(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 24 مرداد 1391 - شماره 20282

شهر امن و امان است
خشت اول
نقد سوم
طنز سوم
ويتامينه
بوي بارون
يادداشت سوم


شهر امن و امان است

سه شب در غوغاي شيرين مسجد ارگ
«دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند... دعاي نيمه شبي دفع صد بلا بكند» اين بيت شاهكار دقيقا مصداق همين شب هايي بود كه بر ما گذشت و همه در تنفس عميق باران رحمت الهي، طعم آن «كارها» را چشيدند و نواي يا ربناي نيمه شبي شان را در عرش حس كردند چرا كه فرشته ها در كنار ما نشسته بودند و انگار با قهرمانان المپيك عكس يادگاري بگيرند. نقل مجلس هاي اين سه شب رويايي كه يلداي اصلي ما ايراني هاست؛ نسل سومي هايي هستند كه يا دو نفري به اين شب نشيني بي نظير آمده اند و يا اينكه يك كوچولوي عاشق را هم با كالسكه يا در بغل با خود همراه كرده اند. مجردها هم كم نيستند اما اين دو نفره و سه نفره ها يك صفاي ديگري به يلداي رمضاني مي دهند...چند دقيقه با گشت و گذار ما در يكي از شلوغ ترين محافل پايتخت همراه شويد.
تحريريه نسل سوم
چطور و چگونه؟
حرفه اي ها حدود ساعت 11 خودشان را مي رسانند به مسجد ارگ براي اينكه جاي بهتري نصيب شان بشود؛ اشتباه نكنيد جاي بهتر در اجابت دعا تاثيري ندارد؛ در گرفتن حس و حال ، خيلي موثر است. نيمه حرفه اي ها حدود ساعت 12 سروكله شان پيدا مي شود و خيلي هم تند تند راه مي روند و دنبال يك لقمه جاي دنج مي گردند و آماتورها يا تنبل ها حدود ساعت يك بامداد مي آيند يعني نزديك حضور حاج منصور و آغاز مراسم اصلي. نكته اينجاست كه همه آنهايي كه به قصد مراسم احيا خودشان را به ميدان امام خميني(ره) و ميدان پانزده خرداد تهران نزديك مي كنند، بالاخره به مراسم مي رسند و تني به آب مي زنند، آب زلال توبه و استغفار كه از اشك چشم هاي فرشتگان زميني در ضيافت الهي نازل مي شود و جان را مي شويد و نه جسم را. نكته اصلي اين است كه اينجا همه ميهمان خودش هستند و نه مسجد ارك و حاج منصور و مجيد بني فاطمه...ميزبان هيچ كس را تنها نمي گذارد و اين را هم شعار تبليغاتي نمي داند براي زياد شدن مهمان ها مثل «همراه اول». حضرت محبوب، هر كسي را كه يك قدم بردارد تا يك سال بيمه مي كند آن هم نه اين بيمه هاي نصفه و نيمه كه براي هر خدمتي، كلي كارشناسي مي كنند تا از حق و حقوق شما بزنند، بيمه اش اصل بيمه است، بدون گارانتي اما با ضمانت؛ ردخور ندار، اين را مي تواني از موتور سواري كه همسر جوان و دختر يكساله اش را ترك خود سوار كرده و دارد با سرعت خودش را به باب همايون مي رساند بپرسي، او مطمئن است كه بيمه شده وگرنه در اين سياهي شب طفل يكساله را همراه خود نمي آورد كه در ميانه دعا، امان مادرش را ببرد از بهانه گيري براي غذا و بازي و ...
جايي كه هست!
بركت اين شب هاي ماه و ماندگار، كم نيست، چه از جمع شدن جهيزيه براي عروس هاي آبرودار و شفاي بيماران و نشستن گل لبخند روي دل هاي عاشق و چشم انتظار رحمت حق تا پيدا كردن يك وجب جا آن هم درست چند دقيقه قبل از آغاز مراسم اصلي و خاموش كردن چراغ ها. در نگاه اول جايي براي نشستن و غرق شدن در عميق ترين خود انسان عاشق و بي پناه نيست اما خدا بركت بدهد به اين شب و مهمان هايش و آن ميزبان يگانه اش...تا خود صبح هم كه آدم بيايد، مردم با يك صلوات و يك لعن عليه قاتلان اميرالمومنين(ع) تكاني مي خورند و جا مي شود آن آدم و آدم ها...اصلا باور كردني نيست چرا كه ديدني است.
عطر دل انگيز بندگي
بايد بين مردم در حركت باشي، حتي گاهي پايي را لگد كني و سري كه تند به سمتت بر مي گردد را ببيني تا باور كني دانه هاي دل مردم اين شب ها عجيب فيروزه اي رنگ است و نخ تسبيح شان هم همين دعاي جوشن و بك يا الله است...چشم ها در دل شب، دنبال هيچ نشانه اي نيست جز كف دست هايي كه خالي است و فقط يك پناه دارد...باران اين شب ها ديگر جايي براي عرض اندام ندارد وقتي پهناي صورت هر روزه دار ايراني خيس مي شود از يك نداي دروني اما گره گشاي«الهي و ربي من لي غيرك...» انگار همه اين يك جمله را با بند بند وجودشان درك كرده اند و حالا به سوي پروردگار فرياد مي زنند و او را مي خوانند....باور كنيد دعا و ذكر مصيبت و مداحي و ...دليل اين همه اشك و آه نيست، اين بغض فروخورده 11 ماه گذشته است كه حالا شب عيدي، در بهار رمضان مي شكند و غمزه هلال نازدار رمضان و شوال را در خود دفن مي كند...قيمتي مي شوند همه مردمان ما در اين شب هاي شريف...
ديگه چه خبر؟
گاهي آدم دلش مي سوزد كه ما يا بهتر بنويسيم مديران فرهنگي به ويژه آنها كه خيلي ادعاي جنگ نرم و افسري و ...دارند چه راحت فرصت هاي يگانه اجتماعات مردمي - مذهبي كشور را از دست مي دهند. فرض كنيد در همين مسجد ارگ، در سه شب قدر، حدود يك ميليون نفر جمع مي شوند، چه خوراك فرهنگي برايشان ترتيب داده مي شود؟ در برابر اغذيه فروشي ها و آب ميوه فروشي ها و ساندويچي هايي كه تا سحر باز هستند و بازار كارشان سكه است، چقدر خوراك فرهنگي به اين جماعت داده مي شود؟ عرضه چند كتاب پرمحتوا، يا چند لوح فشرده مفيد كه الحمدلله در بازار زياد هم هست، چقدر هزينه دارد؟ بيشتر از كاسه آش دادن دست مردم است يا اينكه بيلان كاسه آش بهتر و عزيزتر است تا بيلان اهداي يك كتاب و يك لوح فشرده مثلا تفسير قرآن؟ چقدر ما آسان فرصت ها را از دست مي دهيم. آخر مشكل فقط اين نيست و آدم دلش مي سوزد كه منبري و مداح و سخنران هم محض رضاي خدا به اين جمعيت ميليوني، يك كتاب خوب و يا لوح فشرده خوب معرفي نمي كند! يادتان باشد كه در كشور هم سازمان تبليغات اسلامي داريم كه خب در حد يك سايت خدمات ارائه مي دهد و باقي كارهايش را هيچ كس خبر ندارد و هيچ وقت هم گويي نياز به كنفرانس خبري و گفت وگو با رسانه ها و شرح عملكرد و....نيست و هم شوراي هماهنگي تبليغات و هم دفتر تبليغات و...با اين حال در عرصه تبليغات در حد صفر هستيم! فرض بفرماييد يك اتاق فكري اعلام كند كه در آخرين نماز جمعه رمضان المبارك، ائمه جمعه، كتاب«نورالدين پسر ايران» يا «شرح اسم» را معرفي و مردم را به خريد و مطالعه آن تشويق كنند...مي دانيد چه جريان عظيمي در كشور راه مي افتد؟ موج برخاسته از اين مطالعه مي دانيد با مردم و نگاه فرهنگي مردم چه مي كند؟ اصلا اين كار را نكنند، وزارت محترم ارشاد، كمي از ريخت و پاش معاونت هنري و برگزاري جشنواره هاي بي خاصيت و هزينه بر و مد و لباس كم كند، كمي از آن خريدهاي كيلويي شوراي خريد كتاب كه در انبار خاك مي خورد كم كند، به نمازگزاران عيد فطر كتاب رايگان هديه بدهد. الهي نامه علامه حسن زاده را بدهد اصلا مفاتيح الحيات علامه جوادي آملي را به هر خانواده حاضر در نماز هديه بدهد...ما كه زبان مان مو در آورد و كف دست مديران انتقاد پذير و پرمدعاي فرهنگي اما هيچ اتفاقي نيفتاد، راستي از شوراي فرهنگ عمومي چه خبر؟ جز دست كاري تقويم و هزينه اعتبارات تخصيصي در امور بدون خروجي، كار ديگري دارد؟
يادت باشد...
كلا توصيه هميشگي اين است كه ماشين نياوريد مخصوصا در مارپيچ پارك و خروج از پارك شب هاي قدر و خيابان هاي هميشه پر تهران، اما به هر حال بازهم مثل هميشه، اين موتور است كه شما را نجات مي دهد و شايد به موقع تر از همه سر سفره سحر برساندتان. نكته دير يا زود رسيدن نيست، نكته اينجاست كه شما خيلي زود، اندوخته شب قدر را به خاطر نيم متر جاي پارك و چند دقيقه زود رسيدن به منزل، بر باد ندهي. وضوي شبانه زبانت را به بهاي يك بيراه بي جهت باطل نكني، اجر شب بيداري ات را با بداخلاقي سر ترافيك و تند رفتن و تنه زدن به مردم و ساييدن ماشينت به ماشين ديگران و ...ضايع نكني؛ دين ما دقت در همين جزئيات به ظاهر كم اهميت است.
بايد خودت ببيني!
دلت بايد در گرو يار باشد تا چشمت همراهي كند، بايد خوب چشمت را باز كني تا دلت هم نرم شود...آن مادر جوان را بايد ببيني كه زير نور ماه آرام قرآن بر سر گرفته و بچه اش را هم شير مي دهد. بايد آن پدر جوان را ببيني كه دست دخترك را گرفته و در اوج مصيبت خواني براي اباعبدالله(ع)، او را نوازش مي كند و به ياد حضرت رقيه(ع) اشك مي ريزد... بايد بي قراري جوان مو دم اسبي را در كارزار عشق بازي حضرت محبوب آن درست در گوشه تاريك خيابان لمس كني تا دلت قرص شود اين نظام، با همين سلاح بي بديل تا امروز در بين خاكريزهاي شرق و شمال و غرب و جنوب دشمن كه دورتادور گربه دوست داشتني جغرافياي زمين را گرفته اند، سرپا مانده است. بايد در دل شب، مانور تماشايي محجبه ها : چادري و مانتويي : را ببيني تا هرزه گردي مانكن ها در روز زياد اذيتت نكند و قوت قلب بگيري از اين همه پاسدار خون شهدا...اين ها ست جلوه هاي تماشايي شب هاي روشن ايراني ها در دل تابستان.
شهر در امان است
جداي از اينكه برخي آدم ها اصولا اهل روزه و شب قدر و ...نيستند و يكي از همين ها پريروز صبح چند ساعت بعد از آخرين شب قدر، شيشه ماشين يكي از بچه هاي تحريريه را خرد كرده و...حالا انصافا شهر در امن و امان است؛ مردم دوباره عاشقانه چند روزي در فضاي تمدن زده شهر، نفس كشيده اند و بدون ترديد كلي تغيير كرده اند. نگاه هايشان هم با يك ماه قبل فرق كرده، داستان به نقطه عطف خود رسيده و هركسي كاربلدي كند، برنده است؛ يعني هركه بتواند بهتر سوار اين موج آزاد شده از بند دنيا شود، پيروز است. خواه مسئولان كشور باشند و خواه تنبلي كنند و اين فرصت طلايي را از دست بدهند. امروز و بعد از سه شب قدر و 25 روز روزه داري، مردم زمين حاصلخيز جان شان را آماده كاشت و بذرافشاني كرده اند، سال نوي خود را مي خواهند جشن بگيرند و به تحويل سال نزديك مي شوند، همه چيز مهياي استفاده خط توليد است اگر كسي يا كساني به هوش باشند. فضاي رفتاري، گفتاري و حتي پنداري مردم به شدت باران خورده و مستعد پذيرش بذرهاي اخلاق و ايمان است؛ بايد همين دست فرمان را حفظ كرد، با بداخلاقي و بد دهني در سطح مديران، اين اتمسفر رويايي را خراب نكنيم؛ مردم نگاهشان به حاكمان شان است؛ بد اخلاقي آنها را همچون آيينه اي تكرار مي كنند. حواسمان باشد اين آرامش را با دعواهاي جناحي و سياسي بر هم نزنيم؛ اصلا كمي بيشتر براي مردم وقت بگذاريم تا ثمره اين ماه برايمان گارانتي ش ماه و يكساله داشته باشد؛ واقعا نمي شود؟!
غايب بزرگ
همه اين ها را نوشتيم تا برسيم به اينكه، ما خودمان عرضه نداريم! خودمان بلد نيستيم زيبايي هاي دين و دين داري مان را نمايش دهيم كه رسانه اجنبي از يك صف مرغ، براي ما داستان درست مي كند و حيثيت و فرهنگ مردم نازنين كشورمان را تخريب مي كند. شما اگر دوربين هاي خلاق تلويزيون و گزارش گران حرفه اي راديو را در بين جمعيت ديده باشيد، ما هم ديديم. بله هر از گاهي مي روند سراغ يك نفر با ظاهر متفاوت و از او مي پرسند امشب چه حاجتي داري؟ خب اين سوال را سي وسه سال است كه رسانه ملي ما در راديو و تلويزيون از مردم مي پرسد، ديگر چه؟ جاي آن جوان عاشق و دلباخته كجاي تلويزيون است؟ حضور قشنگ مادر با طفل شير خواره در كدام دوربين به مردم جهان نشان داده مي شود؟ آن پدر و دختر سه ساله چطور براي مردم دنيا، عشق بازي با عاشورا را عرضه مي كنند؟ كدام بخش خبري، يك كليپ تماشايي براي اين شب ها توليد و پخش مي كند؟ جز ايستادن مجري ها و حرف هاي تكراري و تهييج گاه تحقيرآميز مردم براي كمك به ايتام و برخوردهاي سطحي واقعا چه چيزي در تلويزيون نمايش داده مي شود؟ ما كي قرار است با ابزار كار كنيم و كاركردن را با آن ياد بگيريم؟ مستند سازي، قلق خاص خودش را دارد و آدم خودش را مي خواهد، آنها با سركار عليه فرح و دروغ هاي خنده دارش مستند «از تهران تا قاهره» را مي سازند كه خانم عرض كرده باشند: شاه طرفدار مصدق بود در ملي شدن صنعت نفت!! و ما اينجا يادداشت و مقاله و مصاحبه كه آن مستند مخدوش است و كذب است و بد است و... ما كي قرار است دروغ هاي اين جماعت خناس را مستند كنيم؟! شايد فكر كرديم مستند آرميتا ساختيم، تا 200 سال بيمه شديم؟! يك مستند احساسي كجا و يك مستند حرفه اي تحريف كننده تاريخ كجا؟ به قول امام موسي صدر عزيز كه خداوند براي ايران حفظش كند و او را به آغوش تشنه جوان هاي اين كشور بازگرداند،«ما واقعا خوابيم!»
 


خشت اول

لطفا دقيق خوانده شود
من به شما عرض بكنم؛ هيچ نظر كارشناسي اي كه مخالف با نظر اين حقير باشد، مخالفت با ولايت نيست؛ ديگر از اين واضح تر؟! نظر كارشناسي، نظر كارشناسي است. كار كارشناسي، كار علمي، كار دقيق به هر نتيجه اي كه برسد، آن نتيجه براي كسي كه آن كار علمي را قبول دارد، معتبر است؛ به هيچ وجه مخالفت با ولايت فقيه و نظام هم نيست. البته گاهي اوقات مي شود كه اين حقير خودش در يك زمينه اي كارشناس است؛ بالاخره ما هم در يك بخشهائي يك مختصر كارشناسي اي داريم؛ اين نظر كارشناسي ممكن است در مقابل يك نظر كارشناسي ديگر قرار بگيرد؛ خيلي خوب، دو تا نظر است ديگر؛ كساني كه مي خواهند انتخاب كنند، انتخاب كنند... هيچ گاه اعلام نظر كارشناسي و نظر علمي، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائي از رهبري و ولايت و اين حرفها به حساب نمي آيد و نبايد بيايد .
¤
آرمان گرايي در علم، يعني در زمينه مسائل علمي بايد دنبال قله بود؛ كه اين، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن بايد نتيجه بدهد. من به شما عرض بكنم؛ امروز درس خواندن، علم آموزي، پژوهش و جديت در كار اصلي دانشجوئي، يك جهاد است.
¤
در زمينه معنويت و اخلاق هم بايد آرمان گرا بود. محيط دانشگاه به دليل اينكه محيط جوان است، بايد محيط پاكيزه اي باشد. بعضي خيال مي كنند دانشگاه يعني محيطي كه در آن، تقيد به دين و پايبندي به دين و اخلاق و اينها خيلي لزومي ندارد و مطلوب نيست. اين ناشي از بناي غلطي است كه در دوران طاغوت، در آغاز پيدايش دانشگاه، پايه ريزي شد. آن روز كساني دانشگاه را به وجود آوردند كه به اصل دين و معنويت و اخلاق اعتقاد نداشتند؛ شيفته غرب و فريفته ي اخلاقيات غرب بودند. البته آن شيفتگي و فريفتگي، شكل عمومي اش بود؛ يك عده اي شان هم مزدور و مأمور غرب بودند. بنا بود اينها در داخل كشور طراحي و برنامه ريزي كنند كه تسلطي را كه به شكلي در دوران قاجار داشتند، در دوران پهلوي همان تسلط را و بيشترش را به شكل ديگر و آرام تري داشته باشند؛ تربيت يك نسل روشنفكر و درس خوانده و تحصيلكرده اي كه غربي بينديشد؛ ايراني است، اما فرانسوي و انگليسي و آمريكائي فكر مي كند؛ آرزوهايش آرزوهاي يك فرد آمريكائي است؛ اقدام و عملش هم اقدام و عمل يك فرد آمريكائي يا انگليسي است؛ اگرچه مليتش ايراني است و ساكن ايران هم هست. آنها تربيت يك چنين نسلي را دنبال مي كردند .
¤
دانشگاه مركز معنويت است؛ چون علم يك امر معنوي است. علم - هر علمي باشد - يك ارزش معنوي است، يك ارزش روحي است. محيط دانشگاه، محيط جواني است؛ محيط مؤمني است. در كشور، متدين ترينهامان در ميان جوانهامان هستند؛ فداكارترينهامان در ميان جوانهامان بودند و هستند؛ بنابراين چه دليلي دارد كه محيط جوان اهل علم دانشگاه، يك محيط غيرديني باشد؟ نخير، محيط ديني است. من توقعم اين است كه كسي كه وارد دانشگاه مي شود، اگر قبل از آنكه وارد دانشگاه بشود، تقيدات ديني اش ضعيف بوده، با ورود به دانشگاه، تقيدات ديني اش تقويت شود. بنابراين آرمان گرايي در معنويت و اخلاق هم يك امر معتبري است؛ مثل آرمان گرايي در سياست، مثل آرمان گرائي در علم و در همه امور زندگي.
¤
آرمان گرايي را با پرخاشگري اشتباه نكنيم؛ تصور نكنيم كه هر كس آرمان گراتر است، پرخاشگرتر و دعواكن تر است؛ نه. مي توان به شدت پابند به آرمانها و پابند به اصول و به ارزشها بود، درعين حال پرخاشگر هم نبود. در آيه شريفه مي فرمايد: «اشدّاء علي الكفّار». «اشداء» جمع «شديد» است. شديد يعني سخت، سخت يعني نفوذناپذير. هر جسمي كه سخت تر باشد، وقتي با جسم ديگري اصطكاك پيدا كرد، در آن جسم ديگر اثر مي گذارد، اما از آن جسم اثر نمي پذيرد. همه مان اين جوري باشيم؛ اشداء باشيم. اما شديد بودن، اثرگذار بودن، لزوماً به معناي دعواگر بودن و پرخاشگر بودن نيست. گاهي اوقات انسان احساساتش غلبه مي كند و مي خواهد يك كاري را انجام بدهد. اين دوره ي احساسات شما، دوره ي جواني است؛ ما هم پنجاه شصت سال قبل از اين، همين دوره ها را گذرانديم. يك مدتي جوان بوديم، جوان پراحساساتي هم بوديم؛ مي دانيم اين دوره چه جوري است. ببينيد، يك جاهائي احساساتي وجود دارد كه اين احساسات بايد كنترل شود .
¤
مصلحت هم شده يك اسم منفور؛ آقا مصلحت گرايي مي كنند! خب، اصلاً بايد ملاحظه مصلحت بشود. هيچ وقت نبايد گفت كه آقا حقيقت با مصلحت هميشه منافات دارد؛ نه، خود حقيقت يكي از مصلحت هاست، خود مصلحت هم يكي از حقايق است. اگر مصلحت انديشي درست باشد، بايد رعايت مصلحت را كرد؛ چرا نبايد رعايت مصلحت را كرد؟ بايد مصالح را ديد .
فرض بفرماييد از لحاظ موضع نظام، نسبت به فلان حركت سياسي بلوك مثلاً طاغوت و مجموعه هاي استبدادي ديكتاتوري، معلوم است كه ما مخالفيم، همراهي هم نمي كنيم، كمك هم نمي كنيم ... معلوم است كه موضع ما نسبت به برخي از جهات سياسي اي كه امروز در دنيا وجود دارند يا در منطقه وجود دارند، موضع روشني است؛ اما اين به هيچ وجه به معناي نفي كار ديپلماسي سنتي متعارف نيست؛ اين را توجه داشته باشيد. يعني كار ديپلماسي به جاي خودش بايد انجام بگيرد، منتها جهت گيري، اين جهت گيري است. كمااينكه دشمنان ما هم همين جور عمل مي كنند. دشمنان ما هم در عمل دشمني شان را مي كنند، اما تعارفات ديپلماسي را هم انجام مي دهند. البته ما هم به آن تعارف ديپلماسي گول نمي خوريم؛ مي فهميم پشتش چيست. بنابراين بايد به معنا و عمق آرمان گرايي توجه شود.
¤
به طور خلاصه، آرمان گرايي يعني پايبندي به ارزشها و اصول و آرمانها و تأثيرگذاري و تأثيرناپذيري از جهت مخالف و جبهه ي مخالف .
¤
در يك دوره اي دانشجوهاي تشكلهاي اسلامي و ارزشي منزوي بودند؛ مسئله پست و مقام و احياناً چرب و شيرين و اينها مطرح نبود، اما حالا گوشه و كنار ممكن است مطرح باشد؛ لذا مراقب باشيد. يكي از لغزشگاه هاي بزرگ ما انسانها و افراد بشر، همين رقابتهاي بر سر پست و مقام و آبرو و اينهاست، كه آدمهاي گردن كلفت را گاهي به زمين مي كوبد.
¤
معرفتهاتان را بالا ببريد...سقف معرفت خودتان را، سايتهاي سياسي و اوراق روزنامه ها و پرسه زدن در سايتهاي گوناگون قرار ندهيد؛ سقف معرفت شما اينها نيست...سطح معرفت را بالا ببريد.
با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهيد مطهري،
با نوشتجات فضلاي بزرگي كه خوشبختانه
امروز در حوزه هاي علميه حضور دارند، آشنا شويد.
 


نقد سوم

مسابقات المپيك لندن با همه تب و تابي كه به دنيا بخشيده بود به پايان رسيد تا كشورهاي مختلف از حالا، براي 4 سال بعد و آوردگاه ريودوژانيروبرنامه ريزي و تلاش كنند، اما در اين ميان بحث ورزش ما و نگاه المپيكي ما شايد با بسياري از كشورهاي صاحب جايگاه در ورزش جهان متفاوت باشد؛ حداقل از اين حيث متفاوتيم كه از فرداي المپيك براي اهدافي كه المپيك برزيل آخرين آنهاست برنامه ريزي نمي كنيم و احتمالا چند ماه مانده به المپيك برزيل به تكاپو مي افتيم تا كاري كنيم و مقدمات كسب چند مدالي را فراهم آوريم.
اين قصه، قصه امروز نه، بلكه داستان ساليان سال ورزش اين مملكت است و با عرض معذرت همچنان ادامه خواهد داشت.
در المپيك لندن كه دو روز قبل مشعل آن خاموش شد و به تاريخ پيوست كاروان ورزشي كشورمان بهترين نتايج تاريخ خود را كسب كرد و با قرار گرفتن در جايگاهي دور از انتظار نشان داد كه ورزش بي ساختار و زهوار در رفته ما با غيرت و توانايي جوانان ايراني مي تواند تنه به تنه ورزش نظام مند و با برنامه كشورهاي ديگر بزند و حداقل بالاتر از بسياري از مدعيان غربي قرار گيرد اما در اين روزهاي جشن و سرور ورزش ايران كه بازار تبريك و شادباش داغ است، برخي پرسش ها بي پاسخ مانده اند؛ پرسش هايي كه شايد از ديد گروهي، طرح آنها در اين فضاي شاد كه برخي از مسوولان ما را سرمست كرده، بانگ خروس بي محل باشد اما آنان كه ورزش را طي ساليان متمادي موشكافانه دنبال كرده و دلسوزانه ساز و كارآن را مورد ارزيابي قرار داده اند مي دانند كه موفقيت هاي اخير ورزشكاران ايراني در المپيك به همان اندازه اي كه مي تواند براي آينده سكوي پرتاب باشد، مي تواند حكم سقوط را برايمان صادر كند.
اينكه برخي مسوولان سياسي و وزارت ورزشي بخواهند در باد اين پيروزي بخوابند و آن را حاصل مديريت خود بدانند در واقع اولين حركت ورزش ايران بسوي پرتگاه سقوط اتفاق خواهد افتاد و برخي اقدامات اينان قبل از المپيك مبني بر عزل و نصب هاي ابهام آلود در راس برخي فدارسيون ها نشان از خطري داشت كه امروز بيشتر ورزش ايران را تهديد مي كند.
نگاهي به سر و شكل كاروان اعزامي به لندن و نحوه كسب مدال ها و رشته هاي مدال آور اين برداشت را به همراه خواهد داشت كه اين موفقيت ها نه حاصل تبديل سازمان تربيت بدني به وزارتخانه است كه مجلسي هاي محترم بخواهند خود را صاحب آن بدانند و نه از سر برنامه ريزي هاي وزارت ورزش و جوانان و كميته ملي المپيك كه به خاطر سند زدن آن، ميان جناب عباسي و آقاي علي آبادي جدل شود و ...
كارشناسان ورزشي و آنهايي كه اين روزها فارغ از تبريك باران ها به بررسي عملكرد ايران در المپيك لندن مي پردازند، جملگي بر اين نظر هستند كه مدال آوري در رشته هايي چون كشتي فرنگي، وزنه برداري و كشتي آزاد و تك مدال با ارزش احسان حدادي در ماده پرتاب ديسك اگر خوب مورد كالبد شكافي قرار گيرد مويد اين مسئله خواهد بود كه اين مدال هاي خوش رنگ حاصل يك كار تيمي و نه يك كار مديريتي اصولي و شكل گرفته از راس ورزش بوده است كه اگر جز اين بود، كاروان ايران حداقل در يك رشته توپي و تيمي در لندن نماينده داشت و يا در رشته هاي مادر و رشته هايي كه در تاريخ ورزش كشورمان رنگ مدال المپيكي را در آنها نديده ايم توفيقي حاصل مي شد.
داستان افتخارآفريني كشتي فرنگي در حقيقت همان مصداق كار تيمي بدور از برنامه ريزي از راس است، زيرا همگان مي دانند كه محمد بنا سرمربي پرافتخار اين تيم چگونه اين كشتي گيران را با چنگ و دندان در فرم مطلوب حفظ كرد و حتي براي رسيدن به اين جايگاه بي سابقه و با ارزش از زندگي خصوصي اش فاصله گرفت و در يك كلام خود را وقف كشتي فرنگي كرد و به هدفش رسيد.
درباره وزنه برداري نيز اين ماجرا صادق است زيرا اين رشته ورزشي نيز با غيرت ورزشكارانش و تخصص افرادي كه آن را در دست داشتند؛ چهره هايي چون حسين رضازاده و كوروش باقري راه خود را از مسير پر افت و خيز ورزش جدا و بي سرو صدا به تمرين و آماده سازي پرداخت تا در اين رشته نيز كار تيمي حاصل از اتحاد افراد فوق الذكر برجسته شود و هنر مديريت سيستماتيك از راس ورزش كمرنگ و يا محو!
اما حكايت مدال آوري ورزشكاري بنام احسان حدادي ديگر عمق منظور ما را مي رساند زيرا اين قهرمان المپيكي از دل رشته اي بيرون آمد و به المپيك رفت كه سالهاست در كشور ما مهجور مانده و آنطور كه بايد مورد توجه قرار نگرفته است و بالطبع امروز كه يك نفر از دل اين فضا بر مي خيزد و مدال نقره المپيك را تنه به تنه روبرت هارتينگ آلماني دشت مي كند، نبايد دراين موفقيت ردپاي برنامه ريزي هاي هدفمند،كلان و ساختاري را جست وجو كرد و آن را نيز به حساب عملكرد مدبرانه مسوولان ورزش گذاشت.
يادمان نمي رود كه همين احسان حدادي تا چند ماه قبل از المپيك از كم توجهي مسوولان فغانش به آسمان بلند و حتي در مقطعي به نشانه اعتراض قصد فوتباليست شدن كرده بود!
اما در اين ميان وقتي مشاهده مي كنيم كه كشتي آزاد كشورمان به رغم توانمندي كشتي گيران ايراني نتوانست همچون كشتي فرنگي خوش بدرخشد ياد تغييرات فرا ورزشي و صرفا سياسي چند ماه قبل در راس فدراسيون كشتي مي افتيم و با خود مي گوييم آيا جز اين است كه اثرات آن تغييرات عجيب بر پيكره كشتي آزاد خودنمايي كرد؟
درباره تكواندو كه به آن اميد داشتيم و در لندن نااميدمان كرد نيز اين بحث مطرح است زيرا در اين رشته برخي تغييرات در كادر فني ابهامات فراواني داشت و سرمربي موفق تيم ملي را به دليل آنچه درخواست نامتعارف مالي عنوان شده بود كنار زدند و به گواه اغلب كارشناسان تكواندو، اگر آن تغييرات صورت نمي گرفت شايد تكواندوي ايران نيز كاري مي كرد در لندن كارستان.
احتمالا از حالا به بعد جنگ پيدا و پنهاني بر سر اينكه اين مدال ها به كدام مدير راس ورزش و كدام بخش(وزارت ورزش و كميته ملي المپيك) تعلق دارد مشاهده خواهد شد و دوستان براي ربودن گوي سبقت به هردري خواهند زد به ويژه وقتي پاي انتخابات كميته مالي المپيك وسط مي آيد اما مسلما مردم با تمام اين جنگ و جدل ها بهتر از ما و مسوولان مي دانند درخشش قابل تقدير و ارزشمند ورزشكاران مان در لندن، حاصل غيرت و تلاش آنها و مربيان شان بود؛ همين و بس...
حميد تراب پور
 


طنز سوم

نوشتن از آينده و پيشگويي در شرايطي كه از فاصله هشت شب تا هشت صبح دلار اين قدر بالا مي رود و سكه آن قدر پايين مي آيد، خيلي كار سختي است اما خب به هر حال ما هم براي خودمان عالمي داريم! آنچه مي خوانيد درباره تابستان 1420 است؛ حدود 30 سال بعد!
بانك مركري: دلار در چنگ ماست
رئيس بانك مركزي و حومه در جمع خبرنگاران گفت: نوسانات چند روز اخير، كار دلالان و بدخواهان است و ما كاملا بر اوضاع مسلط هستيم. وي در پاسخ به خبرنگاري در خصوص كم كاري در توزيع و قيمت گذاري گفت: مثل عقاب سوار بازار هستيم و با دلالان به شدت برخورد مي كنيم. خبرنگاري در خصوص ميزان اين شدت پرسيد كه رئيس گفت: اين سوال ها به تو نيامده مزدور سياه نماي خائن وطن فروش...رئيس بانك مركزي بعد از اخراج خبرنگار مربوطه ادامه داد: اين خبرنگار با رسانه اي كه در اختيار دارد، روزانه عامل نوسان ارز در كشور شده اند وگرنه اوضاع كاملا تحت كنترله.
عرضه مرغ در بازار بورس
مدير اداره صنعت و معدن و ورزش و جوانان(وزارت ادغام شده سال 1411) با اشاره به آغاز عرضه سهام مرغ در بازار بورس از ابتداي پاييز، اعلام كرد: هيچ كس حق ندارد مرغ را بيشتر از مثقالي 11500 تومان بفروشد و با متخلف در هر سطحي كه باشد برخورد مي كنيم. وي افزود: پاچه و پوست مرغ در حال حاضر بيشترين پيش فروش را داشته است. اين مقام مدير از تك فروشي تخم مرغ در تهران هم خبر داد و گفت: با متخلفان و عمده فروشان به شكل ضربتي برخورد مي شود.
هر كاري مي خواهيد بكنيد
مدير كل اداره ارتباطات تامين اجتماعي و سياسي(سازمان جديد دولت در سال 1411) در كنفرانس خبري با رد ادعاي برخي شبكه هاي ماهواره اي داخلي گفت: مرتضوي استعفا نداده و همچنان چك ها به امضاي او وصول مي شود. وي درباره اظهارات يك نماينده مجلس در خصوص استيضاح وزير كار نيز گفت: هركار مي خواهند بكنند.
خاوري را بر مي گردانيم
معاون سمعي و بصري رئيس دفتر سخنگوي قوه قضائيه در جمع خبرنگاران با هشدار به رسانه ها در خصوص پرهيز از گمانه زني و عجله در پيگيري پرونده ها گفت: به قرآن خاوري را بر مي گردانيم. ما پيگيريم اما پليس كانادا به ما اجازه ورود و دستگيري و بازگرداندن وي به ايران را نمي دهد. اصلا آنها با ما همكاري نمي كنند. ولي ما بالاخره خاوري را
بر مي گردانيم. اين مقام مسئول در خصوص برخي پرونده هاي مفتوح از بيست سال قبل نيز متذكر شد: مخور غم گذشته، گذشته ها گذشته، به فكر آينده باش!
صادق زيباكلام: هيچي مث هيچي نيست
يك استاد دانشگاه ضمن تكذيب همه چيز و اعتراض به همه چيز، با انتقاد از روند همه چيز، گفت: هيچي مث هيچي نيست و من واقعا نمي دانم چرا در كشور هيچكي به آينده اين كشور فكر نمي كند.
وي همچنين كلي به همه چيز انتقاد كرد و گفت: اينطوري كشور به جايي نمي رسد.
علي آبادي در ماه عسل
محمد علي آبادي رئيس دائمي كميته ملي المپيك با حضور در برنامه «ماه عسل» به سوالات مجري برنامه پاسخ داد. خاله شادونه كه امسال با دستور رئيس شبكه سه براي جذب مخاطب بيشتر اجراي اين برنامه را برعهده دارد از علي آبادي خواست تا از خاطرات روزهاي المپيك بگويد. علي آبادي نيز در 78 دقيقه برنامه از خاطرات خوش المپيك به ويژه رژه با كاروان در افتتاحيه المپيك 2012 گفت و گفت: واقعا براي من جالب بود وقتي به ايران برگشتيم مردم دسته دسته گل مي آوردند و از من به خاطر آن حضور استثنايي و بي نظير تقدير مي كردند. پيرزني به من گفت: تو با اين كارت به بچه ها روحيه دادي ننه! خير ببيني الهي. برنامه شب گذشته ماه عسل با استقبال وحشتناك مردم مواجه شد به طوري كه قرار شده اين برنامه به صورت دي وي دي از سوي كميته ملي المپيك توليد و در كشور توزيع شود.
& محسن حدادي
 


ويتامينه

كتاب «دستينه وب» با زير عنوان دستورالعمل هايي براي افسران جنگ نرم در فضاي مجازي همراه با چند گام ساده تا يك وبلاگ خوب به قلم كميل خجسته، از سوي كانون انديشه جوان در قطع جيبي، با قيمت 3500 تومان منتشر شده كه در نوع خود جالب است.
در مقدمه كتاب آمده است: شناخت صحيح سبب مي شود انسان در هنگام تصميم گيري به گزينه مناسبي برسد و رفتار صحيحي از خود نشان دهد. تصور كنيد شخصي آشنا با فنون رزمي با شخصي كارناآزموده وارد عرصه كارزار شود، وي قطعاً با ضربه اي حريف را از ميدان بيرون خواهد كرد. اگر چشم و گوش اين مبارز را ببنديد، او ديگر پيروز اين ميدان نخواهد بود؛ زيرا قدرت دارد، ولي به دليل فقدان اطلاعات از حريف، نمي داند كي و چگونه از قدرت و فن خويش بهره گيرد؛ چون نمي داند حريف كي و از چه نقطه اي و با كدام وسيله حمله مي كند. بنابراين هرقدر كه قدرتمند باشيد، اما اطلاعات كافي از دشمن نداشته باشيد خود را شكست خورده مي دانيد.
در واقع براي رفتار درست در هر محيطي، بايد. چند نكته را به خوبي شناخت، يكي از آنها شناخت محيطي است كه مي خواهيد در آن عمل كنيد. دوم شناخت توانايي ها و نقاط ضعف خود است و سوم شناخت ديگران اعم از دوست و دشمن. فرض اين نوشته كه به قالب يك دستينه( Hand book ) تبديل شده، آن است كه به يكي از فضاهاي اصلي تقابل جبهه حق و باطل - در حال حاضر - به صورت عملياتي توجه شود. فرض فرعي اين خطوط هم اين است كه افسران جوان جنگ نرم در محيط سايبر، به مجموعه اي از دستورالعمل ها، روندها و تجربه هاي موجود در قالب يك كتاب كار دسترسي راحت و سريع داشته باشند تا در ميدان عمليات راحت تر بتوانند تصميم گيري كنند و سريع تر خود را به مقصود كه همانا روشنگري و ترميم اذهان است، برسانند.»
خجسته در اين كتاب براي مصداقي نمايش دادن يادداشت ها و توصيه هايش در بسياري از بخش ها از سايت khamenei.ir نشاني داده و با انتشار تصاويري از بخش هاي مختلف اين سايت نكته هاي مدنظر خود را عيني كرده است.
در بخشي از كتاب با عنوان «خصوصيات وب» مي خوانيم: سايت يك كوه يخ است؛ تماشاي هر سايت، تماشاي يك كوه يخ در اقيانوس است؛ يعني مخاطب قسمتي از كوه يخ را مي بيند در حالي كه بقيه آن زير آب است. آنچه روي آب است همان پوسته و روي سايت است كه محتوا در آن چيده مي شود اما آنچه در زير آب است.
اين كتاب داراي پنج فصل اصلي و چندين زيرفصل است كه برخي از آن ها عبارتند از: ماهيت، تاريخچه و اصول جنگ نرم، خصوصيات و قالب وب، ويژگي هاي مديريت محتوا در وب، قواعد يك سايت خوب، روش ترسيم نقشه سايت و ... هم چنين در انتهاي اين كتاب ضميمه هايي تحت عنوان «چند گام ساده براي داشتن يك وبلاگ خوب» و «حكم غيبت با ابزار رسانه هاي جديد» بر غناي اين اثر افزوده است.
در اين اثر، گزيده هايي از بيانات رهبر انقلاب نيز در موضوعات مختلف جنگ نرم و فتنه 88 به چشم مي خورد. همچنين در انتهاي كتاب، برخي منابع و كتاب هاي مورد استفاده نويسنده براي اين اثر درج شده كه احتمالا برخي مطالب نويسنده دستچيني از اين كتاب ها و منابع است.
 


بوي بارون

من كويري خشكم اما ساحلي بارانيم
ظاهري آرام دارد باطن توفانيم
مثل شمشير از هراسم دست و پا گم مي كنند
خود ولي در دستهاي ديگران زندانيم
بس كه دنبال تو گشتم شهره ي عالم شدم
سربلندم كرده خوشبختانه سرگردانيم
مي زند لبخند بر چشمان اشك آلود شمع
هر كه باشد باخبر از گريه ي پنهانيم
هيچ دانايي فريب چشمهايت را نخورد
عاقبت كاري به دستم مي دهد نادانيم
سجاد ساماني


يادداشت سوم

در همين صفحه شما خواندم كه راديو فرهنگ نيمه شب ها راديو را اجاره داده، باور نمي كردم تا اينكه دو شب از هفته گذشته اتفاقي راديو فرهنگ را گرفتم و ديدم بله، اساتيد(!؟) محترمي دارند به شكل بسيار حرفه اي و مظلومانه دفاتر و سي دي هاي خود را تبليغ مي كنند و با آب و تاب از كنكوري ها مي خواهند كه اگر قبول تضميني مي خواهند، حتما با ما تماس بگيرند و ...جملات تبليغي ايشان در دل شب اگرچه خيلي روي اعصاب بود اما واقعا تعجب آور هم بود چرا كه در راديوي اهالي فرهنگ اين كشور، آدم هاي كاسب يا شايد آدم هاي فاضلي كه اهل كاسبي هم هستند آن هم از دريچه كنكور و داغ دل جوان هاي كشور، به راحتي آنتن در اختيار دارند براي تبليغ بسته هاي آموزشي. در اينكه راديو فقير است و براي پر كردن آنتن برنامه هايش، بودجه ندارد؛ حرفي نيست اما آنتن فروشي هم قواعدي دارد! اگر بودجه در رسانه ملي نيست، بي جهت شبكه هاي ك-ي -يستي راه اندازي نكند و اگر بودجه دارند و مي خواهند درآمدزايي كنند، تكليف ملت را مشخص كنند، بگويند اين شبكه مخصوص كنكوري هاست؛ خلاص! چطور براي تبليغ يك كتاب در راديو، كلي پول بايد داد، براي تبليغ يك لوح فشرده قرآن كلي هزينه بايد كرد اما اينجا دوستان تشريف مي آورند و آنتن زنده و تبليغ پشت تبليغ...واقعا راديو با اين دوستان كاسب كنكور چند حساب كرده؟ واقعا بايد براي اين راديو تاسف خورد كه فرهنگ را در حد تبليغ كلاس كنكور و سي دي آموزشي معارف 2 و زبان مقدماتي پايين آورده است.
سعيد ميرزايي
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14