(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 23 شهریور 1391 - شماره 20305

بررسي نقش انصاف در زندگي و آثار و بركات آن
انصاف در خشم و رضا
نيازهاي آخرتي انسان
اعمال زشتي كه مرگ ناگهاني را رقم مي زنند


بررسي نقش انصاف در زندگي و آثار و بركات آن

انصاف در خشم و رضا

رضا شريفي
در كاربردهاي متعارف در جامعه، عدل و انصاف با هم به كار مي رود، كه البته نوعي هم معنايي از آن متبادر مي شود، اما اين هرگز به معناي ترادف نيست كه دو واژه براي بيان يك معنا ساخته شده باشد، چرا كه حتي اگر بتوانيم مترادفات را در زبان ها اثبات كنيم، اين ترادف هميشه صد درصد نيست و نوعي ظرافت معنايي در واژگان است كه موجب تمايز و تفارق ميان معناي آنها مي شود، يعني با همه اشتراكات معنايي ميان دو واژه چون بشر و انسان، وجوه ظريف و لطيف معنايي آن دو را از هم جدا مي سازد.
البته شايد در تعابير توده هاي مردم به اين وجوه تمايز توجه نمي شود، ولي متفكران و نخبگان در انتخاب واژگان نه تنها به زيبايي آن در تركيب و سياق جمله توجه دارند، بلكه به اين
فروق اللغه نيز توجه داشته و مي كوشند تا بهترين واژه را براي بيان مقاصد و مفاهيم بلند خود انتخاب كنند. بي گمان خداوند حكيم در قرآن مبين خود اين گونه عمل كرده است و پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به ويژه امير كلام اين گونه بوده و كلام امير به اين لطايف و ظرايف توجه داشته است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش انصاف را در زندگي و آثار و كاركردهاي آن را براساس آموزه هاي وحياني اسلام از قرآن و سنت و آيات و روايات تبيين كند.
معنا و مفهوم انصاف
برخي بر اين باورند كه عدل و انصاف دو واژه هم معنا هستند و يك معنا را دلالت مي كنند و هيچ تفاوت معنايي در اين واژگان نيست. لذا كاربرد هر يك را در جاي ديگر جايز مي شمارند. اما با مراجعه به كتب ادبي چون فروق اللغه مي توان دريافت كه تفاوت معنايي ظريف و لطيفي در اين دو واژه است كه كاربردهاي آن را در كلام بزرگاني چون اميرمومنان علي(ع) محدود به مقاصد و مفاهيمي كرده كه از هر يك از دو واژه قصد مي كرد.
ابوهلال عسكري از واژه شناسان قرن سوم و چهارم در كتاب معروف خويش به نام «فروق اللغه» درباره فرق عدل و انصاف اين چنين گفته است: ان الانصاف اعطاء النصف و العدل يكون في ذلك و في غيره. الاتري ان السارق اذا قطع قيل انه عدل عليه و لايقال انه انصف. و اصل الانصاف ان تعطيه نصف الشي و تاخذ نصفه من غير زياده و لانقصان، فرق بين عدل و انصاف آن است كه انصاف تقسيم مساوي و بيشتر در امور حسي است، ولي عدالت در محسوس و غيرمحسوس است. از اين رو وقتي دست دزد را قطع مي كنند مي گويند عدالت درباره اش مراعات شد و نمي گويند در حق وي انصاف مراعات شد.
چنان كه وي درباره فرق بين عدل و قسط مي گويد: ان القسط هو العدل البين الظاهر و منه سمي المكيال قسطا و الميزان قسطا لانه يصور لك العدل في الوزن حتي تراه ظاهرا، و قد يكون من العدل ما يخفي و لهذا قلنا ان القسط هو النصيب الذي بينت وجوهه، قسط همان عدالت روشن و آشكار است و از همين روست كه پيمانه و ترازو را قسط گفته اند، چرا كه عدالت در وزن را به طور آشكار بر تو نمايان مي سازد، در حالي كه عدل اموري است كه مخفي و نهان مي باشد. از اين رو گفته ايم قسط همان نصيب و بهره اي است كه وجوهش بر تو روشن و آشكار است.
به هر حال، ميان عدالت و انصاف تفاوت ظريف و لطيف معنايي است كه مي بايست در كاربرد آن توجه داشت و آن دو را مترادف و هم معنا نشمرد؛ هر چند كه اشتراكات قوي معنايي در ميان دو واژه امكان كاربرد همراه با هم را به شخص مي دهد كه هر دو جنبه را براي بيان برخي از مقاصد به كار گيرد.
ارزش و اهميت انصاف
در آموزه هاي اسلامي، انصاف همانند عدالت از فضايل اخلاقي دانسته شده است؛ چرا كه عقل انصاف را همانند عدالت امري پسنديده و نيك برمي شمارد و در حوزه عقل عملي انجام آن را خواهان است و ترك آن را زشت و ناپسند مي داند. از آنجايي كه عدالت در مقام عقل و شرع، از بزرگترين و برترين فضايل انساني است و نظام هستي در محور و چارچوب آن سامان يافته است، انصاف نيز در همان حد و اندازه ظاهر مي شود و از بزرگترين و برترين فضايل انساني از نظر ارزشي معرفي مي شود. اميرمؤمنان علي(ع) در سخني مي فرمايد: الانصاف افضل الفضائل؛ انصاف، برترين ارزشهاست. (غررالحكم، ج1، ص203، ح805)
البته مراعات انصاف همانند مراعات عدالت بويژه عدالت عليه خود و خويشان سخت و دشوار است. انسان ها بطور طبيعي عدالت به نفع خود را مي پسندند و به شدت براي تحقق آن شعار داده و وارد عمل مي شوند، اما زماني كه اجراي عدالت به ضرر خود و خويشان باشد، به شدت مقاومت كرده و ظلم و ستم را ترجيح مي دهند يا توجيه مي كنند. خداوند در آياتي از جمله آيه 135 سوره نساء خواهان عدالت عليه خود و خويشان مي شود؛ زيرا منافع شخصي يا عواطف و احساسات، مهمترين مانع در اجراي عدالت عليه خود و خويشان مي شود. بسياري از مردم بويژه زنان تحت سلطه عواطف و احساسات، عدالت را زير پا مي گذارند و نمي توانند عدالت ضرري را بر خود يا خويشان به اجرا درآورند و عدالت را بر عواطف و احساسات مقدم دارند در حالي كه عقل و شرع به تقدم و اجراي عدالت در هر حال حكم مي كند؛ زيرا اجراي عدالت در همه حال و عليه خود و خويشان يا هر كس ديگر، نه تنها در كلان نگري ضرري نيست بلكه آن ضرر ابتدايي و ظاهري به سرعت با اجراي عدالت جامع و كامل جبران مي شود و آنچه را ضرري مي يافته است در حقيقت عين سود و منفعت و مصلحت اوست. از اين رو خداوند به شدت خواهان عدالت در هر حال مي شود و هرگونه مقاومت و مخالفت در برابر اجراي عدالت را نكوهش كرده و افراد را از چنين رفتاري پرهيز مي دهد. (نساء آيات 58 و 135؛ مائده، آيات 5 و 8)
در مسئله انصاف نيز همين مطلب به عينه تكرار مي شود؛ زيرا مراعات و اجراي انصاف عليه خود يا خويشان سخت و دشوار است. بي گمان مراعات عدل و انصاف عليه خود و خويشان تنها از صفات مؤمنان واقعي است؛ زيرا اينان پيشواي عملي خود را رسول الله(ص) و پيامبران(ع) و امامان معصوم(ع) قرار داده اند و به حكم آيه 21 سوره احزاب مي خواهند تا همانند اسوه نيك و كامل انسانيت يعني پيامبر(ص) شوند كه داراي خلق عظيم الهي است. (قلم، آيه4)
اگر كسي بخواهد به خلق و خوي به پيامبر(ص) شباهت يابد بايد ببيند كه كدام اخلاق رسول الله(ص) از نظر خداوند و خود آن حضرت(ص) مهمتر و ارزشمندتر است تا بكوشد در اين زمينه هاي خاص خود را شبيه آن حضرت كند. براساس روايات، مراعات انصاف از مهمترين خصوصيات پيامبر و نيز اميرمؤمنان علي(ع) بوده است. اميرمؤمنان(ع) به حكم عدالت و انصاف هيچ گونه مراعات خويش و خويشاوندي نمي كرد و حتي شماري از آنان را به سبب اجراي عدالت، مجازات شديد تا حد مرگ و قتل كرد. رسول اكرم(ص) در خطابي به اميرمؤمنان علي(ع) درباره ارزش و جايگاه انصاف و مراعات آن در حق خود مي فرمايد: الا اخبركم، بأشبهكم بي خلقا؟ قال: بلي يا رسول الله قال: احسنكم خلقاء، واعظمكم جلما، و ابركم بقرابته و اشدكم من نفسه انصافا؛ آيا خبر ندهم كه اخلاق كدام يك از شما به من شبيه تر است؟ عرض كردند: آري، اي رسول خدا، فرمودند: آن كس كه از همه شما خوش اخلاق تر و بردبارتر و به خويشاوندانش نيكوكارتر و سخت گيرتر عليه خود در مراعات انصاف باشد (مكارم الاخلاق، ص442)
پس سخت گيري نسبت به خود در اجراي انصاف و مراعات آن يكي از چند ويژگي خاص پيامبر(ص) است كه مراعات آن موجب مي شود كه شخص شباهت به پيامبر(ص) يابد.
جامعه اسلامي بر مدار عدالت و انصاف سامان مي يابد. از اين رو هرگونه بي عدالتي و ظلم و خروج از دايره انصاف به معناي خروج از مصداق جامعه اسلامي است.
در دعاي ماثور از امام زمان(عج) به نام توفيق الطاعه، هنگامي كه مي خواهد بهترين صفات شخصي و اجتماعي را بيان كند، جامعه برتر اسلامي را اينگونه ترسيم مي كند: علي الامراء بالعدل و الشفقه و علي الرعيه بالانصاف و حسن السيره، خداوندا توفيق ده تا حاكمان و اميران جامعه با مردم خويش به عدالت همراه با شفقت و مهرورزي رفتار كنند و ملت نيز در برابر دولت انصاف و هنجارهاي نيك را مراعات نمايند.
شكي نيست كه حضور در قدرت و نهاد دولت، اجراي عدالت را به ويژه عليه خود و خويشان سخت تر و دشوارتر مي سازد. از اين رو تأكيدي خاص بر عدالت شده تا قوانين همان گونه كه در حق توده هاي ضعيف جامعه اجرا مي شود در حق مسئولان و كارگزاران نظام به ويژه خود و خويشان به مورد اجرا درآيد. به اين معنا كه تور عدالت تنها ماهي ريز و ناتوان را صيد و شكار نكند، بلكه ماهي هاي درشت و قوي و قدرتمند را نيز كه عدالت گريز و قانون گريز هستند به دام اندازد. مراعات شفقت و مهر و محبت نسبت به توده ها و عدم سخت گيري نسبت به خطاها و اشتباهات جزيي و عفو و احسان نسبت به آنان نيز وظيفه ديگري است كه بر عهده اميران جامعه و دولتمردان گذاشته شده است. البته اين به معناي عدم مراعات عدالت نيست؛ زيرا عدالت در همه حال و نسبت به همگان مفيد خواهدبود، بلكه به معناي اين است كه اگر رعيت و ملت نسبت به دولتمردان و كارگزاران، خطايي مرتكب شدند نسبت به آنان از مقام ولايت وارد شوند و احسان و شفقت را مقدم بر مجازات و سخت گيري داشته باشند. ولي اگر اين خطاي ملت نسبت به خود ملت است مي بايست عدالت و قانون اجرا شود تا نظام اجتماعي از هم نپاشد.
رعايت انصاف در نقد دولتمردان
اما وظيفه ملت و رعيت اين است كه با مراعات قانون و هنجارهاي پسنديده عقلي و عقلايي و شرعي، بهترين سلوك را درپيش گيرند و گرايش به ناهنجاري هاي اجتماعي نداشته باشند تا موجبات دردسر و مشكلات اجتماعي جامعه شوند و در برابر يكديگر و بويژه دولت و دولتمردان قضاوت منصفانه داشته باشند و انصاف را در داوري درباره كاركرد دولت و مطالبات اجتماعي خود مراعات كنند و از دولت و دولتمردان چيزي را نخواهند كه بيرون از توان و امكانات مادي و منابع انساني آن است.
ملت مي بايست در هنگام قضاوت درباره دولت و كارگزاران آن، به توانايي و امكانات توجه كند و بيرون از دايره انصاف داوري نكند. براي رسيدن به اين معنا بايد خودش را در جاي دولت و كارگزاران نظام قرار دهد و ببيند كه اگر خودش در آن مقام و منصب بود مي توانست بهتر از اين، عملكرد داشته و كارنامه اي بهتر ارايه دهد يا نه؟ در حقيقت بر اساس قاعده طلايي «آنچه براي خود نمي پسندي براي ديگران نپسند» يا «هر آنچه براي خود مي پسندي براي ديگران بپسند» مي بايست انصاف را درنظر گيرد و سپس قضاوت كند. از اين رو اميرمؤمنان امام علي(ع) در چارچوب همين قاعده طلايي در مورد انصاف نيز مي فرمايد: من أنصف أنصف؛ هر كس با انصاف باشد، انصاف مي بيند. (غررالحكم، ج5،
ص144، ح7692)
امام صادق(ع) در همين باره مي فرمايد: من أنصف الناس من نفسه رضي به حكما لغيره؛ هر كس با مردم منصفانه رفتار كند، ديگران داوري او را مي پذيرند. (تحف العقول، ص357)
البته اميرمؤمنان(ع) در جايي ديگر، انصاف را زكات قدرت مي داند كه اين بدان معناست كه مراعات انصاف و عدل از سوي كارگزاراني كه در قدرت هستند واجب تر و ارزشمندتر است؛ زيرا آن حضرت همان طوري كه براي هر چيز زكاتي را مطرح مي كند، زكات قدرت را انصاف مي داند. (غررالحكم، ج4،
ص105، ح5448)
اصولا انسان در مقام قدرت و اقتدار، كمتر مي تواند مراعات عدل و انصاف كند، همانطور كه در مقام خشم و غضب به سبب خروج از حالت اعتدال و فشار هيجاني شديد، نمي تواند عدالت را اجرا كند. از اين رو وقتي به ارزش گذاري ميان افراد اقدام مي شود تا بهترين ها و برترين ها در هر امري شناخته شود، درباره برترين ها و بهترين ها در حوزه عدالت ورزي، اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: أعدل الناس من أنصف من ظلمه؛ عادل ترين مردم كسي است كه با كسي كه به او ظلم كرده با انصاف رفتار كند. (غررالحكم، ج2،
ص435، ح3186)
محور جامعه اسلامي بر مدار عدالت و عزت است. به اين معنا كه قدرت و اقتداري كه براي دولت و دولتمردان تعريف شده با خاستگاه ولايتي است كه عدالت، بنياد آن است و قدرتي كه براي دولت تحقق مي يابد در سايه عدالت ورزي و انصاف است. پس اگر دولت و جامعه اسلامي بخواهد عزت خويش را در ظلم و بي عدالتي بجويد از حقيقت دور افتاده و ذلت را براي خود رقم زده است. از اين رو علي(ع) به افراد جامعه اسلامي هشدار مي دهد كه عزت و اقتدار واقعي را در انصاف و عدالت بجوييد نه در ظلم و بي عدالتي و باطل گرايي. آن حضرت در اين باره مي فرمايد:
هر كس عزت را با ظلم و باطل طلب كند، خداوند به انصاف و حق، ذلت را نصيبش مي كند. (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج20، ص309، ح536)
انصاف در مقام خشم
خشم و قدرت، آدمي را از حالت تعادل در تصميم گيري و اقدامات خارج مي كند. لذا براي مديريت عقلاني، كظم غيظ و انصاف مهم و اساسي است تا تعادل عقلاني حفظ شود. در بالا از پيامبر(ص) روايت كرديم كه ايشان در بيان شبيه ترين مردم به خود شماري از صفات و فضايل اخلاقي را بيان كرده بود كه از جمله آنها انصاف بود؛ و در ادامه مراعات انصاف در خشم و خشنودي را ملاك ديگر شباهت به خود دانسته و مي فرمايد: الا اخبركم باشبهكم بي؟ قالوا: بلي يا رسول الله. قال: احسنكم خلقا و الينكم كنفا و ابركم بقرابته و اشدكم حبا لاخوانه في دينه و اصبركم علي الحق و اكظمكم للغيظ و احسنكم عفوا و اشدكم من نفسه انصافا في الرضا و الغضب؛ آيا شما را از شبيه ترينتان به خودم باخبر نسازم؟ گفتند: آري اي رسول خدا! فرمودند: هر كس خوش اخلاق تر، نرم خوتر و به خويشانش، نيكوكارتر، نسبت به برادران ديني اش دوست دارتر، بر حق شكيباتر، خشم را فروخورنده تر و با گذشت تر و در خرسندي و خشم با انصاف تر باشد. (كافي، ج2، ص 240، ص 35)
امام علي(ع) در حديثي مراعات انصاف را حتي با دشمن توصيه مي كند و در بيان تحقق انصاف واقعي در شخص به عنوان يك فضيلت ارزشمند مي فرمايد: انصف الناس من نفسك و اهلك و خاصتك و من لك فيه هوي و اعدل في العدو و الصديق؛ خودت و خانواده ات و نزديكانت و كساني كه به آنان علاقه داري، با مردم منصفانه رفتار كنيد و با دوست و دشمن به عدالت رفتار كن.(غررالحكم، ج2، ص 210، ح 2403)
براي اينكه انسان منصفي باشيم، راه هاي بسياري است كه از آن جمله كمك به نيازمندان به عنوان يك رفتار منصفانه از سوي پيامبر(ص) معرفي شده است. پس به اشكال گوناگون مي توان منصف بود و مراعات انصاف را در حق ديگران داشت. رسول اكرم(ص) مي فرمايد: من واسي الفقير وانصف الناس من نفسه فذلك المؤمن حقا؛ هر كس به نيازمند كمك مالي كند و با مردم منصفانه رفتار نمايد چنين كسي مؤمن حقيقي است.
(خصال، ص 47)
آثار و بركات مراعات انصاف
از مهمترين آثار و كاركردهاي اجتماعي انصاف در همين دنيا مي توان به نقش آن در انسجام اجتماعي و الفت جامعه اشاره كرد. بنابراين، ملت و دولت كه بخواهد جامعه متعادل و منسجمي داشته باشد، مي بايست به انصاف به عنوان يكي از مهمترين عوامل انسجام اجتماعي توجه داشته باشد و آن را به عنوان يك فرهنگ هنجاري در جامعه تبليغ كرده و جامعه را در فرآيند جامعه پذيري بدان عادت دهد تا به عنوان يك سنت و سلوك اجتماعي و هنجاري درآيد. امام علي(ع) درباره تأثير مهم انصاف در انسجام اجتماعي مي فرمايد: الانصاف يرفع الخلاف ويوحب الايتلاف؛ انصاف، اختلافات را از بين مي برد و موجب الفت و همبستگي مي شود. (غررالحكم، ج2، ص 30، ح 1702) آن حضرت(ع) همچنين مي فرمايد: الانصاف يولف القلوب؛ انصاف، دلها را الفت مي بخشد و به هم نزديك مي كند.
از مهمترين آثار و بركات مراعات انصاف آن است كه شخصي نه تنها خود از عذاب استيصال در دنيا رهايي مي يابد بلكه جامعه اي كه در آن زندگي مي كند به سبب وجود انسان منصف از عذاب و خشم الهي در امان خواهدبود و خداوند به سبب همين منصف بر آن ديار و جامعه رحم مي كند. رسول اكرم(ص) دراين باره مي فرمايد: با مردم منصفانه رفتار كن و نسبت به آنان خيرخواه و مهربان باش، زيرا اگر چنين بودي و خداوند بر مردم آباديي كه تو در آن به سر مي بري خشم گرفت و خواست برآنان عذاب فرو فرستد، به تو نگاه مي كند و به خاطر تو به آن مردم رحم مي كند. خداي متعال مي فرمايد «و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است كه شهرهايي را كه مردمش درستكارند، به ستمي هلاك كند.» (مكارم الاخلاق، ص457)
مراعات انصاف عامل افزايش رزق و روزي است. بسياري از مردم از وضعيت مالي شكايت دارند، در حالي كه هركدام نسبت به ديگري انصاف نمي ورزد و كم مي گذارد. بطور مثال پول هايي كه برخي رانندگان با بي انصافي از مسافران مي گيرند هرچند كه مسافر، مرجعي براي رسيدگي ندارد و راننده هم گازش را مي گيرد و مي رود، خود عامل بي بركتي در زندگي آنان است، چرا كه آه مظلوم را هم به دنبال دارد كه راننده را به خدا واگذار كرده است. شكي نيست كه خداوند آه مظلومي كه به سبب ناتواني در احقاق حق خود و نه به سبب منظلم بودن، ظالم را به خدا واگذار مي كند، به سرعت مجازات مي كند كه يكي از آثار اين عذاب و مجازات همين بي بركتي در پولي است كه به دست آورده و به قول خودش درآمد خوب داشته است ولي خداوند نه تنها به سبب بي انصافي چاله بلكه چاهي براي او مي كند كه با آن درآمد نمي تواند آن را پر كند. جالب اين است كه غر مي زند كه زندگي اش به سبب مشكلات مالي سخت و دشوار شده است. كسي كه خدا را به ياد ندارد و بي انصافي مي كند خداوند هم او را به تنگدستي گرفتاركرده و بركت را از سر سفره او برمي دارد. (طه، آيه124)
3 درهم به جاي 5 درهم
يكي از سخنرانان اهل منبر كه اهل علم و دانش است نقل مي كرد كه: روزي مردي نزد اميرمؤمنان علي(ع) آمد و از وضعيت خود شكايت كرد و گفت: من بنا هستم و روزي پنج درهم دستمزد مي گيرم ولي روز به روز وضعيت زندگي ام بدتر مي شود. چه كار كنم تا وضعيت زندگي ام بهبود يابد؟ آن حضرت(ع) به وي فرمود: روزي سه درهم بگير! مرد با شگفتي گفت: روزي پنج درهم مي گيرم ولي وضعيت نابسامان است، حالا چگونه با سه درهم وضع من بهبود مي يابد.
حضرت فرمود: از من مشورت و راهنمايي خواستي گفتم. اگر بدان عمل كني وضعيت تو خوب مي شود. مرد از نزد آن حضرت(ع) رفت و به توصيه آن حضرت(ع) عمل كرد. مدتي بعد بازگشت و به آن حضرت فرمود كه وضعيت من بهبود يافته است ولي مي خواهم بدانم كه چگونه چنين چيزي ممكن مي شود؟ آن حضرت(ع) فرمود: دستمزد تو سه درهم بيشتر نبود و تو انصاف نمي كردي و مزد بيشتر مي گرفتي كه ظلم بود. وقتي انصاف روا داشتي خداوند در مالت بركت قرار داد و وضعيت زندگي ات بهبود يافت.
در حالات بزرگان اسلامي و عارفان بنام نيز انصاف در زندگي بارها ديده و گزارش شده است. مي گويند كه شيخ رجبعلي خياط، آن عارف روشن ضمير قرن حاضر، در گرفتن اجرت براي كار خياطي، بسيار با انصاف بود. به اندازه اي كه سوزن مي زد و به اندازه كاري كه مي كرد مزد مي گرفت. به هيچ وجه حاضر نبود بيش از كار خود از مشتري چيزي دريافت كند.
يكي از روحانيون نقل مي كند كه: عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شيخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت: «دو روز كار مي برد، چهل تومان.»
روزي كه رفتم لباسها را بگيرم گفت: «اجرتش بيست تومان مي شود.»
گفتم: فرموده بوديد چهل تومان؟
گفت: «فكر كردم دو روز كار مي برد ولي يك روز كار برد»!
چندي پيش شبكه 1 سيما مصاحبه خبرنگارش با يك نانواي باانصاف را نشان داد.
وي علي رغم گران شدن رسمي قيمت نان از سوي دولت، نان را به همان قيمت قبلي مي فروخت وقتي از او علت را پرسيدند گفت چون اين آردها از خريد قبلي ام بوده، بايد نان را هم به قيمت قبل بفروشم تا پس از تمام شدن آن و خريد آرد به قيمت جديد، نان را هم به قيمت جديد بفروشم.
از آثار انصاف مي توان به بهره مند شدن از عقل و تلقين در هنگام سؤال نكير و منكر اشاره كرد. رسول اكرم(ص) درباره اين اثر انصاف در دنيا و آخرت مي فرمايد: به هر كس، راستگويي در گفتار، انصاف در رفتار، نيكي به والدين و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخير مي افتد، روزيش زياد مي گردد، از عقلش بهره مند مي شود و هنگام سؤال [مأموران الهي] پاسخ لازم به او تلقين مي گردد.
(اعلام الدين، ص 265)
ديدار امام زمان(عج) خواسته همه شيعيان و مؤمنان است. هر كسي آرزو دارد كه به ملاقات ايشان برسد؛ جالب است كه ما راه هايي را مي پيماييم كه يا به مقصد نمي رساند يا بيراهه يا سخت راهه است. اگر آنچه ايشان از عدل و انصاف از ما خواسته اند مراعات كنيم نيازي نيست كه ما دربدر دنبال ايشان بگرديم بلكه ايشان خود به ملاقات ما مي آيد. يكي از دانشمندان آرزوي زيارت حضرت بقيه الله(عج) را داشت و از عدم موفقيت رنج مي برد. مدتها رياضت كشيد، در ميان طلاب حوزه علميه نجف اشرف معروف است: هر كس چهل شب چهارشنبه پي درپي به مسجد سهله رفته و عبادت كند خدمت حضرت ولي عصر(ع) مي رسد.
ايشان مدتها كوشش كرد ولي به مقصود نرسيد، بنابراين به علوم غريبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست، رياضت ها كشيد ولي نتيجه نگرفت، در اين مدت به خاطر بيداري هاي فراوان و مناجات سحرگاهان صفاي باطني پيدا كرده بود، گاهي نوري در دلش پيدا مي شد و حال خوشي به او دست مي داد، حقايقي مي ديد و دقايقي مي شنيد. دريكي از اين حالات معنوي به او گفته شد: ديدن امام زمان(ع) براي تو ممكن نيست، مگر اينكه به فلان شهر سفر كني. هر چند مسافرت مشكل بود ولي در راه رسيدن به مقصود آسان مي نمود. به اين منظور روانه شد، بعد از چند روز به آن شهر رسيد، در آنجا نيز به رياضت مشغول شد و چله گرفت، روز سي و هفتم يا سي و هشتم به او گفتند: الان حضرت در بازار آهنگران در دكان پير مردي قفل ساز نشسته اند، هم اكنون برخيز و شرفياب شو با اشتياق از جا بلند شده روانه دكان پيرمرد شد، وقتي به آنجا رسيد، ديد حضرت آنجا نشسته اند و با پيرمرد گرم سخنان محبت آميز مي باشند، همين كه سلام كرد پاسخ فرموده و اشاره به سكوت كردند.
در اين حال پيرزني ناتوان، قد خميده و عصا زنان جلو آمد و با دست لرزان قفلي را نشان داد و گفت: ممكن است براي رضاي خدا اين قفل را به مبلغ سه شاهي بخريد زيرا من به پولش نياز دارم. پيرمرد قفل را گرفت و نگاه كرد، ديد بي عيب و سالم است، گفت: خواهرم اين قفل دو عباسي (هشت شاهي) ارزش دارد، زيرا پول كليد آن بيش از ده دينار نيست، شما اگر ده دينار (دوشاهي) به من بدهيد، من كليد اين قفل را مي سازم آن وقت ده شاهي قيمتش خواهد بود.
پيرزن گفت: من به آن نيازي ندارم، شما اين قفل را سه شاهي از من بخريد، دعايتان مي كنم.
پيرمرد در كمال سادگي گفت: خواهرم تو مسلماني، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق او را ضايع كنم. اين قفل اكنون هشت شاهي ارزش دارد، من اگر بخواهيم منفعت ببرم، به هفت شاهي مي خرم، زيرا در معامله دوعباسي، بيش از يك شاهي منفعت بردن بي انصافي است. اگر مي خواهي بفروشي من هفت شاهي مي خرم و باز تكرار مي كنم قيمت واقعي آن دو عباسي است، چون من كاسب هستم و بايد نفعي ببرم، يك شاهي ارزانتر مي خرم.
شايد پيرزن باور نمي كرد كه اين مرد درست مي گويد، ناراحت شده بود كه من خودم مي گويم هيچ كس به اين مبلغ راضي نشده و من التماس كردم كه سه شاهي خريداري كنند، زيرا مقصود من با ده دينار (دو شاهي) انجام نمي گيرد و سه شاهي پول مورد احتياج من است. پيرمرد هفت شاهي پول به آن زن داد و قفل را خريد. همين كه پيرزن رفت، امام(ع) به من فرمود: آقاي عزيز! اين منظره را ديدي و تماشا كردي؟ اينطور شويد تا ما به سراغ شما بياييم، چله نشيني لازم نيست، به جفر متوسل شدن سودي ندارد، عمل سالم داشته باشيد و مسلمان باشيد تا من بتوانم با شما همكاري كنم، من از همه اين شهر اين پيرمرد را انتخاب كرده ام زيرا او ديدن دارد و خدا را مي شناسد، اين هم امتحاني بود كه داد. از اول بازار اين پيرزن عرض حاجت كرد و چون او را محتاج و نيازمند ديدند همه در مقام آن بودند كه ارزان بخرند و هيچ كس حتي سه شاهي نيز خريداري نكرد و اين پيرمرد به هفت شاهي خريد، هفته اي بر او نمي گذرد مگر آنكه من به سراغ او مي آيم و از او دلجويي و احوالپرسي مي كنم.
(به نقل از كتاب پرهاي صداقت، محمد علي آبادي، نشر: هنارس، ص25؛ و نيز سوداي روي دوست، آقاتهراني، ص149، به نقل از آيت الله حسن صافي اصفهاني قدس سره با كمي تغيير)


نيازهاي آخرتي انسان

جليل بهشتي
انسان در دنيا نيازهايي دارد كه با ابزارهاي خاص خود آن را به دست مي آورد. وقتي انسان گرسنه است، نياز به غذا دارد و هنگام تشنگي آب مي خواهد. در برابر سرما و تاريكي دنبال آتش و نور مي رود و براي تحقق امنيت و آسايش و در مقابل توفان و هجوم درندگان، خانه مي سازد.
دنيا، دارالاسباب
اصولا براي هر چيزي سبب مشخصي است كه با آن سبب مي توان به هدف رسيد. از اين رو دنيا را دارالاسباب ناميده اند؛ چرا كه براي رسيدن به هر چيزي مي بايست سبب مخصوص آن را جست وجو كرد و از آن بهره برد. حضرت ذوالقرنين براي رسيدن به اهداف خويش اسباب مختلفي را بكار برد كه در سوره كهف به آن اشاره شده است. حضرت موسي(ع) نيز براي رسيدن به حكمت و علم لدني رشدي به سراغ معدن آن رفت و مامور شد تا از طريق آموزش نزد حضرت خضر(ع) از علم لدني استفاده كند و در كلاس درس آن حضرت شركت نمايد و تفاوت علم حصولي و حضوري را دريابد و بفهمد كه ميان علم الدراسه تا علم الوراثه چه اندازه راه هاي دشوار سير و سلوك معنوي و اطاعت و تعبد محض وجود دارد كه از بسياري برنمي آيد؛ چرا كه ما عادت كرده ايم كه همواره حتي در امور تعبدي چرا بپرسيم و از حكمت و علت آن جويا شويم كه البته كار خوبي است ولي راه و رسم مردان شهود و طاعت محض نيست. از اين رو علم شهودي و حق اليقين را در عبوديت محض دانسته اند كه در آن از حكمت و علت نمي پرسند بلكه بندگي مي كنند. (حجر، آيه 99)
به هر حال، دنيا دارالاسباب است و خداوند فرمان مي دهد كه براي هر كاري سببي را بجوييد كه ريسمان اتصال است.(انعام، آيه 35)
در يك حديث قدسي رسول اكرم(ص) به نقل از خداوند متعال فرمود: براي هر ترسي لااله الا الله؛ براي هر غم و اندوهي ماشاءالله؛ براي هر نعمتي الحمدلله؛ براي هر آسايشي الشكر لله؛ براي هر چيز شگفت آوري سبحان الله؛ براي هر گناهي، استغفرالله؛ براي هر مصيبتي انالله و انااليه راجعون؛ براي هر تنگي و دشواري حسبي الله؛ براي هر قضا و قدري توكلت علي الله؛ براي هر دشمني اعتصمت بالله؛ و براي هر طاعت و گناهي لاحول و لاقوه الابالله العلي العظيم را آماده كرده ام (بحارالانوار، جلد 87، باب، 47، صفحه 6، حديث 8)
اينها اسباب رهايي ما از مشكلات روزهاي سخت است كه حتي مخلصان نيز از آن خشيت دارند و به خداي سبحان پناه مي برند و آن را دشوار و سخت مي شمارند و گردنه اي بسيار هولناك و هلاكت بار مي شمارند. (سوره دهر)
قبر، دروازه ورود به دنياي ديگر است. دنياي قبر مي تواند روشن و تاريك باشد. اين بستگي به ابزارهايي است كه ما براي دنياي ديگر فراهم آورده ايم. اگر همه چيز مهيا باشد، آغاز روشنايي ابدي و خوشبختي و عيش ماست وگرنه آغاز بدبختي و شقاوت ابدي ما خواهد بود. بايد با هوشياري در راهي گام نهيم كه توشه و ابزارها و اسباب آن منازل را فراهم كرده باشيم و بي گدار به آب نزنيم.
پيامبر(ص) فرمود: القبر ينادي في كل يوم بخمس كلمات، انا بيت الوحده فاحملوا الي انيساً و أنا بيت الظلمه فاحملوا الي سراجاً انا بيت التراب فاحملوا الي فراشاً، انا بيت الفقر فاحملوا الي كنزاً، و انا بيت الحيات فاحملوا الي ترياقاً، و اما الانيس فتلاوه القرآن، اما السراج فصلوه الليل و اما الفراش، فعمل الصالح و اما الكنز فلا اله الا الله و اما الترياق فالصدقه؛ قبر در هر روز پنج كلمه را فرياد مي زند: 1-من خانه تنهايي ام پس با خود انيس و مونسي به سوي من آوريد؛ 2-من خانه تاريكي هستم پس با خودتان چراغي به سوي من آوريد؛ 3-من خانه خاكي هستم پس با خودتان فرشي به سوي من بياوريد؛ 4-من خانه فقر هستم پس با خودتان گنجي به سوي من بياوريد؛ 5-من خانه گزندگان هستم پس با خودتان پادزهري به سوي من بياوريد.
اما انيس قبر، تلاوت قرآن، چراغ آن، نماز شب و فرش آن، عمل صالح و گنج آن لااله الا الله و پادزهر آن صدقه است. (سفينه البحار، ج 2، ص 397؛ مجموعه ورام، ابي الحسين ورام، ص 200 و نيز الدعوات، قطب الدين الراوندي ص 258)
 


اعمال زشتي كه مرگ ناگهاني را رقم مي زنند

آيت الله مجتبي تهراني
روي عن الصادق عليه السلام قال:«يع يش النّاس ب حسان ه م اكثر م مّا يع يشون ب اعمار ه م و يموتون ب ذنوب ه م اكثر م مّا يموتون ب آجال ه م.» (بحارالانوار ج5 ص 140)
قبل از اينكه روايت را معنا كنم، مطلبي را تذكر مي دهم. در معارفمان داريم: هر عملي كه از ما صادر مي شود، اثر وضعي دارد براي انسان. ولو اينكه خود انسان هم نفهمد.
برايتان مثالي مي زنم: اگر شما يك مايعي كه در ظرفي است و خيال كردي آب است و تشنه بودي و خوردي و بعد معلوم شد آب نبود بلكه خمر و مشروب الكلي بود، دانستن و ندانستن تو روي اين اثري ندارد و مست مي شوي؛ اين مستي را اثر وضعي مي گويند. چه بداني، چه نداني، اين خوراك، اين اثر را دارد. البتّه احكام شرعي بحث ديگري است و چون نمي دانستي جهنّم ندارد.
هر عملي كه در اين عالم انجام مي دهيم، اثر وضعي دارد و روي عمر ما اثر مي گذارد، مهم اين است. يك سنخ اعمال روي عمر انسان اثر مي گذارند. چطور؟ اين سنخ اعمال تقديرهاي عمر كه خدا تقدير فرموده را تغيير مي دهند. اين حرف ها بسيار مهمند. در روايات داريم كه يك سنخ از اعمال، موجب طول عمر مي شوند.مثلاً فرض كنيد صله رحم مستحب است، روايات مي گويند: طول عمر مي آورد. اگر عمر من مشخّص است، طول عمر يعني چه؟ معلوم مي شود، با عمل خودم تغيير مي كند. مي توانم با يك سنخ اعمال طولاني اش كنم و از آن طرف مي توانم كوتاهش كنم. چگونه؟ مثال مي زنم. در روايات داريم، نعوذ بالله، «ز نا» موت ناگهاني مي آورد. بسياري از سكته ها به خاطر چيست؟ رواج زنا در جامعه.
حالا مي روم سراغ روايت. «يع يش النّاس ب حسان ه م اكثر م مّا يع يشون ب اعمار ه م»، طول عمر زندگي مردم به سبب اثر وضعي احسان ها و نيكوكاري هايي كه مي كنند، بيشتر است از طول زندگي آنها به اعمار؛ يعني مقدّراتشان در عمر. «و يموتون ب ذنوب ه م اكثر م مّا يموتون ب آجال ه م»، از آن طرف مرگ انسان ها به سبب گناهانشان، بيشتر است از مرگ آنها به سبب مقدّراتشان.
يعني زندگي هايي كه در دنيا به سبب عمل نيك مي شود و مرگ هايي كه به سبب عمل زشت و گناه به وجود مي آيند، بيشترند از آن چيزي كه از نظر عمر برايت مقدّر شده است.
از: فارس
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14