(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 8  آبان  1391 - شماره 20344

عشق «ميهن»هاي هفت تيركش
سناريوي پاييزي شبكه هاي آمريكايي براي ايران ستيزي
درباره پروژه هاي نافرجام سينمايي و تلويزيوني
خرج كه از كيسه مهمان بود...
نقد نمايش مرثيه وارثان ارثيه
كمدي تراژدي براي وارثان ...!
در حاشيه حواشي يك جشنواره حاشيه اي!
ساخت مستند «در امتداد غدير» با موضوع «توليد ملي»
فعاليت هاي جديد كانون تئاتر خياباني
توليد يك انيميشن اطلاعاتي امنيتي در ايران


عشق «ميهن»هاي هفت تيركش

سناريوي پاييزي شبكه هاي آمريكايي براي ايران ستيزي

شيدا اسلامي
اوباما بيننده پروپا قرص «ميهن»؛ سريال ضدايراني و مدافع صهيونيسم است.
يك نويسنده و روزنامه نگار آمريكايي و درعين حال نظامي اسبق اين كشور، از «ميهن»، «ان سي آي اس لوس آنجلس» و «باستان شناس برهنه»؛ برنامه هايي كه آشكارا مجري سياست رسانه اي آمريكا در ايران ستيزي و يا هواداري از صهيونيسم هستند، سخن گفته است.
مشروح مطالب «گوردون داف» را سايت پرس تي وي منتشر كرده و توجه بدان نشانگر مسئوليت خطير رسانه ملي در حراست از بنيان عظيم فرهنگي است كه تلاش هاي هرچند ناكام غرب، بر اضمحلال آن معطوف است و حذف شبكه هاي ايراني از ماهواره هاتبرد و تحركاتي از اين قبيل، تنها در جهت مقابله و خاموش كردن فروغ حقيقت جويي و واقعيت نمايي اين رسانه ها در عرصه جهان به شمار مي رود.
در سه برنامه اي كه داف از آنها سخن گفته، مي توان ردپاي سياست هاي رسانه اي غرب در دشمني با ايران و تقويت جبهه صهيونيسم را مشاهده كرد كه در محورهايي نظير: عادي كردن جنگ افروزي عليه ايران، اهانت به مقدسات و حساسيت زدايي تدريجي از موضوع توهين به اسلام، تروريست نشان دادن مسلمانان و نيز ايرانيان، به حاشيه راندن جلوه هاي تمدن و فرهنگ ديرين ايراني- اسلامي و هويت تراشي تاريخي و فرهنگي براي اشغالگران فلسطين اجرايي مي شوند و همه آنها برگ هايي از سناريوي طراحي شده براي «اسلام ستيزي» و «ايران ستيزي» غرب هستند.
«ميهن» (Homeland) اما سريالي است كه در اپيزود اول فصل جديد خود به تبعات حمله نظامي رژيم صهيونيستي به تاسيسات اتمي ايران پرداخت و قرآن كريم را نيز هدف اهانت قرار داد.
كمپاني سازنده اين سريال (فاكس21)، فصل اول «ميهن» را در 12قسمت در سال2011 و از شبكه كابلي شوتايم پخش كرد و داستان آن را با ورود نيروهاي ويژه آمريكايي به منطقه اي در عراق كليد زد. نظاميان آمريكايي با ورود به يك منزل مسكوني كه هدفي تروريستي در آن واقع شده، با فردي روبه رو مي شوند كه ادعا مي كند آمريكايي است. مردي با محاسن بلند كه گويي براي چندين سال از تمدن دور بوده است. اين مرد كه از هشت سال پيش اسير القاعده بوده و حالا خودش هم به موجودي آلت دست القاعده تبديل شده است. اين افسر نيروي دريايي آمريكا در جنگ عراق، پس از هشت سال مفقودالاثر بودن به آمريكا برمي گردد و همه با او مثل يك قهرمان جنگي برخورد مي كنند، اما به نظر مي رسد كه او نقشه هاي تروريستي در سر دارد.
در قسمت پخش شده اخير اين سريال چنين تصوير مي شود كه تاسيسات اتمي ايران توسط اسرائيل هدف حمله قرار گرفته است.
با اعلام اين خبر و حمايت آمريكا از اسرائيل، مردم لبنان در مقابل سفارت آمريكا در اين كشور تجمع مي كنند و به دولت آمريكا به خاطر اين حمله كه سه هزار كشته ايراني را درپي دارد، اعتراض مي كنند.
در بخشي از اين اپيزود، همسر افسر بعد از يافتن قرآني كه شوهرش در خانه مخفي كرده با بيان اينكه اين كتاب «متعلق به همان هايي است كه تو را شكنجه كرده اند»، قرآن را به زمين مي كوبد!
درحالي كه باراك اوباما در مصاحبه اي با مجله پيپل، از «ميهن» و «بوردواك امپاير» به عنوان مجموعه هاي مورد علاقه اش نام برده است، داف از پخش يكي از قسمت هاي اين سريال ياد مي كند كه قبل از آن به مدت 10دقيقه تبليغات اسرائيل پخش شده و در آن بارها ترجمه اي نادرست از اظهارات رهبران ايران درباره صهيونيسم پخش شده و جمله واقعي درباره صهيونيسم يعني «محو شدن از صفحات تاريخ» را، بار ديگر و به صورت كاملا عمدي به صورت «ايران سعي دارد كه اسرائيل را نابود كرده و تمام يهوديان را بكشد»، ترجمه مي كند.
در اين بخش چنين پيشنهاد شده كه آمريكا از سلاح هسته اي براي نابودي ايران استفاده نمايد. تمام اين سخنان توسط يك كودك ادا شده اند و كاملا واضح است كه هدف از آنها تاثيرگذاري بر مردم آمريكا است تا يك حمله هسته اي سنگين كه منجر به كشته شدن ميليون ها نفر خواهد شد را، چون به نفع اسرائيل است، بپذيرند.
به قول داف: سريال هاي تلويزيوني پاييزي آمريكا آغاز شده اند و با اينكه سال گذشته تبليغات اسرائيلي و اسلام ستيزي ترويج مي شد اما امسال به راحتي مي توان مشاهده نمود كه اربابان هاليوود به نيابت از اربابان خود در تل آويو، به جنگ افروزي پرداخته اند.
در واقع نه تنها اين روند در سريال هاي آمريكايي به شكلي پيش رونده در حال فزوني و شدت گيري است، كه شبكه هاي اين كشور با هر وسيله ديگري هم مي كوشند به گسترش القائات اين آثار هم كمك كنند.
دومين برنامه تلويزيوني مورد بحث داف، «ان سي آي اس لوس آنجلس» نام دارد. آن طور كه او مي گويد اين سازمان يعني «سرويس تحقيقات جنايي نيروي دريايي»، در دنياي واقعي، 90درصد از زمان خود را صرف بازداشت افسران رده بالايي مي كند كه با همسران افراد زيردست خود رابطه نامشروع برقرار مي كنند يا به بازداشت مردان و زناني مي پردازد كه مواد مخدر مصرف مي كنند يا آشكارا در مورد بي كفايتي افراد بالادست خود سخن مي گويند.
با اين حال، سازمان مذكور در اين سريال در حال مبارزه با گانگسترهاي ايراني است كه در مرسدس بنزهاي 600 و كت و شلوارهاي مارك آرماني در لوس آنجلس پرسه زده و سلاح هاي خود را در خيابان ها به نمايش مي گذارند!
اين در حالي است كه سريال هاي تلويزيوني توسط كميسيون ارتباطات فدرال تحت نظارت قرار دارند و هر شبكه نيز داراي مسئولين نظارت بر استانداردها و خط مشي ها است كه وظيفه دارند برنامه ها را بررسي نموده و هر قسمتي را كه با واقعيت در تطابق نبوده يا از نظر نژادي يا مذهبي قابل اعتراض است، حذف نمايند.
داف معتقد است تلويزيون آمريكا يك ابزار سرگرمي «جنگ افروز» و مروج «اسلام هراسي» است و داراي كانالي است كه كاري جز به نمايش گذاردن تسليحات پيشرفته ندارد و كودكان آمريكايي حداقل پنج ساعت در روز مي توانند شاهد تصاوير ماهواره اي از حملات پهپادها باشند كه تنها شبه نظاميان را هدف قرار مي دهند و هيچ اشاره اي بدين امر نمي كنند كه نزديك به 98 درصد كشته شده ها در كشورهايي كه لااقل آمريكا آنها را اشغال كرده، غيرنظامي هستند.
او مي گويد: در حدود يك هزار كانال تلويزيوني در آمريكا فعال هستند، كه خوشبختانه اغلب به ورزش مي پردازند، با اين حال جريان مداومي از تفاسير نادرست تاريخي و باستاني كه اغلب حول خاورميانه متمركز هستند، و در آنها اسرائيل داراي تمدن باستاني اوليه به تصوير كشيده مي شود، در حال پخش هستند، و ايران، مصر و يونان تنها تا جايي كه به چگونگي تعاملاشان با اسرائيلي ها مربوط مي شود، اهميت پيدا مي كنند.
يكي از اين برنامه ها «باستان شناس برهنه» نام دارد كه در پي كسب وجهه و جعل هويت تاريخي براي چيزي است كه آنها قصد دارند «كشور اسرائيل»!!! بنامندش. اين باستان شناس در واقع يك كماندوي سابق ارتش اسرائيل است كه هر هفته به انحاء مختلف و لطايف الحيل، درصدد است تا ثابت كند مسيحيت و اسلام بر افسانه هايي نادرست بنا شده اند!
داف به يكي از برنامه هاي «باستان شناس برهنه» اشاره مي كند كه وي در آن به يك انبار در تل آويو مي رود، در جعبه اي را مي گشايد و استخوان هايي را از آن بيرون مي آورد. سپس در حالي كه آنها را تكان مي دهد مي گويد اينها باقيمانده مسيح هستند! تا چنين بباوراند كه «اسرائيل» بما هو «اسرائيل»، مهد مظاهر تمدن و فرهنگ و اديان جهان است.
كاري كه اين شبكه هاي آمريكايي مي كنند، تنها حلقه اي از زنجيره طولاني و پيچيده عمليات سيطره بر جهان از ديدگاه رسانه ها است؛ تلاشي كه همواره نيازمند رصد، شناسايي و طراحي براي ارائه راه وترسيم نقشه امن براي گذر از آن و برقراري جريان آزاد و سالم رسانه هاي پاك و اسلامي است.
 


درباره پروژه هاي نافرجام سينمايي و تلويزيوني

خرج كه از كيسه مهمان بود...

 صدرا جوانمرد
هدف از انجام هر عمليات اقتصادي و تجاري كسب سود، اعتبار و يا نيل به هر هدف از پيش تعيين شده ديگر است كه به وسيله برنامه ريزي و سرمايه گذاري صورت مي گيرد.
سرمايه گذاري و تهيه كنندگي در سينما يا تلويزيون را نيز بايد يك فرآيند اقتصادي دانست كه سرمايه اوليه آن اغلب از جانب دولت تأمين مي شود. صدا و سيما، بنياد فارابي، حوزه هنري و برخي نهادها و سازمان هاي ديگر همچون كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان يا نيروي انتظامي بخشي از بودجه خود را به توليد فيلم اختصاص مي دهند. اين سرمايه گذاري ها در وهله اول با هدف كسب سود و منفعت معنوي صورت مي گيرد. سرمايه گذاران دولتي قصدشان از ساخت و توليد يك فيلم بهره برداري از ثمرات ناشي از آن اثر است كه در جامعه بوجود مي آيد.
اما گاهي اوقات مجموعه هاي يادشده با هدف گيري غلط نتيجه اي خلاف آنچه در نظر داشته اند و بابت آن سرمايه گذاري كرده اند مي گيرند.
فيلمنامه اي به يك مجموعه دولتي پيشنهاد مي شود براي ساخت آن قراردادي بسته شده و با صرف هزينه هاي بعضا ميلياردي توليد مي شود، اما در پايان به دليل مغايرت با اهداف اوليه مجموعه سرمايه گذار يا مجموعه نظارت كننده ديگر غيرقابل پخش اعلام مي شود. اين فرآيند غير از تحميل بار سنگين مالي بر شانه مجموعه توليدكننده خاصيت ديگري در پي ندارد.
مؤسسه ناجي هنر كه از مجموعه هاي وابسته به نيروي انتظامي است و وظيفه توليد فيلم با محوريت تبيين موقعيت پليس در جامعه و آموزش نكات ايمني به شهروندان را برعهده دارد اقدام به ساخت فيلمي با عنوان «خانه پدري» و به كارگرداني كيانوش عياري كرده اين فيلم كه با صرف بودجه از محل اعتبارات نيروي انتظامي ساخته شده است پس از اتمام پروژه و آماده شدن براي اكران به دليل سياه نمايي و تخريب چهره جمهوري اسلامي مناسب پخش شناخته نشد.
در صدا و سيما هم مدتي است با چنين مواردي روبه رو مي شويم. ساخت سريال 40 قسمتي «سرزمين كهن» كه توسط كمال تبريزي كارگرداني شده است به دليل مغايرت با اهداف انقلاب اسلامي از گردونه پخش خارج شد.
پروژه سينمايي ديگري با عنوان «پاداش» به تهيه كنندگي سيما فيلم و اين هم باز، با كارگرداني كمال تبريزي هم از ديگر توليداتي است كه پس از ساخت با عدم توفيق در كسب مجوز اكران روبه رو شد.
رسانه ملي در اقدام عجيب ديگر تهيه كنندگي فيلم «يك خانواده محترم» را نيز به همراه يك شركت فرانسوي به عهده مي گيرد. اين فيلم به سياه نمايي و تخريب چهره ايرانيان مي پردازد و همين طور دفاع هشت ساله مردم ايران را زير سؤال مي برد. «يك خانواده محترم» پس از اكران در جشنواره كن با واكنش شديد تماشاچيان ايراني روبه رو شد.
افتضاح به بارآمده به حدي بود كه مديران صدا و سيما مجبور به اعلام برائت از اين فيلم شدند.
سرمايه گذاران اين پروژه ها اگر قرار بود هزينه ساخت آنها را به صورت شخصي بپردازند قطعأ تمام نكات نظارتي را از مرحله فيلمنامه تا پيش توليد و ساخت به دقت رعايت مي كردند تا از بازگشت سرمايه اشان مطمئن شوند اما به اصطلاح خرج كه از كيسه مهمان بود/ حاتم طائي شدن آسان بود. وقتي قرار مي شود هزينه ساخت اين پروژه ها از دخل بيت المال پرداخت شود ظاهرا برخي از مديران سهل انگارانه تر به خرج آن مي پردازند و اين از دايره انصاف خارج است. در حالي كه بايد مجموعه هايي كه نسبت به توليد اين آثار اقدام كرده اند به دليل مشاركت در ساخت آثار نامناسب براي پخش و حيف و ميل بيت المال پاسخگو باشند. آيا هيج نظارتي در مراحل مقدماتي همچون طرح و فيلمنامه و در مراحل ديگر توليد صورت نگرفته است؟!
مديران صدا و سيما بايد پاسخگو باشند كه چرا يك سريال 40 قسمتي با صرف مبالغ بسيار گزاف ساخته مي شود، در حالي كه پس از آن، خود ارزيابان رسانه ملي اجازه پخش به آن نمي دهند. آيا نبايد در طول مدتي كه اين سريال در حال ساخت بود ناظران اميني با افراد سازنده تعامل مي كردند و با نظارت صحيح و به موقع مانع از اتلاف بيت المال مي شدند؟!
آيا مديران رسانه ملي مي توانند مدعي شوند كه سرمايه گذاري در فيلم «يك خانواده محترم» بدون هيچ گونه نظارتي صورت گرفته است و حتي فيلمنامه آن هم خوانده نشده است؟! شراكت اين كمپاني فرانسوي نبايد حساسيت ناظران را نسبت به اين فيلم افزايش مي داد؟!
اين سؤالات بي جواب در مورد نيروي انتظامي و يا هر مجموعه ديگري كه بدون نظارت اقدام به ساخت فيلم مي كند صادق است.
اينكه اگر يك سازمان يا نهاد دولتي با صرف بيت المال اثري توليد كند كه با معيارهاي ديني، سياسي و عرفي جامعه سازگار نباشد و به همين دليل غيرقابل استفاده تشخيص داده شود بايد حداقل به دليل اتلاف و اضرار به بيت المال قابليت بررسي داشته باشد تا مديران دولتي براي توليد آثار دقت و نظارت بيشتري اعمال كنند. از طرف ديگر، سازندگان آن گونه آثار نيز بايد هدف تعقيب قضايي قرار گيرند زيرا متهم رديف اول پايمال كردن بيت المال كساني هستند كه فرصت طلبي مي كنند و يك امكان عمومي را صرف بيان تمايلات شيطاني و بدخواهانه خود مي سازند. بنابراين، مدعي العموم بايد در برخورد با چنين آثاري با جديت و حميت بيشتري پي گير شكايت باشد.
 


نقد نمايش مرثيه وارثان ارثيه

كمدي تراژدي براي وارثان ...!

سيدعلي تدين صدوقي
نمايش «مرثيه وارثان ارثيه» نوشته خيراله تقياني پور به كارگرداني جواد نوري، به موضوعي همه گير و فرامتني در قالبي خانوادگي مي پردازد. زمان متن به اواخر قاجاريه اوايل پهلوي برمي گردد. داستان بر سر تقسيم ارث است، اما در اين ميان هر كدام از وارثان سهم بيشتري مي خواهد و خويش را محق مي داند. اما در نهايت به جان هم مي افتند و ارث از دست مي رود. اين داستان آدم را ياد «باغ آلبالوي» چخوف و نمايش هاي شكسپير از جمله «هملت» مي اندازد. عمويي كه در پي خيانت است با مادر ازدواج مي كند. باغي كه در نهايت مي سوزد و ....
متن به لحاظ ساختار در قالبي ايراني و البته روايي و قصه گو است. مي توان اين گونه تعبير كرد كه اين ارث نه يك باغ بلكه به مثابه سرزمين است و وارثان آن همه آدم هاي آن سرزمين. هرچند كه در تقسيم اين ارث زنان اصولا به حساب نمي آيند و اگر كسي بخواهد حقشان را بگيرد آن فرد نيز جزء مردان است و البته حق زن را براي خود مي خواهد. اما متن همان طور كه گفته شد در جاهايي روايي است و اتفاقات را روايت مي كند اين شايد موجب گرديده كه بخشي از حرف ها- نمي گويم ديالوگ ها- تكرار شوند و اطلاعاتي اضافي به مخاطب داده شود. چيزهايي كه ما يا در روند نمايش متوجه آن شده ايم و يا قبلا به گونه اي توسط ديگر بازيگران در طول كار گفته شده است. اين امر خود به زمان متن مي افزايد و نمايش را به گونه اي بي جهت مطول مي كند.
مثلا گفت وگوهايي كه خان عمو با هريك از برادرزاده ها دارد و... متن البته چيز تازه اي ندارد و موضوع هم تازه نيست، اما ايده خوب است و به گونه اي همان ذات قصه است كه نمايش را به جلو مي برد، نه اصل درام.
از سويي هر چند كه مي دانيم تكرار مي تواند يكي از عناصر كمدي به حساب آيد اما اولا نه هر تكراري و نه به هرجهتي، دوم نه در هرجايي و سوم با تكرارهاي غير دراماتيك و غير اصولي احتمال دارد كه از آن طرف بام بيفتيم. مثلا در هنگام خواندن وصيت نامه ها اين ميزانسن با تكرار به نوعي تصنعي به نظر مي رسد. هرچند كه در اجرايش نيز مي بايست دقت بيشتري صورت مي گرفت و قس علي هذا.مثلا به كارها و حركات تكراري چارلي چاپلين، باستركيتون، هارولدلويد و ... نگاه كنيد. اولا هرحركتي بنابه يك دليل دراماتيك و براساس منطق درام با توجه به آن موضوع و متن و فضاي كار صورت مي پذيرد. ثانيا در هرتكرار چيزنويي و جزيي تازه افزوده مي شود. چون تكرار صرف ، تاثير عكس مي گذارد. از سويي كمدي بايد ازدل كار برآيد نه آنكه بدان حقنه شود.
شايد متن حرف اصلي اش را در اين قصه گويي و روايت و تكرارها به نوعي از دست مي دهد و يا آن را كمرنگ مي كند.
اما از سويي هوشمندي نويسنده را نيز مي توان در همين حرف اصلي و زير متن نمايشنامه يافت. اگر از تكرارها و حرف هاي اضافه كاسته مي شد با متن منسجم تري روبه رو مي شديم.
از متن كه بگذريم به اجرا و ارتباط هاي اجرا و متن مي رسيم. چرا كه اين دو در هم تنيده اند و هيچ گاه نمي توان به طور كاملا مجزا به آنها پرداخت. بايد گفت اجرا به نسبت بهتر از متن است. شايد اگر بازيگران كاربلدي كه با درك نقش آن را شيرين و قابل باور اجرا مي كنند، نبودند اين نمايش به واقع حرفي براي گفتن نداشت. مثلا يكي از مواردي كه مخاطب را اذيت مي كند طراحي صحنه است. مي دانيم كه طراحي صحنه مهم است و تاثير صددرصدي بر ميزانس ها، حركات، حس و حال و رفتار بازيگران و دريافت مفاهيم زيرمتني از سوي مخاطبان دارد. چرا كه طراحي صحنه درست آن است كه به «كار آيد و چشم نايد».
اين طراحي تنگ و فشرده با چند اختلاف سطح، تمام پتانسيل و قدرت مانور بازيگران را مي گرفت و كارگردان را مجبور مي كرد كه مثلا بارها و بارها بازيگران را در نور موضوعي جلوي صحنه بنشاند و آنها نيز هر كدام به نوبت حرف خود را بزنند. شايد اين ميزان براي يك بار جواب دهد اما تكرار آن ديگر لوس و نخ نما شده و حوصله تماشاكنان را به در مي كند. از سويي طراحي فضاي نمايش اگر كه نگوئيم سياه است مي توان گفت كه خاكستري است. اما به عكس رنگ صحنه سپيد است و اين در تعارض با خواست متن و مفهوم زيرمتن و شخصيت كاراكترهاست. به واقع مي شد در طراحي صحنه از فضاي كافي استفاده كرد و با ايجاد چند اختلاف سطح موقعيت خان عمو نسبت به ديگران را نيز نشان داد. اين گونه ديگر شاهد ميزانسن ها و حركات تكراري نبوديم و دست كارگردان و بازيگران نيز بازتر بود.
از سويي اين همه بازيگر گاه در آن فضاي تنگ معناي حركات و ميزانسن ها را به لحاظ مفهوم دراماتيك آن از بين مي برد.
به طور مثال حضور تقريبا دائمي روح پدر در جاهايي اضافه مي نمايد و دست و پاگير است. بخصوص حركاتي كه او انجام مي دهد در بخش هايي زايد و لوث جلوه مي كند و اصولا نيازي به آن احساس نمي شود. از سويي اگر قرار است كه او را فقط در قالب شخصيت جمشيد ببيند حال چه در قالب روح پدر و يا جن پس ديگران نبايد او را ديده و اكتي با او انجام دهند اما اين گونه نيست. ظاهرا او را مي بينند و با روح وارد اكت مي شوند و يا به لحاظ منطق درام روح در پي آن است كه ديگران به بدجنسي خان عمو و كارهايي كه انجام داده پي ببرند.اما همين كه جمشيد مي خواهد ماجرا را براي كمال تعريف كند روح او را به خارج از صحنه مي برد و يا داستان كشتن مادر توسط عمو كه به نوعي وصله ناجور است، چون خان عمو كه با او ازدواج كرده و صاحب اختيار همه چيز است و اصولا نيازي به اين كار ندارد. عمل به وصيت نامه كه به بعد از فوت مادر موكول شده هم نمي تواند انگيزه قوي اي باشد. بخصوص از مردي به زيركي خان عمو بعيد به نظر مي رسد كه دست به چنين كاري بزند و يا اينكه او برادر ناتني سيف اله پدر خانواده است كه تنها در حد اشاره به اين موضوع بيان مي شود. اين ها و مواردي ديگر به عهده كارگردان است كه بايد با درامانورژي اوليه اصلاح شود.
رفت وآمد بيش از حد نور هم يكي ديگر از موارد اجراست. اين خود در تئاترهاي ما تبديل به يك اپيدمي شده است هر چند كه در جاهايي نور به اشتباه باز مي شد و يا اصولا نزديك بودن بازيگران به صحنه حس خارج از نور و بالطبع بازي را انتقال نمي داد. اين مشكل نيز به طراحي صحنه مربوط مي شود.
در بخش بازي ها بايد گفت به جز چند مورد همگي خوب بودند. خسرو احمدي، سياووش چراغي، جواد پورزند، رضا پاپي، مصطفي ساساني، حسين شفيعي و وحيدنفر بازي هاي درست و به دور از لودگي را انجام دادند كه اين خود از حسن كار و كارگرداني است.
هر چند بايد گفت در كمدي امروز ديگر تيپ جاي خود را به تيپ شخصيت داده است و اين بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد. همان طور كه مثلا بازي آناهيتا همتي با تمام زحمتي كه كشيده بود و يا حميد درباني و فرزين حاجيلو آن طور كه بايد نبود و بيشتر به سوي ادا نزديك بود. هر چند كه فرزين حاجيلو بهتر مي نمود. تيپ سازي و كار كمدي كردن به معني ادا و بازي را بازي كردن و حركات بدون منطق دراماتيك انجام دادن و در نهايت لودگي نيست.
البته بخشي از اين موارد به كارگردان و هدايت او و بخشي ديگر به بازيگران باز مي گردد. طراحي لباس دو برادر كوچك و بزرگ نيز همانند آقاباجي (آناهيتا همتي) بايد تغيير مي كرد. از سويي آن دو با اين لباس هيچ شباهتي به سربازان قشون سردار سلطان ندارند و بالطبع زود لو مي روند. بايد گفت حركات و ميزانسن هاي تكراري و اضافه، حرف ها و اطلاعات تكراري و اضافه، طراحي صحنه نامانوس حضور دائمي و در جاهايي بدون منطق روح پدر يا جن در صحنه، رفت وآمدهاي بيش از حد، و... از نكاتي است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. درواقع متن و اجرا به يك دراماتورژي همه جانبه نيازمند است. پرداخت دراماتيك در كل متن و پرداخت هاي موضوعي و موضعي مي بايد لحاظ شود، مثلا چرايي جنگ و يا دعواي بين پايين جوبي ها با بالاجوبي ها، چرايي كشته شدن يك پايين جوبي توسط يكي از برادران و زنداني شدن برادري ديگر به جرم اين قتل، موضوع ناتني بودن خان عمو و...
اما يكي از هوشمندي هاي كارگردان كه تعابير فرامتني و فرااجرايي بر اثر مي افزايد گوش هاي بزرگي است كه براي برادران در نظر گرفته است اين گونه نه تنها رگ هايي از گروتسك را بر كار افزوده بلكه مفاهيمي نيز به آن اضافه كرده است. بدين معني كه مي شنوند اما به روي خود نمي آورند! همان طور كه كمال فقط شعار مي دهد. در اين ميان تنها كسي كه حرف راست مي زند و مي خواهد عمل كند و يا مي تواند عمل گرا باشد همان جمشيد است كه آن هم شيرين عقل است و به نوعي مجنون!
هر كدام از آدم هاي نمايش مي توانند مابه ازايي بيروني داشته باشند. اين ها از نقاط قوت متن و اجرا هستند.
هر چند كه زمان نمايش مي توانست با حذف اضافات متني و اجرايي به حد مطلوب تري برسد.
درخصوص سايه بازي ها هم بايد گفت كه تاثير چنداني بر روند دراماتيك و استتيك اجرا نداشت. حذف سايه بازي ها لطمه چنداني به كار نمي زند كه هيچ؛ شايد مي شد با حذف آن از شر اين طراحي صحنه تنگ و حداقل آن پارچه هاي بلند سپيد خلاص شد. اين گونه فضا و مفري بيشتر براي بازي ها ايجاد مي گرديد.
درنهايت بايد گفت شاهد يك كمدي تراژدي بر ارثيه وارثان بوديم؛ ارثيه اي كه هر كدام از ما داريم اما قدرش را نمي دانيم و به جاي آن كه با همدلي آن را شكوفا كرده و براي خود و نسل هاي آينده حفظ كنيم بر سر تقسيمش به جان هم مي افتيم و درنهايت در اين ميان طمع كاران و كژانديشان آن را غارت كرده به يغما برده و به آتش مي كشند.

 


در حاشيه حواشي يك جشنواره حاشيه اي!

آرش فهيم
با وجودي كه هنر- صنعت سينما عمر چنداني ندارد اما فراز و نشيب هاي بسياري را از سر گذرانده است. از زمان ظهور سينما اندكي بيشتر از يك قرن گذشته، اما همه اين حدود 120 سالي كه از حيات اين موجود عجيب الخلقه طي شده، سينما با بحران روبه رو بوده است. با اين حال، بحران ها نه تنها منجر به ساقط شدن سينما نشده اند بلكه موجبات گشوده شدن مسيرهاي جديد و پيشرفت اين رسانه ها را فراهم نموده اند. ظهور سينماي ناطق، ورود رنگ به نوار سلولوئيدي فيلم، جايگزين شدن پرده هاي بزرگ به جاي پرده هاي محدود سابق، ورود فيلم هاي چند بعدي به بازار، توليد جلوه هاي ويژه محيرالعقول و... همه در مواجهه با بحران هاي مختلف پديد آمدند.
سينماي كنوني ما دچار كشمكش هايي است و گاه دچار اين نگراني مي شويم كه اين بحران هاي پي در پي هنر هفتم را در اين سرزمين به كام مرگ خواهدبرد. اما تجربيات بروزيافته در تاريخ سينماي جهان و همچنين عقبه حدود يكصدساله حضور هنر هفتم در ايران مي تواند راهگشاي سينماي امروز ايران باشد.
اتفاقات رخ داده در حاشيه ششمين جشنواره فيلم ابوظبي براي برخي از سينماگران - با مليت- ايراني، بخشي از يك بحران هستند كه نه به طور همه گير، اما در ميان لايه هايي از سينماي ايران رسوخ كرده است. اينكه بعضي از سينماگران محترم براي كسب درآمد و خودنمايي دست به رفتارهايي حقيرانه آن هم در يك جشنواره كوچك متعلق به حاكميتي حاشيه اي مي زنند، نشانه هاي همين بحران هستند. بحراني كه باز هم تاكيد مي كنيم، قابل وصل به شخصيت شاخص سينماي ايران نيست، بلكه بخشي از سينماگران جدا از فرهنگ و ارزش هاي ايراني به آن مبتلا هستند، هرچند تلاش فراواني دارند تا اين گونه مسائل را به كل سينما و فرهنگ و جامعه ما تحميل كنند.
ارائه فيلم هايي كه محتوايي جز فحاشي به ايران و ايراني ندارند و بروز دادن رفتارهايي سبك سرانه و ضدفرهنگي از سوي طيفي از سينماگران در جشنواره هاي خارجي- كه نمونه اخيرش در ابوظبي رخ داد- يك خودزني فاحش از سوي اين عده است. عجيب است كه اين رفتارها هيچ گاه با اعتراض بسياري از سينماگران مواجه نمي شود و اين در حالي است كه حركات آميخته با هتاكي و خودباختگي اين عده، بيش از هركس و هر چيزي موقعيت شغلي شاغلين عرصه سينما را تهديد مي كند.
سخن تاريخي و تاريخ ساز امام خميني(ره) كه گفت «ما با سينما مخالف نيستيم، با فحشا مخالفيم» در اين دوره درخشش و جلاي بيشتري دارد. اگر دقيق و عميق بنگريم اين سخن تنها دغدغه هاي سياسي و اخلاقي را دربرنمي گيرد، بلكه رگ حيات سينماي ايران را نيز نشان مي دهد؛ سينما يك دستاورد و دستامد انساني است و تنها زماني وجود حقيقي دارد كه انساني باشد. همچنان كه در سينماي جهان و در كشور خودمان، ماندگارترين آثار، انساني ترين آن ها بوده اند. اگر نام هايي چون هيچكاك و چاپلين و... در تاريخ هنر هفتم بيش از سايرين مي درخشد، به خاطر انساني تر بودن فيلم هايشان بوده است. سينما زماني انساني مي شود كه از غبارهاي غيرانساني پاك باشد. اشتباه بزرگي كه بسياري از اهالي و علاقه مندان سينما مي كنند اين است كه اخلاق را صرفا در دايره محتواي فيلم مي پندارند. اين در حالي است كه نوع استفاده از تكنيك سينما الزاما يك امر اخلاقي محسوب مي شود. همچنان كه اينگمار برگمان گفته كه حركت دوربين در سينما بيش از آنكه يك موضوع تكنيكال باشد، يك كار اخلاقي به حساب مي آيد.(نقل به مضمون) اين حقيقت را مي توان در جاي جاي تاريخ سينما، هم در پهنه جهان و هم در محدوده مرزهاي خودمان ديد. هر بار، هر جا و هرگاه آثاري در چارچوب ارزش هاي انساني و اصول اخلاقي ساخته شدند، طراوت و جاذبه بيشتري يافتند. و برعكس؛ آنجا كه عفونت هاي فرهنگي و هرزگي باشد، ديگر جايي براي بروز انديشه و خلاقيت باقي نمي ماند.
يك مثال ملموس؛ اين روزها در كنار سريال هاي جديد، مجموعه هاي نمايشي سال هاي گذشته تلويزيون نيز از شبكه هاي مختلف در حال پخش هستند. مشخص و مسلم است كه آثار تكراري نسبت به آثار جديد جذابيت بيشتري دارند. برخي به اشتباه اين را به حساب خاطرانگيز بودن سريال هاي قديمي مي گذارند. اما واقعيت اين است كه در سريال هاي كهنه، خلاقيت روايي و داستاني بيشتري موج مي زند كه ناشي از اين است كه آن سريال ها در فضا و اتمسفري به مراتب اخلاقي تر از آثار امروز ساخته مي شدند. فيلم سازهاي ما امروز نسبت به سال هاي اول انقلاب از سواد و تحصيلات بيشتري برخوردارند و آگاهي بيشتري هم نسبت به تكنيك و تئوري سينما يافته اند، اما فيلم هاي ساخته شده از سوي آن ها در سال هاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي، از آثار متأخرشان ديدني تر و جذاب تر است. باز هم دليلي ندارد جز اينكه كارگردان هاي ما در آن دوره در فضايي اخلاقي تر مي زيستند و بالتبع مجال بيشتري براي بروز انديشه و خلاقيت داشتند. اين وضعيت در سينماي جهان نيز قابل شناسايي است. با وجودي كه در دهه هاي گذشته امكانات و تجهيزات فني سينما كمتر بودند اما فيلم هاي آن دوران كه به اصطلاح كلاسيك خوانده مي شوند از غناي تكنيكي و محتوايي بيشتري برخوردارند.
البته ناگفته پيداست كه اعتلاي اخلاق و سينما دو موضوع متقابل است. يعني همان طور كه در نبود ارزش ها، هنر پست مي شود، نبود توانايي و خلاقيت نيز هنرمندان را به ابتذال سوق مي دهد. همچنان كه هنرمندان در دوراني كه پويايي بيشتري دارند كمتر به سمت حواشي نامطلوب مي روند و در شرايطي كه از تجلي هنري ناتوان هستند رو به تبرج جاهلي و خودنمايي هاي سخيف مي آورند. درست مانند هنرمندنماهايي كه براي كاسبي مال و نام ، شخصيت خود را به جشنواره هاي خارجي مي فروشند.
اين رفتارها گرچه تهديدي براي سلامت و صلابت سينماي كشورمان محسوب مي شوند اما همان طور كه در ابتداي اين نوشتار آمد، تاريخ سينما نشان مي دهد از پس تهديدي، راه جديدي پيش روي هنر هفتم گشوده مي شود. به شرطي كه هنرمندان و دست اندركاران سينما، موقعيت بحراني را قبول نداشته باشند و به جاي فرافكني و حفظ وضع موجود، خط شكني كنند. تا زماني كه سينماگران براي جذب مخاطب داخلي و خارجي به تمهيدات نخ نما و مبتذل متكي باشند، راه به سقوط مي برند. براي جلب توجه ديگران بايد راه هاي بكرتر و خلاقانه تري را يافت. در موقعيت كنوني و در شرايطي كه سينماگران غيرمتعهد حيات سينماي ما را تهديد و تحديد كرده اند، تنها فيلم سازهاي اخلاقگرا هستند كه مي توانند بر اين بحران ها غلبه كنند.
 


ساخت مستند «در امتداد غدير» با موضوع «توليد ملي»

رضا برجي، مستندساز كشورمان از مستند جديدش با عنوان «در امتداد غدير» با موضوع «توليد ملي» خبر داد.
به گزارش خبرگزاري دانشجو، اين مستندساز كشورمان در خصوص زمان بندي اين مستند براي پخش از شبكه «يك» گفت: هنوز تعداد قسمت هاي اين مستند مشخص نشده است، اما براي پخش در ايام محرم آماده خواهدشد.
 


فعاليت هاي جديد كانون تئاتر خياباني

توجه به بخش علمي و آموزشي تئاتر خياباني از جمله برنامه هاي دفتر تئاتر خياباني اين دوره است، زيرا به اندازه كافي در تئاتر خياباني تجربه كرده ايم و بايد وجه علمي اين بخش را پررنگ تر كنيم.
شهرام نوشير، مدير كانون تئاتر خياباني مركز هنرهاي نمايشي، با بيان مطلب فوق افزود: اولين كاري كه انجام خواهدشد، پرداخت معوقات و مطالبات هنرمندان تئاتر خياباني است كه از سال گذشته و يا امسال طلب دارند.
نوشير سپس به ديگر فعاليت ها و برنامه هاي خود اشاره كرد و افزود: طرح هايي كه پيش از اين در حال اجرا بوده اند، مانند اجراي عمومي آثار، بر قوت خود باقي است. البته فراخوان دور سوم اجراهاي عمومي تئاتر خياباني را تمديد خواهيم كرد، زيرا بسياري از علاقه مندان با تغيير مديريت، اين تفكر برايشان ايجادشده كه ممكن است اين طرح ديگر برقرار نباشد، بنابراين پس از دريافت و بررسي طرح ها به زودي دور سوم اجراهاي عمومي تئاتر خياباني آغاز خواهدشد.
مديركانون تئاتر خياباني مركز هنرهاي نمايشي خاطرنشان كرد: همچنين طرح هايي در زمينه آموزش، پژوهش و انتشار داريم و قرار است برنامه ها و طرح هاي تئاتر خياباني مطالعه شده و روي پرونده ها آسيب شناسي شود. البته هيچ يك از اين برنامه ها متوقف نخواهدشد، بلكه شايد پس از آسيب شناسي تغييراتي در شكل و رويكرد آن به وجود آيد.
 


توليد يك انيميشن اطلاعاتي امنيتي در ايران


يك انيميشن با مضموني اطلاعاتي و امنيتي و با عنوان «سقوط» در ايران توليد شد.
به گزارش خبرنامه دانشجويان ايران؛ داستان انيميشن «سقوط» چنين است كه آمريكا و رژيم صهيونيستي با برنامه ريزي هاي چندساله و دقيق قصد منهدم ساختن نيروگاه هسته اي نطنز را به صورت مخفيانه دارند كه با هوشياري سپاه پاسداران مواجه شده و عمليات فوق سري آنها با شكست روبه رو مي شود.
به گفته مهدي آتش جام، كارگردان سينمايي سقوط، اين انيميشن به صورت سه بعدي و سبك رئال ساخته شده و براي «بافت دهي»، تصاوير و عكس هاي واقعي و ديجيتال براي افزايش كيفيت به كار رفته است.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14