(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 2  آبان  1391 - شماره 20339

درس هايي از مكارم اخلاقي امام باقر(ع)
قربانگاه نفس اسماعيلي


درس هايي از مكارم اخلاقي امام باقر(ع)

عباس آزادمنش
خداوند پيامبران و معصومان(ع) را اسوه هاي زندگي معرفي كرده و از بشريت خواسته تا با سرمشق قراردادن ايشان راه درست زندگي را بياموزيم و مسير كمالي را به راستي بپيماييم و فلسفه و حكمت آفرينش را به بيهودگي تباه نسازيم.
براساس آموزه هاي وحياني اسلام، راه راست كمال همان انسان اخلاقي شدن است؛ چرا كه عبوديت و بندگي خداوند چيزي جز تخلق به اخلاق و صفات الهي نيست. از اين رو پيامبر(ص) فلسفه بعثت و رسالت خود را اتمام مكارم اخلاقي مي داند و خداوند نيز پيامبرش(ص) را به خلق عظيم و خوش خويي مي ستايد به طوري كه كسي در فضايل اخلاقي به مقامش نرسيده است. امام باقر(ع) نيز همانند ديگر اسوه هاي اخلاق الهي، مسير صراط مستقيم را در مكارم اخلاقي مي داند و همه سفارش هاي حضرت در سنت و سيره اش، رهايي از رذايل اخلاقي و تخلق به فضايل اخلاقي است.
نويسنده بر اين اساس، به سراغ منابع تاريخي و روايي رفته تا درس هايي را از مكتب آن امام همام(ع) گزارش كند.
علم و دانش راستين، گام نخست خدايي شدن
فيلسوفان بر اين باورند كه انسان به طور ذاتي گرايش به كمال داشته و از نقص گريزان است. همين امر موجب مي شود تا در جست وجوي هر امر كمالي باشد و تحقق آن را در خود بخواهد. هر چند كه امور كمالي به سبب فطرت انساني، معلوم انسان است و فطرت انساني به طور طبيعي و ذاتي آن را مي شناسد و بدان گرايش دارد؛ اما گاه به علل دروني يا عوامل بيروني، در شناسايي آن دچار اشتباه و خطا مي شود و يا كمالي مقدمي را كمال غايي دانسته و در مرتبه اي از مراتب كمالي مي ماند و تماميت آن را نمي جويد. اينجاست كه نيازمند راهنمايي است تا كمال واقعي و تماميت آن را بشناسد.
از نظر قرآن، انسان ها به طور فطري خداوند را به عنوان كمال مطلق شناسايي مي كنند و به آن ايمان و باور دارند. (اعراف، آيه 172) از همين رو تلاش فطري و طبيعي بشر نيز حركت به سوي خدا و دست يابي به كمالات الهي است. (انشقاق، آيه 6) پس موتور محركه قوي به نام فطرت نه تنها حركت پرشتاب انسان را به سوي كمال مطلق يعني خداوند موجب مي شود بلكه همان فطرت است كه جهت گيري درست را نيز نشان مي دهد و همچنين همين فطرت است كه مسير راست و درست را نشان مي دهد. (يس، آيه 22؛ زخرف، آيه 27) و همين فطرت است كه به آدمي مي آموزد كه تنها به سراغ طيبات و پاكي ها برود و از خباثت ها و پليدي ها پرهيز كند تا بتواند تن و روان خويش را از امكانات سالم بهره مند سازد.
البته چنانكه گفته شد علل و عوامل دروني چون هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني گاه اجازه نمي دهد تا اين نظام فطري به درستي به كار خود ادامه دهد؛ چرا كه حضور روح الهي در تن خاكي موجب مي شود شكل ديگري از روح به نام نفس تحقق يابد كه داراي خواسته هاي مادي و زميني است. نفس يا همان روان، نيازهاي تن و بدن را به سبب حضور در جهان ماده بيشتر مورد توجه قرار مي دهد و در ارضاي خواسته هاي مادي نفس راه افراط و اسراف را مي پيمايد و اين گونه است كه شكلي از خواسته ها به عنوان هواهاي نفساني شكل مي گيرد كه بيانگر افراط و اسراف گرايي در ارضاي خواسته هاي تن و ماديات است.
همين خواسته هاي اسرافي نفس و هواهاي آن است كه فطرت آدمي را از حالت طبيعي خارج مي سازد، به گونه اي كه راه هاي شناخت و ابزارهاي آن كارايي خودش را از دست مي دهد و گوش و چشم و قلب بسته مي شود. (بقره، آيه 8 و آيات ديگر) و شخص نمي تواند كمال واقعي را بشناسد و در شناخت آن به خطا و اشتباه مي رود.
از سوي ديگر، وسوسه هاي شيطاني نيز به عنوان عامل بيروني، در تغيير بينش ها و نگرش ها تاثير مي گذارد و شخص در تشخيص كمال به خطا و اشتباه كشانده مي شود. خداوند گزارش مي كند كه ابليس با سوگندهاي دروغين خود (اعراف، آيه 21)، ابزاري ضدكمالي را به عنوان ابزار دسترسي به كمال معرفي مي كند و ميوه درخت ممنوع را عامل دست يابي به مقام عليين و زندگي جاودانه معرفي مي كند. (طه، آيه 120)
خداوند به سبب هبوط انسان و وسوسه هاي ابليس و شياطين، راه ديگر شناخت غير از فطرت و عقل در اختيار بشر گذاشته است تا او را در مسير شناخت كمال، ياري رساند. اين راه همان وحي و پيامبران است كه براي كمك به بشر معرفي شده تا فطرت در مسير درست باقي بماند. (بقره، آيه 38)
وحي به انسان كمك مي كند تا طيبات را از خباثت بشناسد و در قبال واجبات و مستحبات و يا محرمات و مكروهات از ابزارها و امكاناتي بهره برد كه او را در مسير درست كمالي نگه دارد و اجازه ندهد تا راه هاي شناخت كمال بر او بسته شود. (بقره، آيه 267؛ مائده، آيه 87؛ اعراف، آيه 32)
انساني كه مي خواهد به كمال برسد و بر پايه فطرت، متخلق به خلق و صفات كمالي الهي شود، مي بايست همواره دريچه هاي شناختي خود را سالم نگه دارد. از اين رو در آيات و روايات بر تقوا و پرهيز از هرگونه پليدي و خباثت و رجس تاكيد شده و از بندگان خواسته شده راه طهارت در پيش گيرند تا دريچه قلب و فطرت به سوي نور كمال باز باشد؛ چرا كه علم راستين كه علم شهودي است از طريق تقوا به دست مي آيد و انسان هاي متقي داراي بصيرت، قدرت تشخيص حق از باطل، راه هاي برون رفت از مشكلات و وسوسه هاي شيطاني هستند. (بقره، آيه 282؛ انفال، آيه 29؛ طلاق، آيات 2 و 3)
علم آموزي، وظيفه نخست انسان
براي رسيدن به چنين علمي پيامبران مسئوليت آموزش و پرورش مردمان را به عهده گرفته اند تا بسترهاي مناسب فطرت، همچنان براي دريافت حقايق باز باشد و هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به اين بستر و فضاي مناسب آسيب نرساند. (بقره، آيه 151؛ جمعه، آيه 2 و آيات ديگر)
پس يكي از وظايف انسان در دنيا آن است كه در مسير علم آموزي باشد و شناخت كمال و راه دسترسي آن را بشناسد و از ابزارهاي مناسب اين كار بهره گيرد. از اين رو در فرهنگ اسلام و قرآن، معرفت و علم آموزي به عنوان يك واجب نفسي و ارزشي مطرح شده و به عنوان رسالت پيامبران بيان شده است. پس هر انساني مي بايست علم آموزي را نخستين وظيفه و مسئوليت خويش بداند و در اين باره هيچ گونه كوتاهي نكند. امام باقر(ع) در اين ارتباط از رسول اكرم(ص) حديث كرده است كه آن حضرت(ص) فرموده است: روزت را در حالي بگذران كه يا عالم باشي يا علم آموز، و بپرهيز از اينكه عمرت در لذائذ غفلت زا و كامجويي هاي زيان بخش سپري گردد. (الحديث، جلد 1، صفحه 54)
در حقيقت علم آموزي موجب مي شود تا انسان مسير كمالي را بياموزد و تحت تاثير هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني، عمر خويش را به بطالت نگذراند. باقي ماندن در مسير درست، نيازمند داشتن دانش كامل شهودي است كه آن نيز در بستر خاص پديدار مي شود كه از همه مهمتر رهايي از بي تقوايي است. امام باقر(ع) به انسان ها در اين باره چنين هشدار مي دهد و مي فرمايد: طبيعت بشر با شهوت و ميل و حرص و ترس و خشم و لذت آميخته شده است، جز آنكه در بين مردم كساني هستند كه اين پيوند و كشش طبيعي را با نيروي تقوي و حياء و وارستگي مهار كرده اند. موقعي كه نفس متجاوزت، تو را به گناه مي خواند به آسمان با عظمت و كيهان حيرت زا نگاه كن و از خداوند بزرگي كه جهان را آفريده و بر آن حكومت مي كند بترس و از گناه خودداري كن، اگر از خداوند توانا خوف نداري به زمين، نظرافكن شايد از حكومت بشري افكار عمومي شرم كني و مرتكب معصيت نشوي، اگر جرأت و جسارتت به جايي رسيده كه نه از حكومت الهي مي ترسي و نه از مردم زمين شرم داري خود را از صف انسانها خارج بدان و عداد حيوانات به حساب آور. (الحديث، جلد 1، صفحه 71)
پس بايد كاري كرد كه حقايق چنان بر آينه دل و قلب آدمي بتابد كه همه چيز را چنان كه هست بشناسد و در پي كمال حقيقي برود و تزكيه نفس كرده و خدايي و رباني شود.(آل عمران، آيه 79)
راه حفظ سلامت فطرت
براي اينكه فطرت سالم خود را حفظ و قلب سليم داشته باشيم (شعراء، آيه 89) بايد همواره بر مدار اعتدال گام برداريم و از اسراف پرهيز كنيم؛ چرا كه اسراف و افراط آدمي خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني است. در همين رابطه امام باقر(ع) از رسول اكرم(ص) حديث كرده است كه آن حضرت(ص) فرمود: اسلام دين محكم و قوي خداوند است، راه مستقيم آن را با مدارا بپيماييد و تندروي ننمائيد. (الحديث، جلد 1، صفحه 92)
همچنين بايد از هر كس و هر چيزي كه موجب غفلت ما از خدا به عنوان كمال مطلق و راه راست عبوديت و نيز ابزارهاي طيب و پاك و طاهر مي شود، پرهيز و اجتناب كنيم تا دل هاي ما دچار غفلت نشود و اخلاق ما فاسد، و دريچه فطرت ما بسته نشود. امام باقر(ع) در اين باره مي فرمايد: از اندرزهاي لقمان حكيم به فرزندش اين بود كه فرزند عزيز، كسي كه با گناهكار شريك شود، راه ناپاكي را از وي ياد مي گيرد، كسي كه مجادله را دوست داشته باشد مورد فحش و دشنام واقع مي شود، كسي كه در مكان هاي بدنام قدم بگذارد متهم خواهد شد، كسي كه با رفيق بد همگام گردد از فساد اخلاق سالم نمي ماند، كسي كه مالك زبان خود نباشد سرانجام پشيمان خواهد شد. (الحديث، جلد 3، صفحه 98)
انسان بايد از فرصت تكرار نشدني عمر به خوبي بهره مند شود؛ زيرا در دنياست كه انسان مي تواند حقيقت كمالي خويش را بشناسد و فعليت بخشد و خدايي و رباني شود. اگر بتواند به درستي در مسير كمالي و تخلق به صفات خدايي گام بردارد و خدايي شود، آنگاه است كه در بازار دنيا سود برده و از زيان رسته است؛ در حالي كه بيشتر مردم در بازار دنيا سرمايه هستي و وجودي خويش را از دست مي دهند و از سرمايه زيان مي كنند و هيچ سودي نمي برند (سوره عصر) و تنها شماري اندك از مردمان هستند كه در اين بازار، با ايمان و كارهاي صالح و دعوت ديگران به آن (همان) سود مي برند و رستگار مي شوند. حضرت باقر(ع) مي فرمايد: دنيا بازاري از بازارهاست. گروهي از اين بازار خارج مي شوند، كالاي نافع و سودبخش مي برند و بعضي با متاع مضر و زيان بار از اين بازار بيرون مي روند. (الحديث جلد 2 صفحه 39)
فلسفه وجودي انسان، تخلق به اخلاق الهي
چنان كه گفته شد، هدف از آفرينش انسان، تخلق به اخلاق الهي است. هر چند كه خداوند با دميدن روح خود در كالبد انسان (حجر، آيه 29؛ ص، آيه 72) و تعليم همه اسماء و صفات خود به انسان (بقره، آيه 31) بستر خلافت الهي او را فراهم آورده است (بقره، آيه 30) ولي انسان بايد با بهره گيري از مسير عبوديت (ذاريات، آيه 56) خود در مقام يقين و علم شهودي (حجر، آيه 99) نشسته و خدايي شدن را تجربه كند و رباني شود.(آل عمران، آيه 79)
به سخن ديگر، انسان بايد صفات و فضايل خوب الهي را كه در ذات انسان سرشته شده با بندگي و عبوديت و بهره گيري از طيبات و ترك خباثت ها، به فعليت رساند و متخلق به خلق و صفات كمالي الهي شود. پس فلسفه آفرينش انسان همين خدايي و رباني شدن اوست كه آن نيز چيزي جز تخلق به خلق خوش و خوب الهي نيست كه فطرت و عقل و شرع آن را فضيلت مي شمارند و به عنوان فضايل اخلاقي معرفي و تشويق مي كنند.
انسان اگر بتواند اين مسير فطرت و عقل و شرع را به درستي بشناسد و بپيمايد به همه چيز رسيده است. پس در اين راه نبايد هيچ گاه عقب نشيني كند و ترك استقامت نمايد. (فصلت، آيه 30؛ احقاف، آيه 13؛ هود، آيه 112) امام باقر(ع) به جابر جعفي در اين باره فرموده است: اي جابر! آگاه باش، زماني از دوستان ما به حساب مي آيي كه اگر تمام اهل يك شهر بگويند كه تو مرد بدي هستي(يا انتقادات كنند) سخن آنان غمگين و متاثرت نكند و اگر همه آنان گفتند تو مرد شايسته و خوبي هستي، مسرور و خوشحالت ننمايد بلكه اعمال و رفتارت را به كتاب خدا عرضه كن، اگر ديدي كردار و گفتارت مانند قرآن است و در راه قرآن قدم برمي داري حرامهايش را ترك مي كني و خواسته هاي آن كتاب مقدس را با علاقه و ميل انجام مي دهي و از كيفرهايي كه در راه آن آمده ترساني، در روش خود پابرجا وشادمان باش و بدان كه گفته هاي مردم به تو زياني نمي رساند (خوشحال باش كه پشت سرت حرف مي زنند، زيرا گناهان تو را به حساب آنها مي نويسند و ثوابهايشان را به حساب تو) ولي اگر كارها و رفتارت مخالف قرآن بود و برخلاف كتاب خدا قدم برمي داري، چه چيز تو را از خودت غافل و بي خبر ساخته است. (الحديث، جلد2 صفحه 386)
از نظر اسلام كمال در همان تخلق به خلق خوش است كه در مرتبه كمالي، از آن به خلق عظيم (قلم، آيه 4) تعبير مي شود؛ چرا كه خداوند، كمال مطلق اخلاق است و خواهان آن است كه بندگانش به اين مكارم اخلاقي در كماليت و تماميت آن برساند. بر همين اساس آموزه هاي اسلامي را همان آموزه هاي اخلاقي دانسته اند؛ به اين معنا كه هدف آموزه هاي اسلامي اين است كه انسان اخلاقي ساخته شود. پس هرگونه عمل اخلاقي به عنوان يك فضيلت و عبادت ديني شناخته و هر عمل نابهنجار و ضداخلاقي و پست به عنوان يك رذيلت شناسايي و به عنوان گناه ترك آن واجب دانسته شده است.
امام محمدباقر(ع) از امام سجاد(ع) نقل مي كند كه پدرم فرمود: چهار صفت در هركس باشد اسلامش كامل و گناهش آمرزيده است و خدا هنگام مرگ، از او راضي خواهد بود: 1- چون با مردم پيماني بندد براي خدا به عهدش وفا كند. 2- زبانش راستگو باشد. 3- از كاري كه نزد خدا يا درنظر مردم زشت است شرم كند. 4- اخلاقش با زن و فرزندش خوش باشد. (نصايح صفحه 197 الي198)
پس عصاره اسلام در فضايل اخلاقي نهفته شده و مسلمان را بايد با همان تخلق به اخلاق كريم شناخت. پس لازم است از هر چيزي كه انسان را به پستي مي كشاند و رذايل را در آدمي تقويت مي كند، پرهيز كرد و آن را عبادتي بزرگ شمرد. امام باقر(ع) بر همين اساس مي فرمايد: بهترين عبادت، عفت شكم و فرج است. (اصول كافي جلد3 صفحه125) چراكه افراط در تغذيه و مسايل جنسي موجب مي شود كه براي ارضاي آنها، راه اسراف و افراط را در پيش گيرد و به سوي خبائث و مانند آن گرايش يابد و در نهايت گرفتار غفلت از خدا شود.
البته گرفتاري عقل و فطرت تنها به شكم پروري و شهوت پرستي نيست، بلكه گاه اعمال زشت ديگري چون تكبر و استكبارورزي نيز موجب مي شود تا انسان هدف و مسير و ابزار حق را نشناسد. از اين رو امام باقر(ع) درباره تاثير مخرب تكبر مي فرمايد: در دل هيچ انساني كبر (تكبر) وارد نمي شود مگر آنكه عقلش به همان اندازه ناقص مي شود، خواه كم باشد يا زياد. (الحديث، جلد2، صفحه319) پس تكبر موجب مي شود تا عقل شخص ناقص شود و قدرت تشخيص حق از باطل به ويژه در هنگامه فتنه ها از دست برود و نتواند حقيقت را چنانكه هست بشناسد و درپي آن برود.
دنيا براي كسي كه گرفتار آن شود، طوري عمل مي كند كه ديگر نمي تواند حقيقت را ببيند؛ چون گرفتار غفلتي مي شود كه اجازه ديدن را از او سلب مي كند. هر گناه و خطايي يا هر استفاده از خبائث، او را همانند كرم ابريشم گرفتار مي كند. امام باقر(ع) حكايت انساني كه گرفتار دنيا و حرص به آن شده، حكايت كرم ابريشم مي داند و مي فرمايد: حكايت شخص حريص به دنيا حكايت كرم ابريشم است كه هرچه بيشتر بر خود بتند، راه بيرون آمدنش دورتر شود تا آنكه از غصه بميرد. (اصول كافي، جلد3، صفحه 202)
امام باقر(ع) به مومنان هشدار مي دهد كه از آلوده شدن به گناه بپرهيزند؛ چرا كه قلب را وارونه كرده و از حقيقت دور مي سازد: چيزي دل را بيشتر از گناه فاسد نكند. دل كه آلوده به گناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود. (امالي شيخ صدوق، مجلس شصت و دوم، صفحه 397)
لزوم پرهيز از گناه براي رسيدن به خوش خويي
پس بايد از گناه پرهيز كرد؛ چرا كه گناه چيزي جز ريشه و اساس بدخويي انسان نيست. هرگناهي انسان را از فضيلتي دور و به رذيلتي نزديك مي سازد. در اين ميان برخي از گناهان نقش بدتري در فضيلت زدايي و رذيلت زايي دارد. از جمله اين گناهان مي توان به دروغ اشاره كرد كه كليد بسياري از گناهان است. امام باقر(ع) مي فرمايد: خداي عزوجل براي بدي قفلهايي قرار داده و كليدهاي آنها را شراب قرار داده و دروغ بدتر از شراب است. (اصول كافي جلد 4 صفحه 35) پس اگر همه بديها را در يك جا و اتاقي جمع كنيد، كليد آن شراب است يعني اگر شراب بخوري همه گناهان را انجام مي دهي؛ اما دروغ بدتر از شراب است؛ چرا كه زمينه اي براي انجام گناهان ديگر مي شود و انسان را به پست ترين و زشت ترين رفتارها و اعمال مي كشاند.
امام باقر(ع) همچنين مي فرمايد: دروغ گفتن باعث خرابي ايمان است. (ارشادالقلوب جلد 2 صفحه 236) آن حضرت سفارش مي كند كه حتي از دروغ به قصد شوخي پرهيز شود و يا آن حضرت (ع) از پدرش نقل مي كند كه پدرم حضرت سجاد(ع) به فرزندان خود مي فرمود: بپرهيزيد از دروغ گفتن چه در امر كوچك چه در امر بزرگ، خواه جدي و خواه به شوخي زيرا كسي كه دروغ كوچك مي گويد بر گفتن دروغ بزرگ جرات پيدا مي كند مگر نمي دانيد كه حضرت رسول(ص) مي فرمود: پيوسته بنده راست مي گويد تا خدا او را راستگو مي نويسد و بنده اي پيوسته دروغ مي گويد تا خدا او را كذاب (دروغگو) مي نويسد. (ارشادالقلوب جلد 2 صفحه 236، كافي/ 4/ 35)
امام باقر(ع) در بيان تاثير پرهيز از گناه و رفتارهاي زشت و بد مي فرمايند: هيچ بنده اي چهل روز ايمانش را به خداي عزوجل خالص نگرداند يا هيچ بنده اي ذكر خدا را چهل روز نيكو انجام ندهد جز آنكه خداي عزوجل او را نسبت به دنيا زاهد سازد و درد و داروي دنيا را به او بنمايد، پس حكمت را در دلش ثابت كند و زبانش را به آن گويا سازد، سپس تلاوت فرمود: (كساني كه گوساله پرستيدند، بزودي خشم پروردگارشان با ذلت در زندگي دنيا به آنها برسد، افترا بندان را اينگونه جزا مي دهيم 152 سوره 7) از اينرو هيچ بدعت گزاري را نبيني، جز اينكه ذليل است و هيچ افترازننده به خدا و پيغمبر و اهل بيتش را نبيني جز اينكه ذليل است. (اصول كافي جلد 3 صفحه 27)
همچنين آن حضرت از هر گونه همنشيني با انسان هاي گناهكار و خطاكار و احمق و جاهل برحذر مي داشت؛ چرا كه اينها موجب مي شود تا انسان خود گرفتار امور ضداخلاقي شود و از مسير خدايي و اخلاق دور شود. امام باقر(ع) مي فرمايد كه قصد مسافرت داشت و پدر گرامي اش حضرت سجاد(ع) در ضمن سفارشهاي خود به او فرمود: فرزند عزيز از رفاقت و آميزش با احمق بپرهيز و از او دوري كن واز بحث و مذاكره با او اجتناب نما سپس در بيان مراتب كوته بيني و نارسائي فكر احمق فرمود: اگر سخن بگويد حماقت ناداني اش او را رسوا خواهد كرد، اگر سكوت كند نارسائي عجزش ظاهر مي گردد، اگر به كاري دست بزند آنرا خراب مي كند، اگر رازي به وي سپرده شود افشا مي نمايد، نه دانش خودش او را بي نياز مي كند و نه از دانش ديگران بهره مند مي گردد، اندرزگويي خود را اطاعت نمي كند و رفيق خود را راحت نمي گذارد، مادرش مرگ او را دوست دارد تا در عزايش گريه كند و زنش آرزوي جدايي وي را در مغز مي پرورد، همسايه اش تمنا دارد كه از منزل او دور باشد و همنشينش از ترس مجالست با او در تنهايي و سكوت به سر مي برد، موقعي كه احمق در مجلس ديگران شركت مي كند اگر حضار محضر از او بزرگتر باشند همه آنها را عاجز مي كند و اگر از وي كوچكتر باشند با رفتار و گفتار احمقانه خود آنان را گمراه مي كند. (الحديث جلد 3 صفحه 365)

 


قربانگاه نفس اسماعيلي

خليل منصوري
هر انساني، نفسي دارد كه وجوه و حالات گوناگوني به خود مي گيرد؛ زيرا داراي ابعادي بسيار است. تنوع حالات نفس، به سبب موقعيت شگفت نفس انساني در هستي است؛ زيرا روح عالي در پست ترين عنصر از عناصر هستي قرار گرفته و انفعال شديد عنصر خاكي در كنار فعال بودن شديد روح عالي، اين تركيب شگفت را پديد آورده است.
يكي از حالات نفس، تمايل و گرايش شديد و دلبستگي هاي آن است؛ نفس، هر چيزي را كه پسندش افتد، نه تنها بدان گرايش مي يابد، بلكه دلبستگي شديد به آن پيدا كرده و خواهان پيوند و يكي شدن با آن است. اين چيز مي تواند عالي ترين در هستي يعني خدا باشد، يا پست ترين چيز باشد كه به سبب علل دروني و بيروني و خطا و اشتباه در تطبيق يا جهل، آن را كمال دانسته و خواهان پيوند و لقاء با آن باشد.
انسان هر چند به طور طبيعي به كمال گرايش دارد، ولي ممكن است به خطا و اشتباه يا جهالت انتخابي نادرست داشته باشد اينجاست كه نفس انساني چيزهايي را محبوب خود قرار مي دهد كه جز با ذبح و كشتن آن نمي توان رها شد و به سوي كمال انقطاع پرواز كرد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي وحياني قرآن يادآور شود كه هر كسي داراي اسماعيلي بلكه اسماعيل هاست كه مي بايست به مسلخ عشق برده شود و در قربانگاه ذبح شود تا نفس كمالي آزاد شده و به سوي لقاي الهي حركت كند.
نفس، بزرگترين دشمن انسان
نفس، واژه اي عربي است كه كاربردهاي بسياري دارد. در فرهنگ قرآن نيز نفس به معناي روان آدمي (آل عمران، آيه 145؛ نساء، آيه 35؛ انعام، آيه 70)، ذات (مائده، آيه 116)، شخص (اعراف، آيه 189؛ مائده، آيه 32؛ نحل، آيه 111)، نفس حيواني و هواهاي نفساني (يوسف، آيه 53) و مانند آن به كار رفته است.
مرحوم علامه طباطبائي درباره كاربردهاي نفس مي نويسد: «ثم استعملوه في الروح الانساني لما ان الحياه و العلم و القدره التي بها قوام الانسان قائمه بها و منه قوله تعالي: اخرجوا انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون (انعام، آيه 93)؛ مفسران كلمه نفس را در روح انساني به كار برده اند؛ به جهت اينكه حيات و علم و قدرت و قوام انسان به آنها است، مثل اين آيه مباركه: «روز قيامت خطاب به انسان ها مي شود كه اگر قدرت داريد روح خود را از بدنتان خارج كنيد، امروز جزا داده مي شويد عذاب خواركننده اي». (تفسير الميزان ج 14، ص 312)
نفس و روان آدمي حالتي از روح است كه در ماده قرار گيرد. به اين معنا كه هرگاه روح يعني همان جان و مايه حيات در جسم انساني قرار گيرد، از همان به عنوان روان و نفس ياد مي شود. در اين حالت است كه براي نفس احوالات گوناگوني است كه در آيات قرآني به آن اشاره شده است. از جمله اين حالات مي توان به نفس اماره (يوسف، آيه 53)، لوامه (قيامت، آيه 2)، مطمئنه (فجر، آيه 27) و ملهمه (شمس، آيه 8) اشاره كرد.
بنابراين، نمي توان حكم كلي كرد و گفت كه نفس، شرور يا خير مطلق است؛ چرا كه معاني چندي براي نفس است كه گاه حتي بر خداوند نيز اطلاق مي شود؛ چنان كه حضرت عيسي(ع) به خداوند مي فرمايد تو به آنچه در نفس من است گاه و عالم هستي ولي من آن چه را در نفس توست نمي دانم. (مائده، آيه 116)
در ميان حالات نفس انساني نيز تنها يكي از حالات آن، شر و ضدارزشي دانسته شده است كه همان نفس اماره به بدي است؛ چرا كه اين نفس، آدمي را به سوي فجور و بدي مي كشاند (يوسف، آيه 53)
همين نفس اماره است كه در آيات و روايات از آن برحذر داشته شده ايم و به عنوان بزرگ دشمن انساني معرفي شده است. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: اعداء عدوك نفسك التي بين جنبيك؛ دشمن ترين دشمن تو نفس تو است كه تمام وجودت را فرا گرفته است. (ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج6)
هواهاي نفساني بزرگ ترين دشمن بشر است كه تحت حاكميت نفس اماره و مطيع فرمان هاي آن است. برخي در اين راه چنان افراط مي كنند كه نفس اماره و هواهاي آن را خداي خويش گرفته و آن را پرستش و اطاعت مي كنند؛ چرا كه هواهاي نفساني، آدمي را كور و كر و نفهم مي كند و ابزارها و راه هاي معرفتي و ادراكي و نيز توانايي تشخيص حق از باطل را از او مي گيرد. (جاثيه، آيه 23)
لزوم رهايي از نفس اماره
براساس آموزه هاي قرآني تا زماني كه انسان نفس اماره را تحت كنترل و مديريت عقل و قلب سليم درنياورد، با مشكل عظيم مواجه است؛ چرا كه سلطه و حكومت نفس اماره بر انسان، او را به هلاكت و شقاوت ابدي گرفتار مي كند. آموزه هاي اسلامي در حقيقت به اين قصد از سوي خداوند فرو فرستاده شده تا انسان بتواند مهار نفس را به دست گيرد و اجازه ندهد كه نفس اماره بر انسان حكومت كند و شرايط مناسب براي تعالي و تكامل بشر فراهم آيد.
البته پيش از اينكه آموزه هاي اسلامي در قالب شرايع از سوي خداوند به پيامبران(ع) نازل شود، خداوند يك پيامبر دروني در هر آدمي قرار داده است كه ما از آن به عقل، قلب، وجدان، الهام و مانند آن ياد مي كنيم. اين پيامبر دروني همواره براساس معيارهايي كه در ذات و فطرت هر آدمي قرار داده شده است، او را به سوي معرفت و شناخت حق از باطل، گرايش به سوي كمال و گريز از نقص و مانند آن فرمان مي دهد و عقل نظري و عقل عملي از نظر شناخت حق و باطل و نيز خوب و بد به آدمي كمك مي كند كه صراط مستقيم انسانيت را بشناسد و بپيمايد.
آموزه هاي اسلامي در حقيقت تكميل كننده و ياري گر همان عقل و پيامبر دروني انسان است. از اين رو خداوند مي فرمايد كه اسلام چيزي جز همان فطرت انساني نيست. (روم، آيه30)
از آنجايي كه نفس اماره دشمني است كه از درون فرمان هاي فجورآميز مي دهد و از آدمي مي خواهد تا به سمت بدي و زشتي ها برود و هواهاي نفساني اش را ارضا كند، مبارزه با آن، نخستين واجب و اولين گام رهايي است. بنابراين، تا خانه از دشمن خالي نكنيم و تزكيه نفس ننماييم، هر لحظه ممكن است كه اين دشمن از درون به ما خيانت كند و اسرار و رازها را به دشمن بيرون برساند و اهداف دشمن بيروني را با انهدام مواضع خودي و تخريب پايگاه هاي مقاومت برآورده سازد. نفس اماره چنان كه از نام آن مشخص است بسيار فرمان دهنده به زشتي ها و بدي هاست و دمي آرام نمي گيرد و اگر ما خوابيم، نفس اماره بيدار است و حتي در خواب در حال برنامه ريزي و توطئه و فرمان دادن به افراد و نيروهاي خودش است.
بنابراين تمام تلاش آدمي بايد با بهره گيري از عنصر تقوا، اين باشد كه خود را تزكيه كند و از دام وسوسه هاي شيطاني نفس اماره نجات بخشد. دوام ذكر الهي و بهره مندي از عناصري چون نماز و روزه و قرآن و مانند آن مي تواند آدمي را از غفلت و خواب باز دارد و فرصت كمتري به نفس اماره بدهد. اين مطلبي است كه آموزه هاي قرآني بارها به اشكال گوناگون بر آن تاكيد كرده است.
اسماعيل هاي نفس انساني
براساس آموزه هاي اسلامي و قرآني، هر نفس انساني دلبستگي هايي دارد كه مانع از حركت او به سمت خدا و لقاي الهي از طريق فعليت بخشي به صفات الهي در خود در صراط مستقيم است. بندهاي محكمي كه نفس اماره بر پاي انسان بسته اجازه نمي دهد كه او حركت كند. از اين رو خداوند خواهان فرار انسان از هر چيزي است كه مانع و سد راه حركت به سوي خدا و لقاء و وصول به اوست. (ذاريات، آيه50) اگر انسان اين كار را بكند، آنگاه است كه اتصال رخ مي دهد و انسان متاله (رباني) مي شود. (ال عمران، آيه79)
هر كسي به چيزي دلبسته مي شود. اموري كه در دنيا مي تواند آدمي را به خود وابسته و دل بسته كند و مانع حركت او به سوي خداوند شود بسيار است كه از مهمترين آنها زن، فرزند، مال، زر و سيم، چارپايان و مانند آن مي باشد. (آل عمران، آيه14؛ حديد، آيه20)
هر يك از اين زينت هاي دنيايي دام بلايي براي انسان مي شود كه رهايي از آن بسيار سخت و دشوار است. اين امور چنان در نفس آدمي رسوخ مي كند كه خود آنها، خدايي براي انسان مي شوند، اگر كسي بخواهد از خود، رهايي يابد مي بايست از اين امور رهايي يابد كه پاي آدمي را به زمين بسته و موجبات خلود وي در زمين مي شود و پر پرواز او را مي بندد و يا حتي مي برد و قطع مي كند.
داستان ذبح حضرت اسماعيل(ع)
حضرت ابراهيم(ع) از بزرگ ترين پيامبران اولواالعزم الهي است. مقاماتي كه او كسب كرده به كم پيامبري داده شده است و از ميان پيامبران اولواالعزم(ع) تنها ايشان در رديف پيامبر گرامي(ص) با يك درجه پايين تر قرار دارد. ايشان براي رسيدن به اين مقامات عالي رنج بسيار برده و آزمون هاي سخت و شديدي را پشت سر گذاشته است. مثلا براي دست يابي به مقام عظماي امامت، آزمون هاي سختي داشته تا به اين مقام رسيده است. (بقره، آيه124)
حضرت ابراهيم(ع) كه در ميان پيامبران(ع) يك اسوه كامل به جز در يك مورد معرفي شده ممتحنه، آيه4) شرايط سختي را گذرانده است. ايشان تا سن پيري داراي فرزندي نبود خداوند در هنگام پيري بشارت فرزندي را مي دهد كه همسرش هاجر(س) او را به دنيا مي آورد. اين فرزند چنان عزيز پدر مي شود كه خداوند يك بار دستور مي دهد تا او را از خود دور كرده و از فلسطين به مكه ببرد و در آنجا با مادرش تنها گذارد. پس از آن پدر همواره هر ازگاهي براي ديدار فرزند از فلسطين به حجاز مي آمد. آن زمان زمان فرمان داد كه او را ذبح كند. او به فرزند مي گويد كه من در خواب فرمان يافتم كه تو را قرباني كنم. معلوم است كه خواب و رويا براي پيامبران(ع) حجت بوده است؛ زيرا يكي از روش هاي دريافت وحي، روياست. (اسراء، آيه60؛ فتح، آيه27) آن حضرت(ع) نيز براساس وحي الهي عمل مي كند و فرزند نيز مي پذيرد تا به قربانگاه برود. پس حضرت ابراهيم(ع) كارد بر گلوي فرزندي مي گذارد كه آرام سر بر خاك نهاده و آماده ذبح و قرباني شدن است. اما خداوند قرباني او را مي پذيرد و به فداي اسماعيل(ع) قوچي مي فرستد (صافات/ 101تا 113)
حضرت ابراهيم(ع) با قرباني كردن فرزند، در حقيقت مأمور به ذبح علاقه ها و پيوندهايي شد كه مانع و سد راه او براي وصل به خداوند بود. از اين رو از آن به آزمون و فتنه نيز ياد مي شود و پس از اين ابتلائات است كه مقامات الهي را يكي پس از ديگري مي پيمايد و در فرازي بلند قرار مي گيرد كه دور از دسترس بسياري از انسان هاست.
يوسف(ع)، اسماعيل نفس يعقوب(ع)
علاقه حضرت يعقوب(ع) به حضرت يوسف(ع) همانند علاقه حضرت ابراهيم(ع) به حضرت اسماعيل(ع) و بلكه شديدتر بوده است. از اين رو گرفتار فراق مي شود و از شدت فراق نيز چشم هاي خود را از دست مي دهد. (يوسف، آيه 84)
از آيه 85 همين سوره بر مي آيد كه ايشان آن چنان دلبسته يوسف(ع) بود كه فرزندان ديگر به ستوه آمده و گريه و اندوهش را عامل هلاكت حضرت(ع) معرفي مي كنند. به اين معنا كه دلبستگي به فرزند در آن حد است كه ممكن است موجب مرگ و هلاكت آن حضرت(ع) شود. از برخي از آيات و روايات نيز به دست مي آيد كه همين دلبستگي موجب شده بود كه برادران، تصميم به كار بسيار خطرناك كشتن يا سر به نيست كردن حضرت يوسف(ع) بگيرند. (يوسف، آيه 8 و 9 و 15)
نفس حضرت يعقوب گرفتار حب شديد فرزند بود و اين شدت حب، خود مانع جدي بر سر راه حضرت يعقوب(ع) بوده است و درد فراق تنها آزموني بود كه او بايد تحمل مي كرد تا به مقام صبر جميل برسد و از خود و دلبستگي هايش بريده و به خدا بپيوندد. خود آن حضرت(ع) حتي جدايي كوتاه يك روزه را بر نمي تابيد و وقتي برادران، خواهان آن مي شوند كه او را براي گردش در صحرا بفرستد، ايشان به صراحت اعلام مي دارد كه رفتن او موجب حزن و اندوهش مي شود و نمي تواند دوري اش را تحمل كند. (يوسف، آيه 13)
به هر حال، فراق چندين ساله حضرت يوسف(ع) موجب شد تا حضرت يعقوب(ع) با صبر جميل (يوسف، آيه 18) بتواند اسماعيل خودش را ذبح كند و به آزادي و رهايي برسد و فرمان الهي را در بريدن از غير خدا و پيوستن به خدا تحقق بخشد. (ذاريات، آيه 50)
داستان حضرت يوسف(ع) و غفلت از خدا
حضرت يوسف(ع) نيز به اسباب دنيوي، بيش از حد توجه نشان مي دهد و همين موجب مي شود تا از مسبب الاسباب غافل شود. اين گونه است كه درخواست مي كند ساقي پادشاه براي او در نزد پادشاه وساطت و شفاعت كند و از زندان بيرون آيد. جالب اين كه در زندان شدن، درخواست خود آن حضرت(ع) بود و خودش گفته بود كه زندان را دوست تر مي دارم (يوسف، آيه 33) در حالي كه اگر از خداوند راه خروج مي خواست خداوند راه رهايي بهتري از زندان براي او در نظر مي گرفت. حالا كه خداوند به درخواست و راه پيشنهادي اش عمل كرده و او را به زندان افكنده است تا از وسوسه ها و توطئه هاي زنان در امان ماند، ديگران را واسطه مي گيرد تا نجات يابد. اگر خداوند به پيشنهاد يوسف(ع) او را به زندان افكنده است همو مي بايست مورد درخواست براي آزادي شود، ولي توجه و دلبسته شدن يوسف(ع) به اسباب ظاهري موجب شد تا خود گرفتار افزايش مدت زندان شود. خداوند يادآور مي شود كه حضرت(ع) گرفتار غفلت شده و ذكر و ياد خدا از دلش دمي خارج شد و هر چند كه اين فراموشي را شيطان در دلش موجب شد، ولي براي رهايي از اين مشكل بايد نفس، تنبيه و مجازات شود و همين مساله موجب مي شود تا چند سالي به زندان او افزوده شود كه دست كم آن هفت سال بوده است. (يوسف، آيه 42)
مسلخ عشق در مني
به هر حال، انسان ها هر يك نفسي دارند كه اماره به بدي و زشتي است. اين نفس تا جايي تسلط مي يابد كه خود را معبود قرار مي دهد. انسان بايد همه آن چيزي را كه اين نفس در اختيار مي گيرد تا موجبات دوري انسان از خدا شود، ذبح كند و از آن بريده شود. قطع و بريدن نفس اسماعيلي براي رهايي نفس الهي لازم است. هر كسي در مسلخ مني به ظاهر گوسفندي را مي كشد، در حالي كه براساس آيات قرآني اين عمل مي بايست به مفهوم ذبح هواهاي نفساني و دلبستگي ها باشد تا انسان به تقوا برسد و از خود بريده و به خدا وصل شود. (حج، آيه 37)
ما هر كدام در مسلخ عشق مي بايست همه معشوق هاي دروغين را ذبح كنيم و تنها محبوب و معشوق ما خداوند باشد تا بتوانيم به او وصل شده و به كمال مطلق برسيم. باشد اين گونه عمل كنيم و دلبستگي هايمان را قطع و ذبح كنيم و اسماعيلي در نفس خود نداشته باشيم. اين بريدن اختياري است كه انسان را به آسمان مي كشاند و بالهاي پروازش را آزاد مي كند.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14