در مدح حضرت آيت الله بهجت مدظله العالي
اي عارف زمانه....
بودت چه راز و رمزي اي عارف زمانه
در خلوت دل خويش با خالق يگانه
غير از خداي سبحان انديشه اي نبودت
بودي به ذكر او نيز عمري تو خالصانه
هركس كه حاجت آورد بر او روا نمودي
بحر كرامتت را گويي نبد كرانه
باشد يقينم آخر كاندر تمامي عمر
خود ذكر دوست كردي در خلوت شبانه
در عقل كس نگنجد كز ياد دل نيفتي
باشد چو با خدايت پيوند جاودانه
اي سالك ره دوست، با بي غمان چه گويم
كز نور حق بديدم در چهره ات شبانه
تسبيح تو نه تسبيح بلكه فزون از آن بود
نامش نمي توان كرد جز ذكر عاشقانه
از بس كه شهره بودي در جود و علم و عرفان
سوداي ديدنت داشت هركس به يك بهانه
عطار اگر چه پيمود اقليم و كشور عشق
كردي تو سير افلاك بيشش بس عارفانه
چون تو دگر نبيند پير فلك به گردون
مانند تو نزايد وزما در زمانه
من مدح كس نگويم ليكن تو آنچناني
تا وصف تو بگويم در لفظ شاعرانه
با حكم حق نهادي پا بر جهان خاكي
بر سوي او شدي باز با جان و دل روانه
رخت سفر چو بستي دانستم اين خدا را
حق كرده خود دگرباز در عرشت آشيانه
¤ رحمت احمدي معافي
|