(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 31 خرداد 1391 - شماره 20236

ضرورت كسب مال حلال
تاثير انجيل خواندن امام كاظم(ع)
كاركرد عقل در آموزه هاي فقهي
مراتب سلوك عارفان
بررسي آثار و عوامل بغض و كينه توزي
بهشت، بهاي دلهاي بي كينه
قداست و بركات بسم الله



ضرورت كسب مال حلال

قال الصادق(ع): لاخير فيمن لايحب جمع المال من حلال فيكف به وجهه و يقضي به دينه و يصل به رحمه.
امام صادق(ع) فرمود: در كسي كه دوست ندارد جمع مال را از راه حلال تا به وسيله آن آبرويش را حفظ كند و قرضش را بپردازد و صله رحم انجام دهد (كمك به بستگانش نمايد) خيري نيست1.
ــــــــــــــــــــــ
1- من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 94

 



تاثير انجيل خواندن امام كاظم(ع)

يكي از علماي بزرگ مسيحي به نام «ابرهه» با امام موسي بن جعفر(ع) ملاقات كرد و پس از احوالپرسي، سخن از كتابهاي آسماني به ميان آمد. عالم مسيحي از امام پرسيد: علم شما به قرآن چگونه است؟ امام فرمود: «من به معنا و تاويل اين كتاب، آگاهي دارم» پس سخن از كتاب انجيل به ميان آمد، امام كاظم(ع) چند آيه از انجيل را خواند. ابرهه مجذوب خواندن امام كاظم(ع) شد و گفت: حضرت مسيح(ع) نيز انجيل را همين گونه مي خواند، و هيچ كسي كتاب آسماني انجيل را جز عيسي(ع) چنين نمي خواند، و من مدت پنجاه سال است در جست وجوي چنان فردي بودم كه انجيل را چنين بخواند. او از همين راه به حقانيت امامت امام كاظم(ع) و حقانيت اسلام پي برد و در حضور آن حضرت، قبول اسلام كرد1.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 410

 



كاركرد عقل در آموزه هاي فقهي

پرسش:
نقش و كاركرد عقل را در آموزه هاي فقه اسلامي به نحو اجمال توضيح دهيد؟
پاسخ:
عقل در فقه اسلامي هم مي تواند خود اكتشاف كننده يك قانون باشد و هم مي تواند قانوني را تقييد و تحديد كند و يا آن را تعميم دهد و هم مي تواند در استنباط از ساير منابع و مدارك، مددكار خوبي باشد (ختم نوبت، ص 77) ممكن است در يك مورد بالخصوص اصلا از اسلام (كتاب و سنت) دستوري به ما نرسيده باشد، ولي عقل چون به سيستم قانون گذاري اسلام آشناست، مي داند كه نظر اسلام در اين جا اين است فورا حكم را كشف مي كند. مثلا در اسلام دستوري براي استعمال دخانيات نداريم، نه دستور مثبت و نه دستور منفي. در اين جا اگر عقل و علم براي استعمال دخانيات ضررهاي مهمي كشف كردند، يك ضايعه ايجاد مي كند. اگر اين مفسده ثابت شود، مجتهد به حكم آشنايي اي كه با سيستم قانون گذاري اسلام دارد و مي داند هرجا كه يك ضرر مهم و قابل توجهي براي جسم وجود داشته باشد، اسلام آن را اجازه نمي دهد، فتوا به حرمت آن مي دهد و مي گويد: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع. (اسلام و مقتضيات زمان، ج2، ص28)
در فقه مواردي داريم كه فقها به طور جزم و يقين به وجوب چيزي فتوا داده اند با اين كه دليل نقلي از قرآن و حديث به طور صريح و كافي نداريم و آن حكم، مورد اجماع نيز نمي باشد. فقها از اصل چهارم استنباط يعني دليل مستقل عقلي استفاده كرده اند. فقها در اين گونه موارد از نظر اهميت موضوع و از نظر آشنايي با روح اسلام كه موضوعات مهم را بلاتكليف نمي گذارد، جزم مي كنند كه حكم الهي در اين مورد بايد چنين باشد. مثل آن چه در مسئله ولايت حاكم و متفرعات آن فتوا داده اند. (ده گفتار، ص 123)
ولايت حاكم يعني حاكم شرع در بسياري از موارد حق ولايت دارد. اگر شخصي بميرد و وصيي معين نكرده باشد و يك قيم شرعي هم وجود نداشته باشد، تكليف بچه هاي او چيست؟ مي گويند تكليف اين ها را بايد حاكم شرعي معين كند، در صورتي كه نه آيه اي هست و نه خبر صددرصد صحيح، بلكه مي گوييم اسلام ديني است كه مصالح مردم را بلاتكليف نمي گذارد. (اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص138) ممكن است عقل يك مصلحت ملزم يا يك مفسده ملزمي را در موردي كشف كند كه با حكمي كه اسلام بيان كرده تزاحم پيدا كند، يعني حكمي كه اسلام (كتاب و سنت) بيان نكرده، ولي عقل كشف كرده، با حكمي كه اسلام بيان كرده تزاحم پيدا كند و مهم تر باشد از آن چه اسلام بيان كرده است. اين جا عقل حكم مي كند كه حكم شرعي محدود است. براين اساس مجتهد مي تواند حلال منصوص شرعي را به خاطر مفسده اي كه عقلش كشف كرده تحريم كند، يا حتي واجب شرعي را تحريم كند يا يك حرام را به حكم مصلحت لازم تري كه عقلش كشف كرده واجب كند و اين راهي است كه اسلام خود باز كرده و جلوي پاي مجتهد گذاشته است. (همان، ص2، ص30) در حرمت شراب در اسلام، ترديدي نيست، ولي اگر در جايي حفظ جاني متوقف بر آن باشد، خوردن شراب واجد خواهد شد و كسي حق ندارد به خاطر ترك شرب خمر خود را به هلاكت بيندازد. (همان، ص 26)

 



مراتب سلوك عارفان

(بدان اي سالك راه خدا!) فرموده اند: «حسنات الابرار سيئات المقربين» عباداتي كه ابرار انجام مي دهند، آن عبادات از نظر مقربين سيئه و گناه است. چطور مي شود حسنه صورت سيئه به خود مي گيرد، با اينكه حسنه عمل خوب و سيئه عمل بد است؟
اين موضوع روي حالات و درجات سالكين فرق مي كند. در يك جا سالك مقام بار را دارد در يك جا مقام مقرب. مقام مقرب عالي تر از مقام بار است. بار در فكر، نظر، خلوص، صفا و ايثار ترقي مي كند، به مقام مقرب مي رسد. مقرب افق ديدش وسيع و نظرش دقيق تر است. مقرب مي بيند آنچه را كه بار نمي تواند ببيند. او ادراك مي كند مطالبي را كه بار از ادراك آن عاجز است. تحمل منويات مقرب براي بار مشكل و عمليات او از نظر بار غيرصحيح است. بار مقرب را مطرود و مقرب در اعمال بار را متهم مي سازد. اتهام مقرب براي از پيش برداشتن موانع راه است و براي بيدار كردن و توجه دادن اوست به حقايقي عالي تر ولي با رجون نيت و غرض مقرب را درك نمي كند و بر طرز فكر او آشنا نيست، گفته هاي او را حمل بر غرض مي نمايد و او را نسبت به خود دشمن مي پندارد.
بار هميشه نسبت به مقرب معترض ولي مقرب اعتراضي نسبت به بار ندارد و او را از روي نظر خيرخواهي در اعمال و احوال متهم مي كند1.
ـــــــــــــــــــــــــ
1- مقامات معنوي، محسن بينا، ج1، ص65

 



بررسي آثار و عوامل بغض و كينه توزي
بهشت، بهاي دلهاي بي كينه

رقيه آزاد منش
جامعه اسلامي مبتني بر چيزي است كه از آن به سبك زندگي قرآني ياد مي شود و معصومان(ع) كوشيده اند تا به عنوان اسوه هاي حسنه براي زندگي بشر آن را عرضه بكنند و قابليت تطبيق آموزه هاي نظري قرآن را در صحنه زندگي فردي و اجتماعي نشان دهند.
آموزه هاي قرآني گاه با تبيين موضوع و آثار و پيامدهاي مثبت و منفي آن در دنيا و آخرت و گاه ديگر با بيان زندگي برتر در آخرت و ويژگي هاي مومنان در دنيا و آخرت و گاه با امر و نهي و بيات فلسفه احكام و علل و اهداف اين امر و نهي بر آن است تا مردم با معرفت و انگيزه علمي و علاقه قلبي، اين سبك را اختيار كنند و آن را به عنوان بهترين و برترين سبك زندگي بشناسند.
با نگاهي به اين آموزه هاي قرآني، اين معنا به دست مي آيد كه حتي اگر انساني بخواهد زندگي مادي دنيوي خويش را در بهترين شكل داشته باشد و از مواهب دنيوي و مادي بهره مند شود، سبك زندگي اسلامي همان مطلوب هر انسان و جامعه اي است.
جامعه برتر كه اوج آن در بهشت خودنمايي مي كند، داراي خصوصيات و شاخصه هايي است كه از آن جمله، فقدان اموري چون حسادت، كينه و دشمني در قلب هاي مومان و لهو، لغو و عبث در رفتار و كردار آنان است. كينه توزي و حسادت ورزي و دشمني از جمله بيماري هاي قلبي است كه آرامش و آسايش را از فرد و جامعه سلب مي كند. از اين رو خداوند بهشت و بهشتيان را فاقد كينه توزي و كينه ورزي معرفي مي كند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به قرآن نشان دهد كه يك جامعه قرآني و اسلامي مي بايست داراي افرادي باشد كه از اين بيماري قلبي يعني كينه در امان هستند و جز به مهر در دل و مهرورزي در رفتار نسبت به يكديگر چيزي ندارند.
دل هاي تهي از كينه
كينه حالتي نفساني است كه موجب تنفر و بيزاري شخص از چيزي و يا كسي مي شود و شخص گرايش و ميلي به آن نمي يابد و از آن پرهيز و دوري مي كند. (نگاه كنيد: مفردات راغب اصفهاني ص 136)
در فرهنگ عربي و قرآني براي بيان اين حالت، واژگاني چون غل، اضغان، بغضاء، شنئان و مشتقات آن به كار رفته است. غل، نوعي بغض و دشمني است كه در درون به شكل ثابت و پايدار شكل مي گيرد و در حقيقت در همه دل و جان شخص ريشه مي دواند و او را اسير چنگال خود مي كند به گونه اي كه هيچ گونه حركت و تحرك و واكنش مثبت نسبت به چيزي كه از آن كينه در دل دارد، بروز نمي دهد.
البته برخي ها، واژگاني چون حسد، حقد، بغضاء، شحناء، غل، عداوت و مانند آن را به يك معنا مي گيرند، ولي بايد توجه داشت كه هيچ واژه مترادفي نداريم؛ چرا كه هر يك بيانگر نكته اي است كه در ديگري نيست. مثلا واژگان انسان و بشر هر چند در كليت مشترك هستند، ولي بشر به پوست و كالبد و جسم اشاره دارد (بشره به معني پوست) و واژه انسان به بعدي معنوي و دروني انسان و انس گرفتن او با هر چيزي يا نسيان و فراموشي او توجه مي دهد.
غل نوعي دشمني و تنفر و بيزاري دروني است كه نهان كاري و پايداري در آن، مولفه اصلي است. به اين معنا كه دشمني نهاني است كه در جان و قلب شخص ريشه كرده و به سختي قابل از ميان رفتن است. شايد كينه شتري بيانگر معنايي باشد كه ما از غل و كينه دراين جا اراده كرده ايم. امام علي(ع) درباره مولفه نهاني بودن كينه فرمودند: «قلب هاي خود را از كينه هاي نهاني پاك كنيد، زيرا كه آن نوعي بيماري مهلك مانند وباست.»
به هرحال، كينه از بيماري هايي است كه به سرعت انسانيت انسان را از بين مي برد، مانع رشد معنوي آدمي مي شود و نيروي جسمي او را مي كاهد و به تحليل مي برد. انسان كينه ورز در قلبش دشمني ها و بدبيني ها را انباشته است، كوچكترين خطا را از ديگري مي بيند، كينه او را به دل مي گيرد و تا آخر عمر مايه ناراحتي روح و بيماري تن خود را فراهم مي كند و اگر فرصتي دست دهد، دشمني خود را ابراز مي كند و ضربه خودش را مي زند. البته انسان كينه ورز بي جهت براي خودش دشمن مي تراشد و هركسي را خصم خود مي پندارد و از همين جهت بيشتر به خودش آسيب مي زند تا به ديگران.
آنچه بيان شد، نمي تواند خصلت و صفت مومنان باشد؛ چرا كه مومن جز به آنچه خداوند گفته نمي انديشد و عمل نمي كند؛ پس اگر نسبت به كاري بيزاري و نفرت دارد همان كارهاي حرام و مكروه است و اگر بيزاري از كسي داشته باشد به خاطر خداوند است؛ زيرا حب و بغض مومن، در چارچوب حب و بغض خداست. پس اگر در روايت است كه: هل الايمان الا الحب و البغض؛ ايمان جز دوستي و دشمني نيست؛ اين حب و بغض در چارچوب حب و بغض خداوندي است و هرگز مومن جز براي خدا نسبت به كسي يا چيزي حب و بغض نخواهد داشت.
البته كساني كه در ايمان، به تماميت نرسيده اند يا سست ايمان يا مسلمان هستند، گرفتار حب و بغض شخصي مي باشند و كينه توزي مي ورزند از اين رو مومنان از خداوند مي خواهند تا چنين حالت نفساني را از دل هايشان بزدايد.
قرآن گزارش مي كند كه مؤمنان در دعاهايشان مي گويند: پروردگارا، ما و برادرانمان را، كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند، بيامرز و در دلهايمان كينه و حسدي به مؤمنان قرار مده. (حشر، آيه 10)
امام صادق(ع) درباره كينه مومنان به عدم ثبات آن اشاره مي كند و مي فرمايد: «كينه مؤمن لحظه اي است و زماني كه از برادر خود جدا شد در دل خود كينه اي به او نگه نمي دارد، اما كينه كافر، مادام العمر است.»
از صفات مومنان بهشتي آن است كه هيچ كينه اي نسبت به يكديگر ندارند. خداوند مي فرمايد: و نزعنا في صدورهم من غل اخوانا علي سرر متقابلين؛ هر كينه اي را از دلشان بركنده ايم، همه برادر و روبه روي يكديگرند(حجر، آيه 47)
همين صفت مي بايست در دل هاي مومنان واقعي در دنيا ايجاد شود تا جامعه قرآني در كمال خود شكل گيرد؛ زيرا انسان ها هرچه كمال دارند مي بايست با خود به آنجا ببرند و بهشت همان سازه خود مومنان است. انسان در زندگي دنيوي، خود را براي ابديت مي سازد. البته از آن جايي كه بهشت، حيات محض و كمال مطلق است (عنكبوت، آيه64) خداوند تغييراتي مثبت در انسان به وجود مي آورد تا هيچ گونه بدي و زشتي و نقصي در بهشت راه نيابد؛ اما اين انسان است كه زمينه هاي كمالي آن را در همين دنيا براي خود ايجاد مي كند تا به فضل الهي به كمال مطلق خود برسد.
پس هر انسان مؤمني مي بايست در دنيا از امور بد و زشت و نقص و پليد و رجس، خود را پاك و پاكيزه كند تا شايسته بهشتي شدن شود.
عوامل بغض
از مهم ترين عواملي كه قرآن براي كينه برمي شمرد امور چندي است كه بطور گذرا در اينجا بدان ها اشاره مي شود:
بيمار دلي در تحليل قرآني يكي از عوامل زمينه ساز كينه توزي، بغض شديد و نهان نسبت به دين و دينداري معرفي شده است. قرآن تبيين مي كند كه عامل بسياري از رفتارهاي ناپسند كافران نسبت به مؤمنان برخاسته از بيماردلي و عدم تعادل شخصيتي آنان است. بيماردلي، مهمترين چيزي است كه شخص را از تحليل درست واقعيت باز مي دارد و بينش و نگرش وي را نسبت به مسايل دگرگون مي سازد و همين امر موجب مي شود كه نسبت به حق و اهل حق عناد و كينه در دل گرفته و بغض و بيزاري را از حق و اهل حق داشته باشد. (محمد، آيه29)
عامل بيروني يعني شيطان و توطئه ها و وسوسه هاي وي عامل ديگري است كه قرآن به آن اشاره مي كند و مي گويد كه شيطان به عنوان دشمن واقعي بشريت همواره درصدد ايجاد بغض و كينه در ميان اهل ايمان است و هرگز نمي گذارد تا اهل ايمان روابط خود را برپايه محبت سامان دهند و هر دم مي كوشد تا به اشكال مختلف ميان مؤمنان كينه و نفرت بيفكند. (مائده، آيه90 و 91)
از سوي ديگر همان گونه كه دوري از فطرت و طبيعت سالم و دچار شدن به بيماردلي و تحت تأثير القائات شيطان قرارگرفتن عاملي مهم براي ايجاد كينه و بغض شديد و نهاني شمرده شده همچنين شرك و بت پرستي (ممتحنه، آيه4) لعن و نفرين خدا (مائده، آيه64) و نافرماني از خدا و پيامبر (مائده، آيات 91و 94) و رفتارهاي زشت و زننده كافران و مشركان (مائده، آيه2) از ديگر عوامل مهم در بغض خدا و اهل ايمان نسبت به كافران بيان شده است.
قرآن به مؤمنان هشدار مي دهد كه نسبت به مؤمنان و يكديگر كينه و بغض نداشته باشند، زيرا عامل اين كار شيطان و يا غل (كينه) در قلوب است كه مي بايست از آن رهايي يابند. (حشر، آيه10)
آثار و تبعات كينه توزي
كينه توزي، زنجيري است كه دل هاي بيماردلان را در بند كرده است. مي دانيد كه در فرهنگ عربي واژه غل گاه با ضمه حرف نخست و گاه با كسره آن خوانده مي شود. غل با ضمه به معناي زنجير آمده كه جمع آن الاغلال است.
اغلال جمع «غل»، در لغت به معناي، طوق، بند و زنجير آهنين است كه به گردن و دست محبوسان بندند. (فرهنگ معين، واژه «غل») اما در قرآن كريم در چهار جا از جمله، در آيه 157 سوره اعراف آمده است: «همانا كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امي» پيروي مي كنند؛ پيامبري كه صفاتش را، در تورات و انجيلي كه نزدشان است، مي يابند آنها را به معروف دستور مي دهد و از منكر باز مي دارد، اشياء پاكيزه را براي آنها حلال مي شمرد و ناپاكيها را تحريم مي كند و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمي دارد.
در قرآن كريم اغلال، هم در مورد دنيا و هم درباره آخرت بكار رفته است. منظور از غل و زنجير در دنيا، زنجير جهل و ناداني، زنجير انواع تبعيضات و زندگي طبقاتي، زنجير بت پرستي و خرافات و زنجيرهاي ديگر است. (تفسير نمونه، ج6، ص400) كه پيامبران مبعوث شدند تا از طريق دعوت پي گير و مستمر به علم و دانش، از راه دعوت به توحيد و دعوت به اخوت ديني و برادري اسلامي، و مساوات در برابر قانون، اين زنجيرها را از دست و پاي مردم بردارند، اما در آخرت همان غل و زنجير است، (سبا، آيه 33؛ غافر، آيه 71) كه به عنوان عذاب در گردن كافران و اهل جهنم انداخته مي شود.
غل به كسر غين، به معناي كينه توزي و بغض و دشمني دروني و قلبي و نهاني است كه پيش از اين گفته شد. كينه توزي از نظر اسلام، ريشه بسياري از بدي ها و زشتكاري هاي انسان است. از اين رو از آن برحذر داشته شده است. امير مؤمنان علي(ع) مي فرمايد: كينه، بذر بدي است. بنابراين، لازم است براي رهايي از بدي ها و زشتي هاي ديگري كه انسان را بدبخت مي كند، از عامل وجودي و بذر و تخم آن پرهيز شود كه همان كينه است.
رسول خدا(ص) نيز فرمودند: اگر امت من به يكديگر كينه نداشته باشد، هرگز هيچ دشمني در برابر آنان قدعلم نخواهد كرد. اين بدان معنا خواهد بود كه كينه زمينه ضعف و سستي جامعه اسلامي را فراهم مي آورد و موجب مي شود تا دشمن در برابر جامعه اسلامي احساس قوت و قدرت كند و به مرزها و جان و مال و عرض و ناموس مسلمانان و جامعه اسلامي تعرض نمايد. بنابراين، جامعه اي كه كينه در ميان افراد آن وجود داشته باشد، جامعه اي واگرا و در معرض خطر دايمي است و برخلاف آن جامعه اي كه كينه اي در ميان مردمان آن وجود نداشته باشد يا كينه آنها، لحظه اي باشد و در عمق جان ايشان نفوذ نكرده باشد، همگرايي و همدلي در ميان آنان موجب انسجام و وحدت و اقتدار جامعه مي شود و عزت و سربلندي و پيروزي را برايشان به ارمغان خواهد آورد.
راه رهايي از كينه
ولي هميشه يكي از مشكلات بزرگ جوامع بشري، انباشته شدن كينه ها و نفرتها بوده كه وقتي به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه مي كشد و همه چيز را در كام خود فرو مي برد و خاكستر مي كند. رهايي از اين بذر بدي ها و آفت جان ها و جامعه ها، مسئله مهمي است كه در آموزه هاي وحياني اسلام به آن توجه شده است. در آيات و روايات راهكارهاي چندي بيان شده است. از جمله گفته شده كه براي اينكه اصلا دچار كينه نشويم و تخم بدي ها در جان ما كاشته نشود، مي بايست ظرفيت خود را افزايش دهيم و حلم و شكيبايي و صبر پيشه گيريم و نسبت به ديگران خرده بين و خرده گير نباشيم. بايد آستانه تحمل خود را افزايش دهيم و از نق زدن خودداري كنيم و سعه صدر و انشراح صدر داشته باشيم تا بستر و زمينه اي براي بيماري قلبي كينه در وجود ما فراهم نيايد.
امام علي(ع) مي فرمايند: «برادرت را با همان وضعي كه دارد تحمل كن و زياد سرزنشش نكن؛ زيرا كه اين كار كينه مي آورد.»
خداوند در آيه44 سوره فصلت براي رهايي از هرگونه كينه توزي و عداوت راهكاري را ارايه مي دهد كه با بهره گيري از آن مي توان جامعه اي قرآني و سالم ايجاد كرد. خداوند مي فرمايد: ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوه كانه ولي حميم؛ با نيكي، بدي را دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان، گرم و صميمي شوند. اين راهكار يعني بدي را با خوبي پاسخ دادن روشي بسيار مؤثر و مهم براي پايان دادن به كينه توزيها و عداوتها در جامعه اسلامي و ايماني است و نقش اساسي در برچيدن نفرتها و كينه ها دارد.
البته خداوند در ادامه در آيه35 به اين نكته توجه مي دهد كه رهايي از كينه و عداوت جويي بس سخت و دشوار است و از عهده هر كسي برنمي آيد. خداوند مي فرمايد: و ما يلقاها الا الذين صبروا و مايلقاها الا ذوحظ عظيم، يعني اين كار رهايي از كينه و عداوت، كار همه كس نيست و اين بزرگواري و سعه صدر داشتن و تحمل كردن ديگري، از عهده هر كسي برنمي آيد، بلكه تنها كساني به اين مرحله مي رسند كه داراي صبر و استقامت هستند، و تنها كساني به اين فضيلت اخلاقي نائل مي شوند كه بهره عظيمي از ايمان و تقوا داشته باشند.!»
پس اگر با روش دفع بدي به خوبي با ديگران مواجه شويم و آستانه تحمل خود را بالا بريم بي گمان، كينه ها، همچون برف در تابستان، باشتاب ذوب مي شود و از ميان مي رود و جوامع بشري را از خطر بسياري از جنگها مصون مي دارد، از جنايات مي كاهد و راه را براي همكاري عمومي هموار مي سازد و همدلي و انسجام و همكاري را افزايش مي دهد و سلامت را به جامعه بازمي گرداند؛ ولي همان گونه كه قرآن مي گويد، اين كار كار همه كس نيست و بهره عظيمي از ايمان و تقوا و تربيت اخلاقي لازم دارد. بديهي است اگر خشونت با خشونت پاسخ گفته شود و سيئه با سيئه دفع گردد و بر طبق اين مثل غلط گفته شود كلوخ انداز را پاداش، سنگ است، خشونتها به صورت تصاعدي بالا مي گيرد و روز به روز دامنه آن گسترده تر مي شود و كينه ها در همه ابعاد وسيع تري مي گيرد و كينه شتري بي پايان و ژرف پديد مي آيد.
همچنين قرآن ايمان را به عنوان مهمترين عامل زدوده شدن كينه از دل ها برمي شمارد؛ زيرا ايمان، بازگشت به فطرت است و شخصيت شخص را بازسازي مي كند و به اعتدال رهنمون مي سازد و از بيماري هاي روحي و رواني ايمن مي كند. از اين رو ايمان عاملي مهم براي رهايي از كينه ها و بغض هاي شديد برشمرده شده است. (اعراف، آيات42 و 43)
تقوا (حجر، آيات45 تا 47) در حوزه بينش و نگرش و كنش، و نيز عمل صالح (اعراف، آيات42 و 43) در مقام رفتاري، بهترين عامل براي رهايي از بغض دانسته شده است. بنابراين بازگشت به فطرت سالم و طبيعت و شخصيت سالم مي تواند به عنوان بهترين راهكار براي رهايي از بغض و كينه از نگاه قرآن ارزيابي گردد.
به هر حال، جامعه اسلامي بايد فاقد انسان هاي كينه توز باشد و اگر كينه و بغضي آمد به سرعت درمان شود و اجازه داده نشود تا اين بذر رشد و نمو كند و در جانش ريشه بدواند. بذر كينه مانند خزه بر همه وجود انسان چنگ مي اندازد و او را چون پيچك دربرمي گيرد و به غل و زنجير مي كشد واجازه تنفس به او نمي دهد تا در بدخواهي هايش دست و پا زند و خود و ديگران را به مرگ و نيستي سوق دهد؛ زيرا پيچك وقتي جان مهمان خويش را گرفت خود به فقر غذايي خواهد مرد.

 



قداست و بركات بسم الله

جمله بسم الله الرحمن الرحيم 114 بار بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است؛ در 113 سوره به عنوان سرفصل آمده و از آنجا كه اول سوره برائت بسم الله نازل نشده و در سوره نمل علاوه بر ابتداي سوره، در آيه «انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم» نيز اين جمله مباركه آمده است مجموعاً 114 آيه مي شود.
بسمله، بخشي از سوره
«بسم الله الرحمن الرحيم» جزء سوره حمد و ديگر سوره هاي قرآن به شمار مي رود- الا سوره توبه- و اگر كسي سوره حمد را در نماز يا غيرنماز، واجب شد كه بخواند، اگر اين آيه بسم الله را نخواند سوره را ناقص خوانده، چرا كه اين آيه جزء سوره فاتحه الكتاب است.
بنابر روايتي، احتمالا براي اولين بار، سلمان فارسي به درخواست ايرانيان ترجمه سوره حمد و «بسم الله الرحمن الرحيم» را انجام داد كه در آن ترجمه «بسم الله...» «به نام يزدان بخشاونده» آمده و در ترجمه تفسير طبري كه مترجم آن ناشناس است، به صورت «به نام خداي مهربان بخشاينده» ذكر شده و تا زمان حاضر با اندك تفاوتي به صورت «به نام خداوند بخشنده مهربان» باقي مانده است.
عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم» نخستين عبارت قرآن است كه در اول سوره علق (اقرا) بر پيامبر(ص) نازل شد و در احاديث شيعي اين عبارت سرآغاز قرآن معرفي شده است.
از روايتي كه كليني از امام صادق(ع) نقل مي كند، آغاز همه كتب آسماني «بسم الله الرحمن الرحيم» بوده است. اين عبارت در ابتداي تمام سوره هاي قرآن، جزء سوره برائت (توبه) آمده است. همچنين سوگند دادن خدا به «بسم الله الرحمن الرحيم»، در برخي ادعيه حاكي از ارزش اين آيه است.
ارتباط محتواي «بسم الله» با مضمون هر سوره
براساس نظر اكثر مفسران هر باري كه «بسم الله الرحمن الرحيم» نازل مي شد معناي جديد و مصداق تازه اي را در برداشت به اين معني كه محتواي بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. چون مضمون سور فرق مي كند، مضمون اين بسم الله ها هم فرق خواهد كرد و پايان هر سوره با نازل شدن بسم الله سوره بعد مشخص مي شد.
نافرجام بودن هر كاري كه با نام خدا آغاز نشود
خداي متعال براي اينكه به انسان ها بياموزد كه كار را به نام خدا آغاز كنند هم سوره هاي قرآن و هم ابتداي قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز كرده و علماي فريقين (شيعه و سني) از رسول خدا(ص) نقل كرده اند «كل امر ذي بال لم يبدأ فيه به بسم الله فهو ابتر»؛ «هر كاري كه با نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراين اگر انسان كاري را به نام خدا شروع نكند، هرگز به مقصد نمي رسد.
عبادتي كه با نام خدا شروع نشود هم ابتر است
خداي سبحان با آغاز سوره فاتحه الكتاب به بسم الله، به ما آموخت كه اين حمد و عبادت خدا را نيز به نام خدا آغاز كنيد تا به مقصد برسيد. معلوم مي شود اگر عبادت هم به نام خدا نباشد ابتر است چون حسن فعلي دارد ولي ارتباط را انسان حفظ نكرده است. هر چه به نام خدا نباشد، او هالك است زيرا چيزي كه به نام خدا نباشد لاشيء است به صورت شيء. بقاء فقط از آن خداست و كاري كه براي وجه الله نباشد پايدار نيست.
امام صادق(ع) در روايتي از بسم الله به عنوان كليد درهاي طاعت ياد كرده و مي فرمايد: درهاي گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببنديد و درهاي طاعت را با بسم الله گفتن بگشاييد.
همچنين امام صادق(ع) در حديثي فرمودند: هرگاه يكي از شما وضو بگيرد و (بسم الله الرحمن الرحيم) نگويد، شيطان در آن شريك است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد يا لباس بپوشد و هر كاري كه بايد نام خدا را بر آن جاري سازد، انجام دهد و چنين نكند، شيطان در آن شريك است.
قداست و بركت نام خدا
«بسم الله الرحمن الرحيم» آنچنان از قداست برخوردار است كه انسان ها موظفند اين نام را تسبيح و تكريم كرده و آن را فراموش نكنند. نه اين نام را در جاي باطل به كار برند و نه در كار حق از اين نام غفلت كنند و نه در كنار اين نام، نام ديگري يا ديگران را ببرند؛ لذا خداي سبحان، هم اين اسم را مظهر بركت قرار داد، هم مظهر تسبيح، هم اوصاف تشبيهيه را در اين اسم ظاهر كرد و هم بركات تنزيهيه را، هم فرمود «تبارك اسم ربك» هم فرمود «سبح اسم ربك»
خداوند فرمود: «فسبح باسم ربك العظيم» و «سبح اسم ربك الاعلي» (اين نام را تنزيه بكن). اين طور نباشد كه در كنار اين نام شريكي براي او قائل باشي و بگويي به نام خدا و به نام خلق قهرمان خدا. اين تنزيه نام خدا نيست. اين توهين نام است كه در كنار اين نام، نام ديگري يا ديگران باشد؛ و مبادا بگويي اول به نام خدا، دوم به نام فلان شخص. خدا نامش اولي است كه ثاني برنمي دارد. نه در كنار او نامي است، نه او اول است و ديگري يا ديگران ثاني. اين نام را تنزيه بكن.
وقتي آيه «سبح اسم ربك الاعلي» (سوره اعلي) نازل شد، رسول خدا (ص) فرمود:«اجعلوها في سجودكم» آن را درسجده قرار بدهيد، كه درسجده مي گوييم:سبحان ربي الاعلي و بحمده،. وقتي آيه «فبح باسم ربك العظيم» (سوره واقعه) نازل شد پيامبر (ص) فرمود:«اجعلوها في ركوعكم» لذا درركوع مي گوييم: سبحان ربي العظيم و بحمده. اينكه خداي سبحان فرمود نام مرا گرامي بداريد«تبارك اسم ربك ذي الجلال و الاكرام» براي اينكه اين نام منشأ بركت است. اين نام نشانه و علامت آن هستي محض است كه همه خيرات از ناحيه اوست.
علماي فريقين (شيعه و سني) از رسول خدا نقل كرده اند«كل امر ذي بال لم يبدأ فيه به اسم الله فهو ابتر» يعني «هركاري كه به نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراين اگر انسان كاري را به نام خدا شروع نكند، هرگز به مقصد نمي رسد.
ذكر نام خدا، شرط حليت ذبيحه
خداوند در قرآن مي فرمايد:«ولاتأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و انه لفسق» كه اين يك حكم شرعي است. دستوراسلام اين است كه وقتي مي خواهيد ذبيحه را ذبح كنيد، نام خدا را ببريد «فاذكروا اسم الله عليها». اين جنبه اثباتي قضيه و اگر كسي عمداً نام خدا را نبرد، آن حيوان مردار مي شود؛ يعني چيزي كه حلال و طيب و طاهر بود مي شود مردار و حرام و آلوده.
يك شرط حليت ذبيحه آن است كه ذابح مسلمان باشد و يك شرط ديگر اين است كه حين ذبح بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم». اگر يك مسلماني در حين ذبح، عمداً بسم الله را نگفت يا گفت به نام نامي فلان فرد و غيره و ذبيحه را سر بريد اين گاو و گوسفند حلال وپاك با اين كار حرام و آلوده مي شود.
بسم الله، نشانه دين اسلام
پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) علاوه بر توصيه هاي عام نسبت به ذكر بسمله، گفتني بسم الله الرحمن الرحيم درمواردي خاص، مانند اوقات خوردن غذا، نوشتن نامه، رفتن به بستر براي خواب وبرخاستن از بستر تاكيد بيشتري بر بيان بسم الله داشتند. با اين اوصاف، ذكر بسمله براي مسلمانان به صورت شعار ونشانه دين و اسلام در آمده است و بلند گفتن آن از نشانه هاي ايمان شمرده مي شود، چنانكه پيامبراكرم (ص) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را با صداي بلند مي گفت و مشركان از او روي برمي گرداندند كه آيه 64 سوره اسراء به همين نكته اشاره دارد.
منبع: درس هاي تفسير آيت الله جوادي آملي
به نقل از خبرگزاري فارس

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14