(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 9  آبان  1391 - شماره 20345

«مرگ ثانيه ها»فقط براي همسايه نيست
خشت اول
ساعت 25
بوي بارون
رسيده
يادداشت 3


«مرگ ثانيه ها»فقط براي همسايه نيست

شبكه هاي اجتماعي، اين عبارتي است كه شايد زياد شنيده باشيم و زياد هم در اين مورد مطلب خوانده باشيم. سلبي و ايجابي. منتها امروز نگاه ما وراي اين بررسي هاي سطحي و عمقي، يك هدف بيشتر ندارد و آن اينكه، دنياي مجازي براي اين شكل گرفته كه انسان را تنبل كند و تا حد زيادي هم موفق بوده؛ غير از آنها كه شغلشان به نوعي ايجاب مي كند، با اينترنت و فضاي مجازي يك زندگي مسالمت آميز را داشته باشند، نگاهي به دور و برتان بيندازيد تا درك كنيد كه چگونه حضور نامرئي اينترنت و وب گردي، زندگي نسل ما را در برگرفته و گويا اگر روزي چندين ساعت را مقابل مانيتور به گشت زني در اين فضا نپردازيم، چيزي را گم كرده ايم؛ كارمند و دانشجو و بيكار هم نمي شناسد اين مغناطيس جذاب و بي انتها كه كهكشان وار، فضاي جديد در دل خود باز مي كند و تو را مي برد به تودرتوي ناشناخته هايي كه كنجكاوي و اعتياد توامان؛ انسان را در برابر آن ناتوان مي كند. خودتان محاسبه كنيد كه چه درصدي از عمرتان را روزانه در فضاي مجازي حضور داريد...اين يك روي سكه اينترنت است و روي ديگر، قصه شبكه هاي اجتماعي است كه با جذابيت بالا و ارتباط مجازي با دنيايي از ناشناخته ها و ناديده ها، تو را در خود غرق مي كنند و تو نيز بي آنكه بداني غرق شده اي و راهي براي نجاتت نيست، با لذت، ثانيه ثانيه عمرت را مي ريزي به پاي دريايي كه هرگز انتها ندارد و پاياني بر آن متصور نيست. شبكه هاي اجتماعي اين روزها، سبك زندگي ما را هدف گرفته اند؛ سبك زندگي كه ديگر طعم طبيعي ندارد و همه چيزش مجازي است؛ حتي خواب و خوراك و احساس و عاطفه و غم و شادي و...ما داريم مجازي مي شويم!
تحريريه نسل سوم
كلاهت را بچسب!
وقتي براي اولين بار صفحه آبي فيس بوك را باز مي كنيد با نوشته اي روي شكلي مواجه مي شويد كه نوشته خيالتان راحت باشد ما به صورت رايگان هميشه شما را با يكديگر پيوند مي دهيم. آن وقتها كه فيس بوك براي اولين بار وارد عرصه
شبكه هاي اجتماعي شده بود در رقابت با ياهو و گوگل از همين شعار ارتباط رايگان با همه استفاده كرد و حالا كمتر كسي است كه پاي اينترنت بنشيند و از فيس بوك استفاده نكند.
به اشتراك گذاشتن عكس و فيلم و موسيقي و پيدا كردن دوستان قديمي ابزار قدرتمندي بود كه جاي فيس بوك را ميان جوانان باز كرد ولي هنوز هم از نظر كاركردي مي توان فيس بوك را دوست نداشت. از تمام هشدارهاي جامعه شناسان و روانشناسان در اعتياد به فيس بوك كه بگذريم بايد گفت دنياي ما را اين شبكه ها تشكيل داده اند و همه دريافت هاي اطلاعاتي - تحليلي ما را اين شبكه ها تسخير كرده اند؛ به طوري كه گويي فرمان عقل و اراده ات در دست فضايي است كه قرار بوده دقايقي در آن به صورت مجازي قدم بزني اما حالا او همه زندگي ات را در دست گرفته و راهبر تو شده است؛ او مي گويد چه زماني، چه چيزي و براي چه كسي بنويسي و...
انگار وقتي فيس بوك را باز مي كني يك الگوي رفتاري تكراري تو را به خود مي خواند و هرجا كه اراده كند، مي برد و برمي گرداند؛ انگار داري در زمين بازي گروهي ايفاي نقش مي كني كه ناخواسته عضوي از آنها شده اي... و در اين ميان ساعت ها وقت خود را هزينه مي كني براي تماشاي دنيايي كه ديگراني از جنس خودت و با همين كليشه تكراري، ساخته اند؛ گويي همه با هم دور يك سفره نشسته ايم و تنها با نگاه كردن به يكديگر عمرمان را مي گذرانيم.
انگار هر وقت فيس بوك را باز مي كنيد بايد يك سري عكس ها و آدمهاي تكراري ببنيد كه بايد براي آنها لايك گذاشته شود يا اينكه زير هر نوشته يك مطلبي نوشته شود كه شما هم از گردونه اين نوشته ها عقب نمانيد در حالي كه از نوشتن آن هيچ هدفي را دنبال
نمي كنيد. انگار قبل از اينكه صفحات ديگر را ببينيد بايد
بي خود و بي جهت و يا دعوت براي همبازي شدن در نظرسنجي، فال گيري، بازي پوكر، مافيا و ... شركت كنيد. در بازار مكاره فيس بوك در صفحه خانگي به طور اجباري يك سري مطالبي گذاشته شده كه به طور اجتناب ناپدير ديده يا خوانده شود كه اين خودش ساعتها وقت نياز دارد. وقتي وارد مي شويد از هر چمن گلهاي رنگارنگي ديده مي شود كه به جاي عطر و بو تنها بر و رو دارند و اين گلها آن قدر گيجت مي كنند كه يادت مي رود دنبال چي بودي و چرا اينجا آمدي ... يه وقت به خودت مي آيي كه مي بيني نشستي عكس هاي پروفايل كسي ديگر را نگاه مي كني كه اصلاً او را نمي شناسي. از ميان 2هزار نفري كه در صفحه شخصي خود اضافه كرده ايد شايد 5نفر آنها را بشناسيد كه شايد در طول سال يكي دو تماس با آنها داشته باشيد.
داستان چيست؟
فيس بوك ( Facebook ) يك سايت به ظاهر اجتماعي است كه توسط مارك زاكربرگ
( Mark Zuckerberg ) در چهارم فوريه سال 2004
راه اندازي شد. زاكربرگ سايت فيس بوك را در اتاق خود در دانشگاه هاروارد آمريكا طراحي كرد و در تاريخ يادشده آن را به عنوان يك وب سايت اجتماعي مخصوص دانشجويان هاروارد افتتاح كرد. اما سايت او فراتر از محدوده يك دانشگاه و دانشجويان آن، خيلي سريع مورد توجه قرار گرفت و در مدتي كوتاه، ميليون ها نفر در همان چند ماه نخست، به عضويت آن در آمدند. پس از موفقيت چشمگير فيس بوك، زاكربرگ تصميم گرفت كارش را گسترش دهد. بنابراين او در اين راه از هم اتاقي خود داستين موسكوويتز ( Dustin Moskovitz ) كمك گرفت. تا آغاز تابستان همان سال، فيس بوك توسط هزاران نفر در بيش از45 دانشگاه آمريكا استفاده مي شد و اين آغاز راهي بود كه حالا به بزرگراه عجيب و غريبي ختم شده است؛ هم اكنون فيس بوك تشكيلات اداري مجهزي، شامل 7 ساختمان در پالوآلتو و صدها نفر كارمند دارد و زاكربرگ آن را يك اردوگاه شهري مي نامد و سايت فيس بوك پر مخاطب ترين وب سايت اجتماعي جهان است.
فيس بوك در حال حاضر بر اساس آمارهاي خود اين سايت حدود 845 ميليون كاربر فعال در سراسر جهان دارد ولي تعداد كاربراني كه در اين سايت عضو هستند خيلي بيشتر از اينهاست به طوري كه طبق آمارها از هر 5 كاربر اينترنت در جهان يك كاربر در فيس بوك عضو شده است. از جمعيت كل آمريكاي شمالي 50درصد از مردم فيس بوك استفاده مي كنند. 57درصد كاربران فيس بوك زن هستند و 43درصد مردها را شامل مي شود. آمارهاي اعلام شده حاكي از اين است كه از ميان كاربران فيس بوك 425 ميليون صفحه شخصي خود را علاوه بر كامپيوتر در گوشي هاي تلفن همراه خود نيز استفاده مي كنند. مارك زاكربرگ در حال حاضر بيش از 17ميليارد دلار درآمد دارد كه تخمين زده مي شود كه هر سال يك ميليارد دلار به اين سرمايه افزوده مي شود.
آمارهاي جالب درباره كاربران فيس بوك را مي توان در گزارش سايت اقتصادي بيزينس تايم مشاهده كرد. از ميان كاربران اين سايت 48درصد را سنين 18 تا 34 سال تشكيل مي دهند كه بيشتر آنها كساني هستند كه هنوز ازدواج نكرده اند و آن طور كه در اين گزارش نوشته شده هر سال به اين تعداد اضافه مي شود كه رشد آن 74درصد تخمين زده
مي شود. 72درصد مجردين آمريكا از فيس بوك استفاده مي كنند كه اين رقم در كشورهاي ديگر جهان 70درصد كاربران اينترنتي است كه هنوز تشكيل خانواده نداده اند. بر اساس آمارهاي ارائه شده در اين سايت بيش از 700ميليارد دقيقه در ماه در فيس بوك وقت صرف
مي شود كه محدوده زماني بين ساعت هاي كار و تفريح جوانان را تشكيل مي دهد.
دنياي تو عوض مي شود
ولي قسمت برنده اين شمشير دو لبه علاوه بر استفاده غالب از آن توسط دستگاه جاسوسي آمرسكا اين است كه بسياري از مردم فيس بوك را بي هدف يا به هدف كشتن وقت به كار مي برند در حالي كه مي توانند آن را در بسياري از فعاليت هاي مفيد ديگر در اينترنت استفاده كنند.
به طور كلي فضاي مجازي نه تنها براي جوانان جذابيت دارد بلكه براي افراد بزرگسال نيز جذابيت ايجاد كرده و موجب مي شود افراد ساعتها از اوقات كاري و حتي فراغت خود را دراين زمينه صرف كنند. اما درباره فيس بوك و چت روم ها و فضاهاي مجازي گفت وگو اين نكته وجود دارد كه افراد بدون اينكه نياز باشد چهره واقعي خود را نشان دهند مي توانند با افراد ديگري در تماس باشند و با آنها مكالمه كنند و خود غير واقعي شان را كه هميشه به آن تمايل دارند بروز دهند.
ديلي ميل يكي از روزنامه هاي كشور انگليس گزارش جالبي از استفاده مردم اين كشور از اينترنت منتشر كرده كه احساس كمبود محبت و تنهايي شديد در مردم موجب شده تا آنها بيشتر به شبكه هاي اجتماعي همچون فيس بوك گرايش پيدا كنند. به نوشته اين روزنامه يك سوم از انگليسي ها بيشتر وقت را صرف صحبت كردن با ديگران در فضاي مجازي و به خصوص فيس بوك مي كنند تا تعامل با دوستان شان در فضاي زندگي واقعي؛ چرا كه در اين محدوده است كه به راحتي و با خونسردي به يكديگر دروغ مي گويند!
به نظر مي رسد مردم انگليس از اينكه در شبكه هاي اجتماعي در مورد كار و ويژگي هاي شخصيتي شان به ديگران دروغ مي گويند، كاملا احساس خوشحالي مي كنند و از اينكه طرف مقابل را سر كار مي گذارند، لذت مي برند.
اين تحقيقات كه از دو هزار كاربر انگليسي به عمل آمده حاكي از آن است كه يك سوم كاربران تاييد كردند براي جلب توجه طرف مقابل و بهتر جلوه دادن خود به راحتي دروغ مي گويند. تحقيق فوق نشان دهنده آن است كه يك سوم افراد تاييد مي كنند بيشتر وقت شان را به صورت آن لاين با افراد غريبه در شبكه فيس بوك سپري مي كنند و ديگر وقت و حوصله براي صحبت با دوستان واقعي شان را ندارند. آنها مي گويند كه از گفت وگوي آ نلاين با
غريبه ها احساس دلگرمي و اطمينان بالائي مي كنند و به راحتي مي توانند با هم از اين طريق درد دل كنند.
نتايج اين تحقيقات جالب نشان مي دهد: «26 درصد افراد در جامعه انگلستان به دليل احساس تنهايي، از شبكه هاي اجتماعي مجازي استفاده كرده و همچنين 33 درصد كاربران هم از آن به عنوان وسيله اي استفاده
مي كنند كه به آنها كمك مي كند تا دوستان جديدي پيدا كنند.
از ديگر داده هاي جالب اين تحقيقات آن است كه 27 درصد كاربران علت رو آوردن به اين شبكه ها را ناشي از كمبود محبت در خانواده و تنهايي شديد عنوان كرده و مي گويند: ما ترجيح مي دهيم به جاي ايجاد روابط چهره به چهره و يا تلفني، از پيام راه دور و متني استفاده كنيم.
كارشناسان اجتماعي انگليسي اعتقاد دارند كه مردم به ويژه نسل جوان، اين روزها آن قدر با شبكه هاي اجتماعي نظير فيس بوك انس گرفته اند كه از درك حقايق دنياي بيرون و واقعي غافل مي شوند و حتي كار به جايي مي كشد كه خاطرات و وقايع مهم زندگي خود در دنياي بيرون را به دست فراموشي مي سپارند و در كل يك هويت مجازي پيدا مي كنند. تحقيق ديگري در اين زمينه نشان مي دهد 3 درصد از كساني كه در اين شبكه فعالند چنان دچار اعتياد به آن شده اند كه حتي 48 ساعت بدون حرف زدن با خانواده خود پاي آن مي نشينند.
براي همسايه نيست!
آمارها مربوط به كشورهاي ديگر بود و بيشتر انگليسي هاي باهوش و مرموزي كه سالهاست با سياست هايشان همچون روباهي مكار، دنيا را رصد كرده اند؛ پس شك نكنيم كه اين آمارها براي كشور ما هم تا حدودي صادق است. چرا فكر مي كنيم كه ما معتاد اينترنت نمي شويم؟ چرا تصور مي كنيم ما در حال كسب اطلاع از اينترنت و شبكه هاي اجتماعي هستيم و ديگران، غرق دنياي مجازي شده اند و يادشان رفته زندگي حقيقي هم وجود دارد؟ چرا خيال مي كنيم ما هرگز در چاه تاريك و عميق، زندگي مجازي اينترنتي فرو نمي رويم؟ اطرافتان را نگاه كنيد، زندگي ما بر اساس دنياي مجازي پيش مي رود، ديدني هاي ما در آن است، ناگفته هاي ما آنجا منتشر
مي شود، دوستان ناديده ما آنجا برايمان هورا مي كشند، مخالفان ناديده ما را در اين فضا، نقد مي كنند، غم و شادي ما حاصل از معجوني است كه نمي دانيم چيست و محصول كيست اما شديدا روي ما تاثير مي گذارد، تعداد دوست و تعداد لايك، حيات ما را قبضه كرده و خواب و خوراك ما شده اينكه ببينيم در همسايگي مجازي و يا در دوردست ها چه كسي چه عكس تازه اي را به اشتراك گذاشته و ...هيچ كس منكر فوايد اينترنت نيست اما حرف ما اين است كه دنياي مجازي، زندگي حقيقي ما را از ما گرفته است؛ باور كنيم كه كم كم داريم كشورهاي اروپايي و امريكايي را هم پشت سر مي گذاريم و خودمان در غرق شدن مجازي، صاحب رتبه مي شويم! ايراد از كجاست و كجا كم كاري شده...اين يك هشدار بود براي اينكه يادمان باشد؛ فضاي مجازي هرقدر هم مفيد باشد، سرمايه اي را از ما مي گيرد كه هيچ معادلي ندارد و هيچ بازگشتي براي نمي توان تصور كرد؛ يك معامله تمام باخت است؛ فروختن ثانيه هاي ارزشمند عمر و به ويژه جواني...حواسمان باشد!
اين يك هشدار است در خصوص تغيير وحشتناك سبك زندگي نسل ما كه اغلب ساعات شبانه روز و بهترين اوقات خود را پاي اينترنت
مي گذرانيم و دريافتي ما از اين شغل جديد و زندگي مجازي تنها اين است كه عمرمان به راحتي در ميان صفرويك جهاني از بين مي رود.
چه بايد كرد؟
اين البته سؤالي است كه نخبگان جوان كشور بايد پاسخ بدهند، اينكه از ظرفيت فوق العاده فضاي مجازي و رجوع و اعتماد همه جانبه نسل جوان به اينترنت به عنوان يك خانه مجازي، چطور استفاده كنيم؟ چه كنيم كه اولا از اين وب گردي گاه بي فايده، بهترين بهره را ببريم و دانش كاربران ايراني را افزايش بدهيم و ثانيا، از اين عرصه بي نظير عرضه اطلاعات در شكل ها و وجوه مختلف، طوري استفاده كنيم كه تنها و تنها تماشاچي و مصرف كننده، كارتل ها و كمپاني هاي آنها نباشيم تا محصول دلخواه آنها، در زمين زراعي ما و آينده نظام، رشد و نمو داشته باشد. اين عرصه، بدون ترديد از بركات دنياي ارتباطات است، چه بهتر كه با فكر و ايده برتر، زمين بازي را عوض كنيم و از اين بازيگران خلاق و باهوش و به قولي «پاي كار» به نفع انقلاب و كشور استفاده كنيم. اين تلنگر اصلي گزارش امروز ماست كه البته در زيرمجموعه «اصلاح سبك زندگي» در صفحه نسل سوم ادامه خواهد داشت. شما هم دست به قلم شويد!
 


خشت اول

كاش كمي خجالت بكشيم
شرايط كشور در يك وضعيت يگانه قرار دارد و تا كنون اين طور از دوست و دشمن، تحت فشار قرار نگرفته بوديم؛ دوست البته منظور همسايه هايي داخلي و خارجي است كه به ظاهر دلسوز نظام هستند و در باطن، به دنبال گرفتن و طبخ گربه كره زمين. از سوي ديگر مردم نجيب و عزيز ما با ايمان و اعتقاد به نظام، سخت ترين مشكلات اقتصادي را دارند تحمل
مي كنند، هم نسلهاي ما، اگر در شرف ازدواج بوده اند، با دلواپسي تقويم را نگاه مي كنند و اگر در فكر ازدواج بوده اند، شديدا دچار ياس شده اند اما همچنان معتقدند آينده روشن اين كشور در دستان خودشان خواهد بود. قيمت يك متر زمين، اجاره يك خانه 40 متري، كمترين مايحتاج يك نوزاد، لوازم خريد يك شام ساده، يك خودروي دست دوم ايراني و...
مي دانيم چقدر شده و دست برقضا داريم در اين جنگ تمام عيار، مقاومت نشان مي دهيم اما توقع هم داريم؛ توقع مان جداي بحث همراهي شبانه روزي مسئولان با مردم و تلاش واقعي و پرهيز از دعواهاي سياسي و نامه نگاري هاي بيهوده، يك چيز ديگر هم هست: كم كردن هزينه هاي بي جهت. امروز در خيلي از شركت ها و سازمان هاي دولتي، حقوق كارمندان با تاخير، با تعديل و گاه با حذف برخي رديف هاي ثابت پرداخت مي شود و همچنين در بعضي شركت ها، برخي نيروها، تعديل و از كار بيكار مي شوند؛ اين ها نشان از كسر بودجه كشور دارد؛ كه مي توان با تدبير در بودجه ها و اعتبارات، فشار زندگي را با فشار رواني ديگر مخلوط نكرد.
يك سرچ ساده در گوگل نشان مي دهد، روزانه در اين كشور بالغ بر 50 همايش و جشنواره و كنگره و نشست و هم انديشي برگزار مي شود؛ آخر به چه حسابي؟ با چه خروجي مفيدي؟ بر اساس كدام نيازسنجي؟ با كدام مخاطب؟ همين كنگره بزرگداشت يك شاعر عزيز، چند روز پيش با حدود 30 نفر برگزار شد، آيا بدون بودجه بيت المال به صورت خصوصي بوده است؟! قطعا پاسخ منفي است. يا يكي از نهادهاي شبه دولتي، هفته اي نيست كه يك جشنواره يا همايش را برگزار نكند، كمي كه سرك بكشيد، متوجه مي شويد، جايزه ها نصف شده، حقوق داوري ها پرداخت نشده، هزينه هاي جاري برگزاري به شكل نسيه پرداخت شده و...مگر مجبوريم؟ واقعا اگر همايش گل و گياه پاييزه و جشنواره انجير و همايش برترين هاي املاك و...برگزار نشود، مي ميريم؟ از مردمي كه در كوچه و خيابان با پيشاني هاي درهم كشيده از كنار هم عبور مي كنند و بيلبوردها و تبليغات اين همايش ها را
مي بينند، خجالت نمي كشيم؟ آن قدر در كشور همايش و كنفرانس و نشست برگزار مي شود كه يكي دو سايت اختصاصي فقط براي ارائه آمار اين همايش ها در كشور راه اندازي شده است!
درست مثل رفتار رسانه ملي، يك برنامه مفيد و كاربردي در خصوص فضاي اين روزهاي كشور توليد و پخش نمي شود. حتي برنامه صرفه جويي برق كه با اجراي خنده دار سه زن از شبكه سه پخش مي شود، نمايش مد لباس و كالاست. برنامه هاي خانواده و سريال هاي نمايشي هم همين طور. انگار اصلا مردم در اين رسانه نقشي ندارند و رسانه هم وظيفه اي در قبال آنها ندارد. گويا توصيه به «مصرف» جاي توصيه به «صرفه جويي» را در فرهنگ رسانه اي گرفته است و از ما هم كاري ساخته نيست!
نكته جالب تر اينكه، همه به همه مي آيند؛ معاون وزير ورزش گفته به ثبت احوال نامه نوشتيم كه دلايل طلاق را براي ما ثبت كنند! آقايان زحمت مي كشند مي خواهند بررسي كنند كه علت طلاق ها چيست؟ اصلا به فكر اين نيستند كه كاري كنند كه ازدواج ها سهل تر برگزار شود؛ مسلم است كه وضعيت اقتصادي در ازدواج و طلاق به شدت تاثير گذار است؛ حتي اگر جناب وزير محترم فرموده باشند شرايط اقتصادي زياد تاثير ندارد! يا دبير شوراي فرهنگ عمومي كشور كه جزء اصلي ترين نهادهاي فرهنگ ساز در كشور است به خاطر دو شغله بودن، اصلا فرصت تشكيل جلسه براي تبيين فرهنگ عمومي كشور را ندارند و در جلسات تشكيل شده هم نهايت، روزهاي تقويم را ثبت و ضبط مي كنند! واقعا همين هم خيلي است. در چنين شرايطي است كه همه راه ها به مردم ختم مي شود، مردمي كه هم بايد فرهنگ سازي كنند، هم بايد صرفه جويي كنند و هم اين همه بي تدبيري را تحمل كنند و دست آخر پاي نظام بايستند ولي آن آقاي مدير، خيلي راحت پشت تريبون برود و از دستاوردهاي جشنواره اگزوزهاي موتوري و همايش پيوند تيغ و برگ گل سخن بگويد...كاش علاوه بر عذرخواهي كه اصلا بلد نيستيم، كمي از مردم عزيزمان خجالت مي كشيديدم؛ از پدري كه بايد شهريه دانشگاه فرزندش را بدهد، مايحتاج خانه را تامين كند و مراقب باشد، بيمار نشود كه هزينه بيمارستان خيلي سنگين است و...خدايا مراقب برخي مسئولان بي فكر كشور باش كه دل شكسته مردم اگر آه بكشد...راستي بازگشت شيرين «كامران نجف زاده» به اخبار و به ويژه صرفا جهت اطلاع را تبريك مي گوييم. حداقل دلگرمي بازار سرد رسانه ملي است كه يادش رفته، مردم دوست دارند خودشان، حرف ها و گلايه هايشان را در قاب تلويزيون ببينند؛ خدا قوت كامران جان! فقط مواظب باش انتقادهاي سازنده ات با سخني كه بوي تحقير و خفيف كردن ديگران دارد ، ناشنيده نماند .
 


ساعت 25

موشي كوچك هر روز با ترس و وحشت به زندگي خود ادامه مي داد. موش بيچاره با ديدن خواب گربه قدرتمند در اطراف لانه اش بارها از خواب با حالتي آشفته بيدار مي شد. سرانجام موش به اين نتيجه رسيد كه نمي تواند با اين وضع به زندگي ادامه دهد. خوشبختانه موش با يك جادوگر برخورد كرد و با التماس از او خواست كه تبديل به يك گربه قدرتمند شود .
اما چندي نگذشت كه موش گربه شده، دوباره دچار همان مشكل شد. زيرا او هنوز يك موش و يا بهتر بگوييم يك گربه ترسو بود. موش كه گربه شده بود بار ديگر به ساحر التماس كرد. زيرا او هرگاه با سگ بزرگي برخورد مي كرد، بي اختيار از ترس مي لرزيد. ساحر بار ديگر در خواست او را بر آورده ساخت. موش كوچك به يك سگ بزرگ تبديل شد. موش كه حالا سگ شده بود، ببر وحشي و درنده اي را ديد و بار ديگر از ترس و وحشت به خود لرزيد. دوباره به سراغ ساحر رفت و از او كمك خواست. اما اين بار جادوگر درخواست موش را رد كرد و ديگر حاضر به كمك به موش نشد .
ساحر به موش گفت: تو را به قيافه واقعي خودت تبديل خواهم كرد. زيرا متوجه شدم سحر من در تو تاثيري
نمي كند. من نمي توانم ترس و وحشت تو را از بين ببرم. حتي اگر بدن قدرتمندي مانند ببر به تو بدهم باز هم قلبي مانند موش خواهي داشت . ..
مهاتما گاندي
 


بوي بارون

دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظه«مي» نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد
دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد
«لبيك علي» قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد
يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد
پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد
مهدي رحيمي
 


رسيده

«مانده باشي معطل، نداني بايد سرخورده باشي يا پرشور، اميدوار باشي و مژده بدهي، يا سكوت كني و بگذاري اوضاع فروتر برود، دفاع كني و بشارت بدهي به گشايش، يا فعلا
بي خيال شوي و دم برنياوري، اصلا شايد به اين فكر هم بيفتي كه نكند آرمان هايت كشك بود، نكند مبارزه معنا ندارد، نكند تو تاب و طاقت مقاومت نداري...
به اين فكر هم شايد بيفتي كه تا حالا اين مدل مشكلش را نديده بودي كه دم از مبارزه و استقامت مي زدي...
اصلا تا اين مرحله برسي كه «متي نصرالله»؟ پس!
و اين شك مثل خوره به جانت بيفتد و در اين برزخ به اين سو و آن سو بكشاندت...
¤
نيمه شب باشد، بروي توي سايت و متن تمام بيانات اين چند روز سفر را بگيري... و اول هم بيانات در جمع جوانان و بعد در جمع مردم، روز اول...
و فقط شرمنده شوي، فقط فقط شرمنده...
و بعد، اميدوار، پرشور، مژده ده، با آرمان، مقاوم و مستقام (مستقوم)...
¤
نصرالله رسيده است، براي من نصأالله تو.. شماييد و
حرف هايتان، شماييد و آن ديد وسيع، آن استحكام دل، آن ايمان به راه، آن اميد و شور و نور... آن ايمان محكم، به حضرت حق، به مردم و به من... به رسالت اصلي من و دوستانم...
فقط، شرمنده ام از آن فكرها، از آن كوچكي ها، از آن
بي ايماني ها... مرا ببخش!»

پي نوشت: حس و حال مردم خراسان شمالي را من درك مي كنم، حسي مثل حس وداع از حرم حضرت رضا(ع)، حسي كه ظهر يكي از روزهاي اوايل آبان 89 تجربه اش كردم، دل تنگي... گمشدگي و گم گشتگي...
زهرا بخشي نيا. قم
 


يادداشت 3

صبح از در خانه كه مي خواهي بيرون بروي كمي بيشتر جلوي آينه معطل كني چون حس مي كني لباست چروكيدگي دارد و بعد مي بيني زماني براي اتوكشيدنش نداري. براي همين كيفت را طوري مي اندازي كه چين و چروكها زير بند كيف پنهان شوند. داري راه مي افتي كه گ ل هاي خشك شده روي كفش توجهت را جلب مي كند؛ ديرت شده، با دستمال كاغذي توي كيفت خيلي سطحي دستي به سر و گوش كفشها مي كشي و خاك را طوري روي آن پخش مي كني كه همه جايش يكدست شود، طوري كه خيلي توي ذوق نزند .
در راه ايستگاه اتوبوس وقتي به خانه هايي مي رسي كه
شيشه هايشان عكس تو را منعكس مي كنند، مدام سعي
مي كني با دقت بيشتري چروك لباس را پنهان كني . توي اتوبوس تمام حواست به پيراهنت است و اينكه كسي متوجه شلختگي امروزت نشود؛ ايستادنت، تكيه دادنت و حتي
نشستن ات با كمي حيا همراه مي شود، به محل كار هم كه
مي رسي، سعي مي كني با كساني كه رودربايستي بيشتري داري روبه رو نشوي، فوري پشت ميزت مي روي تا كفش هايت را از ديد عموم خارج كني .
اما قصه همين طور تمام نمي شود؛ امروز از آن روزهاست! و درست به همين علت استكان چاي از دستت رها مي شود و روي شلوارت مي ريزد؛ از يك طرف اگر آن را بشويي، خشك كردنش به اين آساني ها ممكن نيست و از طرف ديگر اگر رهايش كني، لكه چاي رويش جا خوش مي كند. دل را به دريا مي زني و تصميم مي گيري تا آخر روز از پشت ميزت بيرون نيايي و هر كس هم صدايت كرد، با بهانه اي جواب رد به او بدهي .
برگشتن به خانه سخت تر است؛ توي اتوبوس معذب تر
مي ايستي و راه تا خانه را دو قدم يكي مي پيمايي و فقط وقتي نفس راحت مي كشي كه رسيده باشي به خانه و در را پشت سرت ببندي .
قبل از هر چيز به كفش ها واكس مي زني، بعد شلوارت را به آب و پودر مي سپاري و دست آخر هم پيراهنت را اتو مي كني .
و تازه شايد آن وقت، فرصت كني كه يادت بيايد امروز به كفش و كيف و لباس هيچ بني بشري توجه نكرده اي !
وجيهه طاهري
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14