(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 2 مرداد 1391 - شماره 20263

نقش منابع انساني در تمدن اسلامي
بازشناسي حكومت اسلامي در نهج البلاغه
تامين رفاه و تربيت جامعه


نقش منابع انساني در تمدن اسلامي

علي موحدي نژاد
تمدن، وجه مادي و ظهوري فرهنگ است. فرهنگ مجموعه اي از انديشه ها، آداب، سنت ها، ادبيات، هنر، اسطوره ها، عقايد، آيين و رفتاري است كه جامعه اي را از جوامع ديگر متمايز مي كند. تمدن به حوزه خلاقيت انساني مرتبط با فن آوري و علم اشاره مي كند. خط، فن آوري، علم، شهرسازي و قوانين مدني و مقررات پيچيده و سامان يافته اجتماعي، عمومي ترين معيارهاي شناخت تمدن است. در حقيقت، تمدن توصيف كننده فرهنگ يك جامعه پيچيده و بزرگ است. تمدن ها از درون فرهنگ ها بيرون مي آيد، از اين رو تنها جوامعي قادر به داشتن تمدن يا تمدن بزرگ هستند كه از فرهنگ غني برخوردار باشند كه دربرگيرنده ادبيات، هنرهاي تخصصي و حرفه اي، معماري، مذهب سازمان يافته و رسوم و سنت هاي پيچيده اي است كه همه اينها در خدمت توسعه يك جامعه خاص هستند. طبيعت تمدن چنان است كه همواره مي خواهد گسترش بيابد و افراد بيشتري تابع آن شوند. بنابراين، فرهنگ پيچيده اي كه با تمدن همراه است، گرايش به گسترش و نفوذ در فرهنگهاي ديگر دارد و در بعضي مواقع آنها را در خود هضم و محو مي كند و بعضي تمدن ها واقعا فرهنگ هاي بزرگ و عظيم جهاني دارند كه شامل ملت ها و مناطق بسياري مي شوند. فرهنگ و تمدن اسلامي از جمله فرهنگ هاي تمدني بزرگ و عظيم جهاني است.
براي اينكه فرهنگ اسلامي درجهان امروز نقش تمدني خود را به درستي بازسازي و ايفا كند، لازم است تا فرهنگ پويايي و سرزندگي خود را بازيابد. نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي وحياني اسلام، نقش منابع انساني را در تحقق تمدن بيان كرده و وظيفه مسلمانان را در ايجاد تمدن معاصر اسلامي تبيين نموده است.
مهندسي فرهنگي تمدن
تمدن از واژه مدن به معناي شهر گرفته شده است. شهرنشيني، مهمترين جلوه تمدني فرهنگ بشري است. در حقيقت وجه مادي و ظهوري يك فرهنگ را مي بايست در جنبه شهرنشيني و مدنيت آن جست وجو كرد. فرهنگ كه مجموعه اي از انديشه ها، آداب، سنت ها، ادبيات، هنر، اسطوره ها، عقايد، آيين و رفتاري است، در شكل تمدني، حقيقت خود را بروز مي دهد. به سخن ديگر فرهنگ، باطن و روح تمدن است و هرگز تمدني بي روح فرهنگ نمي تواند وجود پيدا كند. از اين رو جوامع بي تمدن يا عقب افتاده همان اندازه كه از فرهنگ غني بي بهره هستند از مدنيت و شهرنشيني و جلوه هاي ديگر تمدني هم بي بهره مي باشند.
از نظر اسلام، همانگونه كه روان آدمي در كالبد انساني گرفتار بيماري مي شود، روان تمدني نيز گرفتار بيماري مي شود. به اين معنا كه بيماري فرهنگي، تمدن ها را ناكارآمد كرده و در نهايت موجب نابودي تمدن مي شود. فراز و فرود تمدن ها ارتباط تنگاتنگي با قدرت و ضعف فرهنگي دارد. هرچه فرهنگ سرزنده تر باشد، تمدن ها از رشد و شكوفايي بيشتري برخوردار خواهدبود. در مقابل، ضعف فرهنگي در يك جامعه به معناي ضعف تمدني و فرود و درنهايت نابودي تمدني است.
بنابراين، توجه به جنبه فرهنگي تمدن و مهندسي آن از مهمترين دغدغه هاي اسلام است، لذا همواره بر اصلاح فرهنگي توجه مي دهد و خواهان رهايي از فسادهاي فرهنگي در همه عرصه ها و عناصر فرهنگي مي شود؛ چرا كه فساد درهر عرصه اي از حوزه فرهنگي به سرعت در جنبه هاي ديگر سرايت كرده و روح و روان تمدن را بيمار مي كند و از كارآيي مي اندازد.
با نگاهي به آيه 25 سوره انفال و آيه 11 سوره رعد اين معنا به دست مي آيد كه فرهنگ از جمله اموري است كه قابل تغيير، كنترل و مديريت است. اين بدان معناست كه مي توان از مهندسي فرهنگ سخن گفت؛ زيرا مهندسي به معناي برقراري نسبت تعادلي و تكاملي ميان عوامل يا متغيرهاي تشكيل دهنده يك مجموعه براي نيل به اهداف موردنظر و قابل دسترس است. پس فرهنگ نيز به سبب آن كه داراي عناصر و اجزاء چندي است كه قابليت تعادل و عدم تعادل را دارد و افساد و اصلاح پذير است، مي تواند مورد مهندسي قرار گيرد تا عناصر آن به درستي در كنار هم قرار گيرد و اهداف موردنظر را تحقق بخشد.
از نظر اسلام، ماموريت پيامبران، مهندسي فرهنگي است تا در سايه آن عدالت و تعادل، به كمك توده هاي مردم برقرار شده و تكامل بشري بلكه هستي به عنوان هدف غايي در چارچوب حكمت و اهداف آفرينش انسان و جهان تحقق يابد؛ (حديد، آيه 25) زيرا انسان به عنوان خليفه و جانشين خداوندي از اين ظرفيت برخوردار است كه در خود و محيط، تاثير و تغيير ايجاد كند. (رعد، آيه 11؛ نساء آيه 119) البته اين تاثير و تغيير مي تواند مثبت يا منفي، سازنده يا زيانبار، در راستاي اهداف كلان آفرينش و حكمت آن يا در جهت متقابل آن باشد.
به هرحال، مهندسي فرهنگ، وظيفه اي است كه برعهده نخبگان جامعه گذاشته شده است. آنان بايد با تعليم و تربيت، در چارچوب آنچه فرهنگ ناميده مي شود و به آموزش عناصر فرهنگي و تمدني بيان كتاب (قوانين و مقررات نوشته شده)، مديريت و نظارت بر اجرا و اعمال قانون در قالب قوه اجرايي و قضايي (حديد) بپردازند و مردم را براساس آن تربيت و پرورش دهند.(حديد، آيه 25).
مهندسي فرهنگي اسلامي مي بايست در چارچوب آموزه هاي وحياني اسلام انجام گيرد؛ زيرا اين آموزه ها در بردارنده نظام فكري و فرهنگي و نيز اخلاقي و رفتاري و حقوقي و قانوني خاصي است كه فرهنگ اسلام را بيان مي كند. هدف از مهندسي فرهنگي مبتني بر اسلام، مديريت تعادل و تكاملي همه داده ها و متغيرها براي نيل به هدف انسان كامل و جامعه سالم و برتر است.
با نگاهي به آنچه گفته شد دانسته مي شود كه هدف در مهندسي فرهنگي، تغيير انسان و در نهايت تغيير جامعه انساني است كه به شكل تمدني بروز و ظهور مي يابد. از اين رو تاكيد بر منابع انساني در تمدن اسلامي به عنوان يك مهم همواره مورد توجه بوده است. (انفال، آيه 25؛ رعد، آيه 11)
منابع انساني، محور مهندسي فرهنگي
از آنجايي كه محور مهندسي فرهنگي، انسان است، هدف از مهندسي فرهنگي آن است كه انسان با مشخصه هاي خاصي تربيت شود. بنابراين، گفتمان اسلامي مانند هر گفتمان ديگر فرهنگي تمدني بر آن است تا انساني را تربيت كند كه فلسفه و سبك زندگي او براساس آموزه هاي اسلامي باشد. اينجاست كه تعليم و تربيت، نقش اساسي و كليدي مي يابد و به عنوان ماموريت پيامبران از جمله پيامبر اسلام (ص) معرفي مي شود. (بقره، آيات 129ز 151؛ آل عمران، آيه 164؛ جمعه، آيه 2).
از نظر اسلام، فرهنگ، جامعه و تمدن، برمحور انسان به وجود مي آيد و معنا و شكل مي يابد. بنابر اين، افراد انساني به عنوان پايه هاي فرهنگ و جامعه و تمدن، موضوع تعليم و تربيت قرار مي گيرد. از اين رو تعليم و تزكيه يكايك افراد جامعه براي رسيدن به هدف جامعه عالم و سالم و متمدن و فرهنگي در دستوركار قرار گرفته است. (انفال، آيه 25، رعد، آيه 11)
به سخن ديگر، همه چيز فرهنگ ها و تمدن ها و جوامع، انسان است و تعليم و تربيت انسان به معناي تحقق اهداف همه جانبه خواهد بود. پس تعليم به معناي آموزش افكار و انديشه ها تا خط و معماري و فن آوري و علوم ديگر، يك بخش اساسي مهندسي فرهنگي را به خود اختصاص مي دهد؛ چنانكه تربيت و تزكيه به معناي ايجاد ملكه و عادت خاص رفتاري، بخش ديگر اين مهندسي را در برمي گيرد.
اگر جامعه اي داراي افراد تعليم ديده و تربيت شده باشد. مي تواند تمدن بزرگ اسلامي را به دست آورد و درجهان معاصربازسازي، ايجاد كند.
با توجه به فقدان تمدن اسلامي در جهان معاصر مي توان اين معنا را اثبات كرد كه منابع انساني فاقد فرهنگ اسلامي است؛ زيرا اگر روح فرهنگ اسلامي در جان مسلمانان وجود داشت. بطور طبيعي تمدن اسلامي تحقق مي يافت. بنابر اين، مي بايست تمام تلاش و همت خود را مبذول اين معنا كنيم كه منابع انساني را براساس فرهنگ اسلامي تعليم و تربيت كنيم.
اگر بپذيريم كه مثلا هنر از جمله هنر تنديس سازي، نقاشي، شيشه و آبگينه سازي ( نمل، آيه 44؛ سباء، آيات 12 و 13)، عمران و معماري (حجر، آيات 80 و 82؛ شعراء، آيات 124تا 129 و نيز 141 تا 149)، صنعت و هنر ذوب فلزات و استخراج معادن (كهف، آيات 94تا 96؛ قصص، آيه 38)، صنعت و هنر سدسازي (سباء، آيات 15 و 16) حكومت و قدرت (يوسف، آيه 43؛ قصص، آيه 38؛ توبه، آيه 69)، توسعه كشاورزي و دامداري و توليدات اقتصادي (يوسف، آيات 46 تا 49؛ روم، آيه 9؛ شعراء، آيات 141 تا 149)، ارتباطات فرهنگي و زباني و فكري (كهف، آيه 93) و مانند آن نشانه هاي تمدني يك جامعه است، همه اين ها در زماني شكل مي گيرد كه از نظر منابع انساني به غنا و ثروت فكري و فرهنگي دست يافته باشيم؛ زيرا بدون منابع انساني خلاق و متفكر و فعال و با اعتماد و انگيزه، نمي توان به اين چيزها رسيد.
پس لازم است كه همه تلاش ها بر اين متمركز شود كه منابع انساني جامعه به درستي از نظر فكري و فرهنگي ساخته و تربيت شوند. از اين رو گفته مي شود كه براي دست يابي به تمدن اسلامي نخست مهندسي فرهنگي بر آموزه هاي اسلامي انجام شود و مسلماناني مومن براساس فلسفه زندگي اسلامي تعليم و تربيت شوند.
آموزه هاي قرآني از آغاز تا انجام برآن است كه فرهنگ خاصي را توليد و معرفي نمايد تا بر اساس آن انساني خاص تعليم و تربيت شود تا بتواند سبك زندگي اسلامي تحقق بخشد و تمدن اسلامي را بسازد و به جامعه بشري ارايه دهد. الگوهاي رفتاري كه اسلام ارائه مي دهد نمونه هاي عيني و ملموسي است كه براساس آن فكر و فرهنگ، آموزش و پرورش يافته اند به گونه اي كه ديگران نيز مي توانند با استفاده از اين الگوهاي رفتاري جامعه اي را بسازند و به جهانيان معرفي كنند.
از نظر اسلام، هرگونه اختلال در منابع انساني به معناي فساد تمدني و فرهنگي است. از اين رو با گزارش كردن از تمدن هاي پيشين غيراسلامي بيان مي كند كه چگونه عوامل فكري و فرهنگي موجب شده تا منابع انساني آن تمدن ها از مسير طبيعي خارج شده و موجبات تباهي تمدني خود را فراهم آورند. از نظر قرآن، تمدن هاي پيشين با آموزش و پرورش درست منابع انساني، توانستند فرهنگ و تمدني بزرگ را ايجاد كنند ولي همين تمدن ها و فرهنگ ها به سبب خروج از مسير طبيعي كمالي، نابودي خود را رقم زدند.
خداوند بيان مي كند كه پيامبران براي جلوگيري از اين اختلال و فساد فرهنگي، فرستاده شدند و اين اقوام و تمدن ها را دعوت به اصلاح فرهنگي كردند ولي آنان بي توجه به آن، به افساد فرهنگي ادامه داده و در نهايت گور خودشان را كندند.
علل انقراض تمدن ها
در تحليل قرآني از علل و عوامل انقراض فرهنگ ها و تمدن ها، عواملي چون فرهنگ اشرافيت (انبياء، آيات 1 تا 31؛ قصص، آيه 58)، اسراف گري و اطاعت از مسرفان (شعراء، آيات 141 و 146-149 و 151 و 158)، استكبارورزي قدرتمندان و دولتمردان (اعراف، آيات 73 تا 76)، افساد و اطاعت از مفسدان (حجر، آيات 81 تا 84؛ شعراء، آيات 141 تا 158)، شرك و كفر (غافر، آيات 82 تا 84)، طغيان (فجر، آيات 6 تا 13)، ظلم و ستم (انبياء، آيات 1 تا 13)؛ خشونت (شعراء، آيات 123 تا 139)، گناه (انعام، آيه 6) كفران نعمت و استفاده نادرست از نعمت هاي الهي (سباء، آيات 15 تا 17) بيان شده است. اين عوامل همه اموري است كه ارتباط مستقيمي با تعليم و تربيت انساني دارد و در حقيقت اين منابع انساني در تمدن هاي بشري است كه عامل فراز و فرود تمدني بشمار مي رود.
لزوم توجه به منابع انساني در مهندسي فرهنگي و تمدني
پس لازم است كه پيش از هر چيزي در راه رسيدن به غايتي به نام تمدن اسلامي، بر منابع انساني توجه شود. به سخن ديگر، توجه به مهندسي فرهنگي به عنوان مهم ترين كليد ورود به دنياي تمدن اسلامي، امري لازم است؛ چرا كه بي توجه به تغيير اساسي در فرهنگ، نمي توان اميد به تحقق تمدن داشت و اقتصاد را به شكوفايي رسانيد تا موتور تمدني باشد. در حقيقت آنچه سوخت موتور تمدن اسلامي را تشكيل مي دهد و اقتصاد جامعه را به حركت درست و سازنده وامي دارد، فرهنگ اسلامي است كه مي بايست در جان و روح مسلمانان و جامعه اسلامي دميده شود.
آموزه هاي اسلامي همواره تلاش خود را به اين معنا مبذول داشته كه انسان فرهنگي را توليد و تعليم و تربيت نمايد تا بتوان با مجموعه انسان هاي تربيت شده به عنوان امت، تمدن اسلامي را ساخت و به جهانيان معرفي كرد. اگر بتوانيم انسان هايي را براساس آموزه هاي اسلامي داشته باشيم تا جامعه اي را شكل دهند، اين امكان وجود دارد كه بتوانند در جهان معاصر، تمدن اسلامي را بازسازي كنند؛ زيرا آنچه كه اكنون به عنوان تمدن اسلامي شناخته و معرفي مي شود تنها پوسته هاي بجا مانده از يك تمدن نيمه مرده است؛ از آن جهت روح اسلام در كالبد آن جاري نيست. لذا نمي تواند در برابر تمدن هاي ديگر مقاومت كند و به عنوان يك تمدن فرهنگي خود را به جهانيان عرضه دارد. آنچه ما از تمدن اسلامي مي گوئيم همانند گزارش هاي قرآني است كه از تمدن هاي عاد و ثمود مي گويد؛ زيرا در زماني كه خداوند در دوره پيامبر(ص) از اين تمدن ها سخن مي گفت و گزارش مي كرد، بخشي از سازه هاي تمدني فرهنگ عاد و ثمود وجود داشت ولي اثري از خود تمدن نبود. اكنون به نظر مي رسد كه تمدن اسلامي به اين حالت در آمده است و اگر نتوانيم روح اسلام و فرهنگ اسلامي را در كالبد آن جاري سازيم تنها نامي از تمدن اسلامي باقي خواهد ماند. بنابراين، لازم است تا با مهندسي فرهنگي و تاكيد بر منابع انساني، جامعه اسلامي را پديد آوريم كه بتواند به عنوان كالبد فرهنگ اسلامي در جهان معاصر حركت كند و سلطه تمدني خود را گسترش دهد. اين همان چيزي است كه گاه از آن به جهاني سازي اسلامي ياد مي شود كه در برابر جهاني سازي غربي و گفتمان فرهنگي مادي گرا و سرمايه دار غرب قرار مي گيرد.
همان گونه كه پيامبر(ص) با ايجاد يك مركز تمدني در حجاز به نام مدينه النبي(ص) توانست اين ام القراي را به جايگاهي برساند كه جوامع ديگر را به پذيرش آن الگو دعوت و وادار سازد، همچنين مي توان با ايجاد ام القراي اسلام در جهان معاصر در ايران اسلامي، دوباره تمدن اسلامي را بازسازي و بازآفريني كرد و به جهانيان معرفي و ارايه كرد. اين هدفي است كه امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي و مقام معظم رهبري امام خامنه اي(مدظله العالي) در نظر دارد و با ارائه راهكارهايي بر آن است تا اين مهندسي فرهنگي مبتني بر آموزه هاي اسلامي شكل گيرد و تمدن اسلامي تحقق يابد. باشد كه اين گونه در مسير كمال قرار گيريم و خدايي شويم.
 


بازشناسي حكومت اسلامي در نهج البلاغه

تامين رفاه و تربيت جامعه

مصطفي دلشاد تهراني
در پي مقالاتي در باب ماهيت و اهداف حكومت اسلامي كه در شماره هاي قبل در باب ماهيت حكومت و عدالت و امنيت به عنوان دو وظيفه از وظايف حكومت اسلامي مطرح شد در اين مقاله به دو هدف ديگر از اهداف حكومت اسلامي با عنوان رفاه و تربيت پرداخته شده است. مقاله حاضر از كتاب «حكومت حكمت» انتخاب شده است كه تقديم خوانندگان مي گردد.
رفاه
فراهم آوردن رفاه و آسايش و تحقق كفاف در زندگي براي همگان از اهداف اساسي در حكومت است كه بدان مسير تعالي آدميان هموار مي گردد. اميرمومنان علي(ع) در حكمتي نوراني فرموده است:
«من اقتصر علي بلغه الكفاف فقد انتظم الراحه ، و تبوا خفض الدعه.»(1)
هر كه به مقدار نياز اكتفا كند، آسايش و راحتي خود را فراهم آورد و گشايش و آرامش را به دست آورد.
امام علي(ع) در حيطه حكومت خود حداقل نياز معيشتي همگان را تامين كرد و در راه فقرزدايي و تامين معيشتي گامهايي جدي برداشت، چنان كه خود فرمود:
«ما اصبح بالكوفه احد الا ناعما، ان ادناهم منزله لياكل البر، و يجلس في الظل، و يشرب من ماء الفرات.»(2)
كسي در كوفه نيست كه در رفاه به سر نبرد، حتي پايين ترين افراد نان گندم مي خورند و سرپناه دارند و از آب فرات مي آشامند.
امام علي(ع) به رفاه عمومي توجهي تام داشت و عمران و آبادي سرزمينها و تامين شرافتمندانه و كرامت مدارانه مردمان را از اهداف حكومت خود مي دانست، چنان كه درباره مقاصد حكومتي خويش فرمود:
«... و نظهر الاصلاح في بلادك»(3)
مقصد ما آن است كه اصلاح را در شهرهاي تو (اي خدا) آشكار نماييم.
با ساماندهي درست شهر و سرزمينها، و آباد كردن آنها و افزايش درآمدها و دادن سهم ها و بهره ها به حق و توزيع عادلانه درآمدهاست كه زمينه لازم براي رفاه همگاني فراهم مي شود. اميرمومنان علي(ع) در اهداف و برنامه هاي حكومتي خود بدين امور توجهي جدي داشت و ديدگاه هاي خود را به روشني بيان كرده است. در عهدنامه مالك اشتر، به وي چنين نوشته است:
و در كار خراج چنان بنگر كه اصلاح خراج دهندگان در آن است، چه صلاح خراج و خراج دهندگان به صلاح ديگران است، و كار ديگران سامان نگيرد تا كار خراج دهندگان سامان پذيرد، كه مردمان همگان، هزينه خوار خراجند و بايد نگريستنت به آباداني زمين بيشتر از ستاندن خراج باشد كه ستاندن خراج جز به آباداني ميسر نشود، و آن كه خراج خواهد و به آباداني نپردازد، شهرها را ويران كند و بندگان را هلاك سازد، و كارش جز اندكي درست نمي شود و اگر از سنگيني -ماليات -شكايت كردند، يا از آفتي كه - به كشت- رسيده، يا آبي كه از كشتهايشان بريده، يا باران بدانها نباريده يا
- بذر زمين -بر اثر غرق شدن يا بي آبي تباه گرديده، بار آنان را سبك گردان چندان كه مي داني به آن كارشان سامان پذيرد و آنچه بدان بار آنان را سبك گرداني بر تو گران نيايد، چه آن اندوخته اي است كه به تو بازش دهند، با آباداني كه در شهرهايت كنند و آرايشي كه به ولايتها دهند؛ و نيز خوبگويي آنان را به خود كشانده اي و شادماني كه عدالت را ميانشان گسترانده اي، درحالي كه تكيه بر فزوني قوت آنان خواهي داشت بدانچه نزدشان اندوخته اي: از آسوده ساختن خاطر آنان و به دست آوردن اطمينان، كه به عدالت تو خو گرفته اند و به مداراي تو آشنا گرديده و بسا كه در آينده كاري پديد آيد كه چون آن را به عهده آنان گذاري با خاطر خوشش بپذيرند-و خرده نگيرند، كه چون -شهرها- آبادان بود، هر چه برعهده - مردم آن- نهي برد؛ و زمين جز با تنگدستي ساكنان آن ويران نشود. و مردم شهرها هنگامي تنگدست گردند كه واليان روي به گرد آوردن مال آرند و از ماندن خود بر سر كار اطمينان ندارند، و از آنچه مايه عبرت است كمتر سود بردارند. (4)
امير مؤمنان(ع) وجوه لازم درجهت گيري حكومت براي برقراري رفاه مردمان را يادآور شده است؛ و هيچ چيز مانند آباد كردن شهرها و سرزمين ها بستر رفاه مردمان را فراهم نمي سازد. امام علي (ع) درباره اين وجه از وجوه فراهم كننده رفاه مردم فرموده است.
«أما وجه العماره فقوله تعالي: (هو الذي) أنشاكم من الارض و استعمركم فيها (5) فاعلمنا سبحانه أنه قد أمرهم بالعماره ليكون ذلك سببا لمعا يشهم، بما يخرج من الارض من الحب و الثمرات و ما شاكل ذلك مما جعله الله معايش للخلق.» (6)
دليل اهتمام براي آباد كردن زمين، سخن خداي متعال است:«اوست كه شما را از زمين پديد آورد و از شما خواست كه در آن آباداني كنيد.» پس خداي سبحان ما را آگاه ساخت كه مردمان را به آباد كردن فرمان داده است، تا دانه و ميوه نظاير آنها را كه از زمين بيرون مي آيد.
- و خداوند آنها از روزي بندگان خود قرار داده است- وسيله معاش و رفاه آنان باشد.
حكومت درجهت تحقق رفاه همگان بايد به درستي برنامه ريزي نمايد و با تدبير وحكمت اقتصاد استكباري را بزدايد و زنجيره هاي استضعاف مالي را بگشايد و مردمان را به حقوق عادلانه خود برساند. امير مؤمنان علي (ع) در اين باره چنين فرموده است.
«انه ليس علي الامام ما حمل من أمر ربه:... و اصدار السهمان علي أهلها.» (7)
همانا بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده:
... و رساندن سهم هاي بيت المال به در خور آن.
و نيز درباره حق مردمان برحكومت درجهت تحقق رفاه همگان فرموده است:
«فاما حقكم علي... و توفير فيئكم عليكم.» (8)
و شما را بر من حقي است؛ از جمله؛ حقي را كه از بيت المال داريد به شما دهم.
رساندن حقوق مالي مردمان بديشان، آن هم بتمامه، و تأمين كامل زندگي آنان از امور اساسي درحكومت حكمت است. امام علي(ع) دراين باره به مالك اشتر چنين فرموده است:
پس روزي كاركنانت را فراخ دار! كه فراخي روزي نيرويشان دهد تا درپي اصلاح خود برآيند، و بي نيازشان سازد، تا به مالي كه در اختيار دارند دست نگشايند، و حجتي بود بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند، يا در امانتت خيانت ورزيدند. (9)
اميرمؤمنان(ع) به تامين معيشتي كامل و همه جانبه
(اسباغ رزق) فرمان داده است كه در اين صورت مردمان به اصلاح مي آيند و امور بدرستي سامان مي پذيرد. امام(ع) در عهدنامه مالك اشتر او را به تامين كافي سپاهيان متوجه مي گرداند و اينكه سامان انسانها و امور در گرو فراهم نمودن رفاه معقول آنان است؛ و اين بياني فراگير است و همه مردمان را شامل مي گردد و از هدف هاي اساسي حكومت شمرده مي شود، آن حضرت فرموده است:
و كار سپاهيان جز با خراجي كه خدا براي آنان معين فرموده درست نمي شود تا بدان در جهاد با دشمن خود نيرومند شوند و كار خود را بدان سامان دهند و آنان را از خراج آن اندازه بايد كه نيازمندي شان را كفايت نمايد. (01)
تربيت
مهمترين هدف حكومت حكمت اين است كه زمينه رشد و تعالي فرد و جامعه را فراهم نمايد تا استعدادها در جهت كمال مطلق شكوفا شود. اميرمؤمنان علي(ع) فرموده است:
«و علي الامام ان يعلم اهل ولايته حدود الاسلام و الايمان.»(11)
برامام است كه بر اهل ولايت خويش حدود اسلام و ايمان را تعليم دهد.
امام علي(ع) آموزش همگان و رشد اخلاق و فضايل اخلاقي و شكوفا كردن كمالات انساني در مردمان را از امور اساسي حكومت معرفي كرده و فرموده است:
«فاما حقكم علي... و تعليمكم كيلا تجهلوا، و تأديبكم كيما تعلموا.» (21)
شما را بر من حقي است؛ از جمله: شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آدابتان بياموزم تا بدانيد.
تربيت صحيح بنيان همه چيز است و هيچ امري به ساماني درست نمي رسد جز در سايه تربيتي درست؛ و اين هدف در حكومت علوي بالاتري هدف است كه عافيت و عزت و سعادت اين جهاني و آن جهاني در گرو تربيت صحيح است. امير بيان، علي(ع) فرموده است:
«من كمال السعاده السعي في صلاح الجمهور». (31)
كمال سعادت تلاش كردن در صلاح امور همگان و تربيت جمهور مردمان است.
البته در راه اين مقصد بايد موانع رفع گردد و مقتضيات فراهم شود، چنان كه علي(ع) احياي سنتهاي درست و درهم شكستن سنتهاي غلط و گسستن كند و زنجيرهاي دست و پاگير جامعه از رسوم و قيود و عادتها و تقليدهاي باطل و بي اساس را از اهداف حكومت حكمت برشمرده و فرموده است:
«فاعلم ان افضل عبادالله عندالله امام عادل هدي و هدي؛ فاقام سنه معلومه ، و امات بدعه مجهوله .»(41)
بدان كه بهترين بندگان خدا نزد او پيشوايي است دادگر، هدايت شده و راهبر؛ پس سنتهاي معلوم را برپا دارد، و بدعتهاي مجهول را بميراند.
امام علي(ع) فراهم كردن زمينه تربيت و رشد و تعالي مردمان را وجهه همت زمامداران دانسته و فرموده است:
«انه ليس علي الامام الا ما حمل من امر ربه: الابلاغ في الموعظه ، و الاجتهاد في النصيحه .» (51)
همانا بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده است: كوتاهي نكردن در موعظت، و كوشيدن در نصيحت.
همه تباهيها از فقدان تربيت صحيح برمي خيزد. از اين رو لازم است بيشترين توجه به امر تعليم و تربيت معطوف شود و اين امر در رأس امور قرار گيرد. امام علي(ع) فرموده است:
«عدم الادب سبب كل شر.»(61)
فقدان ادب و تربيت، علت هر شر و بدي است.
اميرمؤمنان (ع) خود در اين جهت بسيار تلاش كرد، چنانكه فرموده است:
«ايهاالناس، اني قد بثثت لكم المواعظ التي وعظ الانبياء بها اممهم، و اديت اليكم ما ادت الاوصياء الي من بعدهم.»(71)
اي مردم! من اندرزهايي را كه پيامبران به امتهايشان دادند، بر شما راندم، و آنچه را كه اوصيا، به پس از خود رساندند، رساندم.
و نيز فرموده است:
پرچم ايمان را ميان شما برپا كردم و مرزهاي حلال و حرام را برايتان جدا. از عدالت خود لباس عافيت بر تنتان كردم و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم، و با خوي خود به شما نشان دادم كه اخلاق پسنديده چيست.(81)
در اين امر زمامداران بايد پيشگام بوده و بيش از هر كس آموخته و تربيت يافته باشند، چنانكه اميرمؤمنان(ع) فرموده است:
«من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، وليكن تاديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»(91)
هر كه خود را پيشواي مردم سازد، بايد پيش از تعليم ديگران به تعليم خويش بپردازد، و بايد تربيت كردنش، پيش از آنكه با زبانش باشد، با سيرت و رفتارش باشد؛ و آن كه خود را تعليم دهد و تربيت نمايد، شايسته تر به تعظيم است از آن كه ديگري را تعليم دهد و تربيت نمايد.
و امام علي(ع) خود چنين بود، همان طور كه فرمود:
«ايها الناس، اني و الله ما احثكم علي طاعه الا و اسبقكم اليها، ولا انهاكم عن معصيه الا و اتناهي قبلكم عنها» (20)
اي مردم، به خدا سوگند من شما را به طاعتي برنمي انگيزم، جز آنكه خود پيش از شما به گزاردن آن برمي خيزم، و شما را از معصيتي باز نمي دارم، جز آنكه خود پيش از شما آن را فرومي گذارم.
پي نوشت ها:
1- نهج البلاغه حكمت318
2- بحار ج04 ص723
3- نهج البلاغه خطبه131
4- همان نامه53
5-هود، 16
6-وسايل الشيعه ج31ص 591
7- نهج البلاغه خطبه 501
8- همان خطبه43
9- همان نامه 53
01- همان
11- شرح غررالحكم ج4 ص813
21-نهج البلاغه خطبه43
31-شرح غررالحكم ج6 ص03
41-نهج البلاغه خطبه 461
15- همان خطبه 501
61- شرح ابن ابي الحديد ج02 ص852
71-نهج البلاغه خطبه 281
81-همان خطبه78
91-همان خطبه 37
20- همان خطبه 571
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14