شنبه 19 آذر 1390- شماره 20092
عاشورا آينه تمام نماي مبارزه با ظالم
|
|
|
عاشورا آينه تمام نماي مبارزه با ظالم
محمود حيدري آقايي در تحليل و بررسي زمينه ها و شرائط زماني، مكاني، اوضاع سياسي و اجتماعي حادثه ساز عاشورا فهم دقيق و صحيح در گرو زمان شناسي حادثه عاشورا است كه به شناخت گستره و رمزگشايي از رازهاي سر به مهر آن مي انجامد. بهترين اسناد براي نيل به مقصود، كلام حضرت ابي عبدالله(ع) است. حضرت فرمودند: «انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبر معروفها و استمرت حذاء و لم يبق منها الا صبابه كصبابه الاناء و خسيس عيش كالمرعي الوبيل، الاترون ان الحق لايعمل به و الي الباطل لايتناهي عنه» (لهوف/112). امام فرمودند: اي مردم! حوادثي را كه براي ما پيش آمده است مي دانيد، همانا چهره دنيا دگرگون شده، زشتي آن نمايان و نيكي هاي آن پنهان شده است، دنيا با شتاب در حال رفتن است و فقط مقدار كمي به اندازه ته مانده ظرف غذايي از آن باقي مانده است. آيا نمي نگريد كه به حق عمل نمي شود و كسي از باطل نهي نمي كند؟ و نيز فرمودند: «... الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشيطان و تركوا طاعه الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفيء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غير». يعني بدانيد كه ايشان (امويان) طوق بندگي و اطاعت از شيطان را برگردن انداخته، فرمانبرداري از خداي رحمان را وانهادند و فساد را آشكار كردند و احكام را تعطيل و در بيت المال تصرف كردند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كردند و (در اين شرائط) من سزاوار ترينم به اين تغيير. قرآن و تحولات اجتماعي در قانون و قاموس قرآن، تغييرات اجتماعي و انقلاب ها كاملا نظامندند و براساس قاعده علي و معلولي و اسباب و مسببات شكل مي گيرند. اساسا اعتقاد به جبر و تغييرات اجباري مردود و مطرود است. چنان كه قرآن با تأكيدات زياد و به صورت استمرار و نفي دائمي مي فرمايد: «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» (رعد/11) «ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم». (انفال/35) يعني خداوند از سر جبر تغييري را رقم نمي زند تا مردم خودشان دست به تغييرات بزنند. علل و عوامل تحولات اجتماعي با بررسي تحولات و تغييرات اجتماعي و اثبات عدم جبري بودن تغيير، بايد به «عامل و يا عوامل تغيير» بپردازيم. هر قيام و انقلابي بسته به علل و عواملي است در اين مقام در صدد برشمردن آنها نيستيم بلكه به مهم ترين آنها مي پردازيم؛ يكي از مهم ترين عوامل، وجود حاكمان و سياست و عملكرد آنان است. تعابيري چون؛ «الناس علي دين ملوكهم» و نيز «اذا تغير السلطان، تغير الزمان» و همينطور «اذا تغيرت نيه السلطان، تغير الزمان». و نظير اين كه امام حسين(ع) از زبان رسول خدا(ص) فرمودند «من راي سلطانا جانرا مستحلا لحرم الله، ناكثا لعهدالله، مخالفا لسنه رسول الله يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لاقول كان حقا علي الله ان يدخله مداخله» هر كه حاكم ستمگري را ديد كه حرام هاي الهي را حلال كرد و عهد و پيمان با خدا را شكست و مخالفت سنت پيامبر(ص) عمل كرد بر مردم ظلم كرد و با قول و فعل در صدد تغيير برنيايد، سزاوار است خداوند او را با آن ستمگر در يك عذاب داخل كند. از آنجايي كه وظيفه حاكم و خليفه صيانت از دين و احياي سنت و ضمانت اجراي دستورات خداوند است، پس اگر كوتاهي و تعدي از حاكمان صورت پذيرد، اين رويه از رأس هرم به سمت قاعده تنزل كرده و به مردم تسري مي كند و فساد و تباهي همه جا را فرا مي گيرد. اين مثل را در ذهن تداعي مي كند كه: «اگر زباغ رعيت ملك خورد سيبي در آوردند غلامان او درخت از بيخ» آنگاه از كارگزاران و رعيت تحت امر او چه انتظاري است؟! عامل ديگر مردم اند. و نيز در جايي ديگر فرمودند: «الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم، يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون». يعني مردم بردگان دنيايند و دين لقلقه زبانشان است بر مدار معاش مي چرخند و هنگامي كه به بلا و گرفتاري آزموده مي شوند دينداران اندكند. اميرالمؤمنين و امام مجتبي (عليهما السلام) نيز از نامردمان گله ها داشتند و خود كشته جهل و حماقت مردم شدند. «فردا كه بر من و تو بوزد باد مهرگان آنگه شود پديد كه نامرد و مرد كيست» روزگاري اميرالمؤمنين(ع) مردم سست عنصر كاهل وظيفه نشناس را چنين خطاب فرمود: «يا اشباح الرجال و لاالرجال». (خلاصه اش يعني اي نامردان). حضرت سيدالشهداء(ع) نيز فرمود: اي پيروان آل ابي سفيان اگر دين نداريد و از آخرت نمي هراسيد، آزادمرد باشيد. از موضع گيري برخي از ياران رسول خدا(ص) در زمان پيامبر و پس ازاو، اين انحراف و كجي معلوم و شكاف عميق ميان ارزش هاي ديني و مردم با احياي رسوبات جاهلي در ميان جامعه قابل پيش بيني بود چنانكه اين تغيير و تحولات فكري، سياسي- اجتماعي از سوي رسول خدا(ص) پيش گويي شده و فرموده بودند: بعد از شصت سال كساني باشند كه نماز را ضايع و شهوات را پيروي كنند و بزودي كجي و انحراف رخ خواهد داد. در اين فرمايش ملاك هاي ارزشي و ضدارزشي و دگرگوني ناميمون و نامبارك اجتماعي به وضوح روشن است، چنانچه به گواهي قرآن در امت هاي گذشته نيز همين پسرفت و تنزل و انحطاط ديني و اخلاقي رخ داده بود. (مريم/95) چيستي عاشورا؟ لازم است در ادامه بحث به بررسي اين دو عامل «حكام و مردم، و راعي و رعيت» با آشنايي و شناخت عاشورا و معاويه و يزيد و مردم بپردازيم. عاشورا فراتر از كلمات و واژه هاست. عاشورا يك كلمه نيست، يك فرهنگ و يك فرهنگنامه است كه بسياري از كلمات و معاني را در دل خود جاي داده، بسياري از مفاهيم در درون آن متولد شده، گروهي معناي جديدي يافته، كثيري از واژگان در آن رنگ باخته اند و برخي از كلمات و معاني با انتساب به عاشورا حيات ابدي يافتند و جاودانه شدند. آنچه ذيلا از نظرتان مي گذرد امثله اي از بسيار است: عاشورا يعني؛ شور، شعور، شعر، رجز، ايمان، ابهت، فخر، جلال، جمال، اخلاص، وفا، عهد، پيمان، ايثار، توبه، گذشت، ادب، آداب نبرد، شجاعت، شهامت، شهادت، مظلوميت، معصوميت، حنجره، عطش، خون، عشق، غربت، خيمه، خلخال، گوشواره، طفل، زن، حماسه، نوح، نوحه، گريه، شيون، نماز، دعا، عبادت، ذكر، قرآن، تهجد، حجاب، حيا، امر به معروف، نهي از منكر، سيره، سنت، شيعه، محبت، غيرت، صلابت و... كربلاء و عزت. كما اينكه سلسله اي از كلمات و مفاهيم در صحنه عاشورا رنگ باختند و طبل رسوايي شان به صدا درآمد و ابد الآباد ننگ به پيشاني ماندند نظير؛ قدرت، بيعت، ظلم، خدعه، فريب، ترس، سپاه، سياهي لشگر، شمشير، خنجر، نيزه، تير سه شعبه، سنگ، نعل، ني ، قتل صبر، كف، سوت، هلهله، تهمت، غارت، اسارت، خوارج، فتح، تشت، تنور و... كوفه و ذلت. عاشورا تجلي و ظهور آرمان همه انبياء الهي و حركتي انقلابي و ستم ستيز و ظالم سوز و ايثارگرانه و از سر عشق و شور و فناء و فداي خود و همه تعلقات دنيايي براي خدا و حركتي اصلاحي براي تحقق حكومت عدل و عده الهي است. شرط ورود به گودال قتلگاه، سر بريدن نفس دنيا خواه بر سر دو راهي بيعت و ذلت بود. همان كه امام فرمود: «مثلي لايبايع مثله» همچو مني با همچو يزيد بيعت نمي كند. و فرمود «هيهات منا الذله ». امام در مدينه خطاب به مروان در پاسخ براي بيعت با يزيد فرموده بود: «و علي الاسلام السلام اذ بليت الامه براع مثل يزيد» يعني زماني كه امت اسلامي به حاكمي چون يزيد تن دهد بايد فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خداحافظي كرد. زمينه هاي بروز حادثه عاشورا زمينه هاي بروز و ظهور عاشورا به دوران نيم قرن پس از رحلت رسول خدا(ص) و سنگ بدعت هاي كج نهاده به دست حاكمان از آن جمله شخص معاويه برمي گردد. اما مجتبي(ع) فرمودند: «انما الخليفه من سار بسيره رسول الله و عمل بطاعته و ليس الخليفه من دان بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنيا ابا و اما، و ان ادري لعله فتنه لكم و متاع الي حين». اين فرمايش امام حسن(ع) هنگام پذيرش صلح است كه جايگاه خليفه و عملكرد معاويه را براي مردم روشن مي كند و مي فرمايد: همانا خليفه كسي است كه سيره رسول خدا(ص) را انجام داده، طاعت او را بكار بندد، نه آنكه بر جور و ستم باشد و سيره و سنت را تعطيل كند دنيا را پدر و مادر بگيريد و چه مي دانيم شايد (اين صلح) آزمايشي براي شما و متاع اندكي براي معاويه باشد. معاويه در حقي با من به نزاع برخاست كه از آن من بود و من به خاطر صلاح امت و جلوگيري از خونريزي آن را ترك كردم. و نيز از قلت ياران و كثرت شبهات و شايعه پراكني و نيرنگ معاويه سخن رانده اند. امام حسين(ع) فرمودند: «فلعمري، ما الامام الا الحاكم بالكتاب القائم بالقسط، الداين بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله. و السلام» امام در پايان نامه اي خطاب به كوفيان كه جناب مسلم را به آنان معرفي كرده، فرمود: پس قسم به جان خودم، كه امام نيست مگر حكم كننده به قرآن و برپاكننده عدالت و استوار به دين حق و جانش را براي خدا نگه دارد و السلام. (العيون العبري/43) معاويه خلافتي را پي گرفت و استوار كرد كه ويژگي هاي مهمي داشت و شالوده نظام و انديشه سياسي امويان تكيه بر اركاني داشت كه هيچ شباهتي به حكومت پيامبر نداشت و از انديشه ناب سياسي اسلام فرسنگ ها دور بود. انديشه، سياست و استراتژي امويان در يك نگاه كل نگر اينگونه است: 1-اسلام زدايي و تحريف معارف ديني 2-بدعت گذاري 3-حذف اهل بيت(ع) 4-سب و دشنام و ترويج لعن بر امير المؤمنين(ع) 5-كينه و عداوت آنان با آل علي(ع) 6-عوام فريبي و انتساب خويش به رسول خدا(ص) 7-كشتار دسته جمعي مسلمانان و سركوب آنان در شهرها 8-دستگيري، حبس، كشتن چهره هاي درخشان و انقلابي و آگاه و هواداران اهل بيت(ع) 9-محروم كردن شيعيان از مناصب سياسي و حقوق اجتماعي و اقتصادي 01-ترويج فرهنگ جبر و سكوت و تسليم 11-انحصارطلبي سياسي 21-غارت بيت المال و صرف آن در راه منافع و اميال شخصي 31-اشاعه فساد و فحشا و ترويج شراب و شهوت و قمار 41-احياي سنت هاي جاهلي و رجعت به اشرافيت قبيلگي جاهليت 51- احياي عصبيت هاي قومي و مفاخرات قبيلگي 61-تاسيس سلطنت عربي به جاي خلافت اسلامي 71-پي ريزي خلافت موروثي و جانشيني يزيد 81-بيعت گرفتن اجباري از مردم و سران قبايل براي يزيد 91-بكار گماردن عناصر نالايق و فاسد تنها به دليل اموي بودن 02-حيله گري و تزوير و تبليغات دروغين 12-جعل حديث و فضيلت تراشي براي برخي از صحابه. 22-تجمل گرايي آنچه گذشت بازتاب مهمي در جامعه اسلامي داشت و از سوي اندكي از خواص در حجاز و مدينه مورد اعتراض واقع شد. برخي از مخالفان و معترضين به سياست ها و عملكردهاي معاويه و امويان را كشتند و از مواضع خود بازنگشتند، بلكه بر آن پاي فشردند. امام طي نامه اي اعتراض آميز به معاويه، برخي از عملكردهاي وي را نكوهيده و به سختي سرزنش كرد كشتن حجر بن عدي و عمرو بن حمق خزاعي و استلحاق زياد و انتساب فرزندي وي به ابي سفيان از آن جمله است. (فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)/ 682- 092) و نيز در استخلاف و جانشيني يزيد سخت و مكرر اعتراض كرده، خصوصيات اخلاقي زشت وي را برشمرد. (پيشين، و فرهنگ/ 292) حتي در مجلسي در پاسخ معاويه برتري خود را بر يزيد يادآور شده و پيشنهاد نامزدي خويش را براي خلافت پس از معاويه، مطرح مي كنند، كه معاويه نپذيرفت و اصرار بر بيعت گرفتن براي يزيد داشت. (فرهنگ/ 792-892) در جايي ديگر معاويه، امام را به خاطر ازدواج حضرت با كنيزش سرزنش كرد. امام فرمود: كنيزم را آزاد كردم براساس سنت رسول خدا(ص) با او ازدواج كردم، و بدان هيچ شرافتي از شرافت رسول خدا(ص) و هيچ پيوندي از پيوند با او برتر نيست و... پس بر هيچ مسلماني، هيچ گونه سرزنشي جز در گناه نيست و سرزنش تو، فقط جاهليت (و فرهنگي جاهلي) است. (فرهنگ/ 382 و 482) صراحت لهجه امام در پاسخ معاويه و اعتراض به او از اين قرار است. معاويه در همان سالي كه حجر بن عدي و ياران او را كشت، حج كرد و امام را ديد و گفت: آيا با خبر شدي با حجر و ياران او و شيعيان پدرت چه كرديم؟ امام فرمود: با آنان چه كردي؟ گفت: آنان را كشتيم و كفن پوشانديم و نمازشان گزارديم. امام حسين(ع) خنديد و فرمود: اي معاويه! آنان خصم تواند؛ ولي ما اگر پيروان تو را بكشيم، آنان را كفن نمي پوشانيم و نماز نگزاريم و دفن نكنيم (كه مسلمان نيستند). (فرهنگ/ 682) مشروعيت و مقبوليت سلطنت امويان دو استراتژي مهم و اساسي خلافت اموي عبارت بود از جعل مشروعيت و تحميل مقبوليت؛ به اين معني كه معاويه كه خود و امويان را تنها خويشان و اقرباي رسول خدا(ص) معرفي كرده بود، سابقه صحابي بودنش گرچه اندك بود و نيز مردم را به دليل قرابت قريبه به پيامبر و با استناد به حق خلافت براي قريش، متقاعد و رقباي غيرقريشي را حذف كرد و با ترويج اعتقاد به جبر، خلافت را عطيه الهي پنداشته و هواداران اموي و شاعران مديحه سراي آنان با تبليغات گسترده براي حاكم، جايگاه خليفه اللهي ترسيم كرده و براي حاكم هاله اي از جلالت و قداست ساخته و اعتراض و مخالفت با آن را حرام و مستوجب عقاب دانسته، مردم را به سكوت و تسليم مجبور مي كردند. جبريگري در خلافت يعني خدايي بودن حكومت امويان و خويشتن را اوصياي خداوند بر بندگان و اولياي او در زمين پنداشتند. آنان به اراده خداوند حكم مي رانند و به خواست و مشيت او در امور دخل و تصرف مي كردند. اين بن مايه انديشه سياسي در مشروعيت بخشي به خلافتي بود كه بر تزوير استوار گشته بود. معاويه خود را خونخواه عثمان خواند و خلافت را سهم الارث خويش از ماترك عثمان دانسته، مي گفت عثمان با رأي شورا به خلافت رسيد و همان خلافت به من منتقل شد. او در يكي از سخنراني هايش براي مردم مدينه، اعتراف كرد كه «وي از طريق انتخاب امت و اجماع و پذيرش و رضايت آنان به مقام خلافت نرسيده بلكه در اين راه به جنگ متوسل شده تا آن را به چنگ آورده است.» او گفته است: «به خدا سوگند من خلافت را با ميل و رضايت شما به دست نياوردم، بلكه در راه به دست آوردنش با شمشيرم با شما جنگيدم». او مردم را با تهديد، تطميع، تحقير، تحمير، و با استبداد و استثمار و با ضرب زر و زور و حربه كارساز تزوير و فريب و تبليغات گسترده و عوام فريبي به سكوت و تسليم مجبور كرده و مخالفان را از سر راه برمي داشت. طوري كار كرده بود كه مردم اطاعت از خليفه را بر خود لازم و مخالفت با او را حرام و حتي خاطي را مهدور الدم مي دانستند. اين همان تحميل مقبوليت خلافت بر مردم است. قيام و نهضت حسيني؛ چگونه، از كي و از كجا؟ در شرايط موجود- پس از انعقاد قرارداد صلح و آغاز خلافت اموي به صورت رسمي- احتمال تغيير و احتمال اثربخشي و پيروزي بر جريان حاكم و براندازي طاغوت چه ميزان اميدبخش است؟ آيا به صرف اين احتمالات ضعيف مي توان علم مبارزه را برافراشت؟ روي چه ميزان از مردم ايالات و ولايات مي توان حساب كرد؟ بايد شرايط جديدي را انتظار داشت. با مرگ معاويه و روي كار آمدن يزيد كه طبل بي كفايتي و بي لياقتي و فسق و فجورش نواخته شده و طشت بي لياقتي اش از بام افتاده بود و عدم مقبوليت او نزد مردم، اين همان شرايط جديد بود. امام در پاسخ نامه معاويه نوشت: تو در نامه خود آورده اي «اين امت را به آشوب و فتنه بر مگردان» من براي اين امت، فتنه اي بزرگتر از فرمانروايي تو بر آنان، سراغ ندارم و آورده اي كه: «در كار و انديشه خود و دين خود و امت محمد(ص) باش.» به خدا سوگند! من هيچ كاري را برتر از پيكار با تو، نمي شناسم؛ اگر آن را انجام دهم، براي تقرب به خداست و اگر انجام نداده ام، براي دينم از خدا آمرزش مي طلبم. (فرهنگ/ 092) امام به هر دو عامل تغيير پيش گفته توجه داشته و هم حاكم را مذمت كرده و منقصتش را فاش مي كرد و هم مردم را ارج نهاده و به دعوتشان توجه مي شود. حركتي كه از مدينه پيش و پس از مرگ معاويه شروع مي شود و از حجاز تا عراق گسترده مي شود و امام در راه عراق است كه باز مردمي كه در بيعت امام بودند جا زدند و به گفته فرزدق آناني كه دلهايشان با امام بود شمشير بر امام كشيدند و اين تغيير سياسي، اجتماعي را جوري ديگر رقم زدند و حادثه عاشورا بوجود آمد. امام در سخناني كه آورديم حاكم و حكومت اموي را تخطئه فرمودند و عدم شايستگي بر تصدي امور مسلمانان را آشكارا فرياد زدند و مردمي را كه با مرگ معاويه فرصت را مناسب براي بيعت با امام مي ديدند اجابت فرمودند. اما دست خيانت و بيعت شكني و عافيت طلبي نااهلان و قهر و غلبه امويان ورق را برگرداند و شد آنچه نبايد مي شد. امام فرموده بود من براي امر به معروف و نهي از منكر و احياء و اجراي سنت رسول خدا(ص) و شيوه اميرالمؤمنين علي(ع) قيام كردم و سپس فرمودند: هر كه جان بر كف و سرباز است با من همراه شود و «هر كه ندارد هواي ما- ره گيرد برون رود از كربلاي ما». ديديم كه يارانش چه پاسخ دادند و امثال نافع بن هلال گفت: «والله ما كرهنا لقاء ربنا و انا علي نياتنا و بصائرنا نوالي من والاك و نعادي من عاداك.» (لهوف/ 211) به خدا سوگند؛ ما از مرگ ناخرسند نيستيم و همانا بر نيت هايمان و بصيرت و آگاهي هايمان هر كه را كه دوست شما باشد دوست داريم و هر كه را دشمن شما باشد دشمن مي داريم. پايه و مايه نهضت عاشورا بر بصيرت اهالي ايمان و بي بصيرتي سست عنصران است. امام هدف را معلوم و نشانه گذاري كرده بود و فرموده بود در چنين شرايطي «ليرغب المؤمن في لقاءالله محقا، فاني لااري الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برما» (لهوف/ 211) واجب است كه مؤمن (در چنين شرايطي) با جان و دل مشتاق ديدار پروردگارش باشد، همانا كه من مرگ را سعادت و زندگي با ظالمان را جز خواري و ذلت نمي دانم. آثار و پيامدهاي اين نهضت از همان ظهر عاشورا نمايان شد و امام حسين(ع) با كشته شدن، احياء بلكه جاودانه شد و اين شعر تداعي مي شود كه؛ آينه گر بشكند صدها چو خود آيينه است خرد گشتن را نباشد هيچ ملال بر آينه سنگ را سازش چرا؟! چون عاقبت آيينه است.
|
|
|