(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 2 شهریور 1391 - شماره 20288

صفحه (14)

صفحه (3)

صفحه (2)

     
كدخدايي: بحث تغيير قانون انتخابات درگير تلاطم رسانه اي شده است
جروزالم پست : با حمله به ايران ، اسرائيل موشك باران مي شود
حاشيه هاي خواندني بازديد رهبر انقلاب از مناطق زلزله زده آذربايجان شرقي
چشم به راه سپيده
معاون وزير صنعت، معدن و تجارت: مشكلات نقدينگي واحدهاي صنعتي برطرف مي شود
پايان شهريور آخرين مهلت استفاده از كفالت
1500 دستگاه اتوبوس برون شهري نوسازي مي شوند
اخبار ادبي و هنري


كدخدايي: بحث تغيير قانون انتخابات درگير تلاطم رسانه اي شده است

سخنگوي شوراي نگهبان گفت: بحث ها پيرامون تغيير قانون انتخابات درگير تلاطم رسانه اي شده است.
دكتر عباسعلي كدخدايي در گفت وگو با سايت جهان افزود: اصلا بحث تغيير مجري انتخابات مطرح نيست براي اينكه از نظر ما طبق قانون مجري انتخابات مردم و هيئت هاي اجرايي هستند و وزارت كشور به عنوان پشتيباني كننده است.
وي با بيان اينكه بحث مطرح شده در مورد قانون انتخابات مربوط به كم يا زياد شدن اختيارات هيئت هاي اجرايي بود افزود: طرح و برنامه مجلس اگر منطبق با قانون اساسي باشد و تعرضي به قواي ديگر نداشته باشد مشكلي ندارد ولي اگر بخواهند در اختيارات قواي ديگر ورود پيدا كنند و اختياراتي را از قوه مجريه سلب كنند مشكل دارد.
كدخدايي گفت: فكر مي كنم بحث تغيير قانون انتخابات مقداري خام مطرح شد و خيلي زود درگير تلاطم رسانه اي گرديد و برخي براساس ظن خود گمانه زني هايي را مطرح كردند كه درست نبود.
كدخدايي در خصوص راي ديوان عدالت اداري درباره سعيد مرتضوي كه رياست وي بر تامين اجتماعي را خلاف قانون تشخيص داده بود و در ادامه، عدم تمكين دولت به راي اين ديوان نيز گفت: در بحث مرتضوي زياد ورود نمي كنم، براي اينكه اقداماتي كه از جانب قوه قضائيه انجام شده شايد ارتباط زيادي با شوراي نگهبان نداشته باشد، لذا درباره اينكه تصميم ديوان عدالت اداري مبني بر محكوميت مرتضوي درست بوده يا عدم اجراي آن از جانب دولت فارغ از اظهار نظر هستم.
وي اضافه كرد: ولي اصلي داريم كه براساس آن تصميمات مراجع قضايي الزام آور است و در عين حال راهكارهاي تجديدنظر هم براي آن تصميمات تعريف شده كه اگر در اين مسير رفتارمان را تعريف كنيم مشكلي به وجود نمي آيد.


جروزالم پست : با حمله به ايران ، اسرائيل موشك باران مي شود

يك روزنامه صهيونيستي در مقاله اي تحليلي با اشاره به تهديدات اخير سران تل آويو عليه فعاليت هاي هسته اي ايران هشدار داد كه موشك باران اسرائيل حداقل پيامد اين حمله است.
روزنامه صهيونيستي «جروزالم پست» با انتشار مقاله اي به قلم «گرشون باسكين» كارشناس سياسي و رئيس مؤسسه روابط اعراب و يهوديان در اسرائيل، از «بنيامين نتانياهو» نخست وزير رژيم صهيونيستي و «ايهود باراك» وزير جنگ اين رژيم خواسته تا از مواضع جنگ طلبانه خود دست بردارند.
باسكين در اين مقاله نوشته است: صف آرايي متحيركننده اي از كارشناسان نظامي، ژنرال هاي بازنشسته، سران موساد و خدمات امنيت عمومي، سران سابق شوراي امنيت داخلي، وزراي جنگ سابق، و نخست وزيران سابق، شكل گرفته كه همگي از بنيامين نتانياهو نخست وزير و ايهود باراك وزير جنگ مي خواهند بدون حمايت و همراهي كامل آمريكا دست به حمله به ايران نزنند.
وي ادامه مي دهد: من نيز از نخست وزير و وزير جنگ مي خواهم كه دست به حمله به ايران نزنند. مي دانم كه (در صورت گفتن اين صحبت) به من لقب دست نشانده، مزدور و بسياري القاب ديگر داده مي شود. مي دانم كه برخي خوانندگان سريعاً مي گويند كه من به دنبال آن هستم تا ايران به اسرائيل حمله هسته اي كند. مهم نيست. زماني كه وزير جنگ به راحتي مي گويد اگر ما اسرائيلي ها درست عمل كنيم و داخل(پناهگاه) بمانيم، بازهم 500 نفر كشته مي شوند، دليل خوبي به وجود مي آيد كه سلامت عقلي او در انجام حمله را مورد سؤال قرار دهيم.
چرا 5 هزار نفر نه، و چرا 50 هزار نفر نه؟ چه كسي مي تواند به دقت تخمين بزند كه چه تعداد از ما زير باران موشك هايي كه ممكن است از سيستم دفاع موشكي ما عبور كنند، كشته مي شوند؟ جنگ ايران و عراق 8 سال به طول انجاميد و بيش از يك ميليون كشته داشت. اگر ما حمله اي عليه ايران انجام دهيم، چرا بايد اينطور فكر كنيم كه آن ها ساكت مانده و اگر ما بخواهيم جنگ را پايان دهيم، آن ها نيز آن را تمام مي كنند؟
در ادامه اين مقاله آمده است: هيچ كس مدركي كامل، محكم، و غيرقابل انكار كه نشان دهد ايراني ها برنامه بمب هسته اي دارند، ارائه نكرده است. بهترين چيزي كه ما در دست داريم، گزارش آژانس بين المللي انرژي اتمي است كه تنها (ويژگي اش آن است كه) نمي توان از طريق آن اطمينان يافت كه ايران برنامه بمب هسته اي ندارد.
باسكين در ادامه مي نويسد: فكر مي كنم حمله اسرائيل عليه ايران تنها با هدف بالا بردن هزينه برنامه هاي ايران انجام مي شود. حمله اسرائيل به دنبال آن خواهد بود تا مانعي در برابر طرح هاي آتي ايراني ها ايجاد كند.
حتي اگر به هيچ وجه احتمال ضربه زدن به برنامه هسته اي ايران هم وجود نداشته باشد، حمله اسرائيل به ايران احتمالاً با هدف ضربه زدن به زيرساخت هاي مناطق شهري نظير پالايشگاه ها و نيروگاه هاي برق انجام مي شود، تا بتوان ايران را به قرن 19 بازگرداند.
اين مقاله مي افزايد: پيش از جنگ دوم با لبنان (جنگ 33 روزه) هم طرحي مشابه وجود داشت، كه نه تنها نتوانست عموم لبناني ها را عليه حزب الله برانگيزد، بلكه موجب شد تا (سيد) حسن نصرالله به يكي از محبوب ترين رهبران جهان عرب و اسلام بدل شود. با اين حال، كاملاً اطمينان دارم كه كارشناساني در كنار نتانياهو و باراك حضور دارند كه پيش بيني كرده اند كه حمله اسرائيل موجب تقويت اپوزيسيون ايران مي شود، و به «جنبش سبز» كه پس از انتخابات رياست جمهوري سال 2009 شكل گرفت، حياتي تازه مي بخشد.
اما اگر دستاورد حمله اسرائيل كاملاً معكوس شود، چه؟ اگر حمله اسرائيل به پيشبرد برنامه تسليحات هسته اي ايران مشروعيت بخشيد، چه؟ شايد نتيجه پاياني اين باشد كه ايراني ها تصميم به ساخت بمب بگيرند، و حتي براي آنكه نشان دهند كه با وجود حمله اسرائيل قادر به انجام اين كار هستند، برنامه هاي خود را سرعت بخشند.
به گزارش فارس بحث حمله به ايران كه بسياري آن را حربه نتانياهو براي فرار از قبول مسئوليت مشكلات اقتصادي رژيم صهيونيستي مي دانند، به موضوعي بدل شده كه اختلافات گسترده و شديدي را نه تنها با سران آمريكا، بلكه حتي در درون اسرائيل موجب شده است، به نحوي كه حتي «شيمون پرز» رئيس رژيم صهيونيستي نيز به مخالفت با نخست وزير خود برخاسته است.
جديدترين نظرسنجي هاي انجام شده در سرزمين هاي اشغالي نيز نشان مي دهد كه اكثر اسرائيلي ها مخالف ماجراجويي نظامي اسرائيل عليه ايران هستند، و آن را خطري براي اساس موجوديت اين رژيم مي دانند، هرچند كه همين افراد وقعي به قلدري هاي نتانياهو نمي نهند و آن را تنها يك بلوف سياسي مي دانند.


حاشيه هاي خواندني بازديد رهبر انقلاب از مناطق زلزله زده آذربايجان شرقي

به گزارش دفتر حفظ و نشر حضرت آيت الله العظمي خامنه اي، حاشيه هاي بازديد سرزده رهبر انقلاب از مناطق زلزله زده آذربايجان شرقي به شرح زير منتشر شد:
كمي مانده به غروب كه يك نفر از دفتر نشر آثار زنگ مي زند: «اوضاع وقتت چطوره؟ شايد فردا بخوايم بريم سفر.» مي پرسم چه برنامه اي؟ مي گويد: معلوم نيست. كي؟ معلوم نيست. كجا؟ معلوم نيست. تا كي طول مي كشد؟ معلوم نيست. مي خواهم بپرسم فردا را روزه خواهيم بود يا نه كه ديگر بي خيال مي شوم.
قرارمان مي شود براي بعد از افطار. كارهاي فردا را به اين و آن مي سپارم، به خانواده مي گويم كاري پيش آمده كه حتماً بايد تا فردا تمامش كنم و شايد تا سحر برنگردم. بعد از نماز مغرب و عشاء، افطاري خورده و نخورده راه مي افتم.
به دفتر كه مي رسم، باز هم كسي نمي گويد برنامه مان چيست، ولي از اوضاع و احوال بچه ها مي توانم حساسيت برنامه را حدس بزنم. هركس مشغول كاري است و مرا كه مي بيند، مي گويد: «پاشده اي با يك دفترچه و خودكار اومدي؟ چرا لباس نياورده اي؟!»
كم كم مقصدمان معلوم مي شود؛ تبريز، هرچند تا زمان راه افتادن، باز هم كسي حرفي نمي زند. چند وقت پيش يكي از دوستان دعوتم كرده بود كه بعد از ماه رمضان به تبريز بروم، اما فكر نمي كردم اولين سفرم به تبريز، اين گونه باشد.
نزديك ساعت 2صبح ، تبريز ...
... نزديك ساعت 2 صبح است كه مي رسيم. خلبان چنان هواپيما را به زمين مي كوبد كه چرت همه مان پاره مي شود. از فرودگاه تبريز كه بيرون مي آييم، اوضاع بحراني شهر را كاملاً حس مي كنيم. پارك ها، ميدان ها و حاشيه خيابان ها پر است از چادرهاي مسافرتي.
چرا روزهاي اول خبري نبود ؟!
راننده اتوبوس مي گويد خودش هم چند شب است كه با خانواده اش بيرون از خانه مي خوابند. مي گويد تازه داشت اوضاع شهر آرام مي شد كه امروز دوباره يك زلزله نسبتاً شديد آمد و مردم را دوباره به خيابان ها كشاند. از كمك هاي مردم تعريف مي كند و اين كه خيلي سريع كارها را دست گرفتند و هر كس هر چه در توان داشته، به ميدان آورده: «هر كي با هر وسيله اي كه داره، كمك مي بره؛ وانت، پيكان، ... يك نفر يك ميليون تومان آب معدني خريد و برد مناطق زلزله زده. مردم توي خونه شون غذا درست مي كنند و مي برند روستاها تا غذاي گرم دستشون بدن. تبريزي ها خيلي مردونگي كرده اند. راستي! روزاي اول هيچ خبري توي كشور نبود، اما بعد از چند روز يهو سروصدا شروع شد. نمي دوني چرا؟ حتي روزهاي اول نيروي انتظامي اجازه تردد ماشينا رو هم راحت نمي داد. خودم اون روزا با همين اتوبوس وسيله مي بردم.»
اگه جلوي سواري ها را نمي گرفتند ؟!
مي پرسم: اگر جلوي سواري ها را نمي گرفتند، شما مي توانستيد با اتوبوس وسيله ببريد؟ يا كاميون ها مي توانستند راحت به مناطق برسند؟ وسايل نقليه سنگين راه سازي چطور؟ انگار بعد از چند روز، جواب يك دغدغه ذهني اش را گرفته باشد، لبخندي روي صورتش مي نشيند و مي گويد: «پس واسه اين بوده. راست مي گي. جاده اين جا باريكه و ترافيك مي شد. توي بم هم همين مشكل پيش اومده بود، چون همه مي خواستن برن بم.»
متوجه مي شوم كه در ماجراي زلزله بم هم حضور داشته. مي پرسم «اون مشكلات امنيتي كه مي گفتن توي بم ايجاد شده، اين جا هم پيش اومد؟» مي گويد نه، اين جا همه چيز مرتب بوده. مي خواهم بگويم يكي از علت هايي كه روزهاي اول هيچ سروصدايي درباره حادثه نشد، پيشگيري از همين مشكلات بوده، ولي مي ترسم ناراحت شود، اما خيالم راحت مي شود كه پيشگيري هاي نيروي انتظامي جواب داده.
شما از كجا آمده ايد؟!
حالا نوبت او مي شود كه سؤال كند: «شما از كجا اومده ايد؟« برق از چشمم مي پرد. من كه هيچ، همه سرنشينان جلوي اتوبوس كه سرشان را تكيه داده بودند كه بخوابند، ناگهان صاف مي نشينند و نگاه مي كنند كه من چه جوابي مي دهم. چون مي دانم ضبط توي دستم را ديده، خيلي راحت مي گويم «من خبرنگارم. اومدم از اوضاع منطقه گزارش بگيرم» و همزمان به اين فكر مي كنم كه اگر پرسيد خبرنگار كجا، چه جوابي بدهم كه دروغ نباشد. آرامش به ميان سرنشينان برمي گردد. راننده اتوبوس اما دوباره اين آرامش موقت را به هم مي زند: «بقيه از كجا اومد ن؟» احتمال مي دهم دوربين هاي فيلمبرداري و عكاسي را دست آن ها ديده باشد. جواب مي دهم: «اونا هم از همين جور جاها اومدن. بعضيا خبرنگارن و مي خوان گزارش بگيرن.» يك نفر از چند رديف عقب تر به دادم مي رسد: «از صدا و سيما.» من هم يادم مي افتد كه چند نفر از صدا و سيما هستند. با تأكيد مي گويم: «آره، از صداوسيما و اين جور جاها». بعد هم قبل از اين كه راننده دوباره سؤالي بپرسد، بحث را عوض مي كنم.
خوشبختانه با اين كه اولين باري است كه به تبريز مي آيم، اندك اطلاعاتي درباره «شهر اولين ها» دارم. بحثمان با راننده مي رود به سمت اسم محله ها و بازار تبريز و اولين آتش نشاني كشور و ... آرامش همراهان را كه مي بينم، حدس مي زنم همه شان دارند توي دلشان به من آفرين مي گويند. به محل اسكان مي رسيم. همه روي صندلي ها ولو مي شوند تا اتاق ها هماهنگ شود، اما مسئول محل اسكان گير داده كه تا وقتي همه افراد مشخصاتشان را كامل نگويند، من اتاق نمي دهم. با چندين جا تماس تلفني مي گيرند تا بالاخره مسئول مربوط راضي مي شود به ما ميهمانان غريبه و ناشناس و ناخوانده اش اتاق بدهد. ساعت از 3 گذشته كه در اتاقمان مي خوابيم .
به سوي مناطق زلزله زده ...
... ساعت نه ونيم صبح راه مي افتيم به سوي مناطق زلزله زده. از وانت مخصوص خبرنگاران خبري نيست. يك «پيك آپ» مخصوص يگان ويژه را به تيم خبري مي دهند؛ يكي از همان ماشين هاي مشكي رنگ نيروي انتظامي. بالاخره قسمت ما هم شد كه سوار چنين ماشيني بشويم.
چادرهاي كنار خيابان هاي تبريز كم كم در حال جمع شدن است. وارد جاده اهر و ورزقان كه مي شويم، هم حرف هاي راننده اتوبوس ديشبي برايم ثابت مي شود و هم حرف هاي خودم! جاده نسبتاً باريك، پر است از ماشين هاي شخصي كه دارند وسايل اوليه زندگي را به محل هاي آسيب ديده مي برند. بسته هاي آب و نان و گوني هاي پتو و لباس به وضوح قابل تشخيص است. همين الان هم جاده كشش اين همه اتومبيل را ندارد، چه برسد به روزهاي اولي و اوج بحران. از حق نبايد گذشت كه اگر همين جاده باريك و پرپيچ و خم، اما سالم و تميز نبود، قطعاً در امدادرساني سريع نيروهاي امدادي مشكلات جدي پيش مي آمد؛ هرچند كه بعد از سروسامان گرفتن بحران، احتمالاً بايد دوباره جاده را آسفالت كنند، چون بعيد مي دانم اين جاده تا امروز اين همه كاميون و نيسان پر از امدادهاي دولتي و مردمي را به خود ديده باشد. كلي تأسف مي خورم كه چنين جاده زيبايي را بايد در اين شرايط ببينم. زيبايي و طراوت باغ ها و جاليزهاي اطراف اين جاده كوهستاني با تلخي پيراهن مشكي افراد درون اتومبيل ها از ياد مي رود.
ساعت 10 صبح است و ما به سرعت در حال حركت به سمت روستاهاي زلزله زده هستيم. تيپ ماشين مان، توجه مأموران يك خودروي نيروي انتظامي را جلب مي كند. چند بار علامت مي دهند، اما راننده ما اعتنا نمي كند. بالاخره طاقت نمي آورند و مي پيچند جلوي ماشين ما. پيش از اين كه بخواهند چيزي از ما بپرسند، صداي همراهان ما بلند مي شود: «برادر وقت ما رو نگير.» پليس مي پرسد شما از كجاييد؟ يك نفر ميگويد: «فرمانداري». ديگري مي گويد: «استانداري». يكي ديگر داد مي زند: «مگه ماشين رو نمي بين» خلاصه! افسر پليس كه اوضاع را مي بيند، ظاهراً بي خيالمان مي شود، اما پشت سرمان راه مي افتد و مدام با بيسيم صحبت مي كند. نهايتاً هم متوجه مي شود كه اين ماشين «هماهنگ» است، اما با كجا؟ خدا مي داند.
خانه هايي كه كاملا ويران شده است
هنوز هيچ كدام از مسئولين شهر از ماجراي سفر خبر ندارند. به اولين روستاي زلزله زده كه مي رسيم، توقف مي كنيم. ماشين پليس هم كنارمان مي ايستد و افسر پياده مي شود و از ما عذرخواهي مي كند كه جلويمان را گرفته. ماجرا با چند روبوسي خاتمه مي يابد.
به تدريج روستاهاي زلزله زده خودشان را نشان مي دهند. بيشتر خانه ها كاملاً ويران است. مصالح اكثر ساختمان ها آجر و حتي خشت بوده با تيرهاي چوبي. ديوار دامداري ها يا حياط خانه ها را هم با بلوك هاي سيماني درست كرده بودند كه همه تخريب شده است. در نزديكي هر خانه يا روستاي آسيب ديده، چادرهاي متعدد هلال احمر خودنمايي مي كند؛ چادرهايي كه براي اسكان اضطراري آسيب ديدگان بنا شده و اطراف آن پر است از لوازم اوليه زندگي. بطري ها و گالن هاي آب در كنار چادرها بيشتر از هر چيز ديگري خودنمايي مي كند. تعداد افراد اطراف يا درون چادرها نشان مي دهد تا امروز امكانات اضطراري را به قدر كافي به مردم رسانده اند.
در نزديكي «سرند» در كنار يك غذاخوري قديمي و زير سايه چند درخت توقف مي كنيم تا آقا هم برسند. توقف يك ماشين يگان ويژه و يك ون در كنار جاده، توجه همه خودرو ها را به خودش جلب مي كند. پس از مدتي ناچار مي شويم محل را ترك كنيم و به جاي ديگري برويم. حالا بايد منتظر بمانيم تا آقا هم بيايند .
... حدود ساعت 11 است كه خبر مي رسد آقا دارند مي آيند. كل تيم خبري با تجهيزات مختلف دوباره سوار ماشين يگان ويژه مي شويم. لاستيك هاي خودرو كاملاً مي خوابد. جاده هم پرپيچ و خم و كوهستاني است. تقريباً هيچ كدام مان اميدي نداريم كه اين خودرو بدون يك اتفاق جدي، امروز را به پايان برساند، ولي به هر حال چاره اي هم نيست. راه مي افتيم و به اولين روستا مي رسيم؛ روستاي «كويچ».
روستايي با هزار نفر جمعيت ، 20كشته و خانه هاي ويران
كويچ بزرگترين روستاي منطقه است با حدود هزار نفر جمعيت. در زلزله حدود 20 كشته داشته و تقريباً تمام خانه هايش ويران شده؛ به جز يكي ـ دو تا كه وام نوسازي گرفته بودند و خانه هاشان را نوسازي كرده بودند. آوار روي دو پيكان سفيدرنگ بيشتر از هر چيز ديگري خود را نشان مي دهد. پيرزني را نشان مان مي دهند و مي گويند نوه اش زير همين آوار مانده و جان داده. صورت پيرزن هم كاملاً كبود است. البته اين را به سختي مي توان از گوشه چادر رنگي اش تشخيص داد. حجاب كامل خانم ها، آن هم با چادرهاي رنگي و در آن وضعيت بحران زده قابل توجه است. مي خواهيم با ساكنين صحبت كنيم، اما كمتر كسي از آنها مي تواند فارسي حرف بزند. بچه هاي ترك زبان تيم هم كه هركدام كاري دارند و نمي توانند نقش مترجم را برعهده بگيرند .
آشتي به خاطر حضور آقا ...
كم كم آفتاب تيز كوهستان زورش را به رخ ما مي كشد. به سايه هر ديواري هم كه مي خواهيم پناه ببريم، يك نفر تذكر مي دهد كه: «مواظب باش. ترك خورده. ممكنه بريزه.» اكثر مردم روستا در ميدان اصلي جمع شده اند؛ كنار مسجد روستا. نيم ساعتي مي شود كه موضوع حضور آقا را به آن ها گفته اند. دو خانواده به خاطر همين موضوع، پس از مدت ها با هم آشتي كرده اند. صداي شعار مردم از ميدان روستا مي آيد، اما چند نفر هم ترجيح داده اند همان ابتداي روستا در انتظار رهبرشان بايستند. مي گويند شايد رهبر به خاطر ما همين جا پياده شوند.
بالاخره يك جوان تقريبا 25 ساله را پيدا مي كنيم كه تا حدي فارسي بلد است. مي گويد خودش ساكن تبريز است. وقتي زلزله شده، از ترس به روستايشان آمده و ديده كه اوضاع اين جا بسيار بدتر از شهر است؛ دكل هاي مخابراتي تخريب شده بوده و امكان ارتباط با شهر فراهم نبوده، براي همين اصلاً كسي از اوضاع اين جا خبر نداشته. با اين حال مي گويد گروه هاي امدادرساني حدود ساعت هشت شب به اين جا رسيده بودند، يعني تقريباً 3 ساعت بعد از زلزله.
مردمي كه اكثرا دامدار هستند و مشكلي كه ديده مي شود
ظاهراً مشكلي به لحاظ امكانات اوليه ندارند. حتي سرويس بهداشتي و حمام هم برايشان ساخته اند. مردم بسيار قانع و صبوري هستند. با بحران هم تا حد زيادي كنار آمده اند، ولي به هر حال سرپناه شان خراب شده و اين مشكل در كمتر از يك ماه ديگر و با سرد شدن هوا خودش را نشان خواهد داد. مشكل فعلي شان اين است كه جايي براي نگهداري دام هايشان ندارند. اكثر مردم منطقه دامدار هستند و گله هاي متعدد گاو و گوسفند دارند. حالا طويله ها ويران شده و هر لحظه امكان حمله گرگ به دام هايشان وجود دارد. شايد همين مسأله را اگر حل كنند، كمك زيادي به بازگشت حال و هواي زندگي به روستا خواهد بود. (شب، هنگام بازگشت به تهران، در اخبار تلويزيون استاني مي شنوم كه كار احداث محدوده هاي نگهداري موقت دام در كنار روستاها را آغاز كرده اند.)
پيرمردي كه سوار ماشين آقا مي شود
ساعت 12 است كه خودرو رهبر انقلاب به ابتداي روستا مي رسد. پيرمردي همان اول روستا از آقا مي خواهد كه سوار ماشين ايشان شود. بعد از سوار شدن هم درد و دلي با رهبر مي كند و پياده مي شود. حدس روستايي ها درست از آب درمي آيد. آقا همان ابتداي روستا پياده مي شوند. عده اي خودشان را به ايشان مي رسانند و به زبان آذري عرض ارادت مي كنند و عرض حال. بعد هم در آغوش آقا اشك مي ريزند. مسير سربالايي تا ميدان اصلي روستا را آقا پياده مي روند.
صل علي محمد ...
ناگهان صداي شعار مردم از ميدان بلند مي شود :
«صلّ علي محمد/ بوي خميني آمد»
« آذربايجان اوياخ دي/ انقلابا داياخ دي » (آذربايجان بيدار است / حامي انقلاب است)
« آذربايجان جانباز/ رهبرين نن آيرولماز » (آذربايجان جانباز / از رهبر جدا نمي شود)
ناگهان شعارهاي هماهنگ جمعيت به «يا زهرا» تبديل مي شود. به هر حال آذري ها احترام ويژه اي براي سيدها قائلند. شعار «يا زهرا» گره مي خورد به صداي هق هق جمعيت. انگار داغ ها تازه شده. اولين باري است كه توي جمعيت فقط يك عكس از آقا مي بينم. وسايل خانه ها كه همه زير آوار مانده. نمي دانم او از كجا اين عكس را آورده و اين جور خالصانه ابراز ارادت مي كند .
صداي آشنايي كه در بلندگو مي پيچد
توي شلوغي، دنبال جاي مناسبي براي استقرار مي گردم كه صداي آشنايي توي بلندگو مي پيچد: «خودم نگه مي دارم». جايگاه را نگاه مي كنم. رهبر را مي بينم كه با دست چپ پايه ميكروفن را نگه داشته اند تا نيفتد و صحبت را آغاز مي كنند: «سلام اولسون سيزه قارداشلار، باجيلار، عزيز جوانلار». صداي گريه مردم بلند مي شود. رهبر انقلاب مي گويند براي دو كار آمده اند؛ يكي عرض تسليت و ابراز همدردي و ديگري سركشي از وضعيت امدادرساني. بعد هم به اهالي توصيه مي كنند كه با صبر و استقامت و تلاش شان، از همين حادثه «سكوي پرش» بسازند. از مردم هم مي خواهند كه به كمك مسئولين بيايند براي رفع اين مشكل.
آقا صحبت هاي كوتاهشان را تمام مي كنند و مي خواهند بروند كه جمعيت مانع مي شود. مدت زيادي طول مي كشد تا خودرو آقا دوباره به جاده برسد. جوان ها مسير زيادي را به دنبال ماشين مي دوند. به جاده اصلي كه مي رسيم، تازه به صف ماشين هايي برمي خوريم كه از ماجرا مطلع شده اند و مي خواهند در كنار خودروي حامل رهبر انقلاب حركت كنند. مقصد بعدي روستاي «باجه باج» است.
به سوي روستاي باجه باج
روستاي باجه باج بر خلاف روستاي قبلي در دره واقع است و از كنار جاده فقط ويرانه هاي آن پيداست. ساكنين روستا در چادرهاي هلال احمر كه در كنار جاده برپا شده اسكان يافته اند. توقف چند ماشين دولتي توجه چادرنشينان را به خود جلب مي كند، اما چهره هاي آنها وقتي ديدني مي شود كه مي بينند از داخل يكي از همين ماشين ها آقا پياده مي شوند. براي درك بقيه ماجرا لازم نيست زياد هم آذري بلد باشي. خانمي از دور مي گويد: «سنه قربان» و ديگري به فرزندش مي گويد: «گ ت آقايه باخ» (برو آقا را ببين) اما اين رؤياي شيرين چند دقيقه بيشتر دوام نمي يابد، زيرا آقا مي خواهند به چند روستاي ديگر هم سر بزنند.
روستاهايي كه با جاده اصلي فاصله دارند و مشكل امدادرساني
كاروان خودروهاي مردم كه پشت سر آقا راه افتاده اند مدام بزرگ تر مي شود. خبر ماجرا در همين چند دقيقه بين مردم پيچيده و هر كسي كه اتومبيلي داشته، خودش را به محل رسانده. اكثر روستاها با جاده اصلي فاصله دارند و همين موضوع زمان امدادرساني را طولاني كرده بوده. روستاي بعدي زغن آباد است. اين روستا هم تقريباً تخريب شده و اهالي آن در چادرهاي هلال احمر اسكان يافته اند. مسجد روستا هم همين جاست. كانكس هاي سرويس بهداشتي را هم در همان نزديكي بنا كرده اند. آب لوله كشي به محل چادرها رسيده، اما از آن فقط براي شست وشو استفاده مي كنند. بطري هاي آب معدني و گالن هاي آب در كنار همه چادرها فراوان است. در كنار هر چادر هم يك خودرو پارك كرده اند كه يا براي ساكنين آن چادر است يا براي اقوام نزديكشان كه براي سر زدن و ديدار آمده اند.
توقف در اين روستا هم كوتاه است. وقتي مي خواهيم به جاده اصلي برگرديم، به يك مشكل جديد برمي خوريم؛ مردم با خودرو هاي خود مسير را پر كرده اند و راه را بسته اند. با بوق هاي ممتد و كمك نيروهاي انتظامي مسير باز مي شود و ما به روستاي «شيخ ملو» مي رويم، اما «هيأت همراه مردمي» ول كن ماجرا نيست. به تدريج بچه هاي بسيج هم به اين جمع مي پيوندند. امكانات آنها بهتر است؛ سوار تويوتا هستند و مي توانند خودشان را «قاطي ماجرا» كنند و از سد نيروي انتظامي عبور كنند.
در راه دوباره از كنار چند روستاي كوچك عبور مي كنيم، اما ديگر انگار همه منتظر رهبرشان هستند. خبر در منطقه پيچيده است. مردم چادرها را رها كرده اند و كنار جاده در انتظارند. چادر «پليس سيار» نيز در كنار همه كمپ هاي اسكان اضطراري برپاست و پليس هم همراه نيروهاي امدادي هلال احمر و گروه هاي متعدد بسيجي در حال خدمت رساني به مردم هستند .
ايستگاه پاياني ، روستاي اورنگ
ايستگاه پاياني، روستاي «اورنگ» است كه فاصله زيادي با روستاهاي قبلي دارد. اين روستا در كنار درياچه زيباي سد «ستارخان» واقع است. ساعت حدود 2 بعد از ظهر به اورنگ مي رسيم؛ چند دقيقه پيش از رهبر. توقف خودروهاي متعدد مجبورمان مي كند كه پياده شويم و مسير سربالايي را تا محل تجمع مردم بدويم. كل مسير خاكي است و تقريباً تا مچ پا در خاك فرو مي رويم. صداي شعارها مسير را نشانمان مي دهد. روستا حدود 400 نفر جمعيت داشته و جمعيت زيادي دور آقا را گرفته اند.
آقا روي وانت مي ايستند و ميكروفن بي سيم را در دست مي گيرند. از تعداد كشته ها و اوضاع روستا مي پرسند و مردم جواب مي دهند. يك نفر مي گويد: «امكانات خوبه، اما مديريت ضعيفه؛ به يه عده امكانات زيادي مي رسه و به يه عده چيزي نمي رسه.» خودم را به كنارش مي رسانم تا صدايش را ضبط كنم. او دارد اين حرف ها را مي زند كه يكي ديگر از اهالي به آرامي در گوشش مي گويد: «دانيش ما. دانيش ما» تركي بلد نيستم، اما از لحن صحبتش مي فهمم كه به رفيقش مي گويد بي خيال موضوع شود. فكر كنم منظورش اين است كه چنين موضوعي در حدي نيست كه به رهبر بگويي و خاطرشان را آزرده كني، اما او بي خيال نمي شود. در آخر، خود مرد شروع به صحبت مي كند: «امكانات زياد است، اما به هر حال حجم حادثه بزرگ بوده و مقداري كمبود در كمك رساني وجود دارد.» آقا حرف ها را كامل مي شنوند و همان جا به فرماندار تذكر مي دهند كه اين مشكل را رفع كند. بعد هم از مردم و به خصوص «جوان ها» مي خواهند كه خودشان وارد ميدان شوند و ويراني ها را آباد كنند.
اين بازديد هم تمام مي شود. سريع برمي گرديم كه سوار ماشين شويم. پاي يكي از خبرنگاران به سنگي در زير خاك ها گير مي كند و با دوربين هايش نقش زمين مي شود. در هنگام افتادن، يكي از مسئولين را هم با خودش همراه مي كند. در كمتر از چند ثانيه، سرتاپاي هر دو كاملاً سفيد مي شود. بلندش مي كنيم و سوار همان خودروي قبلي مي شويم تا به تبريز برگرديم. بعضي از مردم تازه متوجه حضور رهبر انقلاب در روستايشان شده اند، اما ديگر دير شده.
در مسيربازگشت
در مسير بازگشت دوباره يك الگانس پليس به ما حساس مي شود. مسيري طولاني را پشت سر ما مي آيد، اما قبل از اين كه جلوي ما را بگيرد، انگار با بي سيم مشخصات ما را كنترل مي كند. متوجه ماجرا كه مي شود، از ما سبقت مي گيرد و آژيرش را روشن مي كند تا راه را برايمان باز كند.
حدود ساعت 4 بعد از ظهر به استانداري مي رسيم. سريع نمازمان را مي خوانيم. رهبر انقلاب هم با مسئولان استان ديدار دارند. جلسه كمتر از يك ساعت طول مي كشد. چهره مسئولاني كه از جلسه بيرون مي آيند، واقعاً ديدني است. انگار همه سرحال هستند از اين كه توانسته اند پيش رهبرشان سربلند شوند؛ هم خودشان و هم مردم استانشان. توصيه هاي جديد را گرفته اند و با انرژي مي روند كه اين توصيه ها را عملي كنند.


چشم به راه سپيده

Email: sepideh@kayhannews.ir
تو را غايب ناميده اند، چون «ظاهر» نيستي، نه اينكه «حاضر» نباشي.
«غيبت» به معناي «حاضرنبودن»، تهمت ناروائي است كه به تو زده اند و آنان كه بر اين پندارند، فرق ميان «ظهور» و «حضور» را نمي دانند، آمدنت كه در انتظار آنيم به معناي «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را مي خوانند، ظهورت را از خدا مي طلبند نه حضورت را. وقتي ظاهر مي شوي، همه انگشت حيرت به دندان مي گزند با تعجب مي گويند كه تو را پيش از اين هم ديده اند. و راست مي گويند، چرا كه تو در ميان مائي، زيرا امام مائي. جمعه كه از راه مي رسد، صاحبدلان «دل» از دست مي دهند و قرار از كف مي نهند و قافله دل هاي بي قرار روي به قبله مي كنند و آمدنت را به انتظار مي نشينند...
و اينك اي قبله هر قافله و اي «شبروان را مشعله»، در آستانه آدينه اي ديگر با دلدادگان ديگري از خيل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه مي كنيم.

گريه مي كنم
هر جمعه از شروع سحر در غياب تو
يك ريز تا نماز عشا گريه مي كنم
¤¤¤
يك قدم مانده به او
داشتم كنج حرم، جامعه را مي خواندم
برگ در برگ مفاتيح پر از شبنم شد
يازده پله زمين رفت به سوي ملكوت
يك قدم مانده به او كار جهان در هم شد
¤¤¤
چقدر مانده؟
گفتند كه تك سوار ما در راه است
از اول صبح چشممان بر راه است
از يازدهم دوازده قرن گذشت
با ساعت تو چقدر ديگر راه است؟
¤¤¤
آموزش منتظر نشستن
راحت همگي به راحتي تن داديم
يك مشت شعار نامعين داديم
هر هفته غروب جمعه ها ما تنها
آموزش منتظر نشستن داديم
¤¤¤
بلاي هجران
تو هم يك گوشه چشمي به ما كن
نگاهي هم به اين بيچاره ها كن
بلاي هجر ما را مبتلا كرد
عنايت كن زما دفع بلا كن
¤¤¤
به جان او
ما عاشق بي قرار ياريم همه
بر درد فراق او دچاريم همه
از پاي به جان او نخواهيم نشست
تا سر به قدومش نگذاريم همه
¤¤¤
چهره پنهاني
بدم در جان، دم رحمانيت را
عيان كن چهره پنهانيت را
به لب جانم رسيد از دوري تو
نشانم ده رخ نورانيت را
¤¤¤
نجات غريق
كشتي شكسته ايم، نجات غريق كو؟
ناجي ما ز بحر مخوف و عميق كو؟
از غصه فراق رسيده است جان به لب
يا رب شريك قصه و يار شفيق كو؟


معاون وزير صنعت، معدن و تجارت: مشكلات نقدينگي واحدهاي صنعتي برطرف مي شود

معاون وزير صنعت، معدن و تجارت گفت: با انعقاد تفاهم نامه بين بانك هاي عامل و سازمان صنايع كوچك، مشكلات نقدينگي واحدهاي صنعتي برطرف مي شود.
«فخرالله مولايي» در حاشيه آغاز عمليات اجرايي دو طرح بزرگ صنعتي در نيشابور به خبرنگار ايرنا افزود: هم اكنون 75 درصد از مشكلات توليد در واحدهاي صنعتي كشور به بانك ها مربوط مي شود.
وي گفت: بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد كه 10 درصد مشكلات توليد در كشور به ادارات تامين اجتماعي و ماليات مربوط مي شود و 15 درصد چالش ها نيز به عملكرد سازمان صنايع كوچك و شهرك هاي صنعتي برمي گردد.
وي اظهار داشت: در حال حاضر در بحث بودجه، زيرساخت ها و مكان يابي واحدهاي صنعتي مشكلي وجود ندارد و مشكل اصلي واحدهاي صنعتي در كشور بعد از آغاز عمليات توليد پديد مي آيد.
مولايي بيان كرد: در گذشته كمك هاي فني و اعتباري در اختيار بانك هاي عامل قرار داده مي شد و بانك ها چند برابر آن را براي واحدهاي صنعتي اختصاص مي دادند اما اكنون بانك مركزي اين مجوز را به بانك ها نمي دهد و اين اقدام، چالش بزرگي براي واحدهاي توليدي به شمار مي رود.
وي افزود: اكنون 27 هزار طرح نيمه تمام در سراسر كشور وجود دارد و علاوه بر اين، حدود هشت هزار واحد صنعتي نيز با ظرفيت كمتر از 50 درصد فعال است.


پايان شهريور آخرين مهلت استفاده از كفالت

مشمولاني كه تا تاريخ 5 فروردين امسال معافيت كفالت پدر بالاي 59 سال تمام به آنان تعلق گرفته ولي تا آن تاريخ درخواست خود را ثبت نكرده اند تنها تا پايان شهريور ماه سال جاري فرصت دارند تا براي ثبت درخواست خود اقدام كنند.
به گزارش اداره اجتماعي سازمان وظيفه عمومي ناجا، اين سازمان طي اطلاعيه اي اعلام كرد: پيرو اطلاع رساني قبلي، با اشاره به تصويب قانون وظيفه عمومي، مبني بر تغيير شرط سني در معافيت كفالت تنها سرپرست و مراقب پدر از 59 به 65 سال، لذا مشمولاني كه تا تاريخ پنجم فروردين ماه سال جاري معافيت كفالت پدر بالاي 59 سال تمام به آنان تعلق مي گرفته است ولي بدليل برخي مشكلات نتوانستند درخواست خود را ثبت كنند در صورتي كه همچنان واجدشرايط اين معافيت بوده يعني وارد غيبت نشده و يگانه فرزند ذكور سالم خانواده باشند صرفاً تا تاريخ سي و يكم شهريور ماه سال 91 مهلت دارند تا درخواست معافيت خود را از طريق دفاتر خدمات الكترونيك انتظامي ثبت كنند.اين اطلاعيه مي افزايد، مشمولي كه تا تاريخ 5 فروردين به سن 18 سال تمام نرسيده باشد و يا اينكه در حال فرار از خدمت واجدشرايط اين معافيت شده باشد، در صورت ثبت درخواست خود نيز، در شمول معافيت كفالت پدر 59 سال تمام قرار نمي گيرند.


1500 دستگاه اتوبوس برون شهري نوسازي مي شوند

امسال 1500 دستگاه اتوبوس برون شهري با استفاده از وام بانكي نوسازي مي شوند.
به گزارش خبرگزاري فارس از مشهد، رئيس سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي با بيان اين مطلب افزود: سال گذشته 3 هزار اتوبوس و ميني بوس نوسازي شدند. شهريار افندي زاده ادامه داد: براي امسال پيش بيني نوسازي 1500 اتوبوس، يك هزار ميني بوس، 3 هزار خودرو سواري و 1000 دستگاه كاميون را كرده ايم كه تحقق اين موضوع بستگي به استقبال مالكين دارد.
وي با اشاره به نصب سيستم هاي كنترل سرعت در جاده ها تاكيد كرد: به منظور كنترل سرعت در جاده ها امسال 2700 كيلومتر از جاده هاي كشور زيرپوشش دوربين هاي كنترل سرعت قرار مي گيرند كه با اين افزايش در مجموع 6 هزار كيلومتر از جاده ها زيرپوشش سيستم نظارتي پليس با دوربين قرار مي گيرد.
افندي زاده افزود: سيستم هاي جديد كنترل سرعت، سرعت لحظه اي، سرعت متوسط و عدم رعايت فاصله طولي مجاز بين خودروها را اندازه گيري مي كند و به صورت آنلاين اطلاعات را به پاسگاه پليس ارسال مي كند.
رئيس سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي كشور همچنين در پاسخ به سؤالي در رابطه با افزايش قيمت بليط اتوبوس هاي بين شهري تصريح كرد: ما هر سال شاهد تورم هستيم به همين دليل نياز بود كه قيمت بليط ها افزايش داشته باشد و دو ماه قبل مجوز افزايش قيمت تا 10 درصد را صادر كرديم.


اخبار ادبي و هنري

صداي بنياد بازي هاي رايانه اي در بي بي سي؟
معاون بازرگاني و امور بين المللي و دو عضو اعزامي بنياد ملي بازي هاي رايانه اي به نمايشگاه بين المللي گيمز كام آلمان در اقدامي سوال برانگيز بر راديو فارسي بي بي سي مصاحبه كردند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، راديو بي بي سي فارسي مصاحبه اي از معاون بازرگاني و امور بين المللي و دو عضو اعزامي بنياد ملي بازي هاي رايانه اي به نمايشگاه گيمز كام را در برنامه چشم انداز بامدادي خود پخش كرد. اين اقدام در حالي صورت گرفته كه مسئولان امنيتي و فرهنگي كشور بارها درخصوص هرگونه همكاري و ارتباط با بنگاه خبرپراكني بي بي سي هشدار داده اند. جالب اينكه اين مصاحبه در سالروز كودتاي 28 مرداد پخش شده است.
لازم است وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موضع گيري شفافي در اين خصوص داشته باشد و رياست اين بنياد توضيحات شفافي را درباره اقدام سوال برانگيز و غيرقانوني برخي از اعضاء بنياد بازي هاي رايانه اي ارائه كند.
شاعر تونسي: ما فرزندان امام خميني(ره)
اسرائيل را نابود خواهيم كرد
«بحري العرفاوي» شاعر تونسي و رئيس اتحاديه بين المللي شاعران حيات تاكيد كرد كه نقش شاعران در حمايت از ملت فلسطين و احياي روز جهاني قدس از نقش شهداي مقاومت و راه آزادي قدس كمتر نيست.
به گزارش ايرنا، العرفاوي خاطر نشان كرد: اتحاديه بين المللي شاعران حيات كه بعد از انقلاب تونس تشكيل شده است نخستين فعاليت خود را به مناسبت روز جهاني قدس با حضور شاعران از 11 كشور برگزار كرد.
وي كه در نخستين همايش بين المللي شعر مقاومت در پايتخت تونس سخن مي گفت، افزود: هدف ما از آغاز فعاليت هاي اين اتحاديه اين است كه به صهيونيست ها اعلام كنيم فرزندان امام خميني(ره) راه ايشان را تا نابودي حقيقي صهيونيزم جهاني خواهند پيمود و نخواهند گذاشت پرچم مبارزه را كه شهداي مقاومت برافراشته اند، دشمن صهيونيستي و استكبارجهاني و در راس آنها آمريكا بر زمين بزنند.
افشاي اخراج يك بازيگر زن از هاليوود به خاطر اعتراض به بي عدالتي
يك كتاب تازه منتشر شده فاش كرد: مخالفت با سيستم نابرابر و جنسي و مردسالار هاليوود، سرانجام موجب اخراج «مريلين مونرو» معروف از هاليوود شد.
به گزارش جام نيوز، كنكاش درباره شخصيت «مريلين مونرو» محور كتابي است به نام «شور و تضاد» از لويس بنر، استاد تاريخ مطالعات زنان در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي كه در ژوئيه 2012 در آمريكا، به مناسبت پنجاهمين سالگرد مرگ اين بازيگر منتشر شده است.
به نوشته اين كتاب، مونرو به ايجاد كمپاني تهيه فيلم، براي مبارزه با سيستم نابرابر و به شدت جنسي و مرد سالار هاليوود همت گماشت. او استوديوي خود را ايجاد كرد؛ ولي هاليوود از آن استقبالي نكرد، هاليوود تمايل داشت كه او را در نقش كليشه اي «بلوند احمق» ببيند و نقش هاي آبكي ملودرام به او بدهد. اين درگيري ها بالاخره در 1962 منجر به اخراج مريلين شد.
يادبود شهيد رجايي در دويست و بيست و هفتمين «شب خاطره»
برنامه دويست و بيست و هفتم از سلسله برنامه هاي «شب خاطره» امروز دوم شهريور برگزار مي شود.
قرار است محمد حسين رجايي برادر رئيس جمهور شهيد، در اين برنامه شركت كرده و به بيان خاطرات خود بپردازد. همچنين طبق معمول برنامه هاي «شب خاطره» محسن مومني شريف رئيس حوزه هنري و ديگر نويسندگان و هنرمندان حوزه هنري نيز در اين برنامه حضور خواهند داشت.
دويست و بيست و هفتمين برنامه «شب خاطره» امروز، پنجشنبه دوم شهريور، ساعت 30:17 در تالار انديشه حوزه هنري واقع در خيابان سميه، نرسيده به خيابان حافظ، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي برگزار مي شود.
نامگذاري روزهاي برگزاري جشنواره فيلم دفاع مقدس به نام شهيدان
روزهاي برگزاري جشنواره فيلم دفاع مقدس به نام شهيدان نام گذاري مي شود. ستاد جشنواره در نظر دارد پنج روز برگزاري جشنواره فيلم دفاع مقدس را به نام پنج شهيد استان كرمان نام گذاري نمايد؛ اين در حالي است كه قرار است همزمان با برگزاري جشنواره در استان كرمان از سه تا 7 مهرماه سال جاري مقارن با هفته گراميداشت دفاع مقدس از پنج خانواده برجسته دفاع مقدس نيز، در استان كرمان تجليل مي شود.
علاوه بر نام گذاري روزهاي جشنواره به نام شهدا، تجليل از پنج خانواده برجسته دوران دفاع مقدس به صورت نمادين، ديدار با خانواده هاي شهدا و جانبازان شهر كرمان نيز، پيش بيني شده است.
دوازدهمين جشنواره بين المللي فيلم مقاومت به همت انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس، سازمان سينمايي كشور و استانداري كرمان به ميزباني استان كرمان و همزمان در 64 شهر مرزي و هشت كشور جهان برگزار مي شود.
 


صفحه (14)


صفحه (3)


صفحه (2)

     


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14