(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 23  مرداد 1389- شماره 19716

گفت وگوي مجازي با استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) پيرامون امربه معروف و نهي از منكر
اصلاح مستمر اجتماعي
غيبت؛ آثار و راه هاي مبارزه



گفت وگوي مجازي با استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) پيرامون امربه معروف و نهي از منكر
اصلاح مستمر اجتماعي

عليرضا مزروعي
امر به معروف و نهي از منكر يكي از راهكارهاي كنترل و نظارت اجتماعي است كه ضامن سلامت جامعه اسلامي و حاكميت صالحان و انسان هاي باتقوا بر سرنوشت جوامع اسلامي است. اينكه اين فريضه حياتي در اجتماع مسلمانان با چه سازو كاري بايد تحقق عيني يابد، موضوعي است كه شهيد بزرگوار حضرت استاد مرتضي مطهري(ره) در اين گفت وگوي مجازي به آن پرداخته است.اينك با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
¤ حضرت استاد شما در آثار خود درباره رابطه امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح اجتماعي فرموده ايد: «هر امر به معروف و نهي از منكر لزوماً مصداق اصلاح اجتماعي نيست پس هر مسلمان آشنا به وظيفه از آن جهت كه خود راموظف به امر به معروف و نهي از منكر مي داند، نسبت به اصلاح اجتماعي حساسيت خاص دارد.» لطفاً مدل مفهومي و موضوعي آن را تبيين فرماييد؟
-اسلام به حكم اينكه دين اجتماعي و مسئوليت هاي اجتماعي است و محيط مناسب را شرط اصلي اجراي برنامه آسماني و سعادت بخش خود مي داند، يك مسئوليت مشترك براي عموم به وجود آورده است. همه مردم موظفند كه پاسدار فضيلت ها و نيكي ها و نابودكننده بدي ها و نادرستي ها باشند. پاسداري نيكي ها به نام «امر به معروف» و ستيزه گري با بدي ها «نهي از منكر» ناميده مي شود2. معروف و منكر از نظر اسلام محدود به حد معين نمي شود. تمام هدف هاي مثبت اسلامي داخل در معروف و تمام هدف هاي منفي اسلامي داخل در منكر است، و گرچه در امر به معروف و نهي از منكر تعبير امر و نهي هست ولي باتوجه به قرائتي كه از خود قرآن كريم مي توان استنباط كرد و به نص احاديث قطعي اسلامي و به دليل اين كه از مسلمات فقه اسلامي ماست و تاريخ اسلامي ما بدان گواهي مي دهد، مقصود از آن تنها امر و نهي لفظي نيست، بلكه مقصود استفاده كردن از هر وسيله مشروع براي پيشبرد هدف هاي اسلامي است. پس اگر بخواهيم روح امر به معروف و نهي از منكر را با ترجمه و تعبير فارسي خودمان بيان كنيم بايد بگوييم: لزوم استفاده از هر وسيله مشروع براي پيشبرد اهداف اسلامي3.
¤ در قرآن كريم و روايات از ائمه معصومين(ع) به طور عام از واژه و كلمه معروف و منكر استفاده شده است. آيا دامنه امر به معروف و نهي از منكر شامل همه حوزه هاي فردي و اجتماعي مي شود؟
-اسلام از باب اينكه نخواسته موضوع امر به معروف و نهي از منكر را به امور معين مثل عبادات، معاملات، اخلاقيات، محيط خانوادگي و... محدود كند، كلمه عام آورده است: معروف، يعني هر كار خير و نيكي امر به معروف لازم است. نقطه مقابلش: هر كار زشتي. نگفت شرك يا فسق يا غيبت يا دروغ يا نميمه يا تفرقه اندازي يا ربا يا ريا، بلكه گفت: منكر؛ هرچه كه زشت و پليد است. «امر» يعني فرمان، «نهي» يعني بازداشتن، جلوگيري كردن. اما اين فرمان يعني چه؟ آيا مقصود از اين فرمان، فرمان لفظي است؟ آيا امر به معروف و نهي از منكر فقط در مرحله لفظ است؟ فقط بايد با زبان، امر به معروف نهي از منكر كرد؟ خير، امر به معروف نهي از منكر در مرحله دل و ضمير هست، در مرحله زبان هست، در مرحله دست و عمل هست تو بايد با تمام وجودت آمر به معروف و ناهي از منكر باشي4.
هريك از امر به معروف نهي از منكر، مراتب و اقسامي دارد: لفظي، عملي، مستقيم، غيرمستقيم، فردي و اجتماعي5.
¤ در طول تاريخ اسلام و نيز در عصر معاصر جرياني ضرورت اجتماعي امر به معروف و نهي از منكر را نفي كرده و مي كنند و معتقدند كه فرد در مقابل خداوند از نظر اعمال و امور فردي مسئول و متعهد است و كار به كار مسائل اجتماعي در حوزه اصلاحات نبايد داشت و اين قبيل امور را مي بايست به قضا و قدر الهي سپرده شود تحليل شما چيست؟
-آن چنان قضا و قدري كه از بشر نفي و سلب آزادي و مسئوليت و تعهد مي كند. قرآن چنين قضا و قدري را نمي پذيرد.
آ يا شما در اين زمينه جمله اي بالاتر از آن آيه كوچك - كه با تفاوت مختصري در دو جاي قرآن آمده است - پيدا مي كنيد؟: «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا مابانفسهم».
اين آيه آب بسيار صاف و پاكي است كه بر سر منتظرها، آنهايي كه به انتظار هستند كه هميشه خدا از يك راه غيرعادي كارها را درست كند، مي ريزد. انتظار بيهوده نكشيد. «ان» يعني تحقيقاً مطلب اين است. تحقيق و واقعيت اين است كه هرگز خداوند اوضاع و احوال را به سود مردم عوض نمي كند «حتي يغيروا ما بانفسهم» مگر وقتي خود آن مردم آنچه مربوط به خودشان است، آنچه كه در خودشان هست: اخلاق، روحيه، ملكات، جهت، نيات و بالاخره خودشان را عوض كنند. آيا شما مي توانيد صريحتر از اين مسئوليت پيدا كنيد؟ آنهم مسئوليت در برابر يك اجتماع، يعني اجتماع را براي مسئوليت مخاطب قرار بدهد. 6
اين دسته در فكر نجات خود مي باشند و مدعي هستند كه هر كس بايد خود را نجات دهد. زهاد و عباد كه به اين عنوان معروفند، اين طبقه مي باشند. اينها نمي دانند كه خدمت به خلق و هدايت و ارشاد خلق به يك معني بالاتر از عبادت خالق است - كه بايد توضيح بدهم - يعني درست است كه اگر خدمت به خلق را در عرض عبادت خالق قرار دهيم دومي اصل است ولي خدمت به خلق با حفظ مرتبه عبوديت، سفر و مرحله بعد است و به قول عرفا سفر من الحق الي الخلق و سفر بالحق في الخلق آخرين سفر و آخرين مرحله كمال انساني است، و اما سفر من الخلق الي الحق و سفر بالحق في الحق كه همان عبادت است مقدمه دو سفر دومي يعني سفر من الحق الي الخلق و سفربالحق في الخلق است. 7
¤ حضرت استاد چرا در مورد انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر شرايط «احتمال تاثير» و «عدم ترتب مفسده» مطرح است اما در ساير تكاليف مطرح نشده است. و اساساً نقش بصيرت ديني و عملي در فرهنگ امر به معروف و نهي از منكر را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- وظيفه امر به معروف و نهي از منكر قبل از هر چيز دو شرط اساسي دارد:
يكي بصيرت در دين و ديگري بصيرت در عمل. بصيرت در دين همچنان كه در روايت آمده است اگر نباشد زيان اين كار از سودش بيشتر است. و اما بصيرت در عمل لازمه دو شرطي است كه در فقه از آنها به «احتمال تاثير» و «عدم ترتب مفسده» تعبير شده است و مال آن به دخالت دادن منطق است در اين دو تكليف يعني امر به معروف و نهي از منكر براي اين است كه «معروف» رواج گيرد و «منكر» محو شود. پس در جايي بايد امر به معروف كرد و نهي از منكر نمود كه احتمال ترتب اين اثر در بين باشد. اگر مي دانيم كه قطعاً بي اثر است ديگر وجوب چرا؟ و ديگر اينكه اصل تشريع اين عمل براي اين است كه مصلحتي انجام گيرد قهراً در جايي بايد صورت بگيرد كه مفسده بالاتري بر آن مترتب نشود.
لازمه اين دو شرط بصيرت در عمل است. آدمي كه بصيرت در عمل را فاقد است نمي تواند پيش بيني كند كه آيا اثري بر اين كار مترتب هست يا نيست و آيا مفسده بالاتري را در بردارد يا ندارد؟ اين است كه امر به معروف هاي جاهلانه همان طوري كه در حديث است افسادش بيش از اصلاح است.
در ساير تكاليف گفته نشده كه شرطش احتمال ترتب فايده است و اگر احتمال اثر دارد بايد انجام داد و اگر احتمال اثر ندارد نبايد انجام داد و حال آنكه در هر تكليفي، فايده و مصلحتي منظور است، اما تشخيص آن مصلحتها بر عهده مردم گذاشته نشده است. درباره نماز گفته نشده اگرديدي به حالت مفيد است بخوان و اگر ديدي مفيد نيست نخوان، در روزه هم گفته نشده اگر احتمال مي دهي فايده دارد بگير و اگر احتمال نمي دهي نگير. در روزه گفته شده اگر ديدي به حالت مضر است نگير. همچنين در حج يا زكات يا جهاد اين چنين قيد نشده است. اما در باب امر به معروف و نهي از منكر اين قيد هست كه بايد چه اثر و چه عكس العملي دارد و آيا اين عمل در جهت صلاح اسلام و مسلمين است يا نه؛ يعني تشخيص مصلحت بر عهده خود عاملان اجراست.
در اين تكليف هر كسي حق دارد بلكه واجب است كه منطق و عقل و بصيرت در عمل و توجه به فايده را دخالت دهد، و اين عمل تعبدي صرف نيست8.
¤ در آثار خود فرموده ايد: «البته شك نيست كه گفتن و پند دادن وسيله اي است از وسايل، اعمال زورهم به سهم خود در مواردي وسيله ديگري است از وسايل. ولي آيا وسيله امر به معروف و نهي از منكر منحصر است به همين دو آيا وسيله ديگر و راه ديگري نيست؟»9
- در اخبار وارد شده كه امر به معروف و نهي از منكر سه مرحله دارد: مرحله قلب، مرحله زبان، مرحله يد و عمل. ما معمولاً از مرحله قلب به جاي آنكه اخلاص و حسن نيت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درك كنيم، جوش و خروش و عصبانيتهاي بيجا مي فهميم، و از مرحله زبان به جاي آنكه بيان هاي روشن كننده و منطقي بفهميم كه قرآن مي فرمايد: ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه موعظه ها و پندهاي تحكم آميز مي فهميم؛ و از مرحله يد و عمل هم به جاي اينكه تبليغ عملي و حسن عمل و همچنين تدابير عملي بفهميم، تنها اين مطلب را فهميده ايم كه بايد اعمال زور كرد10.
ما چند جهت را بايد در نظر بگيريم: يكي اينكه در مرحله قلب، آمر به معروف و ناهي از منكر باشيم، يعني عمل از عمق ضمير ما سرچشمه بگيرد و داراي اخلاص و دلسوزي و علاقه باشد، امر به معروف ما براي ترويج يك شخص و يا يك صنف معين نباشد. دوم مرحله زبان، يعني بيان ما حقيقت روشن كن و هادي باشد نه تحكم و آمريت و كورشو و ببين و كرشو و بشنو و ديوانه شو و بفهم. سوم مرحله عمل و يد، البته نه به معناي زور بلكه به معناي پيشقدمي در راه خير و استباق كه در قرآن آمده است11.
امر به معروف چون تنها گفتن و بيان نيست بلكه اجراست، بايد ديد از چه طريقي بهتر اجرا مي شود. شك ندارد كه جلو افتادن در عمل و پيشقدمي در عمل بهترين طريق اجراست. بايد جلو افتاد و مردم را تشويق كرد.
در نهي از منكر هم بايد مبارزه با فساد باشد نه با فاسد. مبارزه با فاسد معنايش اين است چرا آن شخص مرتكب شده نه اين شخص.
اگر مسلمانان مي خواهند امر به معروف بكنند بايد مثلاً موسسات نشر كتاب به وجود آورند، مدارس مفيد به وجود بياورند، بيمارستان تاسيس كنند. بنگاه حمايت يتيمان و موسسه خيريه اطفال فلج به وجود بياورند، مردم در عمل ببينند كه دين در اينجا بيمارشان را و جاهلشان را و يتيمشان را نجات داد. 12
¤ آيا اقامه فريضه امر به معروف و نهي از منكر صرفاً از طريق عمل فردي اعمال مي شود و يا اينكه با توجه به شرايط زماني براي وسعت بخشيدن اين فرهنگ با مناسبات سازي و جهت دهي سرمايه هاي اجتماعي براي كار آمدي و اثربخشي بيشتر مي بايست روش هاي نوين ديگري نيز طراحي گردد؟
- گذشته از اينكه ما در اجراي امر به معروف و نهي از منكر بايد عمل را دخالت دهيم، به اين نكته توجه داشته باشيم كه عمل هم اگر فردي باشد چندان مفيد فايده اي نيست خصوصاً در دنياي امروز.
اين هم خود مشكلي است در زندگي اجتماعي ما كه آنهايي هم كه اهل عمل مي باشند توجهي به عمل اجتماعي ندارند و به اصطلاح «تك رو» مي باشند13. از عمل فردي كاري ساخته نيست، از فكر فرد كاري ساخته نيست، از تصميم فرد كاري ساخته نيست، همكاري و همفكري و مشاركت لازم است.
در تفسير الميزان در ذيل آيه كريمه قرآن: «يا ايها الذين آمنوا اصبرو و صابروا و رابطوا» بحثي دارد راجع به اينكه دستور اسلام اين است كه تفكر، تفكر اجتماعي باشد14.بايد توجه داشت كه بسياري از منكرات حكم يك عقده و كلافه درهم پيچيده و گرهي را دارد كه از جمع شدن رشته هاي مختلف پيدا شده، بايد با سرانگشت عقل و تدبير و شور و تفكر اجتماعي آن رشته ها را كه علم النفسي و تاريخي و ديني و اعتقادي است از هم جدا كرد و باز كرد. علم و اطلاع يك نفر و دو نفر ممكن نيست كه وافي باشد؛ نه علم و اطلاع يك نفر و يا چند نفر كافي است و نه قوه و قدرت يك يا چند نفر، بايد همفكري و همكاري باشد. بايد در راه مصالح اجتماعي خيالات رئيسي و مرئوسي و آقايي و شخصيت سازي از بين برود. پس هم از لحاظ شرط علم و هم از لحاظ شرط قدرت، گاهي به اجتماع و تشكل و نظم وانضباط احتياج است15.
¤ حضرت عالي در آثار خود از جمله توجه خاص به دخالت عنصر منطق در الگويي جامع امر به معروف و نهي از منكر داشته و فرموده ايد «در اجراي امر به معروف و نهي از منكر منطق را دخالت نمي دهيم، در صورتي كه هر كاري منطقي مخصوص به خود دارد كه كليد آن كار است.» منظور شما از كاربرد عنصر منطق چيست؟
- عرض كردم چيزي را كه ما خوب شناخته ايم و بيش از اندازه برايش اثر قائل شديم زبان بود نه عمل. در عمل هم توجه به عمل فردي بود نه اجتماعي.
اكنون مي گويم چيزي كه بيش از هرچيز ديگر مورد غفلت است دخالت منطق است در اين كار. مقصود اين است كه در كار معروف و منكر بايد تدابير عملي انديشيد و بايد ديد چه طرز عملي مردم را نسبت به فلان كار نيك تشويق مي كند و مردم را از فلان عمل زشت باز مي دارد16.
عيب كار ما در امر به معروف و نهي از منكر اين است كه هنوز منطق را وارد اينها نكرده ايم، يعني نخواسته ايم از روي منطق عمل كنيم تا معروف را رواج و منكر را از بين ببريم. معناي اينكه منطق را وارد كنيم اين است كه حساب كنيم پيدايش هر چيزي سببي دارد و همچنين عدم رشد و نمو يك چيزي سببي دارد. با سبب منكر مبارزه كنيم و سبب معروف را ايجاد كنيم حداكثر منطق ما اين است كه بگوييم و بنويسيم و بعد هم اگر ديديم گفتن و نوشتن فايده ندارد. اعمال زور بنماييم، در صورتي كه منطق اين نيست منطق اين است كه مزاج اجتماع را به دست آوريم كه چرا منكر را پذيرفته و از معروف سرباز زده است و...
ما جز «پند» و «بند» نمي شناسيم، معتقديم ابتدا بايد پندهاي تحكم آميز كرد و بعد هم اعمال زور و جبر كرد و «چون پند دهد نشنوي، بند نهند». ما بايد بدانيم كه در راه امر به معروف و نهي از منكر غير از پند و بند، منطق ديگر هم هست كه صحيح تر است17.
خلاصه اينكه اگر ما راستي مي خواهيم اين اصل فراموش شده را زنده كنيم بايد مكتبي و روشي به وجود آوريم عملي (نه زباني فقط) و در عين حال اجتماعي (نه انفرادي) و در عين حال منطقي و مبتني بر اصول علمي علم النفسي و اجتماعي18.
¤ فقها در مراحل و اقسام امر به معروف و نهي از منكر در مرحله اول گفته اند بايد شخص از منكر تنفر و انزجار داشته باشد و در مرحله بعد اولين درجه و مرتبه نهي از منكر هجر و اعراض و سپس زبان و مرحله سوم عمل است.گاهي طرف در درجه اي و در حالي است كه نه اعراض و هجران ما تأثيري بر او مي گذارد و نه مي توانيم با منطق و بيان و تشريح مطلب، او را از منكر باز داريم، بلكه بايد وارد عمل شويم؛ اگر بنا شد وارد عمل شويم، چگونه بايد عمل كنيم؟
-وارد عمل شدن، مختلف است. معناي وارد عمل شدن تنها زور گفتن نيست، كتك زدن و مجروح كردن نيست. البته نمي گويم در هيچ جا نبايد تنبيه عملي شود. بله، مواردي هم هست كه جاي تنبيه عملي است اسلام ديني است كه طرفدار حد است، طرفدار تعزير است؛ يعني ديني است كه معتقد است مراحل و مراتبي مي رسد كه مجرم را جز تنبيه عملي چيز ديگري تنبيه نمي كند و از كار زشت باز نمي دارد19.
اما انسان نبايد اشتباه كند و خيال كند همه موارد، موارد سختگيري و خشونت است.
علي(ع) درباره پيغمبر اكرم اين طور تعبير مي كند: «طبيب دوار بطبه، قد احكم مراهمه و احمي مواسمه» مي فرمايد: او طبيب بود، پزشكي بود كه بيمار و بيماريها را معالجه مي كرد. بعد به اعمال اطباء تشبيه مي كند كه اطباء هم مرهم مي نهند و هم جراحي مي كند و احيانا داغ مي كنند.
مي گويد پيغمبر دوكاره بود: پزشكي بود هم مرهم ن ه و هم جراح و داغ كن. مقصود اين است كه پيغمبر دوگونه عمل مي كرد. يك نوع عمل پيغمبر، مهرباني و لطف بود. اول هم «احكم مراهمه» را ذكر مي كند، يعني عمل اول پيغمبر هميشه لطف و مهرباني بود. ابتدا از راه لطف و مهرباني معالجه مي كرد، با منكرات و مفاسد مبارزه مي كرد، اما اگر به مرحله اي مي رسيد كه ديگر لطف و مهرباني و احسان و نيكي سود نمي بخشيد، آنها را به حال خود نمي گذاشت. اينجا بود كه وارد عمل جراحي و داغ كردن مي شد. هم مرهمهاي خود را بسيار محكم و موثر انتخاب مي كرد و هم آنجا كه پاي داغ كردن و جراحي در ميان بود، عميق داغ مي كرد و قاطع جراحي مي نمود. سعدي ما هم اين مطلب را مي گويد ولي بدون آنكه حق تقدمي براي مهرباني قائل شده باشد. مي گويد:
درشتي و نرمي به هم در به است
چو رگزن كه جراح و مرهم ن ه است
مي گويد: هم درشتي بايد باشد و هم مهرباني، مثل رگزن كه هم جراحي مي كند و هم مرهم مي نهد. اين در مورد مبارزه با منكرات20.
¤ امر به معروف چطور به چه شكل و نحوي بايد انجام شود؟
-امر به معروف هم عينا همين تقسيمات را دارد با اين تفاوت كه امر به معروف يا لفظي است يا عملي. امر به معروف لفظي اين است كه انسان بيان حقايق را براي مردم بگويد، خوبيها را براي مردم تشريح كند، مردم را تشويق كند و به آنها بفهماند كه امروز كار خير چيست.
امر به معروف عملي اين است كه انسان نبايد به گفتن قناعت كند، گفتن كافي نيست21. مي توانيم بگوييم يكي از بيماريهاي اجتماع امروز ما اين است كه براي گفتن بيش از اندازه ارزش قائل هستيم. البته گفتن خيلي ارزش دارد، نمي خواهم منكر ارزش گفتن باشم. تا گفتن نباشد، روشن كردن نباشد، نوشتن و تشريح حقايق نباشد، كاري نمي شود كرد.
مقصودم اين است كه ما مي خواهيم همه چيز با گفتن درست شود، مثل آن كساني كه مي خواهند با ورد همه چيز را درست كنند؛وردي بخوانند، زمين آسمان شود و آسمان زمين. ما مي خواهيم فقط با قدرت لفظ و بيان وارد شويم و حال اينكه مطلب اين جور نيست. گفتن، شرط لازم هست ولي كافي نيست، بايد عمل كرد.
هر يك از امر به معروف لفظي و امر به معروف عملي به دو طريق است: مستقيم و غيرمستقيم. گاهي كه مي خواهيد امر به معروف يا نهي از منكر كنيد، مستقيم وارد مي شويد، حرف را مستقيم مي زنيد، يعني اگر مي خواهيد كسي را وادار به كار كنيد مي گوييد: من از جنابعالي خواهش مي كنم فلان كار را انجام دهيد. ولي يك وقت هم به طور غيرمستقيم به او تفهيم مي كنيد، كه البته موثرتر و مفيدتر است؛ يعني بدون آنكه او بفهمد كه شما داريد با او حرف مي زنيد، از كسي كه فلان كار را كرده است تعريف مي كنيد، كار او را توجيه و تشريح مي كنيد، مي گوييد: فلان كس در فلان مورد چنين عمل كرده، اين طور رفتار كرده و... تا او بداند و بفهمد. اين، بهتر در او اثر مي گذارد كما اينكه عمل هم به طور غيرمستقيم موثرتر است. حال براي روش غيرمستقيم، حديث معروفي را براي شما ذكر مي كنم، ببينيد اين روش چقدر موثر است:
حسنين (امام حسن و امام حسين)(ع) در حالي كه هر دو طفل بودند به پيرمردي كه در حال وضو گرفتن بود برخورد مي كند، متوجه مي شوند كه وضوي او باطل است. اين دو آقازاده كه به رسم اسلام و رسوم روان شناسي آگاه بودند. فوراً متوجه شدند كه از يكطرف بايد پيرمرد را آگاه كنند كه وضويش باطل است و از طرف ديگر اگر مستقيماً به او بگويند آقا وضوي تو باطل است، شخصيتش جريحه دار مي شود، ناراحت مي شود، اولين عكس العملي كه نشان مي دهد اين است كه مي گويد خير، همين طور درست است؛ هرچه هم بگويي گوش نمي كند.
بنابراين جلو رفتند و گفتند: ما هر دو مي خواهيم در حضور شما وضو بگيريم، ببينيد كدام يك از ما بهتر وضو مي گيريم. (معمولاً آدم بزرگ درباره بچه مي پذيرد.) مي گويد وضو بگيريد تا ميان شما قضاوت كنم. امام حسن يك وضوي كامل در حضور او گرفت، بعد هم امام حسين. تازه پيرمرد متوجه شد كه وضوي خودش نادرست بوده. بعد گفت: وضوي هر دوي شما درست است، وضوي من خراب بود. اين طور از طرف اعتراف مي گيرند. حالا اگر در اينجا فوراً مي گفتند: پيرمرد! خجالت نمي كشي؟! بااين ريش سفيدت تو هنوز وضو گرفتن را بلد نيستي؟! مرده شور تركيبت را ببرد! او از نماز خواندن هم بيزار مي شد. 22
¤ استاد نظر خود را در زمينه مجازات مجرمين و امر به معروف و نهي از منكر در ارتباط با تكليف حاكم و تكليف آحاد مردم بفرماييد؟
- يك فرق بين تكليف حاكم و تكليف آحاد، در اجراي مجازاتها براي جرمهاست. مجازات به طور قطع با حاكم است، يعني اجراي حدود و ديات و قصاصات قطعاً با حاكم است. لهذا منكر واقع شده را آحاد نمي توانند متعرض شوند، بلكه منكر حاضر موجود و يا منكري كه مقدماتش واقع شده و قريب الوقوع است مي توانند آن را مانع شوند.
پس امر به معروف ]و نهي از منكر[ به معناي دفع و رفع است و اما تطهير و مجازات ربطي به امر به معروف و نهي از منكر ندارد. 23

منابع:
1- مطهري، مرتضي، بررسي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 9، انتشارات صدرا.
2- مطهري، مرتضي، كليات علوم انساني (بخش فقه) ص 343، انتشارات صدرا.
3- مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 17/ ص 281، انتشارات صدرا.
4- همان، ص .236
5- همان/ ص .576
6- همان/ ص .222
7- يادداشتهاي استاد مطهري، ج 10/ ص .253 انتشارات صدرا.
8- همان/ ص .248
9- مطهري، مرتضي، ده گفتار/ ص 88، انتشارات صدرا.
10- همان.
11- يادداشتهاي استاد مطهري، ج10/ ص252، انتشارات صدرا.
12- همان/ ص .247
13- همان/ ص .252
14- مطهري، مرتضي، ده گفتار/ ص .94 انتشارات صدرا.
15- يادداشتهاي استاد مطهري، ج 10/ ص .263
16- مطهري، مرتضي، ده گفتار/ ص 95، انتشارات صدرا.
17- يادداشتهاي استاد مطهري، ج 10/ ص 250، انتشارات صدرا.
18- يادداشتهاي استاد مطهري، ج 10/ ص .248
19- همان/ ص .251
20- همان/ ص .262
21- همان.
22- مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 17/ص .245
23- يادداشتهاي استاد مطهري، ج 10/ ص .249

 



غيبت؛ آثار و راه هاي مبارزه

محمدرضا غفاري
بي گمان اعتماد عمومي، بزرگ ترين سرمايه هر جامعه و ملتي است و سرمايه اجتماعي، مهم ترين عامل شكوفايي و بالندگي هر جامعه اي بشمار مي رود و همين سرمايه اجتماعي از سرمايه هاي اقتصادي باارزش تر و تأثيرگذارتر مي باشد؛ زيرا فقدان سرمايه اجتماعي، به معناي فقدان عناصر معنوي هر جامعه است كه روح آن را مي سازد هر جامعه اي نيازمند عناصر معنوي است تا به عنوان عامل نرم افزاري عوامل سخت افزاري را در كنار هم نگه دارد. از اين رو، عامل معنوي همانند سيمان عامل چسبندگي اجزاي سختي چون آجر و ديگر مصالح است.
هر جامعه اي مي كوشد تا عناصر معنوي خويش را كه از جمله عوامل زيربنايي است، حفظ و تقويت كند؛ زيرا بي سرمايه اجتماعي و ديگر عناصر معنوي، جامعه از هم فرو مي پاشد چنان كه ساختماني از آجر و سنگ، بي سيمان و يا ديگر عوامل چسبنده ميان اين اجزاي سخت درهم مي ريزد.
مبارزه و مقابله با عوامل گسست اجتماعي، از مهم ترين دغدغه هاي يك جامعه سالم و مؤمن است. از اين رو با عواملي چون شايعه، غيبت، اتهام و مانند آن به شدت برخورد مي شود و اصول عقلاني، عقلايي و شرعي با قرار دادن آن ها در رديف رذايل اخلاقي، جرايم اجتماعي و گناه، تلاش مي كند تا به ريشه كني اين بيماري اجتماعي و يا محدودسازي و كاهش آن دست يابد. قرآن نيز به عنوان كتاب راهنماي زندگي بشر، مجموعه اي از آموزه ها را به اين بخش اختصاص داده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل و روش قرآن را در اين مسئله اجتماعي تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
غيبت، ناهنجاري اجتماعي
غيبت به معناي آن است كه شخصي درباره ديگري سخني ناخوش بگويد. پس اگر آن چيز در ديگري باشد، غيبت است و اگر در وي نباشد، افزون بر غيبت، بهتان نيز خواهد بود كه مجازات خاص هم به همراه دارد.
به سخني ديگر، هرگاه پشت سر كسي سخني ناخوشايند گفته شود غيبت است و اگر آن چيزي كه به وي نسبت داده شود در وي نباشد افزون بر غيبت، گناه بلكه جرم ديگر را مرتكب شده است كه بهتان ناميده مي شود.
از آن جايي كه در بيش تر اوقات، غيبت از ديگري از راه سخن گفتن مي باشد، بر اين مسئله تأكيد مي شود ولي اصولا غيبت كردن فراتر از آن است، زيرا غيبت حتي شامل فعل و اشاره و مانند آن نيز مي شود. به اين معنا كه اگر نسبت به شخصي با انجام كاري يا اشاره اي يا سخني، رفتاري را داشته باشيم كه اگر از آن آگاه شود، ناراحت مي شود در اين صورت غيبت تحقق يافته است.
البته در تحقق غيبت، شرط آگاه شدن غيبت شونده ملاك نيست، بلكه تصور اين كه اگر در برابر شخص غيبت شونده اين كلمات و يا رفتار انجام مي شد، آن را ناخوش مي داشت، براي تحقق غيبت كفايت مي كند. بر اين اساس اگر كسي در پشت سر ديگري، از امور ديني و يا دنيوي اش چون لباس، خانه، نماز خواندن و مانند آن، سخن يا رفتاري را داشته باشد كه اگر از آن آگاه شود، ناراحت مي شود، چنين گفتار و رفتاري غيبت مي باشد.
بارها ديده شده وقتي كسي را از غيبت كردن و پشت سر كسي حرف زدن باز مي داريم اظهار مي دارد كه اين سخن را جلوي رويش هم مي توانم بگويم و تصور چنين شخصي اين است كه اگر سخني را بتواند جلوي روي طرف هم بگويد غيبت محسوب نمي شود در حالي كه تعريف او از غيبت نادرست است. پيامبر اكرم در حديث نابي بطور مختصر و گويا تعريف غيبت را چنين فرموده: ذكرك اخاك بمايكره، غيبت آن است كه پشت سر برادر ديني ات سخني بگوئي كه از شنيدن آن ناراحت شود. (كشف الريبه عن احكام الغيبه شهيد ثاني ص5)
به يقين اين بيان نبوي شاخص روشني براي تشخيص غيبت از غيرغيبت خواهد بود. به عبارت ديگر وقتي قصد داريم پشت سر كسي سخني بگوئيم بايد نزد خود فكر كنيم كه آيا اين كلام را اگر او بشنود ناراحت و رنجيده خواهد شد يا خير سپس به خود اجازه صحبت كردن درباره او را بدهيم.
باتوجه به آنچه گذشت مي توان گفت كه عنصر اساسي و مؤلفه اصلي در غيبت، رفتاري از قول و فعل و كنايه، پشت سر ديگري است كه وي را ناخوش آيد.
غيبت همانند بهتان و اتهام از ناهنجاري هاي رفتاري جامعه است كه از نظر عقل و عقلا و شريعت ناپسند شمرده شده و نكوهش شده است. از اين رو مبارزه با آن در دستور كار همه جوامع بشري بوده و هست؛ زيرا اين رفتار ناهنجار همانند بهتان و اتهام، موجبات گسست اجتماعي و واگرايي ميان افراد جامعه مي شود و اعتماد و اطمينان ميان افراد آن را از ميان برمي دارد.
آثار غيبت
براي اين كه نقش منفي و تأثيرات بد غيبت در زندگي بشر بهتر دانسته شود، نگاهي گذرا به آثار آن مي اندازيم. خداوند در آياتي چند از قرآن كريم به اين آثار توجه داده است.
از نظر قرآن برخي از امور جزو مقدسات هستند كه حرمت، احترام و تكريم آن بر عموم مردم جامعه لازم و بايسته است. ازجمله امور مقدس كه هتك حريم آن جايز نيست، حرمت عرض و آبروي مؤمنان است. خداوند در آياتي، هتك و شكستن حريم حرمت مؤمن را جايز نشمرده است؛ زيرا عرض و آبروي هركسي همانند جان و مالش باارزش است؛ بلكه مي توان گفت كه آبروي هركسي حتي از مال و جانش نيز باارزش تر مي باشد؛ زيرا تمام زندگي انسان هاي سالم بر مدار و محور شخصيت آنان نهاده شده است و كوچك ترين تعرض به شخصيت آنان، معناي زندگي را از آنها سلب مي كند.
به سخن ديگر، انسان ها بر محور شخصيت متعادل و سالم هستند كه در جامعه حركت كرده و خود را نشان مي دهند و حتي اگر نقص و كمبودي داشته باشند آن را به اشكال گوناگون مي پوشانند. اگر شخصيت كسي را از وي سلب كنيد، ديگر چيزي براي او باقي نمي ماند؛ زيرا بسياري از مردمان خردمند، در جست و جوي شخصيت سالم و متعادل در جامعه هستند كه اعتبار و ارزش آنان را شكل مي بخشد. هتك شخصيت اجتماعي آنان به معناي گرفتن معناي زندگي آنان است؛ زيرا همين كسب و حفظ شخصيت است كه به زندگي شان معنا و مفهوم مي بخشد. براين اساس هرگونه تعرض به شخصيت به معناي تعرض به مفهوم زندگي در آنان است.
شخص با تلاش و فعاليت هاي گوناگون مي كوشد تا شخصيت خود را در جامعه حفظ كند. تعرض به شخصيت وي از راه غيبت، موجب مي شود تا شخصيت او از ميان برود و جايگاه خود را ازدست دهد. از آن جايي كه در غيبت، شخص امكان دفاع از خود را ندارد، در يك فرآيندي بي آن كه خود آگاه باشد از چشم مردم مي افتد؛ زيرا آگاه نيست كه ديگران درباره وي چگونه قضاوت مي كنند. اين جاست كه خداوند در تشبيه ظريف و لطيف بيان مي كند كه شخص غيبت كننده با غيبت خويش گوشت مرده تن برادر خويش را مي خورد. خوردن گوشت مرده برادر، از دوجهت زشت و ناخوشايند است از سويي به جهت آن كه گوشت مرده است و مردارخواري جز در جانوران پست ديده نمي شود، پس اين گونه رفتار دلالت مي كند كه شخص غيبت كننده با خوردن گوشت مردار، از دايره انسان هاي شريف بيرون رفته و در جرگه جانوران پست و فرومايه درآمده است. از سوي ديگر، خوردن گوشت مردار برادر، به معناي عمل بسيار زشتي است كه حتي در جانوران پست نيز كمتر ديده مي شود؛ زيرا كمتر جانوري حتي از جرگه جانوران پست حاضر مي شود كه گوشت مرده هم نوع و برادر خود را بخورد. (حجرات آيه 12)
به هرحال، شخصيت آدمي در نزد خداوند چنان ارزش واعتباري دارد كه به عنوان امور مقدس معرفي شده و شكستن و هتك حرمت اين قداست، گناه شمرده شده است.
از ديگر آثاري كه براي غيبت در قرآن بيان شده، گسست اجتماعي و واگرايي ميان مردم است؛ زيرا هنگامي كه افراد جامعه نسبت به ديگري سخنان و رفتار ناشايست و ناخوشايند درپيش گيرند، علاقه و محبت از ميانشان بيرون مي رود؛ چرا كه اين علاقه و محبت بين مردمان يك جامعه است كه آنان را به سوي احسان، همراهي، همدلي و همكاري مي كشاند. هنگامي كه شخص احساس كند كه ديگران نسبت به وي رفتاري ناخوشايند دارند، از آنان متنفر شده و دور مي شود. نتيجه بيزاري از يك ديگر چيزي جز واگرايي و گسست اجتماعي نخواهد بود.
از آن جايي كه همگرايي و همدلي در جوامع بشري به ويژه در جامعه ايماني و امت، اصل اساسي براي رشد و بالندگي و دست يابي به اهداف آفرينش است، خداوند با عواملي كه به اين همگرايي و همدلي آسيب رساند به شدت مخالفت و مبارزه مي كند. از اين رو غيبت و اتهام و مانند آن را به عنوان گناه معرفي و محكوم كرده است.
خداوند در آياتي از جمله آيات 1 تا 6 سوره همزه با بيان عذاب و آتش دوزخ براي غيبت كنندگان مي كوشد تا اين ناهنجاري اجتماعي كه گسست اجتماعي را موجب مي شود، از ميان بردارد.
زمينه هاي غيبت
اين پرسش مطرح مي شود كه چرا مردم با آن كه دوست ندارند خودشان در معرض هتك حرمت از طريق غيبت باشند و بازيچه خنده و استهزا و تمسخر ديگران قرار گيرند، نسبت به ديگران اين گونه عمل مي كنند و غيبت ديگران را مجاز مي شمارند؟
خداوند در بيان علل و عواملي كه غيبت را سبب مي شود و يا زمينه آن را فراهم مي آورد به اموري چند اشاره مي كند كه از جمله آن ها مي توان به فقدان تقوا در آدمي اشاره كرد؛ زيرا اگر انسان، داراي تقوا باشد رفتاري را انجام نمي دهد كه از نظر عقل و عقلا و شريعت به عنوان به ناهنجاري شمرده مي شود. خداوند در آيه 12 سوره حجرات هنگامي كه به ترسيم و تصوير غيبت كردن مي پردازد، از مومنان مي خواهد تا به دليل تقوا از غيبت كردن خودداري ورزند.
همين آيه روحيه تجسس و فضولي كردن در زندگي ديگري را مايه كشيده شدن آدمي به غيبت برمي شمارد؛ زيرا كساني كه گرايش به فضولي دارند مي خواهند دريابند كه ديگري چگونه مي خورد و مي پوشد و مي خوابد. اين گونه است كه تجسس در احوالات ديگران او را به سمت و سوي غيبت كردن و غيبت شنيدن مي كشاند.
از ديگر عواملي كه خداوند بيان مي كند، ثروت اندوزي است، زيرا كساني كه در انديشه مال و ثروت دنيايي هستند، مي كوشند تا بدانند ديگران در چه وضعيت مادي مي باشند؟ همين علاقه به دنيا و ماديات انسان را به فضولي كردن در زندگي ديگران و تجسس در آن و نيز غيبت مي كشاند. (همزه آيات 1 و 2)
بدگماني و سوءظن به ديگران، زمينه كشيده شدن آدمي به غيبت است كه در آيه 12 سوره حجرات به آن توجه داده است. بسياري از مردم به جاي آن كه به رفتارهاي ديگران خوش گمان باشند و آن را بر اصالت صحت بار كنند و به تصحيح رفتارهاي ديگران بينديشند، در انديشه تنقيص رفتارهاي ديگران برمي آيند. بدگماني نسبت به رفتارها و اعمال ديگران موجب مي شود تا به سوي فضولي و تجسس كشيده شده و در نهايت به غيبت كردن و شنيدن بپردازند.
موانع بازدارنده غيبت
چنان كه گفته شد تقواي الهي بازدارنده بسياري از ناهنجاريها و گناهان است. اصولاً كساني كه تقواي الهي ندارند به رفتارهاي ناهنجار و گناه كشيده مي شوند و به انجام آن مبادرت مي ورزند. بنابراين تقواي الهي است كه همواره به عنوان يكي از مهم ترين موانع امور پليد و زشت معرفي شده است. خداوند در آيه12 سوره حجرات به تقوا به عنوان مهم ترين عامل و مانع بازدارنده از غيبت كردن و شنيدن توجه داده است.
توجه به حقيقت غيبت و اين كه انسان با اين عمل چه رفتار زشت و ناپسندي را در پيش گرفته است مي تواند به عنوان بازدارنده عمل كند. تجسم اعمال به شكل خوردن گوشت مردار برادر كه نوعي تجسم برزخي عمل انساني است مي تواند نقش بازدارندگي را ايفا كند. از اين رو خداوند در همين آيه به حقيقت و باطن غيبت توجه داده تا به عنوان مانع عمل كند.
هم چنين توجه به علم و آگاهي خداوند از گفته هاي انسان نيز مي تواند مانع از غيبت ديگران باشد كه در آيه148 سوره نساء به آن اشاره شده است. بسياري از مردم متوجه اين معنا نيستند كه در محضر خداوند هستند و اگر به اين آگاهي و توجه برسند هرگز به خود اجازه انجام گناه از جمله غيبت كردن و غيبت شنيدن را نمي دهند.
مبارزه با غيبت
براي اين كه با اين ناهنجاري اجتماعي و گناه بزرگ مبارزه شود، خداوند روش هايي را بيان مي كند كه از جمله آن ها مي توان به ترك همنشيني و مجالست با غيبت كنندگان اشاره كرد كه در آيه68 سوره انعام به آن توجه داده شده است.
در روايتي از پيامبراكرم(ص) در ذيل آيه آمده است كه مؤمنان از همنشيني با غيبت كنندگان خودداري كنند تا آنان از عمل خود دست بردارند. زيرا طرد اجتماعي كه به شكل خودداري از مجالست با آنان شكل مي گيرد، مي تواند مهم ترين بازدارنده از انجام غيبت و يك نوع مبارزه منفي با علل و عوامل آن باشد. اين گونه است كه جامعه مي تواند با در پيش گرفتن مبارزه منفي، خود را به سمت و سويي ببرد كه مردم از غيبت كردن و غيبت شنيدن بيزاري بجويند.
به هرحال چنان كه خداوند در اين آيه بيان كرده و پيامبر(ص) تفسير نموده است (نورالثقلين، چ1 ص726، حديث116) مي توان با طرد اجتماعي و مبارزه منفي با اين بيماري و ناهنجاري اجتماعي مبارزه كرد.
روش ديگر تذكر زباني است كه انسان وقتي غيبت كسي را شنيد بلافاصله غيبت كننده را از اين كار نهي كند و به او صراحتاً بگويد غيبت نكن. اين كار شدني است و بخوبي جواب داده است منتها اندكي جرأت و شهامت لازم دارد.
يكي از روشهاي لطيف ترك غيبت كه بستگي به توانايي و هوش شنونده غيبت دارد اينكه اگر نمي تواند ترك مجالست كند و يا به صراحت غيبت كننده را از كارش باز دارد، لااقل با زيركي مدار سخن را تغيير دهد و محور بحث را به جاي ديگري سوق دهد تا فضاي بحث از حالت غيبت خارج شود، اين روشي است كه بارها به تجربه انجام گرفته و امكان پذير بودن آن ثابت شده است. روش ديگر اينكه انسان اساساً از پديد آمدن بستر غيبت جلوگيري كند، يعني اگر قرار است درباره كسي صحبتي به ميان آيد پيش از آن انديشه كند كه اگر سخن گفته شود آيا محور كلام به غيبت او منجر مي شود يا خير و در صورت احتمال دادن غيبت ولو ضعيف از طرح كردن موضوع خودداري كند تا بدين ترتيب زمينه غيبت را از بين ببرد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14