(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 15 شهریور 1391 - شماره 20299

ايران، چالشي براي هژمون
واقعيت هاي پيش روي ايران
راهبرد آرمان گرايي تؤام با واقع نگري


ايران، چالشي براي هژمون

رضا رحمتي
آنچه توان تأثيرگذاري ايران در محيط بين الملل را افزايش داده، چالشي است كه »هژمون« را تحت تأثير قرار داده و مي دهد. توجه به اين مقوله حتي اگر پتانسيل جمهوري اسلامي ايران، واقعيتهاي پيش رو و تهديدهاي داخلي و بين المللي در نظر گرفته نشود، قابل تأييد است.
كارويژه دستگاه نظريه پردازي غرب براي اعطاي مشروعيت به عملكرد سيطره آميز خود در جهان، حل و رفع بحران مشروعيت از مقولاتي هست كه ممكن است اتهامات را متوجه آن كند. براي مثال براي مشروعيت دادن به توجيه «سلطه» خود در تمام نقاط دنيا، اين دستگاه نظريه پردازي اقدام به توليد نظريه «ثبات مبتني بر هژمون» كرده است.
در منطق اين نظريه در عرصه جهاني، هيچ نظمي در هيچ جاي جهان به وجود نمي آيد، مگر آنكه قدرت «هژمون» در آن حضوري فعال داشته باشد و در عرصه منطقه اي نيز ثبات مناطق مختلفي (مثل خليج فارس) با حضور فعال و يا تفويض اختيارات هژمون در آن منطقه عملي مي شود و هيچ منطقي خلاف آن نيز وجود نخواهد داشت.
بنابراين دستگاه نظريه پردازي نظام غرب به خوبي براي يكسان كردن سيطره خود از يك سو و توجيه مشروعيت تئوريك آن از ديگر سو، نظريه »ثبات مبتني بر هژمون« را ابداع كرده است.
با اين حال در طول سي و اندي سال از گذشت عمر نظام جمهوري اسلامي ايران در عرصه هاي مختلف، شاهد ناهمگرايي و واگرايي سياست هاي هژمون با اقدامات جمهوري اسلامي ايران بوده ايم. به گونه اي كه چالش عمده هژمون در مناطقي كه ايران جزو زيرسيستم منطقه اي آن ها محسوب مي شود، ايران و سياست هاي اين كشور محسوب مي شده است.
مطابق با سياست هاي جمهوري اسلامي ايران هرگونه احاطه سلطه گرايانه در منطقه خليج فارس، آسياي مركزي و قفقاز، آسياي شرقي، غرب آسيا، امريكاي لاتين و ... مذموم تلقي شده و ايران آن را به رسميت نمي شناسد. به عبارت بهتر نظم مبتني بر هژمون را به چالش كشيده و به دنبال جايگزين كردن نظمي ديگر و البته مشروع تر به جاي نظم موجود است.
منطق تئوريك جمهوري اسلامي ايران (كه البته به مراتب جلوتر و پيشرفته تر از منطق اجرايي دستگاه سياست خارجي اين كشور حركت مي كند)، «هرم وارونه» در ايجاد امنيت را نامشروع قلمداد مي كند. هرم وارونه اي كه كمترين كشورها، بيشترين تأثير را در نظام بين الملل داشته باشند. مطابق با منطق مشروع نظام جمهوري اسلامي ايران، نظم منطقه اي و جهاني بايستي «مشاركتي» تعريف شود. به عبارت واضح تر در چارچوب نظم مشروع جمهوري اسلامي، بيشترين كشورها بايد بيشترين تأثير را در معادلات بين المللي و منطقه اي داشته باشند.
مطابق با منطق تئوريك جمهوري اسلامي، تاريخ روابط بين الملل، تاريخ »سلطه« است. »سلطه« اصطلاحي براي ترسيم كنش هاي اجباري يك طرف بر طرف يا اطراف ديگر است. «سلطه» همان تصوير «هرم وارونه» تصميم گيري و تصميم سازي در محيط بين الملل است. «سلطه» به معناي خلق شدن ناقص فرزندي به نام «نظام موجود بين الملل» است.
اينكه گفته شد منطق تئوريك نظام جمهوري اسلامي ايران پيشرفته تر و جلوتر از منطق اجرايي دستگاه سياست خارجي آن است، به اين معناست كه بعد از گذشت سه دهه از اوان
شكل گيري اين نظام، اينك شاهد ايجاد چالش هايي عميق در ساختار موجود هستيم.
«متعهد شدن و كردن» به «عدم تعهد» راهبرد اجرايي براي ايجاد چالش در «سلطه»است. چالشي كه برخاسته از مطالبات تئوريك نظام جمهوري اسلامي ايران است.
همه مسائلي كه گفته شد، نشان دهنده اين موضوع است كه چالشهاي عميقي پيش روي «سلطه» و «ثبات مبتني بر سلطه» است، به گونه اي كه در كمتر جايي (كه ايران جزو زير سيستم منطقه اي آن محسوب مي شود)، اين امكان وجود دارد كه بدون خواست اين كشور، تلاش براي ايجاد نظم صورت گيرد، چه آن كه آن نظم تحميلي هم باشد.
كمتر منطقه اي كه ايران در آن نقش سازنده دارد به عنوان عرصه اعمال هژمون محسوب مي شود. چالش پيش روي هژمون همان مقوله اي است كه موجوديت نظام فعلي بين الملل را با مخاطراتي از جمله بحران مشروعيت «سلطه» مواجه كرده است. تلاش براي ساختن نظمي نو، سواي از دستوري و سسلسله مراتبي بودن در محيط بين الملل، كوششي براي كنشمند كردن نيروهاي بين المللي در قالب واحدهاي سياسي جديد، جنبش هاي بين المللي نوظهور و داراي پتانسيل، و حذف نظم ديكته اي سابق را فراهم كرده است.


واقعيت هاي پيش روي ايران

ياسر فروغي
يكي از موضوعاتي كه در طول تاريخ پيش روي نظام جمهوري اسلامي بسيار مطرح بوده، موضوع توانايي ها و چالشهايي است كه پيش روي ايران است. توجه به توانايي ها و چالشها فرصت اين را مي دهد تا با برنامه ريزي هدفمند، تمام پتانسيل ها به خوبي
به كار گرفته شود و راهنماي سياستمداران داخلي قرار گيرد. توجه به اين توانايي ها و ضعف ها را مي توان در قالب واقعيتهاي نظام جمهوري اسلامي ايران به خوبي مورد توجه قرار داد. واقعيت ها مجموعه اي از توانايي ها و تهديدهايي هستند كه در درون و پيرامون ايران موجود هستند و عدم توجه به آن ها نگاه به ظرفيتهاي داخلي را دچار فرسايش مي كند.
در زير تلاش خواهيم كرد تا به برخي از واقعيتهاي پيش روي جمهوري اسلامي ايران توجه كرده و توضيحاتي را پيرامون هر يك برشمريم.
مواجهه با زورآزمايي مستكبرين؛ طنز تلخ تاريخ روابط
بين الملل در قرون نوزده، بيست و بيست و يكم، سيطره چند دولت بر گستره جهان بوده است. قرن نوزدهم، انگليس، فرانسه،
هلند و ...، قرن بيستم انگليس و امريكا و شوروي و قرن بيست و يكم آمريكا و اتحاديه اروپا. تمام اين سه قرن را كه مرور كنيم، نوعي استعمار و استثمار بين المللي توسط اين كشورها عليه ديگر كشورها را مشاهده مي كنيم. نظام بين الملل با واژه »سلطه« به خوبي آشنا شد و حتي براي آن نظريه پرورش داد، گفتمان ساخت و انديشكده ها براي قوام و دوام آن راه اندازي شد.
باب كردن فضايي به نام «سلطه مبتني بر هژموني» در جهان كه هر منطقه در جهان بخواهد ثبات داشته باشد، مي بايستي با سيطره هژمون به نظم برسد يكي از مخرج مشترك هاي اين سلطه بوده است. اخيرا هم ادعاي برخي كارشناسان غربي مبني بر اينكه تحولات سوريه هم مي بايستي همان چيزي باشد كه آمريكا
مي خواهد مويد همين فرضيه هژمونيك است.
با اين حال شكل گيري گفتمان جديد انقلاب اسلامي در نظام بين الملل و شروع فصل جديدي از تصميم گيري ها در نظام بين الملل كه از اتاق فرمان جهان بيرون بود، نشان داد كه كشورها به طور مستقل هم مي توانند رفتار كند و اين فقط هژمون نيست كه نظم جهان را شكل مي دهد. همان طور كه در مورد بسياري از خرده نظم هاي موجود در مناطق مختلف دنيا در دو دهه اخير ديده مي شود، مشاهده مي شود كه حتي خلاف آنچه غرب به دنبال آن بوده در پيگيري مسير جمهوري اسلامي متحقق شده است. نمونه هاي آن نيز مشخص است. نبرد سي و سه روزه حزب الله لبنان با اسرائيل نبرد يك جنبش نبود، نبرد ايران با غرب و ايادي آن بود. كه در آن ثابت شد كه اينك نظام بين الملل در حال پوسيدن است. و كشورهاي مستقل در حال عرض اندام و رخ نمايي در اين گستره هستند. نمونه ديگر اين قضيه سوريه است. سوريه علي رغم فشار غرب 18 ماه ايستادگي كرده و مقاومتي در مقابل تمام بلوك سلطه داشته است.
سواي از همه اقدامات استقلال محوري كه توسط ايران و به رهبري اين كشور نسبت به «نظام سلطه» و غرب صورت داده است، بايستي اشاره كرد كه اين واقعيت پيش روي جمهوري اسلامي ايران قرار دارد كه نظام سلطه وجود دارد و اين نظام از ابزار فشار و زور براي تحت تأثير قرار دادن استقلال و رفتار ايران استفاده مي كند و البته خواهد كرد.
جنگ با غرب؛ يكي ديگر از واقعيتهايي كه پيش روي ايران قرار دارد مسأله دشمني غرب و به خصوص آمريكا با اصل انقلاب است. مسأله صرفا به مسأله هسته اي و مناقشه ايران و آژانس ختم نمي شود. براي غرب اين واقعيت موجود است كه ايران تمام شيرازه هاي قلعه ديكتاتوري آن را به زير سؤال برده و البته مي برد. نظام بين الملل موجود را نظامي جعلي و نامتناسب مي داند. ايران بن مايه هاي تفكر غرب را به زير سوال برده و همين منجر به بحران مشروعيت اين نظام سلطه گر در سطح بين الملل و در ميان مردم جهان شده است. لهذا آن چه براي غرب در مواجهه با ايران وجود دارد مسأله هسته اي و ... نيست. مساله دشمني با اصل نظام است. توجه به اين مقوله مي تواند راهنماي سياست داخلي و خارجي ايران باشد. بايستي اشاره كرد كه آمريكا براي رسيدن به اين مهم از هيچ اقدامي فروگذار نمي شود و تمام توان خود را به كار مي گيرد. همان طور كه به كار برده است.
از جنگ نظامي گرفته تا جنگ نرم. جنگ نظامي و نيابتي اين كشور عليه ايران در 8 سال مبارزه با ايران براي نابود كردن دستاورد مردم (كه در مبارزه با ديكتاتوري داخلي و خارجي شكل گرفته بود)، كه البته با عزم و اراده و توان مردم ايران از بين رفت، از يك سو و طراحي جنگي نرم و رواني عليه مردم ايران، فرهنگ ايران، جامعه ايران، خانواده، سياستمداران و ... از ديگر سو. استفاده از هر دو اين حربه ها توسط ايران نشان از اين دارد كه هدف آمريكا به اصطلاح تعديل رفتار ايران در عرصه خارجي نيست، بلكه هدف غايي تغيير ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران است.
ايران و عبور از گردنه هاي سخت و پيچ هاي مهم تاريخي؛ علي رغم دشمني ذاتي نظام سلطه با ايران بايستي اشاره كرد كه جمهوري اسلامي از تمام اين دشمني ها و ستيز هاي غرب با سرافرازي و سربلندي بيرون آمده است. بدون اينكه به آرمانهايي كه داشته خدشه اي وارد شود. سي و سه سال مبارزه با تحريم و تهديد ماحصل سياست هاي مدبرانه رهبران جمهوري اسلامي ايران است. رهبراني كه آرمانهاي ايشان، برگرفته از مكتب مبارزه است. به راحتي ميتوان اين ادعا را مطرح كرد كه تا كنون هيچ كشوري با اين هجمه از فشارهاي نظامي و رواني مواجه نشده است كه ايران مواجه شده است. و همچنين مي توان اين ادعا را به اثبات رساند كه ايران با موفقيت از اين همه تهديد عبور كرده و نهايت به جايگاهي رسيده كه اينك به آن رسيده است.
پيشرفت در شرائط تحريم و تهديد؛ بي ترديد هر كشوري غير از ايران و در شرايط ايران قرار مي گرفت از پيشرفت متوقف مي شد. اما بخوبي قابل مشاهده است كه جمهوري اسلامي ايران در شرايط تحريم هاي سي و اندي ساله نه تنها متوقف نشده است، بلكه كما في السابق به راه و آرمان خود ادامه مي دهد. اين ادامه توام با پيشرفت بوده است. نگاهي به دستاوردهاي ايران در حوزه هاي مختلف علمي، فناوري، پزشكي، هسته اي، نانوتكنولوژي، اتمي، آزمايشگاه، دانشگاهي، صنعتي، ديجيتالي و ... نشانگر گستره پيشرفت ايران است. در حوزه هوافضا ايران به دستاوردهايي رسيده است كه كمتر كشور در حال توسعه اي به آن نائل آمده است. شايد بتوان به صراحت گفت كه اين پيشرفتها نتيجه تحريم بوده است. شايد اگر در چند سال اخير ايران به شدت از طرف نظام سلطه مورد تحريم قرار نمي گرفت، به سمت پيشرفت دانش و صنعت نمي رفت.
همه مسائلي كه گفته شد نشانگر اين است كه نظام سياسي داخلي، اقتصاد داخلي، سياست خارجي و ... در گلاويز شدن با نظام سلطه و فشارهاي آن قوي شده و اين گلاويز شدن مخرج مشتركي با عنوان عادي شدن فشار براي ايران داشته است. همان طور كه اشاره شد پيشرفت ايران در حوزه هاي مختلف نتيجه تحريم ها بوده است. گو اينكه اگر اين تحريم ها و فشارها عليه ايران شكل
نمي گرفت چنين دستاوردهايي هم اينك موجود نبود.
ضعف غرب؛ موضوع ديگري كه بايستي به آن اشاره كرد اين است كه جبهه مقابل ايران در چند سال اخير دچار زوال شده است. به عبارتي اين نبوده كه فشار بر ايران عامل پيشرفتهاي متوالي آمريكا، رژيم جعلي اسرائيل و ... شده باشد، بلكه اين فشارها عامل انزواي بيشتر و بيشتر نظام سلطه شده است.
همانطور كه رهبر فرزانه انقلاب فرمودند؛ »اگر ما دو نماد اصلي اين جبهه را آمريكا و رژيم صهيونيستي بدانيم، و غرب را دنبال سر اينها بدانيم، واضح است كه اينها ضعيف تر شده اند. امروز رژيم صهيونيستي بمراتب ضعيف تر از بيست سال قبل و سي سال قبل است. بعد از حوادث شمال آفريقا و مسئله ي مصر، رژيم صهيونيستي بشدت تضعيف شده است؛ هم از درون دچار مشكل است، هم از بيرون مشكلات بي نهايتي دارد. آمريكاي امروز هم آمريكاي زمان ريگان نيست؛ اينها به مراتب عقب رفتند. در عراق وضعشان آن جوري شد؛ در افغانستان روزبه روز وضعشان بدتر شده است؛ در سياستهاي خاورميانه اي شان شكست خوردند؛ در جنگ سي وسه روزه، عاملشان كه رژيم صهيونيستي است، شكست خورد؛ در جنگ بيست و دو روزه، عاملشان كه رژيم صهيونيستي است، نتوانست در مقابل يك ميليون و اندي انسان بي دفاع كاري از پيش ببرد. اينها واقعيتهاي خيلي مهمي است. بنابراين اينها ضعيف شده اند. اينها نسبت به بيست سال قبل و سي سال قبل به مراتب ضعيف ترند. اين هم يك واقعيت ديگر است . »(1)
خياباني شدن درگيري هاي نظام سلطه با مردم كشورهاي خود، يكي از واقعيتهايي است كه حتي رسانه هاي وابسته و جيره خوار اين مستكبران نيز آن را انكار نكرده اند. اروپا طي دو سه سال اخير دچار به گل نشستن اقتصاد خود شده است و آمريكا در مقابله با جنبش 99 درصدي قرار گرفته است. بحران هويت شكل گرفته در اين كشورها كه منبعث از نوع برخورد ابزاري با فرهنگ، فرد و جامعه توسط سرمايه داري و سرمايه داران است، خود مويد اين قضيه است كه غرب در حال از دست دادن مشروعيت خود و شروع فصل جديدي از بحران در مشروعيت خود شده است. نگاهي به تاريخ تحولات نظام هاي غربي نشان دهنده و مويد اين است كه در هيچ برهه از تاريخ اقتصاد و سياست و حتي فرهنگ اين كشورها به لجام گسيختگي شرايط فعلي نبوده است.
«همين چند دولت غربي، خودشان و اطرافيانشان دچار بحرانند. با اين بحران اقتصادي اي كه در اروپا وجود دارد، اتحاد اروپا جداً در تهديد است، يورو جداً مورد تهديد است. آمريكا هم به نحو ديگري؛ كسري بودجه ي فراوان، قرض فراوان، فشار مردم، حركت ضد وال استريت، حركت - به قول خودشان - نود و نه درصدي. اينها حوادث مهمي است. البته وضع اروپا از آمريكا بدتر است؛ چند دولتشان سقوط كردند. الان در چندين كشور اروپائي بي ثباتي وجود دارد . » (2)
رهبر معظم انقلاب در تفاوت بين مشكلاتي كه كشورهاي غربي را در برگرفته و مشكلاتي كه در ايران وجود دارد تاكيد كردند كه؛ «مشكلات آنها با مشكلات ما فرق هم ميكند. مشكلات اقتصادي و بحران اقتصادي اروپا با مشكلات اقتصادي اي كه ما احياناً دچارش مي شويم، متفاوت است. مشكلات ما مثل مشكلات يك گروه كوهنورد است كه دارد در راهي حركت ميكند. راه سختي است و البته مشكلاتي دارد؛ گاهي آب مي خواهند، گاهي غذا مي خواهند، گاهي مشكلات دارند، گاهي به يك مانعي برخورد مي كنند؛ اما دارند طرف بالا مي روند. مشكلات ما از اين قبيل است. مشكلات اروپائي ها مثل اتوبوسي است كه زير بهمن گير كرده. سالها خود آنها بدون اينكه بدانند، مقدمات اين مشكل را فراهم كردند. اين فاصله هاي طبقاتي، اين غلبه ي سازوكار ربا در مسائل مادي، اين تقويت زورمندان مادي، اين نفوذپذيري از صهيونيستهاي پول پرست و مال پرست، آنها را دچار مشكلاتي كرده؛ اين بهمني است كه روي سرشان افتاده. بنابراين مشكلات آنها با مشكلات ما خيلي متفاوت است. اين هم يك واقعيت است . » (3)
تحولات و بيداري اسلامي؛ مقاومتي كه توسط نظام جمهوري اسلامي ايران در مقابل استكبار و نظام سلطه شروع شده است، با احتساب نتيجه اي كه طراحي كرده است، مويد موفقيتهاي منطقه اي و بين المللي براي اين كشور بوده و هست. يكي از اين موفقيتها در شروع بيداري در ملتهاي كشورهاي اسلامي است. مصر، اردن، تونس، عربستان، بحرين و ... كشورهايي هستند كه در آن ها بيداري شكل گرفته است. اطلاق عنوان جعلي بهار عربي به انقلاب هاي كشورهاي اسلامي نه تنها اجحاف در مورد مبارزه ملتهاي اين كشورها محسوب مي شود، بلكه منبعث از شيطنت شاخه رسانه اي نظام سلطه براي دور كردن آنها از جمهوري اسلامي نيز محسوب مي شود. اقدامي كه به هيچ وجه غيرقابل انكار نيست. البته كه اسلامي بودن اين انقلاب ها نيز قابل انكار نبوده و نيست. روي كار آمدن اخوان المسلمين بر صدر حكومت در مصر و تلاشهاي شيعيان در عربستان و بحرين را چگونه مي توان ناشي از خيزش ملي گرايي و شوونيزم عرب دانست؟
همه اين گزاره ها مويد توان تأثير گذاري جمهوري اسلامي ايران به عنوان واقعيت موجود در جهان و منطقه است. ايران كشوري با پتانسيل بسيار وسيع بوده كه اين توانايي ها به صورت دومينو كشورهاي منطقه را بيدار كرده و براي تحقق مطالبات مغفول مانده والبته اسلامي خود دست به مخالفت با نظام سياسي مستقر بر كشور خود زده و انقلاب هايي را به انجام رسانده اند كه به صورت پتانسيلي براي اين كشور محسوب مي شود.
توجه به دستاوردها و ضعف ها؛ با توجه به همه موارد فوق، نتيجه گرفته مي شود كه توان تاثيرگذاري جمهوري اسلامي ايران به سبب دستاوردهايي كه اين كشور در طول سي واندي سال به دست آورده است بسيار بالا است. اما اين به اين معنا نيست كه وضعيت فعلي كشور، وضعيت مطلوب باشد، بلكه براي رسيدن به آرمان هاي انقلاب اسلامي ايران و هدفهاي جمهوري اسلامي كه در 1404 محقق خواهد شد و قدرت اول منطقه شدن به لحاظ اقتصادي بايستي تلاش هاي زيادي كرد. لذا رسيدن به اين مهم محقق نخواهد شد جز با وحدت در عرصه داخلي و ايمان و باور به آرمانهاي رهبران نظام اسلامي.
داشتن اعتماد به نفس ملي يكي از مهم ترين دستاوردهايي است كه ايران براي داشتن كشوري الگو مي تواند آن را كاناليزه كرده و براي رسيدن به آن توان ملي را به كار برد.
پي نوشتها در دفتر روزنامه محفوظ است .
 


راهبرد آرمان گرايي تؤام با واقع نگري

احمد صديقي
جمع كردن ارزش ها و واقعيت ها يكي از مباحث بسيار مهمي بوده كه از اوايل انقلاب ذهن بسياري از نخبگان را به خود متوجه كرده است. ارزش ها (به عنوان آرمان ها) و واقعيت ها دو بال پرواز از منافع ملي در گستره سياسي هر كشور بوده است.
رهبر انقلاب در ديدار رمضاني امسال خود با كارگزاران نظام، ضمن ايراد سخنان مهمي در خصوص تبيين شرايط موجود در كشور، بر ضرورت توجه مسئولان به راهبرد «آرمان گرايي توأم با واقع نگري»، تأكيد فرمودند به گونه اي كه براي آن از نتايج ارزنده ا ي همچون تحقق «سياست مقاومتي» در مقابل تحريم ها نام بردند. ايشان در اين زمينه فرمودند:
«يك واقعيت ديگر هم اين است كه اگر كشور در مقابل فشارهاي دشمن - از جمله در مقابل همين تحريم ها و از اين چيزها - مقاومت مدبرانه بكند، نه فقط اين حربه كند خواهد شد، بلكه در آينده هم امكان تكرار چنين چيزهايي ديگر وجود نخواهد داشت؛ چون اين يك گذرگاه است، اين يك برهه است؛ كشور از اين برهه عبور خواهد كرد.» (1)
يكي از مهم ترين مقولاتي كه اين گزاره يعني«مقاومت مدبرانه» را توضيح مي دهد و تبيين مي كند، طرح منافع ملي است. آيا مقاومت با منافع ملي همسنخ است؟ آيا منافع ملي در راستاي مقاومت اتلاف مي شود؟ چه تفاوتي بين نظرات واقع گرايي و آرمانگرايي وجود دارد؟ آيا جمهوري اسلامي توانسته اين دو را با هم تركيب كند؟ واقعيت هاي پيش روي جمهوري اسلامي كدامند؟ و ... همه و همه سوالاتي هستند كه نياز به پاسخ داشته و دارند.
اگر نگاهي به فرهنگ سياسي معاصر يك دهه ي اخير ايران داشته باشيم، متوجه مي شويم كه بسياري آرمان گرايي را معادلي براي ترجمه واژه لاتين «ايده آليسم» گرفته اند و در مقابل آن واقع نگري را معادلي براي واژه ي «رئاليسم» فرض كرده اند. اما فارغ از تفاسير و تعاريف آكادميك اين واژه ها و واگرايي و همگرايي هاي معنوي آن ها، آنچه كه از فحواي كلام بر مي آيد، ضرورت در نظر گرفتن آرمان ها در تبيين و تحليل واقعيت هاست. موضوعي كه رهبر معظم انقلاب اسلامي اين چنين آن را مورد تحليل قرار داده اند:
«چيزي كه در اين حركت سي وسه ساله انسان مشاهده مي كند، درسي كه انقلاب داد و امام بزرگوار باقي گذاشت، اين است كه در اين حركت سي وسه ساله، آرمان ها و آرزوهاي عظيمي كه اسلام آن ها را به ما القا مي كند و تعليم مي دهد، از نظر دور نماند؛ در عين حال واقعيت هاي موجود جامعه و جهان هم مورد توجه قرار گرفت؛ اين كمك كرد به اينكه اين حركت بتواند ادامه پيدا كند؛ يعني تركيب آرمان خواهي و آرمان گرايي با واقع بيني» (2)
ناگفته پيداست كه همان نگاهي كه در ادبيات معاصر سياسي كشور وجود دارد تلاقي آرمان ها با واقعيات را ناممكن مي داند. بسته كردن اين عبارت هاي ارزشي با واقعيت هاي آكادميك اين مقوله ها را در بند مشكلاتي كرده و مي كند كه به طراحي سند تئوريك پيش رو صدمه وارد مي كند. واقع گرايي صرف كه توسط بسياري از اهالي دانشگاه باب مي شود در بلند مدت به پوچ انگاري ختم مي شود.
تلاش ها براي غرق كردن فضاي سياسي كشور به عقايد اقتصادي غرب صرفا كشور را در ورطه تحريم ها و شرايط اقتصادي نابود مي كند.
«يك حرفي را سر زبان ها انداختند، درباره اش نوشتند و گفتند؛ الان هم انسان در گوشه و كنار مي شنود كه ملاحظه ي واقعيت هاي جامعه و جهان، با آرمان گرايي نمي سازد. آرمان گرايي را اشتباه كردند با رؤياگرايي.... بعضي وانمود مي كنند كه آرمان گرايي با واقع بيني نمي سازد؛ اين را ما به شدت رد مي كنيم... .» (3)
با توجه به ذكر اين مقدمه، بايستي اشاره كرد كه تأمين منافع ملي مردم ايران در شرايطي كه غرب حلقه ي تحريم ها را تنگ تر مي كند،
مي بايست در چارچوب «مقاومت ملي» پيگيري شود. مقاومتي كه مباني و مبادي آن بر اساس راهبرد «آرمان گرايي توأم با واقع نگري» ترسيم شده است. اعتقاد راسخ و عمل به چنين سياستي در ابعاد مختلف قانون گذاري و اجرا مي تواند يكي از رويكردهاي مؤثر در خنثي سازي حربه ي تحريم هاي غرب برضد ايران باشد.
همان طور كه گفته شد مقاومت و گفتمان مقاومت يكي از مصاديق اصلي اين نگاه تؤامان آرمانگرايانه و واقع گرايانه است. در حالي كه عده كثيري نه تنها پيروزي بر نظام سلطه و شكست اسرائيل، كه به چالش كشيدن آنها را هم آرماني دوردست و حتي غير قابل دستيابي و رؤياپردازانه مي دانستند، اما جمهوري اسلامي با گفتمان مقاومت، آرمان خود را تا جايي پي گرفت كه امروز نتايج آن كاملاً آشكار است. گفتمان مقاومت هم واجد عناصر آرماني است و هم
واقع بيني كه به بعضي از آن ها اشاره كرديم. از لحاظ تاريخي، ايران و ايرانيان چه پيش از اسلام و چه پس از اسلام، وقتي صاحب قدرت شدند كه يك آرماني داشتند. يعني ايرانيان با آرمان خود در نظام بين الملل و در دوره هاي مختلف نقش ايفا كردند، منتها آرمان به اضافه ي نگاه به واقعيت ها و توانايي هاي ملي. به نظر من آرمان و اقتدار دو روي يك سكه هستند. يعني ما آرمان داشته باشيم و در عين حال براي تحقق آرمان بايد اقتدار هم داشته باشيم؛ اقتدار معطوف به واقعيت. (4)
تفاوتي كه بين اسلام و روابط بين الملل وجود دارد در همين جا بروز مي كند. تفاوت آنجا است كه در روابط بين الملل جمع كردن اين تئوري تقريبا غيرممكن است و گذشت حدود 100 سال از عمر اين حوزه در علوم اجتماعي نشان دهنده آن است كه هنوز عده اي بر طبل ارزشهاي اجتماعي و عده اي بر طبل واقعيتها مي كوبند. تلاش براي دستيابي به مولفه هاي قدرت و ارزش ها در اين گستره مورد اغفال بوده است و شايد نيازمند شروع فصل جديد براي باب شدن آن باشيم.
بنابراين بايد تلاش كنيم كه بيشترين اقتدار و مؤلفه هاي قدرت را به دست بياوريم. اتفاقاً اگر اسلام را با اديان ديگر مقايسه كنيم و حتي با تئوري هاي روابط بين الملل، در هيچ كدام آنها به اندازه ي اسلام بر قدرت و اقتدار تأكيد نشده است. اين اوج واقع بيني است. گفتمان ما كه گفتمان مبتني بر اسلام است، يك گفتمان واقع نگر است، چون به واقعيت هاي اقتدار و قدرت توجه دارد، اما به آن كفايت نمي كند. يعني ما يك آرمان هايي داريم كه براي تحقق آن بايد به واقعيت ها توجه كنيم.
بنابراين در سياست خارجي، هم بايد آرمان داشت و هم براي تحقق آرمان قدرت كسب كرد. حال ارتباط بين آرمان و واقعيت كجا برقرار مي شود؟ در چهارچوب عنصر مصلحت و عقلانيت است كه آرمان و واقعيت با هم مرتبط مي شوند و اين مهم ترين ويژگي گفتمان مقاومت است. سخن معروف رهبر معظم انقلاب هم كه اصول سياست خارجي ما را «عزت، حكمت و مصلحت» عنوان كردند، مثلثي است كه آرمان گرايي همراه با واقع يبين در درون آن معني پيدا مي كند. ما از يك طرف آرمان هاي عزت طلبانه داريم كه با عقل و حكمت و مصلحت مي توانيم آن را پيگيري كنيم. البته بايد بگويم عقلانيتي كه ما در گفتمان مقاومت انقلاب اسلامي داريم، با عقلانيت غربي متفاوت بوده و بسيار فراتر از عقلانيت ابزاري است.
بنابراين آرمانگرايي توأم با واقع بيني در گفتمان مقاومت، يعني چگونگي حركت از وضع موجود به وضع مطلوب؛ چون آرمان ما وضع مطلوب است. حالا چگونه مي شود از اين وضع موجود به سمت وضع مطلوب حركت كرد؟ اين جا شما بايد مقدورات و محذورات عناصر قدرت را لحاظ كنيد، منتهي نه براي حفظ وضع موجود؛ براي رسيدن به آن آرمان. (5)
پس ديده مقاومت و گفتمان ايستادگي صرفا ارزش محور و آرمانگرايانه نيست بلكه با واقعيتها امتزاج دارد و معطوف به اهداف معقولي است كه به منافع جامعه اسلامي ختم مي شود. پس دكترين مقاومت آرمان و منفعت ايرانيان براي تأمين منافع ملي در شرايط حساس و تحريم است. (6)
تكيه بر اين نگاه مقاومتي مستلزم عبور از شرايط سخت و در نظر گرفتن و پشت سر گذاشتن موانع بوده است. همانطور كه رهبر فرزانه انقلاب اشاره كردند كه شرط عبور موفقيت آميز از پيچ هاي تند و گردنه هاي سخت در مسير حركت روبه جلو نظامي اسلامي، تركيب آرمانگرايي با واقع بيني و نگاه صحيح به توانايي ها و ظرفيت هاي كشور و ملت بوده است. (7)
عدم هم سنخي آرمان ها با واقعيتها كه توسط عده اي گفته مي شود توسط ايشان نكوهش شده است. ايشان با رد سخنان برخي افراد كه مي گويند آرمانگرايي با واقع بيني نمي سازد، تاكيد كردند كه بسياري از آرمان هاي انقلاب جزو مطالبات مردم است و به همين علت از واقعيات مسلم و عيني جامعه محسوب مي شود.
طبق نظر ايشان و تئوري اسلام گرايانه از منافع و مصالح، عزت ملي، زندگي ايمان مدار، مشاركت در مديريت كشور، پيشرفت همه جانبه، استقلال اقتصادي - سياسي و برخورداري از آبروي بين المللي از مطالبات واقعي مردم است و اين خواسته هاي ملت دقيقاً در جهت آرمانهاي انقلاب است و نشان مي دهد كه آرمانگرايي با واقع بيني منافاتي ندارد.
حضرت آيت الله خامنه اي آرمانگرايي بدون توجه به واقعيات و بدون
به كارگيري ساز و كارهاي منطقي و معقول را خيال پردازي قلمداد كرده اند و تأكيد كرده اند براي اينكه آرمانها در حد شعار باقي نماند بايد مسئولان و مردم آنها را به صورت منطقي و متين پيگيري كنند.
در تئوري مقاومت مبتني بر آرمانگرايي و واقع بيني، ناديده گرفتن واقعيات جامعه باعث اشتباه در قضاوت و خطا در انتخاب مسير مي شود، لذا بايد براساس واقعيات، حركات خود را تنظيم كرد كه در اين مسير، مراقبت از لغزشها و لغزشگاهها بسيار مهم است.
مقوله اي ديگر كه واقع گرايي را در گفتمان مقاومت رو به تباهي مي برد، مسئله اي تحت عنوان«واقعيت پنداري» است. از اوان شكل گيري انقلاب اسلامي ايران، دشمنان انقلاب و اسلام سعي مي كنند با واقعيت سازي و واقعيت نمايي، مسئولان و مردم را دچار خطا در محاسبات كنند. (8)
حضرت آيت الله خامنه اي در همين زمينه به تلاش دشمن براي كوچك نشان دادن توان ملت ايران و بزرگنمايي توان جبهه استكبار پرداخته و معتقدند كه اگر اسير اين «واقعيت نمايي» شويم و در محاسبه توان خود و يا دشمن خطا كنيم راه را اشتباه خواهيم رفت. (9)
پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14