(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 29 تير 1391 - شماره 20260

عليرضا قزوه در آخرين شعر خود با عنوان «ميانمار»
به نسل كشي مسلمانان در اين كشور پرداخته است. (شعر)
گفت وگو با هنرمند خوشنويس مهتاب قنبري، در نمايشگاه حاشيه اي اجلاس جهاني زن و بيداري اسلامي هنگام خطاطي قرآن گويي با خدا رو در رو صحبت مي كنم
بررسي انديشه هاي مولانا جلال الدين محمد بلخي
قصه چون پيمانه اي است...
در يادمان سپيده كاشاني عنوان شد
شعر سپيده كاشاني در خدمت تعالي انسان
اقرار شاه!
گفت وگو با هنرمند خوشنويس مهتاب قنبري، در نمايشگاه حاشيه اي اجلاس جهاني زن و بيداري اسلامي هنگام خطاطي قرآن گويي با خدا رو در رو صحبت مي كنم
بررسي انديشه هاي مولانا جلال الدين محمد بلخي
قصه چون پيمانه اي است...
در يادمان سپيده كاشاني عنوان شد
شعر سپيده كاشاني در خدمت تعالي انسان
اقرار شاه!


عليرضا قزوه در آخرين شعر خود با عنوان «ميانمار»

به نسل كشي مسلمانان در اين كشور پرداخته است. (شعر)

زني كه از قاهره به تل آويو مي رود
ميانمار
هنوز مستعمره است
و آتش تهيه اين جنايت
هنوز از انگلستان و واشنگتن تدارك مي شود
هميشه پاي يك زن در ميان است
زني كه از قاهره به تل آويو مي رود
از تل آويو به كابل
و هر شب نقشه كشتار را تدارك مي بيند
فعالان صلح جهاني
برايش كف مي زنند
پسر علي اف خوابش را مي بيند
و شاه عربستان عكسش را كنار اجدادش گذاشته است
او همه جا مي رود
اعراب شكم گنده از بوي ادوكلنش زبانشان بند مي آيد
ميانمار هنوز مستعمره است
پنج به علاوه يك سكوت مي كند
كشتارها ادامه دارد
مردي شبيه چنگيز و هلاكو
تين سين
آتش پرستي فاشيست كه قبل از همه
بودا را آتش زد
مردي از تار و پود خوك و شراب
با قلبي از لجن و كثافت
برادر دوقلوي زني كه موي بلوند دارد
و آمده است جهان را به هم بريزد
كه حالم از شعار دموكراسي اش به هم مي خورد
تين سين برادر دو قلوي خانم كلينتون است
خوش خدمتي اش را
با كشتار مسلمانان تمام كرد
حال آن كه بودا به صلح مي انديشد
بودا تعليم آرامش است و دوستي
تين سين اما نواده هلاكوست
پسر غير شرعي هيتلر است
اگر مي دانستم به سانچي نمي رفتم
مجسمه بودا نمي خريدم
چرا كه بودا و كريشنا در اين كشتار
سكوت كرده اند و
بوداي خوابيده در قفسه
انگار قصد بيدار شدن ندارد!
 


گفت وگو با هنرمند خوشنويس مهتاب قنبري، در نمايشگاه حاشيه اي اجلاس جهاني زن و بيداري اسلامي هنگام خطاطي قرآن گويي با خدا رو در رو صحبت مي كنم

منيره غلامي توكلي
بانوان كنار غرفه اش تجمع كرده اند. با تحسيني شگفت زده به آثارش نگاه مي كنند. هر كدام از آنها براي ديدن شاهكار اين دختر خانم جوان؛ ذره بين ها را دست به دست مي كنند. با چشم غيرمسلح نمي توانند كلمات ريز آيات نوراني قرآن را روي شكر و دانه هاي برنج بخوانند!
... چند بار صدايش مي كنم! ببخشيد خانم... با تأخير اما مهربان و صميمي جوابم را مي دهد. بدون توجه به موقعيتي كه در آن قرار دارد با سرعت صحبت مي كنم و از او مي خواهم درباره آثاري كه به نمايش گذاشته است، برايم توضيحاتي بدهد.
اما... او فقط با لبخند نگاهم مي كند. خانم قنبري خواهر «مهتاب» هنرمند موضوع گزارشم را، گوشزد مي كند؛ مهتاب كم شنواست و بايد كمي بلند و شمرده تر صحبت كنم.
البته! اگر شلوغي غرفه بگذارد!...
در فاصله زماني كه بتوانم با «مهتاب قنبري» هم صحبت شوم، آثارش را با دقت نگاه مي كنم. دانه هاي ريز برنج و شكر كه هر كدام روي خود آياتي از قرآن را با خط نسخ، نستعليق، معلي به نمايش گذاشته اند! شگفت انگيز به نظر مي رسند. «صدف هاي كفي» يا «مرواريدي» كه اين بار روي خشكي! درّهاي گران بهايي از آيات سوره بقره را در دل خود نگه مي دارند؛ مي توانند براي لحظاتي طولاني، چشمانت را مسحور خود كنند. رشته هاي باريك ماكاروني، گوش ماهي هاي زيبا با دستان اين هنرمند كم شنوا و با حك شدن آيات قرآن؛ تقدسي يافته اند كه دست زدن به آنها بدون وضو غيرممكن است و تو بايد فقط نگاه كني... و در معناي واقعي كلمه بياموزي، معلوليت محدوديت نمي آورد و خواستن، اگر خواستن باشد! توانستن است.
بالاخره با رفتن بانوان از غرفه براي گفت وگو فرصتي مهيا مي شود. مهتاب مي گويد: متولد سال 57 و اهل «قروه درجزين» شهرستان رزن همدان است. از كودكي علاقه زيادي به خطاطي داشته و آشنايي و عشق به اين هنر را از پدر كسب كرده است.
با ورق زدن دفترچه خاطرات دوران كودكي اش ادامه مي دهد: با نگاه كردن به هنر پدرم از دوران قبل مدرسه با خطاطي و خوش نويسي آشنا شدم. مدرسه و يادگيري حروف؛ درهاي دنيايي روشن و زيبا را براي تمرين خوشنويسي با قلم و مركب به رويم بازكرد. البته شيطنت هاي كودكانه هم به تصاوير اين خاطرات، رنگ فراموش نشدني زده است! وقتي بي اجازه به سراغ قلم و مركب پدر مي رفتم و از روي نوشته هاي او مشق مي كردم و يا صفحات خوشنويسي كتاب فارسي دوم دبستان را دور از چشم پدر با قلم و دوات خطاطي كردم و فردايش از معلم كلاس صفر گرفتم.
- از چه زماني رسما يادگيري خوشنويسي را فرا گرفتيد؟
با رفتن به دوره راهنمايي، به پيشنهاد پدرم در دوره هاي مكاتبه اي انجمن خوشنويسان تهران ثبت نام كردم و سال 84 موفق به اخذ درجه ممتازي انجمن خوشنويسان شدم. خط نستعليق را از استاد بصورت مكاتبه اي ياد گرفتم و با نگاه كردن به عكس ها، سر در مساجد، كتيبه ها و كتاب هاي خوشنويسي موفق شدم خط نسخ، ثلث و معلي را در حد ممتاز ياد بگيرم.
- و نوشتن با خط ذره بيني روي ذرات ريز شكر و برنج؟
نوشتن قرآن در دوران كودكي، برايم هميشه يك آرزو بود و اكنون يك عشق و علاقه كه هر چه به آن مي پردازم در قلبم عميق تر و ماندگارتر مي شود. من آرزو داشتم، روي كاغذ بزرگ تر از آ-سه بنويسم، اما چون هزينه اش زياد بود هيچ وقت نتوانستم اين كار را انجام دهم؛ تا اينكه در سال 85 تصميم گرفتم با ابزاري كه هزينه كمتري دارند و به آنها دسترسي بيشتري دارم كار كتابت آيات قرآن را شروع كنم.
دانه هاي برنج و ذرات ريز شكر را انتخاب كردم و به ياري خدا موفق شدم با اتد روي آنها با خطاطي ذره بيني بنويسم. بعد هم سوره هاي بلند را روي رشته هاي باريك ماكاروني نوشتم تا اينكه... عاشوراي سال 87 شبي در آرزوي نوشتن قرآن، خواب ديدم كنار دريا صدف جمع مي كنم و در پاسخ به سؤال خانم هايي كه از من مي پرسيدند چه مي كني؟ گفتم صدف جمع مي كنم تا روي آنها قرآن بنويسم... بعد از آن تصميم گرفته ام تمام قرآن را روي صدف بنويسم و انگار تا اين كار را نكنم روحم آرام نمي شود.
تصميم دارم بعد از اينكه قرآن را نوشتم، صدف ها را از طريق بهزيستي به آستان مقدس امام رضا(ع) تقديم كنم.
- بعد از آيات قرآن نوشتن چه چيزهاي ديگري را دوست داري؟
فعلا فقط نوشتن قرآن آرزوي من است؛ در هنگام قرآن نوشتن به خدا نزديك مي شوم و با او رو در رو صحبت مي كنم.
- به جز خطاطي؛ به چه هنرهاي ديگري علاقه منديد؟
نقاشي را هم دوست دارم. نقشه جهان را روي صدفي كشيده ام. طراحي و تهيه كاردستي از وسايل غيرقابل استفاده هم بخشي از علاقه مندي هاي هنري من است.
- و براي آينده چه فكري كرده ايد؟
الان در تهران ساكنم و دانشجوي امور فرهنگي و هنري در دانشگاه جامع علمي- كاربردي شهرداري تهران هستم. اما دوست دارم كه به عنوان مربي در سازمان بهزيستي مشغول به كار شوم و به بچه هايي كه معلوليت دارند خوشنويسي آموزش بدهم. مطمئناً بين اين بچه ها استعدادهاي زيادي نهفته است؛ فقط بايد آنها را كشف كنيم و آموزششان دهيم.
راستي مهتاب قنبري، جوان كم شنوايي كه حالا در حد استادي با اتد روي دانه هاي ريز برنج و ذرات شكر قرآن مي نويسد؛ توانسته است سوره حمد را در 18 ثانيه روي برنج خطاطي كند او ركورد خطاطي را زده است اما هنوز قول هايي كه مسئولين به او بابت اشتغال داده اند عملي نشده كاش مسئولين هم ركورد خوش قولي بزنند.
 


بررسي انديشه هاي مولانا جلال الدين محمد بلخي

قصه چون پيمانه اي است...

قاسم آخته
مولانا جلال الدين محمد مولوي بلخي رومي، قونيوي، معروف به ملاي روم درسال 604 هـ.ق در شهر بلخ متولد شد و در غروب روز يكشنبه پنجم جمادي الثاني سال 672 يك روز پاييزي در قونيه درگذشت. چهره اي نامدار و پرهياهو درعرصه ادبيات، فلسفه و عرفان ايران كه شخصيت پيچيده و چندبعدي داشت. عارف، شاعر، فيلسوف، صوفي، حكيم، با هر نامي كه او را بخوانيم زيبنده اوست و در هريك ازاين عناوين بر اوج قله شهرت ايستاده بود. در اين گفتار انديشه هاي او را در حوزه فرهنگ عاميانه (folcolur) بررسي مي نماييم.
¤ جوشش عشقق
مولانا انديشمند، فيلسوف و عارفي است كه در راه عشق به خداوند هيچ حد و مرزي نمي شناسد و خويشتن را يكسره در درياي بيكران عشق حقيقي حل نموده است. در اين راستا الگوي مولانا در راه وصول به اين عشق ناب «شمس تبريزي» است. بنابراين زماني كه مرشد و مراد او شمس، دنياي پست و فرومايه و فاني را وداع مي كند، مولانا از شدت اندوه و فراق يار البته نه اندوه مجازي كه با گريه و لابه توأم باشد، بلكه نوعي ملال دروني عارفانه در جلو تابوت شمس «سماع صوفيانه» را انجام مي دهد. «سماع» نماد فناشدن در عشق محبوب است.
و در وصف او اين گونه سروده:
شمس تبريزي مرا كردي خراب
هم تو ساقي، هم تو مي، هم مي فروش
¤ تمثيل، حكايت:
بحث اصلي اين گفتار تعامل مولانا با فرهنگ عاميانه است. ارتباط انديشه مولانا با فرهنگ و باورها و آداب و رسوم مردم چگونه بوده است. مولانا با وقوف كامل به آنچه كه مردم زمانش به آن باور دارند، آن را با زبان ساده و قابل فهم و درك بيان مي كند و راه رسيدن مردم به خدا را با زبان ساده و راحت به آنها نشان مي دهد.
اين مسئله مهمي است كه شعراي ديگر به ويژه سعدي هم بر آن تكيه مي كنند و در واقع يكي از هنرهاي برجسته سعدي و مولانا دراين است كه: هر دو با زبان ساده و بي تكلف و نثر شيوا سخن گفته اند و اگرچه در سده ها قبل مي زيسته اند ليكن سخنشان امروزي است. به بيان ديگر:
در واقع هنر و ابتكار مولانا در عرصه ادبيات ايران، پيوند او با فرهنگ عوام (فولكولور) است. مولانا در اين زمينه خلاقيت و ابتكارات جالبي دارد. خلق مضامين نو در عرفان و ادبيات و تلفيق آن با فرهنگ مردم، هنر اصلي مولانا است. به اين معنا كه: هر فردي از هر قشري و طبقه اجتماعي، خواه عوام و روشنفكر، در گذشته و حال و آينده مي تواند برداشت متناسب با فرهنگ و درك خود را از سخن و اشعار مولانا داشته باشد. بحث اصلي مولانا اين است كه مي خواهد بگويد:
هركس به فراخور درك و فهم خود و متناسب با ظرفيت عقل و انديشه اش مي تواند به خدا برسد و اسرار خلقت و جهان هستي را درك نمايد. مولانا حتي در ريزترين مسائل اجتماعي و معيشتي مردم دقيق شده و به آن توجه دارد. دستمايه يا بهتر بگوييم ابتكار مولانا براي رساندن مفاهيم و پيامهاي شعرش به مردم و آيندگان، حكايات، داستان و قصه هاي شيرين، عاشقانه و پندآموز است كه با روش «تمثيل» و به زبان شيوا و وگيرا بيان كرده و درپايان هر يك از داستانها به ويژه درمثنوي نتايج پند آموز و اخلاقي مي گيرد. هدف عمده مولانا از ذكر اين داستان هاي تمثيلي: اصلاح امور اجتماعي و اخلاقي و بهزيستي جوامع انساني است. درشعر و تمثيل معروف «ني» جايي كه مي گويد:«هر كسي از ظن خود شد يار من- از درون من نجست اسرار من»، همين مسئله را بيان مي كند.
اينكه هر شخص به تناسب فهم خود برداشت متفاوتي از سخن او دارد. غالب پژوهشگران و انديشمندان عرصه ادبيات مراد از «ني» را خود مولانا دانسته اند. خودي كه سخن و اسرار دروني اش را از زبان «ني» بيان مي كند.«ني» زبان گوياي عشق آتشين و دروني مولاناست كه از وجودش شعله مي كشد اما هيچ كس جز خود مولانا توانايي و قابليت ديدن و احساس كردن آن را ندارد. حكايت عاشق دور افتاده و جدا شده از معشوق! چرا مولانا «ني» را براي گفتن حرفهايش از زبان او برگزيده است؟
يك پاسخ اين است كه وي مي خواسته به مردم و جامعه اش راه ساده جست وجوي معشوق ازلي را نشان بدهد، بنابر اين، تمام قصه ها، حكايات و داستان هاي تمثيلي مثنوي و آثار ديگر مولانا ارتباط تنگاتنگي با آداب و رسوم وباورهاي مردم دارد ومولانا هنرمندانه ميان اين دو وجه عرفاني و اجتماعي پيوند ايجاد كرده است.
هنر ديگر مولانا آوردن حكايت در دل حكايت است. يعني حكايت كوچك را در دل حكايت بزرگ آورده تا فهم منظورش را آسانتر كند. در واقع در زمينه حكايت و تمثيل و قصه و داستان در ادبيات تمثيلي، هيچ كس نمي تواند با مولانا برابري كند و مقايسه شود. او بر قله ادبيات عرفاني، تمثيلي جهان ايستاده است. ادبياتي كه در آن فرهنگ اجتماعي مردم در تمام ابعاد بيان شده است. سخن مولانا و شخصيت او و شعرش براي همه زمان ها و مكان ها و همه اقشار مردم زنده و پويا است و پويا خواهد ماند. دراين بيت چه زيبا تاثيرگذاري كلام و شعرش را براي آيندگان سروده است:
خمش چندان بناليدم كه تا صد قرن دراين عالم
در هيهاي من پيچد، برين هيهات من گردد
درتمثيل معروف «پيل» يكي از بارزترين وجوه انديشه مولانا را در زمينه فهم و درك عوام و مردم از آفرينش و هستي و خداوند شاهديم كه: فيل عظيم الجثه اي را درخانه اي تاريك قرار دادند و مردم به ديدار آن مي رفتند و هر يك عضوي از بدن حيوان را لمس مي كرد و براساس برداشت و درك خودش از آن عضو، آن را به شيئ تشبيه مي كرد.
مولانا در اين تمثيل مي خواهد بگويد كه فهم بشر و درك ناچيز او در حدي نيست كه شكوه و عظمت خداوند را فهم و درك نمايد و به بيان ديگر: خداوند هرگز در ظرف ادراك آدمي نمي گنجد. احساس آدمي ناتوان تر از آن است كه عظمت خدا را درك كند. كسي كه گوش هاي فيل را لمس كرده بود. آن را باد بزن قلمداد كرد و آنكه پشت فيل را لمس كرد به سطح صاف تشبيه ساخت و فردي كه پاهاي فيل را لمس كرد، آن را به ستون هاي ضخيم تشبيه كرد.
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن يكي دالش لقب داد آن الف
در كف هر يك اگر شمعي بدي
اختلاف از گفتشان بيرون شدي
چشم حس همچون كف دستت است و بس
نيست كف را بر همه آن دسترس
از اين دست تمثيل ها در سرتا سر مثنوي معنوي از گرانقدر مولانا به چشم مي خورد. در قصه مار ، مولانا «مار» را به نفس آدمي تشبيه ساخته كه اگر مهار نشود و افسار گسيخته به دنبال هوس ها باشد موجب رسوايي و ادبار آدمي مي شود.
در قصه گناهكار عهد شعيب: خداوند فرد گناهكاري را با غرق نمودن در شهوات و گناه و دور ساختن از لذت عبادت و نزديكي به خودش، و با كور نمودن چراغ دل و وجدانش عذاب مي كند. همچنين قصه انگور، برداشت هاي متفاوت از يك موضوع و لفظ، در قصه كودكان مكتب خانه كه به معلم خود القا كردند او بيمار است.قصه خربزه تلخ خوردن لقمان حكيم، قصه بازرگان و طوطي، موسي و شبان، قصه پادشاهي كه شنيد در هند درختي هست كه هركسي از ميوه آن بخورد، هرگز نمي ميرد (آرزوي محال)، هر كدام يك پند و اندرز براي آدمي دارند.
نزد مولانا، قصه و حكايت و تمثيل، صرفاً ابزاري براي بيان اهداف و مضامين متعالي است.
اي برادر قصه چون پيمانه اي است
معني اندر وي مثال دانه اي است
مولانا در قالب تمثيل و داستان و حكايت و قصه، معاني بلند و مفاهيم خداشناختي، اخلاقي، اجتماعي، باورهاي آسماني مردم و دغدغه ها و مسائل روزمره زندگي شان را بيان كرده است. تأثير مولانا بر جامعه و مردم و حتي پيروان ساير اديان و افراد غيرايراني آنقدر بود كه در تشييع جنازه اش همه قشرهاي مردم اعم از عارف، فيلسوف، اديب، كسبه بازار، طلبه، مقامات حكومتي، كوچه و بازار شركت جستند. مولانا در قلب تمام مردم زمانش جاداشت. گفته اند كه بر پيكر مولانا دوبار نماز خوانده شد و ازدحام جمعيت به حدي بود كه تشييع و خاكسپاري تا شب به طول انجاميد.
در تمام آثار نغز و بي نظير مولانا مانند: مكاتيب، مجالس سبعه، فيه مافيه، ديوان و مثنوي معنوي، غزليات، موضوعات گوناگون اخلاقي، اجتماعي، ديني، پند و اندرز، نيكي به مردم و مدارا با خلق، راستي و درستي و پاكي و پاكدامني، بخشش، كمك به همنوع و... بسياري مضامين ديگر به چشم مي خورد. مثنوي مولانا همانند دريايي مواج از مفاهيم بلندي است كه جوامع انساني به آن نياز دارد. مولانا از هر حكايت كوچك و بزرگ نتيجه اي جداگانه مي گيرد.
¤سخن ماندگار
به طور كلي آنچه كه شعر و سخن مولانا را ماندگار ساخته مي توان اينگونه برشمرد:
-سادگي، شيوايي و نثر بي تكلف. ميراثي گرانبها در ادبيات ايران كه در كلام سعدي هم ديده مي شود. سخني براي همه زمانها و مكانها و متناسب با فهم و درك مردم.
-تلفيق ميان عرفان و مفاهيم بلند اعتقادي با فرهنگ عامه مردم متناسب با نيازهاي روحي و معنوي بشر.
-بهره گيري از روش ابداعي «تمثيل و مثل»، قصه، داستان، حكايت.
-خلق مضامين جديد در عرصه ادبيات و عرفان و پيوند آن با فرهنگ مردم و قابل فهم براي همه مردم.
-نتايج پندآموز و اخلاقي در پايان هر كدام از حكايات، داستانها و تمثيل ها با هدف اصلاح، رفاه، بهزيستي و بهروزي جوامع انساني و نيل به كمال انساني و قرب به خدا، گرايش به اخلاق نيكو.
-پويايي سخن و شعر براي همه زمانها و مكانها. نو بودن، متفاوت بودن و متنوع بودن مفاهيم و مضامين.

¤منابع:
1- شكوه شمس، سيري در افكار مولانا، آنه ماري شيمل، برگردان حسن لاهوتي. انتشارات علمي فرهنگي.
2- زندگي مولانا جلال الدين محمد مشهور به مولوي، بي فا، بي تا، انتشارات زوار تهران .1354
3- مآخذ قصص و تمثيلات مثنوي، انتشارات اميركبير تهران .1347
4- زندگي نامه مولانا، فريدون بن احمد سپهسالار، بامقدمه دكتر سعيد نفيسي، انتشارات اقبال.
5- زندگاني مولانا جلال الدين رومي، فلسفه و آثار، عبدالباقي گولپينارلي، برگردان توفيق سبحاني.
6- مولوي چه مي گويد، جلال الدين همايي، نشر آگاه، تهران .1356
7- پله پله تا ملاقات خدا، زندگي و شعر مولانا، عبدالحسين زرين كوب، انتشارات اميركبير تهران .1368
8- شرح مثنوي معنوي، زماني، انتشارات اطلاعات، تهران .1385
 


در يادمان سپيده كاشاني عنوان شد

شعر سپيده كاشاني در خدمت تعالي انسان

يادمان «سپيده كاشاني» نخستين گردهمايي كانون هاي ادبي سراسر كشور با حضور منصور واعظي مديركل نهاد كتابخانه هاي عمومي كشور، رضا عبداللهي دبير شوراي شعر نهاد كتابخانه هاي عمومي كشور، و جمعي از اهالي فرهنگ و ادب در تالار شريعت زاده كتابخانه ملي ايران برگزار شد.
منصور واعظي دبيركل نهاد كتابخانه هاي عمومي كشور در اين برنامه گفت: طبع روان و خانواده اديب كاشاني او را به سمت جولانگاه سخن كشيد و باعث شد كه شعر را در خدمت تعالي انسان به كار ببرد و به قول صاحب نظري همان گونه مي سرود كه مي انديشيد. كاشاني شعري ساده و روان داشت.
وي افزود: اولين دفتر شعر كاشاني در سال 52 منتشر شد كه شامل اشعار پيش از انقلاب او بود. در سال 60 با تشكيل شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي سپيده كاشاني يكي از اعضاي برجسته و منظم شوراي شعر شد و در اين شورا با اساتيدي چون شاهرخي، معلم دامغاني، اوستا و ... لاله هاي بهشتي جنگ را به شعر خودش آبياري كرد.
دبير كل نهاد كتابخانه عمومي كشور ادامه داد: كاشاني با همان نجابت و صلابت در قامت يك زن مسلمان و متعهد با چادري سياه، پاكي درون، صدق گفتار و طهارت كامل شعر مي سرود و تقديم ادبيات دفاع مقدس مي كرد. بانو سپيده از نور وجود امام امت نور گرفت و اين نور الهي را پرتو افشاني كرد. او آنچنان پيرو مقتداي خود بود كه لحظه اي در ارادت ورزي خود ترديد نكرد.
گردهمايي 320 كانون ادبي فعال در شهرستان ها
در اين مراسم رضا عبداللهي، دبير «يادمان سپيده كاشاني» گفت : دو هزار و 200 اثر به دبيرخانه «يادمان سپيده كاشاني» ارسال شد كه توسط داوران در سه بخش كتاب، مقاله و پژوهش و شعر هدف بررسي قرار گرفت كه در حوزه كتاب و مقاله و پژوهش ها دو اثر و بخش شعر سه اثر حائز رتبه شدند.
محمد حسن علائي مديركل امور فرهنگي نهاد كتابخانه ها نيز گفت:« داوران نخستين «يادمان سپيده كاشاني» همه آثار و مقالات ارسالي به اين همايش را با دقت بسيار مطالعه كرده و سپس به داوري آنها پرداخته اند، همچنين همزمان با برگزاري اين يادمان گردهمايي 320 كانون ادبي فعال در شهرستان هاي كشور برپا مي شود.
وي با بيان اينكه در شهرستان هاي كشور 500 كانون ادبي وجود دارد، ادامه داد: از هر يك از شهرستان هاي كشور يك كانون فعال را در نخستين گردهمايي كانون هاي ادبي سراسر كشور دعوت كرديم كه حضور شما در اين همايش به دليل آن است كه خودتان از نزديك عظمت كارتان را در شهرستان هاي دور كشور مشاهده كرده و به آن اهتمام داشته باشيد.
دومين همايش «سرزمين محبوب من» برگزار مي شود
وي از برپايي دومين همايش «سرزمين محبوب من» خبر داد و افزود : برگزاري يادمان «سپيده كاشاني» و «سرزمين محبوب من» به اين دليل برگزار مي شود كه مباحث را به سمت اصالت شعر بازگردانيم . به نوعي امروزه افراد بسياري به سرودن شعر مي پردازند اما به كتاب هاي اصيل شعر فارسي وصل نيستند.
وي افزود: تا شاعران اين مرز و بوم كتاب و ديوان «حافظ»، «مولوي» و «بيدل» را نخوانند و با اشعار اين شاعران آشنايي نداشته باشند، شعرشان عمق پيدا نمي كند و معتقدم براي بهبود اين امر بايد به ادبيات كهن كشورمان برگرديم و تنها به سرودن شعر كلاسيك هم اكتفا نكنيم.
علايي بيان كرد: نه تنها در شعر بلكه در «رمان» و به نوعي همه اهالي قلم بايد به ادبيات كهن كشورمان نيز توجه كنند چراكه به همين منظور يادماني را براي بزرگان ادب برپا مي كنيم كه مورد غفلت واقع شده اند.
وي گفت : كانون هاي ادبي مي توانند افرادي كه علاقه مند به حوزه شعر و شاعري هستند را گردهم آورده و معلومات خود را در اختيار آنها قرار دهند به نوعي كانون ها بايد به نقادپروري پرداخته تا افرادي منتقد بتوانند شعرهاي ما را مورد نقد قرار دهند.
نخستين زن شاعر كه به انقلاب پيوست
در ادامه اين مراسم يوسفعلي ميرشكاك گفت : سپيده كاشاني نخستين شاعر زن مسلمان بود كه در ميان همه شاعران داراي حرمت بسيار بود.
وي افزود: او نخستين زن شاعر مسلمان بود كه به انقلاب پيوست؛ در فضايي كه نه تنها شعر و شاعري كه هر هنري در معرض تاخت عقايد و افكار نادرست بود.
اين شاعر ادامه داد: سپيده كاشاني در ميان همه ما حرمت بسيار داشت. نخستين ديدار ما در حوزه هنري نبود بلكه در راديو ايران يا تهران بود. تنها شبكه اي كه در آن روزگار نخستين، مدير انقلابي اش شهيد مجيد حداد عادل بود.
ميرشكاك در بخشي از سخنانش گفت: سپيده كاشاني به دنبال خود، سيمين دخت وحيدي را به عرصه شعر انقلاب آورد. وحيدي هم چون كاشاني داعيه استادي ندارد اما تصوير شاعره چادري مسلمان با اين دو بزرگوار حرمت يافت و بسا شاعران جوان كه در ابتداي كارشان پروانه اين دو شدند.
صاحب كتاب «در سايه سيمرغ» در ادامه گفت: سپاس سپيده، سپاس زنان و دختران شاعر اين سرزمين است. سپيده كاشاني سعي نكرده نامي به هم بزند و از جشنواره اي سكه بگيرد يا از كسي بخواهد براي ديوانش مقدمه بنويسد. يكي از كساني كه سكه گرفت، هوشنگ گلشيري با 60 سكه بود.
سپيده كاشاني با وقار و نجيب بود
كامران شرف شاهي با اشاره به شخصيت سپيده كاشاني گفت: بعضي اشخاص هستند كه ديدن آنها حتي براي يك لحظه مغتنم است و بسيار تاثير گذار است و اگر فردي اين اشخاص را نبيند هر چه برايش از ويژگي هاي او شرح بدهيم و توصيف كنيم باز نمي تواند شخصيت كاريزماتيك او را براي خود ترسيم كند. براي مثال كسي كه براي يك لحظه از نزديك قيصر امين پور را ديده باشد تحت تاثير نگاه مهربان و شاعرانه او قرار گرفته است. چنين چيزي را نمي توان با زبان بيان كرد. سپيده كاشاني نيز چنين شخصيتي داشت. بسيار با وقار و نجيب بود و جاي دريغ دارد كه زود از بين ما رفت.
 


اقرار شاه!

شاه مخلوع در يكي از كتابهايش كه بعد جمع كردند، اين كلمه بود كه بعد از اينكه اين قواي ثلاثه آمدند و اجتماع كردند سرانشان در تهران، او نوشته است كه اينها صلاح ديدند كه من باشم، ما باشيم در ايران. بعد آنهايي كه اطرافش بودند، لابد به او فهماندند كه بدغلطي كردي. آن كتاب را با آن جمله اش را ديگر محو كردند و جمع كردند، از قراري كه گفتند. اين سندي است از زبان يك نفري كه در اين جا به طور ظلم سلطه داشت، اين يك اقراري است از او، به اينكه آنها من را در اينجا قرار دادند. قبل از او براي پدرش هم همين مسئله بود، منتها آن را خود انگليسيها در راديوي دهلي اقرار كردند، گفتند ما رضاخان را آورديم در ايران و سلطنت را به او داديم، لكن به ما خيانت كرد و او را بيرون كرديم. اين هم اقراري بود كه انگلستان كرد. آن هم اقراري بود كه همان كسي كه دست نشانده خود آنها بود كرد. در يكي از صحبتهايش محمدرضا گفت كه ليست وكلا را از سفارتخانه مي نوشتند و پيش ما مي فرستادند، و ما ملزم بوديم كه آنها را وكيل كنيم. ما، هم وكلا را با اين كلمه مي شناسيم و هم محمدرضا را، دستگاه هاي دولتي را با اين كلمه مي توانيم بشناسيم و هم آمريكا و شوروي و انگلستان را. اينها شواهدي است كه هست.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)صحيفه امام(ره)، ج 12، ص: 375
برگرفته از كتاب حكايت هاي تلخ و شيرين، انتشارات قدر ولايت
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14