(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 13 دی 1390- شماره 20112

شاخص علماي عامل
آموزه هاي نبوي
منع شدگان از معاشرت
مناجات عارفان
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 29
تأثير محيطهاي شغلي در سازندگي و تخريب انسان
ايثار، راهي براي دست يابي به مقام احسان



شاخص علماي عامل

قال الباقر(ع): لايكون العبد عالما حتي لايكون حاسداً لمن فوقه و لامحقرا لمن دونه.
امام باقر(ع) فرمود: هيچ بنده اي عالم و با خرد نمي باشد تا اينكه به مافوق و بالادست خود حسادت نورزد و زير دست خود را حقير و كوچك نشمارد.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-بحارالانوار، ج75، ص 173

 



آموزه هاي نبوي

پيامبر اعظم (ص) به معاذبن جبل فرمود: اي معاذ! تو را سفارش مي كنم به تقوي الهي و راست گويي، و وفاي به عهد و به دادن امانت و دوري از خيانت، و گفتار نرم و سخن خوش، و سلام كردن، و رعايت حق همسايه، و ترحم و مهرباني با يتيمان، و خوش كرداري، و كوتاهي آرزو، علاقه به سراي جاويد آخرت، و ترس و هراس از حساب و كتاب و حساب رسي، و ملازمت با ايمان، و تدبر و فهم و انديشه در قرآن و فرو بردن خشم و غيض و تواضع و فروتني ...
و فرمود: اي معاذ! مبادا مسلماني را دشنام دهي يا از معصيت كاري پيروي كني، و يا از امام و حاكم عادلي سرپيچي و نافرماني نمايي، و يا راست گويي را تكذيب كني، و يا دروغگويي را تصديق نمايي. كنار هر سنگ و درختي(و يا هركجا) كه هستي به ياد پروردگار خود باش، براي هر لغزش و گناهي توبه و استغفار كن، چه آن لغزش و خطا مخفيانه باشد و چه آشكار و علني.
1-بحارالانوار، ج 74، ص 127

 



منع شدگان از معاشرت

پرسش: از آنجا كه محيط رفاقتي يكي از عوامل مهم تكوين شخصيت هر انساني به حساب مي آيد و تأثير مستقيم بر افكار و اخلاق دارد، آموزه هاي وحياني چه كساني را از شموليت اين رفاقت و معاشرت منع مي كند ؟ لطفا به نحو اجمال پاسخ دهيد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن تأكيد بر مقوله رنگ پذيري انسانها از يكديگر به نحو اجمال به منع شدگان از منظر آموزه هاي اسلامي شامل: 1- كافران يا اهل ذمه 2- ظالمان و ستمگران 3- فرومايگان اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
4- فاجران
فاجر يعني افرادي كه بد كار هستند و معاشرت با اين گونه افراد نيز مذمت شده است كه پيامبر گرامي(ص) در توصيف چنين افرادي فرموده اند: «والفاجر خس لئيم» فاجر فرومايه و فريبكار است و از خودش گناه و آلودگي در اجتماع بوجود مي آورد.
5- فاسقان
فاسق كسي است كه از راه راست منحرف گشته و به احكام الهي بي تفاوت است و كسي است كه احكام و دستورات الهي را ناديده گرفته يعني شخصي پست و فرومايه كه تنها به دنبال منافع خويش بوده و اگر نفعي از كسي به او برسد دوستي مي كند و اگر شخص ثالثي منفعتش بيشتر از او باشد دوستي قبلي را فداي آن مي كند. حضرت رسول اكرم(ص) در روايتي مبارزه با اين گونه افراد را جزء جهاد قلمداد نموده و مي فرمايند: «الجهاد اربع: الامر بالمعروف و النهي عن المنكر و الصدق في مواطن و شنأن الفاسق» جهاد چهارقسم است: امر به معروف و نهي از منكر و راستي در موقع صبر و تنفر از فاسق. (نهج الفصاحه، ص 281) در توصيه هاي امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است كه با اين سه دسته مصاحبت مكن، با آنان به بحث و سخن مپرداز، رفيق راهشان مشو: با آدم فاسق و بدكار كه تورا به لقمه اي و يا كمتر از آن خواهد فروخت...
6- بخيلان
خداي متعال در سوره مائده آيه 37 در مورد بخيلان مي فرمايد: «متكبران فخرفروش» كساني هستند كه بخل مي ورزند و مردم را به بخل فرمان مي دهند و آنچه را كه خدا از فضل خود به آنان داده است پنهان مي كنند. ما براي كافران عذاب خواركننده اي آماده ساختيم.
علي(ع) در مورد بخيل مي فرمايد: «ليس لبخيل حبيب» بخيل را دوستي نيست. در توصيه هاي امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است: با اين سه دسته مصاحبت مكن، با آنان به بحث و سخن مپرداز، رفيق راهشان مشو: 1- با دروغگو 2- با ادم فاسق 3- با بخيل كه چون به ثروتش نياز داشته باشي رسوايت كند. فرد بخيل و تنگ نظر از تو مي گيرد اما چيزي به تو پس نمي دهد.
7- احمق ها
شخص احمق و بي خرد مي خواهد به تو سود رساند ولي ضرر مي رساند. در آموزه هاي اسلامي ما را از دوستي با شخص احمق برحذر داشته اند، چرا كه نفع او ضرر براي ما است. شخص احمق ممكن است كه در ابعاد مختلف حماقت و بي خردي نشان دهد نه اين كه آثار بي عقلي به وضوح در او نمايان باشد. (زيرا ما طبيعتاً از اشخاصي كه به وضوح احمق هستند پرهيز مي كنيم.) احمق و بي خرد به كسي مي گويند كه در جنبه هايي از شؤون زندگي خويش عقل و درايت از خود نشان نمي دهد و كارهايش عاقلانه و شايسته نيست.
پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد: «اياك و مصاحبه الاحمق فانه يريدان ينفعك فيضرك» از مصاحبت با احمق بگريز كه او مي خواهد به تو نفع رساند. در عوض ضرر مي رساند. (نهج الفصاحه، ص 204)
آن حضرت همچنين در اين زمينه مي فرمايد: «اياك و قرين السوء فانك به تعرف» از ياد بد بپرهيز كه تو به وسيله او شناخته مي شوي. (همان، ص 307)
ادامه دارد

 



مناجات عارفان

بارخدايا! آيا شود كه اين دل محجوب و اين قلب منكوس را به خود آري و اين غافل فرورفته در ظلمات طبيعت را به عالم نور كشاني، و بتهاي دل را به دست قدرت خود درهم شكني، و غبار تن را از پيش چشم فروريزي؟
بارالها! ما به امانت تو خيانت كرديم، و فطرت الله را به تصرف شيطان پليد داديم، و از فطرت الهيه محجوب شديم، و ترسم كه كم كم، با اين سير طبيعي و سلوك شيطاني، از فطرت الهي يكسره بيرون آييم، و خانه را يكجا به تصرف شيطان و جنود آن و جهل و جنود آن دهيم.
پروردگارا! تو خود از ما دستگيري كن! ما طاقت مقاومت نداريم، مگر لطف تو دستي گيرد. انك ذوالفضل العظيم. (1)
1- شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)، ص 86

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 29
تأثير محيطهاي شغلي در سازندگي و تخريب انسان

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن بود. انسان به طور معمول و غالب در چهار محيط خانوادگي، آموزشي تحصيلي، رفاقتي و شغلي روش مي گيرد. گفتيم كه سومين محيط، يعني محيط رفاقتي قوي تر و اثرگذارتر از محيط هاي ديگر است و بحث ما به چهارمين محيط، يعني محيط شغلي رسيد.
در باب محيط شغلي براي انسان در سه رابطه بحث مي شود. يك؛ نفس شغل، دو؛ محيطي كه در آن كار مي كند، سه؛ روابطي كه با افراد نسبت به آن كار پيدا مي كند.
در خصوص نفس شغل عرض شد كه اگرچه بعضي از شغل ها حرام نيستند و از نظر شرعي، نسبت به آنها نهي الزامي نيست، اما ممكن است در بعدي از ابعاد انسان اثر سوء داشته باشند. در قالب اصطلاح فقهي مي گويند نهي تنزيهي شده و كراهت دارد. رواياتي هم در باب شغل هايي كه بر انسان اثر تخريبي دارد و موجب تضعيف بعد انساني انسان يا بعد معنوي او مي شود مطرح شده است كه نمونه هايش در جلسه گذشته مطرح شد.
محيط هاي شغلي سازنده
1. فضاي باز و سير آفاق
شغل هايي داريم كه نقش سازندگي براي انسان دارد؛ انبياي ما شغل زراعت را انتخاب مي كردند. روايت از امام صادق(ع) است كه فرمودند: «و ما في الاعمال شيء احب الي الله من الزراعه و ما بعث الله نبياً الا زراعاً الا ادريس فانه كان خياطا» (وسايل الشيعه/ 71/14) هيچ شغلي در ميان شغلها بهتر از كشاورزي نيست و خدا هيچ پيامبري مبعوث نكرد مگر آنكه كشاورز بود جز ادريس پيامبر كه او خياط بود.
بحث بعدي بخش دوم يعني محيطي كه انسان در آن شاغل است. در باب اثرگذاري محيط روي انسان، بحث مفصلي وجود دارد، اما من اشاره مي كنم و مي گذرم. هر محيطي كه انسان در آن باشد، هم نقش سازندگي و هم نقش تخريبي دارد. هيچ ارتباطي هم با كار انسان ندارد. ممكن است شغل تو خوب باشد اما محيطي كه داري در آن كار مي كني، خوب نباشد.
مثلا در مورد نقش سازندگي شغل زراعت، همين روايتي است كه حضرت فرمودند: «ما بعث الله نبياً الا زراعاً» انبيا زراعت مي كردند. شما اگر برويد در تاريخ انبيا نگاه كنيد، مي بينيد كه اكثر انبيا چوپان بودند، هم زراعت مي كردند و هم چوپاني؛ يعني بيابان گرد بودند. تا به حال فكر كرديد كه چرا اينها سر به بيابان گذاشته بودند؟ پيغمبر اكرم ما هم وقت نزول وحي، تنها، در غار حراء بودند. مثال مي زنم كه كمي ذهن هايتان را آماده كنم. خود پيغمبر هم چوپاني مي كرد.
بيابان، محيطي سازنده
چرا انبيا شغل زراعت و چوپاني را انجام مي دادند؟ چون محيط اين شغل ها يك محيط زنده كننده بعد معنوي انسان است. من در باب زراعت راجع به نفس شغل بحث كردم، اما حالا راجع به نفس شغل نيست، اينها را با هم تفكيك كنيد. ظاهراً زراعت در بيابان است، كسي كه در حياط خانه يا پشت بامش زراعت نمي كند. چوپاني هم همين طور است، در خيابان ها چوپاني نمي كنند، هيچ وقت گله حيوانات را در خيابان هاي شهر نمي آورند. محيط بيابان براي انبيا نقش سازندگي داشته است.
ما در باب بعد معرفتي مان يك سير داريم كه بايد در آن قدم گذاشت و پيش رفت. من همان تعبير قرآني را مي گويم. سيري داريم كه اين سير، سطح معرفتي انسان را بالا مي برد، اين سير هم با مشاهده است. تعبيري در آيه شريفه است كه مي فرمايد: «سنريهم آياتنا في الافاق و في أنفسهم حتي يتبين لهم انه الحق» (فصلت/35) بزرگان اين تعبير قرآني را در قالب اصطلاح مي ريزند و مي گويند: سير آفاقي و سير انفسي. سير آفاقي همين محيط هايي است كه گفتيم اثر سازندگي دارند و اينها شهود است. قرآن سير در آفاق را قبل از انفس مي آورد و مي گويد ما آيات خود را نشان مي دهيم، پس مسئله شهود مطرح است.
در باب تربيت، هم مسئله ديداري، هم گفتاري و هم شنيداري است. در اينجا بحث ديداري است. خداوند در بيابان ها، دارد در بعد ديداري و در بعد معنوي، پيامبرش را پرورش مي دهد. در بيابان زخارف و جاذبه هاي مادي نيست كه من را به خودش جلب كند، منطقه اي آرام كه هيچ رابطه اي با مظاهر ماديت ندارد، چشم انسان دارد مي بيند. انسان در اين محيط، به خصوص در شب هايش كه نگاه مي كند، پي به عظمت خالقش مي برد.
پيغمبرها راه مي افتادند در بيابان ها چوپاني مي كردند، خودشان را در بعد معرفتي تربيت مي كردند. سير آفاقي داشتند. انتخاب اين شغل، براي سير آفاقي آنهاست از مظاهر دنيايي و مادي و از جلوات ماديت منقطع مي شدند. كوه را نگاه مي كردند، آسمان را نگاه مي كردند، هر جا را نگاه مي كردند، مي گفتند: «جل الخالق»، «العظمه لله»؛ اين محيط شغلي براي شخص سازنده است.
2. محيط زندگي و محدوديت هاي تربيتي
در مقابل آن محيطي قرار دارد كه در آن مظاهر شيطاني است. يعني آن بعد شيطاني من را تحريك و زنده مي كند. شغلم بد نيست، محيط شغلي ام بد است. اين محيط، روي انسان نقش دارد. دقيقا در معارف ما اينها آمده است. من به عنوان نمونه عرض مي كنم كه ما هم از نظر محيط شغلي و هم از نظر شهري در انتخاب شهر، به رواياتي برخورد مي كنيم كه عجيب است. ما رواياتي داريم كه از سعادت شخص اين است كه شغل او در شهر خودش باشد. روايت از زين العابدين(ع) است: «قال علي بن الحسين: ان من سعاده المرء ان يكون متجره في بلده و يكون خلطاؤه صالحين و يكون له ولد يستعين بهم»(كافي/5/752) از سعادت فرد اين است كه محل كسب و كارش در شهر خودش بوده و با نيكان رفت و آمد داشته باشد و فرزنداني داشته باشد كه كمك كارش باشند.
به طور غالب اين طور است كه اگر انسان در همان محيطي كه زندگي كرده است، شغل او باشد، يك سنخ تقيدات است. گاهي تقيدات انسان در ارتباط با اعتقادات ديني اش است، گاهي نه خيلي متدين نيست، اما در آن محيط، حساب آبرويش را مي كند. يك سنخ از خلاف كاري ها را نمي كند براي اينكه از محيط زندگي اش شرم مي كند. اگر شغلش در محيط زندگي اش باشد، يك سنخ خلاف كاري را نمي كند، اين قيد و بندها وجود دارد.
اگر از اين محيط به يك محيط ديگر رود بالاخره همان هواهاي نفساني، همان ابعاد حيواني در او وجود دارد. مي شود مثل يك مرغ از قفس آزاد شده، خصوصا اگر محيط هم خراب باشد. ممكن است كه هر خلافي را مرتكب شود كه اگر در شهر و محله خود بود، هيچ گاه مرتكب آنها نمي شد.
اين نكته كه عرض مي كنم علاوه بر اينكه در محيط شغلي هست در محيط تحصيلي هم هست. اين از ظرائف معارف ما است كه فرد از محيط خانوادگي اش به محيط ديگر نرود. آنجا كه رفت خلاف كردن، برايش آسان مي شود. اين جابه جايي ها نقش تخريبي دارد. آن محيط بيابان، آنجا نقش سازندگي بود، بعد معرفتي را بالا مي برد، اينجا ببين چه كار دارد مي كند؟!
پس از سعادت شخص اين است كه كارش در شهر خودش باشد و از شهر خودش بيرون نرود. آيا مي توان هر كس را به هر جا فرستاد؟ مي دانيد اين كارها منشأ فساد است؟ برخي افراد از معارف ديني بي خبر هستند و با اين كارهايشان جامعه را هم به فساد مي كشند. «قال ابو عبدالله: ثلاثه من السعاده الزوجه المواتيه و الاولاد البارون و الرجل يرزق معيشته ببلده يغدو الي اهله و يروح»(كافي/5/852) سه چيز مايه خوشبختي است؛ همسر همراه، فرزندان نيكوكار و شغلي كه در شهر فرد باشد و فرد پس از كار، نزد خانواده اش رفته و با آنها خوش باشد. چنين شخصي، صبح ها چشمش در خانواده اش باز مي كند و بعد به سر كار مي رود. شب هم سر خانه و زندگي اش برمي گردد. آيا باز هم ممكن است خطا كند و به بيراهه برود؟
بعضي ها مي گويند: اسم فرزندم براي كار يا تحصيل، در فلان جا درآمده است؛ چه كار كنيم؟ گويا از اين معارف، دور هستند. بگذار سرخانه و زندگي اش باشد. حداقل اين است كه آن حجب و حيايي كه در منطقه خودش هست، مانع مي شود كه يك سنخ كارهاي خطا را براي حفظ آبرويش انجام دهد. همين خوب است كه با اين كار، پرده حيا را ندرد.
اگر او از شهرش برود و برگردد، ديگر آدم سابق نيست. عين مرغ از قفس پريده است. همين منطقه شهر خودش، برايش يك قفس است. اينجا ملاحظه مي كند، اما اگر رفت جاي ديگر، ملاحظه نمي كند، بعد هم پرده دري مي كند، مگر مي شود به اين زودي درستش كرد. خراب كردن آسان است، ساختن خيلي سخت است. لذا ما مي بينيم در روايت، فقط محيط را مي گويد، آن هم محيطي كه انسان مي خواهد در آن محيط با مسائل ماديت روبرو شود.
3- محيط فريفته شدن نسبت به مظاهر دنيا
بحث ما درباره محيط شغلي است. خيلي بايد مراقبت شود كه محيط شغلي جلوات ماديت زيادي نداشته باشد و انسان را فريب ندهد. محيط كاري، شما را فريب ندهد و - نعوذبالله- ريشه هاي رذايل اخلاقي را در شما زنده نكند، زياده طلبي نياورد، حرص و آز نياورد.
بازارها، جولانگاه شيطان
به تعبيري كه در روايات است، در محل كسب كه جايي است كه انسان پول درمي آورد، عوامل شيطاني براي تحريك ابعاد شيطاني انسان فراهم است؛ حواست را بايد در اين محيط جمع كني! من به كسب كاري ندارم، در مورد محيط كسب بحث مي كنم.
ما در باب محيط كسب، روايات متعدده داريم. به عنوان نمونه روايتي است از پيغمبر كه فرمودند: «قال رسول الله: شر بقاع الارض الاسواق» شرترين جا در ميان نقاط زمين، مركزي است كه مي خواهي با مسائل مادي روبه رو شوي و مال به دست بياوري. «و هي ميدان ابليس» و اين قطعه جولانگاه شيطان است. «يغدو برايته و يضع كرسيه و يبث دريته» اينجا شيطان مي آيد و كرسي اش را مي گذارد و بعد هم بچه هايش را در محيط پراكنده مي كند. بعد هم هر كسي را متناسب با خودش فريب مي دهد؛ يكي كم مي گذارد، يكي دروغ مي گويد و... «فبين مطفف في قفيز او سارق في ذراع او كاذب في سلعه » (وسايل/ 17/ 864) همه طور كلك مي زند براي اين كه پول دربياورد.
پاداش يك سبحان الله در بازار
باز روايتي ديگر از پيغمبر اكرم است كه فرمودند: «السوق دار سهو و غفله» محل كسب، جايي است كه آدم در آن غفلت مي كند، «فمن سبح فيها تسبيحه كتب له بها الف الف حسنه» اگر انسان در اين محيط، يك سبحان الله بگويد، يك ميليون حسنه برايش نوشته مي شود. يعني اگر آدم به جايي برود كه مظاهر ماديت او را جذب مي كند و از خدا بي خبر مي شود و به ياد خدا باشد بسيار ارزش دارد.
«محيط»، اين كار را مي كند. اينجا بحث شغل نيست. فرق بگذاريد! جاذبه محيط ماديت، انسان را مي سازد و تخريب مي كند. همين يك تسبيح كه يك ميليون به حساب مي آيد، براي اين است كه اين يك تسبيح بسيار ارزنده است، چون ديگر از خدا غافل نشده است، محيط نمي تواند بعد معنوي او را تخريب كند. حتي علي(ع) در عهد نامه اي كه به مالك اشتر مي نويسد، همين مطالب را توضيح مي دهد.

 



ايثار، راهي براي دست يابي به مقام احسان

اميرحسين فروزنده
زندگي اجتماعي در چارچوب قوانين سامان مي يابد. فقه اصغر در اسلام مديريت اين بخش را به عهده دارد؛ اما سبك زندگي در اسلام تنها در چارچوب فقه اصغر سامان نمي يابد، بلكه اين فقه اكبر است كه به فقه اصغر معنا مي بخشد و ضمانت اجرايي آن را به عهده مي گيرد.
البته اين بدان معنا نيست كه نقش فقه اصغر را در كمال رساني ناديده بگيريم؛ زيرا آن چه در فقه اصغر به عنوان احكام و قوانين بيان شده و به عنوان شريعت از آن ياد مي شود، بستر و زمينه ساز دست يابي انسان به كمالاتي است كه در فقه اكبر جست وجو مي شود. از اين رو فقه اصغر و شريعت را به عنوان طريقه دست يابي و رسيدن به حقيقتي دانسته اند كه در فقه اكبر مطرح مي شود.
نويسنده در اين نوشتار بر آن است تا نقش ايثار و ايثارگري را در رسيدن انسان به كمالات مطلق و متاله و رباني شدن براساس آموزه هاي قرآني بيان كند.
رباني شدن از طريق شريعت
فلسفه آفرينش انسان، متاله و رباني شدن و قرار گرفتن در مقام خلافت الهي و پذيرش مسئوليت مظهريت در ربوبيت است؛ از اين رو خداوند همه اسماء و صفات كمالي خود را در آدمي سرشته است تا انسان با فعليت بخشي به اين اسماء و صفات و خدايي شدن، بتواند مظهر ربوبيت الهي گردد و در مقام خلافت الهي هستي را مديريت و پروردگاري كند. (بقره، آيات 30 و 31)
براساس آموزه هاي قرآني، هر آنچه از خداوند و ذات او مي دانيم، به سبب ظهوري است كه در انسان پديدار شده است؛ چرا كه خداوند انسان را بر صورت صفات و اسماي خويش آفريده است و هر انساني با مراجعه به ذات خويش بر اين صفات و اسماي كمالي خداوند آگاهي مي يابد و بر خداوندگاري و پروردگاري خداوند گواهي مي دهد.
هر چند كه انسان هرگز به كنه ذات الهي نمي رسد، ولي همه مراتب ظهوري خداوند را حتي در مقام هويت درمي يابد و مي تواند بنده و عبد اين مقام و ظهور هويت شود؛ چنان كه خداوند در توصيف حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي(ص) مي فرمايد كه او در مقام «عبده» بود كه به اسراء و معراج رفت (اسراء، آيه 1) و در مقام «تدلي و تدني در قاب قوسين او ادني» نشست. (نجم، آيات 7 تا 9)
هر انساني خداوند را چنان توصيف مي كند كه آن اسماء و صفات خداوندي را در خود ظهور داده باشد. از آن جايي كه مخلصان (به فتح لام) همه اسما و صفات الهي را در خود ظهور بخشيده اند، مي توانند به توصيف كامل خداوند بپردازند و صفاتي كه ايشان بيان مي كنند همان صفات لايق و شايسته خداوندي است. لذا خداوند خود را از همه صفاتي كه غير مخلصان بيان مي كنند پاك و مبرا مي داند و تنها خود را شايسته همان صفاتي مي داند كه مخلصان در مقام توصيف مي گويند: سبحان الله عما يصفون ألا عبادالله المخلصين (صافات، آيات 159 و 160)
در ميان مخلصان نيز كامل ترين ايشان همان چهارده معصوم(ع) هستند كه نه تنها تمام اسماء و صفات الهي را در خود ظهور بخشيده بلكه در مقام ظهور به تماميت آن رسيده و تماميت را در كمال احراز كرده اند. از اين رو در مقام عبده و ظهور نخستين نشسته اند و از ظهور هويت سخن به ميان مي آورند به گونه اي كه هيچ موجودي در تقرب به خداوند به پاي ايشان نمي رسد.
همين ظهور تماميت در كماليت است كه چهارده معصوم(ع) را اسوه مطلق قرار داده و خداوند بي هيچ استثنا و اما و اگري ايشان را اسوه كمال معرفي مي كند. (احزاب، آيه 21) اما نسبت به ديگران حتي حضرت ابراهيم(ع) از پيامبران اولوالعزم خويش قايل به استثنا و اما و اگر مي شود. (ممتحنه، آيه4)
از آن جايي كه چهارده معصوم(ع) نفس پيامبر(ص) هستند (آل عمران، آيه61) ايشان هر آنچه مي گويند بيانگر مقام هويت الهي است؛ زيرا در شناخت خداوند به تماميت كمال رسيده اند و هر آنچه از مقام ظهوري خداوند هست، ايشان مي دانند و در خود ظهور داده اند.
براساس آموزه هاي قرآني، براي رسيدن به اين كمال در ظهور اسماي الهي مي بايست راه اين اسوه هاي كامل را پيمود كه همان طريقت شريعت اسلام است. پس هر كسي بخواهد به مقام متاله و رباني شدن برسد مي بايست چهارده معصوم(ع) را اسوه زندگي خويش قرار دهد كه در نام اسلام خلاصه شده است. ايمان به اسلام به معناي پذيرش سبك زندگي معصومان(ع) است كه در قالب شريعت اسلام معنا و مفهوم يافته است. براين اساس مي توان گفت كه تنها راه رسيدن به كمال مطلق و تقرب به خداوند و متاله و رباني شدن، اطاعت از معصومان و اجراي سبك زندگي ايشان به عنوان اسوه هاي كاملي است كه در كمال به تماميت رسيده اند.
فقه اصغر و اكبر، راهنماي عام و خاص
عمل به محتواي توضيح المسايل به عنوان فقه زندگي اجتماعي، در حقيقت عمل به فقه اصغر است. فقه اصغر به ما كمك مي كند در جامعه، به عنوان انساني معتدل زندگي كنيم. بخش اعظم فقه اصغر قابل اجرا از سوي همگان است حتي اگر قايل به اسلام و مؤمن بدان نباشند؛ زيرا فقه زندگي است و آن را مي توان همانند قوانين عقلاني و يا انساني دانست كه در مقام ساماندهي به زندگي دنيوي و حدود و ثغور تعاملات اجتماعي مردم مي باشد.
برخي از كساني كه به كشورهاي غربي رفته و قوانين آنجا را مي بينند بر اين باورند كه فقه اصغر يا آنچه در رساله هاي توضيح المسايل آمده در آن جا به خوبي اجرا مي شود و در حقيقت اسلام در آنجا بيشتر نمودو تجلي دارد هرچند كه مسلماني ديده نمي شود؛ زيرا فقه اصغر در حقيقت فقه زندگي براساس قوانين و حقوق است.
اما فقه اصغر جنبه ديگري دارد كه مرتبط با فقه اكبر است. اين جنبه از فقه اصغر است كه به رفتارهاي مسلمانان معناي عبادي مي بخشد و آن را پله اي براي رسيدن به مقام تقرب الهي قرار مي دهد. در فقه اصغر مسأله اي به نام نيت نيز وجود دارد كه ماهيت عمل را تغيير مي دهد.
در حقيقت در جايي كه به فقه اصغر تنها به عنوان يك قانون مفيد و سازنده اجتماعي نگريسته مي شود، تنها حسن فعلي مراد و منظور است، ولي زماني كه به فقه اصغر به عنوان يك عمل عبادي نيز نگريسته مي شود و نيت درآن لحاظ مي شود، افزون بر حسن فعلي داراي حسن فاعلي نيز مي شود و همين حسن فاعلي در كنارحسن فعلي است كه آن را به عبادت تبديل مي كند و پاداش و آثار اخروي را بر آن مترتب مي سازد.
فقه اصغر با فقه اكبر است كه هويت تازه اي چون عبادت مي يابد و عامل تقرب و متاله و رباني شدن انسان مي شود. فقه اكبر در حقيقت به حوزه انديشه و ايمان انسان توجه دارد و دنياي فكري و ذهني انسان را شكل مي بخشد؛ چنان كه فقه اصغر مسئول رفتار مكلف در حوزه عمل است. تركيب فقه اكبر يعني جزم در انديشه و باورهاي ديني و فقه اصغر يعني عزم بر انجام كارهاي نيك براساس آموزه هاي ديني است كه انسان كامل را مي سازد و حسن فعلي را با حسن فاعلي تحقق مي بخشد.
فقه اكبر، رفتارسازي در مرتبه احسان
اگر فقه اصغر به قوانين توجه دارد و احكام آن براي ساماندهي بر مدار عقلانيت است؛ فقه اكبر به مؤمنان ياد مي دهد كه فراتر از خود و حقوق خويش بنگرند و رفتار نمايند.
فقه اكبر به جاي آنكه تنها بر مدار عقلانيت زندگي را سامان دهد چنان كه فقه اصغر انجام مي دهد، بر آن است تا دل و قلب و عاطفه را در كار آورد. اين گونه است كه مدار و محور فقه اكبر افزون بر عقلانيت، بر مدار محبت است.
در فقه اكبر انسان مي آموزد كه فراتر از خود و حقوق خود، ديگران را بنگرد و با احسان و محبت و مودت از حقوق خويش نيز بگذرد و خدمتي به ديگران كند.
انسان در فقه اكبر با خداوند و صفات كمالي خداوند در يك مرتبه بسيار بالا آشنا مي شود و با اسماي حسناي الهي پيوند مي خورد. لذا به جاي عدالت و حقوق، از ايثار و احسان و عفو و گذشت و مانند آن سخن به ميان مي آورد و از خود و جانش نيز مي گذرد و در مقام احسان الهي خود را فداي ديگران مي سازد.
ايثار در مقام احسان
ايثار در لغت به معناي برتري دادن است. (لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه اثر) در فرهنگ قرآني، واژه ايثار به معني تقديم ديگري بر خود و بخشيدن چيزي كه انسان خود به آن نياز دارد، به كار مي رود. (مجمع البيان، طبرسي، ج9-10، ص393)
كسي كه اهل ايثار است درحالي كه خود به آن چيز نياز شديد دارد و حق اوست كه از آن بهره گيرد، از خود مي گذرد و ديگري را بر خود مقدم مي دارد و آن چيز را به ديگري تقديم مي كند.
براساس گزارش هاي قرآني، كساني كه اهل ايثارگري هستند، فراتر از خود مي انديشند و آنان هستند كه فلسفه حقيقي آفرينش را دريافته اند. از اين رو كمال را در تقرب جويي به خدا و ظهوربخشي به صفات و اسماي الهي مي دانند و لذا مي خواهند رضايت الهي را كسب كنند و از آن جايي كه ايثارگري را مصداقي كامل از مقام احسان مي دانند، بدان اقدام مي كنند تا صفت احسان را در خود به طور تمام و كمال تجلي بخشند.
برترين ايثارگران، كساني هستند كه براي رضايت و خشنودي خداوند از جان خويش مي گذرند. خداوند در آيه207 سوره بقره از ايثارگري اميرمؤمنان علي(ع) سخن به ميان مي آورد و او را اسوه ايثارگران برمي شمارد؛ چراكه فداكاري و ايثارگري علي(ع) در خفتن به جاي پيامبر(ص) براي حفظ جان وي، تنها براي خشنودي الهي انجام گرفته است و خداوند از اين عمل آن حضرت(ع) كه به قصد رضايت او انجام گرفته، خشنود و راضي شد و آن را در اين آيه گزارش كرد.
در حقيقت همراه بودن ايثار جان با اخلاص، سبب جلب رأفت الهي و رضايت الهي شد و خداوند ايشان را به عنوان يك ايثارگر مطلوب معرفي مي كند. (بقره، آيه207)
حضرت اميرمؤمنان(ع) در شب هجرت پيامبر(ص) جان خويش را در طبق اخلاص نهاد و به بستر پيامبر(ص) رفت درحالي كه شمشيرهاي آخته چهل مرد قبايل قريش براي كشتن وي آماده بود. ايشان بي هيچ ترس و خوفي در بستر مي خوابد و جان خويش را براي حفاظت جان پيامبر(ص) فدا و ايثار مي كند.
اهل بيت(ع) كه اسوه هاي تمام در كمال اسماء و صفات الهي هستند، در مقام احسان، نه تنها از مال خويش ايثار مي كنند، بلكه از جان خويش نيز ايثار مي كنند تا رضايت الهي را به دست آورند.
خداوند در بيان احسان و ايثارگري اهل بيت، در سوره انسان حكايت بخشش ايشان به اسير و مسكين و يتيم را بيان مي كند و آن را ايثارگري بسيار قابل ستايش و پاداش بزرگ برمي شمارد. (انسان، آيات8 و 9 و آيات ديگر)
در عصر پيامبر(ص) گروهي از انصار نيز از جان و مال خويش در راه رضايت خدا ايثار كرده اند كه خداوند آن را در آياتي از جمله 120 سوره توبه و آيه 9 سوره حشر بيان كرده است.
امام حسين(ع) ايثارگري براي نجات امت محمد(ص)
خداوند در آياتي از قرآن هدف از ايثار مطلوب را اموري چون امان از قيامت و خشم آتشين دوزخ (انسان، آيات 5 تا 10) و خشنودي و رضايت خداوند (بقره، آيه 207) دانسته است، ولي در آيات 5 تا 10 به نكته بسيار مهم ديگري اشاره شده كه همان تقرب جويي به خداوند است.
به اين معنا كه هدف ايثارگران از عمل خويش، دستيابي به مقام تقرب است. تقرب براساس آموزه هاي قرآني تنها با تحقق بخشي به صفات و اسماي الهي در خود امكان پذير است. براين اساس، كساني كه تقرب را هدف خويش قرار مي دهند، در حقيقت مي خواهند با اين كار صفات و اسماي الهي را در خود تحقق بخشند و متأله و رباني شوند.
امام حسين(ع) در مقام ايثارگري و احسان الهي اعلان قيام و نهضت مي كند و براي اصلاح امت جد خويش و بازگشت به مسير اسلام حقيقي، جان خود و اهل بيت خويش را در طبق اخلاص مي گذارد و در كربلا شهيد مي شود.
آن حضرت(ع) در تجليل قيام خونين خود مي فرمايد: اني لم اخرج اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي صلي الله عليه و آله اريد ان امربالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدي و ابي علي بن ابي طالب(ع)؛ به درستي كه من بيهوده، گردنكش، ستمگر و ظالم حركت نكردم، بلكه براي اصلاح در امت جدم محمد(ص) حركت كردم و مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به روش جدم محمد(ص) و پدرم علي بن ابيطالب(ع) رفتار كنم. (بحارالانوار، ج44، ص923)
ايشان در جايي ديگر مي فرمايد: خداوندا، توآگاهي به آنچه انجام داديم، نه براي رقابت در كسب جاه و مقام بود و نه براي چيزهاي پوچ و بيهوده دنيا، بلكه براي اين بود كه نشانه هاي راه دينت را ارائه دهيم و (مفاسد را) در شهرهاي تو اصلاح كنيم تا بندگان مظلوم تو در امنيت و آسايش باشند و به احكام تو عمل كنند. (تحف العقول، ص932)
از نظر ايشان انسان كامل و رها از خسران و زيان ابدي تنها كسي است كه براي رضايت خداوند كار مي كند و نيتي جز خداوند ندارد و مي خواهد خدايي شود. اما كساني كه در انديشه رضايت مردم هستند و ايثار و احسان ايشان براي رضايت مردمان و نه خداوند است. هرچند كه برخوردار از حسن فعلي هستند، ولي از حسن فاعلي هيچ بهره اي نبرده اند بدتر از ايشان كساني هستند كه رضايت خلق را بر غضب خالق مي خرند. آن حضرت مي فرمايند: لا افلح قوم اشتروا مرضاه المخلوق بسخط الخالق؛ كساني كه رضايت مخلوق را به بهاي غضب خالق بخرند، رستگار نخواهندشد. (مقتل خوارزمي، ج1، ص932)
بنابراين، ايثارگري كه مي خواهد در مقام احسان قرارگيرد و صفات كمالي الهي را به شكل تمام در خود تحقق بخشد و مظهر خداوندي و پروردگاري الهي شود، مي بايست همواره رضايت خداوند را از طريق تقرب به خدا و خدايي شدن پي گيرد؛ زيرا هدف از آفرينش انسان همان تقرب به خدا در شكل متأله و رباني شدن است كه رضايت كامل الهي در آن است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14