(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه اول دی 1388- شماره 19541
 

بصيرت زايي قيام سيد الشهداء (ع)



بصيرت زايي قيام سيد الشهداء (ع)

علي جواهردهي
امام حسين(ع) پيشوايي الهي است كه مأموريت مقابله با ائمه الكفر و پيشوايان باطل را به عهده داشت. وي به حكم نصب الهي مي بايست پرچمدار عدالت در عصري باشد كه ولايت نبوي در ولايت امامي تجلي يافته است. چرا كه امامان معصوم(ع) به حكم آيه مباهله و نفس پيامبر(ص) بودن بايد همان راه پيامبران را در شكل جديد آن ادامه مي دادند.
يگانگي و اتحاد و وحدت در نفس موجب مي شود تا همه آن چه را پيامبر(ص) براي دستيابي به مقام خلافت الهي و پيامبري نياز داشت، آنان نيز بر آن صفات باشند تا بتوانند در اين شكل جديد، مأموريت الهي را انجام دهند و به عنوان اسوه كامل امت در هر عصر و زماني باشند.
از جمله صفات پيشوايي الهي، داشتن بصيرت است؛ زيرا بصيرت به معناي توانايي قلبي برخاسته از نور الهي است كه شخص را توانا مي سازد تا حقايق امور و اشيا را چنان درك كند كه انسان داراي بينايي ظاهري، صورت هاي ظاهري و ظواهر اشيا را مي بيند.
چنين توانايي به شخص كمك مي كند تا پيامدهاي نهايي هر حركت و عملي را نيز درك كند و تحليل درستي از واقعيت هاي روزمره و رخدادهاي آن بدهد و تبيين و توصيه هاي مناسبي براي مواجهه و تعامل با آن ها ارايه نمايد.
نويسنده در اين مطلب سعي دارد تا نقش بصيرت حسيني را در نهضت آن بزرگوار تبيين و تحليل نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
بصيرت، توانايي تحليل درست وقايع
هر انساني با ابزارهائي چون گوش و چشم و ديگر حواس ظاهري، منابعي را در اختيار دارد كه به وي در شناخت پيرامون و محيط زيست ياري مي رساند. اين ابزارها همان گونه كه به شخص توانايي درك ظاهري محيط را مي باشد، زمينه و بستري مناسب براي قلب و عقل است تا با تحليل داده هاي آن، تبيين درستي از وقايع بيروني داشته و واكنش مناسبي نسبت به آن بروز دهد. از اين رو با از دست دادن هر ابزاري از ابزارها و حواس ظاهري، شخص نسبت به برخي از وقايع و رخدادهاي محيط و يا اشيا و چيزهاي ظاهري، جاهل به شمار مي آيد و دانش و عملي را از دست مي دهد. بنابراين نمي تواند تحليل و تبيين درستي از امور و يا اشياء با توجه به فقدان آن حس داشته باشد و توصيه ها و راهكارهاي مناسبي نيز ارايه دهد.
بصيرت، نيز توانايي خاصي است كه برخي از انسانها با نور الهي به دست مي آورند. البته هر انساني به طور فطري و خداداد از اين نعمت برخوردار است، ولي با پرده افكني و بيماردلي، آن را از دست مي دهد. هر چه انسان در مسير آموزه هاي عقلاني و وحياني حركت كند، آن نيرو و توانايي فطري، افزايش مي يابد و انسان به ابعاد تازه اي از حقايق امور دست مي يابد و امور غيبي همانند امور مشهود براي او ظاهر مي گردد و به نوعي آينده بيني و پيشگويي دست مي يابد.
اگر بخواهيم تمثيلي در اين باره داشته باشيم بايد گفت اهل بصيرت از زاويه بالاتر و فراتري به هر چيزي مي نگرند و حتي اعماق و زواياي آشكار و نهان هر چيزي را به طور كمال مي بينند و احاطه علمي تمام دارند. از اين رو، اهل بصيرت همانند ماهواره هايي هستند كه از فضاي بالا به ابرهاي محيطي زمين و سرعت بادها و ديگر امور مربوط به آن مي نگرند و از وقوع توفان و باران و برف در روزهاي آينده در منطقه اي بسيار دور خبر مي دهند؛ زيرا ماهواره از تشكيل ابر دردرياي سياه و يا درياي مديترانه اطلاعاتي به دست مي آورد و با بررسي سرعت و جهت باد و مقدار و حجم ابرهاي تشكيل شده، به سادگي خبر قطعي و يقيني از وقوع بارندگي و توفان و برف در هفته هاي آينده در ايران مي دهد.
اهل بصيرت با توانايي و قدرتي كه به دست مي آورند اين گونه عمل مي كنند و وقوع هر رخدادي را پيش بيني و آثار و پيامدهاي آن را تبيين كرده و راهكارهاي مناسبي براي مقابله و تعامل با آن ارايه مي دهند.
از آن جايي كه هر انساني به طور فطري از چنين توانايي ذاتي برخوردار مي باشد، تنها نيازمند تقويت و فعليت بخشي به اين توانايي از طريق آموزه هاي عقلاني و وحياني است. با بهره گيري از اين آموزه ها انسان مي تواند روز به روز برقدرت بصيرت خويش بيفزايد و هرگز در دام لحظه و وقايع ظاهري نيفته و قادر به درك و تحليل درست رخدادها و تبيين و توصيه هاي مناسب آن باشد. از اين رو مي توان گفت كه بصيرت همانند ايمان و كفر و بسياري ديگر از امور هستي داراي درجات و مراتب است و تنها كساني در مقام عالي و برتر هستند كه در مسير درست تكاملي آن قوه و توان، قدم برداشته باشند، در اين ميان تنها كوردلان هستند كه فاقد چنين توانايي و بصيرتي به طور كامل و مطلق هستند؛ زيرا آن را با گناه از ميان برده و يا پرده بر آن افكنده اند.
از آن جايي كه بصيرت در فرهنگ قرآني، معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور ديني و حقايق امور است (ترتيب العين، ج1، ص 166، «بصر») مي توان گفت كه اين شناخت به انسان كمك مي كند تا ظاهر وقايع را براساس حقايق آن تحليل كند و در دام وقايع نيفتد و در مسير درست گام برداشته و تبيين و توصيه هاي مرتبط با حقايق از آن وقايع ارايه دهد.
به اين معنا كه براي هر واقعيت خارجي، حقيقتي است كه بايد مورد توجه قرار گرفته و مطلوب انسان باشد؛ زيرا برخي از واقعيت هاي خارجي، برخلاف حقيقت هستند كه از آن جمله مي توان به واقعيت شرك و كفر و ظلم و مانند آن اشاره كرد. آن چه حقيقت است توحيد و عدل مي باشد و ظلم و كفر و شرك، خلاف حقيقت در جهان، وجود يافته است. به عبارت ديگر هر واقعيتي، حقيقت نيست چنان كه هر حقيقتي در جهان واقعيت نيافته است. بر اين اساس اهل بصيرت با شناخت نوري كه نسبت به واقعيت ها پيدا مي كنند درمي يابند كه اين واقعيت همراه با حقيقت است يا آن كه متقابل با آن مي باشد.
هرگاه نسبت واقعيت با حقيقت، تقابل شد، در اين صورت است كه شخص مي كوشد تا آن را تغيير دهد و با شناختي كه از حقيقت دارد آن را جايگزين اين واقعيت باطل نمايد.
بنابراين مي توان گفت كه بصيرت همان گونه كه توانايي شناخت درست واقعيت ها و حقايق هر چيزي است، هم چنين توانايي تبيين و توصيه هايي است كه شخص و يا ديگران را قادر مي سازد تا حقيقت را به واقعيت هائي تجسم بخشد.
تحليل بصيرتي امام(ع) از خلافت يزيدي
يكي از رخدادهايي كه در عصر امام حسين(ع) به وقوع پيوست، انتخاب يزيد از سوي معاويه به عنوان جانشين و خليفه مسلمانان بود. هرچند كه معاويه خود انساني خبيث بود و در ادامه غصب ولايت الهي از سوي سقيفيان، نظام ولايي اسلام را به شكل خلافت سلطنتي تغيير ماهيت داد، با اين همه، معاويه رفتاري را در پيش گرفت كه اهل ظاهر را به سادگي مي فريفت و به عنوان صحابي پيامبر(ص)، وجه مقبولي به حركت هاي پليد و زشت خود مي بخشيد. وي كسي است كه خود را دايي مؤمنان معرفي مي كرد و به اعتبار همسري خواهر خود با پيامبر(ص) كه ام المؤمنين از سوي خداوند لقب يافته است خود را خال المؤمنين معرفي كرد.
از سوي ديگر، اهل شام، اسلام را با ولايت برادر معاويه يعني يزيد مي شناختند؛ زيرا وي نخستين اموي بود كه قدرت را در شام در اختيار گرفت و مردم را با اسلام اموي تربيت كرد. در ادامه معاويه نيز جانشين برادر خود شد و اسلام اموي را در قلب هاي تازه مسلمانان شامي جا داد. از اين رو شاميان، اسلامي جز اسلام اموي نمي شناختند و با اسلام ولايي و علوي هيچ گونه ارتباط و همدلي نداشتند.
بسياري از محققان و پژوهشگران در طول تاريخ بر اين نكته تأكيد داشتند كه معاويه انساني بسيار زيرك بود، چنان كه وي با فريب مردم، دست ابليس را از پشت بسته بود. زيركي ابليسي معاويه به وي فرصت مي داد تا هرگونه قدرت مخالفي را به سادگي سركوب كند و همدلي و همراهي بسياري از مسلمانان را حتي در كشورهاي ديگر غير از منطقه عراق به دست آورد.
البته وي با در پيش گرفتن سياست باج دادن و خريد رهبران اقوام منطقه عراق عرب توانست اين دسته از مخالفان را نيز بخرد و با خود همراه كند. بنابراين سياست نيرنگ و خريد رهبران، در كنار خشونت نسبت به مخالفان كوچك تر به وي اين امكان را بخشيد تا رهبري و در نهايت خلافت خود را در عصرهاي امام علي(ع) و امام حسن(ع) با صلح تحميلي تثبيت كند.
امام حسين(ع) در شرايطي امامت را در اختيار گرفت كه صلح امام حسن(ع) وي را محدود مي ساخت؛ زيرا يكي از اصول اين پيمان واگذاري خلافت پس از مرگ به امام حسن(ع) و اهل بيت(ع) بود، بي آن كه جانشيني براي خود برگزيند. معاويه با مسموم كردن امام حسن(ع) كوشيد تا راه را براي رسيدن به مقاصد خود هموار كند. وي برخلاف پيمان نامه صلح، امام حسن(ع) را شهيد مي كند و هم چنين برخلاف بندي ديگر از پيمان نامه به جاي عدم اذيت ياران امام حسن(ع) آنان را به شهادت مي رساند و برخلاف بندي ديگر، به سب و لعن امام علي(ع) بر منابر مي پردازد و تمامي مفاد پيمان نامه را نقض مي كند.
با اين همه، امام حسين(ع) در شرايطي قرار داشت كه نمي توانست كم ترين و كوچك ترين حركتي در برابر معاويه صورت دهد. از اين رو در انتظار پايان عمر معاويه ماند.
معاويه پيش از مرگ خود مي كوشد تا يزيد فرزند شرابخوار و سگ باز خود را كه براساس فرهنگ مسيحي مادرش، تربيت شده بود، به حكومت و خلافت برساند. لذا به بيعت خواهي براي فرزند خويش به مكه و مدينه مي رود كه در اين سفر همه را مرعوب خود مي كند و يا مخالفان را مي خرد و تنها چهار تن از جمله امام حسين(ع) است كه از بيعت با يزيد به عنوان جانشيني سر باز مي زنند.
يزيد پس از خلافت برخلاف توصيه پدر نسبت به عدم تعرض به امام حسين(ع) و بيعت خواهي، گستاخانه و مغرورانه مي كوشد تا به هر شكلي شده از امام حسين(ع) بيعت ستاند كه با مقاومت اهل بيت(ع) و بني هاشم مواجه مي شود و امام در مسير قيام عليه يزيد و خلافت سلطنتي او گام برمي دارد و به مكه مي رود تا پيام انقلابي خود را به گوش مؤمنان در مراسم حج برساند.
از نظر امام حسين(ع) يزيد كسي است كه بايد در برابر وي به شدت ايستاد و با خون خود هر آن چه از سقيفه تاكنون توسط منافقان جديد ساخته شده بود، پنبه كرد و ويران نمود؛ زيرا يزيد در شرايطي قرار داشت كه از هيچ گونه مشروعيت ديني و مقبوليت مردمي بهره مند نبود و توده هاي مردم گوسفندوار از خلافت سلطنتي وي در اثر ارعاب و تهديد و يا تطميع پيروي مي كردند.
شرايط درعصر يزيد براي ضربه نهايي به تمامي تلاش هاي شصت ساله دشمنان دروني اسلام و منافقان جديد و قديم فراهم بود؛ زيرا اگر اين كار در اين مقطع تاريخي انجام نمي شد، شايد ديگر امت اسلامي نمي توانست اسلام حقيقي و ولايي را بشناسد و ديگر هيچ رگ و ريشه اي از اسلام قرآني باقي نمي ماند. از اين رو آن حضرت(ع) قيام خويش را به عنوان اصلاح امت پيامبر(ص) آغاز مي كند؛ زيرا در اين مدت شصت ساله حكومت سقيفيان جز به مدت كوتاه چهار سال و نيم حكومت علوي و شش ماهه حكومت امام حسن(ع) در بخش كوچكي از سرزمين بزرگ اسلام، مردم اثري از عدالت اسلامي و حكومت ولايي را تجربه نكرده بودند و مردم براين باور و تجربه زندگي كرده بودند كه اسلام حقيقي آن چيزي است كه سقيفيان و امويان انجام مي دهند.
بنابراين آن چيزي كه اسلام نياز داشت، اصلاحات در امت بود؛ زيرا با اصلاحاتي در امت اين امكان فراهم مي آمد كه در انديشه اسلام ولايي و قرآني به سوي اهل بيت(ع) بازگردند و به درخانه هاي آنان براي فهم و درك اسلام مراجعه نمايند. حركت امام حسين(ع) به معناي بازگشت مرجعيت ديني و رهبري به سوي اهل بيت(ع) بود كه اين اتفاق در دوره صادقين(ع) مي افتد و اسلام واقعي و قرآني از زبان امام باقر(ع) و فرزندش امام جعفر صادق(ع) به امت آموزش داده مي شود.
يزيد به سبب عدم مشروعيت ديني و مقبوليت مردمي، شرايطي را براي امام حسين(ع) فراهم مي آورد تا كليت نظام خلافت سقيفيان به زير سؤال رود؛ زيرا يزيد نتيجه طبيعي انحرافي بود كه در سقيفه بني ساعده بر خلاف نص قرآني آيه ولايت و نصب پيامبر(ص) در روز غدير و مناسبت هاي ديگر، پديد آمده بود. مخالفت در برابر يزيد از سوي امام حسين(ع) كه يكي از دو سرورجوانان بهشت بود، معنايي جز اين نمي داد كه كليت نظام خلافت سقيفيان باطل بوده است؛ زيرا امام حسين(ع) خلافت يزيد را ادامه راه انحرافي و نتيجه دوري از توصيه هاي پيامبر(ص) نسبت به ثقلين (كتاب الله و عترت) معرفي مي كرد و نظام خلافت را زير سؤال مي برد.
وي در برابر اين پرسش كه چرا با آن كه مي داني به دست يزيديان كشته مي شوي تصميم به ادامه حركت مي گيري؟ ماموريت خويش را براي بازسازي و اصلاح امت پيامبر(ص) گوشزد مي كند و تأكيد مي نمايد كه قيام خونين وي كه همراه با شهادت بسياري از خاندان پيامبر(ص) در كربلا و اسارت زنان اهل بيت(ع) مي باشد، پايه هاي اركان نظام سياسي سقيفه را از ميان مي برد و راه را براي ادامه مبارزه با ظلم و فساد سقيفيان باز و هموار مي سازد؛ زيرا مردم، ديگر خون خويش را با ارزش تر از خون اهل بيت(ع) نمي شمارند و براي مبارزه با امويان و خلافت باطل دست از ايثار و فداكاري نمي كشند، چنان كه قيام هاي پياپي كه از توابين آغاز مي شود و تاكنون در ايران، عراق، فلسطين، افغانستان و يمن ادامه مي يابد، نتيجه طبيعي همان حركت اصلاحي است كه آن حضرت(ع) در امت جد خويش انجام داده است.
بصيرت زايي حركت حسيني
حركت امام حسين(ع) همان گونه كه بيانگر بصيرت الهي آن حضرت مي باشد، بيانگر اين معناست كه وي مي خواست اين بصيرت را از طريق حركت خويش به جامعه و امت اسلام نيز منتقل كند و مردم را از كوردلي برهاند؛ زيرا بخشي از اصلاحات امت مرتبط به حوزه هاي بينشي و نگرشي آنان است كه از طريق نهضت به دست مي آيد.
در مقابل، برخي از كساني كه درك درستي از حركت نداشته، به امام حسين(ع) اعتراض مي كردند كه اين حركت از پيش مواجه با شكست است؛ از نظر عقل حسابگر، موازنه اي ميان دو طرف وجود ندارد تا كفه ترازو را به سوي آن حضرت(ع) سنگين تر كند. اما امام حسين(ع) با تبيين اين كه خوني كه در اين راه ريخته مي شود كفه را چنان تغيير مي دهد كه نه تنها نظام يزيدي سقوط مي كند، بلكه شرايط عمومي به گونه اي تغيير خواهد يافت كه عنصر نظام ولايي اسلام دوباره زنده خواهد شد و همدلي و همگرايي از سوي امت نسبت به اهل بيت(ع) و خون هاي ريخته شده در كربلا موجب مي شود تا ترديدهاي جدي درباره اسلام خود و رهبران جامعه پديد آيد و در اسلام خويش تشكيك نمايند و راه و مسير خود را منحرف ارزيابي كنند و در تصحيح و اصلاح خود به عنوان امت اسلام بكوشند.
با نگاهي به تاريخ مي توان به سادگي دريافت كه حركت امام حسين(ع) يكي از مهم ترين عوامل در ايجاد بصيرت در امت بود؛ زيرا فتنه كبراي اموي و مخالفت امام حسين(ع) با خون خود و اهل بيت(ع) موجب شد تا چشم ها و گوش هاي بسته باز شود و گفتمان اسلام دروغين به يك باره سقوط كند و چهره هاي مزدور و شيطاني نقاب از چهره بردارند.
از اين رو حركت امام حسين(ع) نه تنها امت اسلام را زنده كرد و اصلاح بخشيد بلكه زمينه اي فراهم آورد تا مردم واقعيت هاي اجتماعي و مذهبي و سياسي جامعه خويش را دوباره به تحليل نشينند و انحرافات ريشه اي را بشناسند و براي بازگشت به سوي ريشه هاي نظام ولايي و اسلام قرآني تلاش كنند.
در هر دوره و جامعه اي، اهل بصيرت كه اكنون ما آنان را به روشنفكران حقيقي مي شناسيم، كساني هستند كه با تبيين و تحليل هاي خويش، مردم را به سوي راه حق و حقيقت دعوت مي كنند و با اقدامات عملي و علمي خويش، اصلاحات واقعي را انجام مي دهند و به مردم اين فرصت را مي بخشند تا در درون فتنه ها و آزمون، راه خويش را بشناسند و درست عمل كنند.
از آن جايي كه براي هر حقيقتي، باطلي است كه با همانندسازي خود مي كوشد تا جايگزين حق شود، لازم است انسان ها همواره به محكمات توجه داشته و از متشابهات پرهيز كنند؛ زيرا متشابهات مي توانند همان نسخه باطل پيچيده در زر ورق حقيقت باشد كه مردم را به فتنه مي كشاند. توجه به محكمات چون قانون اساسي و اصول اخلاقي و ارزش هاي بنيادين مي تواند هر كس و هر امتي را از شرايط فتنه به سلامت بيرون راند. در اين ميان گاه لازم است كه اهل بصيرت و روشنفكران مقبول امت با جانفشاني خود، هشدارهاي جدي براي خفتگان امت و جامعه دهند و آنان را به سوي حق رهنمون سازند. حركت امام حسين(ع) در اين راستا نيز مي تواند مورد توجه قرار گيرد كه نقش بصيرت زايي را در برابر حركت هاي بصيرت زداي عده اي نخبگان مزدور يزيدي و اموي داشته است.
در جامعه امروز نيز با توجه به فتنه هاي بسيار پيش آمده، لازم است همواره با بهره گيري از عنصر بصيرت، تلاش هاي فتنه گران را باطل كرده و زمينه بصيرت زايي را در جامعه با توسل به محكماتي چون قانون اساسي و رهبري و قرآن و آموزه هاي ارزشي امامان معصوم(ع) ايجاد كنيم و در برابر تبليغات بصيرت زداي ماهواره هاي بيگانه و انديشه هاي اموي بايستيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14