ابعاد استقلال و مصاديق آن در جمهوري اسلامي چيست؟ (قسمت دوم)
محمد اسماعيل عمار
در قسمت قبل بيان شد كه استقلال از متغيرهايي است كه از حاكميت ناشي مي شود و
حاكميت به عنوان قدرت مطلق، توجيه ناپذير، مستمر و عام، همراه با عناصري مانند
سرزمين، ملت و حكومت، مفهوم يا پديده اي به نام دولت را مي سازد. بدين ترتيب لازم
است در بحث واكاوي مفهوم استقلال، مفهوم حاكميت نيز مورد توجه قرار گيرد:
استقلال يعني آزادي نسبي يك كشور در زمينه ي دخالت ديگران در اموري كه به آن كشور
مربوط مي شود. استقلال، كه تأمين كننده ي امنيت يك كشور است، اصل بنيادين موجوديت
كامل و شرط لازم در شكوفايي و پيشرفت يك جامعه محسوب مي شود، اما براستي ابعاد
استقلال در جمهوري اسلامي چيست؟
معناي اصطلاحي حاكميت
حاكميت در معناي اصطلاحي، در كنار عناصر مردم، سرزمين و حكومت، يكي از عناصر تشكيل
دهنده ي دولت مدرن است و از مهم ترين شاخص هاي تمايز دولت از ساير گروه بندي هاي
انساني به شمار مي رود، زيرا 3 عنصر ديگر هرچند در ساختار دولت از گستردگي
برخوردارند، اما در اجتماعاتي مانند قبيله، ايلات، شهر و... بدون آنكه به آن ها
دولت اطلاق گردد نيز وجود دارند. بر اين اساس، شاخصي كه موجب تمايز دولت از ساير
اجتماعات سازمان يافته ي بشري مي شود عنصر حاكميت است. [1]
در تعريف اصطلاحي مي توان حاكميت را اين گونه تعريف كرد: «حاكميت عبارت است از قدرت
برتر فرماندهي يا امكان اعمال اراده اي فوق اراده ها. به عبارت ديگر، قدرت ناشي از
آزادي و استقلال دولت ـ كشور كه مي تواند با اعمال حق حاكميت، روابط خارجي و امور
داخلي خود را تنظيم كند.» [2]
بدين ترتيب حاكميت در محدوده ي حقوق اساسي و حقوق بين الملل مطرح است و 2 حوزه
داخلي و خارجي را در بر مي گيرد. در حوزه داخلي و حقوق اساسي، يعني برابري انسان ها
در برابر قانون و در حوزه ي حقوق بين الملل، مراد از حاكميت، استقلال كشورهاست كه
ناظر به روابط بين كشورها و موضع آن ها در قبال يكديگر و مقابله با دولت هاي
استعماري است [3] و در همين حوزه است كه استقلال در ابعاد مختلف مطرح مي شود.
ابعاد استقلال و مصاديق آن
در جمهوري اسلامي
استقلال يعني آزادي نسبي يك كشور در زمينه ي دخالت ديگران در اموري كه به آن كشور
مربوط مي شود. بدين معنا كه آن كشور بتواند از قدرت نسبي در بيان و اجراي نظريات
خود در داخل مرزها و نيز در صحنه ي بين المللي برخوردار باشد. استقلال، كه تأمين
كننده ي امنيت يك كشور است، اصل بنيادين موجوديت كامل و شرط لازم در شكوفايي و
پيشرفت يك جامعه محسوب مي شود.
هرچند بر اساس نظريه ي وابستگي متقابل و روابط به هم تنيده ي كشورها، استقلال كامل
براي واحدهاي سياسي در صحنه ي بين الملل ممكن نيست، اما اين واقعيت مشهود وجود دارد
كه كشورهاي مستقل داراي حاكميت، طي چند دهه كه از فروپاشي امپراتوري ها در سطح جهان
مي گذرد، در حال گسترش هستند.
تجديد حيات شكاف هاي مزمن ايدئولوژيك، مهر تأييد بر پراكندگي و تفرق جامعه بين
الملل مي زند. تولد و اعلام استقلال چند كشور در آسيا و آفريقا و به رسميت شناختن
آن از سوي ديگر كشورها و مجامع بين المللي شاهدي بر اين مدعاست.
از طرف ديگر، گسترش روزافزون روابط انساني و نيازمندي هاي كشورها به يكديگر اقتضا
مي كند كه دولت ها، بر مبناي عرف يا از طريق انعقاد قراردادهاي بين المللي، روابط
حسنه و مستقلي داشته باشند. اما شرط اصلي اين روابط، احترام متقابل به استقلال و
حاكميت و عدم دخالت در امور داخلي كشور هاي ديگر است. در شرايط كنوني جهان، استقلال
داراي ابعاد گسترده ي سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي است كه همه ي آن ها به هم
مربوط هستند و از همديگر تأثير و تأثر مي پذيرند؛ بدين معنا كه كاستي در هر يك از
اين ابعاد، اصل استقلال را مخدوش مي كند.
1ـ2. استقلال سياسي
در استقلال سياسي آنچه مهم است عدم وابستگي هيئت حاكمه و اتخاذ تصميمات بر اساس
منافع كشور است. بر اين اساس، استقلال سياسي به معناي مستقل بودن هيئت حاكمه ي يك
كشور از نفوذ بيگانگان و اتخاذ تصميمات سياسي بر اساس منافع ملي كشور است.
استقلال سياسي مبناي ابعاد ديگر استقلال به شمار مي رود؛ بدين معنا كه دستيابي به
استقلال اقتصادي و فرهنگي براي يك جامعه در صورتي ممكن است كه به استقلال سياسي دست
يابد و دولتمردان آن، به دور از دخالت بيگانگان، استراتژي كشور را تدوين نمايند و
به اتخاذ تصميمات بپردازند.
استقلال سياسي براي جمهوري اسلامي در زمان كنوني در 2 بعد داخلي و خارجي ظهور و
بروز مي يابد. استقلال سياسي در بعد داخلي در انحصار اتخاذ تصميمات توسط دولت تجلي
مي يابد؛ بدين معنا كه دولت با برخورداري از حاكميت مطلق، براي مردم ايجاد حق و
تكليف مي كند و هيچ امري نمي تواند براي آن محدوديت ايجاد نمايد.
در بعد خارجي، استقلال سياسي بدين معناست كه ابتكار تعيين و اداره ي روابط با ديگر
كشورها در دست دولت قرار دارد. بدين ترتيب، استقلال سياسي عبارت است از داشتن قدرت
تصميم گيري و سياست گذاري همراه با اعمال اين تصميم ها و سياست ها در حيطه ي
حاكميت. [4]
طبق اين تعريف، قدرت تصميم گيري، قدرت اعمال تصميم هاي گرفته شده و قلمروي حاكميت،
عناصر اصلي استقلال سياسي به حساب مي آيند و بر اين اساس، ملت و دولتي مستقل به
شمار مي رود كه بتواند بدون تأثيرپذيري از محيط خارجي، اعم از منطقه اي و بين
المللي، قدرت هاي بزرگ، سازمان هاي
بين المللي و شركت هاي چندمليتي، براي خود برنامه هاي كلان سياسي را در جهت نيل به
پيشرفت تدوين و اعمال نمايد و در عرصه ي
بين المللي سياست ها و عملكردش در راستاي تأمين منافع آن باشد.
2ـ2. استقلال اقتصادي
در جهان كنوني، استقلال سياسي بدون استقلال اقتصادي ممكن به نظر نمي رسد، زيرا
وابستگي اقتصادي دولت ها را در مقابل بيگانگان از اعمال حاكميت سياسي بازمي دارد.
در صحنه ي بين المللي، قدرت هاي بزرگ از اهرم اقتصادي، در وجوه مختلف، براي به
انقياد كشاندن كشورهاي ديگر استفاده مي كنند.
در اين راستا، كشوري كه از استقلال اقتصادي برخوردار نباشد بيشتر در معرض دخالت
بيگانگان قرار دارد. در استقلال اقتصادي، منابع كشور مورد توجه است. استقلال در بعد
اقتصادي عبارت است از جلوگيري از غارت منابع اقتصادي يك كشور از سوي قدرت ها و دولت
هاي بيگانه.
فرهنگ علوم سياسي، استقلال اقتصادي را اين گونه بيان مي كند: آزادي انتخاب راه خاص
براي توسعه ي كشور و استقرار آن چنان نظام روابط اقتصادي كه در درجه ي اول احتمال
سلطه ي اقتصادي را از طرف يك يا چند كشور نفي كند و سپس خروج قسمتي از درآمد ملي
كشور بدون ورود ارزشي معادل آن را به هيچ صورتي امكان ندهد. [5]
در عرصه ي بين الملل، تعارض ميان منافع كشورها حتمي است. علاوه بر آن، كشورهاي
استعماري، براي تحميل خواست هاي خود بر نظام جمهوري اسلامي، از اهرم هاي متعددي
بهره مي گيرند. براي اثبات اين مدعا، گذشته از شواهد متعدد تاريخي، كافي است علمكرد
نظام سلطه را در مقابل نظام اسلامي در طول زمان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، به
خصوص در سال هاي اخير، مورد توجه قرار دهيم.
كشورهاي غربي، براي از بين بردن استقلال جمهوري اسلامي و بازداشتن آن از پيشرفت و
تكامل، با بهانه قرار دادن مسئله ي هسته اي، از هر وسيله اي استفاده كرده و مي كنند
كه يكي از آن حربه ها، تحريم هاي تجاري و اقتصادي از جمله تحريم خريد نفت است و
جمهوري اسلامي با مقابله به مثلي كه با قطع صادرات نفت به 2 كشور اروپايي، يعني
انگلستان و فرانسه، انجام داد توانست استقلال و عزتش را حفظ كند و موانع موجود در
جهت پيشرفت خود را تضعيف نمايد.
3ـ2. استقلال فرهنگي
استقلال فرهنگي در فرهنگ سياسي چند دهه ي اخير جهان كاربرد زيادي داشته است و جنبه
ي خاصي از ابعاد استقلال را مطرح مي كند و با توجه به عملكرد كشورهاي استعمارگر، كه
فرهنگ ها، هنجارها و ارزش هاي جوامع ديگر را در جهت گسترش سلطه هدف قرار مي دهد، از
اهميت ويژه اي برخوردار است.
امروزه استعمار فرانو با جهاني سازي، به جاي تكيه بر اشغال نظامي يا سلطه ي سياسي
عريان، بر عامل عميق تر و زيربنايي تر، يعني فرهنگ، توجه دارد و مي كوشد تا با
فرهنگ سازي، فرهنگ اصيل جوامع را تغيير دهد.
سلطه گران در اين راستا از ابزارهاي مجاز و غيرمجاز فرهنگي، تبليغاتي و رسانه اي
براي سلطه بر كشورهاي ضعيف بهره مي گيرند. تهاجم به فرهنگ و ارزش هاي جوامع ديگر و
تغيير آن راهي است كه در دستور كار استعمار فرانو قرار دارد.
پايه و اساس ديگر وجوه استقلال در استقلال فرهنگي نهفته است و سلطه ي واقعي قدرت ها
سلطه ي فرهنگي است؛ بدين معنا كه اگر ملتي بتواند فرهنگ، باورها، اعتقادات، رسوم و
ارزش هاي خود را در ملت ديگر نفوذ دهد و آن ملت را از فرهنگ، آداب، رسوم و ارزش هاي
خودش تهي نمايد، بر آن ملت سلطه ي حقيقي يافته است.
استقلال فرهنگي نهادينه شدن ارزش ها و هنجارهاي جامعه را در پي دارد كه نتيجه ي آن
مقاومت و ايستادگي در مقابل فرهنگ بيگانه است. بر اين اساس، فرهنگ و ارزش هاي هر
جامعه يك عنصر نيرومند در حفظ استقلال آن است.
در تعريف استقلال فرهنگي مي توان چنين بيان كرد: استقلال فرهنگي عبارت است از حفظ
فرهنگ و ارزش هاي جامعه از تهاجم فرهنگ بيگانه. به تعبير ديگر، استقلال فرهنگي
عبارت است از عدم وابستگي فكري و ارزشي به كشورهاي بيگانه، به ترتيبي كه كشور
بتواند با افكار و تمايلات و خصيصه هاي فكري خود زندگي كند. [6]
اهميت استقلال فرهنگي و جايگاهي كه فرهنگ در هويت بخشي و موجوديت جامعه دارد امروزه
بر كسي پوشيده نيست، زيرا فرهنگ تمام ابعاد زندگي جامعه را در بر مي گيرد. بالاترين
عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد فرهنگ آن است. فرهنگ يك جامعه يعني
تماميت باورها و ارزش هاي آن جامعه و همچنين آداب و رسوم برآمده از آن هنجارها و
ارزش ها. [7]
امام خميني (رحمت الله عليه) در مورد اهميت فرهنگ و استقلال فرهنگي مي فرمايد:
«اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد و با انحراف
فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد،
ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. استقلال و موجوديت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن
نشئت مي گيرد و ساده انديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد
ديگر يا يكي از آن ها امكان پذير
است.» [8]
به خاطر همين اهميت نقش فرهنگ در هويت و موجوديت جامعه است كه استكبار و نظام سلطه
اولين قدم را در جهت محو فرهنگ ديگر جوامع برمي دارد. عبارت فرهنگ زدايي، كه
استعمارگران در مورد زدودن آداب و رسوم ملل استعمارشده به كار مي برند، نشان دهنده
ي توجه آنان به عامل فرهنگ و تأثير آن بر سلطه ي سياسي بوده است. [9]
4ـ2. استقلال نظامي
قواي نظامي و انتظامي در اجراي نظم و امنيت در داخل، حفظ مرزها و جلوگيري از تجاوز
بيگانگان نقش بسزايي دارند. اسلام به اين بعد توجه دارد و جامعه را به آمادگي فرامي
خواند: «و أع دّوا لهم ما استطعتم م ن قوّه و م ن ر باط الخيل تره بون ب ه عدوّ
اللّه و عدوّكم»: [10] براي دفع دشمنانتان اسلحه هاي لازم جنگ و اسبان خوب، كه آن
ها را در راه خداوند تعالي براي جهاد پرورش داده ايد، حاضر و آماده كنيد. هميشه
تداركات براي شما آماده باشد تا به سبب آن، دشمنان الهي و دشمنان خودتان را
بترسانيد. با توجه به نقشي كه قواي نظامي در داخل كشور و حفظ مرزها دارد، استقلال
آن يك امر الزامي است. استقلال نظامي وقتي حاصل مي شود كه يك كشور، بدون اتكا به
بيگانگان، قدرت تجهيز نيروها و دفاع از خود را داشته باشد. به طور كلي، عوامل ذيل
در تأمين استقلال نظامي نقش دارند:
1ـ نيروي انساني متعهد و كارآمد و مشاركت فعال مردم در مواقع لازم.
2ـ تأمين تجهيزات نظامي در داخل و خودكفايي در توليد آن.
3ـ آموزش، تربيت و سازمان دهي نيروهاي نظامي با ابتكار داخلي و متخصيصين داخلي.
[11]
تجربه ي 8 سال جنگ با عراق و دفاع مقدس و تحريم هاي نظامي، از سوي كشورهاي
صادركننده ي تسليحات در جهان، فرصت استقلال اقتصادي را براي جمهوري اسلامي فراهم
كرد؛ به نحوي كه به گفته ي رهبر معظم انقلاب اسلامي، امروز ايران تنها كشوري است كه
به خواست هاي كشورهاي استعماري نه مي گويد و نيازمندي هايش را خودش تأمين مي كند.
امروز استقلال نظامي در ابعاد هوايي، زميني و دريايي و تأمين امنيت كشور كاملاً
مشهود است.
پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
|