(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يکشنبه 11 تير 1391 - شماره 20245

شعر جنگل سياه
نگاهي به كتاب بنيادهاي كژ در تاريخ نويسي معاصر ايران


شعر جنگل سياه

محمد رضا تركي
هر چيز بود - غير خودت - جا نهاده اي
خود را كنار بركه شب وا نهاده اي

با چشمهاي بسته در اين جنگل سياه
بيهوده پا به گشت و تماشا نهاده اي

زخمي و بي پناه، تو روحي تكيده را
در تنگناي حادثه تنها نهاده اي

انسان سرشكسته! به هر سو كه مي روي
گويي به مرز غربت خود پا نهاده اي

خرمهره اي به دست تو دادند و كف زدند
تو ابلهانه پا به سن اينجا نهاده اي

اين افتخار نيست كه قلبي سياه را
در من يزيد وهم به سودا نهاده اي

دنيا كلاه بر سرت آيا نهاده است
يا تو كلاه بر سر دنيا نهاده اي؟!

در پاي صفحه اي كه در آن حكم مرگ توست
با دستهاي مرتعش امضا نهاده اي:

انسان... غريب...گم شده... دل مرده...مضطرب
بي خويش...بي پناه...به خودوانهاده اي...

الهي ...
&فريبا يوسفي
الهي آتش عشقم به جان زن
شرر زان شعله ام بر استخوان زن
چو شمعم برفروز از آتش عشق
بر آن آتش دلم پروانه سان زن
 


نگاهي به كتاب بنيادهاي كژ در تاريخ نويسي معاصر ايران

ناهيد زندي پژوه
كتاب «بنيادهاي كژ در تاريخ نويسي معاصر ايران» به روايت موسسه فرهنگي قدر ولايت در دو مجلد توسط همين موسسه در سال 1385 چاپ و منتشر شده است. كتاب شامل يك پيش گفتار در آغاز و سه نمايه در انتهاي كتاب است كه شامل نمايه موضوعي، نمايه اشخاص و نمايه جايها و مكانها مي باشد.
اين كتاب در زمره كتابهاي تاريخي است. چنانچه در پيش گفتار كتاب آمده است: «تاريخ سرگذشت ملتهاست و نتيجه تمام تلاشها و معارف و علوم بشري است. تاريخ، تلخ كامي ها و پيروزيها و شيريني هاي ملتها را در خود ثبت و به نسل هاي آينده انتقال مي دهد.»
بسياري از تاريخ نويسان- داخلي وخارجي- به تحريف و تناقض گويي يا سرسپردگي دامن زدند و قلم آنان در جهت حقيقت جويي مرده بود، و تلاش مي كردند تا به تقسيم تاريخ ملت ايران به دو مقطع «قبل از اسلام و بعد از آن» و با اعمال شيوه ها و نظريات مختلف، مقطع قبل از اسلام را، موفق و درخشان و پيشرو و مقطع بعد از آن را برعكس، نمايش دهند. تاريخ نويسان وابسته تلاش كردند، حوادث تاريخي قبل از اسلام و بعد از آن را به گونه اي بازگو و تحليل نمايند كه هرجا نقش علما پررنگ و اسلام محرك و به صحنه آورنده ملت بود، به انحاء گوناگون در تغيير و كم رنگ كردن گاه نقش ضد به آن دادن را نمايان سازند.
موسسه فرهنگي قدر ولايت با تحرير كتاب «بنيادهاي كژ در تاريخ نويسي معاصر ايران» نقاب از رخ اين چهره هاي سرسپرده برداشت و با استناد به مقالات و كتب به چاپ رسيده درصدد افشاي حقايق تاريخي نمود. افرادي همچون ادوارد براون، يحيي دولت آبادي، ناظم الاسلام كرماني، ميرزا آقاخان كرماني، احمد كسروي، عيسي صديق، مهدي ملك زاده، احمد قاسمي، رحيم رئيس نيا، باقر مومني، مصطفي شعاعيان و ديگر كژانديشاني كه تاريخ نويسي معاصر ايران را، هر يك به سهم و اندازه خويش از صداقت و اعتبار علمي و استناد خالص تهي يا دور كرده اند، در دايره پرگار نقد و پژوهش درصد سال اخير، هرگز مورد بازخواستي علمي قرار نگرفته بودند. درباره دوران قاجار، انقلاب مشروطيت مردم ايران- كه به دليل خيانت هاي شبه روشنفكران وابسته به امپرياليسم پژمرده شد- نهضت اسلامي ميرزاكوچك خان، مقاومت حوزه هاي علميه در برابر اوباشان و محمدرضا پهلوي، جنبش ملي كردن صنعت ومنابع عظيم نفت، درباره فرقه سازي در آذربايجان، علت هاي كودتاي آمريكاي بيستم و هشتم مرداد 1332 و نيز قيام انقلابي مردمي پانزدهم خردادماه 1342، متن هاي تاريخ نويسان گوناگوني- از چپ ماركسيستي تا راست ليبرال و سلطنت طلب- نوشته شده است. در اين دو مجلد به بررسي و موشكافي شماري از آنها پرداخته شده است و لايه هايي پنهان و آشكار، از متن نوشته هاي برخي از تاريخ نويسان مغرض يا صادق ايراني و غيرايراني بازخوانده وكاويده شده است.
جلد دوم كتاب «بنيادهاي كژ در تاريخ نويسي معاصر ايران» در هفت فصل تنظيم شده كه شمه اي از محتواي هر فصل به همراه نقد موجز از آن فصل را مرور خواهيم كرد.
فصل اول: جمهوري شاهنشاهي رضاخان قلدر
ميخائيل سرگه ايويچ ايوانف، مورخ عضو حزب كمونيست شوروي، نه تنها درباره انقلاب مشروطيت ايران و بروز چهره مخوفي چون رضاخان و روحانيت انقلابي شيعه دوران پهلوي اول، كه درباره قيام هاي بزرگ مذهبي- مردمي پس از آن نيز، دست به داوري هاي مغرضانه و تحريف آلود زده است. ايوانف از آنجا كه براساس بنياد و انديشه هاي دين گريزش، هر انسان ديندار و دين گرا را گستراننده افيون توده ها قلمداد مي كرد، در برخورد با واقعه تاريخي رويارويي روحانيوني چون سيدحسن مدرس با ديو مترقي نمايي چون رضاخان، چشم بسته جانب رضاخان قلدر را گرفت و در كتاب «تاريخ نوين ايران» تا آنجا كه توانست، در مرتجع و فئودال نشان دادن مبارزان بزرگ تاريخ روحانيت شيعه قلم زد. آيا منصفانه است كه تاريخ نويس ماركسيستي چون ايوانف، مدرس شهيد راه آزادي و استقلال ايران را نماينده ارتجاع و مخالف جمهوري خواهي بخواند؟
در اين كتاب با آوردن صحنه ها و نماهايي از زندگي سيدحسن مدرس و حضرت آيت الله حائري، نشان داده شده كه آنان در پرتگاه هاي تاريخي هولناكي، هر كدام به گونه اي و با روش سياسي و فرهنگي خود، توانستند از آبروي مردم ايران، از پيشرفت اصيل و راستين مردم شيعه ايران پاسداري كنند.
فصل دوم: دادخواهي و بيداد
شماري از تاريخ نويسان ازجمله عيسي صديق از نويسندگان و مشاطه گران رژيم ستم شاهي در خاطرات حجيم خود، به گونه اي موذيانه و ظريف، استقلال خواهي و ميهن دوستي رهبري و مبارزان نهضت اسلامي- انقلابي جنگلي را مورد ترديد قرار داده اند. عيسي صديق ساليان سال در نظام فسيل پرور فرهنگ امريكايي- كودتايي شاه به رجزخواني و سخن پراكني هاي ابلهانه اش مي پرداخت، هرگز نمي خواست همچون مورخي راستگو نشان دهد كه، نهضت مردمي كوچك جنگلي، هيچ گاه حاضر به تن سپردن به بيگانگان نشده است. تهمت ها و ناروايي هاي صديق به اين نهضت تا آنجا پيش رفت كه كوشيد اين نهضت اسلام خواه و ايراني اصيل را، سايه نشين كمونيست هاي بلشويك بنماياند. تاريخ نويس و راوي تاريخ، اگر وجدان علمي، تاريخ نويسي خويش را ناديده بگيرد و از سركينه ورزي هاي گوناگون يا دست كم از سر رخوت، هرگفته اي را به زبان بياورد و به هر شايعه اي دامن بزند، سرمايه ما در تاريخ نويسي معاصر ايران، همين مي شود كه مي خوانيم در ميان لايه هاي در هم و برهم تناقض ها و تضادها و آشفتگي هايش درمي مانيم.
فصل سوم: رازهاي نهفته در تاريخ يك جنبش
ابهام و تناقض آفريني ديگري كه برخي تاريخ نويسان معاصر ايران پديد آورده اند، به جايگاه سياسي و فكري و چگونگي جان باختن شيخ محمد خياباني برمي گردد. جنبش شيخ محمد خياباني يكي از چند حركت معاصر است كه بايد در عرصه تاريخ نويسي بيشتر بازشناسي و بازنويسي شود. به عبارتي شخصيت اعتقادي، سياسي و تاريخي اين مبارز ايراني نيز بايد از پس پرده برخي اوهام و ابهام ها بيرون آورده شود و به درستي شناسانده شود.
فصل چهارم: خيانت بازار استعمار براي پاره پاره كردن سرزمين ايران
شاهان قاجار، بخش هاي بزرگي از ايران را به ديگران بخشيدند تا بلكه قدرت هاي استعماري از تعرض به تاريخ و تخت آلوده به ستم و فساد آنها بازبمانند. جوهره حكومت قجرها را مي توان در چنين شعاري چكاند:
پاره پاره باد سرزمين ايران- پابرجا باد حكومت ما قجرها
نورالدين كيانوري، دبيركل حزب توده ايران در دهه 1350 درباره سيدجعفر پيشه وري، بسترهاي جهاني و سياسي فاجعه آذربايجان و فرقه سازي شوروي در آذربايجان و برخي از پيچيدگي هاي آشكار و پنهان و پشت پرده آن رخداد ضدمردمي و ضداسلامي، نظرگاه هايي ارائه داده است و اگر دقت كنيم درمي يابيم كه ايران شيعي و بزرگ ما با چه بي مهري هايي درگير است. كيانوري به جاي آنكه بر اين حقيقت تاريخي، اخلاقي و علمي و ايراني پاي بفشارد مي كوشد تا با بيان برخي اشتباه ها، دست اندازي هاي روس ها را تحت عنوان انترناسيوناليسم و فرقه پيشه وري را نيز به بهانه ها و با سفسطه هايي چند ببخشد و درگذرد.
اما حقيقت آن است كه فرقه سازي پيشه وري تنها براي مردم آذربايجان برادركشي و قتل عام و براي سرتاسر ايران نفرت و خشم از تجزيه طلبي را به همراه داشت. خطر فرهنگي و حتي استعماري كار اين تاريخ نويسان تحريف گرا هنوز هم جدي است و اين بار استعمارگرنو چهره خونخوار و قلدري چون امپرياليسم آمريكا و نوچه هاي گوناگون منطقه آن، به خيال افتاده اند تا به شيوه هاي گوناگون ادبي، ژورناليستي و سياسي درباره فرقه پيشه وري و توهم سازي كنند.
فصل پنجم: دكتر مصدق، آيت الله كاشاني و جنبش ملي كردن نفت
روايت تاريخ دكتر محمد مصدق، درميان محافل تاريخ نويسان، روايتي مبهم و تناقض آفرين است. چنانچه محمد تركمان همه رخدادها و جريان هاي سياسي- فرهنگي دوران مصدق را زمينه ساز و عامل توطئه هاي طراحي شده و جهت داري مي داند كه براي تشديد مظلوميت و درهم كوبيده شدن موقعيت وي فراهم آمده اند!
نورالدين كيانوري، به گونه اي ديگر و از زاويه ديگر به رويكردها و پايگاه فكري جبهه ملي و نيز به شخصيت و مواضع دكترمصدق پرداخته است. او كمابيش مصدق را متمايل به مواضع جهاني و امپرياليستي آمريكا مي نماياند و او را در برابر امپرياليسم نوظهور دوران پس از جنگ جهاني دوم- آمريكا- دچار توهم و خوش باوري مي داند.
تاريخ نويسان حزب باز و دسته گرا و سفارشي نويس، بيشترين صدمه را به ضرورت و كارنامه تاريخ نويسي جنبش عظيم نفت زده اند. درجايي مي خوانيم كه نيروهاي مذهبي به رهبري آيت الله كاشاني، به نهضت ملي كردن نفت ضربه زده و بناي ناسازگاري با مصدق را نهاده اند. و درمتن ديگري درمي يابيم اگر نيروهاي اصيل مذهبي به ميدان مبارزه با استعمار انگليس و شركت هاي غارت گر نفتي نمي آمدند، مردمي در ميدان جنبش نمي ماندند كه مصدق و ديگران بتوانند آنها را رهبري كنند. در جايي ديگر از مصدق همچون رهبري انقلابي و آزاده نام برده و درجايي ديگر او را از فراماسونرهاي معاصر ايران برشمرده اند . تاريخ نويسي ديگر به نام عبدالرضا هوشنگ مهدوي سعي دارد جايگاه خردمندترين روحانيون شيعه را در برانگيختن توده هاي استعمارستيز ايران شيعه مذهب و ديگر مبارزان مذهبي را از صحنه تاريخ معاصر پاك كند.
اما چرا شماري نمي خواهند در گزارش هاي قلمي و حتي ژورناليستي خويش، جايگاه مبارزاتي مجاهد آيت الله كاشاني را به نسل هاي جديد كتابخوان بنمايانند و اگر تقدير و تجليل نمي كنند، حداقل ارزش و عظمت كارهاي انقلابي و ضداستعماري او را بازگو يا دست كم درمعرض اشاره اي فهرست وار جاي بدهند.
مزدوران قلم بدست استبداد، كه از شكست نهضت انقلابي و ضداستعماري مردم ايران سرازپا نمي شناختند، براي ساليان سال بر آن شدند كه تاريخ را به خواست و در پيروي از اهداف سياسي، اقتصادي و فرهنگي استعمارنو به سركردگي امپرياليسم آمريكا بنويسند.
فصل ششم: گهواره اي براي يك انقلاب
پس از پيروزي انقلاب اسلامي شمار زيادي از تاريخ نويسان ليبرال، هوادار رژيم ساقط شده محمدرضاشاه و غرب زدگان دست به قلم، در كنار ماركسيست هاي تاريخ نويس جاي گرفتند و با همه قوا به تحريف تاريخ قيام پانزده خرداد و انقلاب اسلامي بارورشده از آن قيام پرداختند.
فصل هفتم: آنگاه كه كژانديشان تاريخ مي نويسند
دراين فصل ضمن اشاره به زندگي و كارنامه شماري از تاريخ نويسان كژانديش كوشيده شده تا به گونه اي فشرده، جهت گيري ها و جايگاه آنان را در بي راهه گرايي تاريخ نويسي معاصر ايران شناسايي شوند.
ادوارد براون كه مي خواست اين باور غلط را تلقين كند كه از اسلام و تشيع درايران چيزي غير از يك پوسته بي محتوا و بي آينده باقي نمانده و همه محتواي اسلام را غربي ها جذب كار و زندگي شان كرده و اجراي درست و كامل آن را در زندگي فردي و اجتماعي شان آغازكرده و تحقق بخشيده اند.
پيروان براون بارها كوشيده اند تا با همه توان، به بهانه مدرن سازي فضاي فكري تاريخ نويسي معاصر، موتور حركت تاريخ پس از مشروطيت را، شوق اجتماعي براي رسيدن به وادادگي هاي جامعه غربي بنمايانند و دراين راه نيز از حمايت هاي امپرياليسم و استبداد و حتي دستگاه امنيتي ساواك برخوردار شدند.تاريخي كه يحيي دولت آبادي نوشت، مبتني بر پايه هاي غرب زدگي در انديشه و عمل يك نويسنده گريزان از باغستان فرهنگ ديني بود و راه براي آن جهان بيني ويران گري بازمي كرد كه در آن سوي آب و خاك و هواي اسلام و ايران پرورده و فراهم شده بود. اگر رژيم هاي مخوف و استبدادي داخلي با سركوب و زندان و دهان دوختن، بار گره گشايي از تجدد را در ايران بر شانه خويش مي كشيدند، يحيي دولت آبادي ها و تقي زاده ها و مؤمني ها و ديگر نويسندگاني مانند آنها، كار بريدن بن هويت فرهنگي، ديني و ملي مردم ايران را با قلم تهي شده از جوهر اصالتشان را پيش مي بردند.درخاتمه بايد گفت تاريخ نويسي ايران، در سالهاي معاصر، بر بنيان كژ و متأثر از بيگانگان، استقرار يافت. شناخت اين كژي ها، در حوادث مختلف معاصر، در استقلال و عزت و خوديابي و خودباوري و اراده ملت براي ساخت آينده بسيار مهم و ضروري است. بايد از مؤسسه فرهنگي قدر ولايت به خاطر همت والايش در چاپ كتاب «بنيادهاي كژ در تاريخ نويسي معاصر ايران» تشكر و قدرداني نمود.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14