(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 24  آبان  1391 - شماره 20357

نگاهي به سريال «راستش را بگو» ساخته محمدرضا آهنج
جست و جوي راستگويي در زير پوست شهر
كجا ايستاده ايم؟
بازخواني انتخابات آمريكا در تطبيق با هاليوود
فرهنگ سياسي ايالات متحده در آئينه اسطوره هاي جعلي
تهديد فرهنگ از سوي امپراطوري قاچاق
جنگ نرم در پياده رو
اخراج كارگر به دليل تقاضاي امضا از ستاره آمريكايي!
تمديد مهلت ارسال آثار به نخستين جشنواره شهداي جهاد علمي
نخستين جشنواره ايده پردازي فرهنگي و ديني در بازي هاي رايانه اي
استقبال از سومين جشنواره عمار
اختتاميه اي بر نهمين سال اجراي «شب آفتابي»
الگويي براي پيوند تئاتر و مردم


نگاهي به سريال «راستش را بگو» ساخته محمدرضا آهنج

جست و جوي راستگويي در زير پوست شهر


علي حسيني
«راستش را بگو» سريال جذابي است. اين اولين جمله اي است كه مي توان درباره اين سريال گفت.
دليل جذابيت هم به عوامل متعددي باز مي گردد. از حضور بازيگران و چهره هاي دوست داشتني و جذاب سينما و تلويزيون گرفته تا جذابيت هاي تصويري و البته موضوع سريال كه به يكي از دلمشغولي هاي اين روزهاي مردم مي پردازد و آن، همان راستگويي و نمايش آثار مخرب نضج دروغ در جامعه است.
«راستش را بگو» باز هم ثابت مي كند كه اگر رسانه ملي، موضوع آثار نمايشي خود را از دل جامعه اخذ كند و با زبان عامه مردم درباره اين موضوع ها سخن بگويد، مخاطبان نيز با او همراه شده و خود را جدا از اين آثار نمي دانند.
به عبارت ديگر هر زمان كه رسانه ملي براساس اين فرمول عمل كرده و موضوعات مبتلابه جامعه را در آثار خود بازتاب داده، اين آثار خيلي زود به آيينه اي تمام نما بدل شده اند كه مخاطب براي ديدن حسن هاي خود و رفع معايبش ناگزير از رجوع به آن است.
البته بايد پذيرفت كه توليد آثار اجتماعي در رسانه ملي با توجه به دلايل متعددي كه از حوصله اين نوشتار خارج است، كار آساني نيست و مديران رسانه با توجيه تيغ دو دم بودن اين گونه آثار همواره با اين مقوله دست به عصا برخورد كرده اند. با اين حال هرگاه جسارت يك مدير رسانه با خلاقيت هنرمندي در هم آميخته و به مدد كارشناسان اجتماعي و فرهنگي هدايت و مديريت شده باشد، آثاري در گونه اجتماعي خلق شده كه ارزش آن همه دست به عصا راه رفتن ها را دارد.
«راستش را بگو» نمونه اي از اين دست است كه در چنين فرايندي توليد شده است.
اثري كه با نمايش معضلات اجتماعي، حرف دل مردم و حتي حرف هاي در گوشي آنان را بازتاب مي دهد و در اين زمينه اگر خط شكني نكرده باشد، اثري خنثي و بي كاركرد هم محسوب نمي شود.
راستش را بگو در دل قصه اي كه رنگ و بويي امنيتي و پليسي دارد، به زير پوست شهر مي رود تا موضوعات مبتلابه جامعه را به نمايش بگذارد. موضوعاتي كه بيان آنها در رسانه ملي مجالي خاص و مهيا شدن شرايطي ويژه را مي طلبد.
از ديگر سو، هر چند قصه سريال به دليل مشاركتي بودن، ناگزير با مترو تهران گره خورده، اما همين مسئله فرصتي به خالقان آن داده تا با اقشار مختلف مردم از دستفروش و گدا و دانشجو و وكيل و دكتر و راننده گرفته تا ماموران امنيتي، همراه شده و يكي از معضلات اساسي جامعه امروز ما، يعني دروغ گويي را به بررسي بنشينند و اين برگ برنده سريال است.
يك مشكل روايي
راستش را بگو از حيث روايت از فرمول تو در تو يا همان قصه در قصه استفاده كرده. فرمولي كه خاص آثار ادبيات كهن ايران است و در آثار معاصر نيز نظيرش را مي توان در سريال آمريكايي گمشدگان (لاست) سراغ گرفت. اما از آنجا كه اين نوع روايت كمتر در سريال هاي تلويزيوني خودمان استفاده مي شود، تا حدودي براي مخاطب ايراني غريب به نظر مي رسد. از اين نظر هنگام بهره گيري از اين گونه روايت، بيم آن مي رود كه مخاطب عام در مواجهه با آن سررشته داستان را گم كند و دچار سردرگمي شود كه نتيجه اش سرخوردگي مخاطب و در نهايت عدم استقبال از سريال خواهد بود. شايد يكي از عمده دلايلي كه سريال سازان ما كمتر به سراغ اين نوع روايت مي روند نيز همين باشد. اما در سريال «راستش را بگو» اين مشكل با تمهيدي خاص و البته بسيار ساده حل شده است. در اين سريال، خرده قصه ها با يك عنوان از هم جدا شده اند و مخاطب به جاي اينكه با كاتي سريع از ميانه يك خط روايي به وسط قصه اي ديگر پرت شود، با يك آگاهي و آمادگي قبلي از يك قصه به قصه ديگر هدايت مي شود و نه تنها دچار سردرگمي نمي شود بلكه با اشتياق بيشتري سعي مي كند قطعه روايي اثر را حل و قصه ها را با يكديگر مرتبط سازد.
اما نكته اي كه در اين باره بايد به آن اشاره كرد اين است كه هرچند اين تمهيد، تا حدودي مشكل روايت پيچيده و تو درتوي سريال را حل كرده اما خود به مشكل ديگري دامن زده است. مشكلي كه روايت سريال راستش را بگو با آن دست به گريبان است،مشخص نبودن راوي اثر است. در اين سريال مشخص نيست چه كسي قصه را باهمه پيچيدگي و تودرتو بودن روايت مي كند. آيا عليرضا مولايي (دانيال عبادي) راوي قصه است؟ اگر چنين است چگونه او ماجراهايي كه قبل از تولدش رخ داده و اصلا در آن حضور نداشته؛ مثل قصه مادرش را باز مي گويد؟! آيا راوي ما وحيد مشتاق (حسن پورشيرازي) است؟ اما او نمي تواند راوي همه خرده قصه هاي اين سريال باشد. آيا داناي كل، روايت قصه هاي متعدد و پراكنده سريال كه البته انتظار مي رود جايي به هم گره بخورند، را برعهده دارد؟ اگر چنين است پس چرا گاهي اوقات برخي از اطلاعات عامدانه از مخاطب مخفي نگه داشته مي شود؟ پس راوي ما كيست؟ با همين استدلال گوينده عنوان قصه ها با صداي محمدحسين لطيفي كه در جاي جاي سريال، حضور آوايي يافته و با گفتن تايتل ها، قصه ها را از هم جدا مي كند هم نمي تواند راوي سريال باشد. حتي اگر به حضور چنين روايتگري هم قائل باشيم، بايد پرسيد اين راوي كيست؟ چه نسبتي با آدم هاي قصه دارد؟ چرا اين قصه را روايت مي كند؟ چگونه و براساس چه معياري خرده قصه ها را براي روايت انتخاب مي كند؟ و چرا ما را به هركجا كه خودش دلش بخواهد مي كشاند؟
بنابراين سردرگمي در انتخاب راوي براي اثري با پيچيدگي سريال «راستش را بگو» بي شك در ادامه بر جذابيت هاي اثر سايه خواهد افكند و شايد تا حدودي مخاطبان را در همراهي با سريال دچار ترديد سازد. هرچند ساختار سريال و وعده هايي كه تاكنون به مخاطب داده شده، پاياني درخشان و افزوده شدن جذابيت هاي اثر در ادامه را نويد مي دهد.
مانيفست هاي دوست داشتني
يكي ديگر از نقاط ضعف سريال «راستش را بگو» مانيفست ها و بيانيه هاي فراواني است كه در طول روايت بارها صادر مي شود. نويسنده سريال، ناچار مانيفست هاي سياسي و اجتماعي خودش را در دهان شخصيت ها مي گذارد. براي نمونه مي توان به ديالوگ هاي شخصيت دكتر با بازي جلالي تبار در سكانس طولاني داخل ون اشاره كرد كه عملا به يك تاكشوي تلويزيوني تبديل شده است.
اما همين صحنه كه شخصيت ها مدام نظرات كارشناسي نويسنده و كارشناسان سريال را به صورت مستقيم و نه در دل يك موقعيت دراماتيك تكرار مي كنند، به مدد بازي هاي خوب بازيگراني همچون جلالي تبار نه تنها به سكانسي غيرقابل تحمل تبديل نشده بلكه جذاب و تاثيرگذار از كار درآمده است.
 


كجا ايستاده ايم؟

پژمان كريمي
دوست فيلم سازي دارم كه در يكي از كشورهاي غربي زندگي مي كند. چند روز پيش تماس گرفت و گفت: «به دليل ساخت يك فيلم كوتاه مستند درباره يك هنرمند ايراني كه پس از سال ها دوري از وطن، به زادگاهش برمي گردد، به اداره پليس شهري كه در آن اقامت دارم، فراخوانده شده ام!»
او گفت كه پليس مي گويد: «چرا فيلمي ساخته اي كه ايرانيان مهاجر را تشويق به بازگشت به ايران مي كند و اين كشور را داراي امنيت توصيف مي نمايد ؟!»
مي بينيد؟! در كشوري غربي كه ادعاي دموكراسي دارد، مدعي است بايد با دولت ها و كشورهاي استبدادي مبارزه كرد و در كشوري كه بر حقوق بشر اصرار مي كند، يك فيلم كوتاه تحمل نمي شود! يك فيلم كوتاه درباره انساني كه به راحتي وارد كشور خود شده و با آرامش در حال زندگي كردن است! يك فيلم كوتاه تحمل نمي شود زيرا محتواي آن با ادعاهاي دروغين غربي ها جور و همخوان نيست.
غربي ها و دوستان داخلي غربي ها، نظام ديني را به ناشكيبي در برابر مخالف متهم مي كنند، اما ديكتاتوري در عرصه هاي گوناگون از جمله فرهنگ و انديشه را -روشن- در پيش روي جهانيان قرار مي دهند.
يادمان نرفته كه در جشنواره شصت و چهارم فيلم كن، چه بر سر فون تريه فيلم ساز دانماركي آوردند و موافقت وي با نازيسم را برنتابيدند و او را از جشنواره مدعي آزادانديشي اخراج كردند.
يادمان نرفته است كه فرانچسكو كان دمي فيلم ساز ايتاليايي الاصل به جرم دفاع نكردن از صهيونيسم، هدف انزوا قرار گرفته است.
چگونه از ياد ببريم كه نويسنده اي مانند تيه ري ميسان تنها به جرم پژوهش درباره حادثه 11 سپتامبر، با تهديد به ترور مقامات صهيونيستي روبرو مي شود و از فرانسه- زادگاهش- آواره مي گردد.
با اين وصف آيا جاي شگفتي ندارد هنگامي كه مي بينيم برخي از فيلم سازان و بازيگران ايراني، به محافل شبه فرهنگي غربي فراخوانده مي شوند و با نشان «داور» و «فيلم ساز برتر» و «سينماگر حامي آشتي» معرفي مي گردند؟
اگر غربي ها به انديشه و حرفه اي گري و آشتي جويي و احترام به هنرمند، بها مي دهند، پس چرا با سينماگران و هنرمندان مخالف سلطه جويي، رودررو مي شوند؟
چرا يك هنرمند مخالف صهيونيسم را تاب نمي آورند؟
چرا يك فيلم مستند- دور از موضوع سياست را- هدف تاخت و تاز قرار مي دهند!
تحمل در جايي معني مي دهد كه مخالف و مخالفتي وجود دارد. تحمل در برابر موافق و همراه، محلي براي اعتنا دارد؟
جشنواره «كن» مدعي غيرسياسي بودن است. اما فون تريه را اخراج مي كند و دو صندلي خالي را به ياد دو فيلم ساز مجرم ايراني اختصاص مي دهد.
فرهنگ را بستر دوستي دولت ها و ملت ها توصيف مي كنند اما همسو با تحريم هاي اقتصادي، فرهنگ ايران و محصولات فرهنگي هنرمندان ايراني را مشمول تحريم فرهنگي قلمداد مي نمايند.
بدخواهان، چشم مي گردانند تا فيلم ساز و سينماگر دشمن مردم ايران را شناسايي نمايند تا مانند عروسكي نخي، بر صحنه سياست و فرهنگ به حركت وادارشان نمايند. همان بلايي كه بر سر «گلشيفته-ف» آمد.
زني كه در دام سناريويي به نام «زيباي خفته» سرويس هاي جاسوسي آمريكا و انگليس گرفتار شد و اكنون اويي است كه غرب مي خواهد. بازيگري كه در سخيف ترين آثار سينمايي شركت مي كند تا هم در ترويج دين گريزي براي جامعه ايراني مشاركت نمايد و هم در جايگاه فردي شناخته شده از حاكميت و جامعه ايراني چهره اي اندوه زده و فرو ريخته و مستبد، ارائه كند.
آري! غرب چنين رويه دارد. اما ما با كساني كه ديدگاه شان و رفتارشان كاملا در جهت خواست بدخواهان است، چه كرديم؟ عرصه را به فيلم سازي سپرديم كه دشمني خود با نظام ديني را در قالب فيلمي مهوع مانند «خيابان هاي آرام» به رخ مي كشد!
بيت المال را دو دستي در اختيار يك بي مايه پركينه قرار مي دهيم تا هر آنچه نفس سركش اش مي پسندد، به تصوير درآورد!
عرصه را در اختيار شبه فيلم سازي قرار مي دهيم تا بگويد همه رزمندگان به دليل نوجواني فريب خوردند و به جبهه رفتند!
بودجه بيت المال را سخاوتمندانه در اختيار بازيگري مي گذاريم كه در آخرين فيلم خود، آشكارا حكم الهي و قرآني را هدف قرار مي دهد!
عناصري را وارد گروه هاي داوري جشنواره هاي خود مي كنيم كه در نشريات زرد خود و در گفت وگوها و نوشته هاي شان، از استبدادي بودن نظام ديني سخن مي گويند!
ما در برابر يورش سينمايي غرب چه كرديم؟
با دوستي هاي نابخردانه، با رودربايستي بچگانه، با مصلحت جويي هاي نابجا، عرصه را همان گونه براي بدخواهان دروني طراحي كرديم كه بدخواهان بروني مي پسندند!
طوري خواستيم حرف بزنيم و رفتار كنيم كه فرامرزي ها، ما را به استبداد متهم نكنند! دوستان فرامرزي ها هم نگويند ما بد هستيم و سركوبگريم و ناشكيبا! نخواستيم بدنام شويم! ما اعتماد كرديم در حالي كه نبايد اعتماد مي كرديم. مواظبت نكرديم. تدبير هم ننموديم!
ما در كجا ايستاده ايم؟
 


بازخواني انتخابات آمريكا در تطبيق با هاليوود

فرهنگ سياسي ايالات متحده در آئينه اسطوره هاي جعلي

سرانجام پس از ماه ها تبليغ و هياهو، انتخابات آمريكا- اين به اصطلاح قدرتمندترين دموكراسي جهان- با پيروزي الاغ ها (حزب دموكرات) به پايان رسيد و نماينده فيل ها- آقاي رامني- پس از مدت ها رجزخواني و جنجال رسانه اي اين پيروزي را به رئيس جمهور- اوباما- تبريك گفت. انتخاباتي كه بيش از هر زمان ديگر ماهيت نمايشي- تبليغاتي فرهنگ سياسي ايالات متحده را بر جهانيان عرضه نمود.
ايالات متحده و البته فرهنگ سياسي و ماهيت نمايشي آن، در ذات خود مي تواند نمونه مطالعاتي خوبي براي بررسي گونه جديدي از جوامع بدوي و كمون هاي در حال ظهور- بنابر آنچه در گفتمان پسامدرن اصطلاحاً فرا مليتي (چند مليتي) ناميده مي شوند- باشد. به طور قطع انتخابات آمريكا و نمايش هاي رسانه اي آن، بيش از هر نمايش ديگري- بسا فراتر از هاليوود و صنعت عظيم فيلم سازي ايالات متحده- مي تواند گوياي اين فرهنگ جديد و ذات جديد كمون هاي در حال ظهور باشد.
توضيح آنكه ايالات متحده، همواره در پي معرفي خود به عنوان نمونه اي از اتوپياي آرماني بشر در زمينه يگانگي، صلح و بشردوستي براي تمام مردم جهان بوده است. با اين حال آنچه در اين فرهنگ و سرزمين جديد شكل گرفت، به تبعيض، تبليغ و جانبداري در جهت منافع سياسي- اقتصادي- و همان فلسفه ماترياليسم مبتني بر سود مادي تمدن اروپايي و به ويژه مانيفست استعماري انگلستان- بدل شد.
فردريش نيچه مي گويد: «يك ملت در جواني حماسه و اسطوره خلق مي كند و در پيري و زوال، تراژدي و فلسفه». نگاهي دقيق تر به ايالات متحده و فرهنگ نمايشي و اسطوره ساز آن، بي ترديد ما را به دانشي جديد درباره اسطوره سازي در عصر جديد و دنياي نويني كه ايالات متحده مدعاي سردمداري آن را دارد سوق مي دهد. دنيايي اغراق آميز و سرشار از تبليغ و فريب رسانه اي و در يك كلام دنياي فارق از هر معنا و ايده حقيقي.
حقيقت اين است كه اسطوره ها زماني گوياي ايده ها و معاني فراتر از زبان و واژگاني بودند كه ملت هاي جوان و تازه تبلور يافته براي تبيين آرمان ها و ارزش هاي معنوي خود، دست به خلق آن ها مي زدند. اسطوره هايي مانند آتنه، الهه خرد و سلحشوري، آشيل، اسطوره شجاعت و مرگ، ميترا، الهه دوستي و مهرباني و اساطير و قهرماناني از اين دست در جهان باستان و تمدن هاي عهد قديم. اما در عصر جديد چطور؟ در فرهنگ به اصطلاح فرامليتي- آمريكايي نوظهور، اساطير اين فرهنگ و تمدن جديد گوياي چه معنا و كدام حقيقت اند؟
نگاهي به تبليغات و نمايش هاي رسانه اي در فانتزي سياسي- انتخاباتي اخير در ايالات متحده، روشي مناسب براي بررسي اين اساطير جديد و نياز اين فرهنگ پرمدعا و تازه تولد يافته به روند خلق و روايت اساطير و قهرمانان جديد است. دو حزب دموكرات و جمهوري خواه، نماد شيوه تفكر دو قطبي و سيستم غالب و مغلوبي در بستر فرهنگي است كه در نهايت ضديت و دوگانگي، تنها هدفي مشترك را دنبال مي كنند كه همان مقاصد كاپيتاليستي در نظام نوين استعمار جهاني است. با اين حال چنان بر يكديگر مي تازند و همديگر را مانند يك درام نمايشي، هدف نكوهش و بازخواست قرار مي دهند كه گويي به كل فارق از يكديگرند. اساطير وقهرمانان نمايشي ايالات متحده، و به ويژه قهرمانان هاليوودي آن نيز درست بر همين منوال ساخته و پرداخته مي شوند. جهاني دو پاره از نيك و بد، زشت و زيبا و در نهايت پيروز و شكست خورده، كه روند دو قطبي غالب و مغلوبي آن تنها بسته به روايت ايدئولوژيك و ماهيت رسانه اي آن شكل مي گيرد.
اساطير و قهرماناني از «سوپرمن» و «جيمز باند» گرفته تا «بتمن» و «هري پاتر» كه با تمام چاشني پيروزي و جاودانگي، و با همه بازارگرمي رسانه ها، در نهايت عمري بسته به فروش گيشه وسليقه مخاطباني دارند كه گاه در ميان آنها طرفداران پروپا قرصي مانند جيمز هلمز نيز پيدا مي شوند كه حوادثي دردناك همچون حادثه تيراندازي در سينماي شهرآرورا در كلرادو را رقم مي زنند كه برخلاف پوچ، دروغين و خيال انگيز بودن اين اسطوره ها و داستان هاي حماسي اطراف آن، چنين تراژدي هايي ماهيت اين فرهنگ جديد را به طور واقعي نشان مي دهند و در نهايت با تغيير سليقه و ابزار تكنولوژيك- كه اين قهرمانان خيالي به شدت وابسته به آنند- با تغيير شرايط و پديد آمدن قهرمانان بازارپسند جديد، از پيشينه فرهنگي و حافظه تاريخي مخاطبان و جامعه خود پاك مي شوند، بي آنكه حقيقتا معنا يا مفهوم انساني جديدي براي جامعه و هواداران خود به جاي گذاشته باشند. بي دليل نيست كه در ايالات متحده و بسياري ازجوامع جهان سوم آنچه در نهايت از اين اسطوره هاي جديد باقي مي ماند، ماسك ها و صورتك ها، تي شرت يا محصولاتي از اين دست است كه تنها كودكان يا نوجوانان كم سن و سال به صورت مي زنند يا مي پوشند و ديگر نه در شعر، نه در ادبيات و نه در هيچ فرهنگ اصيلي نشاني از اين اسطوره ها و قهرمانان خيالي باقي نمي ماند. زيرا همگي به خوبي مي دانند كه اين قهرمانان و اين فرهنگ جديد در واقع ارزشي بيش از سرگرمي هاي كودكانه با تاريخ مصرف مشخص ندارند. مانند سوپرمن كه جايش را به بتمن داد و بتمن كه رفته رفته جايش را به اسپايدرمن(مرد عنكبوتي) مي دهد و سلسله اي از اين دست.
اما در مجموع اين اسطوره ها به غير اشتراك در تاريخ مصرف مشخص و وجوه بازار و ابزار تكنولوژيك، در ويژگي مهم تري نيز به هم شباهت دارند، و آن ساختار سياسي- اقتصادي روايت در ايالات متحده است. همگي اين اسطوره ها به نحوي گوياي قدرت و ساختار آن در فرهنگ جديد (پسامدرني) و فرامليتي ايالات متحده هستند. آمريكا ملتي با هويت فرامليتي و در واقع بي هويت، ولي با اهداف تعريف شده در سود سياسي- اقتصادي است كه همواره مي خواهد پيروز باشد. جاي تعجب نيست اگر درهر دوره چند ساله و يا هر بحران سياسي يا اقتصادي، درست مانند هر دوره رياست جمهوري در ايالات متحده، اساطيري جديد از اين دست ظاهر مي شوند. بدين گونه است كه حتي زماني كه هاليوود رو به ورشكستگي در بحران اقتصادي اخير داشت، سري فيلم هاي بتمن، اسپايدرمن و هري پاتر پشت هم- با هزينه هاي گزاف- توليد و اكران مي شوند
اسطوره ها و قهرماناني با همان رسالت تبليغ ايدئولوژيك در ساختار دو قطبي فرهنگ سياسي ايالات متحده، براساس نمايش و بازتوليد ارزش هاي مبتني برديدگاه ماترياليستي تمدن اروپايي و به ويژه مانيفست استعماري انگلستان. خوب در برابر بد، آزادي خواه در برابر تروريست و سرانجام پيروزي دربرابر شكست. در واقع ايالات متحده، ملتي جديد با هويتي ناكارآمد و از هم پاشيده به نام فرامليتي است كه همواره مي خواهد پيروز باشد. حتي اگر اين پيروزي جعلي و غيرواقعي و تنها بواسطه فريب اذهان توده و تبليغ رسانه اي باشد و نه ايده يا معناي اصيلي كه براي رشد و آزادي واقعي هر انسان و هر ملت حقيقي لازم باشد.
م.حميدي
 


تهديد فرهنگ از سوي امپراطوري قاچاق

جنگ نرم در پياده رو

رضا عجمي
بازار زيرزميني فروش فيلم كه به تكثير و فروش نسخه هاي غيرمجاز فيلم هاي داخلي و خارجي مي پردازد، مدتي است كه بار ديگر در پياده روهاي تهران خودنمايي مي كند.
فيلم ها و سريال هاي شبكه نمايش خانگي، آثار خارجي كه اغلب هم از نظر فرهنگي و اخلاقي نامناسب هستند و موسيقي هاي مبتذل، شايع ترين كالاهايي هستند كه به صورت قاچاقي توسط دست فروشان اين بازار به مشتري ها فروخته مي شوند.
اين بازار در دو زمينه صدمات و خسارت هاي فراواني را به جامعه وارد مي كنند؛ نخست در زمينه اقتصاد فرهنگ است. عرضه قاچاق محصولات سمعي و بصري همواره تهديدي براي بازارهاي رسمي و قانوني فروش اين محصولات بوده است. چرا كه هزينه خريد فيلم ها از بازار قاچاق به جاي اينكه به دست صاحبان آثار برسد، به جيب قاچاقچي ها مي رود. به ويژه اينكه آثار معمولا در قالب قاچاق ارزان تر در اختيار مردم قرار مي گيرند كه اين مسئله مزيد بر علت شده است. اما خسارت خطرناك تر، اثرات مخرب فرهنگي و اجتماعي ناشي از محصولات غيرمجاز است. اكثر فيلم ها و ديسك هاي موسيقي كه توسط شبكه قاچاق عرضه مي شوند، چون از فيلترهاي كارشناسي شده عبور نكرده اند داراي مشكلات اخلاقي هستند. با توجه به اينكه مخاطب اصلي اين آثار جوانان هستند، به مرور شاهد تكثير گرايش هاي شخصيتي و رفتاري نامتناسب تحت تاثير ديسك هاي غيرمجاز بوده ايم.
طي سال هاي اخير با همكاري معاونت سينمايي وزارت ارشاد و نيروي انتظامي، تدابير و تلاش هاي فراواني صورت گرفت تا با اين مشكل مقابله شود كه نتايج خوبي هم در پي داشت. بطوري كه از سال 1386 و با تشكيل ستاد مقابله با قاچاق محصولات سمعي و بصري، شاهد كاهش محسوس دست فروش هاي غيرمجاز محصولات سمعي و بصري در سطح شهر بوديم .اين در حالي است كه دبير ستاد حمايت و صيانت از آثار فرهنگي و هنري در ارتباط با عمليات هاي اين ستاد در راستاي مبارزه با توزيع گسترده آثار غيرمجاز به خبرنگار مهر مي گويد: عمليات ستاد به طور شبانه روزي در حال انجام است.
جابري انصاري تاكيد مي كند: حتي در استان ها نيز ما عزم خود را براي مبارزه با اين موضوع جزم كرده ايم و خوشبختانه نيروي انتظامي نيز در اين ارتباط با ما همكاري هاي لازم را داشته است.
وي يكي از راهكارهاي مبارزه با اين پديده در سينما را چنين برمي شمارد: قيمت سي دي خام در بازار هم اكنون 200 يا 300 تومان است. اين قيمت بايد به 1500 تومان برسد. از طرفي بايد جلوي قاچاق سي دي از خارج از كشور را بگيريم و تعرفه سي دي وارداتي را هم بالا ببريم. در اين شرايط است كه مواد خام كه متخلفان در اختيار مي گيرند هم گران مي شود و قطعا آنها كمتر سراغ آن مي روند.
انصاري همچنين يكي از ديگر فضاهايي كه متخلفان در آن مشغول به كپي غيرمجاز هستند را اينترنت و سايت ها دانست و در اين باره مي افزايد: متاسفانه در فضاي اينترنتي و برخي سايت ها دانلود غيرمجاز آثار صورت مي گيرد. ما در اين بخش هر روز سايت ها را رصد مي كنيم. در اين بخش از طريق معاونت مربوطه اين موارد را به كارگروه تعيين مصاديق مجرمانه گزارش مي دهيم.
وي افزود: ما در استان هاي مختلف مدام سفر داريم و با متخلفان برخورد مي كنيم. به تازگي در مازندران 54 هزار سي دي غيرمجاز كشف كرديم.
 


اخراج كارگر به دليل تقاضاي امضا از ستاره آمريكايي!

يكي از ستاره هاي موسيقي و سينماي آمريكا از يك مستخدم تنها به خاطر تقاضاي امضا شكايت كرد كه منجر به اخراج او شد!
به گزارش روزنامه آلماني بيلد، يكي از مستخدمان هتل «مليا دوسلدورف» فقط به خاطر درخواست امضاء از جنيفر لوپز از محل كار خود اخراج شد. ماجرا از اين قرار است كه اين مستخدم بخت برگشته پس از تميزكردن اتاق اين سوپراستار آمريكايي از او تقاضاي امضا مي كند. اما نه تنها امضاي لوپز به او تقديم نمي شود كه با شكايت اين ستاره هاليوودي، كارش را از دست مي دهد!
ستاره هاي سينما و موسيقي غرب پيش از اين نيز در واكنش به ابراز علاقه طرفداران خود رفتارهاي غيرانساني را بروز داده بودند. چندماه پيش نيز «ويل اسميت» در مواجهه با يكي از علاقه مندان خود در روسيه به وي سيلي زده بود.

 


تمديد مهلت ارسال آثار به نخستين جشنواره شهداي جهاد علمي

مهلت دريافت آثار نخستين جشنواره بين المللي فيلم و عكس و فيلمنامه شهداي جهاد علمي تا 30 آبان تمديد شد.
سازمان بسيج اساتيد دانشگاهها و مراكز آموزش عالي كشور به مناسبت كنگره ملي شهداي جهاد علمي، نخستين جشنواره بين المللي فرهنگي- هنري شهداي جهاد علمي را همزمان با كنگره سراسري شهداي جهاد علمي با موضوع آثار مربوط به شهيدان اين عرصه و زمينه هاي مرتبط را برگزار مي كند.
برپايه اين خبر، اين جشنواره به منظور ارج نهادن به نقش و جايگاه ممتاز شهداي جهاد علمي و بسترسازي براي شناخت ابعاد شخصيتي و تفكرات ارزشمند اين عزيزان و نخبگان ويژه نسل هاي جوان و نوجوان برگزار مي شود.
 


نخستين جشنواره ايده پردازي فرهنگي و ديني در بازي هاي رايانه اي

مسابقات ايده پردازي بازي هاي فرهنگي و ديني به منظور ارتقاي سطح فرهنگي و ارزشي بازي هاي رايانه اي و شناسايي استعدادها و توانمندي هاي جوانان متعهد و علاقه مند برگزار مي شود.
اين مسابقات در قالب سبك هاي بازي هاي بزرگ، كوچك، آنلاين و بازي هاي تلفن همراه برپا مي شود. قصص قرآني، دفاع مقدس، سبك زندگي، ارزش هاي اخلاقي، هنجارها و ناهنجاري هاي اجتماعي از محورهاي مسابقات ايده پردازي بازي هاي رايانه اي فرهنگي- ديني به شمار مي رود.
مهلت ارسال آثار به نخستين دوره مسابقات ايده پردازي بازي هاي فرهنگي- ديني 15 دي سال جاري و زمان اعلام نتايج 15 بهمن امسال است.
 


استقبال از سومين جشنواره عمار

مسئول دبيرخانه دائمي جشنواره مردمي فيلم عمار از تمديد ارسال آثار به دوره سوم اين جشنواره تا15آذر خبر داد و گفت: تاكنون 235 اثر به دبيرخانه رسيده است.
حامد بامروت نژاد مسئول دبيرخانه دائمي جشنواره مردمي فيلم عمار در گفت وگو با فارس، با اشاره به اعلام فراخوان دوره سوم اين جشنواره از 10 مهر گفت: ابتدا تا پايان آبان مهلت ارسال آثار بود كه با توجه به استقبالي كه از جشنواره شد مهلت ارسال آثار را تا 15 آذرماه تمديد كرده ايم و 25 آذرماه اسامي فيلم هاي بخش مسابقه جشنواره را منتشر خواهيم كرد.
وي افزود: تفاوت امسال با سال گذشته در تبليغات اين است كه علاوه بر تبليغات در مجلات و سايت ها و... در شهرهاي مختلف كشور تبليغات جشنواره صورت گرفته است تا ان شاءالله امسال شاهد حضور بيشتر فيلمسازان شهرستاني در جشنواره مردمي فيلم عمار باشيم. مسئول دبيرخانه دائمي جشنواره مردمي فيلم عمار درباره ميزان آثار ارسالي به اين جشنواره گفت: تا 17آبان 235 اثر در بخش هاي مستند، داستاني كوتاه و بلند، انيميشن، نماهنگ، فيلمنامه و نقدها و مقالات سينمايي رسيده و همچنان ادامه دارد.
 


اختتاميه اي بر نهمين سال اجراي «شب آفتابي»

الگويي براي پيوند تئاتر و مردم

حسين كارگر
حدود 100هزار نفر طي يك ماه، نمايش «شب آفتابي» را تماشا كردند. شايد رقم تماشاگران كل نمايش هايي كه طي يك سال در تالارهاي نمايشي تهران اجرا مي شوند، از آمار مربوط به «شب آفتابي» در يك ماه هم كمتر باشد كه اين نشانه اي است گويا از اهميت تعامل يك اثر هنري با مردم.
معمولا تئاتر را هنري براي نخبگان و خواص مي پندارند. طي سال هاي اخير نيز اغلب نمايش هايي كه در اين عرصه اجرا شدند با متن جامعه و فرهنگ ما گسست داشتند. به همين دليل هم مردم چندان پي گير نمايش ها نيستند. خيلي از آثار حتي با برخورداري از بهترين تالارهاي نمايشي به خاطر روشنفكرزدگي و انتزاع از سليقه و باورهاي مردم، با حداقل تماشاگر ممكن اجرا مي شوند.
با اين حال اين روزها نمايشي در حال اجراست كه نشان مي دهد، تئاتر اگر با جامعه و ارزش هاي اصيل و بومي كشورمان آشتي كند، قطعا استقبال مردم را نيز در پي خواهد داشت. نمايش «شب آفتابي» به كارگرداني بهزاد بهزادپور، براي نهمين بار طي يك دهه گذشته در بوستان ولايت روي صحنه رفته و در اين مدت حدود 100 هزار نفر از مردم به تماشاي آن رفته اند.
«شب آفتابي»، در واقع تلفيقي از هنرهاي سينما، تئاتر و موسيقي است. اما آنچه بيش از هر موضوع ديگري در اين برنامه جلب توجه مي كند، عظمت صحنه نمايش و تجلي و جلوه هاي ويژه به صورت زنده و در مقابل چشم تماشاگران است. تماشاگراني كه طي دقايقي، سفري تاريخي را تجربه مي كنند و سرگذشت بشريت را از نزديك مي بينند؛ از آدم تا ظهور منجي(عج). هر شب در اين برنامه بيش از 400 هنرمند در مقابل ديدگان هزاران تماشاگر روي صحنه مي روند.
روايت اين برنامه از خلقت بشر و سرپيچي شيطان از سجده بر او آغاز مي شود. پس از آن سرگذشت پيامبران الهي از جمله ابراهيم، موسي و عيسي به نمايش در مي آيد تا پيامبر خاتم(ص) انقلابي ديگر را در تاريخ به پا مي كند. غديرخم و به امامت رسيدن حضرت علي(ع) مرحله بعدي نمايش است . پس از شهادت امام اول و دوم، قيام عاشورا بازنمايي مي شود. تا اينكه نمايش در يك جهش تاريخي به دوران معاصر مي رسد؛ آغاز قيام امام خميني(ره) و شكل گيري نهضت اسلامي در ايران در قالب اين نمايش، به عنوان امتداد حركت انبيا و ائمه روايت مي شود. جرياني كه به انقلاب اسلامي و برپايي نظام مقدس جمهوري اسلامي مي رسد. در مرحله بعد، دفاع مقدس هشت ساله به نمايش درمي آيد كه اين مقاومت نيز در نهايت به آخرالزمان و قيام حضرت مهدي(عج) ختم مي شود.
اين روايت كه نموداري از تاريخ بشريت است با تكنيك هاي اجرايي خاص، بينندگان نمايش «شب آفتابي» را در زماني محدود به يك سفر تاريخي و معنوي مي برد.
به نظر مي رسد كه هنرمندان و دست اندركاران هنرهاي نمايش كشورمان با الگو قرار دادن برنامه «شب آفتابي» مي توانند به پيوند تئاتر و ارزش هاي اجتماعي و مردم بيش از پيش كمك كنند.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14