مثل يك قطره
|
|
نوحه در خدمت حركت انقلابي مردم ايران
|
|
بيا تا جهان را به بد نسپريم
|
|
تاثير هنر اسلامي بر هويت معماري ايراني- بخش دوم
شيوه پارسي نخستين مرحله از سبك شناسي معماري ايراني-اسلامي
|
|
|
مثل يك قطره
مصطفي محدثي خراساني
مثل يك قطره ولي بركت دريا در دست
آمد از سمت سحر،رايت فردا در دست
اشكي از غربت جانسوز شهيدان در چشم
علمي،نقش برآن داغ دل ما در دست
باطل السحر همه معركه گيران بر لب
سامري سوزترين معجز موسي در دست
شعله ي غربت پروانه ي ياسين در دل
مشعل شوكت تاريخي طاها در دست
پرچم ماتم جاويد پيمبر بر سر
حلقه خاتم خورشيدي مولا در دست
|
|
|
نوحه در خدمت حركت انقلابي مردم ايران
عليرضا آل يمين
مدتي است در اين صفحه به شعر آئيني مي پردازيم ، اكنون كه بساط نوحه سرايي براي
اباعبدالله الحسين (ع) بر پا مي شود بر آن شديم به سراغ بررسي نوحه ، اين بخش مهم
از شعر آئيني برويم در پژوهش گري و آموزش نوحه در ميان شاعران و نوحه سرايان ،
اشاره ها به سمت سيد مهدي حسيني است . به سراغ اين شاعر و پژوهشگر دلسوز رفتيم تا
در موضوع نوحه سرايي گفت وگو كنيم .
¤ اگر موافق باشيد ابتدا از تعريف نوحه شروع كنيم؟ !
- بله ولي مي خواهم قبل از ورود به تعريف نوحه مطلبي را درباره وضعيت شعر ولايي يا
آئيني در تاريخ ادبيات يادآوري كنم. در تاريخ ادبيات ما متأسفانه به شعر و ادبيات
مذهبي و خصوصا شاخه شعر ولايي خيلي جفا شده چون اولين تاريخ ادبيات ما توسط
مستشرقاني همچون «هرمان اته» و «ادوارد براون» نوشته شده و بقيه هم از روي اينها
كپي كرده اند. به اين خاطر به شعر مذهبي جفا شده است. در حالي كه ما از قبل از قرن
چهارم در مدح اهل بيت(ع) شعر داريم و به صورت جدي در آثار كساني همچون فردوسي و
كسايي مروزي كارمذهبي را مي توان مشاهده كرد. اشعاري در رابطه با واقعه عاشورا يا
مدح حضرت امير المؤمنين(ع) سروده اند. پيش از آن هم در ابيات بعضي از شعرا چنين
مضاميني وجود دارد. به هر حال عمدا يا سهوا به موضوع شعر ولايي - شعري كه در حوزه
ولايت اهل بيت(ع) است- در تاريخ ادبيات كم پرداخته شده و متأسفانه اين موضوع تا
امروز هم وجود دارد.
يكي از عناصري كه كاملا به آن بي توجهي شده همين نوحه است. ما از 200 سال پيش در
آثار يغما جندقي و فرزندش صفايي جندقي نوحه سراغ داريم. اما در كتاب هاي تاريخ
ادبيات هيچ اشاره اي به آنها نشده است. فقط در بخش هايي از تاريخ ادبيات از صبا تا
نيما و از نيما تا امروز اندكي به آن اشاره شده است.
اميدوارم به موضوع شعر آئيني در تاريخ نويسي ادبيات بيشتر توجه شود . اما تعريف
نوحه، نوحه يك معناي لغوي دارد به معناي گريه و زاري كه دهخدا هم حدود 20 تركيب نام
برده كه از نوحه ساخته مي شود. مانند: نوحه گر، نوحه ساز، نوحه خوان، نوحه پرداز
و... كه همه اين ها براساس گريه و زاري ساخته شده است. اما از نظر اصطلاحي «نوحه»
يك قالب شعري است كه ويژگي هاي منحصر به فردي دارد. كه يكي از كاركردهايش استفاده
از تحريك عواطف براي گريه و زاري و بيان مصيبت است. اما شقوق ديگري هم دارد كه بايد
به آن پرداخته شود. نوحه را بايد به عنوان يك قالب شعري بدانيم. چون مثل ساير قالب
ها تمام ويژگي هاي شعر را دارد. هم آرايش موسيقيايي دارد و هم آرايش قافيه مثل شعر
كلاسيك و شعر نيمايي. يعني تمام اشكالي كه در قالب هاي شعري مي بينيم عينا در نوحه
هم ديده مي شود . عنصر موسيقي در آن بسيار برجسته است. چنانچه كه هم از اوزان عروضي
در آن استفاده مي شود و هم سبك ، كه همان ريتم موسيقيايي است. احساس و عواطف شعري
هم در نوحه وجود دارد و شعرا هم مي توانند بر سوگ و اندوه بپردازند و هم هيجان و
شور و حماسه. نوحه به خاطر داشتن آرايش قافيه و آرايش موسيقيايي شكل و قالب هاب
شعري را دارد و هم تنوع محتوايي آن چنان است كه مي توان در آن از درون مايه هاي
حماسي، درون مايه هاي عاطفي و عنصر پيام رساني استفاده كرد.
نوحه هم همچون غزل و رباعي قالب ماندگاري است. 200 سال است كه در هيئت ها و در
مجالس به عنوان يك شكل عزاداري به آن توجه مي شود. اين تعريفي است كه از لحاظ لغوي
و محتوايي از نوحه ارائه داده اند.
¤ 200 سال پيش چه كسي نوحه گرايي را شروع كرد و در چه قالبي شكل گرفت؟
- نوحه سرايي از يغما جندقي شروع شد. او شعرهايي را در قالب مستزاد مي ساخت. در
قالب مستزاد، شاعر در كنار يك مصراع شعري يك نيم مصراع به عنوان مصراع زايد مي
آورد. بعدها از درون اين قالب مستزاد شاخه هاي ديگري پيدا شد و نوحه شد يك قالب
مستقل.
ني همي در چهار اركان شش جهت ماتم به پاست
كي رواست «كي رواست»
اين يك مصراغ زائد است در كنار يك مصراع اصلي بعدها اين نمونه ها گسترش پيدا مي كند
و از آن قالب هاي جديد مي آيد. سير تكميل نوحه را در آثار يغمايي جندقي و فرزندش
صفايي جندقي مي توانيم ببينيم.
¤ از همين تاريخچه كوتاه نوحه بفرماييد نحوه تحول و تكامل نوحه چطور بود و چه مسيري
را از 200 سال پيش طي كرد تا به نوحه سرايي امروزي رسيده است؟
- كل دوره نوحه را مي توان به دو قسمت متقدمان يا پيشينيان و معاصران تقسيم كرد.
دوره متقدمان از زمان مستزاد جندقي شروع شد. شعر هم تغييرات محتوايي پيدا مي كند و
هم تغييرات فرمي. به عنوان نمونه در تغييرات محتوايي، شعرا همان طور كه در قابل
قصيده به وصف كلي يا وصف جزئي از معشوق مي پردازند در نوحه هم همان جور عمل مي
كنند.
يا منش جبرگرايي و اينكه همه وقايع را گردن فلك بياندازند زياد ديده مي شود.
دوره معاصر از مشروطه آغاز مي شود كه از مشروطه تا دهه 1330 را قسمت اول از دوره
معاصر مي دانيم. در اين دوره اتقاق نويي در نوحه نمي افتد و تعالي در آن نمي بينيم.
اتفاق اصلي در نوحه طي دهه هاي 40 و 50 شمسي مي افتد كه از آن به عنوان دوره طلايي
ياد مي كنيم. در اين زمان به دليل شروع حركت انقلابي امام خميني(ره) و پيوستن مردم
به حركت ايشان، نوحه در خدمت حركت سياسي مردم مسلمان ايران قرار مي گيرد. اين
بزرگترين اتفاقي است كه در نوحه مي افتد و در حقيقت نوحه شكل سياسي پيدا مي كند.
اين مقطع، دوره طلايي است چون در كنار زبان احساس زبان حماسه و تفكر مبارزه با
طاغوت هم به نوحه مي پيوندد.
ديگر، هدف نوحه پرداز فقط گرياندن مخاطب نيست و هدفش اين است كه پيام انقلاب را به
مردم برساند و در اين مسير از المان ها و پيام هاي كربلا استفاده مي كند. در اين
دوره نگاه به كربلا عزت مدار مي شود و مبارزه با طاغوت قوت مي گيرد. در نگاه به اين
دوره است كه بايد از شخصيتي همچون حاج مهدي عراقي ياد كنيم. شهيدعراقي با مداحان و
نوحه پردازان آن دوره مثل مرحوم حاج اكبر ناظم ارتباط داشت و شرايط گرايش نوحه ها
به سمت سياسي شدن را فراهم مي كرد. به عنوان مثال در جريان فاجعه فيضيه قم كه در
سال 1341 اتفاق افتاد اين نوحه بر سر زبان ها جاري شد: «ننگ حيات و ذلتش/ عزت مرگ و
لذتش/ من ز يزيد بي پدر/ ظلم و ستم نمي كشم/ خون گشته كربلا/ هر روز عاشورا/ فيضيه
قتلگاه/ خون جگر علما/
مرحوم خوشدل نيز شعري دارد كه مي گويد مردم با مشت هاي گره كرده آن را مي خواندند:
عباس مه لقا/ سقاي كربلا/ شد دو دستش جدا.../ واويلا واويلا/ فرمود والله ان
قطعتموا يميني/ شد موسم ياري مولاناالخميني/ اي اهل عالم الله اكبر/
يا:
يوم الانقلاب است/ تنها نه در كرب وبلا قحط آب است/ قحط عدل است/ قحط فضل است/ ...
حق بر باطل پيروز است/
در كنار محبت و عشق و علاقه عناصر حماسه و انديشيدن و ظلم ستيزي نيز در اين نمونه
ها وجود دارد و نوحه خنثي نيست/ در دهه 40و 50 نوحه در كنار بيان عاطفي/ بيان حماسي
و رجز نيز مي گيرد.
به دليل جو خفقاني كه طاغوت ايجاد كرده بود بعضي ازشاعران و مداحان دو پهلو از
كربلا حرف مي زدند .اما در حقيقت از اتفاقات انقلاب مي گفتند. يكي از نوحه سرايان و
مداحان قديمي قم به نام حاج حسن محلوجي مي گويد: وقتي امام تبعيد شدند من درمشهد شب
شهادت حضرت موسي بن جعفر(ع) نوحه اي خواندم كه به خاطر آن ساواك مرا دستگير كرد.
رضا سرور ما رضا تاج سر ما/ ملاقاني ندارد رهبر ما/
تو اي شاه خراسان نظركن سوي زندان/ ملاقاتي ندارد رهبر ما
كه اين بيان دو پهلو است هم به امام موسي كاظم(ع) برمي گردد و هم به امام خميني(ره)
كه در زندان بودند.
اين نمونه هايي است كه در نوحه هاي آن دوره وجود دارد. بحث الگوگيري از عاشورا و
درس آموزي از پيام امام حسين(ع) با واژگاني با بسامد بالا در اين موضوع نمود دارد و
پيدا مي شود و بايد به اين نمونه ها باليد و به عنوان يك فرهنگ به نسل امروز
شناساند كه آن مسير را ادامه دهند.
¤ اين حركت انقلابي ديني به گونه اي در دوره مشروطه هم وجود داشت چرا در آن زمان
نوحه سرايي به انقلاب معطوف نشد؟
در آن دوره هيئت ها رنگ و بويي نداشتند الان هيئت ها تكليف اتفاقات را روشن مي
كنند. هيئت ها و دسته هاي عزاداري حركت مي كردند و در اين دسته ها اين اتفاقات مي
افتاد. اما در دوره مشروطه تعزيه كاركردش بيشتر از نوحه بود و قالب اصلي عزاداري
نوحه به شمار مي رفت. ازسوي ديگر بار مسائل اجتماعي در آن دوره به دوش تصنيف بود.
تصنيف از نظر فرمي با نوحه يكي است و فقط از جهت محتوا تفاوت مي كند.
اين عناصر باعث شد نوحه ازجريان انقلاب مشروطه تاثير نپذيرد و يا بسيار كمرنگ تاثير
بگيرد.
¤ بعد از دوره طلايي 40 و 50 چه اتفاقي مي افتد؟
- وارد دهه 60 و دوران دفاع مقدس مي شويم. در اين دوره شاهد پيوند مضامين دفاع مقدس
با مفاهيم عاشورايي هستيم كه ادامه منطقي دوره طلايي پيشين است. در اين دوره فضاي
شعر با رجز و حماسه همراه است اما زبان از دو پهلوگويي خارج شده، چون طاغوت وجود
ندارد.
مضمون ها با حال و هواي جنگ و دفاع مقدس سروكار دارد و به خاطر شرايط جنگ يك مقدار
زبان شعاري مي شود. در اين دوره كساني كه نوحه سرايي اولين تجربه شاعري شان است به
سراغ اين قالب مي آيند و اتفاقا بعدها به عنوان شاعران قوي و خوب به جامعه ادبي
معرفي مي شوند.
در اين دوره پيام، حماسه و شور در آثار نمود بيشتري دارد و مجموعه اي از اصطلاحات
جنگ، وارد شعر مي شود. هدف انتقال پيام است و در كنار مضمون سازي هاي عاطفي شخصيت
هاي حماسه كربلا بازسازي مي شود.
به عنوان نمونه به اين نوحه ها مي توان اشاره كرد:
گلبرگ سرخ لاله ها/ در كوچه هاي شهر ما/ بوي شهادت مي دهد/ يا:
كربلا اي حرم و تربت خونبار حسين/ اين همه لشكر آمده عاشق ديدار حسين/ يا:
سوي ديار عاشقان/ رو به خدا مي رويم/ رو به خدا مي رويم/ گرفته ايم جان به كف و
نثار جانان كنيم/ هستي خود به راه حق يكسره قربان كنيم/
در اين نمونه ها مصراع ها كوتاه و بلند شده و فرم تغيير كرده و زبان هم روان تر شده
است. ريتم تند، مضمون حماسي و زبان شعر به سمت سادگي رفته است. در اواخر دوره دفاع
مقدس هم زبان به سمت عاميانه گويي و شكسته سرايي مي رود:
آي عاقلا/ اي عاقلا/ بياين بيرون از تو خونه/ مارو تماشا بكنين/ به ما مي گن
ديوونه/ از كوچيكي تا به حالا/ يه دوست خوبي داشتم/ به پاي اين دوست خوبم زندگيمو
گذاشتم.../
زبان شعر در اين نوحه معروف، عاميانه شده است و آماده مي شود براي دوره بعد يعني
دهه 07 و 08 كه نوحه در اين دوره تحول گسترده اي پيدا مي كند و آن را به عنوان دوره
طلايي دوم مي ناميم.
اگر دهه 04 و 05 دوره تحول مضمون بود، اين دوره، دوره تحول فرم است. فرم هاي بسيار
در نوحه ايجاد مي شود و آنچه در نوحه خيلي نمود پيدا مي كند آهنگ و سبك است و بر
مضمون و محتوا غلبه مي كند. حماسه در آثار كمتر مي شود اما قالب ها گسترده مي شود.
نوحه به شاخه هاي شور، واحد، زمينه، دو دمه و سرود پاياني تقسيم مي شود.
يعني اين شاخه هاي قبل از اين در مداحي وجود نداشت؟!
پيش از اين هم بوده اما به عنوان يك قالب دقيق و درست نبوده كه در يك جا تعريف شود
و در همان جا هم به كار رود و مداح ها خودشان را مقيد به اجراي آن بدانند. اما به
عنوان مثال قالب شور الان با يك ضرباهنگ خاص تعريف شده در پايان مداحي به كار مي
رود. اما پيشتر اين طور نبوده است. البته همان اندازه كه نوحه از لحاظ فرم دگرگون
شده و پيشرفت كرده در معرض خطر عوامانگي و سطحي زدگي هم هست. اميدوارم اين خطر را
شعرايي كه نوحه سرا هستند كنترل كنند و اجازه ندهند اين فضاي ادبي به دست كساني كه
شعر را نمي شناسند و زبان شعر را نمي دانند، مخدوش شود.
در دهه 90 اما اتفاق ديگري درباره نوحه مي افتد. الان نوحه ها خلأهايي كه در دهه 70
بود، پر مي كنند. نوحه هايي سروده مي شود كه در حقيقت نوحه هاي طلايي دهه هاي 05 و
06 را به ياد مي آورد.
شعرا با مضاميني كه ارائه مي دهند به نوعي با جريانات سياسي انقلاب و دفاع از
ارزشهاي انقلاب همراهي مي كنند. در اين زمينه مي توان به جريان فتنه سال 88 اشاره
كرد. نوحه ها در دوره فتنه رنگ و بوي متناسب با زمانه فتنه پيدا كرد. نوحه اي سروده
شد براي حضرت علي اكبر(ع) كه تمام ويژگي هاي مثبت در آن وجود داشت.
دست من و دامن دلدار/ شوق من و وعده ديدار/ عهد من و مصاف دشمن/ اهل حرم خدانگه
دار/... منتظر من نشسته ساقي ولايت/ داده نشانم كوثر جامي از شهادت/ اذان خون گفتم
و شد وقت عبادت من/ ليله قدر عاشقي صبح شهادت من/ حيدريم پيرو رهبر/ علي ام و شبيه
پيمبر/ عقاب من براق مرگ است/ عروج من حمله به لشگر/ بر سر من تير اگر از آسمان
ببارد/ عدو برايم اگر امان نامه بيارد/ اگر تا زير ركابم برسد موج خون/ نمي شوم
كوفي و لااعبدو ما تعبدون/
دقيقا تمام آن پيام ها به زبان هنري و غيرمستقيم در اين نوحه وجود دارد و خودش يك
تاريخ را نشان مي دهد. نوحه سرايان اكنون هم به همان روش گذشتگان و اسلاف خودشان
پيش مي روند. اجزاء نوحه را خوب مي شناسند و خيلي خوب ارزش هاي دفاع مقدس، انقلاب و
موضوعاتي اين چنيني را با زبان شعر پيوند مي دهند و عاشورا را با نگاه محتوايي و
نگاه معنوي دقيق به جامعه معرفي مي كنند.
¤ از قوت ها و آسيب هاي نوحه بگوييد؟
- قوت هاي نوحه يكي اين است كه از ادبيات گذشته ما جدا نيست و بهره هاي علمي و ادبي
را از گذشته گرفته اما از زبان ديروز استفاده نمي كند. سلامت و قوت زمان ديروز را
دارد اما به زبان روز حرف مي زند. از ويژگي هاي نوحه اين است كه زبانش روان باشد و
اين رواني در نوحه هاي امروز بسيار نمود دارد و ارزشمند است. در نوحه امروز ما خنثي
بودن نمي بينيم بلكه نوحه ها پيام محور هستند و به مسائل روز توجه مي كنند. تنوع
موسيقيايي هم زياد در نوحه ديده مي شود همه اين ها بخشي از ارزشهاي نوحه امروز است.
اما آنچه به نوعي لغزشگاه براي نوحه به حساب مي آيد استفاده از زبان محاوره اي است
كه معمولا برخي از دوستان با زبان محاوره اي نوحه مي گويند كه اين ها وجاهت نوحه را
تحت الشعاع قرار مي دهند و نكته مهم ديگر اين است كه بعضي از دوستان كه تجربه شعري
قوي ندارند نوحه هايي مي سرايند كه عيار و ارزش نوحه را پايين مي آورد من سفارش مي
كنم كه نوحه را مثل شعر ارزشمند بدانند و سعي كنند كار قوي و استوار ارائه دهند.
¤رهبر معظم انقلاب هم توجه ويژه اي به نوحه سرايي دارند . هم آن بخش كه مربوط به
شاعر است و هم آن قسمت كه بر عهده مداح است . خصوصا در چند سال اخير به مناسبت هاي
مختلف به اين موضوع پرداخته اند . به عنوان نمونه از وصف چشم و ابرو در مداحي و
نوحه سرايي انتقاد كردند .
با جمع بندي صحبتهاي حضرت آقا به هشت نكته مهم مي توان دست يافت . اين عناصر را
تيتر وار ميگويم و بعد جمع بندي مي كنم :
1- توجه به عنصر محبت
2- ترويج عقايد اسلامي
3- تاكيد به شعرروح انگيز
4- توجه به حكمت و اخذ آن از شعراي قديم
5- توجه به عنصر پيام در شعر
6- شعر در خدمت ارزشهاي انقلابي
7- مداحي با تكيه بر معقولات
8- بهره بردن از ادعيه و روايات
اگر به اين هشت عنصر توجه كنيم ديگر وصف خال و ابرو در شعر ولايي و نوحه جايي ندارد
و اگر كساني به كار ميبرند به اين دليل است كه بهره ي قوي از شعر ندارند و يكسو نگر
برخورد مي كنند . متاسفانه گاهي شاهد هستيم اين عناصر كه حضرت آقا فرمودند در بعضي
آثار وجود ندارد يا كمرنگ است از شاعران اهل بيت (ع) مي خواهم به اين عناصر توجه
كنند و نوحه را محدود به جنبه عاطفي و حسي و يا عاشقانه محض و وصف خال و ابرو نكنند
.
¤ در مقابل اين نوع بيان ، افراط گري هايي هم هست در نقل روضه هاي مكشوف با زبان
شعر...
بله . اين يك جريان فكري است كه بايد مفصلا نقد شود . اين يك واقعيت و اصل است ، كه
نوحه سرا بايد ابتدا مستمع خوب هيات باشد اما اغلب، مضامين را از هيات گرفتن با در
خدمت مداح بودن اشتباه گرفته مي شود . بعضي از نوحه ها به سمتي مي رود كه كار مداح
را راه بيندازد كه اين اشتباه است مضامين سفارشي سروده مي شود و در نوحه ها آورده
مي شود كه مداح بتواند مجلس را با روضه بگرداند. در حالي كه ما معتقديم يكي از جنبه
هاي نوحه ، عاطفه و سوگ است . وقتي شما نوحه را در خدمت مرثيه قرار دهيد عملا
انديشه خيلي كم رنگ مي شود، حماسه كنار گذاشته مي شود و فضاي رجز ديگر در نوحه نيست
.اين عيب هايي است كه در شعر و نوحه امروز پيش آمده است . من در عيوب روضه اين ها
را نياوردم اما بحثي است كه بايد آن را حلاجي كرد و با دقت به اين موضوع پرداخت .
¤چرا در نوحه سرايي نامي از شاعر نمي بينيم ؟ آيا اين تأثيري بر كار شاعر دارد ؟
گمنامي براي دوستان اهل بيت كه نوحه مي سرايند اصل است ، براي اينكه مي خواهند
رعايت اخلاص هم داشته باشند . اما اگر نام شاعر در كنار
نوحه اش باشد خوب است . كمتر شاعري مي شناسم كه نام خود را به عنوان تخلص به طور
مستقيم و يا ايهام در شعر ولايي آورده باشد . در نوحه اصلا تخلص وجود ندارد . مثلا
در هيچ يك از نوحه هاي آقاي غلامرضا سازگار تخلص ديده نمي شود در حالي كه در ديگر
اشعار شان تخلص استفاده مي كنند . به هر حال تخلص در نوحه مرسوم نبوده است شايد به
اين دليل كه نوحه را براي عزاداري در يك سال مي سرودند يعني هر بار با تغيير هنجار
هاي موسيقيايي و سبك ها ، نوحه هاي جديدي سروده مي شده و شاعران دغدغه معرفي خودشان
را نداشتند . شايد هم به اين دليل كه برخي نوحه را جدي نمي دانستند و اين عيب بزرگي
است اما ترجيح مي دهم اين استفاده نكردن از تخلص را به حساب اخلاص بگذارم
¤ كمي هم در رابطه با سبك سازي در نوحه بفرماييد ؟
سبكها بر اساس توان موسيقيايي شاعران ، ذوق آنها و اقتضائات جامعه ساخته مي شود .
خيلي از دوستان اطلاعات آكادميك موسيقيايي ندارند ، ذوقي كار مي كنند و بعد به سمت
موسيقي مي روند بر اساس اقتضا و شرايط عزاداري يك سبك را مي سازند و ارائه مي دهند
و عموما داراي پشتوانه فكري يا علمي خاصي نيستند يا حداقل من سراغ ندارم .اغلب نوحه
ها بر اساس سبك هاي موسيقيايي معروف ، يا تصنيف ها و يا بازسازي نوحه هاي قديمي است
. بعضي از نوحه سرايان آهنگ را از ديگري مي گيرند . بعضي از اوقات هم مداحان آهنگ
را به نوحه سرا مي دهند . سبك سازي بستگي به توانمندي شاعر دارد
- وسخن آخر ... ؟
از شما تشكر مي كنم كه به اين موضوع مهم و مغفول پرداخته ايد و اميدوارم مطالبي كه
عنوان شد سودمند باشد . دست همه كساني كه در عرصه شعر ولايي به ويژه نوحه بدون اسم
و رسم و بدون هيج توقعي مخلصانه كار مي كنند و اين پرچم مقدس را به دوش گرفته اند
مي بوسم و اگر در ميان حرفهاي من نكته اي بوده كه باعث رنجش خاطر آنها شده عذر
خواهي مي كنم .
|
|
|
بيا تا جهان را به بد نسپريم
مسلم دارايي
حكيم توس، فردوسي پاكزاد، در جاي جاي «شاهنامه» خويش در ذكر داستان ها و پندها و
حتي در هنگام شرح رزم ها انسان ها را به خيرانديشي و نيكخواهي و نيكي به ديگران
دعوت مي كند و نيكخواهي را ثمره (خداشناسي) مي داند. او عقيده دارد كه ستايش خدا
بايد در راس برنامه هاي انسان قرار گيرد زيرا كه خداوند انسان را به نيكي راهنمايي
مي كند:
همي تا تواني به نيكي گراي
ستايش كن او را كه شد رهنماي
حكيم فرزانه ما سراسر «نامه باستان» را به پندهايي درباره نيكي و نيكخواهي معطر
ساخته است. او جهان و زندگي را ناپايدار مي بيند و از اينكه برخي از مردم در اين
جهان ناپايدار تنها در انديشه گرد آوردن ثروت بيشتر هستند و در اين مسير موجب رنج
ها و محروميت ديگر انسان ها مي شوند، حيرت مي كند:
سرانجام بستر، جز از خاك نيست
از او بهره زهر است و ترياك نيست
چو داني كه ايدر نماني دراز
به تارك چرا بر نهي تاج آز
تو را زين جهان شادماني بس است
كجا رنج تو، بهر ديگر كس است
ز روز گذر كردن انديشه كن
پرستيدن دادگر پيشه كن
به نيكي گراي و ميازار كس
ره رستگاري همين است و بس
شاهنامه فردوسي سراسر دعوت به نيكي و نيكخواهي است و براستي ادبيات هيچ كشوري اين
چنين آكنده از دعوت به نيكي نيست:
به پاكي گراييد و نيكي كنيد
دل و پشت خواهندگان مشكنيد
تو تا زنده اي سوي نيكي گراي
مگر كام يابي به ديگر سراي
حكيم بزرگ توس عقيده دارد كه زور باز و قدرت جسماني تنها زماني ارزشمند است كه براي
دستگيري افتادگان و ياري رساندن به ستمديدگان باشد:
تو را ايزد اين زور پيلان كه داد
برو بازو و جنگ فرخ نژاد
بدان داد تا دست فريادخواه
بگيري، برآري ز تاريك چاه
فردوسي از آدميان مي خواهد كه امانت الهي، يعني حكومت را به مردم بدنهاد نسپرند و
همه با هم براي گسترش نيكي ها تلاش كنند:
بيا تا جهان را به بد نسپريم
به كوشش همه دست نيكي بريم
نباشد همي نيك و بد پايدار
همان به كه نيكي بود پايدار
|
|
|
تاثير هنر اسلامي بر هويت معماري ايراني- بخش دوم
شيوه پارسي نخستين مرحله از سبك شناسي معماري ايراني-اسلامي
عليرضامالمير
دربررسي سبك شناسي معماري ايراني قبل از ظهور تمدن اسلام به دوره پارسي كه نخستين
شيوه معماري ايراني محسوب مي شود، مي رسيم.اين دوره از عصر هخامنشيان تاحمله اسكندر
به ايران ،يعني سده ششم پيش از ميلاد تاسده چهارم پس از ميلاد مسيح را دربرمي
گيرد.نام اين شيوه ازقوم پارس برگرفته شده كه در آن ايام بركشور پهناور ايران
فرمانروايي مي كردند .پيش ازآغاز بحث به بررسي اجمالي وضعيت معماري قبل از اين دوره
مي پردازيم.
سبك شناسي معماري ايراني قبل از دوره پارسي
تاپيش از كوچ« آريايي» ها به ايران اقوام وملتهايي نه چندان شناخته شده درايران
زندگي مي كردند كه معماري پيشرفته اي داشتند.«ايلامي» ها مردمي بودند كه نژادشان
ناشناخته مانده است.آنها تاحدودي از فرهنگ «سومري» تاثير پذيرفته بودند وهمچون آنها
به چند خدا باور داشتند.
ايلاميان از هزاران سال پيش دردشت خوزستان سكني گزيده وفرمانروايي داشتند.انها
هميشه آماج حملات ساكنين بين النهرين به خصوص «آشوريان» بودند. سرانجام درميانه سده
هفتم پيش از ميلاد به دست آنها نابود شدند.
مركز تمدن ايلامي شهر «شوش» بود كه تاريخي چندهزارساله داشت و داراي همه عناصر
حكومتي مانند« ارگ»و يك نيايشگاه به نام «زيگورات» بود كه شباهت نزديكي به معماري
پيشرفته سومريان داشت.«هفت تپه» خوزستان، بازمانده سبك وسياق معماري ايلامي هنوز پا
برجا ونمودار پيشرفت درفن ساختمان سازي است.
بناهاي هاي آنها طرحي راست گوشه داشت وسقف ها بيشتر داراي طاق ضربي بود. همچنين از
تير وسقف تخت هم بهره گيري مي كردند.
يكي از بقاياي ارزشمند معماري ايلامي، نيايشگاه يا زيگورات «چغازنبيل»است كه از يك
هزار و 250 سال پيش از ميلاد مسيح در نزديكي شهرشوش واقع دراستان خوزستان برجامانده
است.اين ساختمان داراي چند اشكوب(طبقه) است كه همگي ازخشت ساخته شده وروي آن با آجر
نماسازي شده است. هراشكوب از زيرين كوچكتر بناشده ومعبد را پله پله نشان مي دهد.
به باور كارشناسان و علماي فن معماري اين ساختمان از اساس داراي يك اشكوب بوده كه
گرداگرد يك ميانسرا ساخته شده است و سپس سكوهاي بعدي درون ميانسرا هركدام به طور
جداگانه بالا آورده شده اند. از آجر لعابدار آبي وسفيد درنما بهره گيري شده وروي
برخي آجرها خط ميخي كنده كاري شده است.درنزديكي اين نيايشگاه ساختمان پالايش آب شهر
ساخته شده بود كه نمودار پيشرفت تمدن ايلامي است.
از ديد نيارشي (مصالح شناسي وفن ايستايي ساختمان)يكي از كهن ترين طاق هاي تيزه دار
هنوز در چغازنبيل و آرامگاه هاي پيرامون آن برجاي باقي مانده است.روش ويژه آجرچيني
طاق به گونه« هره» است كه به آن« رومي » مي گويند.شايد نخستين بار در آرامگاه هاي
بيرون شهر با آجرهاي بزرگ و ملات قير طبيعي ساخته شده واين درست زماني بود كه
روميان زندگي ابتدايي داشته اند!درواقع ساختمايه آنها بيشتر خشت و آجر و ساروج
وديگر ملات ها بوده است.
درسده هاي نهم وهشتم قبل از ميلاد درشمال باختري ايران وخاور «آناتول» ،اقوام
«ارارتو»با فرهنگي پيشرفته سكونت داشتند.آنها بومياني بودند كه پيش ازكوچ آريايي ها
درايران زندگي مي كردند.تمدن آنها از تمدنهاي آشوري وبابلي گرفته شده بود. آنها تا
اواخر سده هفتم قبل از ميلاد كه ارمني ها حكومت وان را سرنگون كردند؛حكومت داشتند.
درواقع روش نيارشي ساختمانهاي ارارتوها،تيروستون با سقف تخت بوده است.ساختمان هاي
آنها چهارگوش بوده ونيايشگاه هايي با تالاري ستون دار داشتندكه بيشتر بر روي سكو
ساخته مي شده است.آنها ستون ها را با سر ستون هاي پيچك دار تزيين مي كردند
وساختمايه (مصالح) اصلي شان سنگ وچوب بوده است.
ارارتوها نوعي بنا داشتند به نام »كلاوه« كه ساختمان هايي دو طبقه بود وبه دليل
برخورداري از امنيت، تنها در طبقه بالا زندگي مي كردندو با نردبان به آن قسمت
دسترسي داشته وطبقه پايين ساختمان را به عنوان انبار استفاده مي كردند.
ازنمونه ساختمان هاي ارارتويي مي توان آثار تپه «حسنلو »دراطراف اروميه از سده نهم
قبل از ميلاد ودژهاي پيرامون درياچه« وان »را نام برد.
سبك معماري ايراني به شيوه پارس ها
هزاران سال پيش دسته اي ازنژاد هند و اروپايي در تاريخ ناپيدايي از قوم اصلي خود
جدا شدو در سرزميني از آسياي مركزي سكني گزيدند.به دليل پديد آمدن دوملت هندي و
ايراني از آن دسته، مردم شناسان آنها را هند و ايراني خواندند.سپس يك گروه بزرگ از
آنها به نام «سكا »جداشد كه خود به دو دسته ديگر تقسيم شدند. يكي از آنها تيره
«اري» يا «آريا» بود.
اين تيره پس از چندي به انگيزه هاي نامعلوم و يا شايد به علت افزايش جمعيت
وناسازگاري با محيط بومي به چند دسته بزرگ تقسيم شد. دسته اي از كوه هاي«
هندوكش»عبور كرد وبه دره رود «سند»رسيد ودسته اي ديگر دربسياري از سرزمين هاي خرم
وسرسبز ميان رودهاي «سيحون» و«جيحون» ساكن شدندتا اينكه نزديك به دو هزار تايك هزار
و 500 سال پيش از ميلاد به ايران كنوني روي آوردند.
يكي از ويژگي هاي ايرانيان كهن وهنرمندان آنها باور به تقليد درست بوده كه آن را
بهتر ازنوآوري بد مي دانستند.درواقع تقليد يابرداشت مد نظر آنها اين بود كه منطق
داشته وباشرايط زندگي سازگار باشد.آريايي ها چون مردمي كشاورز بودند ودرسرزميني
آباد وخرم زيسته اندخلق و خويي آشتي جو و سازگار داشتند.
قدر مسلم آن كه آريايي ها هنگام كوچ وگذر از كنار درياچه اروميه دربرخورد با معماري
ارارتويي از آن الگو گرفته اند.مردم ايران ازهزاران سال پيش ازچنين شيوه معماري
پيروي مي كرده اند،چنان كه مردم «ابيانه» و«افوشته» در نطنز كاشان هم كه نامي از
ارارتو نشنيده بودند؛ چنين كرده اند.
نمونه هاي اين الگوبرداري هم در معماري وهم استفاده از فن ايستايي و ساخت مايه شيوه
پارسي يافت مي شودكه يكي از نمونه هاي آنها تالار ستون دار و كلاوه ها بوده
است.نيايشگاه ارارتوها داراي تالاري با سقف تخت چوبي بود وچون دهانه آن بزرگ بوده
است ، ستون هايي چوبي در ميان تالار زده مي شد.
همين روش را آريايي ها در شوش پي گرفتند.البته آنها ستون ها را از سنگ و ديوارهاي
گرداگرد تالار را ازخشت مي ساختندكه قطر برخي ديوارها تا پنج گز مي رسيد.بابه
كاربردن خشت و پوشش دو پوسته تلاش مي كردند ، جلوي ورود گرما به درون بنا
رابگيرند.بدين گونه ازمعماري ارارتويي الگوبرداري مي شد درحالي كه ساختمايه اي كه
سازگار با آب و هواي سرد قفقاز است درشوش دگرگون شده بود.
ساخت تالار ستون دار با پوشش دو پوسته تير پوش نيز پس از اسلام دنبال شد.نمونه هايي
از آن درمسجد جامع ابيانه و مسجد ميدان دربناب يافت مي شود.
كلاوه هاي ارارتويي به گونه اي ديگر در معماري پارسي ساخته شد.نمونه اين الگوبرداري
ساختمان »كعبه زرتشت« درنقش رستم است و ساختماني چهارگوشه سنگي بود كه درگاهي
بلندتر از كف زمين داشت.
بنياد شيوه معماري پارسي ازهمان ساختمان هاي ساده كه در سرزمين هاي غرب وشمال غرب
ايران وديگر مكان ها بود برگرفته شده است.اما پديده بديعي كه باگسترش فرمانروايي
پارس ها روي مي دهد، همكاري هنرمندان مختلف از سرزمين هاي گوناگون دركار ساختمان
سازي است.پرواضح است كشوري به بزرگي ايران در دوره هخامنشي با ملت هاي گوناگوني كه
تحت سلطه داشت؛ اين كار رامي بايست، انجام دهد.
به طور كلي ويژگي هاي معماري شيوه پارسي را مي توان چنين برشمرد:
1-بهره گيري از شيوه ارارتو در طرح فضاهاي راست گوشه ،تالارهاي ستون دار و كلاوه
ها.2-ساخت ساختمان روي سكو وتختگاه.3-درون گرايي(به ويژه در تخت جمشيد
وشوش).4-ارتباط دادن بخش هاي فرعي(همچون اشپزخانه)با راه هاي پنهاني به ساختمان
اصلي.5-ساخت سايبان و آفتابگير درجاهاي ضروري. 6-زيباسازي پيرامون ساختمان ها به
وسيله آب نما و پرديس
7-روش سقف تخت چوبي و شيب دار با تير ريزي عمود برهم ودهانه هاي بزرگ با تيرچه چوبي
سخت بريده ودرودگري شده است . 8-ديوارهاي جداكننده با خشت. 9-بهره گيري از سقف
خميده و طاق در زير زمين ها.10-سنگ بريده ومنظم وپاكتراش وگاه صيقلي كه از بهترين و
مرغوب ترين مصالح استفاده مي شد.خوب است درمورد دقت سازندگان بگوييم در تر
كشي(ريسمان كشي) ستون هاي تخت جمشيد آن قدر اين نشانه ها دقيق هستند كه ميليمتري
باهم اختلاف ندارند.11-پي سازي باسنگ لاشه و گاورس.
12-نماسازي بيروني باسنگ تراش ونماسازي دروني باكاشي لعاب دار.
13-پرداخت كف با بهترين مصالح .14- آرايش فضاهاي دروني باكاشي لعاب دار. 15-بهره
گيري از پايه ستون وسرستون و آرايش سرستون ها .
نكته قابل ذكر اين كه هنر پيكره (مجسمه )سازي درايران به علت اينكه آيين و مسلك هاي
موجود درايران قبل از اسلام به مانند دوران اسلامي بت پرستي را نمي پذيرفتند چندان
رواج نداشته است.
درايران كهن جايگاهي بوده به نام« ازديس تچار »كه چون دران بت مي پرستيدند جايگاهي
بي ارزش قلمداد مي شده است.
تاكنون تصور مي شد كه در بناهاي شيوه پارسي نورگيري فقط از ميان درگاه ها انجام مي
شده است ولي با توجه به ساختمان هاي ايراني در دوران اسلامي به خصوص مساجد چوبي
مراغه وبناب ،كوشكهاي اصفهان ، قزوين وكاشان كه دربالاي در گاه ها روزنه هاي مشبك
دارند؛ مي توان فرض كرد كه روشنايي بناهاي ساخته شده به شيوه پارسي هم به گونه اي
همانند آنها تامين مي شده است.
|
|