(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 24  آبان  1391 - شماره 20357

چرا رابطه با آمريكا نتيجه معكوس مي دهد؟
پهپاد پيشرفته آمريكا چگونه تسليم مدافعان خارك شد
استراتژي اصلاحات براي برون رفت از انزوا


چرا رابطه با آمريكا نتيجه معكوس مي دهد؟

سجاد سلامي
مشكل رابطه ي ايران با آمريكا همچون ديواري ميان 2 كشور است كه خشت هاي نخست آن پس از اشغال ايران در جريان جنگ جهاني دوم بنا نهاده شد؛ تا آنكه در ماجراي كودتاي 28 مرداد به خوبي خود را نمايان كرد و بعدها در جريان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي ادامه يافت و پس از آن نيز در حوادث سياسي و اقتصادي 2 دهه ي اخير ايران با 2 واژه ي تهديد و تحريم آميخته شد.
لذا شاهد آن هستيم كه اندكي پس از هياهوي رسانه ها و سخنان رئيس جمهور، در حاشيه ي شصت و هشتمين مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورك، رهبر معظم انقلاب در جريان سفر خود به استان خراسان شمالي، ضمن رد هر گونه مصالحه با استكبار آمريكا، فرمودند: «ما به پيروي از تعاليم اسلام، اهل تجاوز و تعرض به اين و آن نيستيم، اما اهل كوتاه آمدن در مقابل هيچ متجاوزي هم نيستيم.»
ايشان در تبيين علل اتخاذ چنين رويكردي، به قدرت و صلابت ملت ايران اشاره فرمودند و ضمن يادآوري توانمندي هاي ملت ايران افزودند: «امروز ملت ايران در مقابله ي با دشمنان خود احساس قدرت مي كند. اين احساس قدرت، يك احساس كاذب نيست؛ يك احساس واقعي است؛ متكي به واقعيات است. اين را دشمنان ما هم مي دانند.»[1]
معظم له اين سخنان را در شرايطي مطرح فرمودند كه پيش تر نيز در باب مذاكره با آمريكا هشدار داده بودند كه آمريكا به دنبال نابودي انقلاب و دستاوردهاي آن است. ايشان در ديدار ماه رمضان خود با كارگزاران نظام در مردادماه 1390، ضمن بيان اين موضوع، فرموده بودند: «مخالفت متقابل رژيم صهيونيستي و آمريكا با جمهوري اسلامي مخالفتي بنياني است... مخالفت بنياني در واقع مخالفت با موجوديت است و همان گونه كه ما رژيم صهيونيستي را غاصب و جعلي و دچار فروپاشي حتمي و بدون ترديد مي دانيم، آن رژيم هم با موجوديت نظام اسلامي مخالف است... نگاه آمريكا به ما، با وجود همه ي حرف هاي آمريكايي ها درباره ي لزوم تغيير رفتار جمهوري اسلامي، نگاهي مبتني بر نفي موجوديت نظام اسلامي است. ما نيز متقابلاً جنبه ي استكباري و ابرقدرتي آمريكا را مردود مي دانيم و نفي مي كنيم.»[2]
مجموع اين مطالب بهانه اي شد تا در گذري هرچند كوتاه، به بررسي برهه هاي تاريخي طرح بحث رابطه با آمريكا بپردازيم. دوراني كه برخي به زعم خود مي پنداشتند مذاكره در فضاي برابر و عادلانه امري است كه آمريكايي ها به آن تن خواهند داد و قابل تحقق است، اما تجربه نشان داد بسياري از برداشت ها دور از ذهن و »كودكانه« بوده است.
از ابتكار گفت وگوي تمدن ها تا اتهام محور شرارت
پس از انتخابات دوم خرداد 1376 فضاي سياسي و اجتماعي كشور دستخوش تغييراتي بنيادين شد كه يكي از ثمرات آن استحاله ي شعار آرماني ملت ايران در خصوص برائت از آمريكا بود. دولت اصلاحات قائل به تعامل و گفت وگو بود و در اين مسير مي كوشيد پيش قدم تنش زدايي در عرصه ي بين الملل باشد. لذا دستگاه رسانه اي وابسته به دولت وقت اندك اندك به سمت تحريف و تغيير شعار«مرگ بر آمريكا» رفت و كوشيد با فرهنگ سازي، موضوع تعامل و زندگي در كنار آمريكا را جايگزين برائت از خوي استكباري اين كشور كند.
اين رويكرد با تصويب پيشنهاد ايران براي نام گذاري نخستين سال هزاره ي جديد ميلادي به نام »گفت وگوي تمدن ها« شدت دوچنداني پيدا كرد، اما ديري نپاييد كه پاسخ طرف مقابل با خطابه ي تاريخي و موهن بوش پسر در كنگره ي آمريكا، آن هم با برابر شمردن نظام مردم سالار ديني ايران با ديكتاتوري كره ي شمالي و رژيم بعث عراق در محور شرارت جهاني، به گوش جهانيان رسيد.
اما آنچه براي مردم ايران و جهان اسلام باقي ماند رويكرد غيرسازنده ي غرب به تمدن ايراني ـ اسلامي بود؛ تمدني كه كوشيد صلح و آرامش را به جهانيان عرضه كند، اما با پاسخ غيرانساني و خشونت بار غرب در عراق و افغانستان مواجه شد. لذا از اين برهه به بعد بحث رابطه با آمريكا، كه دوره اي تابلوي سياسي جريانات اپوزيسيون نظير ملي ـ مذهبي ها و نهضت آزادي بود و پس از آنان به اصلاح طلبان رسيده بود، به اغما رفت و با رأي مردم در انتخابات تير 84 آخرين ميخ تابوت آن كوفته شد و انتظار مي رفت تا پايان دولت عدالت محور دكتر احمدي نژاد همچنان مسكوت بماند.
فتنه 88؛ تجربه نزديكي به آمريكا
سال 1388 فرارسيد و بهار سياسي آن با ديد و بازديدهاي انتخاباتي 4 كانديداي حاضر در عرصه ي انتخابات آغاز شد، اما در ابتداي اين سال اتفاق سياسي نادر ديگري نيز به وقوع پيوست و آن پيام تبريك اوباما به مناسبت نوروز ايراني بود؛ پيامي كه بسياري را بر آن داشت تا از آن به عنوان فرصتي براي تجديد روابط سياسي ايران و آمريكا ياد كنند.
اوباما در اين پيام به صراحت گفت: »ما براي تاريخ، مردم و دولت ايران احترام قائليم و حاضريم تمام موارد اختلافاتمان را بحث و بررسي و مشكل گشايي كنيم، اما تصميم نهايي از شماست كه آيا بر اختلافاتمان تأكيد كنيد يا بر موارد مشتركمان كه هر 2 صلح و آسايش و پيشرفت براي مردمان مي خواهيم. هر ملتي در تاريخ بر اساس آنچه مي سازد و آباد مي كند قضاوت خواهد شد و نه بر اساس آنچه تخريب و منهدم مي كند.»[3]
لذا برخي كارشناسان سياسي در تفاسير خود، با اشاره به پيام اوباما به مردم ايران، مدعي مي شدند فصل جديدي از روابط سياسي ميان 2 كشور در راه است؛ فصلي كه البته در آن براي احمدي نژاد و دولتش نقشي تعريف نشده بود. لذا در سايه ي انتقادات داخلي از احمدي نژاد و دولت وي، برخي اظهارات حاكي از آن بود كه كاخ سفيد روند عادي سازي روابط با تهران را به فرصت پس از انتخابات موكول كند.
بي ترديد چنين نگرشي مي توانست براي طرف مقابل نيز هزينه هاي مذاكره و امتيازات احتمالي نهفته در پس آن را كاهش دهد. لذا بحث رابطه با آمريكا تا برهه ي پس از انتخابات دهم رياست جمهوري معلق ماند، اما با آغاز ناآرامي هاي تهران، پيام هاي سياسي واشنگتن به تهران رنگ وبويي ديگر به خود گرفت و لحن تهديدآميز و مداخله جويانه ي كاخ سفيد سبب شد تا نه تنها بحث مذاكره با آمريكا به حاشيه رود، بلكه مسئله ي حمايت مادي و معنوي اين كشور از اغتشاشگران به بحث روز مردم كوچه و خيابان تبديل شود؛ به طوري كه براي دولت آمريكا اذعان رسمي و علني به آن، امري بديهي و عادي تلقي مي شد. لذا در جريان برگزاري اجلاس جي 8، در تاريخ 7 تير 1388، رئيس جمهور آمريكا، ضمن حمايت آشكار از ميرحسين موسوي، اظهار داشت: »موسوي به منشأ الهام بخش آن دسته از هم وطنان خود تبديل شده است كه خواهان گشايش به سوي غرب هستند.»[4]
اين در حالي بود كه دولت اوباما حتي حاضر نشد همچون سال 88 پيام نوروزي را براي دولت و ملت ايران صادر كند؛ موضوعي كه از نگاه رسانه هاي خبري ايران آن را مي بايست در راستاي تشديد اختلافات سياسي ميان 2 كشور در جريان ناآرامي هاي تهران خلاصه كرد.
لذا در يك جمع بندي كلي از رفتارشناسي دولت آمريكا در قبال تحولات سياسي ايران و نيز واكنش جريانات سياسي داخل كشور نسبت به مسئله ي عادي سازي روابط با آمريكا در مقطع حساس فتنه ي 88 مي توان گفت كه مشي مداخله جويانه ي اين كشور و حمايت هاي غيرحقوقي آن از اخلالگران و قانون شكنان عاملي شد تا مشخص شود آمريكا در برهه هاي سرنوشت ساز كشوري قابل اعتماد نيست.
دولتي كه مدعي عادي سازي روابط و ازسرگيري مناسبات و رفع اختلافات بود، تنها 4 ماه پس از پيشنهادات به اصطلاح سازنده و ديپلماتيك، رسماً از دشمنان و معارضان داخلي حكومت ايران حمايت كرده و اين روند را به شكلي فزاينده تا به امروز ادامه داده است. او مي پنداشت با سياست يك بام و دو هوا مي تواند، ضمن ايجاد اختلاف در ميان مردم ايران، بستر جلب لايه هايي از جامعه ي ايران به سمت خود را تسهيل و تسريع كند و در عين حال هزينه ي مراوده و عادي سازي روابط با ايران را، به جاي آنكه خود در پاي ميز مذاكرات بپردازد، دلباختگانش در كوچه و خيابان هاي تهران بپردازند.
به عبارت ديگر، آمريكا ترجيح داد، به جاي آنكه خود مبدع مذاكرات باشد، طرفداراني را در ايران بيابد، به نحوي كه با تقويت آن ها بتواند از درون جامعه ي ايران بستري را براي طرح مسئله ي گفت وگو با آمريكا تبليغ كند و ديگر نيازي به مذاكره با نظام جمهوري اسلامي ايران نداشته باشد.
اظهارات ناقص+ تفاسير مغلوط= طرح مطالبات جديد
پرونده ي هسته اي ايران مرحله اي سخت و البته سرنوشت ساز را طي مي كند. مرز گفت وگوهاي طرفين امروز نه بر سر اجازه ي غرب براي تحقيق دانشجويان ايران در مباحث هسته اي، كه بر سر به رسميت شناختن حق غني سازي در ايران است. بحث امروز ايران و غرب بر سر حق تأمين داروهاي درماني يك ميليون بيمار ايراني با اورانيوم غني شده تا سطح 20 درصد است. لذا در چنين شرايطي شاهد آن هستيم كه غرب اميد و چاره اي جز دلبستن به شكست دروني در ايران ندارد.
شايد به همين خاطر است كه به تحريم هاي گسترده و غيرانساني در حوزه هاي اقتصادي و حتي درماني روي آورده اند و مي كوشند تا از اين طريق مردم ايران را به اين نتيجه برسانند كه نخست، تمامي مشكلات ايران به خاطر اثرات سوء تحريم هاست و دوم آنكه راه حل رفع اين موانع توافق با غرب و جلب نظر آن در پرونده ي هسته اي است. حال اگر بتوانند در اين مسير اختلافي را نيز در ميان مسئولان ايراني ايجاد كنند كه نتيجه بسيار دلخواه تر خواهد بود.
اين درست همان رويكردي است كه شواهدي از آن را مي توان در مواضع اخير مقامات غربي ملاحظه كرد؛ به طوري كه پس از مصاحبه ي علي اكبر صالحي با نشريه ي «اشپيگل»آلمان و تحليل اين نشريه از سخنان وزير خارجه ي ايران مبني بر «آمادگي ايران براي سازش در پرونده ي هسته اي»، فيليپ هاموند، وزير دفاع انگلستان، در گفت وگو با نشريه ي انگليسي «ابزواتور» چاپ لندن، ضمن اشاره به اينكه «درباره ي برنامه ي هسته اي هم اكنون در درون رژيم شكاف هايي ايجاد شده است» افزود: «تنها چيزي كه مي تواند رژيم ايران را به واكنش جدي وادارد فراهم آمدن شرايطي است كه رژيم ببيند و يا احساس كند كه موجوديتش در خطر است.»[5]
روزنامه ي «نيويورك تايمز» نيز چندي پيش، به نقل از يك مقام امنيتي رژيم صهيونيستي، مدعي شده بود كه بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، سياست خود را نسبت به ايران عوض كرده است و بيش از آنكه به دنبال حمله ي نظامي به اين كشور باشد، در پي تحريم هاي بيشتر ايران است.[6]
اين مواضع در شرايطي مطرح مي شود كه ناآرامي هاي نقطه اي در بازار تهران، يك روز پس از نشست خبري رئيس جمهور، فضاي رسانه هاي جهاني را به خود جلب كرد و آويگدور ليبرمن، وزير خارجه ي رژيم صهيونيستي، را بر آن داشت تا پس از ابراز خرسندي سخنگوي وزارت امور خارجه ي آمريكا در خصوص اثرگذاري تحريم ها بر اقتصاد ايران و اظهارات بان كي مون مبني بر «عواقب قابل توجه تحريم ها بر مردم ايران»، در مصاحبه با راديو ارتش اسرائيل، مدعي شود:«بعد از بهار عرب، بهار ايراني خواهد آمد. بي ثباتي نه فقط در تهران، كه در تمامي كشور در حال انتشار است.»[7]
حال اگر به وضعيت موجود بخواهيم اظهارات ناپخته و گاه نارسا را بيفزاييم، تنها خروجي معقول معادله ي پيش رويمان افزايش سطح مطالبات در طرف مقابل خواهد بود؛ مطالباتي كه براي غرب حد و حصري ندارد و تجربه ي تعليق داوطلبانه ي فعاليت هاي غني سازي در دوران اصلاحات نيز مؤيد همين نكته است؛ چه آنكه در آن دوران حاصل توافق معروف به سعدآباد، اگرچه با موافقت و همراهي كليت نظام و در راستاي اعتمادزايي در عرصه ي بين الملل صورت گرفت، اما باعث جري شدن طرف مقابل و بازنگري در محاسبات سياسي آن شد؛ به طوري كه نهادهاي تصميم ساز غرب از آن به عنوان نشانه اي از ضعف ايران ياد كردند و خروجي نهايي كار آن شد كه در مذاكرات هسته اي ايران با غرب، مقامات غربي يك گام جلوتر بيايند و گستاخانه تر از گذشته، خواستار تعطيلي مطالعات علمي در زمينه ي هسته اي شوند!
جمع بندي
رهنمودهاي رهبر معظم انقلاب و مطالب فوق، گذاري تاريخي بر ابعاد و عوارض طرح رابطه با آمريكا، بدون توجه به پيش شرط ها و بسترهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي آن است؛ به طوري كه ورود به مقوله ي مذاكره با اين كشور مي تواند آغازي بر يك پايان سياسي باشد و بسان شوكران خوش نوش و البته جان كاه، مسير آينده ي انقلاب را دگرگون كند.
لذا كساني كه در پي مذاكره با آمريكا و عادي سازي روابط با اين كشور هستند و مي پندارند اين رهگذري امن براي عبور از مشكلات و نارسايي هاي داخلي است بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه آمريكا نه تنها دوستي قابل اعتماد نيست، بلكه مذاكره با آمريكا اين كشور را در طرح خواسته هايش مستحكم تر و مطالباتش را افزون تر خواهد كرد، مگر زماني كه طرف مذاكره با آمريكا از قدرت و توانمندي متناسب و متناظر با آن برخوردار باشد؛ تواني كه آمريكا قادر به انكار آن نباشد و در پاي ميز مذاكره اين كشور را به رعايت قواعد مناظره مجبور كند.
منابع:
[1]- http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21177
[2]- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با كارگزاران نظام، 3 مرداد 1390، چهارم رمضان المبارك 1433.
[3]- http://features.kodoom.com/iran-politics/
[4]- http://www.rajanews.com/detail.asp?id=31827
[5]- راديو فرانسه، 7 اكتبر 2012.
[6]- نيويورك تايمز، 3 اكتبر 2012.
[7]- راديو رژيم صهيونيستي، 4 اكتبر 2012.
 


پهپاد پيشرفته آمريكا چگونه تسليم مدافعان خارك شد

جنگنده هاي سوخوي 25 نيروي هوايي سپاه با رهگيري يك هواپيماي بي سرنشين آمريكا و شليك به آن، باز هم رو دستي مهم و ناگهاني به اقتدار نظامي امريكا زدند و دوباره نگاهها به سمت تقابل پهپادهاي متجاوز غربي و هوشمندي پدافندي ايران رفت.
اما اين مدل پهپاد آمريكايي چگونه متولد و چطور توسط ايران رهگيري شده بود؟
در زمان جنگ ويتنام نيروي هوايي آمريكا پروازهاي شناسايي فراواني را بر فراز ويتنام شمالي به منظور عكس برداري و اطلاع پيدا كردن از وضعيت ارتش اين كشور انجام داد. در طي اين پروازها آمريكا شمار بسيار زيادي از جنگنده ها و خدمه خود را از دست داد. تلفات گسترده آمريكا در ويتنام در بحث خدمه هواپيماهاي شناسايي، طراحان نظامي اين كشور را مجبور كرد تا به سمت راهي بروند كه حداقل از تلفات انساني در اين بخش بكاهند.
ظهور پرنده هاي بي سرنشين با قابليت عكس برداري از مواضع دشمن پاسخي به اين نياز بود. پهپادهاي اوليه عمدتا تنها قابليت تهيه عكس از مناطق مختلف را داشتند. اين عكس ها بايستي بعد از برگشت اين پرنده ها از ماموريت از بدنه آنها خارج و پس از ظهور مورد استفاده قرار مي گرفت. اما با ظهور فناوري هايي همچون دوربين پيشرفته ديجيتال و همچنين بحث ارتباط ماهواره اي و انتقال زنده تصاوير به مركز، اين مشكل نيز حل شد.
در سال 1994 يكي از معروفترين پهپادهاي شناسايي جهان يعني «پروديتور » اولين پرواز خود را انجام داد. اين پهپاد امروزه بيشتر به دليل قتل عام هزاران زن و كودك به وسيله موشكهاي هدايت شونده خود به شهرتي جهاني رسيده است اما بايد گفت كه اين پهپاد در اصل يك مدل شناسايي بوده است.
اين پهپاد با طول 8 متر و دهانه بال 20 متر از يك موتور ملخي 4 سيلندر با توان 115 اسب بخار بهره مي برد. اين پهپاد مي تواند با سرعتي در حدود 165 كيلومتر بر ساعت پرواز كرده و به مدت 13 ساعت بر روي يك هدف به پرواز ادامه دهد. برد پرديتور در حدود 1100 كيلومتر است و مي تواند تا ارتفاع حدودا 7 كيلومتري از سطح زمين اوج بگيرد. اين پرنده توسط خدمه زميني از فواصلي دور كنترل مي شود.
با توجه به صحبتهاي فرمانده نيروي هوايي سپاه پاسداران كه پهپاد متجاوز به آسمان ايران را مدل » MQ-1 » معرفي كرده مي توان نگاهي به ويژگي هاي اين پرنده بدون سرنشين داشت. تفاوت اين مدل با مدلهاي قبلي خانواده پرديتور اين است كه اين پرنده مي تواند علاوه بر تجهيزات مربوط به شناسايي، تسليحات را نيز حمل كند. البته با توجه به گزارشهاي موجود مشخص شده است كه پهپاد آمريكايي متجاوز به حريم ايران غير مسلح بوده و تنها به قصد عمليات جاسوسي به آسمان ايران نفوذ كرده است.
تجهيزات فوق مدرن جاسوسي روي پهپاد كشف شده
پرديتور از سالهاي پاياني دهه 90 ميلادي پروازي هاي شناسايي خود را بر روي مناطقي مثل يوگسلاوي سابق آغاز كرد اما عمده عمليات هاي آن به سه كشور عراق، افغانستان و پاكستان در سالهاي اخير برمي گردد. اين پهپاد اولين بار درسال 2001 ميلادي به موشكهاي ضد تانك هلفاير مجهز شده و تبديل به اولين پهپاد مسلح جهان شد.
اما مهم ترين بخش پهپاد پرديتور، سامانه شناسايي و جاسوسي آن است. اين پهپاد به دوربين هاي الكترواپتيك، فروسرخ و رادار روزنه براي شناسايي عوارض سطحي مجهز شده است. اين دوربين ها به منظور تصوير برداري در شب و روز و كليه شرايط مختلف آب و هوايي طراحي شدند. نكته مهم در مورد اين دوربين ها اين است كه مي توانند از فاصله اي در حدود 12 كيلومتر بر روي هدفي به اندازه يك اتومبيل كوچك زوم كرده و آن را زير نظر بگيرند.
دوربين هاي سري » DLTV » نصب شده بر روي پرديتور از لنزهايي با فاصله كانوني 955 ميلي متر بهره مي برند و دو دوربين فروسرخ اين پهپاد نيز با داشتن 6 زاويه ديد گوناگون از لنزهايي با فاصله كانوني بين 19 تا 560 ميلي متر بهره مي برند. اين دوربين ها با توان زوم بالا هستند كه به پروديتور توان زوم تا حدود 12 كيلومتر را مي دهند.
اين پهپاد مي تواند به ارسال تصاوير زنده براي هر نقطه اي از جهان اقدام كند. براي نمونه مي توان تصور كرد كه همزماني كه اين پهپاد آمريكايي به حريم هوايي ايران نفوذ كرده بوده است در حال پخش مستقيمي از جزيره خارك ايران براي مقامات آمريكايي بوده است. اين قابليت از آن جهت مهم است كه حتي در صورت ساقط شدن پهپاد اطلاعات و تصاوير ضبط شده توسط پهپاد تا لحظه نابودي به مركز مورد نظر ارسال شده و قابل استفاده است.
رادار روزنه به كار رفته بر روي پرديتور مدل » TESAR » ساخت شركت نورثروپ گرومن است كه توانايي تهيه تصاويري با كيفيت 305 /.متر را از سطح زمين را دارد. بنا بر ادعاي شركت سازنده در صورتي كه اين رادار اقدام به تهيه تصوير از يك منطقه بياباني را بكند و روز بعد نيز همان حركت را در همان نقطه تكرار كند و شخصي از آن منطقه با يك خودرو عبور كرده باشد امكان شناسايي رد وي بر روي زمين به وسيله مقايسه دو تصوير گرفته شده وجود دارد.
به نظر مي رسد بر همين اساس است كه سردار حاجي زاده فرمانده هوافضاي سپاه اعلام كرد كه استنباط ما اين است كه اين پرنده علاوه بر اهداف نظامي جمع آوري اطلاعات از جزيره خارك و اطلاعات اقتصادي و مسائل نفتي و تردد نفتكش ها را رصد مي كرد.
بر اساس نوع ماموريت مي توان »پرديتور« را به تجهيزات ديگري همچون نشانه گذار ليزري براي انجام حملات بعدي با مهمات هدايت شونده، سامانه هاي جنگ الكترونيك و ضد جنگ الكترونيك و همچنين مسافت ياب هاي ليزري مجهز كرد.
نكته مهم ديگر توانايي پرديتور براي باقي ماندن بر روي يك محدوده است. اين پهپاد مي تواند به مدت 24 ساعت و با سرعتي در حدود 100 كيلومتر بر ساعت بر فزار منطقه مورد نظر خود به پرواز پرداخته و به انجام ماموريت بپردازد. اين پايايي بالا نيز از جمله مولفه هاي مهم در عمليات هاي شناسايي و جاسوسي مي باشد.
نحوه شناسايي پريديتور؛ يك اتفاق خوب و مهم
اما در اين جا بايد به دونكته مهم ديگر نيز اشاره كرد. بحث اول هماهنگي عالي بين واحدهاي رادار زميني و جنگنده هاي سوخوي 25 سپاه است. به طور كلي جنگنده هاي سوخوي25 بر خلاف هواپيمايي مثل اف 14 ، فاقد توانايي رهگيري و رزم هوايي هستند و براي پشتيباني زميني طراحي شدند و البته امكان اين كه خلبان ايراني به صورت اتقاقي و به صورت تماس چشمي اين پهپاد آمريكايي را شناسايي كرده باشد نيز تقريبا غير ممكن است.
مهم ترين احتمال موجود در اين جا شناسايي اين پرنده متجاوز توسط واحدهاي راداري وسپس هدايت دقيق جنگنده ايراني به سمت آن بوده است و احتمال ضعيف تر، تجهيز جنگنده هاي سپاه به رادارهاي مدرن و جديد.
نكته قابل توجه دوم بحث محلي است كه حادثه اخير در آن رخ داده است؛ جزيره خارك به عنوان يكي از مهم ترين پايانه هاي نفتي ايران به نوعي يكي از اصلي ترين شريان هاي اقتصادي كشور به شمار مي رود كه روزانه تعداد زيادي از نفتكشهاي ايراني و خارجي در آن پهلو مي گيرند.
بنا به شواهد موجود به نظر مي رسد كه اين پرنده متجاوز آمريكايي به منظور كسب اطلاعات از وضعيت حمل نقل دريايي در اين منطقه و البته آمادگي دفاع هوايي ايران به اين منطقه سرك كشيده بوده كه خوشبختانه با پاسخ سريع مدافعان آسمان ايران رو به رو شده است. حال بايد منتظر ماند و ديد، باز هم جاسوس هاي نفتي آمريكا براي اطلاع از نحوه شكست خوردن تحريم ها، جرات حضور پهپادي در اين منطقه مهم را دارند يا ترجيح مي دهند از طريق بازوهاي رسانه اي خود كسب اطلاع كنند.
البته اي كاش اين خبر ابتدا توسط ايران اعلام مي شد تا رسانه هاي غربي فرصت و جرات ابراز نظر در اين باره را نكنند.
منبع: مشرق

 


استراتژي اصلاحات براي برون رفت از انزوا

محمدرضا يل
اگر بخواهيم دلايل كاميابي يا سرخوردگي احزاب و كانديداها را در دوره هاي مختلف انتخابات بررسي كنيم، در يك تقسيم بندي كلي بايد 2 مؤلفه ي اساسي زير را تحليل كنيم و به استخراج عوامل مربوط بپردازيم. اين 2 مؤلفه عبارت اند از:
1. كانديداي مورد نظر و توانمندي هاي فردي و حزبي وي
2. فضاي حاكم بر جامعه
البته «شعار» مصداق كامل رابطه اي است كه بين اين 2 مؤلفه بايد ايجاد گردد. زماني احتمال پيروزي در يك انتخابات افزايش مي يابد كه تفكرات طالبان رأي مردم با شرايط جامعه تطبيق پيدا كند و همچنين شعار متناسب به درستي و ظرافت انتخاب شود.
در بين سياست شناسان مشهور است كه انتخاب بهترين شعار با توجه به مختصات فضاي جامعه يكي از مؤثرترين عوامل كاميابي احزاب و افراد در انتخابات است.
براي مثال، انتخاب آقاي خاتمي در سال 76 معلول فضاي سياسي بسته، بهره گيري از فشار اقتصادي دولت قبل ازوي و انتخاب شعار متناسب با اين فضا و البته توانمندي هاي فردي و تيمي ايشان بوده است. يك سيد روحاني، با ظاهري شيك، با شعار آزادي و با دست خطي از حضرت امام
(رحمت الله عليه)، ظرفيت بسيار خوبي براي رأي آوردن داشت و نكته اي كه كمتر به آن پرداخته شده اين است كه كانديداي ديگر (ناطق نوري) به عنوان كانديداي دولتي شهره شده بود؛ همان دولتي كه مردم از آن خاطره تلخ تورم شديدي را داشتند و اين در كنار فضاي بسته ي سياسي و القاي نفي اراده ي مردمي، فضاي اجتماعي مطلوبي را براي اين گروه توليد كرده بود.
در مقابل نيز گاهي اوقات با مخدوش شدن يكي از مؤلفه هاي بالا و انتخاب غلط پل ارتباطي كانديدا با مردم (يعني شعار)، زمينه براي پس زدن احزاب و كانديداها فراهم مي شود؛ درست شبيه آن چيزي كه در سال 84 براي جبهه ي اصلاحات اتفاق افتاد.
با توجه به مباني ذكرشده، به تحليل وضعيت جريان دگرانديش موسوم به اصلاحات و چگونگي تلاش اين جبهه براي مطلوب سازي وضعيت خود خواهيم پرداخت. براي تحليل وضعيت هر حزب يا جريان سياسي، با توجه به 2 مؤلفه ي توانمندي كانديدا و فضاي جامعه، 4 حالت متصور است:
1. كانديداي مطلوب و فضاي مطلوب
2. كانديداي نامطلوب و فضاي مطلوب
3. كانديداي مطلوب و فضاي نامطلوب
4. كانديداي نامطلوب و فضاي نامطلوب
اصلاحات، در شرايط موجود، در ضعيف ترين وضعيت خود در سال هاي اخير قرار دارد، زيرا نه چهره ي جذاب و قابل اجماعي دارد و نه فضاي اجتماعي مطلوب خود را داراست؛ بر خلاف آن چيزي كه در سال 76 وجود داشت. پس نتيجتاً اين جبهه در حالت چهارم قرار دارد.
نكته ي اساسي در اين بحث نشان دادن ضعف اصلاحات نيست، بلكه فهم راهكارهاي اين جريان براي برون رفت از اين وضعيت تاريخي است. براي درك اين موضوع، بايد سلسله اهداف كلي متصور براي هر حزب يا جريان سياسي شناخته شود و بر اساس آن به تحليل عملكرد آتي آن جريان بپردازيم. اهداف هر حزب در نسبت با قدرت سياسي اي تعريف مي شود كه مي توان آن ها را به ترتيب اولويت در 4 دسته طبقه بندي كرد:
1. دستيابي به قدرت و پايداري سياسي
2. سهيم شدن در ساختار قدرت
3. تبديل شدن به يك گروه فشار يا ذي نفوذ (1)
4. حيات سياسي
با توجه به وضعيت جبهه ي اصلاحات و ضعف عميق اين جبهه، اگر بخواهيم اهداف اين جبهه را از لحاظ احتمال وقوع بررسي كنيم، در يك تقسيم بندي معكوس، حيات سياسي و باقي ماندن در اذهان عمومي اصلي ترين خواسته ي اين جبهه و در ادامه ايجاد وزن سياسي و استفاده از اين وزن، چه براي تأثيرگذاري و چه سهم خواهي، در افق دورتري قرار خواهد گرفت.
با توجه به فقر اين جبهه در عرضه ي شخصيتي در تراز خاتمي 76 با پيش زمينه ي ذهني مثبت و اجماع پذيري طيف اصلاحات و همچنين عدم تمايل اين جبهه جهت تغيير ايدئولوژيك و به تبع آن شعارهاي اين جبهه، به نظر مي رسد تكيه ي اين گروه بر تغيير و يا القاي مجازي پارامترهاي فضاي مطلوب اجتماعي و تطبيق فضاي سياسي با شعارهاي خود است.
با توجه به وضعيت موجود و اهداف اولويت بندي شده ي متصور براي اصلاحات و همچنين كمبود در ارائه ي شخصيتي سياسي موجه توسط اين جبهه، چند راهبرد براي مطلوب سازي محيطي (مهندسي فضاي جامعه) متصور خواهد بود كه مي توان از آنان اين گونه نام برد:
1. القاي فضاي بسته و خفقان سياسي
2. برجسته نمودن مشكلات اقتصادي جامعه
در مورد ظرفيت بالقوه ي تبليغاتي دوم، كه مايه ي تاخت وتاز رسانه اي اين جريان قرار خواهد گرفت، بايد گفت مشكلات معيشتي عمومي مانند موجي است كه در واقع وجود دارد، ولي جهت دهي به اين موج با شعار آزادي و خلاص شدن از اين وضعيت ظرفيت ويژه اي براي استفاده ي سياسي اين جريان خواهد بود؛ البته قدرت هاي بين المللي حامي اين جريان نيز قول هاي مساعدي جهت رفع تحريم ها در صورت پيروزي اين جبهه در انتخابات خواهند داد كه نقش مؤثري در هجمه ي تئوريك به چرايي تحريم ها خواهد داشت و انتخاب اين جريان راهي براي خلاصي از فشار معيشتي تلقي خواهد بود.
بحث دولت وحدت ملي، كه سردمدار آن هاشمي رفسنجاني است، مي تواند پاسخي باشد براي جهت دهي به فضايي كه اين جريان در چند ماه آتي به وجود خواهد آورد و كانالي براي انتقال نارضايتي معيشتي ملتهب شده ي عمومي در راستاي بهره گيري سياسي و ايجاد وزن اجتماعي در جهت توانمندي تبديل شدن به يك گروه فشار و يا حتي سهم گيري در معاملات قبل از انتخابات باشد.
حضور فردي چون هاشمي باعث افزايش گستره ي شعاري اصلاحات خواهد بود، به طوري كه بتواند پاسخ هاي بيشتري در شعارهاي خود به مردم بدهد.
به طور كلي، استراتژي اساسي اصلاحات ايجاد وزني با نام خود براي امتيازگيري از حاكميت خواهد بود.
در مقابل، با توجه به وضعيت مستحكم جبهه ي انقلاب اسلامي و راهبردهاي اصلاحات براي برون رفت از وضعيت ضعف رو به اضمحلال خود، راهبردهايي را براي گروه هاي متعلق به انقلاب در واكنش به تحركات اصلاحات مي توان در نظر گرفت كه به ترتيب عبارت اند از:
1. تبيين خدمات دولت اصول گرا؛
2. تبيين عميق مباني فتنه ي 88 به صورت عمومي؛
3. تبيين واقعه ي تلخ توسعه ي اقتصادي در دوران دولت سازندگي؛
4. تدبير ويژه ي نهادهاي نظارتي و قضايي؛
در مورد راهبرد اول، با فرمايشي از رهبر معظم انقلاب شروع به تشريح موضوع خواهيم كرد. ايشان در جمع هيئت دولت فرمودند: »واقعاً اطلاع رساني را قوي كنيد، رسانه هاي مناسب را تغذيه كنيد... اطلاع رساني يك كار هنرمندانه است... به طورهنرمندانه اطلاع رساني كنيد تا مردم تا عمق جانشان قبول كنند. الآن هم خيلي از كارهاي شما را مردم نمي دانند؛ يعني از كارهاي بزرگ و كارهاي ملي اطلاع پيدا نمي كنند، چه برسد به كارهاي بخشي و استاني، چه برسد به كارهاي ساختاري!... مردم اصلاً به آن ها توجه پيدا نمي كنند. اين ها را بايد تفهيم كرد و براي مردم بيان كرد. اين كار براي مردم هم اميدزاست، هم روشنگر است، هم كمك و حمايت مردم را به دنبال دارد، و هم روشنگر در مقابل انتقادهاست.» (2)
متأسفانه، ما در اين مورد غفلت كرديم و از خدمات زيربنايي گسترده اي كه در دوران دولت اصول گرا انجام پذيرفت در جهت همراهي هرچه بيشتر مردم استفاده نكرديم. با توجه به اين ضعف، اصحاب رسانه و در رأس آن ها رسانه ي ملي وظيفه خواهند داشت كه در فرآيندي تدريجي و هنرمندانه كارآمدي دولت را به تصوير بكشند و موجبات دلگرمي عمومي را فراهم آورند.
راهبرد دوم نيز يكي از مطالبات مقام عظماي ولايت است. بازخواني مباني اين جريان به اصطلاح مظلوم و يادآوري طعم تلخ و پر استرس همين جريان، در هنگام جولان سياسي، يكي از راهبردهاي مؤثر ما خواهد بود.
آرامش و امنيت يكي از خواسته هاي اصلي و اوليه ي مردم در هر نقطه اي از جهان است، حتي اقتصاد نيز بدون وجود بستري آرام و امن قابليت رشد ندارد. لذا اين موضوع بايد محور تبيين و يادآوري فتنه ي 88 گردد و خاطره ي تلخ ناامني و هتك مقدسات توسط همين جريان سر در گريبان فرو برده به يك ترديد و بازدارنگي عمومي در اقبال به سمت اين جريان تبديل گردد.
در شرح راهبرد سوم بايد گفت، با توجه به ورود رئيس مجمع تشخيص به صورت تمام عيار در صحنه ي انتخابات و استفاده از ظرفيت اين فرد و خوش بيني به وي توسط جبهه ي اصلاحات، يادآوري تجربه ي تلخ توسعه ي اقتصادي و خرد شدن استخوان هاي ملت زير چرخ دنده هاي توسعه بايد در دستور كار جبهه ي انقلاب اسلامي قرار گيرد. (البته متأسفانه در اين زمينه كارهاي مدون بسيار اندك هستند.)
آخرين راهبردي كه بايد در واكنش به تحركات احتمالي جبهه ي اصلاحات صورت گيرد، هوشمندي خاص و ويژه ي نهادهاي نظارتي و قضايي در برخورد با افرادي است كه سعي در القاي خفقان سياسي با دستگيري خود خواهند داشت.
كل نگري در اين دوران يكي از صفاتي است كه بايد توسط مسئولان به اجرا درآيد، به اين معني كه مسئولان ارشد نظارتي و قضايي اين احتمال را در ذهن خود متصور باشند و با يك نگاه كلي تصميم گيري نمايند تا در پازل اين جريان بازي نكنند و زمينه را براي هجمه ي رسانه اي فراهم ننمايند.
يكي از مهم ترين ظرفيت هاي جبهه ي انقلاب براي بصيرت بخشي عمومي بهره گيري از فضاي ايجادشده در سالگرد حماسه ي 9 دي است كه با پشتوانه ي تاريخي و مذهبي به يادآوري عوارض قدرت يابي اين احزاب و گروه ها از دوران سازندگي و اصلاحات تا ايجاد آشوب و فتنه بپردازند. بايد حضور اين عناصر و ايجاد وزن در فضاي سياسي با بروز ناامني و آشوب مقارن گردد.
در صورتي كه اين جبهه در انتخابات رياست جمهوري هم همچون انتخابات مجلس شكست را پذيرا شود، بازتوليد خود را نخواهد ديد.(*)
پي نوشت ها:
1. به تعريف زيگلر: «توده اي سازمان يافته كه در تلاش نفوذگذاري بر تصميمات حكومتي است، بي آنكه بكوشد اعضاي خود را در مقامات رسمي حكومت قرار دهد.» (عبدالرحمن علم، بنيادهاي علم سياست، ص 358)
2. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار هيئت دولت 4 شهريور 86
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14