(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 10 اسفند 1389- شماره 19876

رابطه گرفتاري دنيا با پاداش آخرت
احكام آخرتي
خوف و رجا
تربيت فرزند و غيرت انساني والهي -17
درس توحيد از زبان شيطان!
بررسي عوامل سقوط در كمين شيطان و راههاي نجات از آن
كمينگاه هاي شيطان



رابطه گرفتاري دنيا با پاداش آخرت

قال الامام الهادي(ع): ان الله جعل الدنيا داربلوي، والاخره دار عقبي، و جعل بلوي الدنيا لثواب الاخره سببا، و ثواب الاخره من بلوي الدنيا عوضا.
امام هادي(ع) فرمود: خدا دنيا را جاي گرفتاري قرار داده، و آخرت را سراي پاداش. گرفتاري دنيا را سبب پاداش آخرت قرار داده و ثواب آخرت را عوض گرفتاري دنيا.1
1- بحارالانوار، ج87، ص563

 



احكام آخرتي

از امام باقر(ع) روايت شده كه حضرت داود(ع) از پروردگارش خواست حكمي از احكام آخرتي را كه بر پايه حقايق اتفاق افتاده و براساس علم قاضي به باطن حادثه صادر مي شود، در دنيا به او نشان دهد.
خداي عزوجل به داود(ع) وحي كرد: اي داود! آنچه را از من خواستي احدي از خلق خود را بر آن آگاه نكرده ام، و بر احدي جز من شايسته نيست كه نسبت به پرونده اي براساس محاكمات قيامت حكم براند، ولي حضرت حق مانع از درخواست دوباره داود نشد و آن جناب بار ديگر درخواستش را تكرار كرد. جبرئيل به محضر داود(ع) آمد و گفت: اي داود! چيزي را از پروردگارت خواستي كه پيش از تو كسي آن را از حضرتش درخواست نكرده است، خدا آنچه را خواسته اي بر احدي از خلقش آشكار ننموده است و كسي جز او شايسته چنين حكمي نيست و در عين حال خدا خواسته ات را اجابت كرد و آنچه از او طلبيدي به تو عطا نمود، اي داود! فردا دو مخاصمه كننده اي كه بر تو در آيند حكمشان نسبت به آنچه در آن طلب حكم مي كنند از احكام آخرتي است.
هنگامي كه صبح شد و داود(ع) به مجلس داوري درآمد، پيرمردي كه گريبان جواني را گرفته بود و خوشه هايي از انگور در دست جوان بود نزد داود(ع) آمد و گفت: اي پيامبر خدا! اين جوان وارد باغ من شده و درختان انگورم را لطمه زده و بدون اجازه من از انگور باغم خورده است، و اين خوشه ها را نيز بي اجازه من چيده است! داود به جوان گفت: در اين قضيه چه مي گويي؟ جوان به انجام همه آن مطالب اقرار كرد، خدا به داود(ع) وحي فرستاد: من پرده از حكم آخرتي اين حادثه برمي دارم، پس تو براساس آن ميان پيرمرد و جوان داوري مي كني ولي قلبت آن داوري را تحمل نخواهد كرد و قومت به آن راضي نخواهند شد!
اي داود! اين پيرمرد روزي به پدر اين جوان در بستانش يورش برد و او را كشت و بستانش را غصب كرد و چهل هزار دينار مال صاحب بستان را برداشت و در گوشه اي از بستان دفن كرد، پس شمشيري به دست جوان بسپار و به او فرمان ده كه گردن پيرمرد را بزند و بستان را كه ارث واقعي او است به جوان برگردان و دستور ده فلان موضع بستان را بشكافند و مال پدري اش را بردارد، داود از اين داستان فرياد كشيد و دانشمندان از يارانش را جمع كرد و آن خبر را در اختيارشان قرار داد و داوري براساس وحي خود را به انجام رسانيد.(1)

1- بحارالانوار، ج14، ص6

 



خوف و رجا

پرسش:
نقش خوف و رجا و ميزان هريك را در سير حركت تكاملي انسان توضيح دهيد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن بيان مفهوم خوف و رجا به جايگاه خوف در قرآن اشاره شد. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
مراتب خوف
خوف از خدا و تلاش براي رسيدن به «امن» در دنيا و آخرت در همه مؤمنان يكسان نيست و بستگي به مرتبه ايمان و شناخت از خداوند و روز قيامت دارد. يعني هرچقدر مرتبه شناخت و معرفت انسان به مبدا و معاد عميق تر و غني تر باشد به همان ميزان مراتب خوف او هم افزوده خواهدشد.
توازن بيم و اميد
در منطق قرآن، اگر تنها خوف از خدا و عذابش بر وجود انسان غالب شود، مطلوب نيست و اثر ضدارزشي دارد، ازطرف ديگر اگر رجا و اميد تنها بر انسان حاكم شود و آن نيز سازنده نيست و انسان را از جاده تعادل و هدايت الهي خارج مي كند. بنابراين مسلماني نمي تواند در مسير صراط مستقيم و جاده هدايت و تكامل گام بردارد كه هم ترس از مخالفت با خدا و عذاب آخرت را داشته باشد و هم اميد به لطف و رحمت الهي. اين دو با هم و متوازن دوبالي براي پرواز معنوي انسان مي شوند. اساساً سلوك الي الله برطريقي بين بيم و اميد قرار مي يابد و كشيده شدن به هرسو، هر لحظه ممكن است تعادل سالك را برهم زند و او را از جاده صراط مستقيم منحرف نمايد.
جايگاه رجا در قرآن
واژه رجا و مشتقات آن 28 بار در قرآن آمده است. از اين تعداد، ده آيه به «رحمت خدا» اشاره مي كند و در اكثر موارد از «اميد به لقاي خدا در قيامت» بحث شده است.
نااميدي از رحمت و لطف خدا يا ملاقات خداوند متعال در روز قيامت عواقب اخلاقي مضري بر نشاط و سازندگي حيات فردي و اجتماعي انسان دارد.
اميد به ديدار پروردگار در قيامت، سبب عمل صالح در دنيا و دوري ازريا مي شود تا در محضر الهي در قيامت خجل و نادم نباشد. (كهف-110)
با توجه به نقش به سزاي اميد در بعد اخلاقي و روحي انسان، قرآن به شدت با يأس و نااميدي به لطف خدا برخورد مي كند و آن را حرام و ممنوع مي شمارد. (يوسف-87)
بيمناكي از پروردگار به منزله تازيانه اي است براي سلوك بندگان در وادي قرب الهي، همچنان كه فقدان و ضعف اين تازيانه، سالك كوي الهي را بي زاد و توشه بر راه مي نهد، شدت و فزوني بيش از حد آن نيز فروغ اميد را در امكان وصول به سرمنزل مقصود در دل او خاموش كرده، توان حركت را از او خواهدگرفت. بنابراين، افراط در بيمناكي از خداوند «قنوط و يأس» از رحمت الهي است كه آفت بزرگ خوف از خداوند است و از رذايل بزرگ اخلاقي به حساب مي آيد.
مهمترين آثار اميد و رجا در قرآن
از مهمترين آثار سلوكي اميد و رجا مي توان به سه مورد براساس آيات قرآن اشاره كرد.
1- سبك شدن سختي ها (نساء-104) 2- عمل صالح و دورماندن از ريا (كهف-110) 3- عبادات و مناجات (فاطر- 29)

 



تربيت فرزند و غيرت انساني والهي -17
درس توحيد از زبان شيطان!

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت بود و گفتيم كه «تربيت» از «غيرت» نشأت مي گيرد و تربيت به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن است و به طور غالب و معمول اين روش درچهار محيط قرا مي گيرد؛ محيط خانوادگي، محيط آموزشي، محيط شغلي و محيط رفاقتي. همچنين عرض شد فضاي پنجمي هم براين چهارمحيط حاكم است كه ان شاءالله بعداً به آن مي رسيم. بحث ما در جلسه گذشته راجع به محيط دوم، يعني محيط آموزشي بود كه به طور غالب انسان دراين محيط درابعاد گوناگون اعتقادي، قلبي، نفسي و عملي ساخته مي شود. بعد هم گفتيم كه اين روش ها هم از بعد شنيداري و هم از بعد ديداري و هم رفتاري است.
جلسه گذشته بحث به اينجا رسيد كه دربين تمام محيط هاي چهارگانه ، اثرگذاري محيط آموزشي از جهاتي قوي تر است. هم از جهت مقطع سني است كه درآن مقطع سني معمولا انسان بيشترين اثرپذيري را دارد، همچنين از جهت نگرشي كه شاگرد به استاد دارد، كه برتري علمي استاداثرگذار است و موجب تقويت اثرگذاري برانسان مي شود. خصوصاً اگر اين برتري همراه با چاشني محبت هم باشد. دراين جلسه تلازم ميان تعليم و تربيت مورد بحث قرارمي گيرد كه با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
قبلا گفته شد كه بين تعليم و تربيت يك نوع تلازم است . در روابط گوناگون آنجايي كه تعليم هست، خواه ناخواه همراهش تربيت نيز هست.
يك وقت اشتباه نشود. نبايد فقط سراغ اين برود كه اين درس مشكل است، اين استاد هم خوب تدريس مي كند و خوش بيان است، پس بروم و از او بياموزم. چون ممكن است اين استادي كه خوب تدريس مي كند، از طرفي مفيد باشد ولي از ناحيه اي هم مضر باشد و نقش تخريبي داشته باشد.
ضرورت پرهيز از دانشمندان مرزشكن
در روايات ما روي همين معنا تأكيد شده است. علي (ع) فرمود:«قطع ظهري رجلان من الدنيا رجل عليم اللسان فاسق»؛ دو دسته كمر مرا دراين دنيا شكستند؛ يكي همين دانشمندان خوش بيان اما فاسق است. بعد هم مي فرمايد: «فاتقوا الفاسق من العلماء». (بحار/2/106) بپرهيزيد و برحذر باشيد از اين فاسقان دانشمند. يك روايت هم از پيغمبر اكرم بود كه حضرت به علي (ع) فرمودند:«يا علي هلاك امتي علي يدي كل منافق عليم اللسان». [همان] نابودي و هلاكت امت من به دست اينهايي است كه خوش بيانند اما از نظر عملي، مرزهاي الهي را رعايت نمي كنند.
باارزش ترين و بي ارزش ترين علم
شخصي خوب درس مي گويد. تعليم او خوب است اما در مسائل تربيتي نقش تخريبي دارد؛ در معارف ما از نظر ارزشي به اين علم بها نمي دهند. در روايات اصلا به اين علمي كه او مي آموزد بها نمي دهند. روايتي است در نهج البلاغه كه علي(ع) فرمود: «أوضع العلم ما وقف علي اللسان»؛ بي ارزش ترين دانش، دانشي است كه فقط در زبان جا گرفته باشد. دقت كنيد كه حضرت «علم» مي گويد، علم خاصي را مطرح نمي كند. «العلم» اسم جنس است. جنس دانش مدنظر است. فيزيك، شيمي، تاريخ، جغرافي، هر علمي را شامل مي شود. بعد هم مي فرمايد: «و أرفعه ما ظهر في الجوارح و الأركان».(نهج البلاغه/ قصار 92) يعني برترين علم، آن است كه در همه اندام هويدا و آشكار باشد. چون روش مي دهد. رفتار آموزندگي دارد و آموزندگي رفتار، قوي تر از آموزندگاني زبان است.
دو راهي انتخاب استاد!
دو معلم و دو استاد هستند؛ هر دو يك درس را مي گويند، اما فهميدن درس يكي براي من آسان تر است و ديگري نه، فهميدن درسش براي من مشكل است. آن استادي كه خوش بيان است و درس را از او آسان تر مي فهمم، از نظر علمي اثر سوء روي من دارد، اما استاد ديگر اين اثرسوء را ندارد. حالا كدام يكي را انتخاب كنم؟ اين فشار دارد اما نقش تخريبي ندارد؛ ديگري فشار ندارد، اما نقش تخريبي دارد. معارف ما مي گويد آن استادي را انتخاب كن كه نقش تخريبي ندارد. روايات متعددي داشتيم و يكي دو مورد نبود. دليل آن هم معلوم است. به اين دليل كه اين مفاهيم از نظر سير وجودي من، به درد من نمي خورد. آنچه كه در سير وجودي ام به درد من مي خورد، روش رفتاري و گفتاري است كه بنده مي گيرم. آن است كه به درد من مي خورد. آن است كه سازنده شاكله روحي من است. شكل روحي من را «تربيت» درست مي كند نه «تعليم».
تبليغات به نفع عليم اللسان ها!
يكي از چيزهايي كه واقعا مورد تأسف ماست، همين است كه جامعه، اسلامي است اما تمام توجه ها مي رود به سمت «عليم اللسان» متأسفانه الآن در جامعه ما حرف اول را همين دسته اول مي زنند؛ يعني كساني كه از نظر قدرت بيان در سطح بالا هستند، ولي از نظر تربيتي اثر منفي و نقش تخريبي دارند. اگر هم كسي غير از اين باشد، او ديگر حرف اول را نمي زند؛ بلكه حرف دوم را مي زند! اگر استاد خوبي كه از نظر تربيتي مناسب باشد پيدا شود، حرف او در جامعه حرف دوم است. حرف اول را همان عليم اللسان ها مي زنند. ثقل و سنگيني به نفع آن طرف است. درحالي كه معارف ما برخلاف واقعياتي است كه امروز در جامعه به نام جامعه اسلامي مي بينيم. خودتان مي بينيد و مي دانيد هم كه چگونه تبليغات شيطاني- لعنت الله عليه- براي آن صورت مي گيرد.
استاد ديني بي دين!
در اينجا من يك تقسيم بندي مي كنم. يك وقت هست به طور كلي از معلم و شاگرد و جنبه تعليمي بحث مي كنيم و علم هر چه مي خواهد باشد، فرقي نمي كند؛ بحث ما هم تا اينجا كلي بود. اما يك وقت هست مطلب از اين بالاتر است؛ بحث درباره معلم ديني و استاد معارف است. حالا مي رويم سراغ اين. چنين معلمي اگر منحرف باشد، از دو حال خارج نيست؛ حالت اول اين است كه آنچه را ازنظر علمي مي آموزد صحيح است و انحرافي از نظر آموزش علمي اش ندارد، اما از نظر عملي مخرب است. شك نيست كه اين از آنكه غير علم دين را مي آموزد مضرتر است و از نظر رفتاري بيشتر تخريب مي كند. اين ضررش بيشتر است. اين ها را من همين طور گام به گام پيش مي آيم؛ چون مي خواهم محيط آموزشي را بحث كنم. اين محيط ها مي خواهد جوان هاي ما را بسازد.
ما در اين مورد روايت زيادي داريم. علي(ع) فرمودند: «العلم بغير العمل و بال». (غرر الحكم/45) در جاي ديگر حضرت فرمود: «علم المنافق في لسانه» (همان/459) و باز فرمودند: «علم المؤمن في عمله» (همان/152) براساس اين روايات، معلمي كه درس دين مي دهد ولي ازنظر تربيتي اثر تخريبي دارد، به تعبيري بسيار ساده، بذر نفاق را در درون آن شاگرد مي افشاند. چون اين بچه مي فهمد و تفاوت قول و عمل را در اين استاد مي بيند. گفت قسم حضرت عباست را ببينم يا دم خروس را؟! كدام يكي از اين ها را باور كنم؟!
اين استاد، بذر نفاق را از همان موقع كه مي خواهد فراگيري داشته باشد و ازنظر روحي رواني، ساختار وجودي پيدا كند، در دل اين شاگرد مي افشاند. واي به حال اين ها! «أشد الناس عذاباً يوم القيامه »، (بحار/ 2/83) اين ها هستند. سخت ترين عذاب را روز قيامت دارند. من روايت زياد ديدم نمي خواهم وارد اين بحث شوم، اين خودش يك بحث مستقل دارد. نمي خواهم وارد شوم كه ديدگاه اسلام راجع به اين افراد چيست. چون نمي خواهم از بحثم منحرف شوم. لذا به اين ها كاري ندارم، چون بحثم، بحث تربيت است. اما بدانيد كه وضع اين ها خيلي خراب است.
درس توحيد از زبان شيطان!
چنين استادي نقش سازندگي ندارد و نقش تخريبي دارد. با اينكه آنچه را كه مي آموزد صحيح است. اصلاً فرض ما اين است كه معارف مي گويد و معارف صحيح هم مي گويد؛ معلم ديني است، درست هم مي گويد؛ اما ازنظر رفتاري مي بينيم كه مرز الهي و مرز انساني را رعايت نمي كند. نه تنها نقش سازندگي ندارد و نقش تخريبي دارد؛ بلكه بالاتر، نقش تخريبي اين بيش از آن كسي است كه علم غيردين مي آموزد. استاد ما، امام(رض) يك وقت اين را نقل مي كرد و در صحبت ها مي فرمود: «درس توحيد از زبان شيطان»! ايشان خيلي زيبا مي فرمود! اين جزء كلمات قصار ايشان بود! درس توحيد است، اما از زبان شيطان است.
استاد ديني منحرف
حالت دوم آن است كه استاد به عنوان معارف، علوم ديني تدريس مي كند، اما آنچه مي گويد اشتباه است. آن اولي درست مي گفت، اما گفتارش با رفتارش تطبيق نداشت. ولي اين دومي، گفتار و تدريسش هم انحراف دارد. ظاهراً ديگر خيلي روشن است كه چنين استادي چقدر خطرناك و مضر است و چقدر نقش تخريبي در شاگرد دارد. من يك روايت مي خوانم. روايت مفصلي است از امام حسن عسكري(ع) در باب همين دانشمندان سوء كه حضرت مي فرمايد: «وهم أضر علي ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد عليه اللعنه علي الحسين بن علي و أصحابه»؛ اين دانشمندان سوء نسبت به ضعفاي شيعه ما، شرشان بيشتر است تا لشگر يزيد عليه حسين(ع)؛ حضرت بعد سرّش را هم مي فرمايد كه چيست.
اما ضعفا يعني چه؟ منظور از ضعفا پيكره ظاهري نيست؛ بلكه جنبه هاي روحي مطرح است. يعني آن كساني كه از نظر ايماني، هنوز يك ايمان مستقر پايداري از نظر دروني پيدا نكرده اند كه بيدي نباشند كه با اين بادها بلرزند. بچه در اين سن اين چنين است. چون بحث ما بچه چهارده، پانزده ساله است. آيا اين از نظر ايماني ضعيف است يا نيست؟ شكي نيست كه به طور غالب ضعيف هستند و هنوز ايمان در قلب آنها به صورت استوار پانگرفته است. بله، از نظر دروني و از جهت فطرتش ايمان دارد؛ اما اينها هنوز در وجود او آن طور به فعليت نرسيده كه بتواند در برابر شبهات اعتقادي مقاومت كند. حالا اين استاد رفته سر كلاس و براي او «ديني» مي گويد و مسائل انحرافي را مطرح مي كند! اين چه جنايتي دارد مي كند.
حضرت مي گويد اين آدم از آن لشكريان يزيد بر عليه امام حسين(ع) و اصحابش بدتر و مضرتر است. من اين ها را مي گويم كه حواستان را جمع كنيد؛ اي كساني كه آمده ايد به عنوان معلم ديني و معارف در مراكز آموزشي و داريد مسائل انحرافي را مطرح مي كنيد، اين را بدانيد كه شما از لشكر يزيد بدتريد. حالا علت آن را هم مي گويم؛ «فانهم يسلبونهم الارواح و الاموال»؛ مگر لشكر يزيد چه كار مي كرد؟ آنها جان و مال حسين(ع) و اصحابش را گرفتند و كشتند و بردند! غير از اين بود؟! اما اين دانشمندان سوء چه مي كنند؟ «و هولاء علماء السوء يدخلون الشك و الشبهه علي ضعفاء شيعتنا فيضلونهم».(بحار/ 2/88) اينها پايه هاي ايماني اين بچه ها را مي لرزانند. ارزش روح بالاتر است يا جسم يا پول؟! كار لشكريان يزيد اين بود، اما كار اينها اين است كه با اين تدريس هايي كه دارند، ضعفاي شيعه ما را منحرف مي كنند.
خاطرجمعي از محيط آموزشي اشتباه است!
در اين چند محيطي كه ما گفتيم، آن محيطي كه خيلي نقش دارد، چه در سازندگي و چه در تخريب، «محيط آموزشي» است. من حالا سفارش مي كنم به اوليا كه حواستان جمع باشد! اين بچه تا موقعي كه تحت نظر شما بود، تا حدودي توانسته بوديد از نظر اعتقادي و عملي رو به راهش كنيد؛ حالا كه او را به مدرسه فرستاديد، خيال نكنيد اين پايدار مي ماند. وقتي در محيط آموزشي برود، بدانيد كه آنجا قوي تر از شما هست. آن محيط، قوي تر از محيط خانوادگي شما است. اين طور نبايد باشد كه خيالتان راحت شود.
من خصوصاً به آن دسته اي مي گويم كه هم دلسوز هستند و هم از نظر تربيتي ديني و از جهات انساني دلسوز فرزندانشان هستند. اگر فرزندتان را در بهترين مدرسه ها هم گذاشتيد، خاطرجمع نشويد. دستتان را روي دست نگذاريد. اين اشتباه است. حتي اگر بهترين مدرسه ها از جهت ديني را هم انتخاب كرديد، نبايد خيالتان آسوده شود. چون يك موقع چشم باز مي كنيد و مي بينيد همين بچه اي كه در آن محيط بوده وامصيبتا است.
تربيت فرزند در كلام امام صادق(ع)
در آن روايتي كه از امام صادق(ع) است مي فرمايد كه در اين چهارده سال، نبايد فرزند را رها كني. حضرت سه تا «هفت سال» درست كردند؛ هفت سال اول بگذار بازي كند. هفت سال دوم ادبش كن. هفت سال سوم ملازمش باش. يك بار ديگر روايت را بخوانم: «دع ابنك يلعب سبع سنين و يؤدب سبعا و الزمه نفسك سبع سنين.» (بحار/ 101/59) يعني چهارده سالگي اش كه تمام شد، از پانزده سالگي تا بيست و يك سالگي او را جدايش نكني؛ ملازمش باش. يعني از خاطرجمعي خبري نيست! تازه من فرضم اين بود كه مدرسه محيط آموزشي اش، محيط خوبي است كه با خاطر جمع او را آنجا گذاشته اي؛ چه رسد كه بداني اينجا كه رفت، رفت؛ يعني جو حاكم بر محيط آموزشي اش، مغاير جو تربيتي خانوادگي اش باشد. وي به آنجاهاي ديگر! دستورات تربيتي اسلام اينها نيست.
من روايتي مي خوانم؛ خصوصاً راجع به كساني كه مي خواهند آموزش هاي ديني بدهند يا استاد معارف هستند. علي(ع) فرمودند پيغمبر تربيت شده خدا است و مربي او خدا بوده است؛ مربي من هم پيغمبر بوده؛ حالا من مي خواهم مربي مؤمنين باشم. يعني مگر مي شود هر كس مربي باشد؟! در اين روايت هست كه: «ان رسول الله ادبه الله عزوجل»؛ پيغمبر را خدا تربيت كرد؛ «و هو ادبني»؛ من را هم پيغمبر تربيت كرد؛ «و انا اودب المؤمنين و اورث الادب المكرمين» (بحار/ 74/862) من هم مؤمنين را تربيت مي كنم. يعني انسان بايد استادي را پيدا كند كه مؤدب به آداب الهي و انساني باشد. اين را بدانيد كه حرف اول را «ادب» مي زند، نه «علم» به معناي مفاهيم. اگر غير از اين فكر مي كنيد، بدانيد كه اشتباه مي كنيد. چون علم بدون ادب و تعليم بدون تربيت، بعداً وزر و وبال مي شود؛ وبال مي شود روي گردنت! بعد مي بيني فرزندت با پوشش برتر اسلامي رفت در اين مركز آموزشي، دو ترم نگذشته بي حجاب بيرون آمد. آن وقت چنان به چه كنم، چه كنم بيفتي كه مفري پيدا نكني.

 



بررسي عوامل سقوط در كمين شيطان و راههاي نجات از آن
كمينگاه هاي شيطان

ابراهيم نجاتي
هر چند كه دشمنان انسان بسيارند، ولي شايد خطرناك ترين آن ها پس از هواهاي نفساني، وسوسه هاي شيطاني باشد؛ زيرا شيطان با جايگاه و قدرتي كه در اختيار دارد، دشمن سوگند خورده اي است كه همه ياران و دوستان خويش را بسيج كرده تا نشان دهد انسان قابليت خلافت الهي را ندارد و اين امر سزاوار و شايسته او بوده است. از اين رو ابليس با همه لشكريان حتي با ياران و دوستان انساني خود، به جنگ انسان آمده و در هر كجا به كمين وي نشسته است.
بخشي از آموزه هاي قرآني به شناخت شناسي اين دشمن كينه توز و قسم خورده اختصاص يافته و بخشي ديگر از آيات نيز عوامل سقوط آدمي در اين كمين و راه هاي رهايي از آن را نشان داده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا شيوه هاي كمين نشستن شيطان و راه رهايي از او را براساس آموزه هاي قرآني تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
حمله غافلگيرانه دشمنان
هر موجودي، دشمني دارد، ولي بي گمان دشمن انسان، بدترين دشمن است؛ زيرا از موقعيت برتر ديده نشدن (اعراف، آيه 127) و همراهي با طبيعت و غريزه انساني برخوردار است. همين غريزه و طبيعت انساني است كه به ابليس و شياطين همراه او اين امكان را مي دهد تا به سادگي آدمي را از مقصد و مقصود اصلي آفرينش يعني رسيدن به خلافت الهي از طريقت عبوديت و متاله شدن باز دارد.
از مهم ترين ابزارهاي تسلط دشمني چون ابليس و شياطين ديگر بر انسان، بهره مندي از اصل كمين است. كمين به معناي پنهان شدن در جايي براي حمله ناگهاني و غافلگيرانه است. در كمين كسي يا چيزي نشستن به معناي در انتظار ماندن براي به دست آوردن فرصت مناسب براي حمله ناگهاني و غافلگيرانه به او يا اقدام عليه اوست. (فرهنگ بزرگ سخن، ج6، ص5943)
در ادبيات و فرهنگ عربي از اين روش، به عنوان رصد، تعبير مي شود. در ادبيات فارسي شايد بارها واژه رصد را درباره رصد ستارگان شنيده ايد. رصد ستارگان در حقيقت در كمينگاهي مناسب نشستن براي شكار آن ها در آسمان شب است.
در آيات 11 و 14 سوره فجر به اين مطلب مهم و اساسي اشاره شده كه خداوند، مراقب كردار طغيانگران و در كمين آنان است. مقصود از اين رصد و كمين الهي، آن است كه چيزي از اعمال انسان ها از خداوند مخفي و نهان نيست؛ زيرا خداوند جميع اقوال و اعمال انسان ها را مي شنود و مي بيند، چنان كه بر كسي كه در كمين گاه است، چيزي پوشيده و مخفي نيست. (مجمع البيان، ج9 و 10، ص739) و در آيات 21 و 22 سوره نبأ مي فرمايد كه خود دوزخ در كمين طغيانگران است تا آنان را شكار كند. (روح المعاني، ج16، جزء30، ص23)
به هر حال، خداوند در آيات سوره فجر از كمين خود نيز سخن به ميان مي آورد و مي فرمايد كه خداوند در كمين طغيانگراني چون قوم عاد، قوم ثمود و فرعون است. البته اين كمين گذاري خداوند تنها اختصاص به انسان و طغيانگران انساني ندارد، بلكه چنان كه از آيات 1 و 8 و 9 سوره جن برمي آيد، خداوند در كمين جنيان طغيانگر در آسمان نيز هست تا از هرگونه دريافت اطلاعات غيبي از سوي آنان جلوگيري نمايد؛ زيرا جنيان براي شنيدن صداي فرشتگان و اخبار آنان، به آسمان عروج كرده و در كمين مي نشينند تا اخباري چون اخبار قرآني را پيش از نزول يا اخبار غيبي را پيش از تحقق به دست آورند. اين جاست كه خداوند براي اين دسته از كمين كنندگان كمين مي گذارد و با شهاب آسماني و پاسداراني نيرومند آنان را شناسايي و از آسمان بيرون مي راند.
از آموزه ها و گزارش هاي قرآني بر مي آيد كه اصل غافلگيري و بهره مندي از روش كمين كردن، روشي است كه در جنگ هاي ميان انسان ها نيز بسيار كاربرد دارد. از اين رو به مومنان هشدار مي دهد كه هرگز از كمين دشمنان غافل نشوند و برخي از اعمال عبادي حتي نماز موجب نشود تا در دام كمين دشمن افتاده و خلع سلاح و يا اسير و كشته شوند. بنابراين، انسان عاقل هرگز حتي در امر عبادي به گونه اي رفتار نمي كند كه فرصت كمين براي دشمن و شبيخون فراهم آيد. (نساء، آيات 101 و 102)
كمين شيطان
ابليس سركرده شياطين به عنوان دشمن قسم خورده، تمام تلاش خود را مبذول اين معنا كرده تا نشان دهد انسان شايسته خلافت الهي نيست و اين حق او بوده كه از وي سلب شده است؛ زيرا خود را برتر از انسان دانسته و از نظر نژاد بهتر مي داند و مدعي اين معناست كه: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده اي و او را از گل.» (اعراف، آيه 12)
از آن جايي كه برخلاف ادعاي ابليس، خداوند وي را شايسته خلافت خويش نمي داند و با توجه به ويژگي هايي چون روح الهي و علم الهي در انسان و قابليت اين موجود خاكي در متاله (خدايي شدن) انسان را خليفه خود برگزيده و فرمان اطاعت و سجده به همگان مي دهد. ابليس كه كفر خود را نسبت به خداوند نهان داشته بود در اين آزمون خود را رسوا ساخت و با آن كه تا ساحت قدس الهي بالا رفته بود، هبوط و سقوط مي كند و از درگاه الهي رانده مي شود.
ابليس، پس از آن كه اجازه يافت تا روز معلوم و معين، زنده بماند، به عزت و جلال الهي سوگند خورد تا در كمين انسان بنشيند و جز بندگان خالص شده الهي (مخلصون به فتح لام) همگان را گمراه سازد. (اعراف، آيات 11و16 و 17 و نيز آيات 27 و 175 و 201)
از آيه 14 سوره بر مي آيد كه ابليس كه ذاتش با غرور در آميخته و همواره در پي غافل كردن انسان از ياد خداوند است، دمي آدمي را وا نمي گذارد و در كمينش نشسته تا او را به هلاكت افكند. (الميزان، ج19، ص157)
ابليس براي دست يابي به اين هدف، از چهار سو به آدمي حمله مي كند و اين حمله غافلگيرانه ابليس از پيش و پس و راست و چپ آدمي انجام مي گيرد و مي كوشد تا از هر آن چه كه انسان را به دام مي افكند، بهره گيرد. (اعراف، آيات 11 تا 17) البته اين چهار سمت، چار سوي جغرافيايي نيست، زيرا محور حملات ابليس دل و قلب آدمي است كه سمت و سوي جغرافيايي ندارد.
در حقيقت، شيطان از راه القائات باطل، گاهي انسان را از آينده مي ترساند، گاهي نسبت به گذشته اندوهگين مي كند و گاهي از جهت «يمين» و قوتش، و گاهي از جهت «شمال» و ضعفش، وي را مي فريبد.
كسي كه مقام و منزلتي در جامعه پيدا كند، كه نقطه قوت اوست، شيطان از همين راه او را مي گيرد. از اين رو، چنين شخصي از مقام و جاه خويش، سوءاستفاده مي كند، در حالي كه مقتدرتر از او به كمترين جرم و در كوتاهترين مدت به روز سياه مبتلا شده است. قوت و قدرت هيچ كسي نبايد وسيله غرور او را فراهم كند. چون قدرت و قوت، تنها از ناحيه خداست و انسان، امين قدرت حق است و امين نبايد در امانت خود خيانت كند.
گاهي شيطان، انسان را از نقطه ضعف او مي گيرد؛ مثلا مي گويد: تو كه ضعيف هستي چرا امر به معروف و نهي از منكر مي كني؟ در حالي كه انسان وقتي در مسير حق قرار گيرد، هيچ ضعفي ندارد؛ زيرا با قدرت لايزال الهي مرتبط است و چنين قدرتي پشتوانه اوست. شياطين حتي در خواب هم انسان را رها نمي كند. خوابهاي باطل شيطاني، و ديدن «أضغاث أحلام» بر اثر نفوذ و شيطنت شيطان است.
برخي گفته اند: ابليس تنها از چهار جهت از جهات شش گانه به انسان هجوم مي آورد و از سمت بالا و پايين به انسان هجوم نمي آورد؛ زيرا بالا و آسمان از آن خداست و شياطين از آن به شهاب ثاقب رانده مي شوند و پايين و زمين، سجده گاه انسان است كه ابليس از هيچ چيزي بيش تر از سجده، هراسان و بيزار نيست، بنابراين به اين دو سو تمايل و گرايشي ندارد تا بتواند از آن دو سمت و جهت كمين كرده و يورش آورد. اين مطلب استحساني است كه براساس جهات شش گانه جغرافيايي تبيين شده است.
به هر حال، منظور از اين كه ابليس و شياطين و يارانش، به انسان از چهار سمت هجوم مي آورند اين است كه هجومي همه جانبه بر او داشته و انسان را تحت محاصره و مراقبت خود قرار مي دهند. امام باقر(ع) در اين مورد فرمودند: منظور از آمدن شيطان از پيش رو اين است كه آخرت و جهاني را كه در پيش است، در نظر افراد سبك و ساده جلوه مي دهد و منظور از پشت سر، اين كه آنها را به جمع آوري مال و ثروت اندوزي و بخل از پرداخت حقوق واجب و حفظ منافع فرزندان در مقابل حق خدا دعوت مي كند و منظور از طرف راست اين كه امور معنوي را توسط شبهات و ايجاد شك و ترديد ضايع و تباه مي كند و مراد از طرف چپ اين است كه لذات مادي و شهوات را در نظر آنها زيبا و نيك جلوه مي دهد.»
نام نبردن از تمامي جهات ششگانه، مثل بالا و پايين، شايد اشاره به اين باشد كه ابليس نمي تواند همه راه هاي سعادت را بر آدميان سد كند. چنان كه در برخي از روايات آمده كه وقتي شيطان به خدا گفت: من از چهار طرف در كمين ايشان خواهم بود. فرشتگان پرسيدند: شيطان از چهار سمت برانسان مسلط است، پس چگونه انسان نجات مي يابد؟ خداي تعالي فرمود: راه بالا و پايين باز است؛ راه بالا «نيايش و دعا»، و راه پايين «سجده و بر خاك افتادن» است.
عوامل سقوط در كمين شيطان
از آن جايي كه ابليس از چهار جهت به انسان هجوم مي آورد و برايش كمين مي گذارد، انسان ها مي بايست بسيار هوشيار باشند و از همه جانب متوجه خطر دشمن باشند و تا زمان مرگ و رسيدن به مقام يقين رهايي، احتمال خطر و سقوط در كمين ابليس و يارانش را بدهند.
شناخت عوامل سقوط در دام ابليس مي تواند به ما كمك كند تا هوشيارانه تر به مسائل و موضوعات زندگي دنيوي خود توجه داشته باشيم. از اين رو بخشي از آموزه هاي قرآني به معرفي عوامل افتادن در كمين شيطان اشاره دارد.
1- آرزوهاي دور و دراز: خداوند آرزوهاي باطل را يكي از مهم ترين عوامل سقوط در كمين ابليس برمي شمارد. مغرور شدن آدمي به آمال و آرزوهاي باطل، مي تواند دام ابليس را در دل و جان آدمي بيفكند و تارهاي عنكبوتي ابليس مانند تاري چسبناك او را به خود مشغول دارد و از حركت باز داشته و اجازه ندهد تا به سوي خدايي شدن گام بردارد.(حديد، آيه 14)
2- وسوسه: دومين عامل اساسي را مي توان وسوسه برشمرد. اساس و بنياد حركت هاي سلطه جويانه ابليس و شياطين بر وسوسه نهاده شده است. وسوسه هاي ابليسي به سبب همراهي طبيعت و غرايز بشري مي تواند بسيار خطرناك باشد. ابليس، چنان در گوش آدمي چون پشه و مگس وزوز مي كند تا آدمي را به سوي فتنه اي بزرگ و عظيم سوق دهد كه سرانجام آن هبوط و سقوط و دوري از مسير متاله و خدايي شدن و قرار گرفتن در شرايط و موقعيت دشوارتر است.
ابليس در همان بهشت موقت حضرت آدم(ع) و حوا، از اين شيوه و عامل به خوبي بهره جست و موجب عرياني تن آدم و حوا و آشكار شدن زشتي هاي جسد آنان شد و آن دو را تا پرتگاه سقوط به هبوط كشانيد. (اعراف، آيه 27) خداوند در همين آيه به انسان ها و فرزندان آدم(ع) هشدار مي دهد كه ابليس همواره از همين شيوه استفاده مي كند و موجبات هبوط و سقوط شما را فراهم مي آورد. بنابراين لازم است تا آدمي نسبت به اين عامل هوشيار باشد.
3- غفلت: سومين عامل اصلي سقوط آدمي در دام ابليس لعين است. خداوند در آيه 201 سوره اعراف يادآور مي شود كه غفلت آدمي از ياد خدا، عامل گرفتاري در دام و كميني است كه ابليس براي آدمي نهاده است. بنابراين، انسان مي بايست دمي از خداوند غافل نشود تا در دام ابليس و يارانش گرفتار نيايد.
4- گناه: دو عامل ديگر نيز به ابليس براي رسيدن به مقصد شوم و پست خود ياري مي رساند كه عبارتند از: ترك عمل به آموزه هاي وحياني (اعراف، آيه 175) و خروج از محبت الهي با انجام گناه و معصيت.(همان)
خداوند در اين آيه از انسلاخ انسان سخن به ميان مي آورد كه عبارت است از دور شدن آدمي از آيات الهي و خالي شدن آن از آيات و نشانه هاي فطري بشري. (جامع البيان، ج13، جزء27، ص 404) فخر رازي بر اين باور است كه انسان با گناه، از محبت الهي بيرون مي رود و مراد از انسلاخ در آيه، خروج از محبت خدا و گرايش به معصيت است. به سخن ديگر، گناه موجب مي شود تا آدمي از دايره محبوبيت الهي خارج شود و به سادگي در دام ابليس قرار گيرد.(تفسير كبير، ج5، ص 404)
عوامل رهايي از دام و كمين شيطان
براي رهايي از كمين شيطان لازم است كه انسان به موارد زير و عواملي كه گفته مي شود توجه ويژه اي مبذول دارد تا خداي ناكرده در دام ابليس نيفتد و يا در آن باقي نماند.
1- اخلاص: مهم ترين عامل در رهايي انسان بهره گيري از حربه اخلاص است. خداوند در آياتي از جمله 39 و 40 سوره حجر و آيات 82 و 83 سوره ص، اخلاص كامل در گفتار و رفتار را موجب رهايي انسان از كمين هاي شيطاني برمي شمارد. بنابراين هر كه از اخلاص سود جويد از دام ابليس بگريزد.
2- تقوا: از آن جايي كه ابليس از در معصيت و گناه وارد مي شود و دل آدمي را سرد و بي روح كرده و فطرت سالم و پاكش را نابود مي سازد، مي بايست اصل تقوا را به عنوان عامل مهم رهايي از كمين و دام ابليس مورد توجه قرار داد. از اين رو تقوا نه تنها به عنوان گريزگاه بلكه عامل رهايي از دام و كمين ابليس در آيه 201 سوره اعراف معرفي شده است تا انسان با بهره مندي از آن بتواند از دايره شكار ابليس بگريزد و يا از دامش برهد.
3- ياد خدا: غفلت مهم ترين ابزار تسلط ابليس و عامل مهمي در قرار گرفتن در دام و كمين شيطان است. از اين رو خداوند ياد كرد خدا و ذكر و نامش را زمينه ساز نجات انسان و عامل رهايي وي از كمين ابليس برمي شمارد؛ چرا كه ياد خداوند دل ها را روشن مي كند و بصيرت و بينش و نگرش خاص نوراني و الهي به شخص مي بخشد تا از دام فتنه ها برهد و از وسوسه و شك و ترديد و شبهات بدر آيد.(اعراف، آيه 201)
4- سجده: از آن جايي كه ابليس از چيزي بيش تر از سجده بيزار نيست، سجده عامل مهم ديگر رهايي آدمي از كمين ابليس و شياطين است كه خداوند در آيات 11 تا 17 سوره اعراف به آن توجه مي دهد.
5- شكر نعمت: در همين آيات شكرگزاري از نعمت هاي الهي و بهره مندي درست و مناسب از آن براي رشد و خدايي شدن را به عنوان عامل مهم ديگر براي رهايي از كمين شيطان و ابليس معرفي مي كند و از مردم مي خواهد تا با بهره گيري از حربه شكرگزاري، ابليس ناسپاس و كفران خواه را از خود دور سازند و از كمين و دام وي برهانند.
آنچه بيان شد مهمترين راههاي نجات از كمين شيطان است كه البته در اين باره راهها و عوامل ديگري نيز وجود دارد كه شرح و تفصيل آن مجال ديگري مي طلبد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14