(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 15 مهر 1391 - شماره 20324

يك قطره شبنم
ماه هاي سال
در اعتراض به اهانت به پيامبر مهرباني ها
دل نوشته دختر دانش آموز بسيجي
غروب پاييزي
قلب هايمان به درد آمده (كلاس الف)
دوربين + پشه + سعيدو
چيستان


يك قطره شبنم


شيعيان ما عاقبت خوبي در زندگي دارند مادامي كه از گناه دوري كنند.
امام عصر (عج الله )


ماه هاي سال


عباس يميني شريف
فصل بهار
فروردين ماه گل ها
دنيا دارد تماشا
اردي بهشت از سبزه
زيبا مي گردد صحرا
خرداد آيد پياپي
ميوه هاي گوارا
فصل تابستان
تير آرد با خود گرما
گرمك مي گردد پيدا
مرداد از هندوانه
پر مي شود همه جا
شهريور آرد انگور
با خوشه هاي زيبا
فصل پائيز
مهر آرد برگ ريزان
كم كم مي بارد باران
آبان انار رنگين
آويزد از درختان
آذر به و خرمالو
پيدا شود فراوان
فصل زمستان
دي پرتقال و ليمو
آيد خوش رنگ و خوش بو
بهمن برف و يخبندان
آيد با سوز از هر سو
اسفند آيد بنفشه
سبزه دمد لب جو
 


در اعتراض به اهانت به پيامبر مهرباني ها

دل نوشته دختر دانش آموز بسيجي


من يك دختر مسلمانم و كتابم قرآن است . دينم اسلام است و پيامبرم حضرت محمد (ص) كه او را بسيار دوست دارم.
پيامبر مهرباني كه او هم كودكان مخصوصا دختران را دوست داشت و آنها را ريحانه مي ناميد. محمد امين (ص) كه در راستگويي و درستكاري ، الگوي تمام جوانان دوران خود بود. رسولي كه از جانب خدا فرمان يافته بود تا با دعوت مردم به اسلام و ايمان به خدا آنها را به راه راست هدايت كند.
پيامبر من در كنار مستمندان مي نشست و با عالمان هم صحبت بود. او در گذشت از اشتباهات ديگران بخشنده ترين افراد بود و هميشه تاريخ تا درياها آب دارند و ابرها مي بارند و خورشيد طول و غروب مي كند و مهتاب و ستارگان درخشندگي دارند، خدا و ملائك بر او سلام و درود مي فرسند.
من يك دختر مسلمانم ؛ عاشق پيامبر رحمت و مهرباني ، پيامبري كه براي من و امتش از هر پدري دلسوزتر است.
من يك مسلمانم و هرگز اهانت و بي احترامي به پيامبرم را تحمل نمي كنم. اگر چه دختري كوچكم اما در برابر دشمنان پيامبرم ، از هر مرد دلاور و جنگاوري ؛ دليرترم .
دشمنان پيامبر من از حقيرترين و نادان ترين افراد روزگارند كه فكر مي كنند؛ مي توانند با مشتي خاك چهره درخشان و زيباي پيامبرآخرالزمان را بپوشانند.من به دشمنان اسلام و مسلمانان مي گويم: جان ناقابلمان و خوني كه در رگ هايمان جريان دارد؛ ارزش و اعتبارش در فدا شدن به راه اسلام است كه ما پرورش يافته مكتب عاشورا هستيم . عاشورايي كه به ما آموخت مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است .
من چون رقيه (س) بانوي كوچك اما بزرگوار عاشورا كه تاب تحمل بي احترامي و نامردمي به پدر و امامش حسين بن علي
عليه السلام را نياورد ، بر سر دشمنان اسلام فرياد بر مي آورم ؛ ننگتان باد ننگتان باد.
من مسلمانم و ساير پيامبران را دوست دارم و به يگانگي خدا و حقانيت رسولانش از آدم تا خاتم ايمان دارم و توهين كنندگان به پيامبرم را دشمن خدا و دين و كافراني سياه رو و سنگ دل مي دانم كه راهي به جز جهنم براي آنها وجود ندارد و خوش منزلي است ، جهنم برايشان كه هيزم كشان آن خودشان هستند...
و در پايان مي گويم:
اي آقاي من ! امام زمان (عج)
چه بي تاب شدم ، وقتي احساس كردم كه شما هم با توهين به پيامبر اسلام ، دلشكسته شديد و چه بايد مي كردم در برابر اين همه گستاخي ، جز اينكه فرياد بر آورم « اللهم عجل لوليك الفرج»
فرستنده : ميترا خسروبيك
 


غروب پاييزي


وقتي از خيابان ها مي گذريم برگ هاي درختان كه به رنگ هاي گوناگون درآمده در زير پاهايمان، زمزمه گوشنوازي را پديد مي آورد. هواي شهر ما در غروب پاييز، بسيار ملايم و مطبوع است؛ نه گرماي شرجي تابستان را دارد و نه برودت و سردي و گزندگي سرماي زمستان را.
شهر خيلي زود خلوت و آرام مي شود. كوچه ها در پرتو لامپ ها به حالت تاريك و روشن خيال انگيزي درمي آيد. خانه را سكوت و آرامشي خاص فرا مي گيرد. حياط و باغچه و سرسرا، در پرتو ماه مي درخشد. به اتاقم مي روم. احساس نياز شديدي به خواندن «كتاب» مي يابم. مجموعه اشعار يكي از معاصران را انتخاب مي كنم و در صندلي راحتي خود لم مي دهم و در سكوت دلنواز شب پاييزي شعري را زمزمه گونه مي خوانم. من شبهاي پاييزي را با تمام شكوه آن دوست دارم.
آرامشي كه از آن درمي يابم؛ در ديگر شب هاي سال نمي بينم. البته شبهاي بهاري هم طراوت و نسيم دلنوازي دارد. در آن آدمي مي خواهد كه از خانه بگريزد و خود را در طبيعت بيابد. اما در شبهاي پاييزي همچون شب هاي طولاني پاييز به درون خود پناه مي بري. اگر «مطالعه» را دوست داشته باشيد؛ شبهاي بلندپاييزي فرصت بسيار خوبي است كه بخوانيد و باز هم بخوانيد و بر دانش خود بيفزاييد و از آ ثار هنري نويسندگان و شاعران جهان، بهره ببريد.
بيژن غفاري ساروي از ساري


قلب هايمان به درد آمده (كلاس الف)

 
چندي پيش دبيران و دانش آموزان دبيرستان نيكوكار «ناصري منش» از شهرستان اسلامشهر در محكوميت اقدام شيطاني و صهيونيستي براي ساخت فيلم توهين آميز به ساحت مقدس پيامبراكرم(ص) بيانيه اي را نوشته و امضا كردند.
در اين بيانيه آمده است كه:
اين روزها قلوب مومنين و دوستداران اسلام در سرتاسر جهان، داغدار اهانتي است كه يك فيلمساز معلوم الحال نسبت به پيامبر رحمت، حضرت محمد مصطفي(ص) روا داشته است و مدعيان دروغين آزادي نيز در قالب دفاع از آزادي بيان و حقوق بشر به تطهير اين اقدام موهن مي پردازد.
و در بخش ديگري مي خوانيد:
اين روزها در حالي ماه مهر و بازگشايي مدارس را آغاز مي كنيم كه اين اقدام شيطاني قلب هايمان را جريحه دار كرده و لكن با شعار لبيك يا رسول الله قلب هايمان را تسلي مي دهيم و سلام و درود مي فرستيم به آخرين فرستاده الهي حضرت محمد(ص) و آرزو مي كنيم خداوند در فرج قائم آل محمد(ص) تعجيل فرمايد.
 


دوربين + پشه + سعيدو


تا حالا با پشه عكس گرفتيد ؟ سعيدو، پسري جنوبي است كه بايد براي ثبت نام در مدرسه عكس بگيرد اما او مدرسه رفتن را كار سختي مي داند و نمي خواهد برود . او در اين كتاب عكس با مزه اي با پشه مي گيرد و ماجراهاي زيادي را پشت سر مي گذارد. همه داستان هاي اين مجموعه هم در جنوب كشور اتفاق مي افتند.
داستان «عكس پشه اي » نوشته سيد سعيد موسوي است كه انتشارات سوره مهر آن را براي گروه سني 6 تا 13 سال منتشركرده است. اين كتاب داستان هايي درباره كارون،تور ماهي گيري ، دزدان دريايي ، باغچه ، درخت و...است .
حال و هوا و اتفاقات كتاب در جنوب ، شمال كارون و در كنار نخلستان هاي جنوب رخ مي دهد وكودكان و نوجواناني كه تا به حال تجربه اي از فضا ي جنوب نداشته اند ، كتاب برايشان جذاب است .
يكي از داستان هاي اين كتاب را به نام » كارون » با هم مي خوانيم :
پدر سعيدو صبح زود به بازار ماهي فروش ها در كنار رودخانه مي رفت .ماهي مي خريد و آن را به مشتري ها مي فروخت . گاهي موفق نمي شد تمام ماهي ها را به فروش برساند . آن ها را درون يخدان ها مي گذاشت و روز بعد آنها را مي فروخت . اما اگر روز بعد هم آنها به فروش نمي رفتند . رنگ و رويشان زرد مي شد ، چشم هايشان بي حالت مي شد و گوش هايشان سياه .
سعيدو پدرش را مي ديد كه ماهي هاي فاسد را درون سبد پلاستيكي مي گذارد و مي برد .بارها از پدرش پرسيده بود :« پدر اين ماهي ها را كجا مي بري ؟با آن ها چه مي كني ؟ » و با خنده جواب مي شنيد : «مي فروشم به كارون ! »
سعيدو ثروتمندي به همين نام را در شهر مي شناخت ، تعجب مي كرد كه او چرا اين ماهي ها را مي خرد و با آن ها چه مي كند . روزهاي زيادي فكر كرد ....
در ادامه داستان ....
سعيدو به پدرش نگاه مي كرد و منتظر بود كارون بيايد و ماهي ها را با خودش ببرد . پدر سعيد و سبد ماهي ها را در رودخانه خالي كرد . سعيدو از تعجب باز ماند . فقط گفت :« پدر! »
خودش را كمي جمع و جور كرد و پرسيد » مگر امروز كارون براي خريد ماهي ها نمي آيد ؟« پدر لبخندي زد و گفت :« كارون آمد و ماهي ها را برد مگر نديدي !»
سعيدو به آب هاي خروشان رودخانه نگاه كرد كه ماهي ها را با خود برد . او فهميد كه اسم رودخانه كارون است و از اينكه چنين چيزي را تا آن روز متوجه نشده بود ، خنده اش گرفت .


چيستان

جواب چيستان سه شنبه 11 مهر :
¤كدام سوره از سوره هاي قرآن به اسم يكي از فروع دين است؟
جواب : حج
¤آن چيست كه تا اسمش را مي آورند مي شكند؟
جواب : سكوت
¤ منم آن ميوه اي كه هر كه خورد مي خورد بي حساب ويتامين
اولم هست حرف اول سير دومم هست حرف دوم چين
سوم حرف آخر آب است گر تو بشناختي كنم تحسين
جواب : سيب
و اما چيستان امروز :
¤آن چيست كه از ميان آب مي گذرد، ولي خيس نمي شود؟
¤ نه دست دارد، نه پا دارد، از همه جا خبر دارد!
¤ آن چيست كه تا آسمان نگريد، اشكش روان نمي شود؟


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14