(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يکشنبه 11 تير 1391 - شماره 20244

گفت وگو با جانباز سيد محسن اميري
خدا ما را بغل كرده بود (قسمت اول)
دغدغه هاي خط شكن توليد نرم افزار هاي دفاع مقدس در گفت وگو با كيهان
اولين نرم افزار دفاع مقدس را قاچاقي توليد كرديم


گفت وگو با جانباز سيد محسن اميري

خدا ما را بغل كرده بود (قسمت اول)

سيد محمد مشكوه الممالك
سالها مي گذرد و اين گذر ايّام سبب فراموشي مي شود،فراموشي دوراني كه بايد بيشتر يادآوري كنيم تا خاطرات آن روزها مانند گنجينه اي محفوظ بماند كه يادمان نرود،آن هايي را كه براي رفتن بر روي مين از همه سبقت مي گرفتند، از سيم خاردارهاي نفس خويش مي گذشتند تا مبادا يك وجب از خاك ايران عزيز به يغما رود.
پيكرهايي را كه سال هاي دراز، زير رمل ها ي فكه مدفون شدند تا نام ايران به عنوان سرزمين مردان غيور و ديار آزادگي، بر زبان ها جاري شود. مادراني كه فرزندان خود را با هزار عشق و اميد و آرزو پروريدند، راهي جبهه ها كردند و وقتي از فرزندانشان جز پلاكي باقي نديدند، خم به ابرو نياوردند و با افتخار از اينكه در راه خميني(ره) قدمي كوچك برداشته اند، سر بلند كردند.
بچه هايي را كه در انتظار يك بار «بابا» شنيدن سال ها راچشم به راه بودند اما... اما لذت يك لحظه با «پدر» بودن را نچشيدند... مبادا يادمان رود آرامش امروز مديون جان نثاري هاي آن هاست.
به سراغ يكي از جانبازان شيميايي رفته ام.شايد عكس او را بارها در نمايشگاه هاي دفاع مقدس ديده باشيد كه مادر خود را در آغوش گرفته و او را آرام مي كند؛ « سيد محسن اميري». اميري متولد 1346 در شهرري است و از ناحيه كمر، كتف و پا مجروح و جانباز شيميايي هم هست.
¤ آقاي اميري از قبل از انقلاب چه به ياد داريد؟
- بيشتر مشغول درس بودم و با فعاليت هاي انقلابي از طريق دايي ام آشنا شدم. چون جزء گروهي به نام بدر بود كه فعاليت هاو مبارزات سياسي مسلحانه قبل از انقلاب داشتند .پدر من كارمند صندوق كارآموزي آن زمان بود. آن زمان پدرم نه محاسنش را مي زد و نه از كروات استفاده مي كرد به همين خاطر به شورآباد و مهدي آباد تبعيدش كردند كه قبل از انقلاب جاي بسيار وحشتناكي بود. ما حق رفت و آمد با كسي را نداشتيم اما دايي براي پنهان كردن كتاب هاي سياسي،مهمات و... به خانه ما مي آمد و پدرم در باغچه خانه ،پنهاني آنها را دفن مي كرد .من آن زمان كم سن و سال بودم و فقط از اين طريق با فعاليت هاي انقلابي آشنا شدم. به ياد دارم هميشه دايي به من پول مي داد و مي گفت: پيش كسي حرفي نزني كه ما را به زندان مي برند!
¤ چه طور شد كه به جبهه رفتيد؟
- جبهه يك تكليف بود. وقتي انسان در موقعيتي باشد كه احساس تكليف كند نبايد تعلل كرد.شعار نمي دهم اما آن زمان يك حس عجيبي داشتم وقتي فرمايشات حضرت امام(ره) را در تلويزيون مي ديدم و حركت فوج فوج دوستان را به سوي جنگ، نمي توانستم فقط نظاره گر باشم هدف كمي نبود. اولين كسي كه باعث شد من به فكر جبهه بيفتم يكي از همكلاسي هايم دركلاس سوم راهنمايي بود؛ شهيد محسن قرباني، ايشان اولين كسي بود كه در بچه هاي محصّل هم دوره ما به شهادت رسيد. خيلي با هم صميمي بوديم . بعد از شهادت او، با يك بسيجي در حسينيه خلخالي هاي بازار آشنا شدم كه من را با محيط بسيج آنجا آشنا كرد.از آن به بعد مدام در رفت و آمد به آنجا بودم . بعداز مدتي مسئول پذيرش آن پايگاه شدم و بعد هم مسئول آموزش به اين طريق اولين بار از طريق بسيج جبهه رفتم.
چون هنوز 15 سالم نمي شد قبول نمي كردند كه من بروم، مي گفتند سن تو به جبهه نمي خورد من هم شناسنامه را برداشتم و دستكاري كرده و سنم را دوسال بزرگ تر كردم. سه چهار ماه در منطقه بودم،در تيپ سه سيدالشهدا بوديم در يكي از خطوط پدافندي كه كار ما نگهداري از خط بود .آنجا تركش به بازويم خورد و موج هم مرا گرفت كه مرا به اروميه و بعد هم تهران فرستادند. چون از نگراني مادرم مي ترسيدم نگذاشتم كه خانواده بفهمند.
¤ با توجه به وابستگي خانواده تان چگونه توانستيد مجروحيت تان را پنهان كنيد؟
- همه دربيمارستان مي گفتند به خانواده ات خبر بده تا به ملاقاتت بيايند چون براي روحيه خودت هم خوب است،گفتم اگر مادرم بفهمد روحيه من خراب مي شود چون خيلي عاطفي و وابسته است.از بيمارستان كه مرخص شدم مستقيم به منطقه رفتم و نگذاشتم خانواده ام بفهمند. البته آن ها هم چندباري پيگيري كرده بودند اما خدا را شكر متوجه وضعيت من نشدند. بعداز پنج-شش ماه كه يكي دوبار ديگر هم براي نگهداري خط به منطقه رفتم و حالم خوب شد به خانه برگشتم .برايشان تعريف كردم و گفتم كه مادرجان از جبهه نترسيد نهايتاً مايك تير يا تركشي مي خوريم شما كه مي دانيد من ورزشكارم و اتفاقي برايم نمي افتد. پدرم هم چند باري به كردستان اعزام شده بود و ديگر كم كم براي مادرم عادي شد.
¤ از حال و هواي جبهه ها برايمان بگوييد؟
- حال و هواي منطقه كه اصلاً قابل توصيف نيست. وقتي دراردوگاه كوثر اهواز بوديم هر وقت شب فانوس برمي داشتم كه بروم و يك گوشه اي با خودم خلوت كنم خجالت مي كشيدم چون مي ديدم كه من آخرين نفرم و قبل از من چندين نفر بيدارشده و مشغول نماز شب ، دعا و نيايش اند. بچه ها در عين شادابي كه داشتند اما حالات روحاني آن ها هميشه انسان را تحت تأثير خود قرار مي داد. من خودم را در حدي نمي بينم كه بخواهم از آن بچه ها تعريف كنم. يادم مي آيد وقتي نزديك عملياتي مي شد و فرمانده اسامي كساني كه بايد بمانند را مي خواند انگار كه دنيا روي سر اين بچه ها خراب مي شد كه يك بار هم به من به خاطر مجروحيتم گفتند بايد بماني و هر چه اصرار كردم بي نتيجه ماند. بچه ها براي شهادت از هم سبقت مي گرفتند، نمي خواستند از كاروان جا بمانند. بلايي كه امروز به سر من آمده و با توجه به اينكه 11 بار مجروح شدم لياقت شهادت رانداشتم ،ماندگار شدم و از قافله جا ماندم. حالا امروز بايد بنشينم و حسرت رفتن آنها را بخورم.
¤ از چه ناحيه هايي مجروح شديد؟
- زانو، كمر،كتف و در منطقه شيخ صالح عراق بين پاوه و عراق و در منطقه سليمانيه شيميايي شدم كه بار اول عاملش گاز خردل تاول زا بود كه متأسفانه هنوز هم اذيت مي كند، بار دوم هم عامل اعصاب كه به نظر من از همه شيميايي ها عامل اعصاب بدتر است .
¤ در رابطه با اين عكسي كه از شما گرفته شده توضيح بفرماييد.
- چون من فرزند اول خانواده بودم مادرم خيلي نگران بود كه من شهيد شوم و با رفتنم مخالفت مي كرد. سال 64 كه يك روز در مغازه پدرم در خيابان حرم بودم دوستان همين مسجد محله مان را ديدم،مسجد رضوي پايگاه شهداي الغدير كه با حدود 110 شهيد به عنوان يكي از پايگاه هايي است كه در شهرري بالاترين آمار شهيد را داده است. بچه ها رژه مي رفتند براي اعزام به جبهه دويدم در مغازه را قفل كردم و كليد را به يكي از همسايه ها دادم و گفتم من با دوستانم مي روم و برمي گردم. رفتيم حرم زيارت، يكي از فرمانده ها سخنراني كرد و برگشتيم سپاه شهرري همان جا به مسئولين اعزام اصراركردم كه من را هم ببرندكارهاي اعزام را انجام داديم و به پادگان وليعصر رفتيم. برنامه عوض شد كه ما بمانيم و فردا با سپاه حضرت رسول(ص) برويم. اضطراب داشتم مي گفتم اي كاش همين امشب تا خانواده متوجه نشدند مي رفتيم. شب به پادگان امام حسن(ع) رفتيم .صبح كه مي خواستم بيرون بروم ،پدر، مادر و دامادمان را جلوي در پادگان ديدم سريع در ماشين پنهان شدم كه مرا نبينند.ما را بردند جلوي ساختمان مجلس قديم رژه رفتيم و آقاي هاشمي هم صحبت كرد. در حال رژه عكس سيد احمد نبوي فرمانده سپاه شهرري كه چند روز قبل به شهادت رسيده بود هم در دستان ما بود. آنجا باز پدر و مادرم را نزديك جايگاه ديدم كه در ستون رژه دنبال من مي گشتند،نزديك به جايگاه كه شدم عكس را جلوي صورتم بردم كه مرا نبينند.يك لحظه ديدم كه عكس پاره شد و يك نفر دست به گردنم انداخت كه نرو، ديدم مادرم است گريه مي كرد چون دوستان در محله ما هم زياد شهيد شده بودند مادرم خيلي بي تابي مي كرد پدرم مخالفتي نداشت چون خودش رزمنده بود و جبهه مي رفت. در همين حين كه مادرم به ميان ما آمد، رژه ب ه هم خورد. مادر شهدا از جايگاه آمدند و به مادرم روحيه مي دادند كه بچه شما راه خوبي مي رود. مي گفت مي دانم كه راه خوبي است و همه جوانان مؤمنند اما نمي خواهم كه شهيد بشود. خبرنگارها هم دور ما راگرفته بودند و فيلم و عكس مي گرفتند. دقيقاً آن لحظه را به خاطر دارم كه مي گفتم مادر من، فدات بشم، دورت بگردم خبرنگارها دارند فيلم و عكس مي گيرند اين ها را نشان مي دهند و دشمن سوءاستفاده مي كند، گفتم دورت بگردم بيا پيشونيت رو ببوسم تا آروم بشي،كه اين عكس را همان لحظه مي گيرند.گفتم مادر ببين مادرهاي شهيد را عكس بچه هايشان را در دست گرفتند، من هم يكي از اين ها! من مي خواستم يك چيزي بگويم آرام شود بدترمي شد. گفتم ببين منم يكي از اين شهدا چه فرقي مي كند. هرطور كه بود مادر را راضي كردم و خداحافظي كردم و ما برگشتيم پادگان ولي عصر كه از آنجا سوار اتوبوس و اعزام شويم كه دايي ام آمد وگفت سيد اگر نيايي مادرت از دست رفته، سكته كرده بيمارستان است. از آنجا از رفقا جدا شدم و همه رفتند. رفتم بيمارستان پيش مادرم حال ايشان كه بهتر شد چند روز بعد اعزام انفرادي گرفتم و رفتم كه دير شده بود و بچه ها به عمليات رفته بودند و بسياري از دوستان ما هم شهيد شدند و آن عمليات قسمت ما نبود.
¤ يكي از خاطرات به يادماندني جبهه؟
- سال66 يا 67 بود در منطقه شاخ شميران عراق عمليات برون مرزي كرده بوديم. بنده را ببخشيد چون بعضي از مطالب دقيق درذهنم نمانده واين از زماني است كه مدتي در بخش اعصاب و روان بودم به دليل موج گرفتگي شوك هاي الكتريكي دادند كه بعضي از مطالب از حافظه ام پاك شده و به سختي به يادم مي آيد.
روز عمليات به خاطر دير رسيدن دوتا گردان يا يك تيپ مجبور شديم در منطقه اي قبل از شاخ شميران در لابه لاي درخت هاي جنگلي بمانيم تا نيروها در تاريكي به ما ملحق شوند و عمليات كنيم . بنابراين عمليات يك روز به تأخير افتاد و ستون پنجم جاي ما رو لو دادند و ما در خاك عراق بمباران شديم . بمب چند متر پشت سر من منفجر شد و من را 40 متر آن طرف تر در رودخانه اي و روي يك تخته سنگ بزرگ پرت كرد. تركش به بازو و كمرم خورد و موجي هم شدم. بچه ها من را تا رودخانه برپشتشان گرفتند و در قايق گذاشته و به عقب آوردند كه من بيهوش بودم. بچه ها درآن منطقه ماندند و شب عمليات كردند و منطقه را گرفتند. بعدها كه حالم بهتر شد براي نگهداري خط ما را به همان منطقه فرستادند. جايي كه ما قرار داشتيم در روستاي شاخ شميران بود و در ديد ارتفاعي كه كاملاً دست عراق بود. خط اين منطقه روستا را به گردان ما،گردان حمزه كه گرداني خط شكن بود دادند .دراين منطقه بچه ها شب ها خط را نگه مي داشتند حدود 100 نفر خاكريز دوجداره را نگه مي داشتند،روزي 12 نفر هم يك خط جلوتر در كمين بودند كه ما از بچه هاي كمين بوديم . من كساني كه مي شناختم و مي دانستم كه شجاع هستند را شب ها به خاكريز كمين و پيش خودم مي بردم البته براي اينكه خسته نشوند بچه ها را با هم جابه جا مي كردم. من و بچه هاي مسجدالنبي كه با من بودند و گروه حسين خليلي آنجا بوديم و درآن منطقه حسين فرمانده گروهان ما و من هم مسئول دسته بودم. رزمنده ها را در 14 سنگر پخش كرده بوديم، شب ها سينه خيز از سنگر فرماندهي براي سنگرهاي ديگر غذا مي بردم و به بچه ها رسيدگي مي كردم.سه روز بود كه عراق حسابي جاده ها را مي كوبيد تا آذوقه و مهمات به ما نرسد اما بچه ها روحيه بالايي داشتند.ديديم ذخيره آب در حال تمام شدن است تصميم گرفتيم بدون مشورت با عقب، دو سه نفري از اين شيارها برويم و آب بياوريم كه خط را از دست ندهيم .در بين بچه ها دعوا شد كه چه كسي براي آوردن آب برود. هركس مي گفت من مي رم، گفتم خودم انتخاب مي كنم يك نفر بود به نام محمد بيگي كه خيلي بچه دل دار و شجاعي بود گفتم تو با من بيا برويم. فقط حسين را در جريان گذاشتيم كه گفت برويد. ما هم با اسلحه و چند نارنجك و دو دبه رفتيم. يكي از بچه ها كه اطلاعات عمليات بود گفت در دامنه اين شيارها مين پاشيدند اگر از مركز شيار برويد، هم از ديد قناسه چي ها در امان هستيد و هم در ميدان مين نمي افتيد.ما كه سرازير شديم قناسه چي ها ما را ديدند و پشت سرهم مي زدند اما يك تير هم به ما نخورد .همين طور كه ما آيه وجعلنا را مي خوانديم به دشت رسيديم آنجا ديگر برايمان خمپاره مي زدند. حال عجيبي داشتيم انگار روي زمين نبوديم ،اين همه خمپاره اطرافمان مي خورد و يك خال هم به ما نمي افتاد. به يك چشمه آب رسيديم ولي چون كوچك بود مجبور بوديم با در دبه مثل ليوان ،آب را داخل دبه بريزم ،گفتم محمد رويت را به آن سمت كن مي خواهم غسل شهادت كنم، گفت با اين آب؟ گفتم اشكال ندارد دوباره پر مي كنيم. شوخي شوخي جلوي عراقي ها و براي تضعيف روحيه آنها غسل شهادت كردم. يقين داشتم كه يكي از اين تركش ها به ما نمي خورد اين را از فرمانده مان يادگرفته بودم . وقتي چند ماه پيش براي شناسايي منطقه آمده بوديم حاج حسين اميني فرمانده تيپ سه لشگر 27 بود.ما براي توجيه خط آمده بوديم . ايشان روي خاكريز دو جداره راه مي رفت و ما داخل خاكريز بوديم ، مدام خمپاره مي زدند ما داخل خاكريز بوديم شيرجه مي رفتيم روي زمين ولي حاج حسين دست به كمر و با قامتي راست راه مي رفت. اين كار ايشان ،تأثير فرمانده روي نيرو بود .يك بار هم از ايشان سؤال كردم خنديد و گفت وقتي يقين داشته باشي كه حافظت كس ديگري است و بتواني تشخيص بدهي كه هر خمپاره كجا مي خورد نگراني ندارد. محمد هم وضو گرفت و آب هم برداشتيم و راه افتاديم در برگشت براي اينكه قناسه زن ما را نزند رفتيم از سمت ديواره بالا برويم و قضيه مين را فراموش كرديم در بالاي شيار كه رسيديم از تشنگي نمي توانستيم نفس بكشيم من نشستم گفتم من ديگر توان ندارم محمد هم روبروي من نشست. خيلي خسته بوديم سرم را كه پايين آوردم ، چشمم به پاي محمد خورد ديدم پنجه پاي راستش روي مين بود، فشار هم آورده بود و مين در حال عمل كردن بود زبانم بند آمد تا آمدم بگويم محمد ديدم بلند بلند به من مي خندد! گفت چه شده؟ گفت مي خواهي بگويي پاي من روي مين است؟ تو كه هر دو پايت روي مين است! نگاه كردم ديدم درست مي گويد من هم فشار داده بودم و مين در حال عمل بود، ديديم اگر تكان بخوريم منفجر مي شود دست به گردن هم انداختيم و همديگر را بوسيديم قرار شد با هم خودمان را پرت كنيم يا عمل مي كند يا نمي كند ، با هم پريديم اما عمل نكرد. مين ها را خنثي كرده و در آورديم و دو تا كيسه هم مين آورديم .آن ميني كه زير پاي محمد و پاهاي خودم بود را جدا گذاشتم در جيب هايم و گفتم من مي خواهم با اين ها آزمايشي انجام دهم يك حس عجيبي داشتيم خودمان را در بغل خدا حس مي كرديم. جمله اي كه آنجا به محمد گفتم، كه حس مي كني خدا ما را بغل كرده و خودش شده محافظ و مواظب ما، اما مي خنديد مي خواست ريا نكند. حواسم بود كه گه گاهي در حين خنثي كردن مين اشكهايش را هم پاك مي كند. يك حالي داشتم آن لحظه به ياد حضرت عباس (ع) افتادم و حس خيلي خوبي بود .برگشتيم پيش بچه ها ديديم حسين هم آمده بود تا ببيند چه مي شود. دراين مدت ما كمين عراق را شناسايي كرده بوديم .آن ها شبها اصلاً كمين نمي آمدندو سنگرهايشان تخليه بود. وقتي كه رسيديم نماز مغرب بود، با محمد و حسين قرار گذاشتيم شب نزديك سحر قبل از اينكه بيايند و نيروهايشان را در كمين بگذارند آن جا را مين گذاري كنيم.14 سنگر داشتند و ما مي دانستيم كدام سنگرها اصلي هستند. دو تا ميني كه زير پاي خودم بود را در يكي از سنگرها گذاشتم و بقيه مين ها را هم در منطقه پخش كرديم ، خواستم ببينم عمل مي كند يا نه؟ برگشتيم به سنگر خودمان و منتظر شديم وقتي نيروهايشان آمد اولين مين در سنگر فرماندهي منفجر شد. مين هايي كه زير پاي ما عمل نكرده بود زير پاي آنها عمل كرد چه اوضاعي بود آن طرف انفجار يك به يك مين ها و اين طرف قهقهه مستانه به راه بود.يقين دارم كه خداوند مي خواست ثابت كند كه قدم به قدم از ما مراقبت مي كند.
ادامه دارد

 


دغدغه هاي خط شكن توليد نرم افزار هاي دفاع مقدس در گفت وگو با كيهان

اولين نرم افزار دفاع مقدس را قاچاقي توليد كرديم

مجيد مغازه اي
ابوالقاسم حبيبي، مديرعامل موسسه رايان طليعه است؛ تحصيلاتش حوزوي است، از حدود سال 68 به حوزه آي تي(فناوري اطلاعات) وارد شده و از سال 76 رسما توليد نرم افزار را شروع كرده است. در مورد اولين كارش مي گويد كه اولين نرم افزار دفاع مقدس را بيرون از مجموعه كاري و در يك شركت خصوصي توليد كردم به همين دليل نامش را هم گذاشتم توليد قاچاق!
متن زير بخشي از گفت وگوي مفصل ما با وي است.

¤از همان ابتدا كار را با موضوع دفاع مقدس شروع كرديد يا در ابتدا موضوعات ديگري را انتخاب كرديد و بعد به دفاع مقدس پرداختيد؟
- سال 68 در اداره سياسي سپاه بودم ، در آنجا مامور شدم به گذراندن دوره كامپيوتر در حالي كه در آن زمان تايپ هنوز به صورت پانچي انجام مي شد. بعد از گذراندن آن دوره، كه منجر به آشنايي با مباني كامپيوتر و تاثيرات آن شد؛ دنياي جديدي را در مقابل ديدم كه قطعا ورود به اين دنيا براي ايران هم اجتناب ناپذير بود، زيرا فناوري وارد عرصه بين المللي شده بود كه يقينا ايران هم بايد به اين حوزه وارد مي شد. اين بود كه با برخي از دوستان از جمله آقاي هرندي، وزير محترم ارشاد سابق كه در آن زمان رئيس اداره سياسي سپاه بود، به طور مفصل موضوع را مطرح كرديم و با توجه به ديد باز وي و استقبال ساير دوستاني كه در آن مجموعه بودند، از همان زمان به كامپيوتر با نگاه عميق تري نگاه كرديم و بر همين اساس طرح سيستم آرشيو اداره سياسي سپاه شكل گرفت و بدين ترتيب يكي از غني ترين آرشيوهاي مطبوعاتي امروز متعلق به اداره سياسي سپاه است بعد از اين دوره در سال 76 كه بار ديگر به اداره فرهنگي سپاه برگشتم- در بين سال هاي 68 تا 76 در دانشگاه امام حسين (ع) مشغول بودم- تصميم گرفتيم اين فناوري را در ماموريت هاي مركز فرهنگي سپاه وارد كنيم. در آنجا فعاليت هاي متفاوتي انجام مي شد مانند انتشار مجله آشنا براي خانواده ها، چاپ كتاب، توليد برنامه تلويزيوني و... بدين ترتيب در سال 76 اولين نرم افزار با موضوع دفاع مقدس را در مركز فرهنگي توليد كرديم. در آن زمان ما گروهي درست كرديم به نام گروه نرم افزاري طليعه. در آن زمان بچه هايي كه در اين زمينه كار مي كردند يكديگر را پيدا كردند و كساني كه آشنايي با كامپيوتر داشتند انگيزه بيشتري براي اين دورهم جمع شدن داشتند.
¤ كمي بيشتر در مورد اولين توليد گروه طليعه توضيح دهيد.
-يك سربازي داشتيم به نام اميد اسلامي كه در سال 76 عضو گروه ما بود و ما ساخت اولين نرم افزار را در دفتر كار او آغاز كرديم. نرم افزار را در شرايط بسيار بدي توليد كرديم، در شرايط مخالفت و بدبيني . اگر به 16- 15 سال پيش برگرديد مي توانيد اين شرايطي تدافعي و ناآگاهي را نسبت به توليد نرم افزار مخصوصا در موضوعي كه تابه حال به آن پرداخته نشده بود، حس كنيد زيرا در ابتداي امر رايانه فضايي آلوده و فاسد تصور مي شد. اما با پافشاري گروه اولين نرم افزار دفاع مقدس بود كه چون بيرون از مجموعه كاري ما توليد شده بود و خيلي از افراد با آن موافق نبودند، نامش را گذاشتم توليد قاچاق!
جالب است بدانيد كه پس از توليد و نمايش دمو(پيش نمايش)،همان هايي كه مخالف بودند، مدعي كار شدند . ما با توجه به تعريفي كه از لوح فشرده در آن زمان داشتيم و بعد ها اسم چند رسانه اي(multi media) تاييدي بر نظر ما بود كه اين نرم افزار مربوط هيچ بخشي نيست و البته همه بخش ها را درگير مي كند لذا بايد در يك واحد مستقل باشد.
¤ چنين كاري سابقه هم داشت؟
- خير در كل جمهوري اسلامي اين اولين كار بود و به ما لقب خط شكني دادند. هر جا كه از اين كار نام برده مي شد از ما به عنوان خط شكن حوزه نرم افزاري دفاع مقدس نام مي بردند. در اصل اولين توليد كننده نرم افزار دفاع مقدس گروه نرم افزاري طليعه بود.
¤ آيا كسي بود كه در آن زمان از شما حمايت كند؟
- بله سردارجزايري كه در حال حاضر معاون فرهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح هستند، در آن زمان رئيس اداره فرهنگي سپاه بود و من معاون طرح و برنامه بودم. تنها كسي كه حامي و مشوق ما در اين زمينه بود، ايشان بودند. اگر موافقت و حمايت ايشان نبود ما اصلا نمي توانستيم اين نرم افزار را توليد كنيم. بعد از توليد نرم افزار، دمويي از آن درست كرديم. وقتي در آن زمان آقاي رحيم صفوي - فرمانده وقت سپاه پاسداران- اين كار را ديدند، مرا به نام صدا كردند و دستور دادند كه اين كار را تعطيل نكنيد. بچه ها هم به گوش ايشان را رسانده بودند كه حبيبي اين كار را چگونه تهيه كرده است. ايشان حتي گفتند كه هر مقدار بودجه و اعتبار كه مي خواهيد من در اختيار شما قرار مي دهم. ايشان نزديك به سه ربع در ساختمان شهيد اماني در خيابان كريمخان نشستند و با اين نرم افزار كار كردند و زواياي مختلف آن را به طور دقيق ديدند. بعد هم آقاي بشر دوست، رئيس حوزه ستاد نمايندگي ولي فقيه كه در آن زمان روابط عمومي سپاه و مركز فرهنگي سپاه زير نظر نمايندگي ولي فقيه بود، رفتيم و ايشان هم كار را خيلي پسنديدند و تقدير نامه كتبي نوشتند. بعد از اين اتفاقات ما دلگرم شديم. از آن به بعد كمتر كسي ديگر جرأت مخالفت با اين كار را پيدا كرد.
¤ آن نرم افزار در چه موردي بود؟
- نرم افزار حماسه يك، در رابطه با عمليات بيت المقدس بود كه كل آزاد سازي خرمشهر را در آن شرح داده بوديم، اولين كار بود ولي بعد از اتفاقاتي كه گفتم، طرح ديگري را شروع كرديم به نام حماسه دو با زيرعنوان كارنامه عمليات هشت سال دفاع مقدس. به لطف خدا كار فوق العاده اي شد. يك كار تقريبا كم نقصي شد. اين مورد را هيچ وقت فراموش نمي كنم كه يكي از بچه هايي كه هميشه مسائل را با ديد منفي نگاه مي كرد يك روز در يك جلسه اي گفت: بي انصاف يك كاري كرده كه نمي توان از آن ايراد هم گرفت! كه من گفتم اين كار من نيست. اين كار با عنايت شهدا انجام شده است.
¤ كار اول چند ماه طول كشيد؟
-كار اول چيزي حدود شش ماه طول كشيد. ولي نرم افزار حماسه دو يك سال و تقريبا خرده اي طول كشيد. به دليل اينكه كار دوم يك كارنامه عمليات بود. تمام نقشه هاي 96 عمليات، شرح عمليات، در كار دوم آمد كه مي توان از آن به عنوان يك بانك اطلاعاتي جامع نام برد، براي آن زحمات زيادي كشيده شد به طوري كه بعضي شب ها بچه ها تمام روز مشغول كار بودند و خوابشان روي صندلي كار بود.
¤ هدف از ساخت از اين نرم افزار ها چه بود؟
-هدف ما در استفاده از اين فناوري، مستند سازي تاريخ دفاع مقدس بود. چراكه وقتي حرف ازمستند سازي مي شود، اولين چيزي كه به ذهن متبادر مي شود فيلم است يا نهايتا يك كتاب ولي اين فناوري مي تواند تمام عكس ها، فيلم ها، كتاب ها، آثار هنري و خيلي موارد ديگر را مستند سازي كند كه در آينده براي تاريخ حرفي براي گفتن داشته باشد. به طور مثال با اين فناوري مي توان صداي بيسيم را شنيد كه مثلا آقاي قاليباف به آقاي رحيم صفوي در فلان عمليات چه مي گويد. يا مثلا گفت وگوي ميان شهيد باقري و شهيد كاظمي را مي توان در اين فناوري نشان داد. اين موارد سندهاي جنگ ماست مي توان اطلاعات خوبي را از آن ها به دست آورد، مثل اينكه اطاعت بر اساس ولايت بود، اطاعت بر اساس اعتقادات بود، نه بر اساس صرفا ديسيپلين نظامي و همين امر سبب پيروزي بود. همه كارها بر اساس باورها بود يعني ما با نظامي گري كاري نداشتيم. الان هم كه كار را دنبال مي كنيم بر اساس همان باورهاست. و الا امروز همان طور كه مي دانيد كار نرم افزاري در بخش خصوصي يكي از كارهاي پردرآمد است. ولي ما دنبال كار دفاع مقدس هستيم كه براي فروش و عرضه آن بايد دنبال اين و آن بدويم يا بايد 10 تا سازمان را ببينيم تا بتوانيم 2000 تا بفروشيم. آن هم با يك قيمت فوق العاده پايين.
¤ در مورد حماسه دو و روند توزيع آن و استقبال از آن توضيح مي دهيد.
-توليد حماسه دو كه تمام شد، به تعداد دو تا سه هزار نسخه از آن تكثير كرديم و به اين طرف و آن طرف ارسال كرديم. خيلي از افراد به جهت مثبت روي اين موضوع حساس شدند و اين نرم افزار را امكان خوبي براي گفتن پيام و حرف هايشان يافتند و متوجه شدند كه ابزار ارتباطي بين جوان امروز همين نرم افزار است و اگر بخواهيم به زبان روز با بچه ها حرف بزنيم با كامپيوتر اين كار فراهم مي شود زيرا جوان امروز كتاب خوان به آن معنا نيست. در همين اثنا كه حماسه دو پخش شد، سرلشكر فيروزآبادي تقديرنامه كتبي فرستاند و خيلي استقبال كردند و به همه زير مجموعه ها دستور دادند كه اين نرم افزار را تكثير كنند. به اين ترتيب اين نرم افزار به شكل گسترده اي پخش شد. بعد از اين اتفاق سايت حماسه را مطرح و توليد كرديم كه اولين سايت رسمي سپاه بود و الان تحت عنوان سپاه نيوز فعاليت دارد. سپس سايت ساجد بود كه آن هم خيلي پر سر و صدا بود. بعد از آن بار ديگر به توليد نرم افزار روي آورديم و حدود شش عمليات ديگر را هم كار كرديم. طرح جامع بسته نرم افزاري دفاع مقدس به اين ترتيب شكل گرفت. در اين طرح از 96 عمليات 20 عمليات را كارشناسي كرديم. بر اساس مشاوره با فرماندهان ارشد زمان جنگ به اين نتيجه رسيديم كه اين 20 عمليات از اين 96 عمليات به عنوان عمليات هاي مهم شناخته مي شوند. و از بين آن 20 عمليات شش يا هفت عمليات سرنوشت ساز بوده است. يعني اين شش عمليات جنگ را چه در عرصه داخلي و چه عرصه بين المللي متاثر كرده و سرنوشت جنگ را تغيير داده است. اين شش عمليات شامل عمليات بيت المقدس، والفجر هشت، كربلاي پنج ، بدر، فتح المبين و ثامن الائمه عمليات هايي بودند كه در تصميم گيري هاي جنگ تاثير گذار بودند.
¤ از اين مرحله به بعد ديگر از مجموعه فرهنگي سپاه جدا شده بوديد؟
- كارهايي كه در بالا اشاره كردم همگي را تا سال 81 انجام دادم. از سال 81 تقريبا ديگر منفك شديم. كار ديگري را آغاز كرديم به نام اقليم حماسه. اقليم حماسه همان شش يا هفت عمليات سرنوشت ساز بود اما به طور كامل. كاري كه ما شروع كرديم هيچ كدام از منابع ما به شكل ديجيتال نبود. در سال 80 بانك جامع اطلاعات دفاع مقدس را طراحي كرديم. روي اين اولين ها تاكيد دارم چون در هيچ نقطه اي از جمهوري اسلامي و نه در هيچ جاي سپاه چنين چيزي وجود نداشت. و اولين سايت تبديل آنالوگ به ديجيتال در ساختمان شهيد اماني شروع شد. به همت آقاي جزايري و بچه هايي مثل آقاي دري كه از بچه هاي بسيار فني و قوي بسيج است . اولين آرشيو ديجيتال دفاع مقدس در سال 81- 80 شكل گرفت. تمام عكس هاي موجود از دفاع مقدس را يكي يكي به سيستم ديجيتال تبديل كرديم. نگاتيو هاي را با دستگاه اسكنري كه در آن زمان در كشور وجود نداشت و از خارج تهيه كرديم به ديجيتال تبديل كرديم. البته خريد همين دستگاه اسكنر مثل الان به اين راحتي نبود(نزديك به 4000 ساعت فيلم دفاع مقدس تبديل شد. نزديك 127 هزار فريم عكس به سيستم ديجيتال تبديل شد. نزديك به 80 هزار فريم روتوش شد. بسياري از اين عكس ها در انجمن عكاسان دفاع مقدس وجود دارد و به خوبي از آنها مراقبت مي شود. صداهايي كه روي ريل ضبط شده بودند با سختي فراوان به سيستم ديجيتال تبديل كرديم. هزاران نوار كاست به سختي پس از نويز گيري به سيستم ديجيتال تبديل شد. خيلي از بيسيم ها را به همين طريق تبديل كرديم)
به طور خلاصه مي توان گفت سه اتفاق بزرگ افتاد؛ نخست اينكه اولين توليدات نرم افزاري دفاع مقدس از سال 76 تا 81 شروع شد. دوم اينكه اولين بانك جامع دفاع مقدس نوشته شد- بانك اطلاعات نويسي همين الان هم يكي از پيچيده ترين كارهاست- حدود دو سال با كمك بچه هاي دانشگاهي يك كار كاملا علمي و منطقي انجام شد. سومين حركت، ايجاد اولين آرشيو ديجيتال دفاع مقدس بود. اين كارها تا سال 82 شكل گرفت و اين زماني بود كه من از سپاه جدا شده بودم البته قطع همكاري نكردم و به صورت پروژه اي با آنها همكاري مي كردم. مدير مسئول سايت حماسه هم همچنان بودم. و توليدات نرم افزاري هم همچنان ادامه داشت تا اينكه در سال 84 به طول كلي از سپاه منفك شديم.
¤ وقتي از سپاه جدا شديد هم همين روند توليدات دفاع مقدس را ادامه داديد؟
-بيرون از سپاه چند كار را دنبال مي كرديم. كار ما توليد نرم افزار بود و كارهايي مثل شيطان شناسي و روايت غدير و غيره را انجام داديم. سپس آن 20 عملياتي كه شش عمليات آن را در مركز فرهنگي كار كرده بوديم را سعي كرديم ادامه بدهيم زيرا تصور ما اين بود كه دوستاني كه بعد از ما مي آيند اين كار را ادامه مي دهند اما اين كار را ادامه ندادند و اين كار معطل ماند و مجبور شديم اين كار را در مجموعه هاي ديگري خارج از مركز فرهنگي ادامه دهيم. اين بود كه گروهي را كه در مركز فرهنگي بودند دوباره دور هم جمع كرديم. و در حال حاضر بسته نرم افزاري بيست تايي را كامل كرده ايم. حتي آن شش عملياتي را كه كار كرده بوديم را باز هم روي آنها كار كرديم چون از لحاظ فني ديگر به روز نشده بودند. در اين نرم افزار ها به 700 سوال و شبهات جنگ پاسخ داديم. غني ترين آرشيو پاسخ به سوالات جنگ همين نرم افزار است. سوالاتي مثل اينكه چرا اصلا جنگ آغاز شد؟ چرا جنگ بعد از خرمشهر تمام نشد؟ از اين دست سوالات كلان تا سوال هاي جزئي مثل اينكه چرا ما وارد خاك عراق شديم؟ چرا به فاو رفتيم؟ چرا قطعنامه 598 پذيرفته شد؟ و سوال هاي زياد ديگري كه ما در اين نرم افزار به اين قبيل سوالات پاسخ داده ايم. اگر نسل بعد الفباي منطق و انصاف را بشناسد، با خواندن اين مطالب و ديدن اين اسناد بچه هاي جنگ را ديگر متهم نمي كنند البته نرم افزارهاي ما تاييديه كل ستاد نيروهاي مسلح را دارد. نكته مهم اين كار اين است كه داراي مجوز رسمي است. در بسته هاي بعدي شماره مجوز را هم درج خواهيم كرد. در حال حاضر ارشاد از ما خواسته است كه جدول تاييديه را درج كنيم. اين كار جزء معدود كارهايي است كه داراي سند و كتابچه تاييديه است. به هر حال بسته نرم افزاري كه شامل بيست عمليات بود را با عنوان «هزاران از هزار» را با اين شرايط به بازار عرضه كرديم.
¤ عنوان هزاران از هزار از كجا آمد؟
-اين نام را هم از بيانات آقا گرفتيم كه فرمودند هزاران هزار ناگفته پيرامون دفاع مقدس وجود دارد، كه اسم اين نرم افزار اينك از هزاران هزار است يكي از آن هزار هزار عمليات هاي دفاع مقدس است.
¤ با توجه به اينكه بيشتر كار هاي فرهنگي سود ده نيست آيا اين كار براي شما صرفه اقتصادي داشته است؟
-خير ما در جاهايي حاضر شديم حتي براي توزيع 100 هزار نسخه از اين كار آرم خود را برداريم و آرم شهرداري را روي آن بزنيم. قيمتي هم كه پيشنهاد دادنديك هزار و 200 تومان بود، كه خيلي كم است اما گفتم با اينكه بسياري از وسايل زندگي ام را فروخته ام و هزينه اين كار كردم اما حاضرم ريالي پول نگيرم اما دو-سه ميليون نسخه از اين كاردر خانه هاي مردم توزيع شود. چهار سال روي اين نرم افزار كار تحقيقاتي انجام شده است.
¤ پرونده اين كار كه اينجا بسته نمي شود؟
-خير اين كار ادامه خواهد داشت.
¤ يعني مطمئنا اگر مدتي بگذرد ممكن است مطالب جديدي به دست شما برسد و به اين آرشيو اضافه شود؟
-همين طور است. ما مرحله به مرحله كار را تكميل كرديم و به اينجا رسيديم.براي هر عمليات يك متن كامل نوشته شده است.
¤ يعني يك كتاب براي اين كار نوشته شده است؟
-بله تقريبا يك كتاب 600- 500 صفحه اي براي اين كار نوشته شده است. اين كار يك كار مبتني بر كار تحقيقي و پژوهشي است. يكي از معضلاتي كه در اين حوزه وجود دارد جمع آوري منابع است. در موضوع حجاب جمع آوري منابع كار بسيار راحتي است. چون مراكز و منابعش مشخص است و دسترسي به آنها هم راحت است. اما متاسفانه در موضوع دفاع مقدس دسترسي نيست و مديريت واحدي وجود ندارد و رويكرد تعاملي و همكاري در اين حوزه وجود ندارد.
¤ يعني ديدگاه ها بيشتر حفاظتي است؟
احسنت . مركز كه درست شد به همه جا اعلام كرديم كه منابع را در اختيار مي گذاريم. آقاي مرتضي گودرزي كه در حوزه هنري فعاليت دارد، طرحي را داد كه 10 جلد از آثار هنري را مي خواست تهيه كند. گفت كه بهترين آثار پيش شماست. گفتم اين كامپيوتر و اين هم همكار ما. هر چه خواستي اصل و نگاتيوش در اختيار شما. تعجب كرده بود فقط شرط گذاشتم كه منبع را ذكر كند و او هم همين كار را كرد . معتقدم كه بايد اسناد دفاع مقدس را بازنشر داد تا از بين نروند زيرا الان كه بيش از دو دهه از جنگ مي گذرد بسياري از اسناد در حال از بين رفتن است به طوري نگاتيو ها در حال فاسد شدن هستند و بايد باز نشر شوند تا بمانند تا در آينده مشكلي كه ما در مواجهه با اين اسناد داشتيم و بعضا برخي از فيلم ها را تنها يك بار مي توانستيم ببينيم و در بار دوم تصوير از كيفيت مي افتاد سايرين با آن مواجه نشوند.
¤ آيا قصد نداريد در كنار اين كار سايتي را راه اندازي كنيد كه اعلام كنيد كه چنين گرايشي در اين كار داريد؟
-دو سه سالي هست كه در فكر راه اندازي سايت هستيم اما بنا به ملاحظاتي فعلا نمي خواهيم آن را عملي كنيم و الا آرشيوي كه ما در اختيار داريم آرشيو بسيار غني اي است.
ما معتقديم اولا اين كار دفاع مقدس بركت كار ماست. دوم اينكه تكليف ماست. سوم ديني است كه ما به شهدا داريم. چهارم اينكه اگر نگوييم آن دنيا مواخذه مي شويم. من معتقدم كه اگر ننويسيم و اين كارها را انجام ندهيم، در آن دنيا مواخذه مي شويم. بسياري مواقع در منزل به من مي گويند كه ما اين همه مشكل مالي داريم ما را ول كردي و رفتي سراغ جنگ . جنگ تمام شده. همين جواب ها را به آنها هم مي دهم. خدا را شكر همين امروز خدا اين توفيق را داد كه بنده و شما دو ساعت در مورد دفاع مقدس صحبت كنيم. صحبت در باره دفاع مقدس يعني ترويج فرهنگ ايثار و شهادت.
اين كار در جشنواره رسانه هاي ديجيتال دو سال پيش به عنوان آثار فاخر شناخته شد. اقليم حماسه مربوط به بنياد حفظ آثار است كه شامل شش عمليات است . حماسه ماندگار هم مربوط به سپاه است. كه در بسياري از جاها من ديدم كه به فروش مي رسد اما به روز نشده است. اين كار اشتباه است چون اين نرم افزار روي ويندوز ايكس پي اجرا نمي شود .
¤ در كل چه تعداد نرم افزار را طراحي كرديد؟
-در حال حاضر بيشتر بر روي 14 عملياتي كار مي كنيم كه مالكيت آن در اختيار ماست و مجوز آن را داريم. چون شهرداري اين انگيزه را براي ما ايجاد كرد كه بر روي آن شش عمليات هم كار كنيم و آن را به روز كنيم و با فناوري جديدتري آن را تهيه كنيم. بسته هزاران از هزار به عنوان اثر فاخر شناخته شد.لوح تقدير هم اين كار دريافت كرد.
در مجموعه اي كه كار كرديم شايد بالغ بر 40 نرم افزار وجود داشته باشد. قصد داريم براي تحقق اين فرمايش حضرت آقا كه اقشاري به دفاع مقدس نگاه كنيم.كارهايي را توليد كرده ايم چون تا به حال عملياتي نگاه مي كرديم از اينجا به بعد اقشاري كار مي كنيم. اينكه اقشار مختلف جامعه چه نقشي در جنگ داشتند مثلا زنان ما كه شامل مادران و زنان و خواهران رزمندگان و ايثارگران بودند چه نقشي داشتند. اين كار را با بسيج جامعه زنان به عنوان پيمانكار شروع كرديم. امسال بر روي نسخه دوم اين كار مشغول كار هستيم و كارهاي نهايي و تست آن در حال انجام شدن است. پارسال پروژه ديگري كه با بسيج جهاد پزشكي در دست داشتيم، نقش پزشكان و پرستاران در دوران دفاع مقدس بود. مطالب جديد و نويي در اين كار نوشته شد. در بحث ستاد پشتيباني خواهران ما در حال جمع آوري خاطرات از اين خانم هايي هستيم كه پير شدند. خيلي از آنها هم از دنيا رفته اند. غير از نرم افزار ما انتشاراتي به نام طليعه كوثر هم داريم كه امسال ده جلد كتاب نقش زنان در دفاع مقدس را در دست داريم.
¤ حمايت از محصولات نرم افزاري به ويژه در رابطه با دفاع مقدس را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- اغلب جوانان از طريق فناوري اطلاعات و رسانه هاي مجازي نيازمندي هاي خود را تامين مي كنند و امروزه رسانه هاي مجازي با تنوع و گستردگي موثر ترين و پر مخاطب ترين رسانه محسوب مي شوندبنابر اين اگر ما بخواهيم پيام، فرهنگ و ادبيات دفاع مقدس را به نسل امروز و ديگر جوانان دنيا برسانيم، بايد با اين فناوري عجين شده و از تمامي ظرفيت ها و فرصت هاي اين فناوري به درستي استفاده كنيم. اما چالش پيش روي ادبيات مقدس عدم آشنايي بسياري از مديران فرهنگي دفاع مقدس با اين فناوري است چراكه اگر مديري با اين رسانه و نحوه كاربرد آن آشنا نباشدبدون شك نمي تواند سياست گذاري و برنامه ريزي درستي داشته باشدبه همين منظور پيشنهاد مي كنيم كه مسئولين فرهنگي دفاع مقدس جهادگونه به دنبال آشنايي و تسلط به اين فناوري - رسانه هاي مجازي- باشنددر غير اين صورت به تكليف عمل نكرده اند و معلوم نيست به جاي خدمت به شهدا مديون آنها نباشندآمار و ارقام و حجم محصولات نرم افزاري در شيوه هاي مختلف مويد و بيانگر اين ضعف و نقيصه است. بايد به اين نكته هم توجه داشت كه چاپ كتاب، ساخت فيلم و تئاتر و ... مفيد و موثر است اما در مقايسه با گستردگي و وسعت نفوذ و مخاطب رسانه هاي مجازي بسيار كم تاثير تر است در حالي كه هزينه توليد محصولات نرم افزاري به مراتب كمتر از توليد فيلم كتاب و ... است.
¤ اگر نكته پاياني هست بفرماييد.
- موسسه ما به مركز نرم افزار ايران تبديل شده است. سيستم آي پي تي وي تلويزيون كه يك سيستم تعاملي است را مي خواهيم در ايران اجرا كنيم. با اين سيستم، بيننده مشخص مي كند كه چه فيلمي را در چه زماني ببيند. حتي برنامه هاي تلويزيون را كنترل مي كند. حتي مي توانيد برنامه هاي دو ساعت قبل را با اين سيستم به عقب برگرديد و دوباره ببينيد. در بحث آي پي مديا به طور همزمان با تلويزيون اينترنت هم در دسترس هست. زير ساخت اين سيستم فيبر نوري است ولي در آي پي تي وي زير ساخت آنتن هاي هوايي است. سرعت انتقال اطلاعات فيبر نوري بسيار بالاست. به زودي اين دو سيستم با هم يكي مي شود. فناوري آي پي تي وي را چيني ها اجرا مي كنند و وابستگي زيادي به چين دارد. و يك كار كلان ملي اين وابستگي را نمي پسندد. و اين كار چون به طور مستقيم با مردم در ارتباط است به همين دليل نياز است كه در داخل انجام شود. پورتال هاي مختلفي در اين كار وجود دارد كه پورتال نرم افزار به عهده ماست. كه اسمش همين مركز نرم افزار ايران است.
جوان امروز ديگر حال كتاب خواندن ندارد. اما اگر يك سي دي با رنگ و لعاب خوب به اين جوان بدهيم حداقل يك بار آن را داخل كامپيوتر مي گذارد و به آن نگاه مي كند لذا بايد رويكرد هاي فرهنگي تغيير كند.
ما هم در اين مسير حاضريم براي سازمان هاي دولتي با قيمت بسيار ناچيزي اين بسته ها در اختيارشان بگذاريم. بنابر اين براي تهيه اين بسته ها مي توانيد آدرس ما را اعلام كنيد. حتي حاضريم با آموزش و پرورش همكاري كنيم و از محتواي اين مطالب مسابقه برگزار كنيم. تمام اين امكانات را براي تلفن هاي همراه هم در حال آماده كردن هستيم.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14