(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 23 شهریور 1391 - شماره 20305

سركردگان مخالف بشار اسد را بشناسيم
مبارزه عليه آل خليفه هر روز شديدتر مي شود
بحرين، انقلاب پايدار
آمريكايي هاي آدمكش


سركردگان مخالف بشار اسد را بشناسيم

روزنامه گاردين در گزارشي نقاب از چهره سران شوراي به اصطلاح ملي سوريه برداشته و اذعان مي كند كه آمريكا و بنيادهاي اطلاعاتي اين كشور از سال ها قبل برنامه سرنگوني دولت بشاراسد رئيس جمهور سوريه را آغاز كرده بودند.
به نوشته اين روزنامه حدود 17ماه از بحران سوريه مي گذرد، اما هنوز كسي اطلاعي از سران مخالف دولت سوريه ندارد. گروه هاي مخالف مختلفي در سوريه حضور دارند اما شوراي به اصطلاح ملي سوريه مهم ترين و شناخته شده ترين گروهي است كه اعضاي آن را افرادي تبعيدي تشكيل مي دهند كه سال ها از سوريه دور بوده و روابط بسيار نزديكي با سرويس هاي جاسوسي و اطلاعاتي غربي مخصوصاً آمريكا دارند.
روزنامه انگليسي گاردين با اذعان به اينكه اين اشخاص به دنبال ايجاد جنگ داخلي در سوريه بوده و خواهان حضور نيروهاي نظامي غرب در اين كشور هستند، در تحليلي جامع به زواياي پنهان سران موسوم به شوراي ملي سوريه پرداخته است.
شخصيت هاي اصلي مخالفين سوريه مدت زيادي است كه از اين كشور تبعيد شده و مدت ها قبل از آغاز بيداري اسلامي در منطقه، از دولت آمريكا براي سرنگوني اسد پول دريافت مي كردند. اين افراد حاميان داخلي مداخله نظامي در سوريه و حاميان نومحافظه كاراني هستند كه از حمله بوش به عراق حمايت كرده و اكنون اوباما را ترغيب مي كنند تا به سوريه حمله كند.
روزنامه انگليسي گاردين در ادامه، به جزئيات اطلاعات افراد وابسته به شوراي ملي سوريه و سركرده هاي اين گروه پرداخته و مي نويسد:
شوراي ملي سوريه تنها گروه مخالف دولت سوريه نيست، اما معمولاً به عنوان مهم ترين آنها شناخته مي شود. شوراي ملي بيشترين ارتباط را با غرب داشته و از همان آغاز بحران در سوريه، خواستار دخالت نظامي غرب در اين كشور بوده است.
فوريه امسال، در آغاز نشست به اصطلاح دوستان سوريه در تونس، ويليام هيگ وزير خارجه انگليس اعلام كرد: «من با رهبران شوراي ملي سوريه ديدار خواهم كرد، ما با آنها نقاط مشترك زيادي داريم، دوستان سوريه، شوراي ملي را به عنوان نماينده قانوني مردم سوريه به رسميت مي شناسد.»
بسامه قدماني بالاترين مقام رسمي شوراي ملي است كه هم اكنون در فرانسه يكي از كشورهاي حامي دخالت نظامي در سوريه زندگي مي كند.
قدماني عضو شوراي اجرايي و رييس امور خارجه شوراي ملي سوريه بوده كه به مركز ساختار قدرت شوراي ملي سوريه بسيار نزديك است.
قدماني در جايي گفته است: «هيچ گفت گويي با رژيم امكان پذير نبوده و تنها بايد درباره حركت به سمت نظام سياسي جديد صحبت كرد.» آسوشيتدپرس به نقل از او مي نويسد: گام بعدي استفاده از تمام ابزارهاي قانوني، ابزارهاي توسل به زور، تحريم تسليحاتي و حمله نظامي براي براندازي دولت سوريه است.
قدماني، در سال 2005 براي بنياد فورد در قاهره كار مي كرد، او مدير برنامه همكاري بين المللي و دولتي فورد بود. بنياد فورد سازمان بزرگي است كه دفتر اصلي آن در نيويورك بوده و به اتاق فكر سازمان جاسوسي سيا معروف است.
در فوريه 2005، روابط سوريه و آمريكا قطع شد و بوش سفير خود را از دمشق فراخواند. به گفته واشنگتن پست، بسياري از پروژه هاي مخالفين از همين زمان شروع و ارسال پول براي مخالفين سوريه از زمان بوش آغاز شد.
در سپتامبر 2005، قدماني مدير اجرايي برنامه ابتكار اصلاحات عرب شد، برنامه اي پژوهشي كه شوراي روابط خارجي آمريكا مبتكر آن بود. شوراي روابط خارجي، اتاق فكر سياست خارجي آمريكا است، در وب سايت اين شورا، اين پروژه به نام «پروژه شوراي روابط خارجي» نوشته شده است. «ابتكار اصلاحات عربي» توسط گروهي در شوراي روابط خارجي آمريكا مطرح شد و هدف آن تحليل سياسي منطقه براي جلوگيري از هرج ومرج و ايجاد ثبات ادعا شده است. پروژه هاي خاروميانه آمريكا اين كارها را زيرنظر بورد بين الملل انجام مي دهد كه برانت اسكاوكرافت (مشاور امنيت ملي سابق بوش) رييس آن است.
برانت اسكاوكرافت، مشاور امنيتي سابق بوش، رئيس جمهور آمريكا است، او جاي هنري كسينجر را گرفت. زبينگنيو برژينسكي مشاور تحليل گر ارشد بين المللي همكار برانت است كه به عنوان مشاور امنيت ملي جايگزين وي شد، بنابراين، از اوايل سال 2005، گروهي از مقامات امنيتي، آمريكايي را مي بينيم كه قدماني را براي اجراي پروژه پژوهش درخاورميانه انتخاب كردند. درسپتامبر همان سال، قدماني مدير تمام وقت اين برنامه شد.
نكته اين جاست كه قدماني يك فعال طرفدار دموكراسي معمولي نبوده و شانسي به ميدان نيامده است. او از اعتبار ديپـلماسي بزرگي برخوردار بوده، به طوري كه مدير پژوهشي بنياد آكادمي ديپلماتيك اينترنشنال است. رئيس اين آكادمي جين كلود كوزران، رئيس سابق سرويس اطلاعات خارجي فرانسه است.
شواهد نشان مي دهد كه قدماني نماينده مورد اعتماد صنعت ترويج دموكراسي آمريكا و انگليس است. اين شخص سوري الاصل، روابط حرفه اي و بلند مدتي با كساني دارد كه در راس قدرت هستند.
رضوان زياده، يكي ديگر از نماينده هاي شوراي ملي سوريه و مدير روابط خارجي اين شورا است.
زياده سابقه اي درخشان در دنباله روي سياست هاي آمريكايي ها دارد: او مقام ارشد اتاق فكر بنياد صلح آمريكا در واشنگتن است.
در فوريه امسال، زياده به همراه نخبگان واشنگتن، پاي نامه اي را امضا كرد كه در آن از اوباما خواسته شده بود تا در سوريه مداخله نظامي انجام شود. همكاران او كه اين نامه را امضا كردند جيمز وولسي (رئيس سابق سيا)، كارل روو (عضو كميته خطر جاري) واليزابت چني، رئيس سابق گروه عملياتي ايران -سوريه هستند.
درسال 2008، رضوان زياده در نشست مخالفان سوريه درساختمان فرمانداري واشنگتن شركت كرد؛ كنفرانسي كوچك به نام «سوريه درحال انتقال» اين نشست از طرف نهاد شوراي دموكراسي آمريكا و سازمان جنبش عدالت و توسعه انگليس حمايت مي شود.
به غير از قدماني و زياده از مناجد هم به عنوان عضو مهم شوراي ملي سوريه نام برده مي شود. البته افراد ديگري هم هستند. اين شورا گروه بزرگي است كه شامل حزب اخوان المسلمين هم مي شود. جرج صبرا، نقش سخنگوي رسمي اين گروه را ايفا مي كند. اين فرد كه سابقه فعاليت هاي سياسي هم دارد، رئيس حزب دموكرات خلق است.صبرا مدت زيادي را به جرم اختلال در امنيت ملي سوريه در زندان سپري كرده است.
گاردين، در ادامه گزارش خود مي افزايد: شكي نيست كه مهمترين نهاد مخالف دولت اسد، شوراي ملي سوريه بوده و از قدماني، زياده و مناجد به عنوان روساي اين شورا نام برده مي شود. در بيشتر اوقات، مناجد به عنوان نماينده شورا دركانال هاي تلويزيوني حاضر مي شود. او نماينده بنگاه هاي فرافكني غرب در سوريه است.
نكته جالب توجه اين است كه اسامه مناجد، رابطه خوبي با رسانه هاي مهم غربي دارد، براي مثال، او چند روز پيش با حضور در دفتر روزنامه هافينگتون پست صراحتا اعلام كرد كه بايد درسوريه مداخله نظامي صورت گيرد و همچنين از ديگر كشورها درخواست كرد تا از كمك هاي تسليحاتي به شورشيان دريغ نكنند.
مناجد از افراد شوراي ملي سوريه و مشاور رئيس آن است. براساس زندگي نامه، او بنيان گذار و رئيس تلويزيون بارادا به حساب مي آيد.
اين تلويزيون درگذشته از منتقدين اسد به حساب مي آمد و مقر آن در جنوب لبنان است. درسال 2008 و چند ماه پس از حضور در كنفرانس «سوريه درگذار» اين فرد به واشنگتن برگشت و به دعوت جرج بوش جواب مثبت داد.
او در ضيافت شام بوش تنها نبود و گروهي از مخالفان مشهور سوريه او را همراهي مي كردند.
روزنامه گاردين، گزارش خود را اين گونه پايان مي بخشد كه سازمان اطلاعات آمريكا و وزارت خارجه به ارتش آزاد سوريه كمك مي كنند تا سلاح به سوريه وارد كنند.


مبارزه عليه آل خليفه هر روز شديدتر مي شود

بحرين، انقلاب پايدار

فريده شريفي
حدود 17 ماه از آغاز انقلاب در بحرين مي گذرد، انقلابي كه با شعار اصلاحات سياسي در اين كشور كليد خورد و به دليل خشونت ها و سياست سركوب رژيم آل خليفه به سرعت به سرنگوني نظام تغيير يافت.
ميدان لوءلوء (شهدا) در مركز منامه مانند ميدان التحرير قاهره سمبل جنبش اعتراض آميز مردم بحرين شد و انقلابيون با الهام گرفتن از قيام هاي عربي منطقه خواستار سرنگوني نظام ديكتاتوري در اين كشور شدند.
حضور گسترده و مداوم مردم در خيابان ها و صحنه هاي مختلف نشان از عمق درخواست مردم براي تحقق اين انقلاب است. مردمي بودن قيام بحرين از اين حضور فراتر رفته به گونه اي كه هدايت مسير انقلاب نيز در دست احزاب و گروه هاي سياسي با سابقه بحرين خارج شده و جوانان انقلابي از بطن مردم انقلاب را به دست گرفته و از حمايت احزاب سياسي برخوردار شده اند.
شروع انقلاب مردم بحرين دلايل مختلفي دارد: از جمله حكومت اقليت بر اكثريت است. آل خليفه همه استراتژي خود را بر محور دورنگه داشتن اكثريت مردم از مراكز قدرت طراحي كرده است و تمامي اركان وزارتخانه هاي كليدي و مراكز امنيتي، انتظامي و نظامي را در اختيار وابستگان به آل خليفه قرار داده است.
در حقيقت سياست آل خليفه بر اين است كه شيعيان را كه اكثريت جامعه هستند محدود سازد و آنها را از مراكز تصميم گيري مهم و حساس دورنگه دارد.
اين مسئله نارضايتي سياسي را دامن زد و چالش سياسي بزرگي در جامعه بحرين به وجود آورد كه همچنان ادامه دارد.
رژيم آل خليفه در اين مدت از شيوه هاي مختلف براي سركوب مردم استفاده كرد اما تشديد خشونت ها نه تنها مردم بحرين را دلسرد نكرد و انقلاب متوقف نشد بلكه بر عزم و اراده آنان براي سرنگوني رژيم آل خليفه افزود.
پادشاه بحرين كه نتوانست بحران را با گفت وگو و طرح موسوم به «ابتكار وليعهد» مهار كند نخستين بار تخت خود را با خطر جدي مواجه ديد و از وزراي خارجه شوراي همكاري خليج فارس براي اعزام نيروي نظامي كمك خواست.
بلافاصله آمريكا متحد استراتژيك بحرين وارد عمل شد و با دادن چراغ سبز به اعضاي شوراي همكاري خليج فارس به ويژه عربستان سعودي مقدمات دخالت نظامي دربحرين را فراهم آورد.
بحرين با مناطق نفت خيز شرق عربستان همجوار است و در مسير انتقال نفت از خليج فارس قرار دارد. به علاوه پايگاه پنجم دريايي آمريكا در بحرين است و اين پايگاه از حيث نيرو و امكانات يكي از بزرگترين پايگاه هاي آمريكا به حساب مي آيد به همين دليل كاملاً مشخص بود كه آمريكا نه تنها نيروهاي سعودي بلكه هر نيروي نظامي ديگري را براي كمك به آل خليفه به منطقه اعزام مي كند. نظاميان آل سعود به خواسته آمريكا وارد بحرين شدند و سلاح ها و امكانات مالي و تسليحاتي آنان از سوي واشنگتن تأمين شد. در همه جاي دنيا وقتي اعتراضات عليه حكومتي صورت مي گيرد نيروي پليس با معترضان برخورد مي كند اما در بحرين ارتش بلافاصله وارد عمل شد و مردم اين كشور را به شديدترين وضع ممكن سركوب كرد، در مرحله بعدي ارتش يك كشور ديگر يعني عربستان بحرين را به اشغال خود درآورد. رژيم بحرين در مرحله اول همه مردم را در يك پادگان نظامي قرار داد و در مرحله دوم كل كشور را به اشغالگران تحويل داد و حتي تلاش كرد زمينه الحاق رسمي بحرين به عربستان سعودي را فراهم آورد كه با مخالفت برخي از كشورهاي عرب خليج فارس و فشار افكار عمومي از انجام اين كار منصرف شد.
طرح الحاق بحرين به عربستان هرچند به ظاهر به تعويق افتاد اما حرارت انقلاب بحرين از دروازه شرقي به عربستان سرايت كرد و سراسر عربستان نيز يكپارچه مخالفت و اعتراض عليه خاندان آل سعود شد.
بالا گرفتن اوج اعتراضات مردمي در عربستان مسئله اي بود كه مقامات آل سعود و حاميان آمريكايي اين كشور به شدت از آن هراس داشتند چراكه مي دانستند اگر بحرين سقوط كند عربستان هم سقوط خواهد كرد و اگر عربستان سقوط كند كويت، امارات و قطر حلقه هاي بعدي خواهند بود. به همين دليل تمام تلاش آمريكا و كشورهاي عرب خليج فارس براين محور قرار گرفته كه رژيم آل خليفه سقوط نكند اما واقعيت اين است كه انقلاب بحرين محصولي ساخته و پرداخته حوادث يكسال اخير نيست، وقوع انقلاب در بحرين غيرمنتظره نبود زيرا تاريخ اين كشور همواره شاهد كشمكش هاي سياسي ميان رژيم آل خليفه و مخالفان بوده است، به ويژه آنكه تركيب جمعيتي 70درصدي شيعيان در مقابل اقليت سني مذهب كه حكومت را از همان ابتدا در دست داشتند همواره باعث درگيري هاي زياد در اين شيخ نشين كوچك مي شده است.
شيعيان به خاطر استبدادحاكم و تبعيض موجود و حتي اعطاي تابعيت دروغين براي عوض كردن بافت جمعيتي تحت ظلم بوده اند.
رژيم آل خليفه مي كوشد انقلاب را مذهبي و طايفه اي وانمود كند و طوايف و مذاهب را به جان هم بيندازد اما مردم بحرين از همان ابتداي انقلاب تأكيد كردند هيچ اختلافي بين شيعه و سني وجود ندارد و همه يك صدا، متحد و هماهنگ «سيقط حمد» را فرياد مي زنند.
اصولا حجم جنايت هاي آل خليفه و آل سعود در بحرين آنقدر بالاست كه تاوان آن بيش از سرنگوني نظام آل خليفه است.
جنايات هولناك آل خليفه و آل سعود نسبت به بچه هاي كوچك به حدي است كه احساسات هر فردي را جريحه دار مي كند اما كاخ سفيد و يا مجامع حقوق بشري نسبت به رسوايي هاي آل خليفه سكوت اختيار كرده اند و اقدامي انجام نمي دهند.
يكي از فعالان سياسي بحرين در اين باره مي گويد، يكي از دردناك ترين اعمالي كه آل خليفه نسبت به بچه ها انجام مي دهد بازداشت و شكنجه كودكان 10 يا 12 ساله براي كسب اطلاعات از مبارزان بحريني است. هر بار كه اين كودكان نمي توانند اطلاعات لازم را جمع آوري كنند دوباره دستگير و شكنجه مي شوند. كه اين موضوع خشم مردم و نهادهاي حقوق بشري را برانگيخته است.
اكنون همه نيروهاي انقلابي در زندان هستند و فجيع ترين شكنجه ها را تحمل مي كنند، بسياري از رهبران انقلاب بحرين كه رژيم آل خليفه اجازه نمي دهد نامي از آنان برده شود در زندان هاي آل خليفه به سر مي برند.
علماي بزرگي همچون شيخ عبدالجليل مقداد، شيخ محمد مقداد، علامه محمدعلي محفود، شيخ حسن مشيمع، عبدالوهاب حسين و ديگر روحانيون شيعه بحريني در زندان به سر مي برند و رژيم آل خليفه انواع شكنجه ها و اهانت ها را درباره آنان به كار گرفته است.
واضح است كه تداوم سركوب ها و بازداشت و شكنجه افراد بي گناه براي مدت طولاني قابل تحمل نخواهد بود و مردمي كه مقابل تانك هاي سعودي و سلاح هاي آل خليفه مقاومت كرده اند اين جنايات را بي پاسخ نخواهند گذاشت.
انقلاب مردم بحرين در شرايط حاضر به نقطه عطف خود رسيده است و اگر حمايت آمريكا و انگليس از نيروهاي آل خليفه و آل سعود نبود انقلاب بحرين از مدت ها پيش به پيروزي رسيده بود.
مردم بحرين با وجود سختي هاي پيش رو و سركوب شديد نظاميان آل خليفه درنهايت پيروز خواهند شد و مطالبات سياسي، حقوقي و اقتصادي خود را به دست خواهند آورد.
دوره اشغالگري در نظام بين الملل به پايان رسيده و هيچ نيروي اشغالگري نمي تواند در عصر جديد به صورت دائمي در يك سرزمين باقي بماند. آمريكايي ها پس از هشت سال اشغال عراق به رغم اينكه صدام را سرنگون كردند درنهايت ناگزير به ترك اين كشور شدند. سعودي ها نيز دير يا زود با خفت از بحرين خارج خواهند شد.طي يك سال گذشته رژيم آل خليفه هر اقدامي براي ترميم مشروعيت از دست رفته خود انجام داده ولي اين اقدامات كاملا نتيجه معكوس داشته و به سود مردم تمام شده است.
مردم بحرين متعهد شده اند كه تا براندازي رژيم آل خليفه از پاي ننشينند و به زودي اين كشور كوچك حاشيه خليج فارس همانند ديگر كشورهاي منطقه شاهد سرنگوني رژيم ديكتاتوري آل خليفه خواهد بود.


آمريكايي هاي آدمكش

فرهنگ آمريكا با فرهنگ سلاح عجين شده است، سلاح با تاريخ آمريكا در هم تنيده است، آمريكا زاييده سلاح است. چه بسا اگر كشاورزي آمريكايي اولين گلوله را به سمت ارتش بريتانيا «شليك» نمي كرد، غائله لكزينگتن ختم به خير مي شد و انقلاب آمريكا رخ نمي داد و آمريكا زاييده نمي شد. اين حادثه باعث استقلال آمريكا از انگليس شد.
مهاجران اوليه به قاره آمريكا به وسيله اسلحه اي كه بوميان ساكن آمريكا از آن بي بهره بودند توانستند بر آنها غلبه كنند. مستعمره ايجاد كنند، انقلاب كنند، اعلام استقلال كنند، غرب وحشي را تسخير كرده و در نهايت بر دنيا تسلط پيدا كنند. تمام اين كارها را با همراهي همدست هميشگي خود انجام دادند: «سلاح».
حال اين همدست هميشگي و يكي از پايه هاي اصلي هويت آمريكايي هر چند وقت يكبار جامعه آمريكا را مي لرزاند. پس از ورود آنگلوساكسون ها (مهاجران بريتانيايي) به قاره آمريكا و استقرار آنها در شرق اين قاره، اسلحه ضامن حيات و بقاي اين مهاجران در مقابل سرخپوستان و دشمنان آينده به حساب مي آمد.
پس از خيزش مستعمره نشينان بر ضد استبداد جرج سوم پادشاه انگليس و پيروزي در جنگ هاي استقلال آمريكا، اسلحه به عنوان نماد مبارزه با حكومت و عامل بازدارنده استبداد حكومتي به صورت رسمي در فرهنگ آمريكايي نهادينه شد. حتي پس از كشتار آروراي كلرادو نظرسنجي روزنامه نيويورك تايمز نشان داد كه اكثريت جامعه آمريكا بر اين باور هستند كه در مجموع نمي توان به دولتي كه حجم عظيمي از اسلحه و مهمات را در اختيار دارد اعتماد داشت، پس بنابراين لازم است خود مردم براي مقابله با دولت، اسلحه در اختيار داشته باشند.در سال 1791 حق داشتن اسلحه به عنوان يكي از حقوق انساني و شهروندي در قالب متمم دوم حقوق مدني به قانون اساسي آمريكا افزوده شد اين قانون در سال 2008 با پرونده دي.سي. عليه هلر به چالش كشيده شد و مخالفان به دنبال اثبات غيرقانوني بودن حق داشتن اسلحه براي شهروندان آمريكا بودند كه ديوان عالي آمريكا رأي به قانوني بودن آن داد و حق داشتن اسلحه براي شهروندان آمريكا همچنان پس از 217 سال محفوظ باقي ماند.
به هر حال تاريخ آمريكا مملو از كشتار است. گاهي هدف قتل رئيس جمهور آمريكا بوده است و گاهي يك كودك دبستاني. گاهي كشتار در يك مركز خريد اتفاق افتاده است و گاهي در يك مكان مذهبي.تازه ترين نمونه كشتار در آمريكا «اوك كريك» ايالت ويسكانسين است كه در آن قاتل با يك اسلحه كمري شش نفر را در يك معبد به قتل مي رساند. گرچه كشتار با اسلحه در آمريكا به روزهاي آغازين حضور مهاجران به دنياي جديد برمي گردد اما در طول سه دهه گذشته اين مسئله تبديل به يك اپيدمي شده است.
مجله مادر جونز در اين باره مي نويسد از سال 1982، 57قتل عام سهمگين در 30 ايالت از پنجاه ايالت آمريكا اتفاق افتاده است. براساس اين گزارش آمريكا سالانه شاهد 20مورد اقدام به قتل با سلاح گرم است.
همچنين گزارش «بررسي جهاني قتل» منتشر شده از سوي اداره مواد مخدر و جنايت سازمان ملل متحد نشان مي دهد كه سالانه در آمريكا بيش از 52هزار نفر به صورت عمدي به وسيله اسلحه هدف قرار مي گيرند. همچنين در آمريكا بيش از 23هزار نفر در سال به صورت اتفاقي مورد اصابت گلوله قرار مي گيرند.
سلاح گرم يكي از ابزار اصلي مورد استفاده براي قتل در آمريكا است و 60درصد قتل هاي صورت گرفته در آمريكا به وسيله سلاح گرم انجام مي شود. البته جالب است كه بدانيم كه مجموع 44رئيس جمهور آمريكا 19تن از آنها با سلاح گرم مورد سوءقصد قرارگرفته اند كه چهار تن از آنها بر اثر اصابت گلوله كشته شده اند.
ابراهام لينكلن كسي كه با شكست جنوبي ها مانع از دو تكه شدن آمريكا و تشكيل دولت كشور مستقل در آمريكاي كنوني شد در سال 1865 با سلاح گرم به قتل رسيد. جيمزاي.گارفيلد و ويليام مك كينلي به ترتيب در سال 1881 و 1901 با اسلحه به قتل رسيدند. جان اف. كندي تنها رئيس جمهور كاتوليك تاريخ آمريكا نيز در سال 1963 با شليك گلوله كشته شد.
در آمريكا محيط هاي آموزشي از قبيل مدارس، كالج ها و دانشگاه ها محل وقوع كشتارهاي هولناكي بوده است.
سابقه كشتار در اين اماكن به قرن 18 ميلادي باز مي گردد و از آن زمان تاكنون سير وقوع كشتار در اين محيط هاي آموزشي سيري پيوسته و صعودي بوده است.
يكي از قديمي ترين كشتارهاي محيط هاي آموزشي در آمريكا به سال 1764باز مي گردد. زماني كه مهاجمان با ورود به يك مدرسه در گرين كسل پنسيلوانيا مدير و 10 دانش آموز ديگر را به قتل رسانند. از آن زمان تاكنون بيش از 120 كشتار خونين با اسلحه در محيط هاي آموزشي آمريكا به ثبت رسيده است.
يكي از وحشتناك ترين كشتارهاي محيط هاي آموزشي كشتار دبيرستان كلمباين است كه در تاريخ كشتار با سلاح گرم در آمريكا به عنوان يك نقطه عطف به حساب مي آيد. در اين حادثه دو نوجوان 18 ساله با سلاح هاي نيمه خودكار و مواد منفجره 13نفر از هم مدرسه اي هاي خود را به قتل رساندند و 21نفر ديگر را مجروح كردند.
«مايكل مور» كارگردان ضدجنگ آمريكايي در مقاله اي تاكيد مي كند كه در مقايسه با مردم ديگر كشورها آمريكايي ها در قتل و كشتار بسيار متمايزند.
وي با انتقاد از لشكركشي هاي آمريكا اضافه مي كند، ما افراد طبقه پايين اجتماع خود را به خارج از كشور اعزام مي كنيم تا بكشند و ما حتي لحظه اي درباره اين خونريزي ها فكر نمي كنيم.
در عصر حاضر تقريبا هر ملتي شاهد يك يا دو فرد ديوانه بوده كه دست به كشتار جمعي زده باشد، فرقي هم نمي كند كه قانون حمل اسلحه در آن كشورها چقدر سفت و سخت بوده است. از قاتل سفيدپوست نروژ در سال گذشته گرفته تا قصاب مدرسه «دانبلين» اسكاتلند و قاتل پلي تكنيك در مونترال و قاتل سريالي در «ارفورت» آلمان و ديگران كه گويي فهرست اسامي آنان تمامي ندارد و حالا هم كه شاهد تيراندازي در سينمايي در منطقه «آرورا» ايالت كلرادو در آمريكا بوديم.
اما ميان ما آمريكايي ها و بقيه دنيا تفاوت هايي هست. ما در هر يك از روزهاي سال شاهد دوحادثه شبيه تيراندازي «آرورا» هستيم. دستكم 24 آمريكايي هر روز توسط اسلحه آدم هاي ديگر كشته مي شوند (8 الي 9هزار نفر در سال) و اين آمار بدون احتساب كساني است كه به طور اتفاقي با اسلحه كشته مي شوند يا اين كه با استفاده از اسلحه دست به خودكشي مي زنند. اگر اين آمار به فهرست اضافه شوند، شمار كشته ها را بايد سه برابر و بيش از 25هزار نفر اعلام كرد.
معني اين آمار اين است كه ايالات متحده آمريكا روي هم رفته بيش از 80 درصد از مرگ هاي ناشي از اسلحه را در ميان 23 كشور ثروتمند دنيا به خود اختصاص مي دهد. با توجه به اين كه مردم اين كشورها نيز انسان هستند و چيزي از ما بهتر يا كمتر نيستند، بايد پرسيد كه چرا ما اين گونه هستيم؟
راستگرايان اعتقاد دارند كساني كه قانون اساسي آمريكا را پايه گذاري كردند به خاطر اختياري كه داشتند اين حق را لازم دانستند كه هر تعداد اسلحه كه دوست دارند دراختيار داشته باشند. راستگرايان دراين راستا به اين امر اشاره مي كنند كه يك اسلحه خود به خود نمي تواند شليك كند و «اين اسلحه ها نيستند كه آدم ها را مي كشند بلكه اين آدم ها هستند كه همديگر را مي كشند.»
البته آنها خود نيز به اين امر واقف هستند كه از نظر عقلاني حرفشان غيرصادقانه است چرا كه درحرف هاي خود درباره متمم دوم قانون اساسي مي بايست بگويند مي دانند كساني كه آن زمان اين قانون را نوشته اند تنها مي خواستند از اين امر مطمئن شوند هر موقع كه لازم است و هرچه سريعتر نيروهاي شبه نظامي از جمله كشاورزان و كسبه را در صورتي كه انگليسي ها بخواهند به خدمت فراخوانند.
از سوي ديگر وقتي عده اي مي گويند «اسلحه ها آدم ها را نمي كشند.» اما من براي اين كه واقعيت را بيان كنم اندكي اين جمله را تغيير داده ام به اين صورت كه اسلحه ها آدم ها را نمي كشند. آمريكايي ها آدم ها را مي كشند.» زيرا ما تنها افراد در اين دنيا هستيم كه اين افتضاحات را به بار مي آوريم. اما شاهد هستيد كه آمريكايي ها هر كدام دلايل و توجيهات بسياري ارايه مي كنند تا مجبور نباشند با واقعيت ها درپس اين قتل و كشتار مواجه شوند.
اين دسته از افراد ممكن است اينگونه توجيه كنند كه فيلم هاي خشن و بازي هاي تصويري مسئول اين خشونت هستند. بررسي قبلي من نشان مي دهد كه فيلم ها و بازي هاي كامپيوتري ژاپني ها از بازي هاي ما بسيار خشن تر هستند اما با اين حال تنها كمتر از 20نفر درسال دراين كشور با اسلحه كشته مي شوند و درسال 2006 اين آمار در ژاپن تنها دو نفر بود.
عده اي ديگر نيز خواهند گفت كه افزايش فروپاشي خانواده ها علت اين امر است. اما بايد گفت كه شمار خانواده هايي كه والدين آنها در كنار هم نيستند در آمريكا و انگليس برابر است اما با اين حال شمار كساني كه در انگليس با استفاده از اسلحه كشته مي شوند 40نفر درسال است.
آدم هايي مثل من هم مي گويند كه همه اين مسائل به خاطر اين است كه آمريكا داراي فرهنگ و تاريخچه اي از همراهي اسلحه و انسان،گاوچران ها و سرخپوست ها و «اول شليك كن بعدسوال كن» است. درست است كه كشتار جمعي بومي هاي آمريكا الگوي كثيفي براي بنيان گذاشتن يك كشور ارايه كرد اما به هرحال مي توان گفت كه ما تنها كساني نيستيم كه داراي گذشته اي خشونت بار بوده و ميل شديد به نسل كشي داريم.
اما واقعاً بايد گفت، چرا ما آمريكايي ها اينگونه هستيم؟ من اين سؤال را يك دهه پيش در فيلم «بولينگ براي كلمباين» كه ساختم مطرح ساختم و در هفته اخير چيزي براي گفتن درباره تيراندازي در كلرادو نداشتم چرا كه حرفم را يك دهه پيش گفته بودم. آن چه كه آن زمان گفتم و دوباره خواهم گفت اين است كه ما آمريكايي ها آدمكش هاي ماهري هستيم؛ ما به كشتن به عنوان يكي از راه هاي رسيدن به اهداف خود مي نگريم. سه چهارم از ايالت هاي آمريكا جنايتكاران را اعدام مي كنند با اين حال در ايالت هايي آمار قتل و كشتار پايين است كه در آن ايالت ها قانون مجازات اعدام وجود ندارد.
كشتار ما تاريخي نيست (كشتار سرخپوستان و برده ها يا كشتار همديگر در طول جنگ داخلي آمريكا) بلكه كشتن راهي است كه ما براي حل هر آن چه كه از آن ترس داريم، استفاده مي كنيم. تهاجم، سياست خارجي ما را تشكيل مي دهد. به عراق و افغانستان حمله كرديم و اكنون نيز چنان سردرگم شده ايم كه نمي دانيم به كجا حمله كنيم (بن لادن در افغانستان پنهان نبود بلكه او در پاكستان بود) و اين كه براي چه بايد لشكركشي كنيم (صدام هيچ سلاح كشتار جمعي در اختيار نداشت و ارتباطي به حملات 11 سپتامبر نداشت). ما افراد طبقه پايين اجتماع خود را اعزام مي كنيم كه كار كشتن را انجام دهند و بقيه ما كه هيچ عزيزي در آن كشور نداريم حتي براي يك لحظه نيز به اين خونريزي نمي انديشيم. حالا هم كه هواپيماهاي كنترل از راه دور بدون سرنشين خود را براي كشتن اعزام مي كنيم. هواپيماهايي كه توسط آدم هايي ناشناخته در يك اتاق داراي تهويه مطبوع در لاس وگاس آمريكا كنترل مي شوند. اين يك ديوانگي است.
ما مردمي هستيم كه به راحتي مي ترسيم و خط دهي به ما بخاطر اين ترس آسان است. چرا ما تا اين حد ترس داريم كه نياز باشد كه 300 ميليون اسلحه در خانه هاي ما باشد؟ فكر مي كنيم چه كساني مي خواهند به ما صدمه بزنند؟ چرا بيشتر اين اسلحه ها در خانه هاي سفيدپوستاني كه در حومه يا مناطق روستايي زندگي مي كنند، وجود دارد؟ آيا بايد به دنبال حل كردن مشكل نژادي خود و مشكل فقر در كشور باشيم (با وجود اين كه در دنياي كشورهاي صنعتي در مقام اول هستيم) شايد با اين كار شاهد آدم هاي خشمگين، ترسيده و درمانده كمتري باشيم كه بخواهند براي برداشت اسلحه دست به سوي كشوي ميز ببرند.
منبع: خبرگزاري ها
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14