(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 8 مهر 1391 - شماره 20318

نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (18)
حضور 9 بهائي دركابينه هويدا
علل و عوامل پذيرش قطعنامه 598 (10)
مخالفت هاشمي با شعار جنگ ، جنگ تا پيروزي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (18)

حضور 9 بهائي دركابينه هويدا

E-Mail:shayanfarkayhannews.ir
مريم صادقي
دوران سيزده ساله نخست وزيري هويدا، عرصه را براي تاخت و تاز فراماسونرها و بهائي ها مهيا ساخت. حضور نه وزير بهائي در كابينه در مدت حكومت هويدا را مي توان مهر تأييدي بر اين مدعا دانست.414 علاوه بر اين در گزارشي از ساواك پيرامون ترميم كابينه ي هويدا در سال 1348ش، به اسامي هشت نفر از وزراي دولت كه همراه هويدا در تشكيلات ماسوني عضويت داشته را بيان كرده : «اميرعباس هويدا (لژ تهران)، محمود قوام صدري وزير مشاور، نصير عصار معاون نخست وزيري (لژ ژاندارك) ، حسن زاهدي وزير كشور (لژ اهواز)، منوچهر پرتو وزير دادگستري، مجيد رهنما وزير علوم و آموزش عالي (لژ تهران)، فتح الله ستوده وزير پست و تلگراف و تلفن (لژ ژاندارك)، مهرداد پهلبد وزير فرهنگ وهنر (لژ كوروش)، ايرج وحيدي وزير كشاورزي (لژ خيام)، جواد منصور وزير اطلاعات (لژ كوروش)، هوشنگ انصاري وزير اقتصاد (لژ خيام)، محسنين مشاور مطبوعاتي اميرعباس هويدا، نيز عضو كلوب روتاري شمالي تهران بود.415
هر چند هويدا علاوه بر وابستگي به بهائيت، فراماسون نيز بود، اما قطعاً اولين نخست وزير فراماسوني در تاريخ ايران به حساب نمي آمد و اين اولين را صرفاً از يك جهت مي توان حساب كرد و آن پيوند با سازمان بهائيت وابسته به صهيونيسم مي باشد. افراد بهائي چون هويدا با هدايت صهيونيست ها آن چنان بر فرهنگ اين مرز و بوم تاختند كه حتي اعتراض جريانات غرب باور، اما متحير بلند شد. به عنوان نمونه، مجله ي خواندني ها در اين زمينه فرياد اعتراض بر مي آورد: «خداوندا چه پيش آمده كه اكثر خواص ما را چنين پريشان فكر و نامطمئن ولاابالي كرده است كه از آن چه بايد بهراسند هيچ نمي ترسند و جز تقليد، آن هم تقليد ناتمام از بيگانه كاري نمي كنند. با اين گروه غافل كه در دريايي از فسق و فجور غوطه ورند، براي ساختن ايران نو هيچ اميدي نيست.»416
پيوند عميق بهائي ها و صهيونيسم از زبان افرادي چون فريدون آدميت نيز جالب توجه است: »عنصر بهائي چون عنصر جهود (مراد احتمالاً صهيونيست است) به عنوان يكي از عوامل پيشرفت سياسي انگليس در ايران درآمد. طرفه اين كه از جهودان نيز كساني به اين فرقه پيوستند و همان ميراث سياست انگليس به آمريكا نيز رسيده است.»417
به طور قطع واگذاري پست هاي مهمي چون نخست وزيري به اميرعباس هويدا، وزارت خارجه به غلام عباس آرام، وزارت جنگ به سپهبد اسدالله صنيعي و ... با وجود حساسيت مردم ايران به بهائيت، غير حسابگرانه نبوده است. براي نمونه مئير عزري (سفير وقت اسرائيل در ايران) به صراحت اظهارات هويدا را در مورد به كارگيري مسئولاني كه به نوعي مورد عنايت محافل يهودي بين المللي اند منعكس مي كند: «(هويدا) گفت: يكي از بزرگ ترين موفقيت ها را بايد مديون مرحوم حسنعلي منصور بدانم كه تخم دموكراسي و تحولات اجتماعي را در اين كشور كاشت و رفت، به ويژه كه با جنبش او توانستيم نيروهاي جوان و تحصيلكرده را وارد دستگاه هاي سياسي كشور و بيشتر از همه سازمان برنامه بكنيم... براي شما هم بد نخواهد شد، چون بيشتر اين جوان ها درس خوانده ي آمريكا هستند و آنجا خواه ناخواه با يهوديان با انجمن هاي يهودي و فرهنگ اين مردم آشنايي هايي پيدا كرده اند. شيوه ي نگاه كردن هويدا به دانش اندوختگان ايراني در آمريكا را كم و بيش پذيرفتم.418»
سفير اسرائيل به وضوح تأييد مي كند كه اين نخست وزير بهائي افرادي را به كار مي گرفته است كه در دوران تحصيل به نوعي از فيلتر نهادهاي صهيونيستي همچون فراماسونري و ساير انجمن هاي يهودي عبور كرده بودند.
در ايام زمامداري هويدا روابط ايران و رژيم اشغالگر قدس تا آن حد گسترده شد كه ايران رسماً به ايستگاه مهاجرت يهوديان قاره آسيا مبدل گرديده بود و ايادي صهيونيسم براي اعزام و مهاجرت يهوديان اين قاره از ايران استفاده مي كردند و از تسهيلاتي كه دولت در اختيارشان گذاشته بود، برخوردار مي شدند. در يكي از اسناد موجود چنين آمده است: «گزارش خبر، شماره گزارش 195/ 224، تاريخ 5/2/1352، موضوع: ايران ايستگاه مهاجرت يهوديان آسيا به اسرائيل است. اخبار رسيده به مقامات سياسي مصر حاكي است كه ايران ايستگاه و مركز يهوديان كشورهاي آسيايي است كه قصد مهاجرت به اسرائيل را دارند. به اين نحو كه يهوديان كشورهاي آسيايي از كشورهاي خود به ايران سفر مي كنند و عوامل اسرائيل از ايران ترتيب مسافرت آنها را از ايران به اسرائيل مي دهند و تسهيلات لازم را براي آنان فراهم مي آورند419».
در دوران سيزده ساله نخست وزير اميرعباس هويدا، صهيونيسم جهاني و ايادي آنان از آزادي عمل فوق العاده اي براي تبليغات برخوردار بودند تا جايي كه به صورت علني و گسترده براي سرمايه گذاري يهوديان در فلسطين اشغالي و مهاجرت يهوديان ايراني به اين سرزمين تبليغات مي كردند و بدون هيچ گونه ممنوعيت يا ممانعت، بولتن هاي ويژه اي درباره جاذبه هاي سرمايه گذاري و زندگي در اسرائيل منتشر و توزيع مي كردند. در حقيقت جريان اتحاد كامل صهيونيسم، بهائيت و فراماسونري را مي توان در دولت هويدا ديد.
نقش اميرعباس هويدا در روند تصميم گيري ها به اين صورت بود كه در بعضي از زمينه ها، وي و وزيرانش قادر به تصميم گيري بودند ولي ماهيت رژيم در شكلي بود كه تمام تصميمات مهم كابينه به شاه نسبت داده مي شد. در واقع همه دستورات به جاي اينكه از جانب نخست وزير يا وزراي كابينه صادر شود از سوي اعليحضرت همايوني صادر مي گرديد. البته شاه نيز بسياري از اختيارات مهم كشور را خود به دست گرفته بود و در زمينه هاي سياست خارجي -امور دفاعي و انتظامي و اطلاعات و امنيت كشور، خود اظهار نظر مي كرد و رأساً تصميم مي گرفت.420
به طور كلي هويدا در سه بخش عمده سياست خارجي، امور اقتصادي و مسائل نظامي مسلوب الاختيار بود و به قول خودش سيستم حكومت طوري بود كه نخست وزير عملاً نقشي در اين سه ركن مهم حكومت نداشت.421 به اين ترتيب او بهترين و مهم ترين مجري عقايد و نظريات شاه بود، نه يك خلّاق سياسي. هويدا مجلس را به نحو احسن اداره مي كرد و مشاوران خاص خود را داشت و از طريق همان ها كابينه خود، كه دو نفر از رقباي جدّي يعني آموزگار و انصاري در آن حضور داشتند، را اداره مي كرد.422
در دوران نخست وزيري هويدا همكاري ايران و آمريكا در زمينه هاي سياسي، نظامي، اقتصادي و امنيتي به اوج خود رسيد. در همين ايام بود كه ايران مبدّل به حياط خلوت آمريكا شد و تمام امكانات بالقوه ايران به صورت بالفعل در خدمت آمريكا قرار گرفت. دولت آمريكا افزون بر غارت امپرياليستي منابع و معادن طبيعي و ديگر مواهب خدادادي ايران، از ساير امكانات سرزمين ما نيز در جهت اعمال سلطه بر جهان بهره برداري مي كرد. در شمار اين گونه اقدامات بايد از شبكه استراق سمع در سرتاسر مرز ايران و شوروي ياد كرد. اين روابط به گونه اي بود كه در ديدار شاه در بيست و نهم دي ماه 1348ش، ريچارد نيكسون طي نطقي اظهار داشت:«گمان نمي كنم روابط ايران و آمريكا هيچ گاه به خوبي امروز بوده باشد. اين حسن روابط مربوط به اين واقعيت مي شود كه ما روابط خاصي نه تنها با كشور شما، بلكه با شخص شما داريم كه در مورد من به چندين سال پيش برمي گردد...423»
يكي از وقايع مهم دوره صدارت هويدا، جدايي بحرين از ايران در سال 49-1348 بود. جداكردن بحرين از ايران زيرپوشش اعطاي استقلال به اين جزيره، يكي از اقدامات مهم و خائنانه اي بود كه در دوران نخست وزيري هويدا و در راستاي منافع و مصالح استعماري انگلستان صورت پذيرفت. مجمع الجزاير بحرين از ديرباز تحت حاكميت ايران بود تا در سال 1783م، كه ايران گرفتار جنگ هاي داخلي بود، اعراب قبيله «عتوب» عربستان، بحرين را تصرف كردند. در اوايل قرن هجدهم ميلادي با توسعه و نفوذ و اقتدار نظامي انگلستان در منطقه خليج فارس و درياي عمان، سواحل جنوبي خليج فارس به تدريج تحت نفوذ و سلطه اين كشور قرار گرفتند424.
به طوري كه در سال 1820م، دولت انگلستان با تحميل قراردادهايي تحت عنوان جنرال تربتي توانست شيوخ عرب كرانه جنوبي خليج فارس و از جمله بحرين را تحت انقياد خود درآورد. علي رغم اعتراض هاي دولت ايران در سال 1822م، دولت انگلستان رژيم قيمومت خود را بر مجمع الجزاير بحرين حاكم مي كند و تا سال 1970م، كه نيروهاي نظامي خود را از خليج فارس خارج مي كند، اين روند ادامه مي يابد.425
پس از پايان جنگ جهاني دوم بار ديگر ايران ادعاي خود مبني بر مالكيت بحرين را مطرح ساخت و در لايحه تقسيمات كشوري كه تقديم مجلس شد، بحرين را استان چهاردهم خود تلقي كرد كه با اعتراض شديد انگلستان مواجه شد.
شاه كه در صدد بود، موقعيت و اقتدار خويش را در منطقه خليج فارس تحكيم بخشد، كوشيد با ساير رهبران كشورهاي محافظه كار عربي ارتباط برقرار ساخته و توجه آنها را به خود جلب كند.426
بعد از اعلام خروج انگلستان از خليج فارس و ايجاد خلاء قدرت در منطقه شاه تصميم گرفت به منظور جلب نظر قدرت هاي بزرگ و سازمان هاي بين المللي، به بحرين استقلال بدهد. طي يك نظرسنجي مشكوك در بحرين تحت نظارت سازمان ملل متحد، قبايل و شيوخ منطقه به استقلال از ايران رأي دادند.427
اردشير زاهدي (وزير امور خارجه كابينه هويدا)، نقش اميرعباس هويدا را در جدايي بحرين از ايران، بسيار ويژه مي داند: «اين هويدا بود كه بحرين را از پيكره ميهن جدا كرد.» اردشير زاهدي اعتقاد دارد، همراهي و موافقت هويدا به عنوان نخست وزير ايران، براي جدايي و استقلال بحرين، نتيجه توافق پنهاني او با آمريكا و انگليس و اسرائيل بود.428
در دوران نخست وزيري هويدا، نفوذ بهائيان در دولت گسترش يافت. بهائيان كه بابت نخست وزيري هم مسلكشان خيلي خرسند بودند در دولت هويدا شروع به گسترش و شبكه سازي كردند. حمايت هويدا از بهائيان در سندي از اسناد ساواك به خوبي روشن مي شود. در تاريخ 11/3/47 عباس اقدسي در كميسيون نشر نفحات الله در محفل شماره4 چنين اظهار مي دارد:« جناب آقاي اسدالله علم وزير دربار سلطنتي به ما لطف زيادي نموده اند. مخصوصاً جناب آقاي اميرعباس هويدا(بهائي و بهائي زاده)انشاءالله هر دو نفر كدخداي كوچك بهائيان مي دهند. حضرت بهاءالله مي فرمايد(عن قال الله عن تصرف فيها)دولت اسرائيل در جنگ سال46 و47 قهرمان جهان شناخته شده ما جامعه بهائيت فعاليت اين قوم عزيز يهود را ستايش مي كنيم...»429
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
414 - محمد اختريان، نقش اميرعباس هويدا در تحولات سياسي اجتماعي ايران، ص 164.
415 - مركز اسناد انقلاب اسلامي، اميرعباس هويدا (به روايت اسناد ساواك)، ج2، ص 394.
416 - سيد فخر الدين شادمان، سياستنامه ي ايران، مجله خواندني ها، تيرماه 1344.
417 - فريدون آدميت، اميركبير ايران، صص 458-457.
418 - مئير عزري،كيست از شما از تمامي قوم او، ترجمه ابراهام حاخامي، دفتر اول، ص 261.
419 - مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 436، ص 33.
420 - ويليام شوكراس، آخرين سفرشاه، ترجمه ي عبدالرضا هوشنگ مهدوي، صص 266-265.
421 - محمد باختريان، نقش اميرعباس هويدا در تحولات سياسي و اجتماعي ايران، ص 76.
422 - مؤسسه پژوهش هاي دفتر كيهان، نيمه پنهان، اميرعباس هويدا، ج14، ص 78.
423 - مؤسسه پژوهش هاي دفتر كيهان، نيمه پنهان، اميرعباس هويدا، ج 14، صص 127-126.
424 - باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي ايران، ص 1776.
425 - محمد باختريان، نقش اميرعباس هويدا در تحولات سياسي و اجتماعي ايران، ص 100-99.
426 - باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي ايران، ص 1776.
427 - بهمن هدايتي آذري، دست بوس، صص 57-56.
428 - بهمن هدايتي آذري، دست بوس، ص 57.
429 - مركز اسناد انقلاب اسلامي، اميرعباس هويدا به روايت اسناد ساواك، ج1، ص401.
پاورقي
 


علل و عوامل پذيرش قطعنامه 598 (10)

مخالفت هاشمي با شعار جنگ ، جنگ تا پيروزي

تأليف : كامران غضنفري
وي درجاي ديگري مي گويد: « نظاميان و خصوصاً فرماندهان سپاه معتقد بودند كه آن قدر ظرفيت در درون ملت ايران و دولت حاكم وجود دارد كه ما قادريم شعار«جنگ جنگ تا پيروزي» را تحقق بخشيم . در طرحي كه برآورد كرده بوديم ، بصره را 6 ماهه مي گرفتيم و در 6 ماه دوم مي توانستيم كركوك را فتح كرده و 6 ماهه سوم اگر مقامات تصميم بگيرند ، به سمت بغداد حركت كنيم ولي توان ما بايد سه يا چهار برابر شود و اين توان در درون جمهوري اسلامي امكان پذير است . مقامات مملكتي ما معتقد بودند كه ما هزينه اي بيش از اين نمي توانيم صرف جنگ كنيم. آنها بارها به ما جواب مي دادند كه شما با وضع موجود بايد بجنگيد و ما هم مي گفتيم وضع موجود براي به پيروزي رسيدن در يك عمليات سرنوشت ساز كافي نيست .» 101
محسن رضايي نيز طي مصاحبه اي اظهار مي دارد :« سپاه از سال 62 به بعد ، مسئله امكانات را مطرح مي كرد ؛ اما دوستان سياسي [آقاي هاشمي و دولت موسوي ] به ما پاتك زدند كه مسائل تصميم گيري را پيچيده كرد . پاتك آنها اين بود كه مي گفتند سپاه مي تواند بجنگد اما به دنبال گرفتن امكانات از كشور است ! لذا وقتي ما صحبت از امكانات مي كرديم ، مي گفتند شما مي خواهيد سپاه را گسترش بدهيد و يك چنين فضايي ايجاد كرده بودند ... دوستان [سياسي] اعتقادي به بسيج امكاناتي كه به سقوط صدام منجر شود نداشتند . يك بار هم آقاي هاشمي صريحاً گفت كه شما مي رويد و بغداد را مي گيريد ولي اگر آمريكا بمب اتم بزند شما چه كار خواهيد كرد ؟ اگر چه اين سؤال مهمي بود ولي طرح آن براي توجيه عدم تصويب تقاضاي فرماندهان سپاه در بسيج كشور در جنگ بود . پس معلوم مي شود كه دوستان به شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» و«سقوط صدام» اعتقادي نداشتند بلكه دولتمردان ما بر اين عقيده بودند كه اين جنگ را نمي توانيم تا سقوط صدام ادامه دهيم و بايد آن را صرفاً با يك عمليات موفق تمام كنيم .» 102
نمونه اي از مخالفت آقاي هاشمي با انجام عمليات بزرگ را مي توان در يادداشت مورخ 4 ارديبهشت 1362 ايشان ملاحظه كرد : «شب با حضور فرماندهان سپاه و نيروي زميني [ارتش] و نخست وزير و رئيس جمهوري در باره برنامه آينده جنگ مشاوره داشتيم . براي عمليات بزرگ آينده شش ماه وقت مي خواستند كه صحيح به نظر نرسيد (!) از آنها خواستيم در باره عمليات كوچك برنامه ريزي كنند ». 103
محسن رضايي نيز در اين باره طي مصاحبه اي در سال 85 مي گويد: «بعد از عمليات رمضان ، [ آقاي هاشمي ] هميشه پيشنهادات فرماندهان را اگر چه براي يك عمليات مي پذيرفتند ، ولي براي پايان دادن به جنگ رد مي كردند ... نمي دانم برداشت آقاي هاشمي چه بوده است اما اين بحث معروفي بين فرماندهان و آقاي هاشمي بود . فرماندهان به ويژه پس از عمليات خيبر [در اسفند 1362] مي گفتند استراتژي سياسي نتيجه اي ندارد و اجازه بدهيد برنامه اي براي استراتژي نظامي تهيه و جنگ را تمام كنيم . اما هيچ گاه مسئولان سياسي و آقاي هاشمي اين را نپذيرفتند» . 104
آقاي رضايي در جاي ديگر مي گويد : «توانايي هاي رزمندگان ما بيش از آن چيزي بود كه در صحنه مشهود بود و قبل از اين كه دشمن مانع باشد ، خودمان مانع خودمان بوديم ... من دو سه بار جاهاي مختلف گفتم كه اگر ما با استراتژي امام حركت كرده بوديم ، جنگ به جاي اين كه 8 سال طول بكشد ، كمتر از 5 سال تمام مي شد اما با فتحي بسيار بزرگ تر كه به سقوط صدام منجر مي شد . اتفاقاً همين استراتژي محافظه كارانه ادامه «نبرد براي تحميل صلح» ، باعث شد كه ما نتوانيم جنگ را زودتر تمام كنيم و جنگ طولاني شد ». 105
آقاي هاشمي نيز در باره استراتژي خود در جنگ مي گويد : «من يك نظر داشتم كه [يك] جايي را بگيريم و جنگ را تمام كنيم .» در اين راستا ، آقاي هاشمي در يادداشت اول اسفند 1362 خود [ پيش از آغاز عمليات خيبر ] مي نويسد :
«اوائل شب به قرارگاه نجف رسيديم . اين قرارگاه مقر فرماندهي سپاه براي شمال جبهه است كه بايد از هور و طلائيه وارد عمل شود . بعد از نماز مغرب با حضور فرماندهان سپاه و ارتش ، آمادگي ها و پيشرفت كارها و كمبودها و نقشه هاي عمليات را رسيدگي كرديم ... براي اولين بار بحث مهمي را با آنها در ميان گذاشتم كه عكس العمل هاي متفاوتي داشت ؛ بعضي پسنديدند و بعضي نپسنديدند . گفتم نظر من و بعضي از مسئولان رده بالاي نظام اين است كه اگر يك عمليات موفق در داخل عراق انجام دهيم و منطقه اي از دشمن را تصرف نماييم كه با آن بشود بعد از پذيرش آتش بس ، بر عراق فشار آوريم و حق مان را بگيريم ، بايد با آتش بس موافقت شود (!) ... اگر اين هدف تأمين شود ، قابل طرح با امام است . اما آنها كه مخالف بودند گفتند شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» يا «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» ، تبديل به شعار«جنگ جنگ تا يك پيروزي» شده و گفتند اظهار اين نظر ممكن است باعث دلسردي رزمندگاني شود كه براي رسيدن به كربلا و قدس مي جنگند» .106
آقاي هاشمي در حالي كه نتوانسته فرماندهان قرارگاه نجف را با خود هم عقيده كند ، روز بعد به قرارگاه كربلا مي رود تا بلكه بتواند تزلزلي در عقيده آنان به وجود آورد و ديدگاه خود را به آنان بقبولاند . با هم يادداشت دوم اسفند 62 ايشان را مي خوانيم :
«بعد از مغرب به قرارگاه كربلا رسيديم . براي فرماندهان صحبت كردم و باز مسئله عمليات سرنوشت سازي كه مي تواند جنگ را تمام كند ، مطرح كردم . آن گونه كه انتظار داشتم ، عنوان ختم جنگ مقبول نيفتاد . معلوم مي شود كه مسئله مهم براي بسياري از رزمندگان ، ادامه جنگ است و همه چيز هم همين را نشان مي دهد و شايد به همين جهت ، امام موافق طرح ختم جنگ نيستند ». 107
ايشان در جاي ديگري تفكر امام را چنين توضيح مي دهد : «امام مايل نبود در باره [ختم] جنگ كسي با ايشان حرفي بزند . ذهنيت عمومي امام اين بود كه عراق آزاد شود . امام مي گفتند : برويد تا ريشه فتنه در آنجا كنده شود ». 108
آقاي شمخاني ( فرمانده نيروي زميني سپاه در جنگ ) آنچه را امام بيان مي كرد و تفكرات آقاي هاشمي و باورهاي سپاه را چنين توضيح مي دهد : امام مي گفت «جنگ جنگ تا رفع فتنه» . سپاه معتقد بود : «جنگ جنگ تا پيروزي» ؛ و آقاي هاشمي مي گفت : «جنگ جنگ تا يك پيروزي» . 109
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
101. احمد سوداگر . « فراز و فرودهاي قطعنامه 598 ». روزنامه ايران . 27 تير 1389
102. « استراتژي هاي سياسي در جنگ ، موفق نبود » . رمز عبور 2 .ويژه نامه سياسي روزنامه ايران . خرداد 1389 . ص 169
103. آرامش و چالش . پيشين ، ص 53
104. » پذيرش جام زهر ». پيشين ، ص 2
105. روند پايان جنگ . پيشين ، ص 32
106. آرامش و چالش . پيشين ، ص 502
107. همان . ص 504
108. روند پايان جنگ . پيشين ، ص 25 .
هم چنين رك. به: حسين جودي .«گزينه جنگ قبل از تسخير انتخاب شده بود ». ويژه نامه ميوه ممنوعه . ضميمه هفته نامه 9 دي . نهم مهر 1390 . ص 34
109. همان . ص 25
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14