(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 15 مهر 1391 - شماره 20324

آثار اعمال انسان در قرآن مجيد-(11)
غيبت
علامه طباطبايي و سهم امام
مرگ و جاودانگي انسان


آثار اعمال انسان در قرآن مجيد-(11)

 غيبت


علي كامران
در قسمت هاي قبلي سلسله مقالات «آثار اعمال انسان در قرآن مجيد» مباحث: آثار گناه، غرور و خودپسندي، مكر و حيله، خوردن مال حرام، دورويي و نفاق، ظلم و ستم، قتل انسان بي گناه، انفاق، جهاد و مبارزه در راه خدا و دروغ مورد بررسي قرار گرفت.
در يازدهمين قسمت از اين سلسله مطالب، مبحث غيبت و آثار آن را از نظر مي گذرانيد
معني غيبت
«غيبت» عبارت از بيان: سخني يا حالتي يا رازي از كسي، در پشت سر او است كه اگر شخص غايب متوجه شود، ناراحت مي شود.
عده اي خيال مي كنند كه چنانچه عيبي در كسي وجود داشته باشد مي توان آن را در غياب او بازگو كرد و مي گويند: فلاني اين عيب را دارد يا اين كار را انجام داده است يا اين حرف را زده است و...
در حالي كه اتفاقا ، اگر چنين باشد، غيبت است!
به عبارت ديگر، چنانچه ماعيب يا سخن يا كار بد كسي را كه گفته يا دارد يا كرده است در پشت سر او بگوييم، غيبت او را كرده ايم وگرنه، چنانچه او اين سخن را نگفته باشد يا اين عيب را نداشته باشد يا اين كار بد را نكرده باشد و مابه او اينها را نسبت دهيم ديگر غيبت او را نكرده ايم بلكه، به او تهمت زده ايم! بنابراين مرز باريك و نازكي بين غيبت و تهمت بوده كه توجه به آن لازم است.
مفسر تفسير نمونه در اين باره نوشته است: «غيبت» چنان كه از اسمش پيدا است، اين است كه: در غياب كسي سخني بگويند، منتهي سخني كه عيبي از عيوب او را فاش سازد، خواه اين عيب جسماني باشد، يا اخلاقي، در اعمال او باشد يا در سخنش، و حتي در اموري كه مربوط به او است، مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اينها.
بنابراين اگر كسي صفات ظاهر و آشكار ديگري را بيان كند، غيبت نخواهد بود. مگر اين كه: قصد مذمت و عيب جويي داشته باشد كه در اين صورت حرام است، مثل اين كه : در مقام مذمت بگويد: آن مرد نابينا، يا كوتاه قد، يا سياه رنگ يا كوسه است !
به اين ترتيب، ذكر عيوب پنهاني، به هر قصد و نيتي كه باشد، غيبت و حرام است، و ذكر عيوب آشكار، اگر به قصد مذمت باشد، آن نيز حرام است، خواه آن را در مفهوم غيبت وارد بدانيم يا نه.
اينها همه در صورتي است كه اين صفات واقعاً در طرف باشد، اما اگر در فردي صفتي اصلاً وجود نداشته باشد، داخل در عنوان «تهمت» خواهد بود، كه گناه آن به مراتب شديد تر و سنگين تر است.
در حديثي از امام صادق(ع) كه در اصول كافي نقل شده آمده است: «غيبت آن است كه درباره برادر مسلمانت چيزي را بگويي كه خداوند پنهان داشته، و اما چيزي كه ظاهر است، مانند تندخويي و عجله، داخل در غيبت نيست، اما بهتان اين است كه چيزي را بگويي كه در او وجود ندارد.»
عذرهاي عوامانه
از اينجا روشن مي شود عذرهاي عوامانه اي كه بعضي براي غيبت مي آورند، مسموع نيست، مثلاً گاهي غيبت كننده مي گويد: اين غيبت نيست، بلكه صفت او است! در حالي كه اگر صفتش نباشد، تهمت است. يا اين كه مي گويد: اين سخني است كه در حضور او نيز مي گويم،در حالي كه قدرت بر گفتن آن پيش روي طرف، نه تنها از گناه غيبت نمي كاهد، بلكه به خاطر ايذاء، گناه سنگين تر ديگري را به بار مي آورد.
ذكر اين نكته نيز اهميت دارد كه:
همان طور كه بدن و جسم انسان به افيون و مواد مخدر و ساير مشروبات الكلي و مضر عادت مي كند و پس از مدتي معتاد به اين مواد مضر و خانمان برانداز مي شود، روح انسان هم در اثر بي توجهي و ارتكاب معاصي به رذايل اخلاقي نظير: دروغ، تهمت، غيبت، مسخره كردن ديگران و... مي تواند عادت كند و پس از مدتي غفلت، معتاد به اين رذايل شود.
اگر كسي گرفتار چنين سرنوشتي شود، همانند معتادان كه به افيون عادت كرده اند و از مصرف آن لذت كاذب مي برند، او هم از غيبت و تهمت و ساير رذايل اخلاقي لذت كاذب مي برد و نه تنها احساس بدي از انجام چنين گناهاني ندارد بلكه برعكس از ارتكاب آنها خوشحال است!
غيبت كردن مساوي با خوردن گوشت مرده برادر است!
خداوند متعال در قرآن مجيد تعبير فوق العاده حيرت انگيز و عجيبي براي غيبت بكار برده است كه البته صددرصد عين واقعيت است. تعبير غيبت كردن به خوردن گوشت مرده برادر، فقط درمورد اين گناه بكار برده شده است و اين امر حاكي از آن است كه گناه غيبت چقدر شنيع و مشمئزكننده و زشت و نفرت انگيز است و چه عواقب خطرناكي براي غيبت كننده دربر دارد:
... ولا يغتب بعضكم بعضاً ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه و اتقواالله ان الله تواب رحيم
و هيچ يك از شما، غيبت ديگري را نكند، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت مرده برادرش را بخورد؟ (به يقين) همه شما از اين كار كراهت (و نفرت شديد) داريد (بنابراين) تقواي الهي پيشه كنيد (و از اين كار شنيع و نفرت آور بپرهيزيد و چنانچه غيبت كرده ايد، توبه و جبران كنيد) كه خداوند توبه پذير مهربان است. (حجرات12)
مفسر تفسير نور ذيل اين آيه نوشته است:
رسول اكرم(ص) فرموده اند: دست از سر مرده ها برداريد و بدي هاي آنان را بازگو نكنيد، كسي كه مرد، خوبي هايش را بيان كنيد.(1)
يك روياي صادقه
مومني گفته است كه:
شبي در عالم رويا در جمع عده اي نشسته بودم. ناگهان فردي وارد شد و يك سيني بزرگ را كه در دست داشت در سفره اي كه آن عده به دور آن نشسته بودند گذاشت.
من به سيني نگاه كردم و ديدم كه در آن سربريده انسان و دو دست و دو پاي او بود!
جمع حاضر برگرد سيني جمع شدند و شروع به خوردن محتويات آن نمودند! من از مشاهده اين وضعيت حالم به هم خورد و با حالت منقلب از خواب بيدار شدم!
سپس وقتي خوب به اين ماجرا فكر كردم يادم آمد كه در مجلسي آنها را ديده بودم كه در حال غيبت كردن افراد بودند و من به بهانه اي از آن گروه جدا شده بودم!
امام صادق(ع) هم فرموده اند: غيبت كننده اگر توبه كند، آخرين كسي است كه وارد بهشت مي شود و اگر توبه نكند، اولين كسي است كه به دوزخ برده مي شود.(2)
امام رضا(ع) از امام سجاد (ع) نقل كرده است كه هر كس از ريختن آبروي مسلمانان خود را حفظ كند، خداوند در قيامت لغزش هاي او را ناديده مي گيرد. (3)
مانع پذيرفته شدن نماز
رسول اكرم (ص)هم فرموده اند: هر كس زن يا مردي را غيبت كند، تا چهل روز نماز و روزه اش پذيرفته نمي شود.(4)
و نيز پيامبر(ص) فرموده اند: در قيامت هنگامي كه نامه اعمال انسان به دست او داده مي شود، عده اي مي گويند: چرا كارهاي خوب ما در آن ثبت نشده است؟ به آنها گفته مي شود: خداوند، نه چيزي را كم و نه چيزي را فراموش مي كند، بلكه كارهاي خوب شما به خاطر غيبتي كه كرده ايد از بين رفته است. در مقابل افراد ديگري، كارهاي نيك فراواني در نامه عمل خود مي بينند و گمان مي كنند كه اين پرونده از آنان نيست، به آنها هم مي گويند: به واسطه غيبت شدن، نيكي هاي كسي كه شما را غيبت كرده، براي شما ثبت شده است! (5)
اما در باره اينكه چرا در روايات كيفر يك لحظه غيبت كردن، محور نابودي عبادات چند ساله انسان بيان شده است؟ و آيا اين نوع كيفر عادلانه است؟ بايد گفت: همان گونه كه غيبت كننده در يك لحظه، آبرويي را كه مؤمن سال ها به دست آورده مي ريزد، خداوند هم عباداتي را كه او سال ها به دست آورده از بين مي برد. بنابراين محو عبادات چند ساله، يك كيفر عادلانه است.
رسول خدا(ص) در آخرين سفر خود به مكه فرمودند: خون و مال و آبروي مسلمان، محترم است، همان گونه كه اين ماه ذي الحجه و اين ايام حج محترم است.(6)
در روايات نام غيبت كننده در كنار كسي آمده است كه دائماً شراب مي خورد. (تحرم الجنه علي المغتاب و مدمن الخمر»(7) كسي كه غيبت مي كند و شراب مي نوشد، از بهشت محروم است.
براساس روايات، كسي كه عيوب برادر ديني خود را پي گيري (و براي ديگران نقل) كند، خداوند زشتي هاي او را آشكار مي كند.(8) پيامبر اسلام(ص) فرموده اند: يك درهم ربا، از سي و شش زنا بدتر است و بزرگ ترين ربا، معامله با آبروي مسلمان است(9) در حديث ديگري آمده است: نشستن در مسجد به انتظار نماز جماعت، عبادت است البته مادامي كه منجر به غيبت نشود.(10) رسول اكرم(ص) در آخرين خطبه خود در مدينه فرمودند: اگر كسي غيبت كند، روزه او باطل است(11) يعني از بركات و آثار معنوي كه يك روزه دار برخوردار است محروم مي شود.
اگر از بدن انسان زنده قطعه اي جدا شود، امكان پر شدن جاي آن هست، ولي اگر از مرده چيزي كنده شود، جاي آن همچنان خالي مي ماند. غيبت، بردن آبروي مردم است آبرويي كه ديگر جبران نمي شود!
جبران غيبت
براي جبران غيبت هايي كه در گذشته مرتكب شده ايم، در صورتي كه غيبت شونده زنده و در قيد حيات است؛ اگر به او بگوييم كه ما غيبت تو را كرده ايم ناراحت مي شود. به گفته بعضي از مراجع تقليد(12)، نبايد به او گفت، بلكه بايد بين خود و خداوند توبه كرد و اگر امكان دسترسي به شنوندگان غيبت است، به گونه اي با ذكر خير و تكريم آن فرد، تحقير گذشته او را جبران كنيم و اگر غيبت شونده ناراحت نمي شود، از خود او حلاليت بخواهيم؛ اما اگر غيبت شونده از دنيا رفته است، بايد توبه كرده و از درگاه خداوند عذرخواهي كنيم كه البته خداوند توبه پذير و بخشنده است.
شيخ طوسي در شرح تجريد، براساس حديثي از پيامبر(ص) نوشته است: اگر غيبت شونده، غيبت را شنيده است، جبران آن به اين است كه نزد او برويم و عذرخواهي كرده و حلاليت بخواهيم، اما اگر نشنيده است، بايد هرگاه يادي از غيبت شونده كرديم، براي او استغفار نماييم(13)
موارد جواز غيبت
در مواردي غيبت كردن جايز است كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:
1- در مقام مشورت در كارهاي مهم؛ يعني اگر شخصي درباره ديگري در مورد ازدواج و گزينش و مسئوليت دادن و... مشورت خواست، ما مي توانيم عيب هاي آن فرد را به مشورت كننده بگوييم.
2- براي رد سخن و عقيده باطل اشخاصي كه داراي چنين اعتقاداتي هستند، نقل سخن و عيب سخن آنها جايز است، تا مبادا مردم دنباله رو آنها شوند.
3- براي گواهي دادن نزد قاضي، بايد حقيقت را گفت گرچه غيبت باشد.
4- براي اظهار مظلوميت، بيان كردن ظلم ظالم مانعي ندارد.
5- كسي كه بدون حيا و آشكارا گناه مي كند، غيبت او مانعي ندارد.
6- براي رد ادعاهاي پوچ، غيبت مانعي ندارد. مثلا كسي كه مي گويد: من مجتهدم، دكترم، سيدم، و ما مي دانيم كه او اهل اين صفات نيست، جايز است به مردم آگاهي دهيم تا فريب او را نخورند.
لزوم دوري از شنيدن غيبت
وظيفه شنونده، گوش ندادن به غيبت و دفاع از مؤمن است. در حديث آمده است : كسي كه غيبت را بشنود و سكوت كند، شريك جرم گوينده است.(14) پيامبر اسلام فرمودند: هر كس غيبتي را بشنود و آن را رد كند، خداوند هزار باب شر را در دنيا و آخرت بر او مي بندد، ولي اگر ساكت بود و گوش داد، گناه گوينده نيز براي او ثبت مي شود. و اگر بتواند غيبت شونده را ياري كند، ولي ياري نكند، در دو دنيا خوار و ذليل مي شود.(15) در روايتي غيبت كردن؛ كفر و شنيدن و راضي بودن به آن، شرك دانسته شده است.(16) در آيه 36 سوره اسراء آمده است: «ان السمع و البصر والفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا» هر يك از گوش و چشم و دل انسان، در قيامت مورد بازخواست قرار مي گيرند. بنابراين ما حق شنيدن هر حرفي را نداريم.
بر اين اساس، باطن غيبت، خوردن گوشت مرده است و در قرآن كريم، درباره هيچ گناهي اين نوع تعبير بكار نرفته است. غيبت شامل: كوچك و بزرگ، زن و مرد، عالم و جاهل، مشهور و گمنام مي شود و اينكار حرام است و غيبت كردن نوعي درندگي است و با تقوا سازگاري ندارد.
گناه عظيم ترور شخصيت موسس من
مفسر تفسير نمونه نيز درباره اين آيه و لزوم دوري از گفتن و شنيدن غيبت نوشته است: سرمايه بزرگ انسان در زندگي، حيثيت و آبرو و شخصيت او است. و هر چيزي كه آن را به خطر بيندازد، مانند آن است كه جان او را به خطر انداخته باشد، بلكه گاه ترور شخصيت، از ترور شخص، مهم تر محسوب مي شود، و اينجا است كه گاه گناه ترور شخصيت از قتل نفس، نيز سنگين تر است.
يكي از فسلفه هاي تحريم غيبت اين است كه: اين سرمايه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص در هم نشكند، و حيثيت آنها را لكه دار نسازد، و اين مطلبي است كه اسلام آن را با اهميت بسيار تلقي مي كند.
نكته ديگر اين كه، «غيبت»، «بدبيني» مي آفريند، پيوندهاي اجتماعي را سست مي كند، سرمايه اعتماد را از بين مي برد، و پايه هاي تعاون و همكاري را متزلزل مي سازد.
مي دانيم اسلام براي وحدت و يكپارچگي جامعه اسلامي، و انسجام واستحكام آن، اهميت فوق العاده اي قائل است، هرچيز اين وحدت را تحكيم كند، مورد علاقه اسلام است، و هر چيز آن را تضعيف نمايد، منفور است و غيبت يكي از عوامل مهم تضعيف است.
از اينها گذشته، «غيبت» بذر كينه و عداوت را در دل ها مي پاشد، و گاه سرچشمه نزاع هاي خونين و قتل و كشتار مي گردد.
خلاصه اين كه: اگر در اسلام غيبت به عنوان يكي از بزرگ ترين گناهان كبيره شمرده شده، به خاطر آثار سوء فردي و اجتماعي آن است.
بدتر از ربا
در روايات اسلامي، تعبيراتي بسيار تكان دهنده در اين زمينه ديده مي شود، كه نمونه اي از آن را ذيلاً مي آوريم:
پيغمبر گرامي اسلام(ص) فرمود: «درهمي كه انسان از ربا به دست مي آورد، گناهش نزد خدا از سي وشش زنا بزرگ تر است! و از هر ربا بالاتر (برون) آبروي مسلمان است. اين مقايسه، به خاطر آن است كه «زنا» هر اندازه قبيح و زشت است، جنبه «حق الله» دارد، ولي «رباخواري»، و از آن بدتر ريختن آبروي مردم از طريق غيبت، يا غير آن، جنبه «حق الناس» دارد.
در حديث ديگري آمده است: روزي پيامبر(ص) با صداي بلند خطبه خواند و فرياد زد: «اي گروهي كه به زبان ايمان آورده ايد و نه با قلب! غيبت مسلمانان را نكنيد، و از عيوب پنهاني آنها جست وجو ننماييد، زيرا كسي كه در امور پنهان برادر ديني خود جست وجو كند، خداوند اسرار او را فاش مي سازد، و در دل خانه اش رسوايش مي كند!»(81)
و در حديث ديگري آمده است كه خداوند به موسي وحي فرستاد:
«كسي كه بميرد در حالي كه از غيبت توبه كرده باشد، آخرين كسي است كه وارد بهشت مي شود، و كسي كه بميرد درحالي كه اصرار بر آن داشته باشد، اولين كسي است كه وارد دوزخ مي گردد.» (91)
برباد دهنده ايمان
و نيز در حديثي از پيغمبر گرامي اسلام(ص) نقل شده است كه: «تأثير غيبت در دين مسلمان، از خوره در جسم او سريع تر است.! (02)
اين تشبيه، نشان مي دهد كه غيبت، همان خوره، كه گوشت تن را مي خورد و متلاشي مي كند، به سرعت ايمان انسان را بر باد مي دهد، و با توجه به اين كه انگيزه هاي غيبت، اموري همچون حسد، تكبر، بخل، كينه توزي، انحصارطلبي و مانند اين صفات زشت و نكوهيده است، روشن مي شود كه چرا غيبت و از بين بردن آبرو و احترام مسلمانان از اين طريق، اين چنين ايمان انسان را بر باد مي دهد.
در اين زمينه روايات بسياري در منابع اسلامي وجود دارد كه با ذكر حديث ديگري اين بحث را پايان مي دهيم. امام صادق(ع) فرموده اند: «كسي كه به منظور عيب جويي و آبروريزي مؤمني سخني نقل كند، تا او را از نظر مردم بيندازد، خداوند او را از ولايت خودش بيرون كرده، به سوي ولايت شيطان مي فرستد و اما شيطان هم او را نمي پذيرد»! (12)
تمام اين تأكيدات، و عبارات تكان دهنده به خاطر اهميت فوق العاده اي است كه اسلام براي حفظ آبرو، و حيثيت اجتماعي مؤمنان، قائل است و نيز به خاطر تأثير مخربي است كه غيبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پيوند دل ها دارد، و از آن بدتر اين كه، «غيبت» عاملي است براي دامن زدن به آتش كينه و عداوت و دشمني و نفاق و اشاعه فحشاء در سطح اجتماع؛ چرا كه وقتي عيوب پنهاني مردم ازطريق غيبت آشكار شود، اهميت و عظمت گناه از ميان مي رود و آلودگي به آن آسان مي شود.
علاج غيبت
«غيبت» مانند بسياري از صفات ذميمه، تدريجا به صورت يك بيماري رواني درمي آيد، به گونه اي كه غيبت كننده از كار خود لذت مي برد، و از اين كه پيوسته آبروي اين و آن را بريزد، احساس رضا و خشنودي مي كند، و اين يكي از مراحل بسيار خطرناك اخلاقي است.
اينجاست كه غيبت كننده بايد قبل از هرچيز به درمان انگيزه هاي دروني غيبت، كه در اعماق روح او است و به اين گناه دامن مي زند بپردازد، انگيزه هايي همچون «بخل»، «حسد»، «كينه توزي»، «عداوت» و «خودبرتربيني».
بايد ازطريق خودسازي، و تفكر در عواقب سوء اين صفات زشت و نتايج شومي كه به بار مي آورد، و همچنين ازطريق رياضت نفس، اين آلودگي ها را از جان و دل بشويد، تا بتواند زبان را از آلودگي به «غيبت» بازدارد.
توبه
سپس، درمقام توبه برآيد، و از آنجا كه غيبت جنبه «حق الناس» دارد، اگر دسترسي به صاحب غيبت دارد، و مشكل تازه اي ايجاد نمي كند، از او عذرخواهي كند، هرچند كه به صورت سربسته باشد، مثلا بگويد: من گاهي بر اثر ناداني و بي خبري از شما غيبت كرده ام ، مراببخش، و شرح بيشتري ندهد، مبادا عامل فساد تازه اي شود! واگر دسترسي به طرف ندارد، يا او را نمي شناسد، يا از دنيا رفته است، براي او استغفار كند، و عمل نيك انجام دهد، شايد به بركت آن خداوند متعال وي را ببخشد و طرف مقابل را از او راضي سازد.
آثار زيانبار فردي و اجتماعي غيبت
هر انساني داراي نقاط ضعف و قوت است. غير از معصومين(ع) هيچ انساني پيدا نمي شود كه عيب و ايراد نداشته باشد. اگر قرارباشد كه درجامعه اي عيب و ايراد پنهان انسانها، درمعرض ديد و آگاهي همگاني قرار گيرد، چه اتفاقي مي افتد؟!
درچنين شرايطي، آيا كسي از دست غيبت كنندگان در امان مي ماند؟
آبرويي براي كسي باقي مي ماند؟ هر كس دنبال اين است كه نقطه ضعفي از ديگري بيابد و شخصيت او را بكوبد و حيثيت او را ملكوك كند و...
بعضي از آثار غيبت عبارتند از:
1-هتك حرمت انسانها و ترور شخصيت آنها كه گناه كبيره است.
2- دشمني
3- بي اعتمادي اجتماعي
4- ترويج سوء ظن و بدبيني كه گناه كبيره است
5- درگيري و نزاع كه گاهي موجب نقص عضو و قتل مي شود
6- مقابله به مثل كه باعث ترويج رذايل اخلاقي درجامعه مي شود
7- سست شدن پايه هاي همكاري و تعاون درجامعه
8- يك پارچگي امت اسلامي را تهديد مي كند
9- گناه غيبت از گناه زنا و رباخواري بيشتر است!
01- موجب رسوايي غيبت كننده مي شود!
11- نشانه بي تقوايي غيبت كننده است
21- غيبت كننده در صورتي كه توبه نكند اولين كسي است كه وارد دوزخ مي شود و اگر توبه كند آخرين نفري است كه وارد بهشت مي شود!
31- ايمان انسان را بردباد مي دهد
41- انسان را از ولايت الهي بيرون برده به سوي شيطان سوق مي دهد
51- موجب اشاعه فحشا درجامعه مي شود
61- لطمه شديد به شخصيت غيبت كننده مي زند
71- يكي از گناهان كبيره است
81- تا چهل روز نماز و روزه غيبت كننده پذيرفته نمي شود (البته بايد نماز بخواند و روزه بگيرد).
91- نيكي ها را از نامه عمل غيبت كننده پاك مي كند!
02- انسان را از ورود به بهشت محروم مي سازد
1- نهج الفصاحه ح 264
2- مستدرك ج 9 ص117
3-بحارالانوار ج27 ص 256
4-بحارالانوار ج27 ص 258
5-بحارالانوار ج27 ص 259
6- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 9 ص 26
7- بحارالانوار ج 27 ص 260
8-محجه البيضاء ج 5 ص 252 از سنن ابي داوود ج 2 ص 865
9- بحارالانوار ج 27 ص 222
01-كافي ج 2 ص 753
11- محجه البيضاء ج 5 ص 425
21- سوال از آيت الله گلپايگاني
31- وسايل الشيعه ج 8 ص 560
41-غرر الحكم
51- وسايل الشيعه ج 8 ص 660
61- بحارالانوار ج 27 ص 622
71-محجه البيضاء ج 5 ص 253
81- محجه البيضاء جلد 5، ص 252
91-محجه البيضاء، جلد 5، صفحه 252
02- «اصول كافي» جلد 2، باب الغيبه ، حديث 1
12-وسائل الشيعه، جلد8، باب 715، حديث2، صفحه 806
 

علامه طباطبايي و سهم امام


علامه سيد محمدحسين طباطبايي صاحب تفسير ارزنده الميزان و عالمي عارف بود، وي علاوه بر تبحر در فلسفه، تفسير و كلام در بسياري از علوم ديگر سرآمد بود، بعد از تحصيل مقدمات در زادگاهش تبريز، به نجف اشرف رفته و از محضر اساتيد بزرگي چون آيات ناييني، كمپاني، اصفهاني و بادكوبه اي بهره برد.
او زندگي اش را صرف تحقيق و تدريس كرد و موفق به تأليف ده ها جلد كتاب و پرورش شاگرداني شد كه همانند ستاره در عالم علم و معرفت مي درخشند.
اين عالم رباني در صبح يكشنبه هجدهم محرم الحرام سال 1402 هجري قمري برابر با بيست و چهارم آبان 1360 شمسي در سن 81سالگي در شهر قم ديده از جهان فرو بست، مدفن شريفش در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) قرار دارد.
مردي بزرگ در خانه اي كوچك
علامه طباطبائي مي فرمودند: اين سه درس فلسفه، اخلاق و تفسير را شروع كردم، قيافه روحاني اي كه تازه از روستا به شهر آمده را در ذهن خود مجسم كنيد، با يك عمامه كرباسي سرمه اي رنگ چنين شخصي مدعي ايجاد انقلابي در يك حوزه است، چه اندازه امكانات مادي در اختيار دارد؟ نشانه اش يك اتاقي است كه آن را در مقابل ماهي 80 تومان اجاره كرده است، فرزند برومند آن مرد، به خاطر دارد كه در چه خانه كوچك و محقري بزرگ شده است، خانه اي كه حتي مرحوم علامه نمي توانست دوستانش را در آن جا پذيرايي كند، چون از نظر امكانات بسيار محدود بود.
مدت ها زندگي استاد از حق التأليف كتاب هايشان اداره مي شد، سال ها مبالغ هنگفتي مقروض بودند و نزديكان ايشان حتي دامادشان شهيد قدوسي از اين موضوع اطلاع نداشت، با آن وضع مادي و با آن امكانات بسيار محدود و در غربت و ناشناختگي مي خواست تحولي عظيم در فرهنگ كشور و جهان اسلام ايجاد كند.
وضع معيشتي علامه طباطبايي(ره)
آيت الله سيدمحمدحسيني تهراني، يكي از شاگردان علامه، درباره وضع معيشتي استاد مي نويسد: «... ممر معاش ايشان و برادرشان از كودكي، منحصر بود به يك قطعه زمين زراعي در قريه شادآباد تبريز كه از نياكان، به عنوان ارث منتقل شده بود، علامه مي فرمايد: اين ملك 270 سال است كه ملك مطلق آبا و اجداد ما بوده است و يگانه وسيله ارتزاق از راه كشاورزي است و اگر مورد غضب وتعدي واقع مي شد، به كلي رشته معاش ايشان گسسته مي شد و در مضيقه واقع مي شدند.
ايشان به هيچ وجه سهم امام قبول نمي كردند و معلوم است كه در صورت فقدان منافع فلاحت و زراعت كه عايدشان مي شد، وضع معيشت وي از يك طلبه ساده هم پايين تر مي بود. چون آن طلبه، اگر چه از وطنش برايش مقرري نرسد، لااقل از سهم امام استفاده مي كند، تازه آن منافع كشاورزي هم در صورت وصول فقط به اندازه تأمين احتياجات ضروري زندگي با نهايت صرفه جويي و قناعت بود.
از: فارس
 

مرگ و جاودانگي انسان


¤ فاطمه پورمعين
از نظر آموزه هاي قرآني از ويژگي هاي دنيا، وجود مرگ و زندگي است. خداوند مرگ و زندگي را براي موجودات دنيوي آفريده است. (الذي خلق الموت و الحياه ؛ سوره ملك، آيه2) همه موجودات دنيوي مرگ را تجربه مي كنند، چنانكه زندگي را تجربه مي كنند. (كل من عليها فان؛ سوره الرحمن، آيه 62)
اما نكته اي كه مهم است اينكه زندگي موجودات همواره در دنيا با حضور همزمان مرگ همراه است و هر دم تركيبي از زندگي و مرگ است. اما اين مرگ تا كي ادامه دارد؟ پاسخ قرآن به اين پرسش كوتاه است. تا زمان اجل موجودات. به اين معنا كه مرگ به حيات خود به عنوان يك آفريده و آيت الهي تا زمان اجل ادامه مي دهد و وقتي اجل و زمان آن رسيد، پايان مي يابد و ديگر حيات بي مرگ آغاز خواهدشد. (انعام، آيات2 و 60؛ نوح، آيه4)
اما نكته مهم تر و شگرف تر اين است كه موجودي چون انسان مرگ را مي خورد و در هنگام اجل آن را نيست و نابود مي كند و اين تهديد را براي هميشه اگر از اهل كمال و بهشت باشد برمي دارد و ديگر اثري از مرگ نخواهدبود؛ اما اگر به كمال نرسيده باشد و اهل دوزخ باشد اين مرگ همواره تا ابد با او همراه خواهدبود و در آخرت نيز ادامه مي يابد؛ چرا كه اين موجود ناتمام هنوز دنيوي است و ويژگي هاي پست هبوط دنيوي را در خود دارد و به قول قرآن «اخلد الي الارض» است (اعراف؛ آيه 176)؛ از اين رو در دوزخ مرگ او هم دم به دم است و گويي هر دم اجل او مي رسد و مي ميرد و زنده مي شود. (ثم لايموت فيها و لايحيي؛ اعلي، آيه31)
چشيدن مرگ
خداوند در آيات قرآني از چشيدن مرگ ازسوي انسان خبر مي دهد و مي فرمايد: كل نفس ذائقه الموت؛ هر نفس چشنده مرگ است (صافات، آيه13؛ انبياء، آيه53؛ عنكبوت، آيه75)
در فرهنگ قرآني، ذوق به معناي چشيدن و خوردن آمده است؛ ازاين رو در آياتي چند از چشيدن حضرت آدم و حوا از ميوه درخت ممنوع خبر مي دهد (اعراف، آيه22) و در آياتي ديگر از همان عمل آنان، به خوردن و اكل تعبير مي كند. (طه، آيه 121)
وقتي انسان چيزي را مي خورد و يا مي چشد آن را به درون خود برده و به يك معنا بخشي از خود مي كند و با اين عمل ماهيت آن را تغيير داده و آن را به معناي ديگر از ميان مي برد به گونه اي كه ديگر نمي توان از ماهيت مثلا سيب و شربت ليمو سخن گفت؛ چرا كه با چشيدن و خوردن، تغيير ماهيت داده و به چيزي از خود انسان تبديل شده است. اين تبديل و تغيير همانند استحاله حيواني افتاده در آب نمك است كه درنهايت به يك گلوله نمك تبديل مي شود و ديگر نمي توان آن را حيوان گفت. استحاله، ماهيت آن چيز را تغيير مي دهد: چشيدن و خوردن نيز اين فرآيند را در خوراكي ها و نوشيدني ها به دنبال داشته و برآيند آن، چيز ديگري است كه ديگر نام آن ماهيت برآن راست نمي آيد.
وقتي انسان مرگ را مي چشد در حقيقت با اين كار، مرگ را نابود مي كند. البته انسان هاي كامل كه اين عمل را به تمام و كمال انجام مي دهند، ديگر ماهيت مرگ، به طور كامل تغيير مي يابد، ولي انسان هاي ناقص و دنيوي، با چشيدن مرگ عملي نيم بند را انجام مي دهند و مرگ و زندگي ايشان در هم آميخته مي شود. اين گونه است كه در آخرت و دوزخ يا چيزي بين مرگ و زندگي دست به گريبان هستند. معده اينها ناقص است و نمي تواند مرگ را به درستي هضم كند. لذا آنان بين مرگ و زندگي دست و پا مي زنند.
انسان كامل و مرگ
اما هاضمه اخروي اهل كمال از اهل بهشت اين امكان را دارد كه مرگ را در خود تغيير ماهيت داده و بطور كامل هضم كند و نيم بند و نيمه كار آن را در خود نگه نمي دارد بلكه آن را چنان تغيير مي دهد كه مرگ ديگر مفهوم و معنايي نخواهد داشت. از اين رو مولوي در بيان چشيدن مرگ از سوي انسان هاي كامل و اهل بهشت مي فرمايد:
من از او عمري ستانم جاودان
او زمن دلقي بگيرد رنگ رنگ
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
به هرحال، اين مرگ نيست كه انسان را مي بلعد يا مي چشد يا مي خورد بلكه اين انسان است كه در زمان اجل مسمي كه مقام پايان زندگي و گذر از دنيا به آخرت است، مرگ را مي چشد. پس اگر هاضم قوي داشته باشد و اخروي شده و به كمال رسيده باشد مي تواند مرگ را نيست و نابود كرده و در خود به عامل بقاي جاودانه تبديل نمايد وگرنه همواره در آخرت و قيامت دم به دم دست به گريبان مرگ است و هرگز رنگ زندگي به معناي واقعي حتي در حد دنيوي آن را نخواهد ديد.
انسان كامل، آن وجه الهي را در خود جلوه داده و فعليت بخشيده است. از اين رو بقاي او به بقاي وجه الهي اوست و در حقيقت با خداي حي قيوم محض است كه زندگي مي كند و هيچ مرگ و نيستي در آن راه نخواهد يافت. (الرحمن، آيات 72 و 82)


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14