(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 29 شهریور 1391 - شماره 20310

نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (10)
نفوذ بهائيان در نهضت جنگل
علل و عوامل پذيرش قطعنامه 598 (2)
خيانت ديپلمات هاي نفوذي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (10)

نفوذ بهائيان در نهضت جنگل

مريم صادقي
بود به ميرزا معرفي شد و مورد احترام قرار گرفت و بعدها به علت ابراز لياقت از نزديكان مورد اعتماد محسوب گشت... احسان الله خان تا زماني كه كودتاي سرخ در رشت رخ نداد در كنار ميرزا بود و در فعّاليتهاي جنگلي ها شركت داشت اما بعداً با وي به هم زد و از دشمنان سر سختش به شمار آمد تا جايي كه رهبران انقلاب را به صف آرايي در مقابل يكديگر واداشت».262
بهرامي نيز در خاطراتش شايد براي تبرئه خود و يا دلايل ديگر احسان ا... خان را فردي آزاديخواه معرفي مي كند و مي نويسد: « در آن وقت كه هنوز جرم و جنايت او ثابت نشده بود من او را از محبس مستخلص كرده او هم از آنجا مستقيماً به جنگل رفت و بعد از برچيده شدن اساس ميرزا كوچك خان به روسيه فرار نمود از آنجا گاهي توسط مسافرين و آشنايان براي من پيغام مي فرستاد و در همانجا تأهل اختيار كرده و داراي چندين پسر شده بود كه در قشون سرخ خدمت مي كردند. اخيراً معلوم شد كه از تصفيه هاي معمولي بولشويكها او را هم توقيف و تبعيد نموده و در محبس فوت كرده است».263
از ديگر كساني كه در نهضت جنگل در كنار احسان الله خان قرار داشت، سردار محيي(عبدالحسين خان معز السلطان) است. وي از اعضاي خاندان اكبر مي باشد كه برادر او ميرزا كريم خان رشتي در رابطه با اينتليجنس سرويس انگليس داراي شهرت فراواني بود. حداقل دو تن از برادران ميرزا كريم خان رشتي و سردار محيي مبصر الملك و سعيد الملك، را به عنوان بهائي فعّال مي شناسيم.264
در سال 1339 ق/ 1919 م، در تهران، سازمان سرّي به نام «كميته آهن» يا كميته زرگنده به رياست سيد ضياءالدين طباطبائي265، تشكيل شد. كه هدف از به وجود آمدن آن سركوب نهضت جنگل و استقرار يك ديكتاتوري آهنين در ايران بود. 266خصوصاً نهضت جنگل علاوه بر ضد روسي، ضد شوروي، ضد انگليسي هم بود.
يحيي دولت آبادي در مورد كميته زرگنده در رابطه سردار محيي با آن چنين مي نويسد:«سيد ضياء الدين طباطبايي و دوستان حامي قراردادش كميته مخفي در«زرگنده» مركب از طرفداران قرار داد و يك عدّه از دموكراتها و يك جمع ديگر از اعتداليون قديم كه حالا خود را «سوسياليست» مي خواندند و نظريات انگلستان را در تشكيل كابينه و غيره در بردارد. اينها مي خواهند دولتي بر سر كار آورند كه با مقاصد خصوصي آنها همراه باشد و در نظر دارند كه سپهدار اعظم رئيس الوزراء شود. ميرزا كريم خان و محمود خان جم و سيد محمد تديّن، و مسعود خان سرهنگ و دكتر مؤدب الدوله و ميرزا موسي خان رئيس خالصجات و منوچهر خان طبيب ژاندارمري اعضاء اين كميته اند».267
سپس مي افزايد: « سردار محيي با ارتباط به كميته زرگنده و با دستورات مخصوص با برادر خود به گيلان رفت بدون اينكه كسي متعرض او شود چندي در رشت مي مانند و خود را بالشويك مي خواند و از آنجا بالشويك مصنوعي گيلان شروع مي شود. بالشويك شدن اشخاص كه اين جامه به اندام آنها برازندگي ندارد باور كردني نيست مخصوصاً كه ديده مي شود كه دست سياست بيگانه توسط كميته زرگنده از آستين بالشويك ساختگي از گيلان در آمده و رل بزرگي بازي كند، بلي، انگلستان با همين دست، بين ميرزا كوچك خان، سر دسته اي مجاهدين تازه وارد شده را به هم زده شعله آتش رياست جمهوري ميرزا كوچك خان را كه هنوز درست افروخته نشده خاموش ميسازد».268
از ديگر عوامل شناخته شده اي كه در نهضت جنگل نقش مخرب و توطئه گرانه ايفاء كردند، بايد به ميرزا رضاخان افشار و غلامحسين ابتهاج اشاره كرد. رضا افشار269 همزمان با نهضت پيشكار ماليه گيلان بود. او به همراهي با انقلابيون پرداخت و در كميته اتحاد اسلام مسئوليت مالي را به دست گرفت. وي از عوامل مؤثر تفرقه ميان سران نهضت بود و در بحبوحه گرفتاريهاي نهضت 840 هزار ريال پولهاي جمع آوري شده از مردم براي مصارف جنگي را برداشت و به تهران گريخت.270و از آنجا به آمريكا!
او با اين پول به كسب و تجارت پرداخت و ثروت بسيار اندوخت و براي تحصيل به آمريكا رفت. پس از بازگشت از آمريكا مترجم هيئت آمريكائي ميلسپو شد و در دوران رضا شاه مشاغل مهمي چون حكومت گيلان (1307 ش)، حكومت كرمان(1310 ش)، مسئول راهسازي كشور1311 و استانداري اصفهان را به عهده داشت.271
غلامحسين ابتهاج (1277-1344) نيز از جاسوسان شناخته شده اينتليجنس سرويس در نهضت جنگل بود كه توسط انقلابيون دستگير شد. انقلابيون قصد محاكمه و مجازات وي را داشتند، ولي با وساطت احسان الله خان و رضا افشار آزاد شد.
ابراهيم فخرايي حمايت احسان الله خان و رضا افشار، غلامحسين ابتهاج را به خاطر هم كيش بودن و انتساب آنها به بهائيت مي داند.272
عبدالحسين نعيمي ديگر بهائي است كه در صفوف جنگلي ها حضور پيدا كرد. او به عنوان نماينده «كميته نجات ايران» كه رياست آن را احسان الله خان دوستدار به دست داشت؛ در اولين كنگره حزب كمونيست ايران (در انزلي) شركت كرد و پيام اين كميته را قرائت نمود.273
عبدالحسين نعيمي پسر ميرزا محمد نعيم، شاعر معروف بهائي و كارمند سفارت انگليس در تهران است. عبدالحسين نيز مانند پدر،كارمند سفارت انگليس بود.274
كودتاي 1299
همان طور كه پيش از اين اشاره كرديم، در سال 1299ش، در تهران كميته اي به نام زرگنده به رياست سيد ضياءالدين طباطبايي مدير روزنامه رعد به وجود آمد. نقش اين كميته در سركوب نهضت جنگل و كودتاي 1299 و حوادث پس از آن باعث شد. رضاخان را در نقش مرد قدرتمند ايران و بنيانگذار دولت متمركز و تأمين كننده امنيت ايران معرفي كند.
كودتاي سوم اسفند و ظهور قزاقي قلدر در صحنه سياسي ايران به احمدشاه نشان داد كه استعمار از اهداف استعماري خويش دست برنداشته، در حقيقت كودتا را مي توان گام نخست استعمار انگليس در خاورميانه براي ايجاد دولت هاي نظامي حامي انگلستان در منطقه دانست.275
همچنين روي كار آمدن دولت كودتا اين اجازه را به صهيونيست ها داد تا در فروردين 1300، براي اولين بار در ايران اعلام موجوديت نمايند. در اين سال تشكيلات صهيونيست ايران با ارسال نظام نامه اي تشكيلاتي به وزارت امور خارجه موجوديت خود را اعلام و تقاضاي تشكيل مجامع و شعب اين تشكيلات را در سراسر ايران نمود.276
در مورد عملكرد بهائي ها در كودتا 1299، دو مسئله شايان توجه مي باشد. يكي رابطه آنها با كميته زرگنده كه در نهضت جنگل آن را بيان كرديم و دومين مسئله رابطه بهائي ها با اردشير ريپورتر عنصر كاركشته سازمان اينتليجنس بريتانيا مي باشد. البته همان طور كه بيان كرديم، رابطه بهائي ها با اردشير ريپورتر بسيار قبل تر از كودتا و در زمان فعّاليت آنها در انجمن ناصري و انجمن مخفي دوم باز مي گردد.
بررسي مدارك تاريخي اين نكته را مشخص مي كند كه بهائي ها به عنوان يكي از مهره هاي سازمان جاسوسي انگليس در معرفي رضاخان به اردشير ريپورتر نقش داشته اند.
دليل اول بر اين مدعا را مي توان رابطه رضاخان با سردار محيي، برادر ميرزا كريم خان رشتي از اعضاي پرنفوذ كميته زرگنده، در سال 1292ش، زماني كه سردار محيي حاكم كردستان بود، دانست. در آن زمان يك گروه قزاق به فرماندهي رضاخان و رودمستر تحت امر سردار محيي بودند.277
پس مي توان گفت كه ميرزا كريم خان رشتي از اين قزاق خشن شناخت كافي داشته و واسطه ارتباط مستقيم اردشير ريپورتر با او در مهرماه 1297ش شده است.
به طوري كه اردشير جي در خاطراتش به اين امر اذعان مي كند:
« در اكتبر 1917م، بود كه حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا كرد و نخستين ديدار ما فرسنگ ها دور از پايتخت و در آبادي كوچكي در كنار جاده پير بازار بين رشت و تالش صورت گرفت».278
دومين سند تاريخي حاكي از آن است كه، محفل بهائيت در ايران مدت ها پيش از كودتاي سوم اسفند 1299، مهره نشان دار خويش حبيب الله عين الملك،279 رضاخان را كشف و به سر جاسوس بريتانيا در ايران معرفي كرد. محمدرضا آشتياني زاده، وكيل مطّلع مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي، مي گويد: « حبيب الله رشيديان (مستخدم سفارت انگليس و عامل مشهور بريتانيا در ايران) برايم نقل كرد كه چند سال قبل از كودتا، من بيشتر روزهاي هفته، صبح هنگام، سري به منزل عين الملك كه از متنفذين فرقه بهائيه بود و با وي سابقه دوستي داشتم مي زدم. يك روز مردي پارسي و هندي بر او وارد شد كه نام آن ارباب اردشير ريپورتر بود. بر من معلوم شد آن مرد زرتشتي هندي با عين الملك سابقه دوستي قديمي داشت. روز ديگر كه باز به منزل عين الملك رفتم آن مرد زرتشتي هندي حضور داشت به عين الملك گفت: از شما خواهشمندم كه با محفل بهائيان به مشورت بنشينيد و از آنها بخواهيد تا صاحب منصبي بلند قامت و خوش قيافه پيدا كنند و به شما معرفي نمايند و شما آن صاحب منصب را با من آشنا كنيد اما به دو شرط، اولا آن صاحب منصب نبايد صاحب منصب ژاندارم باشد و حتما بايد صاحب منصب قزاق باشد. ثانيا شيعه اثني عشري خالص نباشد. پس از اين ملاقات، عين الملك رضاخان را با ارباب اردشير جي (ريپورتر) آشنا كرد و چون هاوارد، اسباين و گاردنر (كنسول انگليس در بوشهر) معرفي مي كند».280
سخنان حبيب الله رشيديان حاوي اين نكته مهم مي باشد. بهائيان نيز در آن زمان در كنار ديگر مهره هاي استعمار نظير فراماسونرها، با عناصر كودتا همكاري و تعامل داشتند. به طوري كه بعد از كودتا به پاس همكاري با كودتاچيان حتي به كابينه سيد ضياء نيز راه يافتند و در زمان پهلوي اول و دوم بسياري از پست هاي كليدي كشور را در دست داشتند.
260 - عبدا... شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج2، ص 75.
261 - وي به يكي از خانواده هاي بهايي ساري(خانواده دوستدار) تعلق داشت. اسدالله فاضل مازندراني، تاريخ ظهور الحق، ج 8، قسمت دوم ، ص 818.
262 - ابراهيم فخرايي، سردار جنگل، صص 345-346.
263 - عبدا... بهرامي، خاطرات بهرامي، ص 494.
264 - تاريخ ظهور حق ج 8 قسمت 2، صص 776-777. عبدا... شهبازي، جستارهايي از تاريخ بهائيگيري، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، س 7، ش 27، پائيز 82.
265 - روزنامه نگار جواني كه از آغاز دوره دوم مشروطه (1327 ق) با هاي و هوي آزاديخواهي پرچم ناسيوناليسم خود را علم كرده و با شعار هاي تند عليه اشرافيت حاكم براي خود وجهه اي به دست آورد. مدتي بعد يكي از عوامل سياسي استعمار بريتانيا در صحنه سياست ايران شناخته شد.
266 - عبدالله شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 76-77.
267 - يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، ج 4، صص 150-151.
268 - يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، ج 4، ، ص .152
269 - ابراهيم فخرايي، سردار جنگل، ص 140-141. رضا افشار را نيز مانند احسان ا... خان بهايي معرفي مي كند.
270 - ابراهيم فخرايي، همان، ص 17.
271 - عبدا... شهبازي، ظهور و سقوط پهلوي، ج 2و ص 82.
272 - خاندان ابتهاج از بهائيان گيلان بودند.ابراهيم فخرايي، سردار جنگل،
صص 140-141.
273 - نقي شاهين، پيدايش حزب كمونيست ايران، مترجم رادينا، ص 211.
274 - اسدا... مازندارني، تاريخ ظهور الحق، ج 8، ق 1، صص 362-374.
275 - امين لوسونر، زمينه چيني هاي انگليس براي كودتا 1299، ترجمه ولي الله شاذان، صص 27 و 135:134.
276 - هدايت الله بهبودي، روزشمار تاريخ معاصر ايران، ج1، ص 71.
277 - مهدي بامداد، رجال ايران، ج6، ص135.
278 - عبدالله شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج2، ص 148.
279 -عين الملك از بهائيان سرشناس است كه پدرش ميرزاقناد شيرازي از حواريون عباس افندي بود. پيوستگي و تقرب خاص ميرزا رضا قناد به پسرش عين الملك امكان داد تا در جواني، منشي و مباشر عبدالبهاء باشد سپس با حمايت عباس افندي وارد كادر وزارت خارجه شد كه در بخش بعد به بيان شرح آن مي پردازيم، عباس ميلاني، معماي هويدا، صص 54-53.
280 - هدايت الله بهبودي، روزشمار تاريخ معاصر ايران، ج1، ص 73.
پاورقي
 


علل و عوامل پذيرش قطعنامه 598 (2)

خيانت ديپلمات هاي نفوذي

تأليف : كامران غضنفري
آنتوني فرانسيس بويل استاد رشته حقوق بين الملل دردانشگاه ايلي نويزآمريكا نيز در اين رابطه مي گويد :«بجاي اين كه از سوي شوراي امنيت براي تأمين شرايط مشروع و منطبق با حقوق بين الملل ، اقدامي صورد گيرد ؛ قطعنامه 598 از ايران خواست كه ابتدا ايران از همه قسمت هاي خاك عراق عقب نشيني كند . لجاجت دولت ايالات متحده به اين امر منجر شد كه شرايط قطعنامه 598 بر طرفي تحميل شود كه آشكارا آغازگر جنگ نبود و احتمالاً قطعنامه براي مجبور كردن ايران طراحي شده بود تا به عنوان زمينه اي براي اعمال مجازات هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد عليه ايران استفاده شود تا مانع شكست عراق گردد.»5
حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني نيز در مصاحبه اي در اواخر سال 1381 ، پيش از حمله آمريكا به عراق ، اظهار مي دارد :«مسائل ما با عراق حل نشده است . مسائل كويت هم با عراق حل نشده است . در كويت ، آمريكايي ها به زور وارد شدند و كارها را در دست گرفتند و يك مقدار نفت مي فروشند و براي آنها پول برمي دارند . براي ما كسي اين كارها را نمي كند يعني در سيستم قطعنامه هم اين ديده نشده بود كه اين گونه عمل كنيم . اين را رها كرده بودند و به عنوان يك استخوان لاي زخم گذاشته بودند كه مي دانستند به جايي نمي رسد. عراقي ها هنوز فكر مي كنند كه نبايد به ما خسارت بدهند .» 6
حال بايد ديد كه دستگاه ديپلماتيك ما در آن مقطع چه مي كرده و نمايندگي ما در سازمان ملل چه عكس العملي در مورد اين قطعنامه داشته است . يكي از ديپلماتهاي با سابقه وزارت خارجه مي گويد : «حركت باند نيويوركي ها از مقطع صدور قطعنامه 598 آغاز شد . تعدادي از اعضاي هيئت ديپلماتيك كشور در نيويورك در سال 1366 در حين مذاكرات مربوط به قطعنامه 598 كوشيدند تا با از كار انداختن حسگرها و منابع ورودي وزارت امور خارجه ، اجماعي جهاني عليه ايران به وجود آيد ... از همان ايام كه متوجه اين موضوع شدم ، به صورت پي در پي براي تهران تلكس مي فرستادم تا شايد كوچك ترين تحريكي در اين بين صورت گيرد ؛ اما مسئولين وقت به هيچ وجه حاضر به شنيدن مطالب نشدند ... در واقع ، بخش بين الملل وزارت امور خارجه گويا به اين امر حساسيتي نداشت . اين بخش به صورت مستقيم با سازمان هاي بين المللي در ارتباط بود و افراد اصلي تشكيل دهنده اين بخش ، بعدها به باند نيويوركي ها معروف شدند .» 7
ديپلمات ياد شده مي افزايد : «مدير وقت امور بين الملل وزارت خارجه ، محمد جعفر محلاتي بود كه چند سال پيش به آمريكا پناهنده شد و هم اكنون جزو مشاوران دستگاه سياست خارجي آمريكا در امور خاورميانه و ايران به حساب مي آيد . وي مدتي نيز نماينده ايران در سازمان ملل متحد بود و در مذاكرات حساس قطعنامه 598 به عنوان نماينده ايران [ و در واقع نماينده آمريكا ] حضور داشت« .8
محلاتي در مصاحبه اي با شبكه تلويزيوني ان.بي.سي آمريكا در تاريخ 20 مهر 1366 اظهار مي دارد كه قطعنامه 598 حاوي موادي منطقي است (!) و مي تواند خواسته هاي قانوني ايران را پاسخگو باشد (!) 9
او پس از بازگشت به ايران در فرودگاه توسط دستگاه هاي امنيتي بازداشت شد، لكن مدتي پس از آزادي ، به آمريكا رفت ... وي در سال 2000 به موسسه خاورميانه آمريكا رفت و هم زمان يك بنياد فرهنگي به نام ILEX را به همراه يك زن آمريكائي تأسيس كرد تا از بودجه هايي كه دولت آمريكا براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران اختصاص مي دهد ، بتواند استفاده كند . در اين بنياد ، يكي ديگر از اعضاي باند نيويوركي ها به نام فرهاد عطائي نيز با او همكاري مي كند. عطائي قبلاً مدير كل بخش روابط اقتصادي با آفريقا و آسيا در وزارت امور خارجه بود .10 اين بدان معناست كه متأسفانه دشمن توانسته بوده در حساس ترين بخش هاي وزارت امور خارجه نفوذ كند .
با توجه به موارد مذكور ، اين سؤال پيش مي آيد كه چرا ايران با قطعنامه اي كه عمدتاً به نفع عراق و به ضرر جمهوري اسلامي ايران تنظيم شده بود ، موافقت كرد ؟ براي پاسخ به اين سؤال ، ابتدا بيانيه امام خميني (ره) به مناسبت پذيرش قطعنامه را مرور مي كنيم :
پيام امام خميني (ره) در مورد پذيرش قطعنامه
امام خميني در بخشي از پيام خود كه خطاب به حجاج بيت الله الحرام صادر كردند ، مي فرمايند : «اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود اين است كه من تا چند روز قبل ، معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجراي آن مي ديدم؛ ولي به واسطه حوادث و عواملي كه از ذكر آن فعلاً خودداري مي كنم و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامي كارشناسان سياسي - نظامي سطح بالاي كشور كه من به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتماد دارم ، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي دانم ». 11
در ادامه پيام ، عباراتي كه امام به كار مي برند ، حاكي از اين است كه ايشان علي رغم ميل باطني و تصميم شخصي خود ، مجبور به پذيرش قطعنامه شده اند . ايشان مي فرمايند: «خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودين و خانواده هاي معظم شهدا ؛ و بدا به حال من كه هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سركشيده ام و در برابر عظمت و فداكاري اين ملت بزرگ احساس شرمساري مي كنم... قبول اين مسئله براي من از زهر كشنده تر است ؛ ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او ، اين جرعه را نوشيدم ... شما مي دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم ؛ اما تصميم امروز ، فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرويي داشتم ، با خدا معامله كرده ام ...12 من باز مي گويم كه قبول اين مسئله براي من از زهر كشنده تر است ؛ ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم ... 13 كسي تصور نكند كه ما راه سازش با جهانخواران را نمي دانيم ؛ ولي هيهات كه خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند ... آن چيزي كه در سرنوشت روحانيت واقعي نيست ، سازش و تسليم شدن در برابر كفر و شرك است ؛ كه اگر بند بند استخوان هايمان را جدا سازند ، اگر سرمان را بالاي دار برند ، اگر زنده زنده در شعله هاي آتشمان بسوزانند ، اگر زن و فرزندان و هستي مان را در جلوي ديدگانمان به اسارت و غارت برند ، هرگز امان نامه كفر و شرك را امضاء
نمي كنيم ». 14
5. آنتوني فرانسيس بويل. « سياست خارجي آمريكا در قبال جنگ ايران و عراق ». ترجمه حسين شريفي طرازكوهي . فصلنامه سياست دفاعي . تابستان و پاييز 1375 . ص 125
6. محمود واعظي. « واكاوي رويكردها در حوزه سياست خارجي ». فصلنامه راهبرد . بهار 1382 . ص 25
7. محمد رحماني . « باند نيويوركي ها ؛ گزارشي از لابي آمريكا در وزارت خارجه ايران». ويژه نامه ميوه ممنوعه . ضميمه هفته نامه 9 دي . نهم مهر 1390 . ص 91
8. همان . ص 92
9. محمد دروديان. «روند پايان جنگ». تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، 1384 . ص 239
10. باند نيويوركي ها ؛ گزارشي از لابي آمريكا در وزارت خارجه ايران . پيشين ، ص 92
11. صحيفه امام . جلد 21 . ص 92
12. همان. ص 93 13. همان . ص 95 14. همان . ص 98
پاورقي

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14