(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 9  آبان  1391 - شماره 20345

بهترين كار براي بهترين مردم
زيارت جامعه يادگار امام هادي(ع)
راه شناخت حقانيّت حكومت علوي و اسلامي


بهترين كار براي بهترين مردم

قادر كريمي پور
بهترين كارها واقعاً چيست؟ اگر بخواهيم جزو كساني باشيم كه بهترين كارها را انجام مي دهند، چه كار كنيم؟
انسان بطور طبيعي كمال گراست و در ميان مراتب و سطوح كمالي نيز بهترين ها و سطح عالي و بلكه غايي آن را مي جويد؛ هر چند كه شرايط انساني در دنيا به وي امكان نمي دهد تا در كمالي به تماميت آن برسد، افزون بر اينكه تماميت به يك معنا همان خدا بودن نه خدا شدن است كه دست نيافتني است و تنها انسان مي تواند به جايي برسد كه امكان -خدايي شدن براي يك مخلوق وجود دارد؛ چنان كه پيامبر(ص) و معصومان(ع) به چنين جايگاهي از كمال دست يافتند و خدايي شدند.
لزوم كمال گرايي انسان
خداوند از انسان ها خواسته است كه همواره كمال گرا باشند و برترين و بهترين ها را غايت خود قرار دهند. در ميان بهتر و بهترين، خوب و خوب و خوب ترين، نيك و نيكوتر و نيكوترين و زيبا و زيباتر و زيباترين، آن صفت تفضيلي را برگزينند كه به يك معنا تمام است و در برتري براي مخلوق، برتر از آن متصور نباشد. از اين رو خواهان انتخاب احسن در هر كار خوبي است. (نساء، آيه 86؛ اعراف، آيه 145) خداوند نيز اين گونه عمل مي كند و براي همين اگر كار خوبي انجام دهيم بهترين را نصيب ما مي كند و پاداش مي دهد كه نه چشم ديده و نه گوش شنيده و نه به قلب و ذهن كسي خطور مي كند. (نحل، آيات 96 و 97 و آيات ديگر).
مشكل ما آدم ها در زندگي اين است كه با امور بسياري سر و كار داريم. در اين امور همواره مواجه با اموري از جنس بد و خوب و زشت و زيبا و حق و باطل هستيم. در ميان خوب ها نيز با مواردي مواجه مي شويم كه در يك كاري يكي خوب يكي خوب تر و آن سومي خوب ترين است. مثلا كتاب هاي زيادي است كه برخي باطل و بد و زشت و برخي ديگر خوب است. در ميان كتابهاي خوب نيز مواجه با كتاب هاي در سطوح خوب تر و خوب ترين هستيم. از سويي وقت و عمر زيادي هم نداريم كه به همه بپردازيم و ناچار بايد دست به انتخاب بزنيم. اين جاست كه نشان مي دهيم كه چه انسان با فهم و با شعوري هستيم و ارزش و اعتبار خود را اين گونه به نمايش مي گذاريم.
اگر بخواهيد خود يا ديگري را بر ترازوي ارزيابي قرار دهيد و ارزش و ارجمندي هر كسي را بسنجيد مي بايست به انتخاب هاي او توجه كنيد. انتخابها نشان مي دهد كه در چه درجه و سطح از شعور و ادراك است و مي فهمد چه كاري را انجام دهد كه بيشترين سود براي خود و ديگران را به همراه دارد. بنابراين، اگر شخص همواره در ميان خوب و خوب تر و خوب ترين، انتخاب خوب ترين را داشته باشد نشان مي دهد كه سطح فهم و شعور و ادراك او بيش از همه است و همين مساله نيز موجب ارزشمندي انتخاب بلكه خود او مي شود. پيامبر(ص) مي فرمايد: اعظم الناس قدرا من ترك ما لايعينه ارجمندترين مردم كسي است كه آنچه را كه برايش سودي ندارد رها كند. (الامالي، صدوق، ص 73) در حقيقت ترك كارهاي بيهوده نشان مي دهد كه تا چه اندازه براي خودش ارزش قايل است. از اين رو بايد همواره نه تنها بيهوده را رها بلكه در ميان با فايده ها، بهترين ها و احسن آن را انتخاب كند.
بندگي خدا، بهترين عمل
شكي نيست كه بندگي خدا بهترين كار است؛ چرا كه تنها راه رسيدن به يقين شهودي (حجر، آيه 99: و خدايي و رباني شدن (آل عمران، آيه 79) و رهايي از نواقص و بدبختي هاي دنيا و آخرت است. (سوره عصر و آيات ديگر) اصولا انسان براي بندگي آفريده شده است. (ذاريات، آيه 56) امام سجاد(ع) در اين باره مي فرمايد: من عمل بما افترض الله عليه فهو من خير اللناس؛ كسي كه به آنچه خداوند بر او واجب ساخته عمل كند از بهترين مردمان است. (جهاد النفس، ص 237)
اما بندگي خدا به معناي خدايي شدن، معنايي جز داشتن صفات كمالي در حد برترين ها و بهترين ها ندارد. پس بنده خوب خدا كسي است كه بهترين ها را در صفات خوب و فضايل انساني داراست. بر همين اساس بايد در اخلاق داراي خلق عظيم باشد (قلم، آيه 4) و با مردم خوشرفتار و آدمي خوشخو باشد؛ چرا كه پيامبر(ص) ماموريت داشته تا مردم را خدايي كند و اخلاق خدايي را به ايشان بياموزد و تعليم و تزكيه كند. از همين رو ماموريت خودش را كه در قرآن به تعليم و تزكيه تعبير شده (بقره، آيه 151) اتمام مكارم الاخلاق تعبير مي كند.
روايات امامان معصوم، بهترين مردم را كساني دانسته كه بيشترين نفع را به مردم مي رسانند. پس تنها خوش خويي به درد نمي خورد. اگر واقعاً مي خواهيم عنوان بهترين مردم را براي خود به ثبت برسانيم مي بايست سودمندترين كس به مردم باشيم. پيامبر(ص) در اين باره مي فرمايد: خيركم عندلله انفعكم للناس بهترين شما كسي است كه سودمندترين و نافع ترين كس به مردم باشد.
در اين ميان نزديك ترين مردم به انسان بيشترين توقع و انتظار را دارند و در ميان نزديكان همسر، انتظارات بيشتري دارد كه از شخصي كه به عنوان بهترين شناخته مي شود، بهره مند شود. اين در حالي است كه ما عادت كرده ايم در جامعه بهترين و در جامعه كوچك خانه و خانواده اگر بد و يا بدترين نباشيم ولي بهترين نيستيم. از همين رو در ميان بهترين ها، بهترين كس آن است كه در خانه اش بهترين باشد. حضرت فاطمه زهرا(س) در اين باره مي فرمايد: خياركم الينكم مناكبه و اكرمهم لنسائهم؛ بهترين شما كساني اند كه با مردم نرم ترند و زنان خويش را بيشتر گرامي مي دارند. (دلائل الامامه، ص 76)
بنابراين، اگر مي خواهيم خوب ترين و بهترين باشيم بايد از خود با خدا شروع كرده و سپس با همسر و خويشان و آنگاه به جامعه برسيم. در اين صورت است كه موفق خواهيم شد بهترين مردم باشيم. اگر اين گونه عمل كنيم مي توانيم اميدوار باشيم كه در دنيا و آخرت هرچه خير است نصيب و بهره ما خواهد شد و ما سعادت را براي خود و ديگران به ارمغان خواهيم آورد.
 


زيارت جامعه يادگار امام هادي(ع)

درباره ويژگي هاي انسان كامل مطالب فراواني در قرآن مجيد و روايات و ادعيه و زيارت ها و نيز در كتاب هاي كلامي و فلسفي و عرفان مطرح شده است. علت توجه زياد به اين موضوع، نقش و جايگاه خاص انسان كامل به عنوان خليفه خداي سبحان است كه هم در عالم تكوين مسئوليت خطيري دارد و هم در عالم تشريع، و از آنجا كه هر فيض و عنايت الهي به واسطه و در پرتو او به ساير موجودات مي رسد، لازم است كه درباره ابعاد گوناگون وجودي وي مطالعات بيشتري - افزون بر آنچه در حال حاضر در دسترس است- صورت گيرد. پژوهش درباره انسان كامل فقط تحقيق علمي نيست، بلكه در عرصه عمل هم فوايد بي شماري دربردارد.
يكي از كاربردهاي آن ارتباط بهتر و صحيح تر با او براي نايل شدن به فيوضات الهي است كه در قالب زيارت و توسل و ياري خواهي از ارواح مقدس و مطهر مطرح است. كاربرد ديگر آن در بحث شفاعت است و اين كه آيا در برزخ هم، شفاعت وجود دارد يا مختص به عالم قيامت است؟ واين كه چند نوع شفاعت وجود دارد و حد و اندازه آن چيست؟ و مباحثي از اين قبيل.
درباره اوصاف انسان كامل در زيارت نامه ها هم سخن به ميان آمده است. زيارت يا مأثور است يا غير مأثور. زيارت غير مأثور از سوي افرادي مثل عالمان دين براي گفت وگو با زيارت شونده بيان شده است و زيارت مأثور جملاتي است كه اهل بيت عصمت و طهارت آن را بيان فرموده اند.
زيارت مأثور از آن رو كه از زبان مبارك و مطهر ولي الله مطلق صادر شده، ارزش و اهميت فوق العاده اي دارد، زيرا در سايه آن مي توان به منزلت و جايگاه زيارت شونده پي برد. نيز در پرتو آن با علوم و معارفي كه افراد اندكي توانايي ابراز آن را دارند، آشنا مي شويم؛ علوم و معارفي كه مي توان از آن به عنوان حجتي گويا در مباحث دقيق معرفت الله بهره مند شد.
زيارت جامعه
زيارت نامه هايي كه تحت عنوان زيارت جامعه ياد شده اند، مضاميني اند كه به وسيله آنها مي توان همه ائمه هدي (عليهم السلام) را زيارت كرد. شايد علت ديگر اين وجه نام گذاري، تصوير نسبتا جامعي است كه در اين زيارت ها از ائمه (عليهم السلام) ارائه شده است.(1)
زيارت جامعه، زيارتي است كه آن را شيخ طوسي در تهذيب و شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه نقل كرده اند. مرحوم مجلسي درباره آن مي گويد: اين زيارت بهترين زيارت جامعه از نظر متن و سند و فصيح ترين و بليغ ترين آنهاست. پدر ايشان نيز در شرح من لايحضره الفقيه مي گويد: اين زيارت، بهترين زيارت و كامل ترين آنهاست و من همواره در پرتو آن به زيارت ائمه (عليهم السلام) در اعتاب مقدسه نايل مي شدم. (2)
شرح هاي زيارت جامعه
به علت محتوا و مضمون بي نظير و معارف عرشي زيارت جامعه، شرح هاي ارزشمند و در خور توجهي بر آن نوشته شده است كه در ذيل به نمونه هايي از آن اشاره مي شود:
1- شرح الزياره الجامعه الكبيره ، اثر مولا محمدتقي مجلسي (0701هـ) كه در ضمن لوامع صاحبقراني طرح شده است؛
2- شرح الزياره الجامعه الكبيره ، اثر بهاءالدين سيدمحمد نائيني مختاري، معاصر شيخ حر عاملي؛
3- الاعلام اللامعه في شرح الجامعه، اثر سيدمحمد طباطبائي، جد سيدمهدي بحر العلوم؛
4- الانوار اللامعه في شرح الجامعه ، اثر سيدعبدالله شبر؛
5- شرح الزياره الجامعه الكبيره ، اثر شيخ احمد احسائي؛
6- الانوار الساطعه في شرح زياره الجامعه ، اثر شيخ جواد كربلايي؛
7- شرح زيارت جامعه كبيره، اثر ميرزا علي نقي طباطبائي؛
8- شرح زيارت جامعه كبيره، اثر ميرزا محمدعلي چهاردهي؛
9- شرح زيارت جامعه كبيره، اثر محمدهادي شيخ الاسلامي.(3)
01- يكي از شرح هاي زيباي اين زيارت نامه، شرح فيلسوف و عارف معاصر آيت الله شيخ عبدالله جوادي آملي تحت عنوان «ادب فناي مقربان» است. با آنكه اين شرح هنوز كامل نشده، ولي برخي از مجلدات آن سه بار و برخي چهاربار تجديد چاپ شده است. (4)
به سبب ويژگي هاي شايان توجه و درخشاني كه در اين شرح وجود دارد، چكيده بسيار فشرده اي از بخش هايي از آن را ارائه مي كنيم.
منشور امامت
زيارت جامعه، بسان سيل از كوهسار وجود هادي امت، حضرت ابوالحسن ثالث، علي بن محمدنقي(ع) سرازير شده است و در آن در پوشش بيان فضائل انسان كامل، معارف عميق توحيدي و ولايي، مطرح شده است.
امام هادي(ع) در اين زيارت، ائمه اطهار را با جلوه هاي گوناگون مطرح ساخته تا زائر، آنان را از زواياي مختلف تماشا كند و آنان را الگوي خود قرار دهد.
در اين زيارت، مهمان با انواع غذاهاي امام شناسي، بزرگ داشته مي شود. در واقع اين بيانات عرشي امام علي النقي يك دوره امام شناسي است.
متن اين عبارت ها به گونه اي است كه صدور آن از غير معصوم محال است؛ وانگهي مضامين آن با قرآن هماهنگ است و اين، نكته اي است كه پژوهشگر را از بحث سندي آن بي نياز مي سازد.
شخصي به نام موسي بن عبدالله نخعي به حضرت علي النقي(ع) عرض كرد: يابن رسول الله! مرا به زيارتي با بلاغت كامل آموزش ده كه هرگاه درصدد بودم يكي از شما را زيارت كنم، از آن طريق باشد. آنگاه حجت علي الاطلاق خداوند متعال، امام هادي(ع) اين زيارت را بيان فرمودند.
از: تبيان
1- سيماي ائمه در شرح زيارت جامعه كبيره، علي نظامي، ج1 ص 02
2- مفاتيح الجنان (زيارت دوم از زيارتهاي جامعه)
3- مقدمه سيماي ائمه(ع)
4- از اين مجموعه تاكنون چهارجلد منتشر شده است.
 


راه شناخت حقانيّت حكومت علوي و اسلامي

موضوع سخن ولايت علي بن أبي طالب، امير المؤمنين (ع) از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه بود. آنچه از قرآن بر مي آيد، اين بود كه ولايت علي (ع) كمال دين و تمام نعمت و سبب مرضي شدن اسلام است (1). و آنچه از نهج البلاغه استنباط مي شود اين است كه وجود مبارك علي بن أبي طالب قطب آسياي خلافت است (2)؛ رهبري بدون ولايت علي بن أبي طالب متحرّك و پويا نيست، همان طوري كه آسيا بدون قطب نمي گردد.
شواهدي از قرآن و نهج البلاغه در اين دو محور بازگو شد كه خلافت علي بن أبيطالب،هم قطب آسياي معرفت است و هم قطب آسياي محبت. انسان در بخشي كه بايد اهل جزم و علم باشد، رهبري ملكوتي آن حضرت معارف علمي را فرا روي سالك علمي قرار مي دهد. در بخشي كه معروف و مرتبط به عزم است، نه جزم؛ مربوط به اراده و نيّت و كارهاي عملي است، نه علمي؛ محبّت علي بن أبي طالب قطب آسياي عزم است و چنين انساني كه با آن حضرت در ارتباط است، اهل عزم خواهد بود و كارهاي عزمي را صحيحاً انجام مي دهد.
اينكه در قرآن كريم از بعضي از امور چنين ياد شد: ا نّ ذل ك م ن عزم الامور(3)، يعني اين كار از اموري است كه بايد رويش تصميم گرفت. گرچه هيچ كاري بي تصميم حاصل نمي شود، هر كاري مسبوق به اراده و عزم است؛ ولي درباره برخي از كارها بايد جدّاً تصميم گرفت و دور انديش بود و لوازمش را شناخت، شناسائي كرد و ملتزم شد.
امير مؤمنان (ع)، قطب آسياي علم و عمل
آنچه در اين نوبت مطرح است، آن است كه وجود مبارك علي بن أبي طالب (ع) قطب معارف است در بخش هاي علمي، قطب اعمال است در بخش هاي تحريكي. امّا در جريان علمي فرمود: ما شككت ف ي الحقّ مذ اريته (4). يعني از آن لحظه اي كه حق را به من نشان دادند، من درست فرا گرفتم و درست ضبط كردم؛ هرگز شك نكردم. سخن از فهم حق نيست، سخن از نظر درباره حق نيست، سخن از رؤيت حق است. در نوبت هاي قبل بين نظر و بصر، بين نگاه و ديدن فرقي بود كه بازگو شد. آنها كه اهل شهودند، صاحب بصرند؛ در قبال حكيم و متكلّم صاحب نظرند. آنكه فكر مي كند و مي فهمد صاحب نظر است، آنكه با دل مي يابد صاحب بصر است و احياناً از صاحب بصران به عنوان صاحبدلان هم ياد مي كنند.
وجود مبارك امير المؤمنين (ع) فرمود: من صاحبدل و صاحب بصرم كه فوق صاحب نظرند. حق را به من ارائه كردند، نه به من تفهيم ! از آن لحظه كه حقّ را به من ارائه كرده اند و من حق را ديدم، هرگز ترديد نكردم: ما شككت ف ي الحقّ مذ اريته. آنگاه چنين انساني مي تواند قطب معارف شهودي باشد، چه اينكه مي تواند قطب معارف نظري باشد. آنكه صاحب بصر و صاحبدل است، مي تواند مشهود دل را به مفهوم ترجمه كند و حكيمانه يا متكلّمانه سخن بگويد؛ ولي آن كس كه متكلّمانه يا حكيمانه چيز مي فهمد، شايد نتواند مفهوم خود را مشهود كند ! هر وليّ اي حكيم و متكلّم هست، ولي هر حكيم و متكلّمي ولي نيست؛ هر كه ديد، مي تواند ترجمه كند ولي هر ترجماني اهل ديدن نيست !
اعتراف به بي سابقه بودن سخنان عالمانه حضرت امير (ع)
وجود مبارك حضرت فرمود: ما شككت ف ي الحقّ مذ اريته. آنگاه درباره معارف، حرف هائي آورده است كه ابن أبي الحديد و ديگران با اينكه به حسب ظاهر شيعه نيستند، معترفند كه اين حرف ها در اسلام بي سابقه بود؛ يعني حرفي نبود كه از يونان آمده باشد ! چون اين مسائلي كه از يونان آمد، در عصر عباسي ترجمه شد و حرف هاي نهج البلاغه در صدر اسلام است، قبل از زمان ترجمه، قبل از اينكه رابطه بين اعراب و يونان و مصري و غير مصري برقرار بشود، قبل از اينكه سخنان ارسطو و افلاطون از يونان به عربي ترجمه بشود، قبل از اينكه دار التّرجمه عباسي ها فعّال بشود؛ وجود مبارك امير المؤمنين اين معارف برين را برتراز ديگران عنوان كرده است.
لذا گفتند: اين حرف ها در اسلام بي سابقه است؛ اوّل كسي كه اينگونه سخن گفت، وجود مبارك امير المؤمنين است. آن خطبه هاي توحيدي نهج البلاغه كه از ازليّت و ابديّت و سرمديّت له سخن به ميان مي آورد؛ اين حرف ها يا در يونان نبود، يا بعدها منتقل شد و كسي كه حق را ببيند، مي تواند ترجمان خوبي از آن حق به زبان حكمت و كلام باشد.
توصيه امير مؤمنان (ع) به شناخت آخرت از راه شهود
گاهي امير المؤمنين (ع) در بخش هاي علمي، ما را از راه شهود دعوت مي كند، نظير آن خطبه اي كه در اوصاف متّقيان ذكر كرد. وقتي به وجود مبارك امير المؤمنين عرض كردند: متّقيان را طوري وصف كن كه گويا ما آنها را مي بينيم، فرمود: مردان متّقي كساني اند كه گويا بهشت و اهل بهشت را مي بينند و گويا خود در بهشت منعّمند؛ مردان با تقوا كساني اند كه گويا دوزخ را مي نگرند و گويا هم اكنون در دوزخ مي سوزند(5)؛ اينچنين بين خوف و رجاء به سر مي برند، اين تقويت راه شهود است. يك وقت حكيم يا متكّلم برهان اقامه مي كند، مي گويد: چون خدا حكيم است و در عالم ظلم هائي مي شود و ظالم در اين عالم به كيفر نمي رسد، پس يك جهان ديگري لازم است كه در آنجا دوزخ و بهشت وجود دارد، به حساب اينها مي رسد،يا چون خدا حكيم است، عالم را بي هدف خلق نكرده است؛ از راه حكمت خدا يا عدل خدا بهشت و جهنّم ثابت مي شود، اين راه استدلال حكمت و كلام است. گاهي انسان جهنّم را مي بيند، بهشت را مي بيند؛ او نيازي به علم حصولي و مفهوم و استدلال حكمت و كلام ندارد ! هم اكنون جهنّم را مي بيند، هم اكنون بهشت را مي بيند. كسي كه آتش را مي بيند، لازم نيست كه استدلال كند، بگويد چون دودي هست، پس آتشي هست ! آنكه آتش را نمي بيند، از دود پي به شعله مي برد؛ ولي آن كس كه شعله را از نزديك مي بيند نيازي ندارد استدلال كند، بگويد: دود دليل بر آتش است !
خود هنر دان ديدن آتش عيان ن ي گپ د ل علي النّار الدّخان (6)
وقتي وجود مبارك امير المؤمنين اوصاف متّقيان را تشريح مي كند، مي فرمايد: اينها طوري با ذات أقدس له وبا اسماي حسناي الهي در ارتباطند كه گويا بهشت را مي بينند، گويا جهنّم را مي بينند. در بخش هاي ديگر هم از راه حكمت و كلام جريان دوزخ و بهشت را تثبيت مي كند، اين راه شناخت اشياء است از راه شهود و علم حضوري. از راه علم حصولي هم براهين فراواني اقامه مي كنند براي اثبات معاد و مانند آن.
معرفي شيء به وسيله ضدّ آن
لكن يك راه ديگري هم در مسأله شناخت شناسي مطرح است و آن اين است كه تعرف الاشياء ب اضداد ها. اين تعرف الاشياء ب اضداد ها از سنخ علم شهودي و حضوري اولياء و عرفاء نيست، يك؛ از سنخ علم حصولي و استدلال و برهان حكماء و متكلّمين نيست، دو؛ بلكه از سنخ استدلال جدلي است كه در منطق به آن اشاره شده، سه. اين تعرف الاشياء ب اضداد ها شناخت حضوري نيست اوّلاً؛ شناخت حدّ و برهان نيست ثانياً؛ يك شناخت ضعيفي است كه به نام شناخت جدلي است؛ مي گويند: تعرف الاشياء ب اضداد ها. و گرنه حقيقت هر شيء را بايد با مقوّمات دروني آن شناخت: تعرف الاشياء ب مقوّ مات ها، لا ب اضداد ها ! اگر چيزي را خواستيم بشناسيم، بايد با آن اموري كه سازنده دروني اوست و تأمين كننده ساختار نظام داخلي اوست بشناسيم نه از راه ضد ! ولي شناخت اشياء از راه ضد، يك شناخت ضعيف جدلي است كه گاهي كارآمد است.
از اين قبيل شناخت ها در سخنان امير المؤمنين هست؛ گاهي از حضرت سؤال مي كردند كه عدل يعني چه، فرمود: عدل آن است كه انسان هر چيزي را در جاي خود قرار بدهد. بعد سؤال كردند: ظلم يعني چه، فرمود: گفتم. يعني وقتي من عدل را وصف كردم، چون ظلم ضدّ عدل است، چون تعرف الاشياء ب اضداد ها؛ ضدّ اين تعريف، معرّف ظلم است، درباره عقل و جهل هم به شرح ايضاً. گاهي از حضرت سؤال مي كردند عقل يعني چه يا عاقل كيست؛ فرمود: عقل يعني اينكه هر چيزي را در جاي خود قرار دادن و عاقل كسي است كه هر چيزي را در جاي خود مي نهد. بعد سؤال كردند: جهل يعني چه، جاهل كيست؛ فرمود: گفتم. يعني وقتي شما عقل را شناختيد، جهل را مي شناسيد؛ عاقل را شناختيد، جاهل را هم مي شناسيد. اين شناخت، شناخت جدلي است؛ لكن براي بسياري از افراد كارآمد معرفتي است.
چون امير المؤمنين (ع) ترجمان قرآن است، مفسّر قرآن است و در قرآن كريم به اين راهها اشاره شده: ادع لي سبيل ربّ ك ب الح كمه و الموع ظه الحسنه و جاد لهم ب الّت ي ه ي احسن (7)؛ گاهي راه حكمت است، گاهي راه خطابه و موعظه است، گاهي راه جدال؛ همين راه جدال در شناخت شناسي علوي در نهج البلاغه مطرح است. براي بسياري از افراد در مسأله شناخت راه جدال كارآمد است.
شناخت حقانيّت خلافت علوي از راه شناخت حكومت هاي گذشته
آن حضرت در جريان حكومت و حقانيّت خلافت خود از راه جدال استفاده مي كند. مي فرمايد: مردم ! شما زماني مي فهميد من كي هستم، حرفم چيست، رهاوردم چيست كه بفهميد قبل از من كي ها بودند، چه ها گفتند، ره توشه آنها چه بود. اگر شما بدانيد قبل از من چه كردند، آنگاه مي فهميد كار من چقدر نافع است ! اگر ببينيد و بدانيد كه قبل از من چه كج راهه اي كه نرفته بودند، آنگاه مي فهميد راه من صراط مستقيم است ! اگر قبلاً بفهميد ديگران قرآن را پشت سر گذاشتند، مي بينيد من قرآن را امام و ا مام خود قرار دادم.
فرمود: ا علموا انّكم لا تعر فون الرّشد حتّي تعر فوا الّذ ي تركه و لن تأخذوا ب ميثاق الك تاب حتّي تعر فوا الّذ ي نقضه (8). فرمود: شما وقتي مي فهميد حكومت علوي يعني چه كه بدانيد حكومت مروانيان و امويان در دستگاه عثمان چه بود ! شما هرگز رشد مرا متوجه نمي شويد، مگر اينكه ضلالت قبلي ها را، رژيم گذشته را كاملاً شناسائي كنيد. هرگز تعهد من به ميثاق آسماني را درك نمي كنيد، مگر پيمان شكني امويان و مروانيان را بررسي كرده باشيد. هرگز تمسّك من به قرآن مجيد را درك نمي كنيد، مگر اينكه بدانيد امويان و مروانيان در دستگاه رژيم قبل قرآن را پشت سر گذاشتند. اگر بخواهيد رشد را بشناسيد كه من رشد آوردم، آن وقت مي توانيد رژيم گذشته را بشناسيد و اگر خواستيد بفهميد من به ميثاقي كه بين بنده و خداست عمل مي كنم، به پيمان شكني رژيم گذشته بايد پي برده باشيد و اگر خواستيد بفهميد من به قرآن كريم متمسّكم، به اينكه آنها نبذوه وراء ظهور ه م (9) در رژيم گذشته قرآن را پشت سر گذاشتند، بايد آن رژيم را بشناسيد، كار آنها را شناسائي كنيد؛ آنگاه مي فهميد من رشد آوردم، ميثاق آورده ام، تمسّك به كتاب آورده ام.
شناخت حكومت علوي با مراجعه به سنّت اهل بيت (ع)
بعد فرمود: اين راه دارد، راهش هم مراجعه كردن به سنّت و سيرت علمي و عملي خاندان پيغمبر است. و التم سوه م ن ع ند اهل ه ، فا نّهم ع يش الع لم و موت الجهل. خاندان پيغمبر باعث زنده شدن دانش و خرد ورزي اند از يك سو، سبب مرگ جهل و جاهليّت اند از سوي ديگر. ما با رفتارمان علم را زنده مي كنيم، ما با كردارمان جهل را ا ماته مي كنيم،وقتي اينها احكامي دارند، ح كمي دارند؛ نشانه عالم بودن اينهاست. وقتي سخن مي گويند، نشانه از حكيم بودن اينهاست؛ وقتي ساكتند، نشانه از صواب گوئي اينهاست؛ وقتي سخن مي گويند، جز حق و برهان چيزي از سخن آنها استشمام، استنباط، استفاده نخواهد شد.
عدم وجود « تخلّف » و « اختلاف » در دين و رهبران معصوم آن
آنگاه فرمود: لا يخال فون الدّين و لا يختل فون ف يه؛ نه با دين مخالفند، نه با دين اختلاف دارند. صراط مستقيم نه تخلّف دارد نه اختلاف. فرق تخلّف و اختلاف اين است كه اگر چيزي از بين برود و جانشين نداشته باشد؛ مي شود« تخلّف »؛ و اگر چيزي از بين برود، در خلف و خلاف و پشت سر او چيز ديگر بيايد، مي شود « اختلاف ». صراط مستقيم نه تخلّف دارد نه اختلاف؛ معصومين در پرتو دين، در بستر دين نه تخلّف دارند نه اختلاف ! تخلّف معنايش اين بود كه اين كار را ترك كنند بي بدل، اختلاف معنايش اين است كه گاهي اينچنين مي گويند، گاهي آنچنان مي گويند؛ گاهي اينچنين حرف مي زنند، گاهي آنچنان حرف مي زنند؛ گاهي اينچنين رفتار مي كنند، گاهي آنچنان رفتار مي كنند، نظمي در رفتار و گفتار آنها نيست؛ اين را مي گويند اختلاف، آن اوّلي را مي گويند تخلّف.
فرمود: رهبران الهي با دين چون متن دينند، نه مخالف دينند؛ چيزي را دين بگويد، آنها عمل نكنند؛ نه با دين اختلاف دارند كه گاهي اين سخن را بگويند، گاهي سخن ديگر؛ هر دو را دين بدانند ! گاهي اينچنين عمل بكنند، گاهي آنچنان رفتار بكنند؛ هر دو را دين بدانند ! لا يخال فون الدّين و لا يختل فون ب ه فهو ب ينهم شاه أ صاد أ و صام أ ناط ق. دين در دودمان اينها شاهد صدق و حقّ اينهاست و دين در متن زندگي اينها نشانه آن است؛ در عين حال كه دين حرف نمي زند، امّا گوياست كه اينها محقّند، اينها صادقند؛ اين ترجمه يكي از خطبه هاي نهج البلاغه.
شناخت انقلاب اسلامي ايران، مستلزم شناخت رژيم منحوس پهلوي
آنچه كه الآن نسل جوان ما روبروست؛ آن است كه نسل جوان ما، مخصوصاً نوجوان نه امام را به خوبي شناخت، نه انقلاب را به خوبي درك كرد، نه آن دفاع مقدّس 8 ساله را ! فعلاً وارث يك نظامي اند به عنوان ( جمهوري اسلامي ايران )؛ وقتي مي فهمند اين جمهوري رشيد است كه از زمان طاغوت مستحضر باشند. يعني دودمان پهلوي را كاملاً مستحضر باشند، تاريخ پهلوي را بخوانند؛ غارتي كه اين پدر و پسر در منابع و ثروت هاي ملّي و محلّي كردند، بخوانند؛ آن بخش هائي كه اينها گازها را به شوروي دادند، بخوانند؛ نفت ها را به آمريكا و انگليس دادند، بخوانند؛ با بنزين هاي همين ايران و بيت المال، بيت المقدّس تخريب مي شد، بخوانند؛ هواپيماهاي اسرائيلي از سوخت ايران كمك مي گرفت و روي مسلمانهاي فلسطين بمب مي ريخت، اين را بخوانند؛ سربازان ايران به سود اسرائيل مي جنگيدند، اين را بخوانند؛ عتيقه هاي اين سرزمين به غارت مي رفت، بخوانند؛ بسياري از كتاب هاي خطّي، نسخه هاي اصيل و منحصر به فرد از كتابخانه هاي اصيل و كهن ايراني به عنوان هديه به ديگران اهداء مي شدند، آنها را بخوانند؛ الآن مهمترين و اصلي ترين كتاب هاي خطّي نوشته علماي اين سرزمين در كتابخانه هاي غرب است، عتيقه هاي مهم در كتابخانه ها و موزه هاي غرب است و آن معادن فراواني كه به غارت رفت و كشور فقير فلك زده را در اختيار جمهوري اسلامي ايران قرار دادند، اين را بخوانند !
شناخت حكومت علوي، مستلزم آگاهي از حكومت اموي و مرواني
وجود مبارك حضرت امير فرمود: در بين شما جوان و نوجوان،كم نيست، من 25 سال خانه نشين بودم. شما اگر اين دوراني كه قبل از من بود بدانيد، آنها را بخوانيد؛ تاريخ تاخت و تاز تيول اموي و مرواني را بخوانيد؛ اين مزارع و مراتع را چگونه بني اميّه بين قوم و خويش خود تقسيم مي كردند، بخوانيد؛ فتوحات امپراطوري ايران و روم كه باعث سرازير شدن طلاها به حجاز شد، بخوانيد؛ اين طلاها را عمرو عاص ها با تبر بين خود تقسيم مي كردند، بخوانيد؛ همه اين غنائم جنگي را بين خود توزيع كردند، بخوانيد؛ به اين رزمندگان و مجاهدان نستوه چيزي ندادند، بخوانيد؛ وقتي من روي كار آمدم، بيت المال در اختيار من شد؛ الآن كه مي بينيد هفته اي يك بار بيت المال را جارو مي كنم، آنگاه مي فهميد علي يعني چه !
ابن أبي الحديد نقل مي كند: گرچه قسمت مهم اين منابع غارت شده بود، امّا همان مقدار اموال بيت المال كه در اختيار حضرت بود، هر هفته اين اموال را بين كارگزاران، كارمندان، مستمندان و مستمري بگيرها توزيع مي كرد و بيت المال خالي مي شد، شخصاً وارد مي شد، بيت المال را جارو مي كرد، بعد از جارو كردن دو ركعت نماز مي خواند، به شكرانه اينكه اموال را ضبط نكرد اوّلاً؛ عادلانه توزيع كرد ثانياً؛ دست و دامنش آلوده نشد ثالثاً؛ اين دو ركعت نماز شكر را در اين بيت المال مي خواند رابعاً (10). فرمود: اگر بدانيد عثماني ها چه كرده بودند، آنگاه مي فهميد حكومت من حق است !
نگاهي به اوضاع تلخ ايران در دوران ستمشاهي
اگر جوانها و نوجوانها بدانند ايران قبل از انقلاب چه بوده است، الآن احساس سرفرازي و شرف مي كنند. آنها كه سنّي از آنها گذشته است، جزء معمّرين اين منطقه اند مي دانند؛ در جنگ جهاني دوّم، بعد از فرار رضا خان، از سال 20 تا 24 اينجا [ شمال كشور ] جزء تيول كماندوهاي شوروي سابق بود. پليس ها و سربازها و نيروي نظامي و انتظامي ايران مسلوب القدره بودند، تمام اين فلات شمال را كماندوهاي روسي اداره مي كردند و برنج كه درآمد رسمي مردم شمال بود، با پاسبورت كماندوهاي شوروي به مركز مي رفت !! اين ميدان 17 شهريور كنوني [ شهرستان آمل ]، قبلاً پايان شهر بود؛ از آن طرف آغاز شهر بود، از اين طرف پايان شهر؛ كه الآن اين فلكه 17 شهريور وسط شهر است. قبلاً در آن سال 20 تا 24 و 25، بعد از اين فلكه روستاها بود، جزء شهر نبود و اين قسمت را مي گفتند: نواق لي؛ « نواق لي» همان عوارضي است. كنترل اين حمل و نقل كه به وسيله مال بود با كماندوهاي روسي انجام مي شد. آنها اگر پاسپورت و گذرنامه و ويزا نمي دادند، كسي حقّ نداشت اين اموال را منتقل كند !
آن روز كسي به عنوان حامي مرز و بوم قيامي نكرد و همه ما در شمال تحت اسارت كماندوهاي شوروي بوديم و مردم مركز و جنوب، تحت اسارت پليس آمريكا و انگليس !عدّه اي از معمّرين اين صحنه ها را ديدند، در بين شما شايد معمّريني هم باشند كه ديده اند. ولي وقتي انقلاب اسلامي شد، 8 سال ابرقدرت ها صدام را تحريك كردند، مسلّح كردند، حمله كردند؛ از هوا و زمين و دريا. در طي اين 8 سال در حدود 500 هزار بهترين نيرو قرباني شدند يا شهيد شدند يا مفقود الجسدند يا آزاده اند يا قطع نخاعي اند و جانباز ! آنچه كه به اين ايران شرف داد، آنچه كه به اين مملكت عزّت داد؛ همان قرآن و عترت بود ! اگر اين حرف ها را جوانها و نوجوانهاي ما بدانند و ايران قبل از انقلاب را شناسائي كنند؛ آنگاه مي فهمند حرمت انقلاب يعني چه، جمهوري اسلامي يعني چه، امام راحل چه كرده است، وظيفه ما در پاسداري از حرم جمهوريت اسلامي تا چه پايگاهي است !
اينكه گفته شد: ولايت علي بن أبيطالب عهده دار وحدت ملّي و امنيّت ملّي است، براي همين است ! اگر كسي اهل تاريخ نباشد، گذشته را نداند؛ حكومت اگر حكومت علوي هم باشد، او قدر حكومت علوي را نمي داند؛ چون تعرف الاشياء ب اضداد ها. فرمود: وقتي بفهميد عثماني ها چه كردند، آنگاه مي دانيد حكومت من حكومت عدل علوي است ! و اگر بدانيد بيت المال فقط كليدش دست آنها بود و الآن مي بينيد هفته اي يك بار درب آن باز است و خالي مي شود و من ذخيره نمي كنم و دو ركعت نماز مي خوانم، خودم جارو مي كنم به شكرانه اينكه دستم آلوده نشد؛ آنگاه قدر حكومت علوي را مي دانيد ! اگر شما براي جوانها و نوجوانهايتان اين معارف را عميقاً تبيين بكنيد، آنگاه در ماتم سالار شهيدان جزء عزاداران واقعي آن حضرت خواهيد بود.
معرفت، شرط بهره مندي از عزاداري امام حسين (ع)
در عزاي سالار شهيدان اينچنين آمده است: اگر كسي براي او گريه كند يا او را زيارت كند؛ اهل بهشت است. در بعضي از روايات آمده است: اگر كسي حسين بن علي يا مزارش را زيارت كند عارفاً ب حقّ ه؛ اهل بهشت است. گرچه اينها در مثبتاتند و در امور مستحبي تقييد نمي شوند؛ اگر كسي گريه كند، ثواب ضعيف مي برد؛ ولي اگر بخواهد ثواب كامل ببرد، شرطش معرفت به حقّ نهضت حسيني است. اگر بخواهد ثواب تامّ ببرد، شرطش آشنائي به رمز و رموز نهضت حسيني است.
الآن كه ما در آستانه تاسوعا و عاشورائيم، حتماً شما در مراسم روز دهم شركت خواهيد كرد كه بسيار فضيلت دارد، آن عرض ارادت ها، آن عرض ولايت ها، آن توسل ها، آن ناله كردن ها، آن مداحي ها، آن سينه زدن ها، آن اشك ريختن ها برقرار مي شود.؛ امّا مبادا خداي ناكرده اين علم، اين آهن سرد را به همراه ببريد !! كه نه كار معقولي است، نه كار مقبولي است، نه دليل نقلي و نه دليل عقلي بر آن مترتب است ! آنچه كه اين عزاداري را با معرفت برگزار مي كند، همان مدح هاي بامحتواست؛ نه اين آهن سرد ! بارها به عرضتان رسيد كه در اين مراسم طبل را هم مي كوبند، سينه هم كوبيده مي شود؛ بايد بين كوبيدن آن پوست و كوبيدن اين گوشت فرق باشد !! اگر كسي اهل شرح صدر بود، سينه زدنش اثر دارد و گرنه مثل كوبيدن طبل است ! اين طبل بيچاره هر چه كوبيده بشود، فيضي نمي برد ! صرف كوبيدن اگر با درك همراه نباشد، اثري ندارد !
بيانات معظم له در جمع اقشار مختلف مردم آمل حسينيه هدايت آمل ـ 24/ 1/ 1379
(1) ر. ك: مائده/ 3
(2) ر. ك: نهج البلاغه/ 3
(3) لقمان/ 17
(4) نهج البلاغه/ حكمت 184
(5) ر. ك: نهج البلاغه/ خ 193
(6) مثنوي معنوي/ صفحه 998/ دفتر ششم/ بيت 2505
(7) نحل/ 125
(8) نهج البلاغه/ خ 147
(9) انعام/ 20
(10) ر. ك: شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد/ 2/ 199
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14