(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 2 شهریور 1390- شماره 20007

راه دست يابي به اخلاص
لذت ترك گناه



راه دست يابي به اخلاص

علي آقاخاني
اخلاص يكي از مهم ترين عوامل تقرب الي الله است؛ زيرا مخلص با خلوص نيت خويش، همه چيز را به كناري مي نهد و تنها خداوند را مقصد و مقصود خويش قرار مي دهد. لذا غير خداوند در زندگي اش به عنوان هدف و مقصد و مقصود به كناري مي رود و شخص جز خداوند به چيزي نمي انديشد و قصد چيزي جز او نمي كند.
انساني كه راه به اخلاص مي برد، نور الهي در جانش شكوفا مي شود و حقيقت خداوندي در او تجلي و ظهور مي يابد. اما بسياري از مردم در رسيدن به اين هدف باز مي مانند. نويسنده در اين مطلب با توجه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا راه دست يابي به اين عامل مهم و اساسي در سرنوشت انساني را بيان كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
اخلاص، سرچشمه هدفمندي
اخلاص در لغت به معناي پيراستن از آميختگي است. (لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه خلص) در كاربردهاي فرهنگ قرآني، اين واژه به معناي بيزاري از غيرالله به كار رفته است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، ذيل واژه خلص) اين بدان معناست كه هر چيزي غير از خداوند در زندگي انسان نقش آفريني كند و به عنوان هدف و مقصد قرار گيرد، از خلوص و اخلاص بيرون است. بنابراين، هر كسي بايد بكوشد تا تنها خداوند را در نظر گيرد و هرگز در هيچ حالي از او غافل نشود؛ زيرا غفلت از خداوند به معناي حضور ديگري در قلب است كه آدمي را به خود مشغول و از خداوند غافل داشته است.
براساس آموزه هاي قرآني، كسي كه به اين سر الهي دست يابد (مجمع البيان، شيخ طبرسي، ج 1- 2، ص 409) به همه چيز رسيده است؛ زيرا از سلطه هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني رهيده (ص، آيه 83) و به تقواي واقعي و حقيقي دست يافته است. (شعراء، آيات 109 و 110) از اين رو خداوند ارزش هر كاري را به اخلاص دانسته و براي اخلاص نقش ارزش آفريني بيان كرده است. (بقره، آيه 112؛ آل عمران، آيات 162 و 163؛ لقمان، آيه 22)
در روايات نيز به آثار و كاركردهاي بسيار مهم و اساسي اخلاص اشاره شده است. از جمله از پيامبر گرامي(ص) روايت شده كه فرمود: من أخلص لله أربعين صباحا فجري الله ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه؛ هر كسي خود را چهل بامداد براي خداوند خالص گرداند، خداوند چشمه هاي حكمت را از جانش بر زبانش روان سازد. (بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 76، ص 249)
حكمت به دانش هايي گفته مي شود كه هدف زندگي را تعيين و تبيين مي كند. انسان حكيم و فرزانه كسي است كه حقايق هستي را مي شناسد و براساس آن زندگي خويش را سامان مي دهد و سخني بيهوده نمي گويد. از اين رو، حكيم در همه مراحل، حقيقت شناس، حقيقت گرا و حقيقت گو است.
اگر كسي تنها چهل روز خود را براي خدا خالص گرداند و در هر كاري كه انجام مي دهد تنها خداوند را هدف كارش قرار دهد، خداوند به او عنايتي خاص مي كند و حقايق هستي را بر جانش روشن كرده و اهل شهود و مشاهده شده و حقايق هستي را به عيان مي نگرد و از واقعيت مي گذرد و در پي حقايق مي رود و حقايق يافته را به سخني شيرين و شيوا بيان مي كند و چون سخن وي از جان برآمده لاجرم بر جان ديگران مي نشيند و ديگران به سخنانش گوش دل مي دهند.
در حقيقت مديريت نيت ها و قصدها در مدت چهل روز، فرصتي استثنايي به شخص مي دهد تا دل و جانش نسبت به حقايق، واكنش مثبتي نشان دهد و حقايق را بر آينه جانش به درستي بتاباند. از اين رو، مي توان اين چله نشيني براساس اخلاص را همانند ماه رمضان دانست كه زمينه ساز تقواي انسان است و كارگاهي براي تمرين اعتماد به نفس و خودسازي مي باشد.
انسان با اخلاص چهل روزه، خود را به سرچشمه حقايق متصل مي كند. اين اتصال هر چند كه كوتاه است، ولي اثرات شگرف و بزرگي از خود به جا مي گذارد. اينكه در اين روايت بيان شده كه باچله اخلاص، حكمت از جانش بر زبانش جاري مي شود، به اين معناست كه جان شخص با چله اخلاص، خود را به منبع حقايق يعني خداوند متصل كرده و از غير بريده است. اين بريدگي از غير الله و اتصال به خداوند، اتصال به حقايق است و چون حقيقت را از سرچشمه آن مي گيرد و مي بيند، هيچ سخن بيهوده اي نمي گويد؛ زيرا حقيقت، خالي از هرگونه بيهودگي است.
در دعاي مشهوري كه از معصوم(ع) رسيده، اين معنا به خوبي تبيين شده است: الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك، حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك؛ خدايا بريدن كاملي از خلق به سوي خود به من عنايت كن و ديده هاي دلمان را به نور توجهشان به سوي خود روشن گردان تا ديده هاي دل، پرده هاي نور را پاره كند و به مخزن اصلي بزرگي و عظمت برسد و ارواح ما آويخته به عزت مقدست گردد. (مناجات شعبانيه، مفاتيح الجنان)
در اين نيايش خاص، سخن از كمال انقطاع و بريدن از غير خداوند مطرح شده است. اين همان چيزي است كه ما از آن به اخلاص ياد مي كنيم. اگر اين اخلاص و انقطاع از غير صورت گيرد و انسان از غير به سوي خداوند فرار كند (ذاريات، آيه 05) ديده دل به نور الهي روشن مي شود و همه هستي به چشم الهي ديده مي شود و حقيقت چنان كه هست بر او آشكار مي گردد. در اين حالت هر حجابي از ظلمت و نور برطرف مي شود و حقيقت عريان و آشكار بر او عرضه مي شود و انسان به سرچشمه هستي و حقايق متصل مي گردد. بنابراين، همه رفتار و كردار و گفتارش، حكيمانه و هدفمند خواهد بود.
زمينه ها و عوامل دست يابي به اخلاص
اخلاص به معناي هدف قرار دادن خداوند در همه زندگي است، به گونه اي كه در هيچ دمي غير او در نظر نيايد، حتي اگر آن غير، بهشت و بركات بهشتي باشد. البته اگر انسان به ديگري به عنوان مظاهر الهي نگاه كند و آن را در اين راستا ببيند، درحقيقت خداوند را هدف قرار داده است. اما بسياري از مردم گرفتار مظاهر مي شوند و آن را اصالت مي بخشند. اين گونه است كه حتي برخي از مؤمنان در دام بهشت مي افتند و از بهشت آفرين غافل مي شوند.
البته ناگفته نماند كه اخلاص همانند ايمان و تقوا و ديگر مفاهيم قرآني، داراي مراتب متعددي است كه تماميت اخلاص تنها از آن ابرار و سابقون است. آناني كه خداوند ايشان را به عنوان مخلص به فتحه لام مي ستايد (مريم، آيه 15 و آيات ديگر) اين دسته از انسان ها به جايي از اخلاص رسيده اند كه حتي در قيامت و بهشت، به جاي آنكه مجذوب بهشت و زيبايي ها و لذت هاي بي پايان آن شوند، مجذوب خداوند مي شوند. وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره؛ چهره هايي در آن روز، تر و تازه و با طراوت هستند كه به سوي پروردگارشان مي نگرند. (قيامت، آيات 12 و 22) اين انسان هايي كه در كمال به تماميت رسيده اند و در اوج خدايي بودن هستند، به جاي بهشت به بهشت آفرين مي نگرند و از ديدن خداوند لذت مي برند. چشم دل ايشان در قيامت از ديدن خداوند به وجد مي آيد و لذتي كه ايشان از اين ديدن مي برند، غيرقابل توصيف براي كساني است كه در بهشت از لذت هاي بهشتي بهره مي برند.
براي اينكه انسان در كمال به اين تماميت برسد، مي بايست زمينه اين خلوص را در خود فراهم آورد. نخستين گام براي رسيدن به اين كمال و يا تماميت در كمال، آن است كه انسان خداوند را چنان كه هست بشناسد و بدان باور كند. مشكل عمده ما انسانها عدم درك درست از خداوند و ايمان واقعي و حقيقي به اوست. خدايي كه ما انسانهاي معمولي مي شناسيم و بدان باور داريم، خداوند موهوم و ناقص است. همين مسئله باعث مي شود كه لذت نظر به خداوند را يا نشناسيم يا در سطح لذت نظر به زيبايي هاي جهان مادي از گياه و آب و جانور و خوردن و خوابيدن و شهوت هاي جنسي قرار دهيم. اين گونه است كه از خداي واقعي بسيار دور مي شويم و ايمان ما به خدا به همان سطح تنزل مي كند. از اين رو خداوند از مومنان مي خواهد تا ايمان بياورند: يا ايها الذين آمنوا آمنوا؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، ايمان بياوريد. (نساء آيه 631) اين فرمان مجدد به ايمان به مومنان از سوي خداوند، به معناي آن است كه ايمان ايشان بسيار ناقص و ناتمام است؛ بنابراين مي بايست با شناخت كامل تري ايمان كامل تري تحقق يابد.
انسانها درگام نخست مسلمان مي شوند و خود را در برابر حقيقت بزرگي چون خداوند تسليم مي بينند، اما در گام هاي بعدي است كه ايمان در دلها جوانه مي زند و براساس كارهاي نيك و صالح چون انفاق، زكات و نماز و ديگر احكام عقلاني و وحياني، ايمان به كمال و تماميت مي رسد. (توبه، آيه 99 و انسان، آيات 8 تا 01 و آيات ديگر)
درك حقيقت خداوندي تنها به درك رحمانيت و وجوه جمالي او نيست، بلكه انسان بايد حقيقت كامل خداوندي را چنان كه هست درك و فهم كند كه از آن جمله درك وجوه جلالي خداوند و عظمت اوست. از اين رو اهل اخلاص از ابرار، افزون بر درك درست جمال الهي به درك درست جلال الهي مي رسند چنان كه خداوند در همين آيات 8 تا 01 سوره انسان به آن اشاره كرده است.
براي رسيدن به ايمان و اخلاص كامل نياز است تا خداوند در مالكيت و ربوبيت به درستي شناخته شود و انسان دريابد كه خود و ديگر آفريده هاي الهي از فقر ذاتي برخوردارند و همه موجودات آفريده هاي الهي هستند كه به قصد و هدفي آفريده شده اند و لازم است كه هر كسي خواسته و ناخواسته بايد به سوي اين هدف حركت كند و تحت ربوبيت و حكمت الهي گام بردارد. از اين رو در آيات قرآني بر اموري چون توجه يابي به آفريدگاري و پروردگاري خداوند به عنوان يكي از عوامل و زمينه هاي اخلاص اشاره و تاكيد شده است. (انعام، آيه 261؛ شعراء آيات 901 و 721 و 541 و آيات ديگر)
هر عمل و كاري مي بايست به قصد تقرب به خداوند و خدايي شدن انجام گيرد و مزد هر كاري خداوند قرار داده شود و از خداوند مزد درخواست گردد.(همان) لذا غير خداوند از دايره به طور كلي بيرون مي رود و تنها خداوند است كه اول و آخر هر كار و هدف و مقصد و مقصود هر عملي مي شود.
پس هر آن چيزي كه انسان را به خود مشغول مي دارد و يا به عنوان هدف مياني و يا ابتدايي يا حتي غايي قرار مي گيرد، به كناري گذاشته مي شود؛ زيرا اگر چنين رفتاري از شخص سر زند در حقيقت خود را گم كرده است و گمراهي واقعي، خدايي نشدن است و اين كه چيز ديگري را هدف قرار دهد و سرمايه عمر خويش را مصروف آن سازد.
انسان ها به طور طبيعي به آرامش و آسايش و رفاه توجه دارند، اگر انساني بخواهد به قصد دست يابي به آرامش و آسايش كاري را انجام دهد،حتي اگر آن چيز بهشت باشد، اين كار به قصد مزد همانند تجارت است و انسان را از هدف اصلي بازمي دارد. از اين رو خداوند هر گونه عامل غفلت زا را به عنوان مانع معرفي كرده است.
اخلاص اضطراري
بسياري از مردم معناي واقعي اخلاص را در شرايط سخت و دشوار درك مي كنند. خداوند براي اتمام حجت شرايطي را فراهم مي آورد تا معنا و مفهوم واقعي اخلاص را تجربه كنند تا در آينده مدعي نشوند كه ناتوان از درك آن بوده اند. خداوند براي هر كسي شرايطي را ايجاد مي كند كه از همه چيز و همه كس نوميد مي شود و تنها خداوند را مي يابد. بيماري سخت درمان يا بي درمان، گم شدن در بيابان، غرق شدن در دريا و ده ها نمونه و مصداق از بلا و ابتلايي كه خداوند، انسان را بدان گرفتار مي كند تا با گوشت و پوست و خون خود، معناي اخلاص را دريابد و آن را تجربه كند. ولي مشكل اساسي بيشتر مردم اين است كه پس از رهايي از حالت اضطراري كه درآن حالت خداوند به دعاي ايشان پاسخ مي دهد و ايشان را از گرفتاري و بلا مي رهاند، (نمل، آيه 26) دوباره همان راه شرك آميز و كفر آميز خود را مي روند و دركارهايشان ديگران را شريك مي گيرند و يا اهداف غيرخدايي را براي كارهايشان در نظر مي آورند. (يونس، آيات 22و 32؛ عنكبوت، آيات 56 و 66)
به هرحال،هر كسي درزندگي خويش تجربه اي از اخلاص كامل را دارد و مي بايست همين تجربه را به عنوان گامي روشن انتخاب كند؛ هر چند كه اين تجربه از طريق ابتلاء و اضطرار پديده آمده و فشارهاي بيروني موجب شده تا انسان نيت خالص داشته باشد و تنها خداوند را مقصد و مقصود خويش قرار دهد و از همه شريك ها رهايي يابد و به كشتي و كوه و اسباب ديگر دل نبندد. ولي همين تجربه شيرين اخلاص اضطراري مي تواند زمينه ساز اخلاص اختياري باشد و انسان ها در تمام زندگي خويش خداوند را هدف خويش قراردهند و در هر مقامي از عبادت و فعل، او را پرستش كنند و تنها او را بخوانند و بخواهند.
اصولا مشكلات زندگي عامل مهمي در تصحيح و اصلاح مسير آدمي است. بسياري از مشكلاتي كه انسان بدان گرفتار مي شود، ازباب اتمام حجت، بستر ساز تقوا و اخلاص است. اگر خداوند انسان را به عسر و حرجي مي افكند از آن روست تا او از آن درس گيرد و در زندگي خويش تنها خداوند را درنظر آورد چنان كه در همان اضطرار به خداوند توسل يافت و از مشكلات رهايي پيدا كرد.
بسياري از مردم به سبب قرارگرفتن درآسايش و رفاه، از خداوند غافل مي شوند و آرامش وآسايش را در اسباب زندگي مي جويند و لذا اخلاص را از دست مي دهند.
از اين رو خداوند درهمين آيات پيش گفته تمتع يابي و رفاه را به عنوان يك مانع جدي براي اخلاص معرفي مي كند.
خداوند درآيات 56 و 66 سوره عنكبوت تبيين مي كند كه چگونه رفاهي كه پس از سختي هاي مرگبار به انسان رو مي آورد، موجبات غفلت وي مي شود و آن حالت اخلاص از ميان مي رود.
بنابراين، انسانها درحالات رفاهي نيز بايد همواره به ياد داشته باشند كه خداوند مقصد و مقصود هستي است و اينكه خداوند ايشان را به اين رفاه رسانيده و مي تواند آن را بازگيرد. پس همان اخلاصي را كه در اضطرار تجربه كرده اند ادامه دهند و اجازه ندهند تا رفاه و آسايش پس از توفان آنان را از حقيقت توفان هاي ديگر غافل سازد.
به سخن ديگر، همگان به نوعي تجربه اخلاص تمام و كامل را در زندگي خويش داشته اند و اين تجربه اخلاص اضطراري حتي فوايد و آثار شگرفي در زندگي دنيوي آنان داشته است؛ زيرا موجب شده تا مثلا از حوادث مرگبار جان به سلامت ببرند پس مي بايست اين تجربه شيرين اخلاص اضطراري را پايه و بنياد اخلاص اختياري قرار دهند و خداوند را همواره به ياد داشته و او را مقصد و سرمنزل تلاش ها و كارهايشان بدانند و تنها از او مدد و ياري بخواهند و به وي توكل نمايند.

 



لذت ترك گناه

آيت الله روح الله قرهي
در آخرين جلسه درس اخلاق آيت الله روح الله قرهي كه در مسجد و حوزه علميه امام مهدي(عج) برگزار شد ايشان به بررسي نقش گناه و ترك آن در پيدايش لذت عبادت، پرداختند كه به لحاظ اهميت موضوع اينك مشروح اين سخنان را كه از خبرگزاري فارس انتخاب شده با هم از نظر مي گذرانيم.
ذوالجلال و الاكرام دائماً در قرآن تذكر داده كه بشر مقام الهي خودش را متوجه شود و مواظب يك مطلب باشد؛ كه اگر آن مطلب را رعايت كرد، حضرت حق به لطف و كرمش او را اوج مي دهد تا جايي كه ملائكه الله به حال او غبطه ميخورند.
حضرت حق نه تنها اين تذكر مهم را در قرآن و به انبياي عظامش، داوود، زكريا، يحيي، موساي كليم و عيسي بن مريم (عليهم السلام) در حال مناجات واتصال و در بهترين حالاتي كه داشتند، فرمود بلكه آن را از روز نخست به آدم ابوالبشر نه در دنيا بلكه در ابتداي خلقتش در بهشت بيان فرمود.
اگر انسان اين يك چيز را رعايت كرد، خود ذوالجلال و الاكرام كفالت مابقي امورش را به دست مي گيرد و او را به اوج مي رساند و آن اين كه انسان گناه نكند.
اگر انسان بتواند بر گناه چيره شود، مابقي امور در دست خداست. فقط گناه نكند، ببيند چه قيامتي به پا مي شود. پروردگار عالم او را بالا مي برد، ديگر هيچ قفلي در عالم نيست كه بخواهد او را به زمين ميخكوب كند.
گناه يعني چه؟ معني جديدي از گناه بيان كنم كه عرفاي عظيم الشان آن را تبيين كرده اند و عندالعرفا عجيب است. گناه؛ يعني انسان به آن فعلي كه خدا نهي كرده است- كه نهي حضرت حق حكمت او براي رشد بشر است- دچار شود.
عرفا ميگويند: هر فعلي از ناحيه ذوالجلال و الاكرام نهي شد؛ يعني اي بشر! يك ريسمان از ريسمان هايي كه به پاي تو است، برداشتم؛ چون گناه ريسمان و زنجيري است كه به پاي انسان بسته مي شود و او را از حركت و پرواز باز مي دارد.
نشانه حب خدا به انسان
ذوالجلال و الاكرام بندگانش را دوست دارد و نهي از افعال زشت و گناه، دلالت بر حب او است. تعبير بسيار زيبا و عجيبي را عارف بزرگوار ملاحسينقلي همداني(ره) دارند. ايشان مي فرمايند: هر كس بخواهد نشانه حب خدا را ببيند، در اوامر حضرت حق نبيند بلكه در نواهي حضرت حق جست وجو كند؛ چون نواهي حضرت حق؛ يعني ذوالجلال و الاكرام نمي خواهد بندگانش از مقام بندگي و قرب او بيفتند.
لذا حضرت حق درباره هر چيزي كه نهي كرد و اسم گناه بر آن گذاشت، مي خواهد بفرمايد: بنده من! اين باعث مي شد تو اوج نگيري، من تو را دوست دارم و به تو عشق مي ورزم، نمي خواهم تو به گناه؛ يعني آن عاملي كه تو را از پرواز باز مي دارد، مبتلا شوي و اوج نگيري!
سلطان العارفين، آيت الله سلطان آبادي بزرگ (اعلي الله مقامه الشريف) تعبير بسيار عالي دارند، ايشان مي فرمايند: حب ذوالجلال و الاكرام به بندگانش آنقدر زياد است كه حتي خصيصين درگاه حضرت حق، اين حب را بما هو حب درك نمي كنند.
ايشان در ادامه مي فرمايند: چون خدا بنده هايش را دوست دارد، قبل از اينكه اعلام كند حسنات را انجام بدهيد، به لسان ناطقيه و حكمتيه خودش از لسان مولي الموالي، علي ابن ابيطالب(ع) بيان فرمود: «اجتناب السيئات اولي من اكتساب الحسنات»(1)- دوري از گناهان برتر است از اكتساب حسنات- و اين عين حب است.
تضمين رسيدن به مقام تالي تلو معصوم!
آسيد هاشم حداد آن عارف بزرگ به بعضي از شاگردان و خصيصينشان بيان فرمودند: من تضمين مي كنم، شما يك سال از هر گناه و فعل زشتي دوري بجوييد، اگر به مقام رفيع تالي تلو معصوم نرسيديد، فرداي قيامت نزد خدا هاشم را مؤاخذه كنيد. حرف بسيار سنگيني است. اين را براي خودتان تكرار كنيد، ببينيد چه به دست مي آوريد؟ اگر گناه نباشد، طبيعي است انسان به خودي خود در درياي رحمت خدا قرار مي گيرد و به اوج؛ يعني رسيدن به مقام تالي تلو معصوم پرواز مي كند. تالي تلو معصوم جزء چهارده معصوم نيست؛ اما فعل و عملش عين معصوم است- اين را به عنوان كد به ذهنتان بسپاريد-
حضرت امام(ره) امام العارفين راجع به شهيد بزرگوار، عارف عظيم الشأن، شهيد چمران مي فرمايند: ايشان فرداي قيامت با آبرو است. مي دانيد اين حرف يعني چه؟ يعني ايشان تالي تلو معصوم است.
شما در دعاي توسل، وقتي مي خواهيد به اوج دعا برسيد، در هر فرازي مي گوييد: «يا وجيها عند الله اشفع لنا عندالله» يا به بي بي دو عالم عرضه مي داريد: «يا وجيهه عندالله اشفعي لنا عندالله» اي آبرومند نزد خدا، اي آبرومند نزد پروردگار عالم. امام فرمودند: شهيد چمران آبرو دارد؛ يعني مقام شفاعت دارد؛ يعني تالي تلو معصوم است.
مناجات هاي شهيد چمران را ببينيد، حال عجيبي دارد. مي دانيد دليل آن چيست؟ از ايشان سؤال كردند: اين حالاتي كه شما داريد، از چيست؟ ايشان بدون تامل فرموده بودند: من از سن قبل از تكليف مواظبت كرده ام كه نواهي ذوالجلال و الاكرام را انجام ندهم و گناه نكنم- خيلي حرف بزرگي است- بعد فرموده بودند: نمي دانم، من معصوم نيستم، خطا كرده ام، گناه كرده ام اما سعي ام بر اين بود.
«ليس للانسان الا ما سعي» (2) سعي انسان بر اين باشد كه گناه نكند، ببيند تا كجا مي رود. اگر گناه نكرديم اوج مي گيريم، اگر گناه نكرديم تالي تلو معصوم مي شويم؛ يعني معصوم مي شويم.
آسيد هاشم حداد نفرمودند: اگر يك سال گناه نكرديد، آيت الله قاضي مي شويد- كه ايشان هم همين حال را داشتند- بلكه به طور كلي بيان كردند: تالي تلو معصوم مي شويد. اگر آيت الله قاضي، آيت الله قاضي شد و تالي تلو معصوم شد به خاطر اين بود كه مواظبت كرد گناه نكند، دنبال اين نرفت كه ثواب زيادي جمع كند، روزه هاي مستحبي زياد بگيرد؛ چون وقتي كسي گناه نكرد، اين كارها خود به خود به وجود مي آيد.
شخصي در زمان طاغوت اهل قمار بود، در گود عرب ها يك عده از قماربازها را جمع مي كرد و خودش هم تلكه بگير آنها شده بود. ولي در ماه محرم، صفر و ماه مبارك رمضان از اين كار خود دست مي كشيد، تا اين كه با عنايت و نگاه آن مرد الهي، حاج ميرزا علي اصغر صفار هرندي عوض شد و خودش از اوتاد و اولياء الهي گرديد.
خود اين شخص تعريف مي كرد: حاج ميرزا داشت به سمت مسجد مي آمد، من هم داشتم از گود بالا مي آمدم، به طور ناگهاني به هم برخورديم، موقعي كه من داشتم نزديك مي شدم، احساس كردم الان يك اتفاقي مي افتد، يك نگاه عميقي به من كرد، من سلام كردم و او گفت: سلام. با نگاه او دگرگون شدم.
ايشان بعد از آن قضيه با ترك گناه و مطالبي كه داشت، به يكي از اوتاد تبديل شد. من چيزهايي از ايشان ديده ام خودشان فرمودند: من قبلا در ماه مبارك رمضان كه مي خواستم روزه بگيرم حتي در زمستان، در هواي سرد و روزهاي كوتاه اصلا حالي براي روزه نداشتم وقتي هم كه روزه مي گرفتم، دائم مي گفتم كي اذان مي شود؟ بعدها وقتي در اوج گرما روزه مي گرفتم، غروب كه مي شد مي گفتم تا نمازم را نخوانم افطار نمي كنم و دائم از خدا مي خواستم كه اي كاش ساعات زيادتر مي شد.
يك روز با آيت الله انصاري همداني برخورد كردم، سلام كردم و دست آقا را بوسيدم. ايشان يك دفعه من را بغل كردند و با خنده درگوشم فرمودند: اين قدر نگو ساعات زياد شود، تو تنها نيستي، ديگران هم دارند روزه مي گيرند. يعني به خاطر لذتي كه خودت از روزه در روزهاي بلند تابستان در اوج گرما مي بري، دائم مي گويي: اي كاش ساعت زيادتر شود تا من از اين روزه كيف كنم!
محروميت از عبادت لذت بخش
ترك گناه خود به خود عبادت لذت بخش براي انسان مي آورد- به اين تعبير دقت بفرماييد- اما وقتي انسان مبتلاي به گناه شد، براي همين سه ركعت، چهار ركعت نماز واجب هم حالي ندارد. مگر اين چند ركعت نماز چقدر از انسان وقت مي گيرد؟ نمازي كه ما مي خوانيم، چهار، پنج دقيقه، نهايت ده دقيقه طول مي كشد، اما انسان مبتلاي به گناه براي همين نماز معمولي كان كوه عظيمي را مي خواهد جا به جا كند، مي گويد: نمي دانم چرا؟ وقت دارم اما دائم مي گويم الان بلند مي شوم، ده دقيقه ديگر، پنج دقيقه ديگر، يك موقع نگاه مي كنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوايل خودم از خودم بدم مي آمد، مي گويم: من كه مي توانستم بخوانم، دو ركعت، سه ركعت، چهار ركعت نماز كه وقتي نمي گرفت، چرا نخواندم؟ دليل، همان گناه است.
وقتي روح و جسم مبتلا به گناه شد، ديگر لذت عبادت براي انسان نيست، براي همين است كه از آنجا به بعد عبادت براي انسان سنگين مي شود، اما وقتي انسان گناه را ترك كرد، روز طولاني، گرما و عطش براي او مهم نيست. چنان از روزه كيف مي كند، چنان با عبادت حال مي كند، چنان به خلوت با خدا عشق مي ورزد كه اصلا مي خواهد تمام عمرش دراين لحظات باشد: «فاذا فرغت فانصب» (3)
ذوالجلال و الاكرام به يحيي بن زكريا، آن نبي مكرم فرمود: يحيي! اگر بندگان خاص خود را كه از گناه بريدند و به من متصل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بريدند و لذت عبادت را مي چشند، ديگر گرسنگي و تشنـگي را درك نمي كنند، آن قدر به عبادت مشغول مي شوند و آ ن قدر گرسنه و تشنه هستند كه درهمين حال جان به من تسليم مي كنند. اما من خودم يك حالاتي را براي آنها قرار مي دهم، لحظاتي آنها را از آن حال بيرون مي آورم كه احساس گرسنگي، تشنگي و نيازهاي بشري و دنيوي كنند. ببينيد ترك گناه چه مي كند! اوج مي دهد تا جايي كه ديگر انسان نمي فهمد گرسنه يا تشنه است. اگر امتحان كنيم، مي بينيم تشنگي در يك حدي است، اول عطش مي آيد، اوج مي گيرد، وقتي به آن محل نگذاشتي، جسم عادت مي كند ديگر تشنه نيست.
اما آن چيزي كه باعث مي شود انسان از اول عطش را درك نكند، عطش به قرب خدا و دورشدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمي فهمد و دليل عطش به قرب خدا دوري جستن از گناه است. لذا عزيزان من! جوان هاي عزيز! فرزندان عزيزم! كد اصلي همين است، اگر كسي بفهمد كد اصلي اين است، ديگر به جايي نمي رود.
هردو مدهوشند اما اين كجا و آن كجا؟
پيغمبر اكرم، حضرت محمدمصطفي(ص) مي فرمايند: گناه و خطا سكرآور است، مست مي كند و وقتي انسان دائم بر گناهانش افزود، مستي او بيشتر مي شود.
امشب رمزي را كه اولياء داشتند، پرده برداري مي كنم: بدانيد در هردو طرف سكر است، هم گناه سكرآور است و هم عبادت. ترك گناه سكر ديگري دارد و مشغول شدن به گناه سكر ديگري. هردو مستي دارند اما خوشا به حال آن كسي كه در مستي عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود. مست است كه در عالم مستي وصال با پروردگار عالم عطش را درك نمي كند و گرسنگي براي او معلوم نيست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمي شدم و موانعي براي او ايجاد نمي كردم و لحظه اي او را از اين حال خارج نمي كردم، آن قدر در اين مستي، جوع و عطش را درك نمي كرد كه جان به جان آفرين تسليم مي كرد. چون مست است متوجه نيست چه خبر است، يك جاي ديگر است و اين حال خوش اولياء است.
مي دانيد اولياء بعدازنماز عشا يك چيز مختصري، يكي دو لقمه نان و انگوري مي خوردند و به ساعتي نمي گذشت كه شروع به نماز شب خواندن مي كردند- حسب مطالب و حالاتي كه داشتند- و فقط يك ركعت مي خواندند، طوري كه وقتي به ركوع مي رفتند تا نزديك اذان صبح و بعضي مواقع هنگام اذان كه صداي اذن الهي را بادصبا به گوش آنها مي رساند- كه اگر آن حال را هم خدا نمي آورد- ديگر صداي اذان را هم نمي شنيدند- سر از ركوع برمي داشتند.
چطور مي شود كسي ساعت ها، آن هم در زمستان كه شب ها طولاني است، يك موقع مثلا از هفت شب تا پنج صبح همين طور در حال ركوع باشد و با پروردگار عالم اين گونه عشق بازي كند، اصلا چه مي گويد؟ يك «سبحان ربي العظيم وبحمده» را صدبار تكرار كن، بالاخره خسته مي شوي، اين چيست كه يك «سبحان ربي» مي گويد، چنان با اين «ربي» عشق بازي مي كند كه احساس مي كند متعلق به خودش است. «ربي» كدام رب من؟ رب من كه عظيم است «ربي العظيم و بحمده» آن وقت تكرار اين هر بار يك معنايي دارد- مثل نماز وجود مقدس مولا كه صدبار «اياك نعبد و اياك نستعين» بيان مي كنند و هركدام يك معنا و يك حالي براي آنها دارد، آن قدر معاني مي آيد و براي آنها باز مي شود كه عشق، عبادت، كمك از او، خلوت با او، حالات حاليه با او را مي بينند و اين زبان مدام مي چرخد و مي گويد: «اياك نعبد و اياك نستعين»، جسم در اختيار اين اتصال قرار مي گيرد و اصلا خستگي نمي فهمد.
از مرحوم آيت الله اصفهاني كه معروف به مرحوم نخودكي است، سر ركوع اولياء را سؤال كردند و پرسيدند: آقا! اين چه حالي است كه پيرمردي كه ديگر به طور طبيعي وقتي مي خواهد راه برود عصا به دست مي گيرد، كمرش درد مي كند، در آن حال ركوع نمي فهمد كمردرد چيست؟
فرمود: آن كسي كه از گناه دور شد، آن قدر اين جسم هم از عبادت لذت مي برد كه اينجا ديگر جسم است كه به روح قسم مي دهد: اي روح! دائم بگو، بگذار من هم لذت ببرم. جسم و روح يكي مي شوند- حرف خيلي سنگيني است- براي همين است كه اجسام اين اولياء در قبر هم نمي پوسد، حتي كفن هم نمي پوسد. ديگر اين جسم نحيف اولياء الهي به روح اجازه نمي دهد، مي گويد: باز هم بگو، من دارم لذت مي برم. جسم هم دائم در اتصال است! اين حال خوش اولياء است.
گناه كه نباشد، خود عبادت مي آيد و لذت از عبادت براي انسان معلوم مي شود. يك سال گناه نكنيم، ببينيم چه پيش مي آيد و چه حالي هست!
بپرهيز از مستي گناه!
پيغمبر اكرم، حضرت محمد مصطفي(ص) مي فرمايند: «احذر سكر الخطيئه »(4) از مستي خطا و گناه بپرهيز- خطا تو را مست مي كند، آن طرف يك مستي دارد و اين طرف يك مستي- «فان للخطيئه سكرا كسكر الشراب» چون مستي هر گناهي عين مستي شراب است، عقلت را ضايع و زايل مي كند.
شراب حرام است، چون مستي دارد. آن كسي كه مست شد متوجه نيست، عربده مي كشد، فرياد مي زند، فحاشي مي كند، بي ادبي مي كند، گاهي خودش را عريان مي كند، آبرو و حيثيت خودش را مي برد. گاهي حتي به جايي مي رسد كه به محارم خودش تعدي مي كند؛ چون مست شده، هيچ چيز نمي فهمد، بي عقل شده و در حال خودش نيست.
پيامبر(ص)، آن حبيب خدا مي فرمايند: گناه هم مستي اي عين مستي شراب دارد. تو را غرق مي كند، وجودت را مي گيرد و نمي فهمي. گاهي انسان يك لحظاتي به هوش مي آيد، مي فهمد اين كار بد است اما مجدد بستر و زمينه گناه كه آماده مي شود، به آن سمت مي رود؛ چون مست شده، بي عقل شده و نمي فهمد، دست خودش نيست. خيلي بايد مواظب بود.
آيت الله العظمي بهاءالديني مي فرمودند: هشتاد درصد از مذنبين بعد از گناه براي يك لحظه هم شده پشيمان مي شوند ولي مي گويند: نمي توانيم تركش كنيم، عادت كرديم. گناه مرض است و انسان گناهكار به مرض مبتلا شده، خودش هم مي فهمد اين مستي بد است، آبرويش را برده، مي گويد: اين گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم مي فهمد خطا كرد، چيزي به دست نياورد، مقام انسانيتش خرد شد، اما نمي تواند ترك كند چون مست است و گرفتار شده است. پيامبر(ص) مي فرمايند: «بل هي أشد سكرا منه» مستي گناه از مستي شراب بدتر است.
شخصي براي مشاوره زنگ زده بود، اشك مي ريخت، مي گفت: به يك گناهي مبتلا هستم. بدم مي آيد اما نمي دانم چرا در خلوت كه مي روم دست خودم نيست، آن را انجام مي دهم. بعد سرم را به ديوار مي زنم اما نمي توانم آن را ترك كنم، مي دانم عمل زشتي است، من را عصبي هم كرده است اما نمي دانم چرا در خلوت يك دفعه دچار مي شوم، بدبخت شدم، يك دارويي، يك چيزي به من بدهيد، به دادم برسيد، چه كنم؟ اين فرد مست شده، مستي گناه انسان را با خودش مي برد- ان شاءالله ما درمان هر كدام از اين گناهان را به موقع عرض مي كنيم-
مستي گناه از مستي شراب بدتر است؛ چون مستي شراب بالاخره ساعاتي است، بعد از بين مي رود اما مستي گناه انسان را بيچاره مي كند. وقتي مستي آن از بين رفت، به آن اعتياد دارد، مجدد مي خواهد آن را انجام بدهد.
پيامبر(ص) در ادامه مي فرمايند: «يقول الله تعالي: صم بكم عمي فهم لا يرجعون» خدا مي فرمايد: چنين كسي ديگر كور، كر و لال مي شود.
عزيز دلم! اينكه مي گويند: «اجتناب السيئات أولي من اكتساب الحسنات»(5) به خاطر اين است كه وقتي انسان مبتلا شد، ديگر برنمي گردد «فهم لا يرجعون». مي گويد: من خودم هم بدم مي آيد اما نمي دانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشيم، دنبال ثواب نرويم.
گناه نكنيد؟!
آيت الله آشيخ جعفر شوشتري حرف زيبايي را فرمودند، ايشان در به كار بردن تكه هاي ناب معروف هستند. يك روز بالاي منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمده اند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت كرده اند، من امشب مي خواهم بگويم كه شما خدا را عبادت نكنيد. ثواب جمع نكنيد. والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته.
گفتند: اين شيخ امشب مي خواهد چه بساطي را براي ما پهن كند؟! فردي گفت: شيخ ما را بيچاره نكن! ما كه مي دانيم يك مطلبي داري!
فرمودند: چه عجب، يك كسي چيزي گفت! بعد فرمودند: عبادت نكنيد اما گناه هم نكنيد! همه فعل انجام دادن را ترويج مي كنند، من فعل انجام ندادن را. عبادت نكنيد، گناه هم نكنيد. وقتي انجام نداديد اصلا خودتان مي بينيد كه عبادت كرديد! اگر گناه نكرديد ديگر عابد هستيد.
لذا رمز اين است: گناه نكنيد. اما اگر گناه كرديد و مبتلا شديد، پيامبر (ص) ميفرمايند:«فهم لايرجعون» است؛ يعني ديگر برگشتي نيست.
تنها راه بازگشت
البته يك راه وجود دارد، عزيز دلم! راهش اين است كه انسان درمجالس موعظه، اخلاق و نزد اولياء الهي برود.
عزيز دلم! جوان عزيز! دختر گراميم! پسر عزيزم! من به فداي شما! انسان بايد خودش را در حصن حصين قرار دهد! به خدا قسم كه اين امر مولاجان است كه به اوتاد و اولياء فرموده اند.
فرمودند: به جوان ها بگوييد تا مي توانند خودشان را به اولياء متصل كنند، به چهره آن بزرگان نگاه كنند و در محضرشان باشند كه نفس آنها انسان را از آن حال و هواي گناه بيرون مي كشد.
چطور در مجلس گناه حال و هواي انسان عوض مي شود! مجلس الهي هم انسان را به يك حال ديگري مي برد، از دنيا مي برد! عزيز دلم! يك جايي برو كه از دنيا ببري! آن كساني كه ما را به دنيا دعوت مي كنند، به حسب روايت قطاع الطريق هستند؛ دزدان گردنه هستند. ما خودمان دنبال دنيا مي دويم، اهل دنيا هستيم، آن وقت فرد ديگري هم بيايد و ما را به دنيا پرتاب كند؟! محبت و عشق به دنيا را بيشتر كند؟!
يك مكاني برويم كه ولو ساعاتي ما را از اين دنيا بكنند. ما را از قيل وقال ها، از اين هاي و هوي ها، از اين دنياي رنگارنگ بيرون بكشند، خودمان شويم! عزيز دلم! خود ما اين نبوديم. خود ما همان حال خوشي است كه داريم. اين كد را بدهم: آن لحظه اي كه حال خوش پيدا كردي، بدان كه تازه خودت شده اي!
ماه در دانه خدا
رجب المرجب تمام شد. چشم به هم بزنيم، شعبان المعظم هم تمام مي شود. باورمان مي شد كه به اين سرعت بگذرد؟! خودمان را براي آن ماه خوبي ، ماه مبارك رمضان، عشق اولياء، محل رقص روح اولياء و اكسير رحمت خدا، آماده كرده ايم؟ عجب ماهي است؟! ماه عشق بازي، ماه سبك شدن، ماه خودمان شدن، ماه خدا شدن!
اولياء ماه رجب المرجب كه مي آمد هر روز اشك مي ريختند، ناله مي زدند كه خدا! مي شود جان ما را نگيري ؟ ميداني ما جان عزيز نيستيم اما ماه دردانه ات، ماه مبارك رمضان دارد مي آيد. ماه خلوتكده دارد مي آيد!
يك بريز و بپاشي است! ضيافت است! چه كسي باني ضيافت است؟ ملكي نيست! خود خدا ميزبان شده است! خود خدا مي گويد: بنده من! آمدي! خوش آمدي! خودم برايت دعوت نامه داده بودم:
«كتب عليكم الصيام». درآغوش من بيا! بيا تا با هم خلوت كنيم! يك مهماني راه انداختم، چه مهماني؟! ملائكه را راه نمي دهم، فقط بايد بوي آن به مشام ملائكه بخورد. من هستم و تو!
يك عشق بازي هايي است! يك ضيافت عجيبي است! اولياء گريه مي كردند كه خدايا! وقتي ماه مبارك رمضان تمام شد، اگر خواستي ما را ببر! براي همين است كه مي بينيد اكثر اولياء و اوتادمان از شوال به بعد از دنيا رفته اند. آنها فهميدند كه چه خبر است! «ليله القدر خير من الف شهر»
وقتي در ضيافت آمدند مي دانند كه فقط يك نفر هست، دراين خلوتكده با خدا يك نفر همه كاره سفره ضيافت است، حجت بن الحسن المهدي (عج) آقا جانمان مي فرمايد: آمدي؟! ديدي چقدر خلوت خوشمزه است؟! ديدي با خدا ضيافت داشتن چقدر مي ارزد؟! حالا من مهدي فاطمه هم به امر خداوند تو را دوست دارم. بعد ميبيني كه به خدا قسم، آقاجان دستانشان را باز مي كنند و مي فرمايند: در آغوش من بيا!
بعضي در ضيافت به جاهايي رسيدند! بعضي در دعاي ابوحمزه كه اول عرفان بود، به جايي رسيدند! چه كساني از سال گذشته تا به حال با آقاجانشان خلوت كرده اند وحرف زده اند؟ يكي از مسئولين نظام گفتند: از موقعي كه اين مطلب را شما فرموديد و من انجام دادم، يك مطالبي براي من اتفاق افتاده است.
با آقاجانمان خلوت كنيم، بگوييم. آقاجان! من هر شب با شما خلوت مي كردم، اسم من از ليست خط نخورد؟! من در ضيافت الله و مهماني باشم. آقاجان! شما اسامي را مي نويسيد، دعوت نامه ها را شما بايد بدهيد. ذوالجلال و الاكرام مي فرمايد: مهدي جان! اين دعوت نامه ها را به هر كسي مي خواهي بده ، دست توست! يكي را پاك مي كني، يكي را اضافه مي كني! حجت خدا تو هستي! آقاجان! من هر شب داشتم با شما حرف مي زدم. آقا اسم من خط نخورد؟!
از امشب به بعد اينگونه با آقا حرف بزن! ضجه بزن! بگو كه آقا من را فراموش نكن! وقتي كسي دارد به زيارت مي رود، پيش او مي آيند و مي گويند: ما را يادت نرود! ما آخر آمديم كه در ذهن شما بمانيم. هر شب به آقا بگو: آقاجان ما را يادت نرود!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
1-غررالحكم،ص: 581
2-نجم/ 93
3- الشرح /7
4-بحارالانوار، ج: 74، ص 401، باب: 5
5- غررالحكم، ص: 581، حديث: 4153

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14