(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 8 مهر 1391 - شماره 20318

سريال پليسي «ديوار» از امشب پخش مي شود
«دولت مخفي» در سيما آشكار مي شود
جنگي كه از قاب صحنه حذف شده است
پشت پرده چه خبر است؟
بررسي اتحاد استراتژيك شاخه فرهنگي صهيونيسم با بوديسم
سرخ پوش صلح در هاليوود چه مي كند؟
باز هم اسكار!


سريال پليسي «ديوار» از امشب پخش مي شود

پخش سريال پليسي «ديوار» به كارگرداني سيروس مقدم از امروز به مناسبت هفته نيروي انتظامي در شبكه اول سيما آغاز مي شود.
اين سريال در قالب اكشن و حادثه اي روايتگر يك ملودرام اجتماعي درباره زندگي يك افسر ارشد نيروي انتظامي است كه ميان وظيفه و روابط خانوادگي يكي را بايد انتخاب كند . همچنين يك مجرم پس از طي كردن دوره محكوميتش درصدد انتقام از پليس برمي آيد.
اين سريال از شنبه تا چهارشنبه ساعت 22 و 15 دقيقه از شبكه اول سيما پخش مي شود.
 


«دولت مخفي» در سيما آشكار مي شود

شبكه دو سيما با توليد مجموعه تلويزيوني »دولت مخفي« حماسه هاي آزادگان هشت سال دفاع مقدس را بازخواني و بازنمايي مي كند .
علي بخشي زاده مدير شبكه دو سيما و از خانواده آزادگان رسانه ملي كه به همراه حجت الاسلام و المسلمين محمد حسن ابوترابي فرد نايب رئيس مجلس شوراي اسلامي از پشت صحنه اين مجموعه تلويزيوني در شهرك سينمايي دفاع مقدس ديدن كرد ، گفت : 6 ماه است كه تصويربرداري اين اثر « الف» تلويزيوني آغاز شده و بيش از 50 درصد كار پيش رفته است .
وي افزود : تا 6 ماه آينده مراحل توليد مجموعه تلويزيوني « دولت مخفي» به پايان مي رسد و از سال آينده از قاب شبكه دو سيما تماشايي مي شود .
نايب رئيس مجلس شوراي اسلامي نيز رصد كردن واقعيات هشت سال دفاع مقدس و به نمايش گذاشتن حماسه هاي جاويد آن را رسالت رسانه ملي و اصحاب رسانه دانست و ابراز اميدواري كرد اين مجموعه تلويزيوني بتواند حق مطلب را در خصوص آزادگان بيان كند .
 


جنگي كه از قاب صحنه حذف شده است

عليرضا آل يمين
جنگ از آن رخدادها نيست كه به زودي از حافظه يك ملت پاك شود. جنگ كه ريشه مي دواند، در ميان رگ و خون آدم ها منتقل مي شود به نسل هاي آينده! آيندگاني كه حتي اگر جنگ را نديده باشند و لمس نكرده باشند، جايي از ذهنشان با آن درگير است. حالا اگر جنس جنگ هم از آن جنگ هايي باشد كه در عين خشونت جنگاوريش، لطافت عارفانه اي هم داشته باشد وقتي غبار زمان رويش بنشيند به حقيقتي مي ماندكه مشحون اسطوره هاي بزرگ و كوچك است!
از سوي ديگر، هنر هم زبان قصه گو و اسطوره سراي يك جامعه است. وقتي كوران جنگ خاك يك سرزمين را درمي نوردد، فرصت و حوصله اي براي قصه گفتن و قصه شنيدن نيست اما وقتي طوفان آرام مي گيرد، چشم ها باز مي شود و گوش ها مي شنود و حالا نوبت مي رسد به هنرمند كه ديده ها و شنيده ها را روايت كند هم براي مردم جنگ ديده و هم براي نسل هاي آينده چه آنكه ؛ خاطره جنگ نسل به نسل پيش مي رود و اگر نسل هاي آينده كه از همين جوانان امروز شروع مي شوند درك و تحليلي از جنگ كه اينجا، با آن لطايفي كه همراهش بود نقش مقدس ترين دفاع را به عهده گرفت نداشته باشد اولين گام در كج تابي يك جامعه نسبت به حساس ترين رخداد تاريخي آن آغاز مي شود كه به سرخوردگي يك جامعه مي انجامد. تئاتر از آن هنرهايي است كه در ارائه احساس و مفهوم ، از توانمنديها و ابزارهاي ويژه اي برخوردار است. بعضا هنرمندان آن به ظريفترين و كوچكترين رخدادهاي جامعه توجه مي كنند اما گويا هر چقدر اين موضوعات با اهميت و تاثيرگذارتر باشد پاي جماعت تئاتري درآن لنگ مي زند و زبان هنرشان گنگ مي شود.
رخداد عظيمي همچون دفاع مقدس در آئينه تئاتر ايران جلوه جذابي نداشته است . تاكنون آثار قابل تأمل چنداني در اين حوزه توليد نشده است و اگر پيش آمده يا به ضرب جشنواره هاي دولتي بوده و يا به زور همت دانشجوياني كه از ميان مردم پا گرفته اند و هنوز گيرودارهاي شبه روشنفكر تئاتري ها دست و پايشان را نبسته است.
آنچه تئاتر از آن رنج مي برد بحران مخاطب است. كه يكي از دلايل آن دامن كشيدن تئاتريها از بيان آن چيزي است كه مردم يا با آن دمخورند يا درگير. اينكه روايت دفاع مقدس در صحنه تئاتر چه الزامات و دلايلي دارد از فرط وضوح و بداهت اطاله كلام است و لا غير. اينكه چرا تئاتري ها تاكنون به صرافت نيفتاده اند تا كمر همت ببندند و روايت حتي يك روز از اين هشت سال نبرد مردم اين مرز و بوم را در قاب صحنه نقل كنند از آن نكاتي است كه جاي تأمل و تفكر دارد.
گذشته از آن دسته اندك از هنرمندان متعهد كه برخلاف جريان جاري تئاتر حركت كردند و اتفاقاً باعث خلق معدود آثار ماندگاري هم در حوزه دفاع مقدس شدند اغلب هنرمندان اين عرصه ترجيح دادند خودشان را به نديدن و نشنيدن بزنند.
همان قدر كه مردم از تئاتر رويگردانند هنرمندان شاخص اين هنر نيز از مردم گريزان هستند. بسياري از تئاتري ها گويا چندان دوست ندارند كه توده مردم به تماشاي نمايششان بنشينند و اتفاقاً اگر اثر يك هنرمند مردمي مورد توجه و اقبال عامه مردم قرار گيرد بازخورد خوبي از خود نشان نمي دهند و آن را متهم به عوام زدگي، سطحي گرايي و غيرهنرمندانه بودن مي كنند.
در عرصه كتاب و سينما بخشي از پرفروش ترين آثار مربوط به موضوع دفاع مقدس است براي نمونه كتاب «دا» قريب به 020 نوبت چاپ شده است در حوزه سينما هم اعداد وارقام فيلم هاي دفاع مقدس كم از اين نيست و آثاري با كيفيت مطلوب توانسته اند سهم بسزايي را در كسب گيشه به دست بياورند. پس هنرمندان روشنفكرمآب تئاتر به خوبي مي دانند كه اگر به زبان مردم سخن بگويند و از دغدغه هاي آنها حرف بزنند باعث رونق كارشان خواهد شد. اما چرا وارد اين فضا نمي شوند؟!
صحنه تئاتر دهكده اي است كه قوانين خودش را دارد و حياتش را در دوري از مردم يافته است. وزارت ارشاد يا هر مجموعه مربوط و نامربوط ديگري كمك هايي به گروه هاي تئاتري مي كنند و هنرمند براي بدست آوردن بودجه مشكل چنداني ندارند. هنرمند روشنفكر زده آزاد است هر اطلاعاتي را به اسم تجربه، تئاتر نو و پست مدرنيسم به خورد هم مسلكان خودش بدهد. آن ها هم تعارف تكه پاره كنند و از لحاظ كف زدن و سوت كشيدن و تشويق از خجالتش دربيايند و وقتي به همين راحتي مي شود تبديل شد به يك هنرمند روشنفكر فرهيخته چرا خودش را به ابتذال مردمي بودن بكشاند(!) و از موضوعاتي سطحي همچون دفاع مقدس سخن بگويد!
هنرمند نسبت به جامعه وظيفه و تكليفي برعهده دارد وقتي سخن از جامعه گفته مي شود منظور همان آدم هايي است كه بخشي از عمرشان را در صحنه هاي جنگ گذرانده اند يا عزيزان همان آدم هايي است كه حالا مجبورند يا نبود پدرشان را و يا سختي هاي زندگي كردن با يك كهنه سرباز مجروح را به جان بخرند. هنرمند وظيفه دارد حق جامعه را ادا كند نه اينكه ساز مخالف كوك كند و سر در گريبان خودپرستي خود فرو برد. اما اكنون بيش از 20 سال از پايان جنگ مي گذرد. زمان اينكه مجموعه هاي دولتي با برگزاري جشنواره هاي رنگارنگ كارنامه و تراز كاريشان را بالا ببرند گذشته است. جشنواره تئاتر دفاع مقدس برگزار مي شود اما چه تعداد اثر فاخر در آن به اجرا در مي آيد يا چه تعداد از اين آثار در صحنه هاي عمومي به نمايش گذاشته مي شود؟ چه حمايت مالي درخوري از آثار دفاع مقدس صورت گرفته است كدام فعاليت بنيادي براي ايجاد تحول در تئاتر دفاع مقدس انجام شده است آيا همچنان بايد تئاتر را در قبضه مشتي دگرانديش ببينيم كه از فرط قحط الرجالي در صدر نشانده شده اند و هميشه هم طلبكار هستندكه به آنها توجه نمي شود؟!
اوضاع سامانه آموزش هنر تئاتر چطور است؟ كدام هنرمند متعهد متخصص در حوزه دفاع مقدس تربيت شده است. براي آشنايي و نزديك كردن دانشجويان به فضاي واقعي دفاع مقدس كاري انجام شده است؟! آيا موضوع نمود دفاع مقدس در هنر، در دانشگاه هاي هنر تدريس شده است؟ پرسش هايي از اين دست بسيار است اما واقعيت اين است كه تئاتر ما دچار بيماري است، بيماري روشنفكرزدگي كه آفتي به جان هنرمندان اين رشته شده است و كم كم به دانشجويان نيز سرايت مي كند!
 


پشت پرده چه خبر است؟

آرش فهيم
سينماي ايران طي ماه هاي اخير با وجود متن نحيف و ضعيفش اما حواشي بسيار متراكم و پررونقي داشته است. تقريبا آنچه اين روزها موجب جلب توجه و گرم شدن فضاي سينماي ما مي شود حاشيه هاي آن است. تازه ترين حاشيه اي كه اين روزها گريبان اين عرصه را گرفته، مواجهه طيفي از فيلمسازان با حوزه هنري است. مديريت حوزه هنري سينماهاي تحت نظر خود را از تعدادي از فيلم هايي كه مضاميني در تعارض با ارزش ها دارند دريغ كرده و اين مسئله موجب شاكي شدن سازندگان اين فيلم ها شده است. چون حدود يك سوم از سينماهاي تهران كه اتفاقا از پرمشتري ترين مراكز فرهنگي كشور هم محسوب مي شوند، وابسته به حوزه هنري هستند و اين يعني محروم شدن اين فيلم ها از بخش قابل ملاحظه اي از تماشاگران بالقوه سينما. به همين دليل هم تهيه كننده ها و كارگردان هاي اين فيلم ها هم طي بيانيه ها و هم در نشستي رسانه اي به تصميم حوزه هنري اعتراض كردند.
مستقل از اينكه آيا تصميم حوزه هنري قانوني بوده يا نه، چند نكته پيرامون اين تحريم و آن اعتراض ها قابل تأمل است:
بر هيچ كس پوشيده نيست كه امروز مهم ترين محور جنگ نرم عليه كشورمان از سوي نظام سلطه بين الملل، تخريب اخلاق و نهاد خانواده است. آن ها مي دانند كه ارزش هاي ديني و ملي مهمترين مانع براي غارت و تحميل سلطه خود بر كشورمان است و دريافته اند كه كم هزينه ترين روش براي اشغال كشورمان نيز از بين بردن همين ارزش هاست. اين موضوعي است كه در گفتارهاي بسياري از سياستمداران و نظريه پردازهاي غربي نيز تصريح شده است. ازجمله نتانياهو (نخست وزير رژيم اشغالگر قدس) كه گفت بايد با پخش فيلم هاي هرزه از شبكه هاي تلويزيوني، حكومت ايران را سرنگون كرد.(به نقل از يونايتدپرس، 12 سپتامبر 2002) و يا فرانسيس فوكوياما كه تغيير ذائقه مردم را از راه هاي شكست دادن ايران دانسته بود. تز مشهور ميشل هويليك، تئوريسين فرانسوي نيز مويد همين رويكرد است كه گفته بود: «جنگ بر ضد اسلام با كشتن مسلمان ها فايده اي ندارد. فقط با فاسد كردن آنها مي توان به پيروزي دست يافت.»به همين دليل نيز در اغلب برنامه هاي شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان، مسائلي چون بي بند و باري و خيانت و روابط نامشروع ترويج مي شود.
حالا جاي سؤال است كه چرا درست همزمان با اجراي اين طرح ها، گروهي از فيلمسازها نيز به تكاپو افتاده و فيلم هايي با همين مضامين مي سازند؟ نكته عجيب و مشكوك، نه تنها همزماني كه همداستاني اين فيلم هاست. به طوري كه موضوع اغلب اين آثار، روابط نامشروع زن ها و مردهاي جوان متأهل است! مشكل اصلي اين است كه در اين فيلم ها تصويري شوم و منحط از خيانت ديده نمي شود، بلكه آنچه دستمايه اين آثار قرار گرفته، الگوسازي از اين نوع روابط و نمايش چهره اي زيبا و شاعرانه از چنين مسائلي است.
در نشست رسانه اي سازندگان اين فيلم ها در اعتراض به محدوديت اكرانشان، يكي از كارگردان هاي محترم گفت كه روشنفكري در ايران بسيار قوي تر از اين حرف هاست و با اين گونه كارها نمي توان به روشنفكري ضربه زد! سخني كه گرچه به ظاهر مضحك مي آيد، اما واقعيت هاي بسياري در اين حرف ديده مي شود. نكته اين است كه فيلم اين كارگردان نيز ضمن ترويج دراماتيك روابط نامتعارف، داراي مضموني به شدت ضدمردمي است و تصويري مخوف و سياه از قشر مستضعف نمايش داده است. به اين ترتيب كارگردان اين فيلم بطور ناخواسته باطن جريان به ظاهر روشنفكري را كه در تضاد با مردم هستند را رو كرده است.
ضمن اينكه فيلم هاي همين كارگردان ها بهترين نشانه براي وضعيت اسفبار جريان شبه روشنفكري است. اين دوستان مدعي روشنفكري كه نظراتشان ديگر نزد مردم خريدار ندارد و خود بهتر از هركسي دريافته اند كه به طور مستقيم و با طرح مباحث سياسي و اجتماعي نمي توانند به مقاصد خود برسند براي پيشبرد اهدافشان به سوي گسترش ابتذال در جامعه آمده اند. البته اين موضوع تازگي ندارد و سال هاست كه اين جريان براي جبران ناتواني هاي خود، به جاي فعاليت سياسي و تبليغ ايدئولوژيك، رو به تحميل انحطاط اخلاقي آورده است. به ويژه اينكه بازنمودهاي اجتماعي آن را هم به عينه ديده اند. مشاهدات عيني نشان مي دهد كه بافت هاي اجتماعي آلوده به مناسبات غيراخلاقي، تمايل بيشتري به غرب دارند و متقابلا دلبستگي شان كمتري به نظام كمتر است.
در اين ميان وزارت ارشاد و به ويژه شوراهاي نظارتي سازمان سينمايي مسئوليت بيشتري در قبال ايستادگي در برابر اين جريان دارند.
 


بررسي اتحاد استراتژيك شاخه فرهنگي صهيونيسم با بوديسم

سرخ پوش صلح در هاليوود چه مي كند؟

علي قهرماني
مبحث حاضر به بررسي اتحاد استراتژيك ميان شاخه فرهنگي صهيونيزم با جريان برخاسته از آئين بودا مي پردازد. از آنجا كه جريان هاي برخاسته از شرق به ويژه شبه عرفان هاي هندي براي غرب جذابيت ويژه اي در اين سده اخير داشته و هاليوود از اين فرصت ويژه براي اسلام ستيزي بهترين بهره را جسته و تا توانسته اين آئين هاي پوشالي را به نام عرفان و معرفت به خورد بشريت داده است، دراين مختصر تلاش بر اين است كه نقاب از چهره جريان هاي هنري و ردپاي آثار اتحاد شوم كفرشرقي با مراكز صهيونيستي كه تشنه به خون مسلمانان بوده و عليه توحيد اسلامي متحد شده اند بردارد.
نگاهي گذرا بر بوديسم
بوديسم آئيني است كه فردي به نام گورو شاكيا موني (گوتاما) مشهور به بودا پس از كشف چهار حقيقت مقدس بودائيان (وجود رنج، علت و خاستگاه رنج، امكان رهايي از رنج و راه رهايي از رنج) در زير درختي با نام (بودي) بنيان نهاد. بودا حدود 25قرن پيش در شمال شرقي هند (در نپال) متولد شد. پدر او فرمانرواي دودمان «ساكيا» بود. به اعتقاد بودائي ها شاكياموني در زير درخت بودي توانست به حالت اشراق و روشن ضميري كامل برسد.
بوداي تبتي
آئين بودا بعد از وي به شاخه هاي بسياري تقسيم شد كه دو شاخه اصلي آن ماهايانه و هينايانه است. بوديسم تبتي شاخه اي از مه راه يا همان ماهايانه است. شكلي كه بودا در تبت به خود گرفته است همان است كه به لامائيسم مشهور است.
آخرين دالايي لاما در يك نگاه
«تزين گياتسو» آخرين دالايي لاما يا همان رهبر جريان بودائيسم است.
با آنكه وي خود را فردي صلح طلب و تلاشگر براي حاكميت صلح و ثبات براي تمام دنيا مي داند، اما در برخي جريان هاي تند ضدصلح كه هم ايفاي نقش كرده كه از آن جمله مي توان به مخالفت وي با اعدام صدام كه فردي جاني و متجاوز بوده و در طول دو دهه جان هزاران فرد شريف از شهداي اين مرز و بوم و هزاران عراقي و كويتي را گرفت و نيز جريان برانداز و فتنه و انقلاب ناموفق رنگين سبز اشاره كرد كه عكس هاي وي با برخي چهره ها و شعارها و صحبت هايي كه همزمان اين فتنه و بعد از انتخابات و پيروز نشدن اين جريان از سوي وي ايراد شد در وبلاگ ها، سايت ها و برخي خبرگزاري ها هنوز موجود است.
نكته قابل تأمل در مورد رهبر بودائيان تبت اين كه با توجه به فعال بودن وي و دفترش در تمامي زمينه ها حتي دفاع از افراد جنايتكاري كه وي در مرگ آنان اظهار تأسف كرده، اما درباره كشتار هزاران مسلمان ميانماري كه توسط اكثريت بودايي هدف تجاوز قرار گرفته و به قتل مي رسند سكوت اختيار كرده و در تمامي ديدارهايي كه از زمان شروع اين كشتار وحشيانه با گروه هاي مختلف داشته حتي اشاره كوتاه و گذرايي نيز نسبت به آن نداشته است. جالب اينجاست كه در ديداري كه با مسلمان داشته ايشان را دعوت به همدلي با خود و همراهي با مكتب بودا مي كند بدون آنكه سخني از كشتار و تجاوز به حقوق مسلمانان نمايد.
علاوه بر اين ، عكس ها و اسناد، حمايت و همراهي دالايي لاما را با شبه نظامياني اثبات مي كند. شبه نظامياني كه نزديك دو دهه- از اواسط دهه1950 تا اواسط دهه 1970- عليه چين اقداماتي نظامي انجام مي دادند. نكته جالب اينجاست كه اين گروه شبه نظامي مورد تاييد و حمايت سازمان سيا بوده است.
براساس يكي از اسناد وزارت امور خارجه مربوط به تاريخ 9ژانويه 1964، دولت آمريكا حمايت هاي مالي گسترده اي را به شبه نظاميان و همچنين شخص دالايي لاما اختصاص مي دهد.
سازمان سيا علاوه بر كمك هاي آموزشي و نقدي به شبه نظاميان طرفدار دالايي لاما، در برنامه فرار وي از تبت نيز نقش داشت. بنابر اسناد سازمان سيا كه اخيراً منتشر شده اند، نيروهاي آموزش ديده توسط سيا كه دالايي لاما را همراهي مي كردند به صورت مستقيم با مأمورين سيا در ارتباط بودند.
او تاكنون بيش از 50دكتراي افتخاري از نهادهاي ماسوني و صهيونيستي دريافت كرده است.
اتفاق ديگري كه قابل تأمل است خبر اعطاي مدال طلاي كنكره آمريكا براي اولين بار به يك فرد خارجي (دالايي لاما) در شهريور 1385 بود كه باعث تعجب افكار عمومي در جهان شد و اين نيست جز اينكه تنزين گياتسو تاكنون بارها شيفتگي و نزديكي خود به رژيم صهيونيستي را اظهار نموده است و با آنكه شعار اصلي آئينش را صلح و شادماني براي همه مي داند. چند مسافرت رسمي به سرزمين اشغالي و ديدار با سركردگان اسرائيل غاصب داشته و رسماً در مقابل ديوار ندبه در اورشليم به اداي احترام و نيايش پرداخته است.
پيوند شهرك دروغ پردازي هاليوود با بوديسم تبتي
از مكاتبي كه براي غرب و بشر سرگردان از عوارض مدرنيته، جذابيتي يافته مكتب التقاطي بوديسم است. در دهه هاي اخير هاليوود به شدت تحت تأثير يهوديان صهيونيسم حامي بوديسم به خصوص بوداي تبتي شده است. از زماني كه «تنزين گياتسو» رهبر بودائيان تبت تدريس در دانشگاهي دست چندم در آمريكا را برعهده گرفته و مراوده اش با هاليوود نشينان را بيشتر و بيشتر كرده شاهد اوج گيري روزافزون فيلم هايي هستيم كه به بودا و لاما مي پردازند.
از جاذبه هايي كه مي تواند به عنوان علت دلبستگي جهان غرب بويژه شهرك نشينان هاليوود به آيين بودا و لاما باشد، باور بودايي و لامايي به اصل تناسخ و انكار معاد است.
فهرستي از برخي فيلم هاي مهم بوداگراي هاليوود
در اين بخش به معرفي اجمالي برخي از آثار سينمايي، انيميشن و فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني كه با هدف ترويج فرهنگ بوديسم طراحي و توليد شده خواهيم پرداخت. علت معرفي اين آثار اين است كه به نوعي در تلويزيون و يا سينماي ايران به نمايش عمومي درآمده اند. اين توليدات در هاليوود و يا شركت هاي فيلم سازي اروپايي، هندي، كره اي، ژاپني و متاسفانه برخي كشورهاي مسلمان توليد شده اند: تعداد فيلم هاي هاليوودي و مستند كه درباره بوديسم و شاخه هاي آن ساخته شده كم نيست.
بيشتر اين فيلم ها مستندهايي است كه به معرفي گوشه اي از زندگاني تنزين گياتسو مي پردازند. در اين مستندات بر صلح طلبي وي بسيار تاكيد مي شود و پيش فرض آنها اين است كه سر نهادن به دستور العمل هاي اين رهبر بودايي، جهان را به سوي صلح و صفا، نشاط، آرامش و شادي رهنمون خواهد كرد. بزرگ نمايي در شخصيت، شأن و جايگاه دالايي لاما، اولين نكته اي است كه بيننده تمام اين ساخته هاي تصويري، آن را به وضوح درمي يابد. نكته ديگري كه بايد توجه داشت نقش مكملي است كه اين به اصطلاح مستندها نسبت به يكديگر دارند. گويا هريك، تكه اي از پازل جامع و تكه پاره اي از نقشه واحدي را تشكيل مي دهند كه سال هاي سال بر روي طراحي و مهندسي آن، وقت و هزينه صرف شده و اين مستندها محصول رسانه اي آن نقشه بزرگ و جامع هستند كه با هم پوشاني و هم راستايي، شخصيت مرده اي را كه در تبعيد نيز به سر مي برد مي خواهند زنده ساخته، متحرك و پويا نشان دهند.
نفرين مجسمه سياه
ماجراي فيلم، مربوط به ربوده شدن يك مجسمه بوداست. در سير فيلم، نيك سارق به دنبال فروش مجسمه، كراماتي از مجسمه ربوده شده مي بيند و پي به قدرت معنوي و اسرارآميز آن مي برد. اين حادثه او را به شدت تحت تاثير قرار مي دهد و در آخر فيلم، نيك بر اثر تاثير معنوي كه از مشاهده اين كرامات در او حاصل شده، سرش را مي تراشد و به جمع بودائيان مي پيوندد.
اين فيلم كه به صورت آشكار به تدوين و ترويج مباني آيين بودا پرداخته است، در پاره اي از دقايق تبديل مي شود به شبه مستندي اثرگذار براي تحت تاثير قرار دادن مخاطب، و تبليغ و ترويج بوديسم.
بوداي كوچك
داستان فيلم مربوط به گروهي راهب بودايي است كه از كشور بوتان به سياتل آمريكا سفر مي كنند تا به يك خانواده آمريكايي بگويند روح يكي ازرهبران بودايي آنها در وجود پسر كوچكشان «جس» حلول كرده است (تناسخ). اين خانواده به هند سفر مي كنند و از نزديك با تولد، زندگي و چگونگي به «روشنايي» رسيدن و بودا شدن (شاكياموني گوتاما) آشنا مي شوند.
با حلول روح وي در قالب پسرك، به مخاطب القا مي شود كه بوداي امروز تويي و بوداشدن در دسترس توست. اين شيوه از پيام دهي بسيار در مخاطب تاثير مي گذارد و با استفاده از روحيه همذات پنداري، بدون آنكه مخاطب موضعي در مقابل اين باورها بگيرد، به راحت ترين شكل پيام در دلش جاي مي گيرد. اين اثر كه بارها از رسانه ملي ايران و سينما پخش شده است، غيرمستقيم آمريكاي امروز را همان بوداي دولتي معرفي مي كند و بيانگر الفت عجيب بوديسم با جهان غرب به سركردگي آمريكاست.
راهب خشمگين
موضوع اين فيلم ريشه هاي اسرارآميز راهبان بودايي تبتي است كه متاسفانه در اواخر مهر ماه سال 1386ه.ش. بي هيچ نقدي در بخش «شرق و هويت» اولين جشنواره بين المللي فيلم مستند ايران (سينما حقيقت) به نمايش درآمد. بوديسم تبتي در اين مستند به گونه اي نوين بررسي مي شود و دقت در اين مستند پرده از اين مطلب برمي دارد كه اين شاخه از آيين بودا تا چه اندازه در بين انديشمندان و به تبع آن در ميان گروه هاي فرهنگي غرب جا افتاده است. تهي و ارگي از مضاميني است كه اين مستند بسيار لطيف به آن پرداخته است.
بوديسم و سرمايه جهاني
اين مستند در سال 2005 ساخته شده است. در اين مستند آرنوبوت و ساسكيا ساسن ابعاد وسيع سرمايه سالاري معاصر را به بحث گذاشته، درباره بازارهاي سرمايه و بورس صحبت مي كنند و ديدگاه بودا را نسبت به «كاپيتاليسم مجازي» بررسي مي نمايند در ادامه راهكارهايي براي آرامش از نگاه مكتب بودا به مريدان عرضه مي گردد.
هفت سال در تبت
اين فيلم با به تصويركشيدن نماهاي بسيار زيبا و هنري از شگفتي هاي طبيعت و زيبايي هاي كوهستان هاي تبت و آيين ها، دين داري و مهرباني مردم لهاسا، به طور حتم اثري كاملاً ترويجي براي تبتيان و فرهنگ بوداي تبتي به حساب مي آيد؛ تا حدي كه برخي منتقدان، آن را مناسب وزارت گردشگري تبت دانسته اند! داستان فيلم درباره دو اتريشي طرفدار نازيسم است كه براي فتح قله اورست و قلل مرتفع رشته كوه هاي «هيماليا» به تبت سفر مي كنند. هانريش هرر و دوستش پيتر در مسير، به شهر مقدس بوداييان تبتي، يعني همان «لهاسا» مي رسند.
ماجراهاي تن تن؛ تن تن در تبت
تن تن (بخوانيد مشهورترين خبرنگار جهان) شخصيتي كارتوني است كه هميشه در كنار سگش ميلو سفر مي كند و دنبال آشكار كردن حقايقي (!) است كه پرده برداشتن از آن ها از دست هر كسي برنمي آيد.
در قسمت «تن تن در تبت»، او دوستي چيني دارد كه براي ديدار عمويش راهي كاتماندو مي شود و طي نامه اي از تن تن مي خواهد به كاتماندو بيايد. تن تن خبردار مي شود هواپيماي او در نزديكي تبت سقوط مي كند. تن تن براي پيدا كردن دوستش رهسپار هيماليا مي شود و...
حضور در معبد راهبان بودايي در تبت و اظهار هم دلي و تشويق يك خبرنگار جهان گرد، آيا مي تواند چيزي جز هم دلي جهان غرب با تبت و آيين ويژه آن جا داشته باشد؟!
اين فيلم داستاني به صورتي مستند، به زندگي دالايي لاما پرداخته و به شدت لامائيسم را ترويج مي كند. «مارتين اسكورسيزي» كارگردان مشهور هاليوودي كه در به كارگيري صحنه هاي ناب، مشهور است، اين فيلم را در سال 1997 ساخته است. او در اين فيلم 128 دقيقه اي علاوه بر زندگي دالايي لاما، چگونگي جدايي طلبي آن ها از چين را هم روايت مي كند.
او در يكي از فيلم هاي جنجالي اش، زندگي حضرت مسيح را با عنوان «آخرين وسوسه مسيح، 1989» و به شكلي كاملاً تحريف شده روايت كرد، كه باعث اعتراض شديد مسيحيان شد. وي در اين فيلم، حضرت مسيح را كه بنابر اعتقاد مسيحيت كليسايي به صليب كشيده شده بود،13 در بندعشق زني در بالاي صليب به تصوير مي كشد. اين عشق وي را به سوي زندگي دنيا كشانده و او را فريفته شيطاني كه به شكل فرشته اي درآمده، نشان مي دهد. بدتر اين كه در اين فيلم، يهوداي خائن، از گناه تاريخي خود تطهير شده، مرشد مسيح مي شود و او را به بالاي صليب بازمي گرداند.
چنين كارگرداني كه در مورد جايگاه نبوت و مسئله قداست ذره ايي احترام قائل نيست، در فيلم «كندون» سراغ شخصيت دالايي لاما رهبر تبتي ها مي رود و او را تناسخ بوداي مهر(!) و دالايي لاماي گذشته معرفي مي كند.
فيلم «2012»
«2012» فيلمي درام، حماسي و تخيلي، محصول 2009 آمريكا و كانادا به كارگرداني رولند امريش است.
پايه و اساس پايان دوران بودن سال 2012 بر مبناي باورهاي مايايي است. ماياها سال 2012 را سال پاياني جهان مي دانند. تنها نقش اديان آسماني و گروه هاي مذهبي در اين فيلم، تسهيل پذيرش پايان عمر جهان در 2012 است و بس! در فيلم شاهديم به بهانه پخش اخبار، صحنه هايي از مكان ها و گروه هاي مذهبي، پشت سر هم نمايش داده مي شوند و گزارشگر به اصطلاح اخبار مستند، اين گونه عرضه مي دارد كه طبق باور همه پيروان اديان، اين همان نقطه پاياني موعود در اديان است. وقتي همه دنيا و نمادهايي از اماكن مذهبي جهان تخريب شد و پيروان اديان مردند، و انسان سكولار توانست حرف خداباوران را دروغ بيانگارد؛ آن گاه مرگ خدا و اديان آسماني اعلام مي شود و با نمايش خاندان تبتي كه نمادي از باور به بوديسم مخصوص تبت هستند؛ پس از خانواده آنگولاساكسوني جكسون در لحظه خروج از كشتي ارتشي غول آسا، سازندگان فيلم «2012» اعلام مي دارند كه اكنون روز آغاز حكم فرمايي اديان و مكاتب بشري است: چرا كه هم خود بودا اعلام مي دارد از جانب خدا نيامده است و هم تمام طرفداران وي به اين نكته اذعان دارند. (گياتسو، 1381، 56)
در لحظه اي كه تمام دنيا پر از تلاطم و بي قراري است و مردم و زمامداران و رهبران ديني د رجنب و جوش و اضطراب به تصوير كشيده مي شوند، دالايي لاماي فيلم، شاگردش را به آرامش دعوت مي كند و مي گويد: «زماني آرام خواهد بود كه ظرف وجودي اش پر باشد.» او براي انتقال صحبتش از تشبيه تصويري بسياري بليغي استفاده مي كند. نوشيدني خاصي را درون فنجان مي ريزد تا اينكه آن نوشيدني سر ريز شود. به همين دليل، نحوه آرام شدن ضمير را، نجات از اين مهلك آخرالزماني و سوارشدن بر كشتي نمي داند، بلكه سبب نجات را سوار شدن به اميال دروني نفس معرفي مي كند و خودش كه بنابر ظاهر فيلم به درجه آرامش و شادي واقعي! دروني يا همان نيروانا رسيده است در كمال آسايش، و طبق فلسفه بوداي تبتي در سخت ترين شرايط ، در آرامش باطني است. جالب اين جاست كه در لحظه سرازير شدن امواج خروشان، وي به زنگوله مي كوبد و به نوعي به استقبال مرگ مي رود و به اقيانوس مي پيوندد.
آخرين كنترل كننده باد
چهار عنصر آب، باد، خاك و آتش در زمين وجود دارد و چهار ملت؛ هر ملت و مردمانش فقط قادر به كنترل يكي از اين عناصر هستند. اما آواتار كه در هر دوره ظهور مي كند، قابليت و قدرت كنترل هر چهار عنصر را دارد. آواتار معاصر كودكي است كه صدسال قبل ناپديد شده است و در نبود او ملت آتش، با دزدي طومارها و علوم ديگر ملت ها، بر آنان برتري پيدا مي كند. خواهر و برادري اسكيمو او را پيدا مي كنند و آواتار برمي گردد و طبق پيش گويي ها، آواتار تنها كسي است كه مي تواند تعادل را بر روي زمين برقرار كند...
سريال انيميشني اين فيلم آميزه اي از كونگ فوي چيني، فلسفه بوداي تبت، هنرهاي رزمي ژاپني و حتي عقايد مذهبي هندوست و جذابيت هاي تصويري بالايي دارد.
اين فيلم بي شك جز بر زندگي گياتسو و نقش رهبري معنوي او بر دنيا(!) دلالت ندارد و دلايل زيادي هست كه درصدد اثبات رهبري معنوي جهاني براي رهبر بودائيان لامايي است؛ از جمله:
1- منجي اي كه در اين فيلم معرفي مي شود، شرقي و متعلق به معبدي است كه ويژه بوداييان سرزمين تبت است.
2- آنگ كه كودكي تنزين گياتسو است، در فيلم از يكي از استادان خود با نام راهب گياتسو ياد مي كند. تمام رهبران بودائيان تبتي با نام خانوادگي «گياتسو» شناخته مي شوند.
3- صلح طلبي اي كه گياتسو در تمام صحبت هايش از آن دم مي زند، در اين فيلم نيز بسيار پررنگ است.
4- اتفاقاتي كه براي قهرمان فيلم، آنگ مي افتد، شبيه بسياري از اتفاقاتي است كه براي تنزين گياتسو در طول بيش از 75 سال زندگي اش افتاده است: براي مثال مردم سرزمين آتش در فيلم، نمادي است از سرزمين چين كه به تبت يورش آورد و آتش چنگ را شعله ور كرد.
جمع بندي نهايي
سال هاست كه هاليوود نبرد نرم خويش عليه تمدن و فرهنگ اسلامي شيعي ايران زمين را آغاز كرده است.
براي مقابله با ديني كه آن ها از آن به عنوان اقتدارگرا ياد مي كنند بايد سراغ شيوه هاي نرم تر و ملايم تر رفت. به همين دليل در كنار گسترش تز اسلام ستيزي در رسانه هاي غربي و شرقي، ترويج مكاتب و عرفان هاي دروغين هم در دستوكار آن ها قرار گرفته است.
نكته اي كه به اين بهانه بايد مورد توجه قرار گيرد اتخاذ استراتژيك جبهه فرهنگي صهيونيزم به سركردگي هاليوود با جريان هاي عرفاني شرقي است.
براي آن ها مهم نيست كه مردم سرزمين ها و تمدن هاي مختلف مسيحي شوند يا هندو و يا بودايي، مهم اين است كه مسلمان نباشند.
 


باز هم اسكار!

پژمان كريمي
هيئت انتخاب نماينده ايران در مراسم اسكار 2013 سرانجام، فيلم سينمايي «يه حبه قند» را براي شركت در اسكار معرفي كرد.
اين انتخاب اگر چه با استقبال سازمان سينمايي كشور روبه رو شد اما جواد شمقدري رئيس اين سازمان در نامه اي به هيئت ياد شده و كارگزاران فيلم منتخب؛ خواهان تحريم اسكار تا هنگامي شد كه هاليوود و گردانندگان سينماي آمريكا، نسبت به ساخت اثر توهين آميز به ساحت قدسي پيامبر گرامي اسلام اعلام انزجار كنند.
امروزه ماهيت سياسي- صهيونيستي اسكار را تنها كساني كتمان مي كنند و غيرقابل باور مي شمارند كه يا دچار بي سوادي سياسي اند و ناتوان درتحليل، ساده انديش و غافل و يا اينكه مرعوب اند و از شدت احساس حقارت در برابر هنر غربي سر سوداي اسكار صهيونيستي را دارند.
هشتاد و پنجمين دوره مراسم اسكار در حالي برگزار مي شود كه در ادوار پيشين و در ميان برگزيدگان آن، نه تنها فيلمي داراي پيام الهي، حامي ستمديدگان و قد برافراشته در برابر جنايات اصحاب استكبار نيست، بلكه فيلم هايي هدف اعتناي گردانندگان مراسم ياد شده قرار گرفته اند كه اتفاقا مانند فيلمي چون فهرست شيندلر (استيون اسپيلبرگ- برنده اسكار 1993) و يا پيانيست (رومن پلانسكي-برنده اسكار 2003) كاملا ماهيت صهيونيستي دارند. جالب است كه گردانندگان اسكار بر آن اند، مراسم آنها غيرسياسي و غير ايدئولوژيك است!
از سوي ديگر، برعكس تصوري كه از اسكار نزد سينماگران جهان سومي وجود دارد-بنا بر تاكيد برخي منتقدان حرفه اي سينما- اين مراسم اعتبار چنداني در نزد سينماگران غربي ندارد. به نوشته منتقد گرامي «سعيد مستغاثي» سال گذشته به دليل تلقي بي اهميت بودن اسكار ، وودي آلن (كارگردان جهود هاليوود) و نيز بارون كوهن (بازيگر انگليسي) براي دريافت جايزه خود به مراسم پا نگذاشتند.
با اين وصف؛ تقلاي داخلي براي حضور در مراسم اسكار، شگفت انگيز تلقي نمي شود؟!
و از اين پرسش مهم تر:
در شرايطي كه سينماي آمريكا در اقدامي كاملا حساب شده، فيلمي موهن را در اهانت به مقدسات الهي بيش از يك ميليارد مسلمان تدارك مي بيند و راهي فضاي مجازي مي كند، حضور درمراسمي كه علاوه بر ماهيت دولتي- سياسي، از پشتيبانان جريان هاي ضداسلامي در حوزه سينما به شمار مي آيد چه مفهومي دارد؟
ممكن است برخي بگويند اسكار و يا هر جشنواره و مراسم فرهنگي ديگري مجال عرض اندام «انديشه» ملي و ديني ماست! اما اين واقعيت را نبايد كتمان كرد كه حضور بي قيد و شرط و تبعيت از قوانين و سياست ها و اهداف يك جشنواره، هم گاهي براي تأييد و هم هموار كننده راه تحقق اهداف آن رويداد است.
اگر ما نيازمند مجالي براي عرضه انديشه مان هستيم-كه هستيم- اين مجال را خود پديد بياوريم. رخدادي مانند «جشنواره بين المللي فيلم فجر»، «افق نو»، «فيلم كوتاه تهران»، «جشنواره بين المللي فيلم مقاومت، انقلاب و دفاع مقدس» كه در 9 كشور برپا مي شود و...
همه فرصت عرضه انديشه ماست. اما نه قدر مي دانيم، نه فرصت ها را «فرصت» مي دانيم و نه تلاش مي كنيم از لاك مرعوبيت به درآييم و دست به فرصت سازي هاي بزرگ بزنيم!
بخواهيم يا نخواهيم، اسكار پذيرنده فيلمي ارزشمند از بطن سينماي ايران نيست. مگر «رنگ خدا» پذيرفته شد؟ «رنگ خدا» كه از حيث فحوا و ساختار، قابل مقايسه با فيلم دروغگو و سخيف «جدايي...» نيست.
برآنم، اسكارزدگي، تنها به كام فيلم سازاني است كه قبله آمال شان «غرب» است و مسخ ارزشهاي ليبراليستي اند.
كدام فيلم ساز خوب متعهد ما، بواسطه جشنواره هاي سينمايي چون اسكار، سرآمدگي يافته است؟!
كدام فيلم ساز برگزيده ما در جشنواره هايي چون اسكار يا كن، هم اينك همگام باور و خواست مردم ايران ديده مي شود؟!
ما در سينما هنوز نه «خود» را باور كرده ايم و نه ارزشهايي كه درباره آن حرف مي زنيم!
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14