتار عظيم ملت ها در جنگ جهاني اول و دوم، كشتار مردم ويتنام، عراق و افغانستان خلاصه نمي شود، بلكه غرب به سركردگي آمريكا سال هاست در يك توحش مدرن فكري به سر مي برد، توحشي كه بيش از همه گريبان گير انديشه و فكر خودشان شده است. سياستمداران آمريكايي از ساخته شدن چنين فيلمي اظهار بي اطلاعي مي كنند ولي كسي باور نمي كند اين واقعه ضداسلامي به صورت تصادفي به وقوع پيوسته است و عوامل و بانيان اين حركت هيچ قصدي جهت هجمه به اعتقادات مسلمانان ندارند. سير سريالي اتفاقات ناگوار اسلام ستيزانه، همگي چون حلقه هاي يك زنجير به هم مرتبط است كه مصدر وقوع آنها آمريكا يا اروپاست. رنگ و ماهيت آنها يكسان و همگي آغشته به «وهن» است. در اين حركت ها، طيفي از نسل جديد غرب حضور دارند كه به بدترين شيوه ممكن سعي در لكه دار كردن چهره بزرگ ترين مقدسات مسلمانان دارند. حركت اخير كه در ايالات متحده و به دست يك كارگردان درجه چندم اسرائيلي براي اهانت به پيامبر اعظم(ص) صورت گرفت، سعي كرد به زعم خود، لطمه شديدي به چهره اسلام و حضرت رسول الله(ص) وارد كند. اين فيلم به لحاظ بار اهانتي كه متوجه جهان اسلام كرد، قابل قياس با حوادث تلخ ديگري مانند نگارش كتاب آيات شيطاني يا انتشار كاريكاتورهاي موهن است، زيرا «سم سيل» به عنوان مجري اين سناريو، در اثر تصويري سطح پايين و موهن خويش، والامقام ترين انسان از ازل تا ابد را به سخره گرفته است.
هدف از ساخت اين فيلم آماتوري تنها جريحه دار كردن اذهان مسلمين بود كه در نهايت نيز به خشم مسلمين و حتي غيرمسلمانان انجاميد و به اميد خدا اين خشم سرچشمه نابودي اين نوع توطئه ها مي شود. مسئله اي كه مي ماند اين است كه اين شيطنت نخستين اهانت به ساحت اسلام و پيامبر اكرم(ص) نيست و آخرين آن هم نخواهد بود در اين ميان مي طلبد كه مسلمانان با هوشياري هميشگي خود اين نوع توطئه هاي پليد را نقش بر آب كنند.
 


تأملي ديگر بر پشت پرده توهين رسانه اي به مقدسات اسلامي

از جنس 11سپتامبر

11سپتامبر، تاريخي كه به زعم بسياري از تحليل گران و تاريخ پژوهان شروع فصل جديدي در روند تاريخ و مناسبات سياسي بين المللي است. رويدادي كه جنگ، خشونت و نفرت پس از آن يادآور خشونت و نفرت جنگ هاي صليبي در سده هاي ميانه است.
11سپتامبر سال2001، روز حمله به برج هاي تجارت جهاني در نيويورك و سرآغاز سناريوي جديدي شد براي لشكركشي هاي تاريخي غرب- به رهبر ايالات متحده- به كشورهاي اسلامي و در پي آن اشغال بخش هايي از خاورميانه و دخالت هاي آشكار و مستقيم نظامي، سياسي و فرهنگي در اين ژئوپليتيك حساس و تاريخي، و البته سرشار از منابع طبيعي و اقتصادي.
11سپتامبر امسال، يعني سال 2012 نيز پس از گذشت يك دهه، باز سناريوي ديگري بر پرده هاي سينما و رسانه رفت. فيلم ضداسلامي و تحريك كننده اي از لابي صهيونيسم كه به طور وسيع در شبكه هاي اجتماعي و رسانه هاي مجازي منتشر شد و خشم مسلمانان را در جاي جاي دنيا برانگيخت. خشمي كه مانند هميشه نشانه هاي جنگ و خشونت را از همان فيلم و ديگر رسانه هاي مرتبط، اگر نه به اندازه فيلم هاي تجاري- سياسي پرهزينه واكشن هاليوود ولي به همان سبك و سباق، به عاريت گرفته است.
سهل انگاري و كوته فكري است اگر بپنداريم جنگ هاي صليبي قريب به يكهزار و500 سال است كه پايان يافته، اين جنگ همچنان ادامه دارد. بايد دانست كه اصولا در خود جنگ هاي صليبي نيز، جنگ اصلي، جنگ ميان اديان و مذاهب نبود و نيست، بلكه در واقع جنگ، جنگ ميان ايدئولوژي ها و نگرش هاي سياسي- اقتصادي است. منطق منطبق با نگرش ماترياليستي و خرد مبتني بر سود اقتصادي غرب، در تقابل با ارزش هاي فرهنگي جوامع شرقي و به خصوص مسلمانان، همان گونه كه در فيلم و سينما و ساير توليدات رسانه هاي سياسي- ايدئولوژيك غرب و به ويژه هاليوود، حاكم بوده و هست. به راستي آغازگر 11سپتامبر چه كساني بودند؟ اين شايد براي هميشه مثل يك راز سر به مهر پوشيده بماند! همان راز مبهمي كه اينك پشت كارگردانان اصلي و تهيه كنندگان واقعي اين فيلم ضداسلامي در رسانه هاي همه گير مانند تويتر، عامل بروز چنين خشم و خشونتي ميان مسلمانان شده است. بحث بر سر ارزش هاي منطبق با ايدئولوژي تحميل شده در فيلم ها و سناريوهاي غربي است. اين كه در آثار خود القا مي كنند؛ ما خوبيم، آنها بداند، ما زيبائيم، آنها زشت اند، ما برنده ايم و آنها بازنده اند و قس علي هذا.
اين خود يك جنگ تمام عيار است. مانند جنگ هاي صليبي، كه شعائرش درست تقابل همين ارزش ها و ضدارزش هاي آشكار در چنين سياست هاي فرهنگي در توليد و تكثير فيلم و ايدئولوژي به صورت توأمان است. منتها تنها تفاوت در اين است كه به جاي آنكه توپ جنگ در زمين دو طرف اين تقابل باشد، اينك غرب بواسطه رسانه و تكنولوژي، اين توپ خانمان سوز را تنها به خاك مسلمانان انداخته است.
سناريوي اين فيلم جديد نيز كه- بسيار خام و نپخته- درست همزمان با 11سپتامبر در رسانه هاي مجازي و همه گير تكثير شد، همچون بسياري از سناريوهاي ديگر مانند قتل بن لادن همچنان شك برانگيز و پرشائبه، در پرده ابهام باقي مي ماند تا بار ديگر ثابت كرده باشد، ارزش هاي انساني- مانند آزادي بيان و حقوق بشر- تنها دست مايه هايي ايدئولوژيك درجهت اهداف سياسي- اقتصادي غرب در جهان سوم هستند كه به شكلي ابهام آميز و گزاف گونه در تكنولوژي و رسانه تكثير و تكرار مي شوند. اين ابهام كه بن لادن كه بود، چگونه آمد و چگونه كشته شد؟ اين ابهام كه چطور ايالات متحده با چنين تكنولوژي نظامي و امنيتي، كه بمب افكن هاي بدون سرنشين آن روزانه چندين روستا را در دره سوات افغانستان نابود مي كنند و سيستم هاي ماهواره اي جاسوسي آن حتي حفره هاي قصر صدام را در حمله به عراق نمايش مي دهند، اما با وجود همه اعلان ها و هشدارها از وقوع چنان عمليات تروريستي به وسعت و گستردگي 11 سپتامبر، در خاك خود باز مي ماند!
به نظر نگارنده 11 سپتامبر و كل تاريخ پس از آن، راوي همان تقابل هاي ارزشي رياكارانه و مبهم، در جهت منافع مبتني بر ايدئولوژي ماترياليستي و رويه امپرياليستي غرب و به ويژه ايالات متحده در برخورد با شرق و به ويژه جهان اسلام است. روايتي كه نتايج آن را هر از چند گاهي به صورت حمله و ترور در خود غرب و خاك اروپا و آمريكا نيز مي بينيم، مانند قتل عام كودكان و نوجوانان در كمپ تفريحي حزب كارگر در جزيره اوتوبا در نروژ يا حوادثي از اين دست. نگارنده اين را باور دارد كه غرب در تبليغ ارزش هاي مورد ادعاي خود رياكارانه برخورد مي كند و به عبارتي در روش خود دور از حقيقت و صداقت عمل مي كند. ارزش هايي مانند آزادي بيان، حقوق بشر و عدالت و برابري براي تمام انسان ها به هيچ رو زشت و نكوهنده نيستند، اما زشت؛ استفاده ابزاري و بهره برداري ايدئولوژيك از اين ارزش هاست. چيزي كه در فيلم تازه پرورده ايالات متحده مشهود است و از آن زشت تر در سالروز 11 سپتامبر. بايد متوجه بود، اين ديگر توهين و افترا تنها به بهانه آزادي بيان نيست بلكه خود نمك پاشي يه زخمي است كه در وهله نخست، خود آنها (آمريكا) ادعاي قرباني بودنش را دارند.
در يازدهمين سالروز 11 سپتامبر، رسانه هاي غربي و به ويژه ايالات متحده دست به پوششي گسترده و پراحساس از مراسم يادبود و گرامي داشت قربانيان آن حادثه زدند، در نيويورك و واشنگتن سخن راني كردند و براي تك تك قربانيان، با ياد نامشان شمع روشن كردند. اما آيا هيچ كس براي كشته شدگان بمب افكن هاي بدون سرنشين آمريكا در پاكستان و قربانيان جنگ در عراق و افغانستان نيز شمعي به ياد بود روشن كرد؟ تروريسم به معناي جنگ نابرابر و ناجوانمردانه، اگر در نيويورك زشت و ناپسند است، بنا به ارزش هاي خود غرب، بايد در عراق و افغانستان و هر جاي ديگر دنيا نيز زشت و غيرانساني قلمداد شود.
م. حميدي


در برنامه «هفت» اتفاق افتاد!

سعيد مستغاثي
اشاره: با تغييرات رخ داده در برنامه تلويزيوني «هفت» كه بارزترين آن تغيير مجري اين برنامه است، انتظار مي رفت كه در محتواي هفت نيز تحولي محسوس رخ دهد. هر چند تفاوت هايي ميان سري جديد و سابق اين برنامه ديده مي شود، اما اين تفاوت ها براي تحول و ترقي «هفت» كافي نبوده است. از جمله در قسمت اخير اين برنامه شاهد بوديم كه زمان زيادي در اختيار كارگردان و تهيه كننده يك فيلم و فيلمسازي قرار گرفت، اما جاي يك منتقد جدي كه به مباحثه وچالش با وي بپردازد در اين نشست خالي بود. سعيد مستغاثي، رئيس اسبق انجمن نويسندگان و منتقدان سينما به اين بهانه يادداشتي را در اختيار صفحه «تصوير روز» كيهان قرار داد كه از نظر مي گذرد.
تصوير روز
در حالي كه توهين و هتاكي اخير غرب
صليبي / صهيوني و سينماي آن به پيامبر عظيم الشان اسلام(ص)، قلب يك و نيم ميليارد مسلمان و همچنين ميلياردها انسان موحد و آزاده را به درد آورده و در پي آن خروش يكپارچه امت اسلام را در اقصي نقاط جهان برانگيخته است، متاسفانه گردانندگان برنامه هفت، در يك اقدام سؤال برانگيز، جمعه 24 شهريور، سازنده يكي از فيلم هاي موهن و ضدارزشي داخلي را دعوت كرده تا در اين برنامه به دفاع از اثر خود بپردازد. فيلمي كه پس از اكران به دليل مضحكه باورهاي ديني و هتك حرمت آيين هاي مذهبي و ارزش هاي اسلامي جامعه، مورد اعتراض بسياري از مردم با بصيرت قرار گرفت، نمايندگان ملت در مجلس به آن اعتراض كرده و حتي برخي ائمه جمعه و جماعات در تريبون نماز جمعه، معاونت سينمايي را به دليل صدور مجوز ساخت چنين فيلم هايي مغاير با ارزش هاي ديني و فرهنگي جامعه، هدف شماتت قرار دادند.
اينك كه پس از بحث و جدل هاي بسيار و چالش هايي كه به خاطر عمل مثبت برخي نهادها و مراكز فرهنگي در عدم اكران فيلم ياد شده (و ساير آثار مشابه) در سالن هاي سينماي متعلق به خود، مابين معاونت سينمايي و اين نهادها صورت گرفت تا حدي كه اكران سينماها را در معرض تعطيلي قرار داد و همچنين پس از گذشت ماه ها از حركت مردمي براي توقف اكران فيلم ياد شده، گويا تازه به ياد گردانندگان برنامه هفت افتاده كه بايستي ميزبان سازنده فيلم توهين آميز فوق الذكر بوده و حرف هاي او را از برنامه هفت پخش كنند، آن هم در روزي كه سراسر جهان، شاهد فرياد اعتراض مسلمانان آزرده خاطر و خشمگين از توهين آشكار به پيامبر اعظم خود است.
و در حالي كه اغلب شبكه هاي سيماي جمهوري اسلامي برنامه هاي ويژه براي بررسي و تحليل و ريشه يابي ابعاد آشكار و پنهان جسارت و گستاخي غرب صليبي/ صهيوني به ساحت مقدس پيامبر خاتم(ص) روي آنتن برده اند، در كمال تاسف برنامه هفت به عنوان يك برنامه تخصصي سينما، در مقابل 10 دقيقه به اصطلاح ميزگردي غيرتخصصي و به اصطلاح سرهم بندي شده براي پرداختن به هتاكي سينماي غرب عليه رسول اكرم(ص) (كه خود مجري برنامه هم در ابتدا اذعان كرد خيلي كوتاه به اين موضوع مي پردازند! و بلافاصله پس از اين 10 دقيقه هم بدون كمتري تحليل يا نتيجه گيري مشخص، بحث نقد و بررسي فيلم كلاه قرمزي پيش كشيده شد)، حدود 45-40 دقيقه نيز به دفاعيات تهيه كننده و كارگردان فيلم «گشت ارشاد» از فيلم ضدارزشي خود اختصاص داده شد (و البته تازه ايشان معترض بودند كه چرا فرصت دفاع به وي داده نمي شود!). جناب كارگردان در اين دفاعيات، به كرات منتقدان خويش را به عدم درك درست و نافهمي از مقدسات و ارزش ها و همچنين قانون شكني متهم نموده و متاسفانه باز هم با هزينه كردن از دفاع مقدس و جبهه و شهيدان، خود را در زير پرچم آنها پنهان كرد. اين در حالي بود كه وي علنا در مقابل دوربين، لباس مقدس نيروي انتظامي و پاسداري از نظام جمهوري اسلامي را مقدس ندانست و اين قداست را ناشي از برداشت غلط برخي افراد معرفي كرد!!
سؤال از گردانندگان برنامه هفت اين است كه آيا مضحكه و مسخره كردن عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين(ع) كه از اساسي ترين محورهاي بقاي اسلام در طول قرون بوده و در فيلم «گشت ارشاد» به وضوح نشان داده شده، توهين به عقايد و باورهاي ديني و مقدسات مردم مسلمان نيست؟
آيا مترادف دانستن اين آيين هاي ارزشمند اسلامي با واژه هايي همچون قيمه و قمه (كه در صحنه اي از فيلم «گشت ارشاد» بيان مي شود) هتك حرمت اعتقادات ديني مسلمانان نيست؟ آيا به سخره گرفتن امر به معروف و نهي از منكر كه دو اصل مهم از احكام مذهبي هستند (كه اساس فيلم «گشت ارشاد» هم بر همين مضحكه قرار دارد) توهين به دستورات و فرامين دين پيامبر خاتم(ص) به شمار نمي آيد؟ (دوستان عزيز، لطفاً اين دليل را نپذيريد كه مضحكه و تمسخر ياد شده از سوي گروهي بدلي بوده است! هم بنده حقير كه
25-20 سال است به طور حرفه اي نقد فيلم مي نويسم و هم شما آگاهيد كه تصاوير منفي از يك پديده بدون نمايش وجه مثبت آن، در ذهن مخاطب به كليت آن پديده بسط داده مي شود).
آيا اگر سينماي غرب با فيلم هايي از قبيل فيلم آمريكايي اخير، به وجود مقدس حضرت رسول اكرم(ص) توهين روا مي دارد، آثاري همچون «گشت ارشاد» با مضحكه و توهين به ارزش هاي اسلامي و باورهاي مذهبي، احكام و دستورات همان پيامبر عظيم الشان را زير علامت سؤال نمي برند؟
چگونه است در حالي كه كمترين فرصتي به منتقدان اين اثر داده نمي شود تا به مطرح ساختن دلايل و براهين خود كه همان باور قاطبه ملت مسلمان ايران است، بپردازند (تنها در يكي از قسمت هاي سري قبلي برنامه هفت كه جناب آقاي دكتر كوشكي براي بحث ديگري به استوديوي اين برنامه رفته بود، در حد 3-2 دقيقه به اين فيلم در مجموعه تحليل فيلم هاي ديگر اشاره نمود)، سازنده اثر كه مورد نكوهش گروه ها و طبقات مختلفي از امت مسلمان ايران واقع شده، حق دارد حدود 45-40 دقيقه به تكرار همان حرف هاي توهين آميز خود بپردازد؟
جالب اينكه در بخشي ديگر از قسمت ياد شده برنامه هفت كه چند هفته است با ميزگردي تحت عنوان چگونگي رونق سينماي ايران برگزار مي گردد و ميهماناني نيز در آن به بحث و بررسي مي پردازند، كوچك ترين اشاره اي به مهم ترين دليل عدم رونق امروز سينماي ايران كه همانا دوري از اعتقادات و باورهاي ديني و ملي مردم است، نشد و حتي آنجا كه يكي از ميهمانان به جهاني شدن اين سينما به عنوان شرط رونقش اشاره داشت، گفته نشد كه چه موضوعي بيشتر و بالاتر و مقبول تر از پرداختن به شان مقدس پيامبر اعظم(ص) و سيره و منش حضرت، مي توانسته و مي تواند اين سينما را جهاني سازد و حداقل يك و نيم ميليارد مسلمان را مخاطب بالفعل اين سينما گرداند!
 


مستند واكنش به هتك حرمت پيامبر اعظم(ص) به سازمان ملل ارسال مي شود

مستندي درباره واكنش اهالي سينماي ايران براي دبيركل سازمان ملل متحد ارسال خواهد شد.
مركز گسترش سينماي مستند و تجربي ضمن اعلام انزجار نسبت به هتك حرمت ساحت مقدس پيامبر اسلام(ص) توليد فيلم موهن آمريكايي- صهيونيستي اعلام كرد اين فيلم به عنوان بيانيه تصويري معترضانه، پس از آماده سازي نهايي در بخش ويژه ششمين جشنواره بين المللي سينما حقيقت روي پرده رفته و نسخه اي از آن، با هماهنگي وزارت امور خارجه به «بان كي مون» دبيركل سازمان ملل متحد ارائه خواهد شد.
 


توهين به فيلم سازان به جاي عذرخواهي از مردم

يك فيلم ساز كه طي سال هاي اخير به ساخت فيلم هاي توهين آميز عليه مردم رو آورده است، با انتشار اطلاعيه اي ضمن انصراف از اكران جديدترين فيلم خود به همكارانش نيز اهانت كرد.
عبدالرضا كاهاني كه در آثار اخير خود مضامين پوچگرا و شوخي هاي سخيف را دستمايه قرار داده و تصويري تحقيرآميز از مردم كوچه و بازار و به ويژه افراد متدين را ترسيم مي كند، از نمايش فيلم جديد خود انصراف داد. وي در نامه اي سرگشاده به جاي عذرخواهي از مردم، به عدم اكران فيلم در سينماهاي حوزه هنري و همچنين تأخير در صدور پروانه نمايش فيلمش اعتراض كرده است. اما كاهاني در بخش ديگري در اين نامه به همكارانش هم توهين كرده و نوشته است: سينماي حاضر متعلق به كساني است كه آن را دست در دست هم با تلاشي خستگي ناپذير تا آستانه نابودي پيش برده اند و شگفت آن كه ميان آن ها نام هاي به ظاهر خوش نام هم يافت مي شود!
 


تركيه هم سريال ضدايراني ساخت!

تعدادي سريال با مضموني ضدايراني در حال پخش از شبكه هاي ماهواره اي است.
يكي از اين سريال ها كه در حال پخش از شبكه «جم» است «حريم سلطان» نام دارد. اين سريال روايت گر داستاني درباره سلطان سليمان پادشاه عثماني فرزند سلطان سليم از سلاطين عثماني است؛ پادشاهي كه در جنگ چالدران، ايرانيان بيشماري را بي رحمانه به قتل مي رساند. اين سريال از اين ايراني كش معروف تاريخ چهره اي محبوب و مثبت را نمايش مي دهد.
همچنين در سريال ديگري با عنوان «سرزمين عثماني ها» ضمن نمايش چهره اي جذاب و مثبت از امپراطوري عثماني، چهره اي منفي از ايرانيان نشان داده مي شود.
در اين سريال از يك طرف «سلطان احمد» پادشاه عثماني تلاش مي كند عدالت را در سرزمين عثماني ها برقرار كند و زندگي راحتي را ايجاد كند اما بدون اطلاع، جواني مريض را به رياست دستگاه امنيتي خود گماشته است.
اين جوان مريض كسي جز «قاسم آغا» نيست كه به همراه خواهرش از سوي شاه ايران مامور هستند تا سلطان عثماني را از تخت به زير بكشند و يا اينكه كاري كنند كه سلاطين بعدي عثماني از نسل او نباشند.
 


نگاهي به جايگاه زن در رسانه هاي غير اعتقادي (بخش دوم)

و خداوند زن را آفريد اما نه از دنده چپ رسانه ها!

مهدي نوروزخاني
در باب دوم سفر پيدايش تورات تحريفي و از آيه هاي هشت الي 24 به اختصار خوانده مي شود كه خداوند پس از آفرينش آدم، براي تنها نماندن او تدبير يك معاون و نه همراه و شريكي مي كند و به جاي آفرينش جفت و همسري همجنس براي او همه حيوانات و بهائم آسمان و زمين را در برابرش مي آورد تا او پس از نامگذاري آنها يك معاون از ميانشان براي خود انتخاب كند. هيچ كدام از حيوانات و بهائم باب ميل آدم نمي آيد و در نهايت خداوند زن را از دنده چپ او به وجود آورد و آدم در اولين مواجه با معاونش نام او را به دليل برگرفته شدن از انسان، نساء مي نامد.
همان گونه كه كتاب را اولين رسانه بشري بايد پنداشت بدون شك تورات تحريفي را هم در كنار ايلياد و اديسه از اولين رسانه هاي اهانت كننده به مقام زن بايد دانست. اشاره مختصر توراتي فوق، فقط چند خط و آيه اي است كه در آن مقام زن را تا جايگاه معاونت مرد پايين مي كشد و شرم آورتر آن كه تدبير خداوند براي تنها نماندن آدم را انتخابي از ميان حيوانات زمين و آسماني بيان مي كند. اين چنين شده است كه زن حاضر در جوامع تحت تاثير اين اهانت هاي رسانه اي منسوب به اديان، بالاخره در قرن اواخر قرن بيستم ميلادي دست به طغيان مي زند و فمنيسم و جنبش هاي زن سالارانه را نتيجه مي دهد كه در باطن ادامه دهنده اين اهانت ها و خيانت ها به مقام و جايگاه زن توسط خود زنان مي شود.
در بخش اول متن حاضر با بيان آخر و عاقبت رابطه كاري و احساسي كارگردان و بازيگر زن فيلم «و خدا... زن را آفريد» كه از فيلم هاي پرحاشيه و برجسته تاريخ سينما در دهه 50 قرن 20 ميلادي است، بيان شد كه در دو دهه اخير ديگر زنان جوامع غربي و وابسته در ابزارشدگي رسانه اي استقلال پيدا كرده اند و برخلاف چند دهه قبل تر از آن كه به نوعي از اين ابزار و كالاشدگي رسانه اي آنها سهم و سود بيشتر را تهيه كنندگان و كارفرمايان نفع مي بردند، در اين دوران ديگر آنها خود در راس قرار گرفته اند و آژانس ها و دلال ها در خدمت اهداف و عقايد آنها درآمده اند و ديگر نه تنها خود خواسته بلكه آگاهانه و هدفمند هم خود تن به كالاشدگي رسانه اي مي دهند، رويكرد جديدي كه احتمالا تا پايان دهه دوم قرن اول هزاره حاضر ميلادي خيانت ها و لطمات بزرگ ديگري بر مقام و منزلت زن وارد خواهد كرد و اين چندين برابر تمام خيانت هايي خواهد شد كه از زمان خلقت زن تا قبل از اين دوران بر اين جنس رفته است.
البته اين پيش بيني در شرايطي محقق مي شود كه بتواند بر موج عفت خواهي جهاني غلبه كند كه به صورت فطري و به شكل بي سابقه اي ميان زنان و افراد جوامع شيوع يافته و بدون شك مبداء و ريشه آن را بايد در مباني فكري و عقايد اسلامي دانست به خصوص نقطه عطفي تاريخي به نام انقلاب اسلامي ايران در اواخر دهه 70 قرن بيستم به وقوع پيوست.
به صورت خلاصه سير و روندي كه به جايگاه سخيف رسانه اي زن در زمان حال منتج شده است را اين گونه بايد باور كرد كه ابتدا يك فرهنگ تحقيركننده و در ستيز با زن توسط بدوي ترين رسانه يعني كتاب بوجود مي آيد كه قدمت اش از قرن ها قبل از ميلاد مسيح(ع) و با كتاب هايي مانند ايلياد و اديسه از هومر و تورات تحريفي آغاز شده است و بعدها هم برخي اناجيل و مذاهب تحريفي و همين طور بعضي شاهكارهاي اين رسانه مكتوب هم به آنها اضافه مي شود.
اين فرهنگ تا قرن 18 ميلادي ادامه دارد كه بر اثراولين استفاده ابزاري از زن در اين رسانه كه به اقبال و توجه گيري بسيار منجر مي شود سبب مرگ مغزي اين فرهنگ شده و از آن به بعد آن نوع زن ستيزي فقط كاركرد و خواستگاه تاريخي پيدا مي كند و آن هم بيشتر در اديان تحريفي كه اشاره شد.
نمونه ساده و عامه فهمي كه از تورات تحريفي در ابتداي متن ارائه شد خود گوياي نقش پررنگ اين كتاب و نفوذش در اشاعه و تاثير اين فرهنگ است، تازه اين در حالي است كه با تورقي كلي و بي نياز از اطلاعات و آگاهي هاي تخصصي لازم در تورات موارد مشابه ديگر از اين اهانت ها و تحقيرها به وفور يافت مي شود.
ايلياد و اديسه دو كتاب معروف ديگر در اين زمينه هستند كه در كنار تورات تحريفي از آن ياد شد، قدمتشان از تورات بيشتر است و حتي برخي محققين و مفسرين منشأ الهام و داستان پردازي تورات تحريفي را هم از اين دو كتاب معرفي مي كنند. البته برخلاف تورات تحريف شده كه داراي بياني رك و صريحي در تحقير زن است در ايلياد و اديسه حداقل در ظاهر اين گونه نيست و زنان داراي زرق و برقي بسيار و ارزش گران قيمت تري نسبت به زنان در تورات تحريفي هستند كه زن را در معاونت مرد و پست تر از حيوانات زمين و آسمان معرفي كرده.
در ايلياد و اديسه اگر زرق و برق و عناوين از زنان و الهه هايش گرفته شود، تعريف و كاركرد زن اين چنين مي شود كه آنها بايد با فتنه گري و اغواگري عرصه سازي باشند براي حماسه سازي مردان و تجلي گاهي براي نمايش عضلات درهم پيچيده و ميخوارگي هاي ديوانه وار مردانه و پررنگ ترين و معروف ترين زنان زميني. اين دو كتاب عامل بزرگ ترين مناقشات اند.
در اين دو كتاب زن وجودي فتنه انگيز دارد؛ حال آگاهانه و خودخواسته مانند هلن در ايلياد و يا مانند پنه لوپه پاكدامن و وفادار در اديسه كه در 10 سال مفقود الاثري همسرش جواب رد به سينه خواستگارانش مي زند و اصلا وجودش با داشتن اين صفت كريمه هم فتنه است.
اين فتنه گري هاي زنانه در اين دو كتاب شامل ارتفاعات كوه المپ هم هست و تقريبا به غير از حرا همسر زئوس، اكثر الهه ها در آسمان و زمين دستي بر آتش فتنه انگيزي دارند. شرح اغواگري و ديگر صفات رذيله زنان ايلياد و اديسه اين متن رابه تفصيل بسيار مي كشد، زيرا در مختصر شرح هر كدام بايد سطرها نوشت.
پايان زمان حيات فيزيكي اين فرهنگ همان طور كه اشاره شد در قرن 18 ميلادي است؛ حيات فيزيكي از اين لحاظ كه هنوز هم در همين جوامع تحت نفوذ آن تحريفات و موهنات مكتوب كه داعيه تجدد نيز دارند هرازچندگاهي رفتار، قوانين و يا جناياتي در حق زناني مي شود كه دقيقا بدوي و قرون وسطايي است و تازه اين جداي از آن ابزار شدگي است.
در قرن 18 ميلادي، رمان ها و داستان هاي برادران گريم آلماني كه اساس و اصالت اكثر آنها مبتني بر افسانه ها و داستان هاي محلي است، اولين سوء استفاده هاي ابزاري از زن آغاز مي گيرد كه البته نه از جاذبه هاي جنسي زن به مانند دهه هاي اخير، زيرا در آن دوره هنوز كليسا قدرت و خاصيتي داشت، بلكه اين سوءاستفاده هاي ابزاري از ظرافت و زيبايي هاي ذاتي زن بود.
بسياري از شخصيت هاي موثر و مونث آثار اين دو برادر داراي دو خصيصه هستند كه براي دختران و زنان بسياري الگو و آرمان سازي كرده و در كل يك متر و معيار ظاهري براي معصوميت و يا خباثت يك مونث در هر سن و جايگاه و گرايش اعتقادي تعريف و در ناخودآگاه و ذهنيت فرهنگ هاي بسياري تثبيت كرده است.
سيندرلا، زيباي خفته، سفيدبرفي و تمام زنان زيبارو در داستان هاي برادران گريم مظهر صلح و دوستي و شادي هستند و در نقطه مقابل زنان خبيث و بدخواه و در واقع رقباي مونث اين خوب رويان مونث بدون استثنا همه زشت و درشت اندام و يا ساحره و جادوگر هستند، متر و مقياس خيريت و خوبي زن در اين آثار همه براساس زيبايي هاي زنانه است.
تنها فضيلت اين زنان فقط در زيبارويي، جواني و خوش صدايي آنهاست و هيچ حسن ديگري ندارند و دقيقا مشابه عروسك هاي باربي امروزي هستند كه فقط زيبا و دلنشين هستند اما هيچ فعل و خاصيتي ندارند.
به هر حال اين موجي كه آثار برادران گريم در تبيين و ترسيم فضائل يك زن نيك در زيبايي هاي او به راه انداختند تا اواخر دوران طلايي هاليوود هم تلاطم داشت اما افول و سكونش از دهه 60 قرن قبل به بعد آغاز شد.
زماني كه جنبش هاي فمينيستي و زن سالارانه داراي بازوي اجرايي و زباني سخنگو شدند و در اهداف و مطالباتشان از جامعه و جنس مخالف دقيقا زيبايي و ظرافت هاي زنانه را مانع دستيابي به آرمان ها و خواسته هايشان ديدند.
مضحكانه ريشه اصلي اين تلقي زشت خواهانه را هم بايد در عقده و حسادت سخيف زنانه از جانب اين زنان عصيانگر نسبت به ديگر همجنسان مونث شان برشمرد كه تمام روسا و اكثريت قاطع پيروان آنها از حداقل زيبايي ها و دلربايي هاي زنانه محروم هستند و ناتواني شان در خودنمايي هاي زنانه و جلب توجه مذكران و ديگران در جوامع شان كه امتيازاتي را مي توانست برايشان به ارمغان آورد اين عقده و سرخوردگي را درشان به وجود آورده.
ساده ترين و عجيب ترين راه اثبات اين مدعا هم در اين است كه هيچ رهبر و راس و يا حداقل پيروان قابل احصائي از اين جنبش هاي فمينيستي و زن سالارانه پيدا نمي شود كه از حداقل زيبايي هاي زنانه برخوردار باشد و ظاهر مردانه كارگران زمخت را نداشته باشد.
از دهه 60 به بعد هم همان طور كه در متن نخست تشريح شد كالاشدگي زن به دو دوره تقسيم شد كه با اين يادآوري كه تا دهه 90 ميلادي ابزارشدگي در رسانه ها به صورت رسمي و با شراكت تهيه كننده ها و كارفرما و واسطه ها رواج داشت به خصوص با شكوفايي صنعت مد و تبليغات كه ديگر به غير از زيبايي ها و لطافت جنس زن با بي شرمي و به شكل وقيحانه اي جاذبه جنسي را هم از فضايل يك زن معرفي و تبليغ كردند.
در دوره دوم و از دهه 90 به بعد هم زنان اختيار ابزارشدگي را در دست گرفته اند و به نوعي تهيه كننده ها و دلال هاي بي منفعت را از اطراف خود به مانند مگس هاي مزاحم دور مي كنند.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14