(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 27 مهر 1391 - شماره 20335

تفاوت آزادي بيان و هتك حرمت از ديدگاه قرآن
تضارب آراء و خطر اختلاف در بيان امام علي (ع)


تفاوت آزادي بيان و هتك حرمت از ديدگاه قرآن


خليل منصوري
آزادي يكي از حقوق طبيعي انسان هاست. به اين معنا كه آزادي از اموري است كه نياز به وضع قانون از سوي كسي ندارد تا براي انسان ها اثبات شود. اين بدان معنا خواهد بود كه نفي و اثبات آزادي بيرون از دايره اختيارات كسي است. پس همانطوري كه نمي توان آن را جعل و اثبات كرد نمي توان آن را سلب نمود. پس هر انساني به حكم قانون تكوين و طبيعت آزاد آفريده شده و نيازي ندارد تا كسي براي او حقي به نام حق آزادي را اثبات كند.
اما اين بدان معنا نيست كه انسان از اين حق طبيعي سوءاستفاده كند و حقوق طبيعي ديگران از جمله احترام و حرمت ديگران را سلب كند؛ زيرا حقوق طبيعي همانند هر حقوق ديگر در دايره اي معنا مي يابد و خروج از آن دايره به معناي خروج از قوانين طبيعي و ظلم است.
نويسنده در اين مطلب برآن است تا ديدگاه اسلام و قرآن درباره حق آزادي بيان و خطوط قرمز طبيعي آن را بيان كند.
حق آزادي، حق طبيعي انسان
حقوق ، جمع «حق» به معناي درست، درستي، سزاوار است. (نثر طوبي، شعراني، ص 181)
اصل حق به معناي ثبوت همراه با مطابقت با واقع است. (التحقيق، مصطفوي، ج 2، ص 262، «حق»)
در فرهنگ اصطلاحات هنگامي كه به موضوع حقوق پرداخته مي شود، از دو نوع حق به عنوان حقوق طبيعي و حقوق وضعي سخن به ميان مي آيد.
خاستگاه حقوق طبيعي را بايد در عقل جست وجو كرد؛ زيرا عقل دو دستگاه احكام نظري و عملي دارد. احكام عقل نظري ناظر به حوزه هست ها است. عقل نظري با نگاهي به حقيقت هستي احكامي كلي دارد كه از جمله آنها ام القضايا يعني بطلان و استحاله اجتماع و ارتفاع نقيضين و كل بزرگ تر از جزء و مانند آن است. البته عقل در حوزه عمل نيز احكامي صادر مي كند كه به حوزه ارزش ها مرتبط است و بايدها و نبايدها را مشخص مي كند. اين بايدها و نبايدها ارتباط تنگاتنگي با عنوان حسن و قبح عقلي دارد. از جمله مهم ترين و پايه اي ترين احكام عقل نظري مي توان به حسن عدل و قبح ظلم اشاره كرد.
حقوق طبيعي به آن دسته از حقوق اطلاق مي شود كه عقل عملي بر آن حكم كرده است. از اين رو استاد شهيد مطهري درباره حقوق طبيعي و خاستگاه آن مي نويسد: توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت به عنوان امور ذاتي و تكويني و خارج از قوانين قراردادي اولين بار به وسيله مسلمين عنوان شد، پايه حقوق طبيعي و عقلي را آنها بنا نهادند.» (نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، مرتضي، ص122، انتشارات مدرسين.)
اسلام حقوق طبيعي را و تاييد كرده است. بسياري از آموزه هاي دستوري اسلام بويژه در حوزه غيرعبادي، ناظر به احكام عقل عملي است كه از آن به عنوان قوانين امضايي در مقابل قوانين تاسيسي ياد مي شود. از اين رو در اصول فقه اسلامي آمده است: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس؛ يعني هر آنچه عقل بدان حكم كرده شريعت اسلام نيز بدان حكم كرده است و همچنين برعكس.
فقه و حقوق اسلامي، همواره ناظر به عقل، احكام را صادر كرده است؛ چرا كه اين احكام همواره ناظر به مصالح و مفاسدي است كه در حكم يا متعلق حكم وجود داشته است. از نظر آموزه هاي اسلامي، اصول دين با عقل اثبات مي شود و در فروع يعني قوانين و اصول اخلاقي نيز عقل است كه اصل حاكم است؛ چرا كه دين و اخلاق از لوازم عقل است و هر جا كه عقل حضور يافت دين و اخلاق نيز حضور دارند. (اصول كافي، ج1، كتاب عقل و جهل)
حقوق طبيعي هر چند عقلي است ولي از يك نظر شرعي هم هست؛ چرا كه شارع آن را امضا و تاييد كرده است؛ ولي بايد پذيرفت كه طبيعت انسان و عقل انساني تنها خاستگاه حقوق طبيعي انسان است و چنان كه شهيد مطهري فرموده است: «يگانه مرجع صلاحيتدار براي شناسائي حقوق واقعي انسان، كتاب پرارزش آفرينش است.» (حقوق زن در اسلام، ص 141) «اين حق را قانون خلقت و آفرينش كه مقدم بر قانون شرع است، قرار داده است.» (بيست گفتار، ص 47) «از نظر قرآن كريم قبل از آنكه بشر بتواند فعاليتي بكند و دست به كاري بشود و قبل از آنكه دستورهاي دين به وسيله پيغمبر به مردم اعلام بشود، يك نوع علاقه و ارتباط بين انسان و مواهب خلقت هست و اين مواهب مال انسان و حق انسان است مثل اينكه مي فرمايد: خلق لكم ما في الارض جميعا.» (همان، ص46)
بنا بر نظر استاد مطهري هر استعدادي نشانگر حقي است و استعدادهاي همگاني بشر، آبستن حقي همگاني است و شرط آن اين است كه جهت مثبت تكاملي داشته باشد «از نظر ما حقوق طبيعي و فطري از آنجا پيدا شده كه دستگاه خلقت با روشن بيني و توجه به هدف، موجودات را به سوي كمالاتي كه استعداد را در وجود آنها نهفته است سوق مي دهد. هر استعداد طبيعي مبناي يك «حق طبيعي» است و يك «سند طبيعي» براي آن به شمار مي آيد.» (حقوق زن در اسلام، ص142) نمونه هايي از اين حقوق، درس خواندن و دانا شدن، رأي دادن، فكر كردن و اراده آزاد داشتن، حق والدين در حضانت طفل، حق سكونت در وطن، حق تساوي در كسب و كار و مالكيت (نساء، آيه 32)، برابري در تمامي حقوق طبيعي (حجرات، آيه 13)، عدالت (نساء، آيه 58)، حق حيات و زندگي (مائده، آيه 32) و مانند آن است، شاهد ايشان بر اين مطلب اين است كه چنين حقوقي را ما براي حيوانات قائل نيستيم، چون چنين استعدادي در آنها وجود ندارد.
هنگامي كه حقي همگاني و طبيعي مورد قبول قرار گرفت، لوازم آن نيز بايد مورد پذيرش قرار گيرد. براي حقوق طبيعي لوازمي را برشمرده اند از جمله:
1. حقوق طبيعي و عام از قرار و مدار يا رابطه خاصي ميان افراد نشأت نمي گيرد، برخلاف حقوق خصوصي كه براساس توافق و قرارداد اجتماعي نشأت مي گيرد.
2. اين حقوق مختص عده خاصي نيست، بلكه همه افراد صاحب اختيار از آن برخوردارند و هيچ فردي امتياز ويژه در اين باب ندارد و هيچ طبقه ويژه نيز امتيازي بيشتر از آن ندارد.
3. تكليف ياالزامي كه نسبت به عدم مداخله در آزادي ديگران با حقوق عام همبسته است به عهده عده بخصوصي نيست، بلكه بر ذمه همگان است. (فلسفه سياسي، كوئينتن، آنتوني، ترجمه مرتضي اسعدي، ص 128، انتشارات الهدي، 1371؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 143؛ بيست گفتار، ص50)
4- اين حقوق تا زماني كه با حق بالاتري تعارض پيدا نكند، غيرقابل سلب است.
اما غير از حقوق طبيعي حقوق ديگري هست كه وضعي است. اين حقوق وضعي به دو دسته حقوق وضعي از سوي خداوند كه همان شريعت است و حقوق وضعي از سوي انسان ها به عنوان حقوق عقلايي تقسيم مي شود.
در اصطلاحات وقتي از حقوق سخن به ميان مي آيد بيشتر ناظر به حقوق وضعي است. بر همين اساس، در تعريف حقوق اصطلاحي گفته شده كه آن، قدرتي است كه از طرف قانون به شخصي داده شده است؛ (ترمينولوژي حقوق، جعفري لنگرودي، ص216) يا اين كه گفته مي شود كه حقوق، قدرت يا امتيازي است كه كسي يا جمعي سزاوار برخورداري از آن است، بويژه قدرت يا امتياز كه به موجب قانون يا عرف مقرر شده باشد. اساسا افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود يك رشته اختيارات و امتيازات به دست مي آورند كه مجموعه آن را حقوق مي نامند و مشتمل بر اختيارات مدني، اجتماعي، سياسي و همه مزايا و سلطه هايي است كه از قانون ناشي مي شود(فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، ص 372-373)
اما بايد توجه داشت كه حقوقي چون برده و بنده نبودن، آزادي انديشه، آزادي بيان، آزادي حق مسكن (عنكبوت، آيه 26؛ بقره، آيات 84 و 85 و 217 و 246) و مانند آن، از حقوق طبيعي است؛ هر چند كه شريعت و يا حقوق وضعي از سوي عرف و عقلاء و قانونگذاران، آن را تاييد و امضا كرده است؛ چرا كه انسان ها در جميع شئون حياتي خود بايد آزاد باشند؛ يعني مانعي و سدي براي پيشروي و رشد و تكامل آنها وجود نداشته باشد. پس نبايد سدي در برابر پرورش هيچ يك از استعدادهاي آنها وجود داشته باشد. بي گمان مهم ترين بلكه مقدس ترين استعداد بشر، انديشيدن و خردورزي است كه لازم است در شرايط مناسب و مساعد، پرورش و رشد يابد. «قهرا چون اين پرورش نيازمند به آزادي يعني نبودن سد و مانع در جلوي تفكر است، بنابراين انسان نيازمند به آزادي در تفكر است.» (پيرامون جمهوري اسلامي، شهيد مطهري، ص 91-92، صدرا)
«اگر به مردم در مسائلي كه بايد در آنها فكر كنند از ترس اينكه مبادا اشتباه بكنند به هر طريقي آزادي فكري ندهيم يا روحشان را بترسانيم كه در فلان موضوع ديني و مذهبي، مبادا فكر بكني كه اگر فكر بكني و يك وسوسه كوچك به ذهن تو بيايد به سر در آتش فرو مي روي، اين مردم هرگز فكرشان در مسائل ديني رشد نمي كند و پيش نمي رود. ديني كه از مردم در اصول خود تحقيق مي خواهد خواه ناخواه براي مردم آزادي فكري قائل است.» (پيرامون جمهوري اسلامي، شهيدمطهري، 123) «اميرالمومنين با خوارج در منتهي درجه آزادي و دموكراسي رفتار كرد... آنها در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبرو مي شدند و صحبت مي كردند.» (جاذبه و دافعه علي، شهيد مطهري، مرتضي، ص 142-143)
مطهري در باب آزادي، بين آزادي در تفكر و آزادي در عقيده تفاوت قائل است و معتقد است اسلام آزادي هر عقيده ولو بر ضرر انسانيت همچون نژادپرستي و بت پرستي را نمي پذيرد و تلاش خود را بر رفع موانع متمركز مي كند ولو اينكه عقيده اي را تحميل نمي كند. چون عقيده اصولا قابل تحميل واجبار و اكراه نيست، ولي آزادي تفكر را تبليغ و ترويج مي كند. ملاك آزادي در نظر ايشان آزادي رشد و شكوفايي ارزشهاي انساني و آزادگي نه آزادي اجراي اميال و تمايلات. «از ديدگاه اسلام، آزادي و دموكراسي بر اساس آن چيزي است كه تكامل انساني انسان ايجاب مي كند، يعني آزادي، حق انسان بما هو انسان است. حق ناشي از استعدادهاي انساني انسان است نه حق ناشي از ميل افراد و تمايلات آنها» (پيرامون انقلاب اسلامي، ص 82) و حكمران «عهده دار حفظ و نگهباني جان و مال و حقوق و آزاديهاي[انساني] آنها است.» (سيري در نهج البلاغه، ص 90)
در آيات قرآني از آزادي انديشه و آزادي بيان به عنوان احكام عقل نظري دفاع شده و خداوند اين احكام را امضا و تاييد كرده است. از جمله در آيات 170 سوره بقره، 67 سوره انبياء و 20 و 21 سوره لقمان، آزادانديشي را امري ارزشمند دانسته و در همين آيات كساني كه آزادانديشي را كنار گذاشته و خود را محصور در افكار و عقايد خرافي پيشينيان بي تحقيق مي كنند، سرزنش و نكوهش مي كند.
قرآن يكي از وظايف پيامبران را رهاسازي مردم از ديواره ضخيم خرافات و افكار و عقايد نادرست و باطل دانسته و فرموده كه پيامبران براي رهاسازي مردم از اين افكار مأموريت يافته اند تا زمينه آزادانديشي در جامعه بشري فراهم آيد. (اعراف، آيه 157) بر همين اساس از وظايف دولت اسلامي و رهبران اسلامي را برقراري نظامي عادلانه (حديد، آيه 25) در جهت رهايي مردم از استبداد فكري و انديشه اي و مانند آن دانسته است. (آل عمران، آيه159؛ شوري، آيه38)
حدود حقوق انسان ها
حقوق انسان ها و دفاع از آن لازم و امري بايسته است (آل عمران، آيه 75) و حتي براي دفاع از حقوق توده هاي مردم بي توجه به دين و مذهب و رنگ و نژاد مي بايست اقدام كرد و از نظر شريعت اسلام اين دفاع لازم و واجب است. (نساء، آيه 75)
اگر اسلام از آزادي هاي طبيعي مانند آزادي انتخاب دين (بقره، آيه 256) يا آزادي بيان (آل عمران، آيه 20 و آيات ديگر) و يا حق مسكن و مانند آن دفاع كرده است؛ به معناي آن نيست كه حدودي براي آن تعيين نكرده باشد؛ چرا كه اصل حاكم بر همه اينها همان حكم عقل نظري به عنوان عدالت است؛ چرا كه رعايت عدالت مقتضي آن است كه هيچگاه حقوق ديگري به سبب اعمال حقي تضييع نشود. پس حدود آزادي ها را مي بايست در همان حق عدالت دانست كه اصل حاكم است و بر همه اصول و حقوق ديگر حكومت دارد و هرگاه اجراي حقي با اصل عدالت در مقام عمل در تزاحم باشد، مي بايست اجراي حق را در همان محدوده دانست.
اگر اسلام به حكم حق طبيعي آزادي بيان به مخالفان و دشمنان اسلام اجازه مي دهد تا سخن بگويند و افكار و عقايد خويش را ابراز كنند (آل عمران، آيات 20 و 61 و 64 تا 66) و حتي مجاز هستند تا در كمال آزادي به بيان عقايد پرداخته و مناظراتي هم داشته باشند (همان) ولي همين عقل و شريعت اسلام، آزادي را محدود به حدودي چون عدم تجاوز به حقوق ديگران و خروج از دايره عدالت كرده است؛ چرا كه هرگونه ظلم و بي عدالتي حتي در چارچوب حقوق طبيعي و عقلاني جايز و روا نيست.
بر همين اساس، اسلام با شناسايي مصاديق تجاوز از عدالت و تحقق ظلم و بي عدالتي و مواردي كه اجراي حقوق طبيعي با اصل اساسي و حاكم عدالت در تزاحم است، خط قرمزهايي براي آزادي بيان معين كرده است.
از جمله اين مصاديق و خط قرمزها كه از نظر قرآن به عنوان ظلم و بي عدالتي تلقي شده است مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1-دروغ و سخنان بي پايه و اساس: حق آزادي بيان در صورتي كه موجب شود تا شخص به دور از صداقت و منطق بر پايه دروغ و بي منطقي سخن بگويد، مجاز نيست. پس حدود آزادي بيان در چارچوب صداقت و منطق است و خروج از آن موجب مي شود تا حق آزادي بيان از شخص سلب شود و مي بايست پاسخگوي رفتاري باشد كه بيرون از دايره عقل و حكم آن انجام گرفته است. (حج، آيه 30)
2-واژگان زشت: زشتي در هر شكل و شمايلي بد است. عقل انساني همانگونه كه اعمال زشت و بد را تقبيح مي كند و آن را در چارچوب نبايدها و نابهنجارهاي اخلاقي قرار مي دهد، همچنين در گفتار، هر واژه زشت و بدي را تقبيح كرده و اجازه نمي دهد با سوءاستفاده از آزادي بيان، سخنان زشت بر زبان جاري كند و يا سخنان دو پهلو كه در ادبيات و فرهنگ مخاطب زشت است به كار گيرد. به سخن ديگر، گاه در فرهنگ و ادبياتي يك واژه زشت است و گاه ديگر در فرهنگ و ادبيات مخاطب به كارگيري آن واژه زشت است. ادب اخلاقي عقلاني اقتضاء مي كند كه حتي از واژه زشت در ادبيات مخاطب نيز خودداري شود. به اين معنا كه اگر در ادبيات فارسي زشت نيست ولي به كار گيري آن در زبان عربي يا انگليسي زشت است و مخاطب شما فردي عرب يا انگليسي است نبايد آن واژه زشت را به كار برد. (بقره، آيه 104) خداوند در آيه 83 سوره بقره از مردم مي خواهد كه همواره در گفتار خويش مراعات ادب را داشته باشند و بهترين و زيباترين و نيكوترين كلمات و جملات را براي بيان مقاصد خود به كار گيرند.
3-اخبار امنيتي: آزادي بيان در جايي كه موجب اختلال در امنيت جامعه مي شود يا اخبار امنيتي را در اختيار بيگانگان و دشمنان قرار مي دهد، محدود مي شود. پس هرگونه بيان اخبار امنيتي جايز نيست و آزادي بيان، محدود به پخش نكردن اخبار امنيتي است. (نساء، آيه 83)
4-سخنان بيهوده و گمراه كننده: بيان و پخش سخنان بيهوده و گمراه كننده كه فرد يا جامعه را گمراه مي كند، جايز نيست. (مومنون، آيه 3؛ لقمان، آيه 6)
5-اظهارنظرهاي غيرعالمانه و افتراآميز: هرگونه اظهارهاي غيركارشناسانه و افتراآميز در مسايل اجتماعي و ديني و مانند آن جايز نيست و نمي توان به بهانه حق آزادي بيان، سخنان غيركارشناسانه و افتراآميزي را بيان كرد و مردم را از حق و حقيقت دور ساخته و گمراه نمود.(نحل، آيه 116)
6-تهمت و اتهام زني: هرگونه تهمت و اتهام زني در هر مساله اي نسبت به شخص يا اشخاص جايز و روا نيست. (نساء، آيه 94)
7- شايعه پراكني و پخش مطالب مشكوك: آزادي بيان موجب نمي شود تا شخص مطالب مشكوك را بيان و پخش كند چه رسد كه شايعه پراكني كند و اموري را كه بطلان آن را مي داند به عنوان حق آزادي بيان پخش و در جامعه بيان كند.(اسراء، آيه 36؛ نور، آيه 15؛ احزاب، آيه 60)
8. هتك حرمت و آبرو: آزادي بيان در چارچوب حفظ حيثيت و مراعات آبروي ديگران جايز است؛ پس هرگونه هتك حرمت و آبروريزي با بيان مطالب و يا سخناني جايز نيست.(نور، آيات 11 تا 19؛ حجرات، آيات 11و 12)
9. بدزباني و افشاي عيوب ديگران: بدزباني و افشاي عيوب ديگران، تجاوز از حدود آزادي بيان دانسته شده و سبب ناخشنودي خداست.(نساء، آيه 148)
.10 اهانت به مقدسات اقوام و ملت ها: از ديگر محدودهايي كه براي آزادي بيان گفته شده، پرهيز از اهانت به مقدسات اقوام و ملت هاست.(انعام، آيه 108)
.11 اظهارنظر عيب جويانه و تمسخرآميز: پرهيز از اظهارنظر عيب جويانه و تمسخرآميز از ديگر خطوط قرمز آزادي بيان است. (حجرات، آيه 11؛ همزه، آيه1)
.12 القاب زشت: نسبت دادن القاب زشت به يكديگر، از ديگر محدوديت هاي آزادي بيان است كه در قرآن به عنوان مصداقي از مصاديق ظلم به آن اشاره شده است. (حجرات، آيه 11)
.13 تحريف و كتمان حقايق: هرگونه تحريف سخنان و يا وقايع در هر شكل و صورتي خلاف آزادي بيان است و نمي توان به بهانه آزادي، حقايق را كتمان يا تحريف كرد. (بقره،آيات 41 و 42)
.14 مراعات ادب: حق آزادي بيان به معناي بي ادبي نيست. بنابراين لازم است تا در مخاطب قرار دادن افراد، رعايت ادب شود و از بي ادبي پرهيز كرد. (حجرات، آيات 2 و 3 و 4)
.15 باطل گويي: هرگونه باطل گويي نوعي سوءاستفاده از حق آزادي بيان است. از اين رو باطل گويي و حق پوشي به عنوان يكي از خطوط قرمز معرفي شده است. (نساء، آيه 171)
پس اصل حاكم در حقوق طبيعي، اصل عدالت است و هرگونه خروج از دايره عدالت به عنوان ظلم، امري زشت و ضدارزشي دانسته شده و اگر در اجراي حق طبيعي، ظلمي صورت گيرد مي بايست از اجراي حق طبيعي جلوگيري شود. به اين معنا كه حدود حقوق طبيعي محدود به عدالت است و هرگونه تجاوز و ظلمي موجب بي ارزشي و بي اعتباري حق طبيعي است. بر همين اساس آيات قرآني در بيان خطوط قرمز آزادي بيان، بر لزوم رعايت عدل و انصاف در سخن تاكيد كرده و هرگونه خروج از آن را بي عدالتي دانسته است. (انعام، آيه 152)
بنابراين، در يك كلام مي توان گفت كه حقوق طبيعي كه عقل انساني آن را اثبات كرده است داراي محدوديت در اجراست. پس هرگاه اجراي يك حق قانوني و حق طبيعي با اصل عدالت در تزاحم قرار گرفت، حق طبيعي ديگر جايي براي اجرا نخواهد داشت؛ زيرا حق طبيعي در دايره عدالت است كه معنا و مفهوم پيدا مي كند و هرگاه اجراي آن با اصل عدالت تزاحم پيدا كرد، اصولا چيزي به نام حق طبيعي باقي نمي ماند؛ زيرا اين حق در چارچوب عدالت معنا و مفهوم يافته است و تضاد و تزاحم با اصل عدالت به معناي فقدان حقوق طبيعي ديگر است.


تضارب آراء و خطر اختلاف در بيان امام علي (ع)


موضوع بحث ولايت علي بن أبيطالب ، امير المؤمنين (ع) از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه بود . در نوبت هاي قبل به عرضتان رسيد در بسياري از آيات قرآن كريم به صورت صريح يا ضمني مي توان ولايت ، خلافت و امامت آن حضرت را استنباط كرد .
تأثير ولايت امير المؤمنين (ع) در ايجاد وحدت و امنيت
آنچه در اين نوبت مطرح است ، آن است كه وجود مبارك امير المؤمنين فرمود : آسياي خلافت در قطب من مي گردد و اگر من رهبري امت را نپذيرم و خليفه پيغمبر نباشم ، والي مسلمين باشم ؛ اين سنگ آسيا از حركت مي افتد . در خطبه شقشقيّه كه در نهج البلاغه آمده است فرمود : كسوت خلافت و جامه رهبري را ديگري غاصبانه بر تن كرده است : لقد تقمّصها فلان و هو يعلم انّ محلّي م نها محلّ القطب م ن الرّحي (1) . قميص(جامه) خلافت را ديگري غصب كرده است ، در حالي كه مي داند جايگاه من نسبت به خلافت و امامت جايگاه قطب است نسبت به آسيا . اگر قطب نباشد ، آسيا نمي گردد ؛ اگر من والي مسلمين نباشم ، مملكت نمي گردد ! عناصر محوري حركت مملكت زيادند ، امّا دو عنصر از حساسيّت بيشتري برخوردار است ، و آن « وحدت » و « امنيّت » است . اگر وحدت باشد ، امنيّت بر قرار است و در پرتو امنيّت سائر مصالح و منافع تأمين خواهد شد .
ادّعاي علي بن أبيطالب (ع) اين است كه تنها منم كه مي توانم سنگ آسيا را بگردانم و چون وجود مباركش معصوم و مصون از ا غراق و مبالغه است ، اينها به مقام والاي خود ستاني رسيده اند و از خود ستايي منزّه اند ؛ خود را ستانده اند و از خويشتن خويش گرفته اند و هرگز در صدد خودستايي نبوده و نيستند ، معلوم مي شود ريشه قرآني و وحي الهي براي سخنان او هست.
شئون چهار گانه خليفه الهي از منظر قرآن كريم
آن اينكه اگر ما مكتب را و اسلام را به منزله آسيا تشبيه كنيم ؛ وقتي اين آسيا فعّال و متحرك است كه آن صاحب مكتب و مكتب شناس ،اصول اعتقادي ، اخلاقي ، فقهي ، حقوقي آن را تبيين كند ، اوّلاً ؛ تعليل كند ، ثانياً ؛ اجراء كند ، ثالثاً ؛ در همه اين بخش ها حمايت و دفاع كند ، رابعاً . اگر كسي داراي اين سمت هاي چهار گانه بود ، مي تواند والي مكتب و رهبر امت باشد . يعني اوّلاً حرف هاي اين مكتب را به خوبي معنا كند ، تفسير كند ، تبيين كند ، شرح دهد كه اين مكتب پيامش اين است . ثانياً اگر كسي در صدد تعليل و استدلال و استنباط بر آمد و علّت اين اصول را جستجو كرد ؛ او بتواند حكيمانه تعليل كند ، علّتش را ذكر كند ، مبدأ فاعلي و غائي آن را ترسيم بكند، زير بناي آن را تشريح بكند تامردم از تقليد به تحقيق سفر كنند .
بعد از مرحله تعليل نوبت به اجراء مي رسد كه بخش هاي فقهي ، حقوقي ، اخلاقي اين مكتب را اجراء كند ؛ در اجراء هم يك مجري عادل و توانمند باشد . اجراي هر مكتبي ، مخصوصاً مكتب عدل بدون مخالفت معاندان نخواهد بود . كسي بايد باشد كه جلوي عناد معاند را بگيرد و دفاع كند ؛ هر دفعي در اسلام بازگشتش به دفاع است . اگر چنانچه دفعي در كار است ؛ روح اين دفع ، دفاع است ؛ يعني از حريم حق دفاع كردن . اگر هم به صورت يك جنگ ابتدائي بازگو بشود ، باز روح چنين جهاد ابتدائي دفاع از حرم و حريم حق است . اين سمت هاي چهار گانه باعث گردش آسياي مكتب است .
وجود مبارك علي بن أبيطالب (ع) در همه اين اصول چهار گانه سر آمد بود . هم مكتب شناس ماهري بود كه به خوبي مي توانست اصول و عقائد و اخلاقيات و فقه و حقوق را تشريح كند ، تبيين كند ، تحرير كند . و اگر در مقام احتجاج و استدلال، كسي نقدي وارد كرد ، مي توانست تعليل كند ، علّتش را ذكر كند ، مسأله را مستدل و معلّل و مدلّل كند و در مقام اجراء هم اهل مسامحه و مداهنه نبود : ودّوا لو تده ن فيده نون نبود ؛ در كمال مقاومت نسبت به همه اجراء مي كرد و اگر هم كسي مي خواست نسبت به اين حريم الهي تعدّي كند ، دفاع مي كرد .
اسارت دين در عصر خلفاي غاصب
روي اين عناصر چهار گانه در خطبه شقشقيّه فرمود : او مي داند ، ديگران هم مي دانند كه جايگاه من نسبت به خلافت و امامت ، جايگاه قطب آسياست نسبت به آسيا ؛ بدون آن نمي گردد ، نشانه اش آن است كه قبلاً نتوانست بگردد . قبلاً در جريان خلفاي پيشين شما آثاري از امپراطوري هاي روم و ايران را مي ديديد . شكلش شكل اسلامي بود و محتواي غير اسلامي داشت .
لذا در عهدنامه مالك كه در نهج البلاغه آمده است ، فرمود : ا نّ هذا الدّين كان اسيراً ف ي ايد ي الاشرار يعمل ف يه ب الهوي و يطلب ب ه الدّنيا (2). فرمود : مالك ! اين دين در اسارت امويان بود ، ديگران قبل از من به عنوان حكام دين اين دين را به اسارت گرفته بودند ؛ ظاهرش نماز بود ، باطنش اسير.آنها توان آن را نداشتند كه تبيين كنند ، تعليل كنند ، اجراء كنند و دفاع كنند . وجود مبارك امير المؤمنين فرمود : آنها مي دانند تنها قطب آسياي مكتب منم .
طمع ورزي برخي افراد و چشم پوشي مردم از خلافت امير مؤمنان (ع)
آنگاه مردمي كه از اين اصول بي خبر بودند ، با دست سخاوت از ولايت صرف نظر كردند . اينكه مي بينيد وجود مبارك امير المؤمنين فرمود : من ناله ها كردم ، گلويم را غصّه گرفته است ، چشمم را تيغ و خار پر كرده است ؛ صبرت و ف ي العين قذي و ف ي الحلق شجا (3) اين است ! هميشه جهل يك عدّه باعث رنج رهبران حكيم و الهي بوده است . در نهج البلاغه فرمود : اين خلافتي كه حقّ مطلق من بود ، اين قطب بودن كه حقّ مسلّم من بود ؛ عدّه اي طمع كردند ، عدّه اي هم سخاوتمندانه صرف نظر كردند . آنها كه طمع كردند ، معلوم بود كيانند ؛ اينها كه سخاوتمندانه صرف نظر كردند ، كي ها بودند ؟ آيا خود علي بن أبيطالب با دست سخاوت خلافت را تفويض كرد ؟ اگر كسي چنين سخاوتي دارد كه ديگر در چشمش تيغ و در گلويش استخوان گلو گير نيست ! آنكه مي گويد : صبرت و ف ي العين قذي و ف ي الحلق شجا ، معلوم مي شود با سخاوت خلافت را نداد !
در نهج البلاغه اين بيان آمده است كه از وجود مبارك امير المؤمنين (ع) سؤال كردند : شما با همه استحقاق و لياقتي كه براي رهبري داشتيد ، چگونه خانه نشين شديد ؟ در تشريح اين قسمت فرمود : اين يك مقام ويژه اي بود كه شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوأ آخرين و الحكم الله (4). فرمود : اين يك مقام ويژه اي بود كه عدّه اي طمع كردند ، تصاحب كردند ، تهاجم كردند ، تكالب كردند ، به سراغش آمدند كه بربايند ؛ عدّه اي هم سخاوتمندانه صرف نظر كردند . آنهائي كه تهاجم كردند ، تكالب كردند ، كلب گونه حمله كردند ؛ مشخص است چه گروهي اند .
بخشش سخاوتمندانه خلافت علوي به ديگران
امّا آنها كه سخاوتمندانه صرف نظر كردند ، چه گروهي اند ؟ يعني خود علي بن أبيطالب و اهل بيت (ع) با دست سخاوت خلافت را به ديگران تسليم كردند ، اين نظير و يطع مون الطّعام علي حبّ ه م سكيناً و يتيماً و اسيراً (5) است ، انفاق سخاوتمندانه است ؟ اين نظير آن انگشتر دادن در حال ركوع نماز است كه سخاوتمندانه است ؟ اين نظير مشك به دوش كشيدن براي اطعام است كه سخاوتمندانه است ؟ آيا خلافت حقّ شخصي خليفه الله است تا سخاوت در او راه پيدا كند ؛ يا خلافت مسئوليت است و كسي حقّ بخشش ندارد ! چنين سخاوتي ، سخاوت مذموم و نامحمود است ؛ سخاوت نيست ! اينكه در پاسخ آن مرد فرمود : خلافت، مورد تهاجم يك عدّه اي شد و عدّه اي هم سخاوتمندانه گذشتند ؛ منظور خود علي بن أبيطالب و اهل بيت (ع) نيست ؛ اين يك گ له اي است از امت ! فرمود : يك عدّه اي تهاجم كردند از ما بگيرند ، عدّه اي هم بي تفاوت دست سخاوتشان باز بود ، ما را خانه نشين كردند ! آنكه با سخاوت حق خودش را مي دهد كه نمي گويد من در اينجا به اين فكر مانده ام كه حمله كنم ، ولي با دست خالي حمله كنم : طف قت ارتئ ي اصول ب يد جذّا (6)، من ماندم كه آيا با دست خالي حمله كنم يا نه اين ظلم را بپذيرم ! فكر كردم كه هيچ راهي براي حمله و دفاع نيست ، براي اينكه آنها دو گروهند ؛ يك عدّه حمله كردند كه اين خلافت را بگيرند ؛ يك عدّه اي هم سخاوتمندانه من را تنها گذاشتند ! اينچنين نيست كه وجود مبارك امير المؤمنين بفرمايد اين يك مطاع بي لياقتي بود ، ما رها كرديم !
ضرورت حمايت از ولايت رهبران الهي
چون خلافت مسئوليت است . اين حق نيست ، حقّ الله است ؛ حقّ خليفه نيست ، اين سهم خليفه نيست ، اين مقام براي خليفه نيست ؛ در اسلام اين يك مسئوليت است . او حافظ و امين اين است ، مسئول است در برابر اين ؛ بايد اين را حفظ بكند . آنكه در نوبت هاي قبل از خلافت او سخن به ميان آمد ، وجود مبارك ابراهيم خليل بود : و ا ذ ابتلي ا براهيم ربّه ب كلمات فاتمّهنّ قال ا نّي جاع لك ل لنّاس ا ماماً قال و م ن ذر يّت ي قال لا ينال عهد ي الظّال مين(7). آيا ذات أقدس له خلافت را حقّ مسلّم ابراهيم خليل قرار داد يا ابراهيم خليل (ع) را در برابر مقام والاي رهبري ،مسئول قرار داد ! آيا ابراهيم خليل (ع) مي توانست اين حقّ خلافت و امامت را به ديگري سخاوتمندانه واگذار كند يا هرگز نمي توانست ! بنابراين اينكه در نهج البلاغه از وجود مبارك امير المؤمنين (ع) نقل كردند : چطور شما خانه نشين شديد ، اين از سخاوت بيجاي ديگران نقل مي كند . اين همان تعبيري است كه امروز ما مي گو ييم : نمي شود بي تفاوت از كنارش گذشت . آن روز بسياري از مردم بي تفاوت از كنار رهبري گذشتند !
هزينه سنگين خشونت و فساد در جهان معاصر
اگر خداي ناكرده جريان ولايت فقيه هم يك روزي به اين سرنوشت مشئوم مبتلا بشود ، دست سخاوت افراد بي تفاوت، اين را به ديگران واگذار كند ؛ همان وضعي خواهد شد كه براي حضرت امير بود . اينچنين نيست كه دنيا سند سپرده باشد كه هميشه اوضاع يكسان است ، هرگز اينچنين نبود ! و ذات أقدس له در سوره 47 صريحاً اعلام كرد و در طي اين سالها اين كريمه مكرر به عرضتان رسيد ؛ شايد دهها بار اين آيه خوانده شد كه خدا فرمود ، [ مخصوصاً در جريان دفاع مقدّس ] : لو يشآء الله لانتصر م نهم و لك ن ل يبلوا بعضكم ب بعض(8). فرمود : اگر ذات أقدس له مي خواست ، خودش ا نتصار مي كرد ، انتقام مي گرفت ، دين خودش را حفظ مي كرد .
اينكه مي گويند : خدا دين خودش را حفظ مي كند ، البتّه مي تواند حفظ بكند ؛ ولي اگر خدا دين خودش را بطور اعجاز حفظ بكند و جريان جهاد و مبارزه و مقاومت مطرح نباشد كه تكامل مطرح نيست ! اين نشئه ، نشئه تكامل است ؛ به دليل اينكه 2500 سال دينش را حفظ نكرد . مگر در اين 2500 سال باطل حكومت نمي كرد ؟ فرمود : اگر خدا بخواهد كه با معجزه دينش را حفظ مي كند ، ولي نظام، نظام تكامل است . اين همه انبياء شهيد نمي شدند ! شما در بسياري از آيات قرآن مي خوانيد كه انبياي فراواني شربت شهادت نوشيدند : يقتلون النّب ييّن ب غ ير حق (9)، يك ؛ قتل ه م الانبياء ب غ ير حق (10)، دو . در بسياري از موارد با جمع محلّي به الف و لام ذكر شده . و كايّن م ن نب يّ قاتل معه ر بّيون كثير(11)، سه . اين همه انبياء مقاتله كردند و مقتول شدند ، براي اينكه دين محفوظ بماند ! و ذات أقدس له فرمود : مبادا شما بنشينيد ، بگوييد خدا دين خودش را حفظ مي كند . نخير ؛ دين كه براي خدا نيست ، دين گوهري است براي ترقّي مردم ، نخواستند رها مي كند.
نقش عقل و دين در دوري از ظلم و فساد
الآن شما مي بينيد دنيا قسمت مهم ثروت خود را دارد صرف كشتن و ساختن سلاح هاي كشنده مي كند . كارخانه هاي اسلحه سازي كه 3 شيفت كار مي كنند ، مدرن هم كار مي كنند و مهمترين بودجه روز زمين هم صرف ساختن سلاح هاي آدم كشي است ؛ چون عقل و دين در جهان نيست ! مشكل فقر در اتيوپي و امثال اتيوپي نيست كه باران نيآمده ! باران به اندازه كافي روي زمين هست ، معادن به اندازه كافي هست ؛ امّا 70 درصد ثروت فقط صرف ساختن اسلحه هاي آدمكشي است !
آن بمب ها ، آن بمب هاي شيميائي ، آن موشك ها ، آن فانتوم ها ؛ آنهائي كه 3 شيفت دارند كار مي كنند ، آنها كه دارند نقشه مي كشند ، آنهائي كه دارند اينها را جابه جا مي كنند ، آن شركت هائي كه قاچاق دارند مي فروشند ، آن افرادي كه دارند آزمايش مي بينند چگونه اين بمب ها را بريزند ، اين افرادي هم كه بمب ها را مي ريزند ، آن افرادي هم كه كشته مي شوند ؛ محصول همين كارهاست . بخش ديگر اين ثروت ها هم صرف مواد مخدّر است ، بخش سوّمش هم صرف مفاسد اخلاقي است ؛ يك بخش كوچكي صرف هزينه مردم است . شما بنشينيد حساب بكنيد ؛ ببينيد بودجه روي زمين چقدر صرف مردم اين زمين مي شود ! اين 6 ميليارد خرجشان چقدر است ، آن بخش هاي 3 گانه نابودي مصالح و منافع ، آدمكشي و اعتياد ، هزينه اش چقدر است !
نقش اعتقاد به « معاد » در دوري از فساد و ظلم
عقل روي زمين نيست و تنها راهي كه انسان را به عقل دعوت مي كند ، همان الهي انديشيدن است . يعني كسي بگويد من جاويدم ، ابدي ام ، در برابر هر كار مسئولم و انسان وقتي در برابر كار مسئول شد ، جز فضيلت حرف ديگر نمي زند ، جز مصلحت قدم بر نمي دارد و مانند آن . حتّي اعتقاد به مسأله خدا هم مشكل را حل نمي كند ! بسياري از مشركين بودند كه به خدا معتقد بودند . اگر اعتقاد به خدا باشد ، ولي اعتقاد به ربوبيّت و معاد نباشد ؛ باز همان جاهليّت است ! شما بسياري از آيات قرآن كريم را كه مطالعه مي كنيد ، مي بينيد درباره معاد سخن مي گويد . زيرا مشكل انبياء ، مخصوصاً وجود مبارك رسول اكرم (ص) در حجاز اين نبود كه مسأله علمي را حل كند ، بگويد خدائي هست ! چون مشركين مشكلشان اين نبود كه اينها به خدا معتقد نيستند ؛ اينها به خدا معتقد بودند ، به واجب الوجود معتقد بودند ، يك ؛ و اين واجب الوجود خالق كلّ است ، دو ؛ مدير عامل كلّ هم همان اوست ، ربّ الارباب اوست ، ربّ العالمين اوست ، سه . در ربوبيت هاي مقطعي ، موسمي ، موضعي اختلاف داشتند از يك سو ؛ و معاد را هم اصلاً نمي پذيرفتند از سوي ديگر .
كسي كه منكر معاد است ، منكر حساب و كتاب است ، منكر قيامت است ؛ منكر مسئوليت است ! با انكار مسئوليت نمي شود جامعه را متمدّن كرد ! كسي كه مي گويد هر كس هر چه كرد ، كرد ؛ روزي براي حساب نيست ، چنين جامعه اي روي صلاح نمي بيند ! بسياري از آيات قرآن كريم درباره معاد و برزخ و قبر و صراط و بهشت و جهنّم سخن مي گويد تا مسئوليت بدهد ، انسان را مسئول بكند ، مسئول پرور باشد !
امامت و ولايت و رهبري هم اينچنين است . رهبري يك مسئوليتي است ، يك حقّ شخصي نيست كه كسي از او بگذرد ! پس اگر در نهج البلاغه در قبال يك سؤالي وجود مبارك امير المؤمنين فرمود : خلافت مورد شحّ و بخل يك عدّه مهاجم بود و يك عدّه اي هم سخاوتمندانه گذشتند ؛ يعني عدّه زيادي ما را تنها گذاشتند ، بي تفاوت گذشتند . اين ملّت بود كه با دست سخاوتمندانه سخاوت مذموم، اين خلافت را به ديگري واگذار كرد نه ما ! چون من به اين فكر بودم كه آيا با دست خالي حمله كنم يا نه صبر كنم ! ديدم هيچ چاره اي نيست ، صبر كردم : و ف ي الحلق شجا و ف ي الع ين قذي .بنابراين اين حرف ، حرف روز است ؛ يعني هميشه حرف هاي صدر اسلام حرف ساقه اسلام هم هست .
بهره برداري بيگانگان از اختلاف مسلمانان
الآن اگر كسي به اين معارف بار نيابد ، ممكن است خداي ناكرده اين كشور به همان سبك هاي ديگر بر گردد !اگر ملّت امنيّت نداشته باشد ، ملّت وحدتش را از دست بدهد ، يك امنيّت كاذب ، يك اتحاد كاذب به جاي هرج و مرج مي نشيند . در محرّم ، مخصوصاً اين ايام كه سخن از امر به معروف و نهي از منكر است ، بيش از هر چيزي بايد اين مراكز مذهب را انسان عالمانه برگزار كند و بداند كه دين چه مي گويد ، قرآن چه مي گويد ، علي بن أبي طالب چه مي گويد ، ما در برابر كي مسئوليم ! همه را تحمّل بكنيم ، برادران ما هستند ، در يك كشور داريم زندگي مي كنيم ؛ آن بيگانه اي كه با اختلاف نظر مي خواهد بهره برداري ناروا بكند ، او را طرد بكنيم . اين اختلاف انديشه هميشه بركت بود ، هميشه منشأ رحمت بود ؛ مادامي كه از مرز اختلاف انديشه نگذرد ، از تضارب آراء نگذرد !
ضرورت تضارب آراء در بيان علوي (ع)
اين بيان نوراني علي بن أبيطالب (ع) است كه در غرر آمده ، فرمود : ا ضر بوا بعض الرّأي ب بعض فيتولّد م نه الصّواب (12). اين تضارب آراء ، تضارب آراء همان اصلاح علوي است ؛ يعني اين رأي ها را به هم بزنيد ، اين انديشه ها را به هم بزنيد ، اينها نر و ماده اند ؛ تضارب آراء به منزله نكاح اين انديشه هاست . هيچ انديشه اي بدون ازدواج ثمر نمي دهد ، هيچ سخني بدون نكاح به بار نمي نشيند !محصول اين آراء كه به هم خورده است ، آن انديشه ناب است ؛ همين معناي بلند علوي را مرحوم شيخ بهائي (ره) به صورت طنز و ظريف و زيبا بيان كرده . فرمود : سؤال و جواب ، پرسش و پاسخ ؛ اينها به منزله زن و شوهرند . كم اتفاق مي افتد ، اين خيلي نادر است كه يك زني بدون شوهر مادري بشود مانند مريم كه عيسي (ع) را به دنيا بياورد ! و گرنه اگر زني بخواهد مادر بشود ، بالأخره همسر مي خواهد ! بيان لطيف مرحوم شيخ بهائي اين است كه تمام سؤال ها به منزله زن اند ، و تمام پاسخ ها به منزله مردند ، از ازدواج و تناكح اينها حق روشن مي شود : السّؤال مؤنث و الجواب مذكّر ، از تناكح اين انديشه ها رأي ناب ظهور مي كند . اين چيزي كه منشأ اتحاد است ، نبايد سبب اختلاف باشد ! هميشه تضارب آراء منشأ بركت بود .
خطر ابتلاي جامعه به سرنوشت حكومت غير علوي
همين را ممكن است بيگانه وسيله اي قرار بدهد براي به هم زدن امنيّت و وحدت ! تنها فكر علوي است كه كشور را حفظ مي كند . اين نهج البلاغه الآن به لطف الهي به فارسي ترجمه شده و سطح معلومات شما هم به لطف الهي خيلي بالا آمده ؛ مخصوصاً به بركت انقلاب ! سطح درك و انديشه خيلي بالا آمده ؛ لذا سخنرانان مراكز مذهب، هم بايد مواظب باشند، هم مواظب هستند .
شما مي بينيد در اين نهج البلاغه كه الآن مقدور خيلي هاست كه اين را كاملاً بخوانيد و بخوانند ، وجود مبارك حضرت اميرفرمود : ا لزموا السو اد الاعظم فا نّ يد الله مع الجماعه . فرمود :هيچ ملّتي از راه اختلاف به مقصد نرسيده است . از جامعه جدا نشويد ، از مراكز عمومي مذهب فاصله نگيريد ، خرجتان را جدا نكنيد ؛ گاهي مي فرمايد : الشّاذ م ن النّاس ل لشّ يطان كما انّ الشّاذ م ن الغنم ل لذّ ئب (13). فرمود :اين چوپان ها كاملاً مي دانند كه اگر يك گوسفندي تك چر باشد ، به فكر يك تكه علف كه در زاويه اي روييده حركت كند و ازرمه فاصله بگيرد ، چنين گوسفندي بالأخره طعمه گرگ مي شود . فرمود :همان طوري كه گوسفند تك چر را گرگ مي درد ، يك انسان تك رو را كه از قافله جامعه فاصله دارد ، شيطان جذب مي كند .
رواج اختلاف ، عامل به مقصد نرسيدن
لذا فرمود : ا لزموا السّواد الاعظم ، از مردم فاصله نگيريد ، با متن مردم همراه باشيد ؛ اين بحث كلّي را ادامه مي دهد ، مي فرمايد : فا نّ الله لم يعط ب فرقه احداً خيراً م مّن مضي و لا م مّن بق ي (14). فرمود : نه در گذشته نزديك ، نه در گذشته دور ؛ نه در آينده نزديك ، نه در آينده دور هيچ كسي با اختلاف به مقصد نمي رسد ! حالا درباره گذشته ممكن است حضرت از راه تجربه سخن بگويد ، امّا درباره آينده چه ؟ اين به سنّت شناسي و علم غيب آن حضرت بر مي گردد . يك طايفه اگر داراي اختلاف باشند ، اينها مقصدشان را گم مي كنند ؛ در يك شهر اگر اختلاف باشد ، اينها هدفشان را گم مي كنند ؛ در يك استان اگر اختلاف باشد ، اينها هدفشان را رها مي كنند و در كشور اگر اختلاف باشد ، اينها به مقصد شان بار نمي يابند.
پيوند ناگسستني با مكتب ، رمز امنيت جامعه اسلامي در برابر بيگانگان
اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود : عدّه اي درباره خلافت بخيلانه حمله كردند و عدّه اي سخيّانه صرف نظر كردند ؛ درباره خودشان نيست . درباره همان هائي است كه علي (ع) را تنها گذاشتند و امروز هم همان خطر هست . اگر كسي خداي ناكرده جلوي تهاجم اين بيگانه ها را نگيرد ، اينها با همين بنزين و نفت ايران روي بيت المقدّس و بيت قدس بنزين مي ريزند ! شما در زمان محمّد رضا پهلوي ، حمله اسرائيل به اعراب كه يادتان است! از نفت ايران ، از بنزين ايران اين هواپيماهاي اسرائيلي سوخت گيري مي كردند و قبله اوّل ما مسلمانها را مي سوزاندند!مگر آن حمله اسرائيلي ها و صهيونيست ها يادتان نيست ؟ مگر سوخت گيري هاي آن فانتوم ها از ايران يادتان نيست ؟ مگر بنزين ايران در اختيار اسرائيل نبود ؟ مگر با همين بنزين ها قبله ما را نسوزاندند ؟! اگر خداي ناكرده كسي دير بجنبد ، همين است !
يك امامي مي خواهد ، يك شهدائي مي خواهد ، يك حسين بن علي مي خواهد ، يك كربلا مي خواهد كه قيام بكند ؛ الآن همه اين سرمايه ها هست . اگر خداي ناكرده انسان اين محافل مذهب را به صورت سنّتي گذشته برگزار كند ؛ به گونه اي كه بيايد و روضه اي بخواند و اشكي بريزد و ثوابي ببرد ، اين طبل است ! ما انسانيم ، ما كه طبل نيستيم ! اين طبل بيچاره در روزهاي عاشورا فقط چوب مي خورد ! يك كسي هم مي آيد ، نفهميده فقط سينه مي زند ، زنجير مي زند ؛ آخر فرق ما با طبل چيست ؟ اين طبل را مي كوبند ، ما را هم مي كوبند . ما اهل انديشه ايم ، نشانه اش آن 8 سال دفاع است ؛ اين 8 سال دفاع سفره حسين بن علي بود ؛ اين شرف كشور بود ، الآن هم هست ! مگر براي ايران كسي تره خرد مي كرد ؟!كي به اين كشور شرف داد ؟ غير از حسين بن علي ، غير از شهادت ، غير از اشتياق به جنگ ؟!
گفت : در راه محبوب سر دادن ، اين جنگ نمي خواهد ؛ اين ابيات مرحوم محتشم كاشاني را بزرگان از علم و ادب به استقبالش رفتند ، نيّر تبريزي رفت ، مرحوم مفتق ر، مرحوم شيخ محمّد حسين كمپاني رفت و مانند آن ؛ البتّه برخي ها خيلي قوي تر از محتشم كاشاني اين شعرها را سرودند . گفتند: بالأخره اين راهي است كه راه شرف است و انسان در راه شرف با اجبار نمي رود! چرا بسياري از كشورهاي ديگر انقلاب مي كنند ، امّا تا مرز سال 57 ما كه مي رسد افت مي كنند ؟ آنجا چون حسين بن علي نيست ، آنجا چون شهامت نيست ، آنجا چون شهادت نيست ، عشق به كربلا نيست ؛ لذا پيشرفت نمي كنند . اگر يك ملّتي آن قدر بي خبر باشد كه بهره او از عزاداري همان بهره اي است كه طبل مي برد ، اين در قيامت چه ثوابي خواهد برد ؟!
ما كه مي توانيم آن مغز را زنده كنيم ، بعد سينه بزنيم ، بعد زنجير بزنيم ، بعد پا برهنه بشويم ؛ هم دنياست ، هم آخرت ! هم جنّتي است تجر ي م ن تحت ها الانهار(15)، هم جنهّ اللّ قاء است . و گرنه طبل گونه بودن ، فقط كوبيدن ، بدون درك ؛ اين هدف آن حضرت را تأمين نمي كند ! اين از سخنان لطيف مولانا است ، منتها او درباره عيد مي گويد ؛ مي گويد : عيد كه شده ، اين طبل بيچاره فقط چوب مي خورد ! اين نمي فهمد كه امروز روز عيد است! اين حرف را آن بزرگوار فقط درباره عيد دارد ، امّا درباره اين مراسم هم هست! اين بزرگان ما از ساده ترين عمل بهره هاي آموزنده استنباط كرده اند .
مسئوليت امير مؤمنان (ع) و ممنوعيت واگذاري خلافت الهي به غير
پس اگر وجود مبارك امير المؤمنين در جواب آن شخص كه سؤال كرد : چطور شما را خانه نشين كردند ؛ فرمود : خلافت مقامي بود كه شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوأ آخرين ، نه معنايش اين است كه ما با دست سخاوت، تقديم كرديم ؛ چون خلافت مال اينها نيست ، اينها در برابر خلافت مسئولند ؛ خلافت حقّ خداست ، مقام براي كسي نيست ! اگر مقام بود كه وجود مبارك حضرت امير روي آن ظرف ، روي آن كيسه گره نمي زد ! به حضرت عرض كردند : چرا گره زدي ؟ فرمود : من مي ترسيدم بچه هاي من به حال من ر قّت كنند ، يك مقداري روغن به اين نان خشك بزنند كه من حالا سنّم گذشت ، نمي توانم اين نان جوين را با اين وضع بخورم !! نان جو بي روغن ؛ من اين را هم گره مي زنم تا كسي روي اين يك مختصرروغن به آن نزند ! اگرخلافت مال اينها بود بهره اي مي بردند!
اين حرف براي هميشه زنده است و قسمت مهم اين مملكت روي دوش كساني است كه روي همين امر كار كردند! اكثراين جانبازان و شهداء و آزادگان و مفقود الجسدها از بچه هاي همين حسينيه ها و همين پاي منبري ها هستند ، آن مرفّهين، كمتر يك چنين توفيقي دارند ! حالا يك وقتي بچه شان سربازي رفته ، شهيد شد ؛ آن هم خدا قبول بكند ، امّا قسمت مهم بار، روي دوش همين طبقه بود . الآن وجود مبارك حضرت امير پيام اساسي اش همين است ؛ اگر گفتند سال ، سال علي بن أبي طالب است ؛ يعني سال انديشه علوي ، سال فكر علوي كه مبادا از يك طرفي ولايت فقيه مورد تهاجم قرار بگيرد ، از يك طرفي هم سخاوتمندانه يك عدّه اي بي تفاوت از كنارش بگذرند !
بيانات معظم له در جمع اقشار مختلف مردم آمل ؛ حسينيه هدايت آمل ـ 19 / 1 / 1379
(1) نهج البلاغه / خ 3
(2) همان / نامه 53
(3) همان / خ3
(4) همان / خ 162
(5) انسان / 8
(6) نهج البلاغه / خ3
(7) بقره / 124
(8) محمّد / 4
(9) بقره / 61
(10) آل عمران / 21
(11) آل عمران / 146
(12) شرح غرر الحكم و درر الكلم / 2 / 266
(13) نهج البلاغه / خ 127 / بند 8
(14) نهج البلاغه / خ 176
(15) بقره / 25
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14