(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 18 مهر 1391 - شماره 20327

مارك باشه، كوفت باشه!
ماراتن نفس گير برند بازي يا اعتياد به خريد مارك دارها
مراقب «برند» نظام باشيم! (خشت اول)
كليك سوم
رسيد ه ها
هواي تازه
يادداشت 3
بوي بارون
ويتامينه
ساعت 25


مارك باشه، كوفت باشه!

ماراتن نفس گير برند بازي يا اعتياد به خريد مارك دارها

اگر در آدم هاي دوروبرتان دقيق شويد بعضي هستند كه به خاطر لياقت ها و توانمندي هايشان در زندگي احساس غرور مي كنند بعضي ها به خاطر جايگاهشان، بعضي ها به خاطر خانواده خوبشان و بعضي ها... اما در ميان اين همه بعضي ها، افرادي هم هستند كه به خاطر برند يا به قول خودمان مارك (نشان) مورد استفاده وسايل و پوشاك زندگي شان است كه سرشان را بالا مي كنند و بالا نگه مي دارند...به عبارتي رگ حياتي زندگي شان، برند است و اگر برند را از آنها بگيري، انگار جانشان را گرفته اي...اين رفتار اجتماعي با توجه به شرايط و اقتضاي جواني، تا حدودي قابل پذيرش است اما وقتي داستان شور مي شود كه برخي هم نسلي هاي ما، دستمال كاغذي عطسه شان هم بايد مارك دار باشد و كش شلوارشان هم بايد برند باشد و...اين افراط جاهلي عصر ماست كه گوشه اي از آن را با هم مرور مي كنيم. تحريريه نسل سوم
يادش به خير...
قديم ترها وقتي كسي لباسي مي خواست، پارچه اي مي خريد و سراغ خياط محل مي رفت و اندازه مي گرفت و لباس شيكي مي دوخت (بسته به انتخاب خياط)...حالا كسي حوصله خياطي ندارد ولي به جايش تا دلتان بخواهد اسم خياط از بر است و نديده بدون پرو كردن، سفارش مي دهد و ...اينكه ما ديگر سراغ خياط هاي شهرمان نمي رويم شايد اقتضاي زمانه باشد اما اينكه خياط هاي خارجي براي ما لباس مي دوزند و ماهم چون امپراطور، لباسهاي جديد را هرچه باشد - حتي اگر هيچ نباشد - مي پوشيم و چشمانمان برق مي زند كه بهترين هاي دنيا را به تن كرده ايم...عيبي ندارد كه از توليدات خوب ديگران استفاده كنيم اما نه اينكه چشمانمان را ببنديم به اسم اينكه كالاي خارجي، كالاي برتر است، همه زندگي مان را بسپاريم به ماركي كه خيلي از اوقات مارك نيست، برچسب نچسبيده اي است كه من و تو را نشانه رفته است!
يادش بخير مادر براي جهيزيه بازار را زير و رو مي كرد تا كالاي خوب و مناسبي را براي آبروي خانواده تهيه كند حالا اما امروز تنها و تنها به دنبال نمايندگي هايي است كه برند مورد نظرش را دارند و با هزار قرض و بدهي، جهيزيه را جور مي كند...زندگي با «برند» شيرين مي شود يا توكل ؟!
آبروداري كن!
«نگاه كن مارك است»! زن جوان پشت بشقاب را وراندازي مي كند و سرش را به علامت تاييد تكان مي دهد. دوستش همچنان دارد از محسنات وسايل مارك دار زندگي اش مي گويد و اينكه چطور با اين وسايل تا به حال توانسته سر زنان حسود فاميل را به طاق بكوبد! انگار از يك جنگ ناگريز سخن مي گويد جنگي كه در آن هر كه بيشتر زندگي اش مارك باشد قطعا مي تواند به «از ميدان به در كردن حريفان» اميدوارتر باشد! اين جنگ اين روزها بين بيشتر افراد جامعه يا حداقل آن بخشي از جامعه كه مي خواهند به دارايي هاشان تفاخر كنند بدون توقف ادامه دارد. اگر چرخي در فروشگاه هاي معروف شهر كه اصولا در آن مناطقي كه به بالاي شهر معروف است يافت مي شود نگاه بيندازيد اكثر آنها پر از جوانان دختر و پسر و حتي پدر و مادرهايي است كه انتخاب اجناسي با برند خارجي را به هر چيز ترجيح مي دهند. ترجيحي كه گاه به يك بيماري خاموش تبديل مي شود و همچون سرطان جان آدم را مي بلعد بدون آنكه متوجه باشيم.
مهسا 22 ساله و شاغل در يك شركت هواپيمايي است اين روزها كه اكثر فروشگاههاي برند در «آف» يا به خودمان در تخفيف ويژه به سر مي برند براي خريد آمده است، مي گويد: «ترجيح مي دهم خريدهايي كه مي كنم اكثرا مارك دار باشند اما خب بعضي وقت ها حقوقم كفاف نمي دهد و هنوز به نيمه ماه نرسيده ام تمام حقوقم خرج شده است و مجبور مي شوم از خانواده ام قرض بگيرم!»
اكثر كساني كه براي خريد پوشاك به سراغ برند هايي كه اين روزها در تمام سطح شهر و همچنين در فروشگاههاي زنجيره اي جايي را به خود اختصاص داده اند، مراجعه مي كنند جوان هستند كه به طور كلي به دو دسته جوانان پولدار و جوانان غيرپولدار تقسيم مي شوند. دسته اول افرادي اند كه پول خرج كردن براي آنها تفريح است و داراي خانواده هاي ثروتمند هستند اين جوانان معمولا با دوستانشان به خريد مي آيند و فقط مارك براي آنها مهم است كه گاه خريدهاي آنها چند ميليوني مي شود. اما دسته دوم معمولا جواناني هستند كه با حقوق و پس انداز خود براي خريد مي آيند و در نهايتا تا 500 هزار تومان براي خريد اجناس مارك هزينه مي كنند اما علاقه زيادي به برندهاي خارجي دارند و قرض دار شدنشان در قبال خريد يك برند زياد برايشان اهميت ندارد.
مازيار خانه شان بيشتر از دوساعت تا پاساژ الماس ايرانيان فاصله دارد. مي گويد: هر ماه با دوستانم سري به اينجا مي زنيم البته خيابان جردن هم مي رويم مدل هاي خوبي دارد. يك بار هم به پيشنهاد دوستانم به هايپراستار رفتيم آنجا هم برندهاي معروف شعبه دارند اما زياد توفيري با هم ندارند همه شان گران هستند و هر وقت ميايم اينجا شايد تنها بتوانم يك شلوار يا تي شرت بگيرم.
مي پرسيم: چرا سمت خانه خودتان خريد نمي كنيد هم نزديك تر است و هم ارزان تر. با خنده مي گويد: نمي شود همه دارند مارك مي پوشند ضايع! است من يك لباس معمولي بپوشم. اما خب بعضي وقت ها هم مجبور مي شوم همان سمت هاي خودمان خريد كنم چون پولم نمي رسد!
«كمل، آديداس، تيمبرلن، پوما، نايك، ديزل، زارا، ورساچي، بنتون، ميس لمون، دي اند جي و... هزار و يك برند ديگر اين روزها خواب و خوراك را حتي از چشم خانواده ها هم ربوده اند به طوري كه اگر كمي در خريد جهيزيه هاي عروس خانم ها دقيق شويد مي بينيد كه آنها هم در خريد عروسي شان به دنبال اجناس برند هستند.
يك فروشنده لوازم خانگي در مورد اجناس مارك دار مي گويد: «متاسفانه علي رغم كيفيت مشابه ياحتي بهتر بعضي اجناس داخلي به لحاظ ضعفي كه در طراحي صنعتي محصولات ايراني وجود دارد، مشتري ظاهر پسند با وجود توضيحات فروشنده بازهم اقدام به خريد جنس خارجي مي كند تا پولي كه هزينه كرده به چشم بيايد و چون سود جنس خارجي هم بيشتر است، فروشنده هم تلاش خود را براي تبليغ همان جنس مي گذارد.
مريم 27 ساله است و در يكي از فروشگاههاي معروف لوازم خانگي در شريعتي با او هم صحبت شديم درباره نوع انتخاب اجناس مي گويد: من خودم خيلي به مارك بودن يك جنس توجه نمي كردم اما خانواده همسرم به شدت مارك بازند! مثلا وقتي مادرشوهرم براي مسافرت به يكي از كشورهاي خارجي رفته بود تمام چيزهايي كه براي من خريد برند هاي معروفي بود.
وي ادامه مي دهد: تا آن موقع زياد توجه نمي كردم به اين برندها اما بعد از مدتي برايم مهم شد و چون تمام خانواده و فاميل همسرم به برند ها اهميت مي دهند من هم مجبورم اينطور باشم. البته مي دانم اشتباه مي كنم اما نمي خواهم از عروس هاي فاميلشان عقب بمانم!
توليد بنتون و زارا در زير زمين!
برخلاف بعضي ها كه بالا و پايين شهر را زير و رو مي كنند تا جنس مارك اصل پيدا كنند بعضي ها به اجناسي كه مارك تقلبي هم دارند راضي هستند و برايشان فرقي نمي كند اين اجناس در يك دخمه سه در دو برچسب بخورد يا از كشورهاي ديگر به خيابان هاي شهرمان سرازير شود. مهم مارك بودن است!
اغلب فروشگاه هاي مارك دار، لباس هاي چيني و تايلندي را با عنوان مارك هاي معروف به فروش مي رسانند. اين را علي، فروشنده پوشاك برند مي گويد و ادامه مي دهد: در كشور چين، اين قابليت وجود دارد كه خريدار با هر ماركي كه مورد نظر اوست لباس را مارك دار كند و خريداران اغلب قيمت لباس هاي مارك دار را بابت لباس هاي با مارك تقلبي مي پردازند.
براي نمونه شلوارهايي كه بعضا در نقاط مختلف همچون پاچه پاره شده اند و خط هايي به شكل سايه روشن كه به شلوار زاگ دار معروفند از نقاط مختلف آنها مي گذرد. اين شلوارها بسته به ماركهايي كه فروشندگان از آنها نام مي برند بين 70 هزار تومان تا 300 هزار تومان به فروش مي رسد. در اين ميان خريداران هم از اينكه لباسي با مارك غربي به تن مي كنند خوشحالند! اين درحالي است كه شلوار جيني كه در فروشگاههاي جنوب شهر به قيمت 70 تا 100 هزار تومان به فروش مي رسد در مجتمع هاي شمال و غرب تهران تا 400 هزار تومان هم مشتري دارد. البته توليد كنندگان و وارد كنندگان لباس جين براي اينكه سود بيشتري كسب كنند و هميشه نبض بازار را در دست داشته باشند هر چند ماه يك بار اقدام به تغيير مدل ها در فصول مختلف سال مي كنند. يك روز شلوارهاي زاگ مد است و ماه بعد شلوارهاي رادو، راسته و گشاد و يا تنگ و... از سوي ديگر برخي ها نيز بر اين مدعا هستند كه بسياري از اجناس و خصوصا لباس هايي كه وارد كشور ما مي شود يا به دست خياطان حرفه اي تركيه با نصب مارك كمپاني هاي معروف روي آنها توليد مي شود و به عنوان جنس مارك دار و اورجينال به فروش مي رسد يا در گوشه و كنار همين شهر خودمان داخل توليدي زيرزميني دوخته شده و با چسباندن مارك هايي همانند ديزل، شنل و گوچي و... كه هر كدام هزار تومان بيشتر قيمت ندارد، بازتوليد(!) مي شوند و به فروش مي رسند و همين باعث مي شود كه قيمت يك شلوار با آن مارك مثلا 10 برابر شود.
مونا 34 سال دارد و اغلب برند هاي معروف را مي شناسد. او مي گويد: متاسفانه بيش از 90 درصد جنس هايي كه در بازار ايران و فروشگاه هاي معتبر وجود دارد، اصل نيست، من در كشورهاي زيادي خريد كرده ام اما اصلا اجناسي كه در داخل بعضا با تبليغات زياد به فروش مي رسد و گفته مي شود برند هستند و با كيفيت، اينطور نيستند.
البته خيلي ها معتقدند شايد اين كار براي مصرف كننده ايراني بهتر هم باشد چون اگر قرار باشد اين مارك هاي پرطرفدار واقعاً از كارخانه هاي اصلي به بازار ايران وارد شود قيمت آنها بسيار بالاتر از اين اجناس مشابه است، آن وقت شايد تهيه آنها براي علاقه مندان ايراني ممكن نباشد.
يكي از روش هاي بسيار پرطرفدار فروشگاههاي برند برگزاري حراج هاي سالانه است كه خيل هواداران را به سمت اين توليدات كه در اصل و تقلبي بودن آن ترديد است، جذب مي كند. البته بماند كه قيمت برخي فروشگاههاي اجناس مارك دار آن قدر بالا و گران است كه اگر قيمت ها نصف هم بشود باز سر به فلك مي زند.
براي عقب نماندن از اين قافله بسياري از توليدكنندگان داخلي نيز اقدام به كپي زدن از طرح هاي خارجي مي كنند و به دليل ترس از فروش نرفتن مدل هايشان آنها را با نام هاي خارجي به حراج مي گذارند . يكي از اين توليد كنندگان در اين باره مي گويد: بسياري از اجناس من توليد داخل و با الياف درجه يك توليد شده است اما چون نام ايراني بر آن خورده است فروش نمي رود. حتي اگر حراج هم بزنم باز كسي نمي خرد اما كافي است دو مارك تقلبي بر روي آن بچسبانم به سرعت طرفدار پيدا مي كند. نمي دانم امسال كه سال حمايت از كسب و كار ايراني است چرا از توليد داخلي و ملي حمايت نمي شود؟ گويا بازار دروغ و تقلب خيلي بيشتر از توليد خريدار دارد.
چه توقعي داريد؟!
خيلي ها تصور مي كنند كه استفاده از مارك هاي معروف در اجناس و ملزومات زندگي به خودي خود خطاست اما آنچيزي كه امروز بيش از پيش اين مسئله را خطا نشان مي دهد تسري و رشد قارچ گونه اجناس برند در زندگي ما آدم هاست كه اين فرهنگ را نسل به نسل منتقل هم مي كنيم و اين در دراز مدت تاثيرات منفي خودش را در سبك زندگي آدم ها هم مي گذارد.
حسين افشاري، روانشناس، تمايل بي حد و حصر به خريد اجناس مارك در ميان قشر جوانان را اين گونه تشريح مي كند: خريد اجناس مارك آن هم بدون مرز به يك معضل اجتماعي در بين برخي جوانان مبدل شده است. اين افراد براي اينكه از ديگر همسالان خود عقب نمانند به چشم و هم چشمي روي مي آورند و هر كس سعي دارد به طريقي گوي سبقت را از ديگري بربايد و در اين مسير در برخي از موارد تمام حقوق يك ماهه خود را براي خريد اجناس مارك دار هزينه مي كنند. متاسفانه اين مسئله وقتي تبديل به بحران مي شود كه مثلا اين افراد توجهي به نوشته ها و يا زيبايي لباس ندارند البته بين لباس خارجي با كيفيت مارك دار و لباس هايي كه تنها مارك دارند تفاوت زيادي است كه متاسفانه جوانان ما بيشتر به مارك دار بودن توجه دارند كه اين مسئله ناشي از كمبود توجه و نوعي ضعف هويتي است.
وي اضافه مي كند: فرد با خريد اجناس مي خواهد كه ديده شود. لباسهايي كه عمدتا ارزش مادي چنداني ندارند اما به واسطه نام شركتي معتبر و يا شهرت توليد كننده هاي خارجي، ارزشي چند برابر يافته و متاسفانه نوجوانان و جواناني كه در هويت يابي دچار مشكل هستند براي تهيه و تامين اين دسته از لباس ها، كفش ها، ساعت ها و ... حاضرند مبالغ هنگفتي را پرداخته و آن را استفاده كنند.
به اعتقاد بسياري اين كشش و ميل به خريد اجناس مارك دار با برندهاي معروف آن هم با قيمتهاي گزاف به دليل نوعي سرخوردگي دروني و فرو ريختگي هنجارها و ارزش هايي است كه بايد از درون خانواده و نظام تقويت مي شد و وقتي خود خانواده ها تمايل عجيبي به خريد اجناس مارك دار دارند بي شك اين فرهنگ به فرزندان هم منتقل مي شود.
شايد تا وقتي مسئولان محترم نهايت دغدغه شان برگزاري همايش، چاپ كتاب 600 صفحه اي، برگزاري جلسات مختلف، راه اندازي سايت و... با محوريت «شعار» حمايت از توليد ملي و سرمايه ايراني است نبايد انتظار داشت در اين وانفسا جوان و خانواده ايراني هيچ محلي به توليد ملي بگذرد و فقير و غني به خاطر عقب نماندن از اين ماراتن نفسگير برند بازي، متوسل به هر كار كه نهايتا ختم مي شود به خداحافظي با توليد ملي شوند و بازار اجناس وارداتي را در داخل كشور، گرم كنند.
حرف اول
فروردين ماه امسال، كمي بعد از سال تحويل: «اين تفاخر غلطي است كه ما مارك هاي خارجي را در پوشاكمان، در وسايل منزلمان، در مبلمانمان، در امور روزمره، در خوراكي هايمان ترجيح بدهيم به مارك هاي داخلي در حالي كه توليد داخلي در خيلي از موارد بسيار بهتر است. من شنيدم پوشاك داخلي را كه در بعضي از شهرستان ها توليد مي شود، مي برند مارك خارجي مي زنند، بر مي گردانند. اگر همين جا بفروشند ممكن است خريدار ايراني رغبت نكند اما چون مارك فرانسوي دارد، خريدار ايراني همان لباس را همان كت و شلوار را همان دوخت را انتخاب مي كند، اين غلط است» اين دغدغه رهبر انقلاب هم نشان از آشفته بازار تبليغاتي است كه ذهن نسل ما را هدف گرفته و كيفيت را فداي برند كرده است. برندهايي كه واقعا هميشه بهترين نيستند و هميشه هم اولويت ندارند. داستان برندبازي كه از مظاهر اصلي مدرنيسم مهاجم به فرهنگ ايراني است، اول از همه قدرت تعقل را از آدمي مي گيرد و او را از مغز به چشم مي رساند و بعد...راستي حواسمان هست كه اصلاح و مبارزه با اين پديده معاصر را اول از خودمان شروع كنيم؟ جنس خوب بدون مارك را تهيه و استفاده كنيم و...
 


مراقب «برند» نظام باشيم! (خشت اول)

نامي كه مستقيما دليل فروش كالاها يا استفاده از خدمات مورد استفاده قرار مي گيرد . اين همان چيزي است كه امروز همه ما به نوعي با آن سروكار داريم؛ جزئي از زندگي ماست اما مشخص است كه برند فقط يك نام نيست بلكه يك نشانه منحصر به فرد است كه براساس برخي خدمات و محصولات ميان مردم، ماندگار مي شود شايد هم به واسطه تبليغات خوب و حرفه اي. با اين حال جان ميلير و ديويدمور اين تعريف را براي برند ارائه مي دهند: «برند نام يا نمادي است كه سازمان آن را با هدف ارزش آفريني براي محصولات خود مورد استفاده قرار مي دهد.» حالا ديگر «برند» صرفا يك نام يا نماد نيست بلكه عناصر ديگري چون تجربه ها، شنيده ها، روايات و خاطره هاي ذهن افراد، ويژگي هاي خاص افراد مصرف كننده از آن و حتي موقعيت مكاني مراكز فروش يا ارايه محصولات و قيمت آن ها هم در اين مجموعه در هم تنيده شده و همه آنها با هم مفهوم «برند» را به وجود آورده اند.
البته تعاريف ديگري هم در مورد برند مورد استفاده قرار گرفته از جمله تعريف استفن كينگ كه معتقد است: «محصول چيزي است كه در كارخانه ها ساخته مي شود و برند چيزي است كه مشتري آن را خريداري مي كند.»
نكته جالب نوع نگاه ما به برندها و برندسازي هاست. يك اصل بين كمدين ها پذيرفته شده است؛ نيازي نيست به مردم بگويي كه من بامزه هستم و كارهاي خنده داري مي كنم، فقط آن ها را بخندان، اين اصل در مورد برند نيز مصداق دارد .
مصرف كننده ها برند را بر اساس فعاليت ها و عملكردي كه دارند و نه بر اساس هزينه ها و فعاليت هاي تبليغاتي آن ها مورد قضاوت قرار مي دهند و در واقع تنها يك تجربه بد مشتري بهترين و حساب شده ترين تبليغات را نابود مي كند .
برخي از مديران اين واقعيت مسلم را كه اين انسان ها هستند كه به برندها حيات مي بخشند نه سازمان ها، ناديده مي گيرند. در واقع «برند» داراي ماهيتي اجتماعي است و قدرتمندترين برندها آن هايي هستند كه همه افراد مرتبط با آن ها نسبت به آن حس مالكيت داشته و آن را متعلق به خود مي دانند و در مورد آن مي گويند: «اسم برند دلخواه من است.»
امروزه ما تقريبا كاركرد برند و برندسازي را در ديپلماسي عمومي و بين المللي، فراموش كرده ايم. پرچم جمهوري اسلامي ايران براي مظلومان و عدالت طلبان جهان، يك برند است. بر همين اساس، ايراني به تنهايي خود يك برند جهاني است و براي همين، فتح قله هاي علمي، فرهنگي و ورزشي براي نظام ما اهميت دارد. پرچم ما و هموطنان ما در جهان بر اساس شاخص هايي شناخته شده اند كه هرگاه اين شاخص ها تضعيف شود، اين برند جهاني كه موسس آن حضرت روح الله رضوان الله تعالي عليه بود، تضعيف مي شود. كوتاهي هاي مديريتي در داخل، رفتارهاي انحرافي در خارج، برخوردهاي غير مسئولانه و هزاران رفتار عجولانه ديگر كه اين برند را تحت الشعاع قرار دهد، محكوم است نه به خاطر اينكه ما مي گوييم به اين دليل كه در آينده ردي از اين برند بي نظير ايستادگي و مقاومت و چشم روشني ملت هاي مظلوم در جهان نمي ماند. برند پايدار، اين مارك هاي لباس و تلويزيون و نوشابه نيست؛ برند اساسي، هويت ايراني است كه حالا دارد لابه لاي اين برچسب هاي قيمتي بي قيمت، معامله مي شود؛ جنگ نرم فقط برپايي كارگروه مد و لباس نيست كه بعد از 3 سال هنوز در حال بررسي و كارشناسي هستند، جنگ نرم يعني وسط ميدان باشي و حرفي براي گفتن داشته باشي نه از آن نوع گفتگوي ويژه تلويزيون با كلي شعار و ايده فضايي از همين نوع پرچم. بايد پرچم باشد كه عدهاي زير آن جمع شوند و از سايه دلپذيرش استفاده كنند...هر چه فكر مي كنم مي بينم ما گويا قصد بيدار شدن از خواب را نداريم!
فرهاد كاوه
 


كليك سوم

به هنگام بازديد از يك بيمارستان رواني، از روان پزشك پرسيدم شما چطور مي فهميد كه يك بيمار رواني به بستري شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟
روان پزشك گفت: ما وان حمام را پر از آب مي كنيم و يك قاشق چايخوري، يك فنجان و يك سطل جلوي بيمار مي گذاريم و از او مي خواهيم كه وان را خالي كند.
من گفتم: آهان! فهميدم. آدم عادي بايد سطل را بردارد چون بزرگ تر است.
روان پزشك گفت: نه! آدم عادي درپوش داخل وان را بر مي دارد. شما مي خواهيد تخت تان كنار پنجره باشد؟
¤
مردي كنار دريا قدم مي زد كه ناگهان امواج دريا چراغ جادويي را جلوي پايش سبز كردند. سريع برداشت و آرزو كرد. غولي بيرون آمد و گفت: تنها يك آرزو! بگو!
- از تو مي خواهم آزادراه تهران - شمال را زود بسازي تا هر وقت دلم خواست در اين جاده رانندگي كنم!
غول كمي فكر كرد و گفت: باشد ولي هيچ مي داني آرزوي تو چقدر دشوار است؟ هيچ مي داني كه بايد فرمان دهم تا كلي آدم شبانه روز روي اين پروژه كار كنند؟ هيچ مي داني چقدر آهن و سيمان و فولاد بايد مصرف شود؟ من همه اينها را مي توانم انجام بدهم، اما، آيا نمي تواني آرزوي ديگري بكني؟
مرد، مدتي به فكر فرو رفت، آنگاه گفت: سوال دارم. من از كار زنان سر در نمي آورم! مي شود به من بفهماني كه زنان چرا مي گريند؟ احساس دروني شان چيست؟ كي خوشحال مي شوند و كي ناراحت؟ چطور مي توان با راحتي بدون دغدغه، با آنها زندگي كرد؟
غول خودش را جمع و جور كرد و گفت: آن بزرگراهي را كه خواسته اي، دو بانده باشد يا چهار بانده؟
 


رسيد ه ها

هفتاد و شش سال شاهد بودي. شاهد اشك ها و ضجه ها. شاهد اميد ها و شفا گرفتن ها. شاهد دردهاي دل ها. شاهد طالب بودن ها و طلب ها. شاهد برخي بودن ها و نبودن ها. و برخي نبودن ها و بودن ها. شاهد بزرگ تر ها و كوچك تر ها. شاهد خلوص نيت ها. شاهد دست هاي پرپينه. شاهد دل هاي بي كينه. شاهد غيب ها بودي تو. ارادت داشتي به امام نه؟ ارادتت اما هفتاد و شش ساله بوده. سخت است جدايي و دل كندن. مي دانم. اين را هم مي دانم كه قرار است تكه تكه ات كنند. اما خوبي اش اين است تقديم مي شوي به ارادت مندان آستانش. مي دانم چقدر دلت گرفته است؛ مثل من كه عادت كرده بودم حتي اگر سوار ماشين هم بودم سرم را كج مي كردم از پنجره و تا جايي كه ممكن بود چشم مي دوختم به كارگاه ساخت ضريح جديد. چه مي داني چه حالي داشت وقتي درد دل مي كردي با اين ضريح. اميدت اين بود كه مي خواهد برود و بگردد دور خود آقا. گر چه تجربه هاي تو بيشتر است و چهار پيراهن بيشتر از من پاره كرده اي اما باور كن هيچ كدام از تجربه هايت اين مزه اي نبوده است. قسمت نبود دست من به تو برسد اما حالا كه هنوز فرصت داري وساطتي كن آبرو دار تري. هفتاد و شش سال در خدمت آقا و ارادتمندانش بوده اي. بگو به آقا بگو. شايد طلب كرد و دستمان به ضريح جديدش در كنار خود آقا هم متبرك شد. خدا را چه ديدي! اصلا ببينم مي شود هم اين را بخواهم هم در اين فرصت باقي مانده دستم به خود تو هم برسد در كنار آقا؟ اگر خدا بخواهد مي شود مي دانم اما رو سياهم و شرمنده بيشتر دل گيرم اما اين روزها ... برايم دعا مي كني؟
طيبه علي
 


هواي تازه

در كشور چين دو مرد روستايي مي خواستند براي يافتن شغل به شهر بروند. يكي از آنها مي خواست به شانگهاي برود و ديگري به پكن. اما در سالن انتظار قطار برنامه خود را تغيير دادند. زيرا مردم مي گفتند كه اهالي شانگهاي خيلي زرنگ هستند و حتي براي دادن آدرس هم از غريبه ها پول مي گيرند. اما پكني ها ساده لوح هستند و اگر كسي را گرسنه ببينند نه تنها او را سير مي كنند بلكه به او پوشاك هم مي دهند.
فردي كه مي خواست به شانگهاي برود با خود فكر كرد:«پكن جاي بهتري است. خوب شد سوار قطار شانگهاي نشدم وگرنه خود را در آتش مي انداختم.»
فردي كه مي خواست به پكن برود با خود گفت:«شانگهاي براي من بهتر است حتي راهنمايي كردن ديگران هم سودآور است. خوب شد سوار قطار پكن نشدم وگرنه فرصت ثروتمند شدن را از دست مي دادم.»
آنها در باجه بليت فروشي بليتهاي خود را عوض كردند.
نفر اول كه وارد پكن شد، فهميد پكن واقعا جاي خوبي است. يك ماه اول هيچ كاري انجام نداد و البته گرسنه هم نماند. در بانك ها آب براي نوشيدن بود. در فروشگاهها هم از شيريني هاي تبليغاتي مي خورد كه براي مشتريان خود مي گذاشتند.
فردي كه به شانگهاي رفته بود هم متوجه شد شانگهاي واقعا شهر خوبي است. هركاري در اين شهر سودآور است و فهميد اگر فكر و ايده خوبي داشته باشد ثروتمند مي شود. به فكرش رسيد به كار خاك و گل مشغول شود. پس از آشنايي با اين كار كيف هاي حاوي برگ درختان و شن توليد كرد و آن را «خاك گلدان» ناميد و به شهروندان علاقمند به پرورش گلدان فروخت و روزي پنجاه ين سود برد و در عرض يك سال در شهر بزرگ شانگهاي مغازه اي باز كرد.
مدتي بعد كشف جديدي كرد: تابلوهاي مجلل بعضي از ساختمانهاي تجاري كثيف بود. متوجه شد كه شركتها فقط به دنبال شست وشوي عمارت ها هستند و و تابلوها را نمي شويند. نردبان و سطل آب و پارچه كهنه اي خريد و شركتي كوچك براي شست و شوي تابلو افتتاح كرد.
شركت او اكنون صد و پنجاه كارگر دارد و فعاليتهاي آن از شانگهاي به شهر هانگجو و ننجينگ توسعه يافته است. مدتي پيش هم كه براي بازاريابي به پكن رفت در ايستگاه راه آهن، آدم ولگردي را ديد كه از او بطري خالي مي خواست. هنگام دادن بطري، چهره كسي را به ياد آورد كه پنج سال پيش بليت قطارش را با او عوض كرده بود.
مسعود لعلي
 


يادداشت 3

«آنها كه با اولياي حق عداوت مي كنند، پندارند در حق ايشان بدي مي كنند، غلط است، بل كه نيكي مي كنند، دل ايشان را برخود سرد مي كنند، زيرا ايشان غمخوار عالمند، و اين مهر و نگراني بركسي همچو باري است بر آدمي و چون كاري كند كه آن مهر بگسلد، چنان است كه از او كوه فاني بردارند . »
مقالات شمس
انكرالصوت صدا پيشه، خود فروش در پي گيشه كه راه برادر حاتم در پيش گرفته، هيچ نمي داند كه اين راه منتهايش تركستان است، كه آن هم اگر راهش دهند. گندم نماي جوفروش كه الحق نام خانوادگيش، برا زنده اش است و در جست وجوي نام، تن به هرچه و هركس مي دهد، اين نيم دنگ صدا را چنان دست آويز اهل خباثت و كينه كرده تا خرج عطينايش را در بياورد، اين بار زبان هرزه گشوده، و پرده عفت و حرمت دريده و تيغ كند و زنگ زده زبان بركشيده بر جان مقدسي كه روح اسلام است و عشق تام. درست است كه ذات پاك اوليا را باكي نيست اما عاشقانشان را چه؟
اگر ما جماعت ادعاي عاشق بودن داريم و در مقام عاشق سينه سپر مي كنيم، هيچ نبايد برتابيم نگاهي سخيف را به معشوق خود چه رسد اين كه كج دهاني و هرزه زباني ها را .
واي بر ما كه در آتش غيرت نسوزيم و لب بدوزيم، واي بر ما ...
زند به نغمه ي داوود طعنه صورت صدايش
زمانه بر گلوي هر خري كه بست در ايي
اين قدر اين عرصه هنر را خالي كرديم كه جا براي بازي يزيد كه نه ... براي رقص عنتره اش هم بازشده است. واي بر ماكه نشستيم و زانوي چه كنم... چه كنم بغل كرده ايم. كه اين ناپاك ذاتان هرچه خواستند كردند و هرچه دوست داشتند گفتند...اين را نوشتم براي آن جوياي نام جواني كه از كشور رانده و در پناه شوهاي رنگارنگ جاز و جادو، خاك بر خورشيد مي پاشد تا نامش در كنار خورشيد ديده شود؛ حال آنكه سياهي قلبش بر نام سياهش نيز سايه مي اندازد. حتي اگر به تمسخر و با مهوع، براي مولاي غائب از نظر ما آواز بخواند...
بابك نبئي
 


بوي بارون

اي مهربان كه نام تو را يار گفته اند
چشم تو را فروغ شب تار گفته اند
از دست هاي مهر تو اعجاز چيده اند
از گام هاي سبز تو بسيار گفته اند
ما با در و دريچه و روزن غريبه ايم
با ما سخن هميشه ز ديوار گفته اند
واكن ز نور پنجره اي رو به روي ما
كز ابرهاي تيره به تكرار گفته اند
برخيز و پرده بركش از آن روي تا كه ما
باور كنيم آنچه زديدار گفته اند

الهام امين
 


ويتامينه

مطالعه و مرور تاريخ همواره براي افزايش و بسط نگاه سطحي آدم ها بويژه نسل ما يك نيروي محركه قوي محسوب شده و مي شود حال چه تاريخ عظيم انقلاب و دفاع مقدس باشد چه تاريخ اسلام و ايران باستان و چه تاريخ فجايع دوران پهلوي كه ملتي را براي سال ها عقب مانده نگه داشت آنهم با وجود ثروتي عظيم و سرمايه اي خدادادي چه در شاخه نيروي انساني و چه در زمينه دارايي هاي طبيعي و سرزميني. حالا مركز بررسي اسناد تاريخي با استفاده از اسناد ساواك دست به انتشار آثاري در خصوص معرفي چهره هاي عصر پهلوي از زندگي و فعاليت هاي سياسي آنها تا انقلاب اسلامي و سرنوشت آنها پس از انقلاب زده است. در اين زمينه مجموعه «رجال عصر پهلوي» به روايت اسناد و همچنين مجموعه «زنان دربار» به روايت اسناد ساواك، از پرفروش ترين و پرطرفدارترين آثار اين انتشارات است كه با توجه به قيمت مناسب، همچنان مخاطبان بسياري نيز دارد. ويژگي اصلي اين كتاب ها، تنظيم بر اساس اسناد محرمانه ساواك است؛ همراه با درج اسناد و تصاوير مرتبط كه آثار ارائه شده را مستند و مستدل و در عين حال خواندني كرده است. دانستن اينكه در دوران پهلوي مسئولان طراز اول مملكت چگونه فعاليت مي كرده اند و در حاشيه قدرت، چگونه زندگي مي كردند، تنها جذابيت محتوايي ندارد و يك غصه بلند تاريخي از مصيبت واردشده بر سر مردمان كشورمان است كه روزگاري چگونه، بي آنكه مطلع باشند، روز را به شب مي رساندند و به هواي داشتن يك پادشاه و نان بخور و نمير، زندگي مي گذراندند.
«اردشير زاهدي، علي اميني، عبدالعظيم وليان، سيد ضياء الدين طباطبايي، جمشيد آموزگار، منوچهر آزمون و...» در مجموعه رجال پهلوي و همچنين «اشرف پهلوي، فرخ رو پارسا، ليلي امير ارجمند، شمس پهلوي، فرح پهلوي، فريده ديبا و...» در مجموعه زنان دربار اين موسسه منتشر شده است.
براي نمونه در كتاب «شمس» خواهر بزرگ محمدرضا شاه سند جالبي منتشر شده است:
«... مسيحي شدن شمس، جسته و گريخته بين مردم شايعه بود، ولي به صحت و سقم آن چندان اطمينان نداشتند. البته دربار شاهنشاهي نيز علاقه اي نداشت كه اين خبر منتشر شود چون براي خاندان سلطنتي و شاه يك كشور اسلامي، زيبنده نبود كه خواهرش به [اين] آيين اعتقاد داشته باشد. به همين جهت شاه مستقيماً از علم خواست كه در كتمان اين قضيه و بي سروصدا بودن آن تلاش كند. چنان كه علم در ذيل خاطرات سال 1351 خود چنين مي نويسد »برنامه سفر شمس به رم و واتيكان را تقديم كردم، شاه آن را تأييد كرد، به شرط اين كه والاحضرت درباره ملاقاتش با پاپ، زياد سروصدا راه نيندازد...»
خريد اين مجموعه آثار و مطالعه آن بويژه براي دانشجوياني كه حالا نخستين روزهاي دانشجويي خود را تجربه مي كنند و شايد براي ورود به فعاليت هاي فوق برنامه و تشكل هاي دانشجويي آماده مي شوند، بسيار مفيد و كارآمد است. دانستن تاريخ مثل داشتن چراغ در پياده روي در يك خيابان تاريك است. مرتضي اسدي
 


ساعت 25

پيري براي جمعي سخن مي راند .
لطيفه اي براي حضار تعريف كرد همه ديوانه وار خنديدند . بعد از لحظه اي او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد كمتري از حضار خنديدند .
او مجدد لطيفه را تكرار كرد تا اينكه ديگر كسي در جمعيت به آن لطيفه نخنديد .
او لبخندي زد و گفت : وقتي كه نمي توانيد بارها و بارها به لطيفه اي يكسان بخنديد، پس چرا بارها و بارها به گريه و افسوس خوردن در مورد يك ناكامي مشابه ادامه مي دهيد؟
گذشته را فراموش كنيد و به جلو نگاه كنيد.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14