(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 31 خرداد 1391 - شماره 20236

آيا بازرسي از مجتمع پارچين آخرين خواسته آژانس است؟!
تبيين و تحليل «اسلام معاصر» در انديشه مقام معظم رهبري
مسلمان معاصر مؤلفه ها و ويژگي ها



آيا بازرسي از مجتمع پارچين آخرين خواسته آژانس است؟!

اين روزها زمزمه هايي مبني بر موافقت مشروط ايران با حضور بازرسان آژانس در مجتمع نظامي پارچين به گوش مي رسد و اين سؤال را به ذهن متبادر مي كند كه آيا زياده خواهي هاي 1+5 با دسترسي و بازرسي از پارچين پايان مي يابد و موضوعي كه امروز به عنوان اصلي ترين خواسته آژانس و 1+5 مطرح مي شود پس از انجام بازرسي به يكي از چندين خواسته اصلي آنها تبديل نمي شود؟ آيا ايران بعد از بازرسي بازرسان آژانس از پارچين با جدولي از خواسته هاي زياده خواهانه تر و غيرمنطقي تر طرف غربي مذاكرات مواجه نخواهد شد؟
پاسخ روشن است. واهمه آن مي رود كه مبادا با صدور اجازه بازرسي ولو به صورت مشروط از مجتمع پارچين موضوعي كه روزي سقف خواسته هاي طرف غربي مذاكرات بود به كف خواسته هاي آنها تبديل گردد.
البته با مروري بر تاريخ تعاملات ايران با دنياي غرب پيش بيني اين موضوع خيلي كار مشكلي نمي نمايد. تاريخ اروپا مشحون از خيانت به ايران است و از اين رو نبايد تجربه ساليان گذشته را فراموش كرد. تجربه لبخند تيم مذاكره كننده ايران به سه وزير خارجه اروپايي در مذاكرات بحث برانگيز سعدآباد و به دنبال آن كوتاه آمدن ايران از حق خود كه حتي منجر به تعليق تحقيقات هسته اي كشورمان شد. فراموش نكنيم كه آن لبخندهاي رمانتيك در مذاكرات مذكور مربوط به قرن هاي گذشته نيست، بلكه متعلق به دوره اصلاحات است. نبايد از خاطر برد كه غربي ها به هيچ وجه به فضايي همكاري جويانه و برابر نمي انديشند و منطق آنها همواره همان منطق تشديد تحريم ها و فشار مي باشد.
اين را به راحتي مي توان از موازي سازي مباحثي همچون حقوق بشر، تروريسم، و حقوق زنان با فعاليت هاي هسته اي ايران و اعمال فشارهاي سياسي با اين حربه ها به موازات اعمال فشارهاي سياسي به ايران به علت فعاليت هاي هسته اي از جانب غرب مشاهده كرد كه حكايت از آن دارد كه غربي ها همواره بر همان مدار زورگويانه و زياده خواهانه و منطق نخ نما شده فشار و تحريم مي چرخند.
از سويي ديگر اقتصاد بحران زده كشورهاي اروپايي آنها را در تنگنايي سياسي قرار داده است كه در اين ميان اعطاي هرگونه امتيازي از جانب ايران چه از طريق اجازه بازرسي مشروط از مجتمع نظامي پارچين و چه از طريق موافقت با تعليق غني سازي 20درصدي همان برگ برنده اي است كه غرب تا حدودي به مدد تبليغات رسانه اي خود براي خروج از اين تنگنا به آن احتياج دارد. از اين رو پاي فشردن بر اصول و پايداري در مطالبه حق ايران و عدم اعطاي هرگونه امتيازي همچون اجازه بازرسي از پارچين توقع چندان گزافي نيست.
با توجه به مواضعي كه در اين چند سال از آژانس و 1+5 ديده ايم و همين طور با مروري بر تاريخ استعمار اين استعمارگران ساده انگاري خواهد بود چنانچه تصور شود با دادن امتيازاتي از اين دست مي توان به انتظار اقدامي مطلوب نشست. البته شايد در ميان سياستمداران داخلي باشند برخي ها كه به خيال همراهي كاخ سفيد و جلب نظر رئيس جمهور آمريكا به ويژه در موضوع تحريم ها، ايران را به كوتاه آمدن از حقوقش در اين مذاكرات سوق مي دهند. درحالي كه با علم به ساختار قدرت در آمريكا و ميزان اختيارات رئيس جمهور اين كشور و تسلط لابي صهيونيست ها بر تصميم گيري هاي سنا و كاخ سفيد، اين تصور خيلي ساده انگارانه به نظر مي رسد.
اميد است اين بار نيز وقتي كه پاي منافع ملي و دفاع از حقوق اين ملت آزاده و شهيدپرور به ميان مي آيد دست اندركاران مسائل هسته اي كشورمان فارغ از هرگونه جنجال سازي طرف غربي و رسانه هاي وابسته به آنها كه در روزهاي اخير با نگاهي ويژه و حساب شده به مجتمع نظامي پارچين، سخت به دنبال تهديد جلوه دادن توان نظامي ايران و غير صلح آميز معرفي كردن برنامه هسته اي ايران هستند تا از اين طريق بتوانند در مذاكرات آتي دست بالا را داشته باشند، شجاعانه و فارغ از هرگونه حق تساهلي بر مواضع كشورمان پاي فشاري نمايند و از خاطر نبرند كه دستيابي به اين موقعيت رفيع علمي در فن آوري هسته اي به قيمت خون دانشمندان شهيد هسته اي كشورمان ميسر گرديده است. كه شايد هرگز جاي خالي آن اساتيد شهيد علي الخصوص استاد عزيز شهيد دكتر علي محمدي پر نشود. اما اميدوارم و شاهدم كه شاگردان اين دانشمندان راه پرافتخار اساتيد شهيدشان را مي پيمايند.
علي خطيبي

 



تبيين و تحليل «اسلام معاصر» در انديشه مقام معظم رهبري
مسلمان معاصر مؤلفه ها و ويژگي ها

در اين نوشته برآنيم تا با توجه به انديشه هاي مقام معظم رهبري در رابطه با مسلمان معاصر، به مؤلفه هاي اصلي مسلمان معاصر اشاره شود و به اين نكته اساسي پرداخته شود كه نگاه يك مسلمان معاصر در حكومتي كه مبتني بر مردم سالاري ديني است نه به سمت تحجر سوق مي يابد و نه به سوي تجدد، بلكه نگاهش كاملاً متفاوت مي باشد. پيش از ورود به بحث اسلام و مسلمان معاصر لازم است نگاهي به نگرش هاي متفاوت به اسلام تا پيش از اين داشته باشيم.
مسلمان معاصر به كدام جهت؛ تحجر يا تجدد؟
براي اينكه جهت گيري يك مسلمان معاصر را بدانيم بهتر است ابتدا مقايسه اي ميان مسلمان متحجر و مسلمان متجدد داشته باشيم.
الف) تحجر:
«تحجّر»، همان قشري گري و واپس گرايي است. تحجّر يعني دادن رنگ تقدّس، اطلاق و جاودانگي به برداشت هاي محدود و ناقص بشري و مقدم داشتن عادات فكري و عاطفي بر منطق و حقيقت. از ديدگاه مقام معظم رهبري »تحجّر اين است كه كسي كه مي خواهد كار بزرگي با اين عظمت [انقلاب اسلامي] را انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگي يك ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يك وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حكم نمايد و كار كند و پيش برود اين امكان پذير نيست.
معناي تحجّر آن است كه كسي كه مي خواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده كند، به ظاهر احكام اكتفا كند و براي نياز يك ملّت و يك نظام و يك كشور كه نياز لحظه به لحظه است نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه بدهد، اين بلاي بزرگي است« [1].
اسلام گرايان متحجّر كساني هستند كه جلوي نفوذ اسلام و مسلمين را در جامعه مي گيرند و به نام اسلام، به اسلام ضربه مي زنند. به تعبير امام(ره) اينان سد راه پيشرفت و حركت هاي اصلاح طلبانه مي شوند [2]. مؤلفه هاي ذيل را مي توان جهت تشخيص اسلام گرايان متحجّر نام برد:
1. توجه نكردن به مسائل مبتلا به جامعه و نيازهاي روز.
2. غرق شدن در مسائل اخروي و عدم توجه به امور دنيايي و نيازها و مقتضيات زمان و مكان.
3. كج فهمي از مفاهيم اصيل ديني، مانند قائل شدن به جدايي دين از سياست و يكي از مصاديق بارز اسلام گرايان متحجر، انجمن حجتيه است.
ب) تجدد:
يكي از حساس ترين مسائل و بلكه حياتي ترين مسئله اي كه امروز بايد براي ما مطرح بشود، ولي متأسفانه تاكنون مطرح نشده، مسئله تجددي است كه امروز در همه جامعه هاي غير اروپايي و همچنين در جامعه هاي اسلامي با آن روبرو هستيم. در اين صد و صد و پنجاه سالي كه همه جامعه هاي غير اروپايي و ازجمله جامعه هاي اسلامي در برخورد با غرب و در تماس با تمدن غربي قرار گرفتند، مي بايستي كه متجدد مي شدند، و غرب هم رسالت متجددكردن اين جوامع را بر عهده گرفت، ولي به نام متمدن كردن وآشناكردن اين جامعه ها با تمدن به ما تجدد دادند و چنين معني كردند كه، همين تمدن است و سال ها پيش بايستي كه روشنفكران ما متوجه مي شدند و به مردم ما مي فهماندند و ما را روشن مي كردند كه تجدد مسئله ديگري است، و تمدن مسئله ديگري است، و جامعه هايي كه تمدن مي خواهند، به تمدن از طريق تجدد نمي توان رسيد. از اين تجدد به مفهوم غربي آن چيزي جز تقليد مسخ شدن نيست.
مسخ شده به چه صورت؟ به صورت اينكه اين انساني است كه در چنين جامعه اي زندگي مي كند، با يك تاريخ خاص، با مذهب خاص، با خصوصيات خاص، و با روابط اجتماعي و اقتصادي خاص؛ ولي طرز تفكرش مال اين جامعه خودش نيست، و در اثر تماس يا تبليغ، از يك جامعه ديگر گرفته شده است؛ انساني متناقض درست مي شود: انساني كه خودش مال يك جامعه است و فكرش مال جامعه ديگر و بدين صورت يك انسان و يا يك جامعه ممكن است به وسيله جامعه ديگري كه شبيه به اجتماع آنها نيست، و زمانشان شبيه زمان آنها نيست، الينه بشوند، يعني از خودشان بيگانه بشوند.
حال با نگاهي به ويژگيهاي مسلمان متحجر و متجدد وظيفه يك مسلمان معاصر چيست؟ آيا بايد به اسلام نگاهي متعصبانه داشت يا نگاهي متجددانه؟هدف يك مسلمان در جامعه امروزي رهايي از قيد و بندهايي است كه مانع رسيدن آن به هدف تعالي يعني ايجاد جامعه اي است كه مبتني بر عدالت و حاكميت الهي است بنابراين گرايش يك سويه به تجدد يا تحجر مانع رسيدن مسلمان به هدف تعالي مي شود و اين امر مهم در پرتو حكومتي ايجاد مي شود كه نقش مردم و دين در كنار يكديگر اعتدال را در حاكميت ايجاد مي كند. همان طور كه مقام معظم رهبري از آن تحت عنوان مردم سالاري ديني ياد مي كنند مبتني بر همين نوع اعتدالي است كه قابليت تحقق دارد و امروزه در جامعه اسلامي ايران نمود يافته است و در اكثر جوامع منطقه نيز شاهد شكل گيري آن در قالب بيداري اسلامي هستيم.
مسلمان معاصر از منظر مقام معظم رهبري:
در بيانات مقام معظم رهبري يك ارتباط معنوي مي توان بين انقلاب ايران و مسلمان معاصر دريافت نمود. به اين صورت كه آنچه در انقلاب ايران صورت گرفت تلاش مردم مسلماني است كه هدفشان برپايي حكومتي است كه از دل يك رژيم ديكتاتور و مستبد، رژيمي احيا شد كه بنيان آن بر اساس مردم سالاري ديني است. اين هدفي است كه مردم ايران به خاطر آن دست به انقلاب زدند و اكنون اكثر نقاط جهان به ويژه در مردم منطقه خواهان دست يابي به اين نوع ايده آل براي حكومت كردن هستند.
خودباوري در ملت مسلمان سبب شده تا به يك استقلال همه جانبه دست يابد تا بتواند از يك طرف تمام ضعفها و تحقيرهاي گذشته را جبران كند و از طرف ديگر به تجددي برسد كه خود را در سطح بين المللي تعريف كند البته تمدني كه بر اساس چارچوب ها و تجددي باشد كه بتوان عدالت مسلمان را اجرا كرد نه آن تجددي كه غرب پايه گذاري كرده و سعي بر تحميل آن به جهانيان دارد. از اين رو وظيفه مسلمان معاصر اين است كه بر چالشهايي كه غرب در برابرش ايجاد مي كند خود را برهاند و به مؤلفه هايي كه بر اساس آن مي تواند خود را به جهانيان معرفي كند بيشتر نزديك شود.
مقام معظم رهبري در اين رابطه با اشاره به تحولات بيداري اسلامي منطقه خاورميانه مي فرمايند: «انتخابات تونس و مصر و شعارها و رويكردهاي مردم يمن و بحرين و ساير سرزمينهاي عربي، علامت مي دهد كه همه مي خواهند »مسلمان معاصر« بدون افراط خشك سرانه و تفريط غربگرايانه باشند و با شعار «اللّه اكبر» مي خواهند مسلمانانه، با تركيب «معنويت»، «عدالت» و «عقلانيت»، و با روش «مردم سالاري ديني»، از پس تحقير و استبداد و عقب ماندگي و استعمار و فساد و فقر و تبعيض صد ساله رهائي يابند؛ و اين، درست ترين راه است. [3]»
با توجه به بيانات بالا، مؤلفه هاي مسلمان معاصر در انديشه ي ايشان به اين شرح مي باشند:خودباور،عزت نفس ،معنويت ،عدالت ، عقلانيت رمز رسيدن به اين مؤلفه ها چيست؟ و تحت چه نوع حكومتي قابل تحقق مي باشد؟ يك مسلمان معاصر براي رهايي از افراط خشك سرانه و تفريط غربگرايانه اين مؤلفه ها را رعايت مي كند. رمز رسيدن به اين مؤلفه ها شعار الله اكبر مي باشد كه مسلمانان را به اسلام اصيل بازگشت مي دهد.
رعايت اين مؤلفه ها از سوي مسلمانان نه تنها خود به خود سبب گسترش عزت و استقلال مسلمانان مي شود آنها را به ايجاد حكومتي وادار مي سازد كه بر پايه نوعي مردم سالاري ديني قابليت تحقق دارد. حكومت مردم سالاري ديني متأثر از آموزه هاي نبوي و علوي روييده و برآن است تا ضمن پاسداشت حقوق مردم در حوزه سياست و اداره امور جامعه پرهيز از الگوهاي حكومتي استبدادي، رعايت اصول و مباني ارزشي را بنمايد و بدين ترتيب، نظام اسلامي را از الگوهاي سكولار غربي تمييز دهد. براي اين منظور، در حكومت اسلامي، روش نويني مورد توجه قرار گرفته كه نه استبدادي و نه ليبرالي است.
مقام معظم رهبري از اين روش حكومتي، به «مردم سالاري ديني« تعبير نموده اند، و در توضيح آن مي فرمايند:«اين مردم سالاري (ديني) به ريشه هاي دمكراسي غربي مطلقاً ارتباط ندارد؛ اين يك چيز ديگر است. اولاً مردم سالاري ديني دو چيز نيست؛ اين طور نيست كه ما دموكراسي را از غرب بگيريم و به دين سنجاق كنيم تا بتوانيم يك مجموعه كاملي داشته باشيم؛ نه، خود اين مردم سالاري هم متعلق به دين است. مردم سالاري هم دو سر دارد... يك سر آن عبارت است از اين كه تشكيل نظام به وسيله اراده و رأي مردم صورت بگيرد؛ يعني مردم نظام را انتخاب مي كنند؛ دولت را انتخاب مي كنند... اين همان چيزي است كه غرب ادعاي آن را مي كند و البته در غرب اين ادعا واقعيت هم ندارد.... اين حرف، متكي به نظرات و حرف ها و دقت ها و مثال آوردن هاي خود برجستگان ادبيات غربي است .... انتخاب مردم يكي از دو بخش مردم سالاري ديني است. مردم بايستي انتخاب كنند، بخواهند، بشناسند و تصميم بگيرند تا تكليف شرعي درباره آنها منجز بشود. بدون شناختن و دانستن و خواستن، تكليفي نخواهند داشت.»
اصول مردم سالاري ديني عبارتند از:
1. فضيلت محوري. 2. هدايت محوري.
3. حاكميت الهي. 4. ايمان ديني. 5. انتخاب مردمي. 6. آرمان گرايي. 7. تكليف محوري. 8. شايسته سالاري. 9. قانون محوري. 10. رضايت مندي [4].»
وجوه اشتراك و افتراق مردم سالاري ديني با مردم سالاري سكولار عبارتند از:
الف) وجوه اشتراك:
1. ذي حق دانستن مردم و حرمت نهادن به ملت.
2. زمينه سازي براي مشاركت مردمي در تمام مراحل تصميم گيري سياسي و اجتماعي.
3. تعيين انتخابات، به عنوان طريق قانوني اعمال مردم سالاري.
4. الزام به رأي اكثريت در امور اجرايي.
5. احترام به آزادي هاي فردي و جمعي.
6. توسعه همه جانبه و رشد و شكوفايي خلاقيت ها در پرتو تضارب آرا و تعامل افكار.
ب) وجوه افتراق:
1. در مردم سالاري سكولار، حاكميت ملي به طور مطلق پذيرفته مي شود؛ ولي در مردم سالاري ديني با پذيرش حاكميت مطلق خداوند، حاكميت ملي نسبي خواهد بود.
2. مردم سالاري سكولار، رأي اكثريت را به صورت مطلق ملاك عمل قرار مي دهد؛ اما در مردم سالاري ديني در بعد قانون گذاري، رأي اكثريت در چارچوب شريعت پذيرفته مي شود.
3. در مردم سالاري سكولار، حاكميت اولاً و بالذات از آن مردم است، ولي در مردم سالاري ديني، حاكميت اولا و بالذات از آن خداست و حاكميت مردم در طول حاكميت خداوند است و نه در عرض آن.
4. در مردم سالاري سكولار، دين صرفاً امري شخصي و مربوط به حوزه فردي است؛ اما در مردم سالاري ديني، دين، حوزه فردي و اجتماعي مردم را در بر مي گيرد.
5. مردم سالاري سكولار با مردم سالاري ديني در ارائه تعريف از بشر و حقوق آن در پاره اي از موارد ديگر با هم اختلاف دارند [5].
نتيجه گيري:
با توجه به توضيحي كه در مسلمان متحجر و مسلمان متجدد آمد، مي توان به اين نتيجه رسيد كه يك مسلمان معاصر نه خواهان تحجر است نه تجدد چرا كه تحجر او را به غفلت از پيشرفت و در نظر نگرفتن حقوق جامعه وا مي دارد و تجدد نيز او را به يك انسان مقلد و وابسته تبديل مي كند كه عزت نفس خود را مي بازد، از اين رو مسلمان معاصر هدفش رسيدن به عدالت و عقلانيتي است كه بر اساس آن بتواند با تشكيل جامعه ديني، حاكميت الهي را بر پا سازد رمز عبور براي تحقق اين هدف ايجاد انقلابي است كه بتوان خود را از فراط خشك سرانه و تفريط غربگرايانه آزاد سازد.
همانطور كه امروزه اكثر مسلمانان جهان به اين امر مهم رسيدند كه نبايد اسير استبداد و استكبار شد، رهايي از آن سبب مي شود تا علاوه بر اينكه مسلمانان از اتهامات غربي ها رهايي يابند، به يك مقلد بي برنامه نيز تبديل نشوند. از اين رو مردم سالاري ديني روشي است كه مسلمانان جهان خواهان رسيدن به آن هستند تا از طريق آن از افراط و تفريط تحجر و تجدد در امان باشند و به هدف نهايي اسلام كه همانا شكل گيري حاكميت الهي است دست يابند.
مسعود فولادفر
منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14