(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 26 شهریور 1391 - شماره 20307

شعر
وقتي معاندين مقتل مي نويسند!
عبيدزاكاني شاعري نويسنده و انتقادگر
شهرسازي و معماري اسلامي گهواره فرهنگ و تمدن اصيل اسلامي (بخش نخست)
انديشه هاي اهل كتاب!


شعر

در وصف حضرت محمد مصطفي (ص)
حديث لولاك
آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني
اي اصل قديم و عقل اقدم
وي حادث با قديم توأم
در رتبه تويي حجاب اقرب
بودي تو نبي و در گ ل آدم
ملك و ملكوت در كف تست
چون خاتمي اي نبيّ خاتم
از لطف تو شمّه اي است فردوس
وز قهر تو شعله اي است جهنّم
قدّ ملك است در برت راست
پشت فلك است در درت خم
فهم خرد و زبان گويا
در وصف تو عاجزند و ابكم
فرمود به شأنت ايزد پاك
لولاك لما خلقت الأفلاك
 


وقتي معاندين مقتل مي نويسند!

عليرضا آل يمين
«روز حسين» نام نمايشنامه اي است كه درخواست مجوز چاپ آن توسط نشر چشمه از وزارت ارشاد گناه ديگري افزود بر كارنامه سياه اين انتشاراتي و باعث ابطال مجوزش شد.
سخن بر سر فعاليت هاي نشر چشمه بسيار است. در آينده به بررسي عملكرد اين انتشاراتي كه مأمني شده بود براي فعاليت هاي سكولارها و شبه روشنفكران، خواهيم پرداخت. اما آنچه در پي مي آيد نگاهي است به نمايشنامه «روز حسين» كه توسط يكي از عناصر معاند نوشته شده است. پيشاپيش از حضرات اهل بيت عليهم السلام و همچنين مخاطبان دلسوخته و عاشق آل الله به دليل آوردن نمونه توهين هاي اين نمايشنامه موهن عذرخواهي مي كنيم.
نمايشنامه «روزحسين» تلفيقي است از دور و نزديك تاريخ و از هجو و طنز و جد. موضوع علي الظاهر زندگي و قيام حضرت سيدالشهداء است و نگاهي هم به وقايع انقلاب اسلامي سالهاي 57 تاكنون دارد. در اين مختصر تلاش شده است صرفا آن بخش از نمايشنامه هدف بررسي قرار گيرد كه در آن ضمن اسائه ادب به ساحت اهل بيت(ع)، تاريخ تشيع نيز هدف تحريف قرار گرفته است. بررسي وجوه سياسي امروزين اين نمايشنامه بماند تا فرصتي ديگر ، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!
دشمنان اسلام و مستكبران عالم دريافته اند كه تا وقتي تشيع اشك چشمانش را با خون به ناحق برزمين ريخته شده حسين بن علي عليه السلام آميخته است و چشم و دل بر اين چراغ هدايت و كشتي نجات سپرده است، فتحي براي آنان رقم نخواهد خورد. اين را بارها و بارها در پروتكل ها و مانيفست هايشان نوشته اند و متفكراني همچون فوكوياما گفته اند و تأكيد نموده اند پس كمرنگ كردن خون آل الله، بي اهميت جلوه دادن سلوك ائمه هدي و بي خاصيت نشان دادن قيام عاشورا راهي است براي سست كردن تفكر و آيين بزرگ شيعي تا آنجا كه به خيال خام خود بنيانش را بر باد دهند تا شيعه نيز چون برخي مذاهب و اديان ديگر تبديل به تفكري زميني و سترون شود.
يكي از تحركاتي كه بر اين مبنا در جامعه ما صورت گرفت انتشار برخي مقالات ساختارشكن و موهن بود. مقالاتي طي دوره ولنگار اصلاحات در جرايد زنجيره اي به چاپ مي رسيد كه در آن زمان هم هدف اعتراض شديد مردمي قرارگرفت. اين جريان اما بعد از اصلاحات نيز به كار خود ادامه داد و توسط كساني همچون سعيد حجاريان، عبدالكريم سروش ، محسن كديور و اكبرگنجي خصوصا درخارج از كشور پيگيري شد. اما به دليل اينكه اين افراد ديگر جايگاهي در بين مردم نداشتند و ماهيت شان آشكار شده بود و توسط جامعه طرد شده بودند، بايد چهره هاي جديدي معرفي مي شدند كه راه پليد آن ها را در تحريف و تخريب سيره و شخصيت اهل بيت(ع) و تاريخ اسلام پي گيرند.
نمايشنامه روز حسين ثمره و حركتي همسو با جريان هاي خارج نشين در ضديت و معاندت با اهل بيت(ع) است.
دراين نمايشنامه جنگ هايي كه توسط اميرالمؤمنين علي عليه السلام، امام حسن مجتبي عليه السلام و امام حسين عليه السلام صورت گرفته است با هدف كسب خلافت توصيف شده است. فاطمه كلابيه (حضرت ام البنين) درجايي مي گويد: روزگارش به جنگ مي گذرد و جنگ... من اين خليفگي نخواهم يا علي!
درجايي ديگر امام حسن مجتبي(ع) را اين گونه پند مي دهد:
«خلافت را چون تكه استخواني پيش پايشان بينداز و به مدينه بيا كه دلتنگم براي پسرانم.» دلايل به وجودآمدن جنگ ميان امام علي عليه السلام و معاويه توسط حضرت عباس عليه السلام و برادرانش نيز صرفا در فساد مالي معاويه خلاصه شده است و حتي نويسنده به آن رنگ و بوي سهم خواهي نيز داده است.
همزمان با آغاز محرم درسال 1378 مقاله اي از اكبرگنجي در روزنامه صبح امروز به صاحب امتيازي سعيد حجاريان چاپ شد با عنوان خون به خون شستن محال آمد محال! دراين يادداشت نويسنده دلايل رخ دادن واقعه كربلا را انتقام گيري جنگ هاي صدر اسلام عنوان مي كند و جالب اينكه اين خط دقيقا در نمايشنامه «روز حسين» پيگيري مي شود.
راوي مي گويد: «جنگ تمام شد و حالا مي تونين منتظر جنگ بعدي بشينين. بچه هايي به دنيا بيارين براي انتقام و اونها بچه هايي به دنيا بيارن براي خونخواهي و بچه هاي بچه هاي اونا بكشند بچه هاي بچه هايي كه پدرانشونو كشته بودن.»
وارونه نشان دادن اهداف مبارزاتي اهل بيت(ع) بزرگترين خيانتي است كه مي توان در حق آنها روا داشت.
در بخش ديگري نويسنده تلاش مي كند نه تنها واقعه عاشورا را بي ثمر و بي نتيجه ارزيابي كند بلكه آن را باعث انحراف جامعه شيعي و سوءاستفاده هاي مسلمانان مي خواند.
پيامبر اكرم صلوات الله عليه وعده داده است:« ان لقتل الحسين حراره في القلوب المؤمنين و لاتبرد ابدا» در شهادت حسين(ع) آتشي در قلوب مؤمنين است كه تا ابد سرد نمي شود.
اما گويا نويسنده «روز حسين» نظري غير از اين دارد و با ناديده گرفتن اين حديث و شعار بزرگ شيعه «كل يوم عاشورا و كل عرض كربلا» تلاش مي كند قيام عاشورا را نقطه پايان نشان دهد چنانكه تمام حركت ها و قيام هاي پس از آن را كه با نام امام حسين عليه السلام برپا شده است انحرافي مي خواند و وقاحت را تا آنجا پيش مي برد كه به تطهير شمر، خولي و سنان مي پردازد.
در نمايشنامه يادشده، ابن زياد خطاب به امام حسين عليه السلام مي گويد: «بدبخت شدي رفت قربونت! نه الآن كه تا هميشه ي اين دست خر، چي مي گن، تاريخ! از مظلوميتت پرچمي مي سازند و مي دهند دست يك مشت قلدر يالانچي كه به اسم تو همچين بزنن، ملت رب و ربشونو ياد كنن... خون آلوده به ويروس HIV خودشان را ثار مي خوانند تاآبروي ايثار را همه ببرند... همه سندلوم «خود حسين بيني» مي گيرن در اين ملك، مي خوابن و پا مي شن مي گن حسينيم و انگشت در جهان كرده يزيدي مي جويند! جنگ ما آخرين جنگ مردانه حق و باطله حسين جون! از فرداي عاشورا همه خودشونو كس و كارشون حسيني ان و بقيه جماعت يزيدي! از پس فرداي عاشورا، حسيني فقط با حسيني مي جنگه و از پس اون فرداي عاشورا حسين و يارانش ديگه به هيچ دردي نمي خورن جز واسه مصادره به مطلوب! آقا من متأسفم واسه شما و اهل بيتت ولي بلايي كه امتت فردا و پس فردا سرت مي آرن در مقابل پخ پخ ما، هيچي نيست... من و اين شمر بدبخت و حكيم طفيل و حادث و ابن سعد و خولي در مقابل امتي كه بعد ما مي آن هيچي نيستيم جز چارتا طفل معصوم كه فرداي قيامت روسفيديم به جدت!»
در اين سطور ايجاد انحراف در نتايج قيام حسيني چنان واضح و مبرهن است كه نيازي به توضيح آن وجود ندارد.نكته قابل توجه اين است كه اين نمايشنامه هم زمان با ايام فتنه نوشته شده است.
در جاي ديگر از زبان امام حسين عليه السلام گفته مي شود: «بايد امشب بيعت از ياران بردارم... يك خون كمتر ريخته شود به نفع مسلمين است!»
همين جمله كوتاه تمام قيام حضرت امام حسين(ع) را زير سؤال مي برد و گويا امام معصوم به زبان ديگر بي فايده بودن حركت خود را يادآوري مي كند حال آنكه ايشان در بين راه خصوصاً از مكه تا كوفه از بسياري افراد براي پيوستن به خود دعوت كرده است و اگر در شب عاشورا بيعت از ياران برداشت دليل آن ريخته شدن خون كمتر نبوده است.
در اين نمايشنامه به ندرت با كلمه شهيد و شهادت برخورد مي كنيم. درباره شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها حضرت علي عليه السلام و امام حسن مجتبي عليه السلام و امام حسين عليه السلام نويسنده از به كاربردن واژه شهادت پرهيز مي كند. الا در پايان نمايش و وقتي مي خواهد خبر شهادت اصحاب امام حسين عليه السلام را بدهد صرفاً در آنجا از واژه شهادت استفاده مي كند و بلافاصله پس از آن با بيان تاريخ مرگ برخي از شخصيت هاي هم عصر ما سعي مي كند آنها را نيز به شهداي كربلا متصل كند. در اين جا از افرادي همچون: بزرگ علوي (از سران حزب توده) گروه 35 نفر اراني و سهراب شهيد ثالث، صادق چوبك (مبتذل نويس ملحد)، حميد مصدق (كه داراي تفكرات چپگرايانه بود)، نادر نادرپور (شاعر مبتذل سرا) احمد شاملو (نويسنده سكولار و وابسته به دربار پهلوي) فريدون فروغي (بهايي) و كاوه گلستان (فرزند جاسوس انگليسي ابراهيم گلستان) ياد مي كند و جالب اينكه براي كاوه گلستان از لفظ شهيد نيز استفاده مي شود. در واقع از نگاه محمد رحمانيان، افراد نامبرده شده كه هيچ نسبتي با دين و فرهنگ عاشورا ندارند، ادامه دهندگان راه حسين(عليه السلام) هستند!
نويسنده براي اينكه دست خود را براي تحريف تاريخ و توهين به اهل بيت(ع) باز بگذارد و توجيهي براي فحاشي هايش داشته باشد دست به دامن عالم خيال مي شود. ابن زياد در جايي مي گويد: عالم خيال از اون عالماس كه توش هر غلطي مجازه من مي شوم ابن زياد تو مي شي ]...[ اين دو تا خاله خان باجي مي شن ]...[ اين چارتا چلغوز مي شن ]...[ حالي مي كنيم تو اين عالم خيال.»
رحمانيان تصور مي كند با سوارشدن بر محمل خيال و از زبان شخصيتي چون ابن زياد جواز هرگونه توهين و فحاشي به اهل بيت(ع) صادر مي شود.
در اين نمايشنامه بدترين توهين ها به حضرت فاطمه كلابيه همسر فداكار اميرالمؤمنين و مادر بزرگوار حضرت قمربني هاشم عليه السلام روا داشته شده است و از ايشان شخصيتي منفي ترسيم شده است. اين بي حرمتي ها درمورد مادر بزرگوار حضرت ام البنين نيز صورت گرفته است. اين درحالي است كه تاريخ به شجاعت و دانايي حضرت ام البنين و عشيره اش شهادت داده است. وي از بي حرمتي به حضرت اباعبدالله نيز پروايي نداشته است. به دليل جلوگيري از تكرار اين بي حرمتي ها از بيان بسياري از نمونه ها معذوريم اما براي روشن شدن ذهن خوانندگان به يك مثال بسنده مي شود:
حسين: آه از شما دختران علي! پيري بر من شتاب كرده
زينب: (با اشاره به محاسن و موي برادر) پس اين سياهي ها...
جعفربن علي بن ابيطالب: (مخفيانه) خضاب كرده!
زينب/ ام كلثوم/ زنان: چه كرده؟!!
جعفر: حنا بسته! خضاب كرده خودم ديدم! در منزلگاه بطان
حسين: (گوشش را مي گيرد) باز تو دخالت بي جا كردي ته تغاري؟!
اين گفت وگو ميان فرزندان اميرالمؤمنين صورت گرفته است كه شخصيتي سطحي و نازل از آنها ترسيم مي كند.
داستان پردازي وقتي ريشه در تاريخ دارد بايد با واقعيت سازگار باشد و براساس مستندات تاريخي پي ريزي شود خصوصاً آنكه تاريخ به مهم ترين و با ارزش ترين شخصيت هاي يك ملت و بااهميت ترين رخدادهاي تاريخ يك جامعه در ارتباط باشد. نويسنده روز حسين با زيرپا گذاشتن اين بديهيات بنا دارد تصوير مخدوشي از تاريخ تشيع ارائه دهد.
جالب است بدانيد محمد رحمانيان در نامه اي كه براي يكي از روزنامه ها فرستاده است، آورده: «مشغول تحقيق و نگارش براي نوشتن نمايش نامه «صدام» هستم... در طول پژوهش هايم به دورنمايي دست يافته ام از خون ريزترين حاكم مستبد همه دوران ها، اما در طي نگارش نمايشنامه با خود عهد بسته ام كوچك ترين توهيني به اين شخصيت و همفكرانش روا ندارم.»
اما رحمانيان توضيح نمي دهد به قول خودش وقتي با خود عهد مي بندد كه درباره «پرسوناژي كه نيم ميليون نفر از مردان و زنان سرزمينش را به خاك و خون كشيده است بي هيچ پرخاش و توهيني و اسائه ادبي نمايشنامه بنويسد.» بر چه اساس و استدلالي حاضر شده نمايشنامه اي سراسر توهين و بي احترامي را درباره پاك ترين و زلال ترين افراد بشر بنويسد؟!
و در همين نامه بي شرمانه مدعي شده كه قصدش ستودن اهل بيت(ع) بوده است! و سوگند ياد كرده كه هرگز پس از اين نمايشنامه اي با موضوع مذهب ننويسد كه البته اين جاي شكر بسيار دارد.
رحمانيان در نامه خود آورده است:
اگر روز حسين و ديگر نمايشنامه هاي من، كسي يا كساني را آزرده، خاطري را مكدر كرده و دلي را پريشان، رنجشي را فراهم آورده و سوء تفاهمي را سبب شده بسيار متأسفم.
اما گويا فراموش كرده برخي خطاها را هميشه نمي توان با يك ابراز تأسف روزنامه اي پاك كرد برخي جرم ها حكمشان سنگين تر از ابراز تأسف است و به همين راحتي ها تبرئه شدني نيست.
جناب رحمانيان نمايشنامه «روز حسين» اگر به چاپ مي رسيد تاكنون نام و نشاني از شما باقي نمي ماند كه بخواهيد ابراز تاسف كنيد.
مردم، همان مردمي كه اهانت امثال شما را در روز عاشوراي سال فتنه تاب نياوردند و جوابشان را با مشت محكم 9دي بر دهانشان كوبيدند در صورت چاپ شدن اين نمايشنامه موهن قطعاً جواب سهمگيني به شما و نشر چشمه مي دادند تا ديگر هوس نكنيد
گند آب هاي روشنفكرانه تان را بر چهره خورشيد بپاشيد. برويد و دعا به جان وزارت ارشاد بكنيد كه جانتان را خريد.


عبيدزاكاني شاعري نويسنده و انتقادگر

مسلم دارايي
نظام الدين يا نجم الدين عبيدالله زاكاني، ازشاعران و نويسندگان بزرگ ايران در قرن هشتم هجري، متولد قزوين است. وي از خاندان زاكانيان است كه اين خاندان شاخه اي از عرب بني خفا جه بودند كه به ايران مهاجرت كردند و در قزوين ساكن شدند. اقبال لاهوري در مقدمه ديوان عبيد مي نويسد:«از شرح حال و وقايع زندگاني عبيدزاكاني، اطلاع مفصلي دردست نيست.اطلاعات ما دراين باب منحصر است به معلوماتي كه (حمد اله مستوفي)، معاصر عبيد و پس از او (دولتشاه سمرقندي) درتذكره خود، در ضمن شرحي مخلوط به افسانه درباب او به دست داده است» بيشترين اطلاعي كه از وي دردست است توسط (حمداله مستوفي) از (كتاب تاريخ گزيده او) به ما رسيده است. مستوفي او را «صاحب معظم نظام الدين عبيدالله زاكاني» مي خواند. عبيد شاعر و نويسنده اي انتقادگر بود و اوضاع اخلاقي، اجتماعي و سياسي عصر خود را به زبان هزل و طنز، سخت نكوهش كرده است. اشعاري نيز در زمان اقامت در شيراز درمدح «شاه شجاع» و وزيرش «ركن الدين عبدالملك» و نيز«سلطان اويس جلايري» كه درتبريز و بغداد ساكن بود سروده است. بيشتر شهرت عبيدزاكاني، به سبب اشعار طنز و هزل اوست كه در آنها بيشتر به عيب جويي و عيب گويي از انديشه ها، كردار و گفتار معاصران خود پرداخته است. اين اشعار درواقع انتقادي است. از فساد مردم زمان او. دراين اشعار، عبيد ازبيان كلمات ركيك نيز ابايي ندارد و به كاربردن اين واژه ها را عيب و خطا نمي داند. اشعار جدي او يا در مدح يا مربوط به حوادث عصر اوست و يا در ذكر شور و شوق عاشقانه. غزليات عبيد، فصيح و دل انگيز و در نهايت لطافت و بيشتر در استقبال از سعدي يا تحت تاثير شيوه گفتار اوست.
اشعار جدي عبيد با عنوان «كليات عبيدزاكاني» وجود دارد كه درحدود سه هزار بيت است.
كتابي نيز به نام «نوادر الامثال» به زبان عربي دارد كه در زمينه امثال و حكم است و آن را به نام علاء الدين «محمد خراساني» تأليف كرده است. مهمترين اثر منثور او «اخلاق الاشراف» است. انتخاب چنين نامي در برابر كتاب «اوصاف الاشراف» خواجه نصيرالدين طوسي، خود از باب طعنه و تمسخر است. عبيد دراين كتاب به بيان مفسده ها و زشتي هاي اخلاق مردم روزگار خود پرداخته است.
رسائل هزلي و انتقادي ديگر او عبارتند از:«ريش نامه»، «صدپند»، رساله «تعريفات» يا «ده فصل»، رساله «دلگشا» (درحكايت به زبان فارسي و عربي)، «فالنامه بروج»، «فالنامه وحوش و طيور» و قصيده «موش وگربه».
(موش وگربه)
اگرداري تو عقل و دانش و هوش
بيا بشنو حديث گربه و موش
بخوانم از برايت داستاني
كه در معناي آن حيران بماني
اي خردمند عاقل و دانا
قصه موش وگربه به برخوانا
قصه ي موش و گربه ي مظلوم
گوش كن همچو در غلطلانا
از قضاي فلك يكي گربه
بود چون اژدها به كرمانا
شكمش طبل و سينه اش چو سپر
شير دم و پلنگ چنگانا
از غريوش به وقت غريدن
شير درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادي پاي
شير از وي شدي گريزانا
روز اندر شرابخانه شدي
ازبراي شكار موشانا
درپس خم مي نمود كمين
همچو دزدي كه در بيابانا
ناگهان موشكي زديواري
جست برخم مي خرو شانا
سربه ختم بر نهاد و مي نوشيد
مست شد همچو شيرغرانا
گفت كو گربه تا سرش بكنم
پوستش پركنم زكاهانا
اگر به در پيش من چو سگ باشد
كه شودروبه رو به ميدانا
گربه اين را شنيد و دم نزدي
چنگ و دندان زدي به سوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگي شكار كوهانا
موش گفتا كه من غلام توام
عفو كن بر من اين گناهانا
گربه گفتا دروغ كمتر گوي
نخورم من فريب و مكرانا
منبع: هزارسال شعر پارسي، شرح حال و آثارشاعران و نويسندگان ايران و جهان
 


شهرسازي و معماري اسلامي گهواره فرهنگ و تمدن اصيل اسلامي (بخش نخست)

عليرضا مالمير
بسياري از شرق شناسان براي متهم كردن دين اسلام به دوري از «مدنيت» به بررسي مغرضانه تاريخ شهرسازي پس از ظهور اسلام پرداختند. آنها با ذهنيت و تصوري كه از پيش درباره ساختار شهر اروپايي و عوامل موثر در شكل گيري آن داشتند به نقد و بررسي شهر اسلامي پرداختند تا در نهايت نتيجه بگيرند كه طراحي و ساختار شهر اسلامي فاقد اصالت و تقليدي ناشيانه از سبك هاي طراحي شهري «روم» و «يونان» و احيانا ايران باستان بوده است.
اما برخلاف نظر آنها با مطالعه و نگاهي عميق بر تاريخ تمدن اسلامي به اين مهم مي رسيم كه شهر اسلامي در ابعاد فيزيكي، اجتماعي، ديني، اقتصادي و سياسي داراي هويتي مستقل و اسلامي است.
مسلمانان پيشتازان مدنيت و اصول شهرسازي
تاثيرپذيري فرهنگ هاي مردم جهان در ابعاد گوناگون من جمله در شيوه شهرسازي از يكديگر، امري كاملا طبيعي و از قديم تا به حال وجود داشته است. بنابراين امكان دارد كه برنامه ريزان شهري مسلمان در برخي موارد از تجارب معماران و مهندسان روم استفاده كرده باشند اما اين بهره مندي تا به آنجا نبوده كه هويت اصيل بافت شهر اسلامي را زير سؤال ببرد.
پرواضح است بسياري از ويژگي هاي ساختار شهر اسلامي توسط معماران غربي تقليد شده است، علي الخصوص در معماري و طراحي دژهاي جنگي اين موضوع به وضوح يافت مي شود. در واقع اگر تاثير صورت پذيرفته، متقابل بوده است.
وجه تمايز فرهنگ و تمدن اسلامي در اين است كه منبعث از شريعت اسلام است. شريعتي كه براي تمام ابعاد زندگي احكامي دارد و حركت زندگي جامعه براساس آن بنا شده است.
اسلام يك دين مدني است و همين مسئله به شكوفايي فرهنگ و تمدن اسلامي سرعتي بي نظير بخشيده است به ويژه كه احكام آن نقصي را كه متعرض تفكر انساني در مراحل پيشين بود، سد كرد و دستورالعمل هايي با خود آورد كه در هر زمان و مكاني كاربرد دارد.
دستورالعمل ها و قوانيني كه انسان در طول تاريخ حيات خود براي رسيدن به «مدينه فاضله» در پي دستيابي به آن بود و به هيچ شكلي نتوانست به آن برسد. احكام اسلامي به مرور زمان و به سادگي با ديدگاه هاي انسان تناسب و همگوني پيدا كرد به طوري كه توانست نفوس بشري را تهذيب و آن را به تكامل و ترقي برساند و اين تكامل در برپايي شهرهاي اسلامي به اعتبار اينكه «شهر همان تمدن» است نمود پيدا كرد.
شهر اسلامي به حق به اسلام نسبت داده شده است زيرا علاوه بر دارا بودن ويژگي ها و شرايط عمومي يك شهر به اعتبار اينكه اسلام برنامه و روش عملي زندگاني ساكنان آن است از صبغه اسلامي برخوردار است.
احكام و قوانين در شئون زندگي اجتماعي و سياسي مردم با تمام جزئيات آن دخالت داشته است و حتي شكل ظاهري شهرها نيز متأثر از احكام و قوانين اسلامي بوده است.
برخي از پژوهشگران مانند «لومبارد» براي نشان دادن نقش برجسته اسلامي در تاريخ تمدن بشر، فعاليت كرده و بدين امر اهتمام ورزيده اند. خانم «ژانت ابولغد» نيز فعاليت هاي تحقيقي خود رابر نقش اسلام در كنترل اختلاف هاي طبقاتي، فرهنگي و كاهش اختلاف هاي طبقاتي ميان جوامع مختلف اسلامي متمركز كرده است.
او در مطالعات خود با بررسي تعدادي از شهرهاي اسلامي از قبيل «قاهره»، «تونس» و چند شهر ديگر به اين نتيجه رسيد كه اين شهرها براساس قوانين اسلامي به زندگي خود ادامه دادند و اسلام حدود انواع مالكيت ها، حقوق و مقررات شهرنشيني آنها را به روشني مشخص كرده است.
يكي از محققان به نام «بينت» مي گويد: اسلام دين تمدن است و نقش فعالي در بازسازي تمدني دارد كه در شهرهاي اسلامي جلوه پيدا مي كند. وي ضمن اشاره به ضرورت مرتبط دانستن اسلام با اصول شهرسازي اسلامي، تعريفي را كه فقه از شهر دارد مورد استشهاد قرار مي دهد.
اسلام رابطه مالكيت هاي خصوصي را با تأسيسات خدمات عمومي شهر مشخص كرده و رابطه صاحبان اين املاك خاص را به مسئولان دولتي تعيين كرده است و اين نظام با نظام قوانين دوم كه در «قرون وسطي» بر اروپا حكمفرما بود، تفاوت دارد.
ديباچه تفكر و استراتژي عمران در معماري اسلامي
واژه « مدينه» در لغت از ريشه كلمه دين گرفته شده است. اين واژه به همين معنا ريشه در زبان «آرامي» و عربي دارد، يعني ريشه آن «سامي» است. «آشوريها» و «اكديها» نيز براي بيان مفهوم شهر از واژه دين به معناي قانون استفاده مي كردند.
از تفاسير قرآن كريم چنين برمي آيد كه لفظ مدينه درباره مكان هايي به كار رفته كه داراي حكام و سلاطيني بوده و تحقيقا از سيستمي اداري، قضايي و سياسي برخوردار بوده است.
اسلام از همان آغاز «هيئت اجتماعي» را بها داده و به ظهور و بروز آن كمك كرده است و فتواي فقها در عدم اقامه نمازجمعه، جز در شهرها، همين باوررا منعكس مي كند. از رسول اكرم(ص) نقل است:
لاجمعه ولاتشريق و لاافطر ولااضحي الا في مصر جامع»
(نماز جمعه و نماز تشريق- سه روز بعد از عيد قربان و فطر و قربان پذيرفتني نيست مگر در يك مصر (شهر) جامع.)
كتاب هاي به جامانده از جغرافيدانان مسلمان معيارهايي كه يك شهر را ازديگر جوامع مسكوني تمييز مي دهد و منعكس مي كنند. آنها شهرها را براساس معيارهاي مختلفي گروه بندي كردند كه هركدام با شهرهاي ديگر متفاوت بودند و اين مسئله از خلال توصيفي كه از مراكز مسكوني ديگري چون «بلد» و روستا دارند؛ روشن و آشكار است.
نام هايي كه براي انواع و اقسام شهرها انتخاب مي كردند، بيانگر متمايزبودن شهرها از ديگر مراكز مسكوني است. آنها براي نامگذاري مراكز مسكوني در آن واحد از واژه هايي چون مدينه، «مدينه كبيره»، «مدينه وسط»، «مدينه صغيره» و «كوره» استفاده مي كردند. مهمتر از همه به كاربردن اصطلاح «قريه» است كه به معني «قصبه» است.
جغرافيدان هاي مسلمان شهرها را به حسب شكل فيزيكي و شغل غالب ساكنان گروه بندي كرده اند براساس يك گروه بندي كلي برخي از شهرها دفاعي هستند و برخي ديگر تجاري.
ويژگي تفكر معماري اسلامي در آن است كه مبادي و اصول آن، نخست كليات طرح هاي عمراني را دربرگرفته و سپس به جزئيات پرداخته است. يعني ابتدا و به عنوان يك سياست، كليات را مطرح كرده و سپس جزئيات را با ديدي متخصصانه مورد توجه قرار داده است.
يعني در واقع اين برنامه ها بازتاب نقطه نظر و ديدگاه نظام اداري دولت هاي اسلامي را دربرگرفته است. نظامي كه در رأس آن حاكم و دستياران وي قرار دارند و به قاعده پهناوري از مردم منتهي مي شود و به هر شكل ديگري كه اين طبقه بندي تنظيم شود باز به طور اعم به سياست عمراني دولت بازگشته و سپس به برنامه ريزي عمراني رسيده تا اينكه به حرفه هاي وابسته امور عمراني دست پيدا كند. در مجموع فعاليت همه به يك چارچوب باز مي گردد و جزئيات كارشان با هم پيوستگي دارد.
انديشه اسلامي با يك ديدگاه منتقدانه اشاره دارد كه:
(قويترين عامل تحرك فعاليت هاي عمراني تا حد امكان، كاهش فشار سنگيني خراج بر آبادكنندگان است، زيرا اين عمل به دليل يقين از سود دهي كار آنها را به وجد آورده و به فعاليت بيشتر وامي دارد. اين روش بهترين راه براي برقراري تعادل و افزايش محصول است و بر اثر آباداني و عمران بيش از پيش شكوفا مي شود.)
كتب و رساله هاي كوچك فراواني وجود دارند كه به طور اختصاصي به اصول معماري و بنا پرداخته اند. از جمله: كتاب «العان باحكام البنيان ابن راهي» و «كتاب الجدار عيسي بن موساي تصيلي» است. اين قبيل كتاب ها هركدام مسائل عمران و معماري زمان خود را پيگيري كرده به تعريف بنا و دلايل مشروعيت آن پرداخته اند.همين طور جنبه مالي بنا را مشخص مي كنند كه آيا منقول است و يا غيرمنقول. از طرفي اين كتاب ها انواع بناها را مشخص مي كنند كه بناهايي چون مساجد، كاروانسرا، حصار، قلعه، پل، سد، بناهاي واجب و بناهايي چون خانه ها و دكان ها مباح است- البته چون حكومت نيز در بناي اين قبيل تاسيسات ذي نفع است، مؤلفان اين كتاب ها اصول و مباني حاكم بر چنين بناهايي را بيان كرده اند- و بناهايي چون گورستان ها، «كنيسه»ها و ساختن بنا بر روي زمين ديگران، حرام است.
علاوه بر امور فوق اين كتاب ها به طور اخص اطلاعات فراواني در زمينه معماري بناهاي مذهبي در اختيار ما قرار مي دهند. بعضي از اين كتاب ها به شرايط حاكم بر بناي آبريزگاه هاي عمومي پرداخته و برخي ديگر قوانين بناي مساجد شهري و روستايي و... را مورد بررسي قرار مي دهد.
اين كتاب ها با درنظر گرفتن اهدافي خاص، بيانگر مواد اوليه بناسازي و كيفيت مطلوب اين مواد و متناسب بودن مقدار هر يك از اين مصالح شده و تاكيد دارند كه كارگران هر يك بايد فقط در حيطه تخصص خود كار كنند.
چنين طرز فكري به روشني بيانگر آن است كه عمليات ساختمان سازي در نهايت مهارت انجام پذيرفته است. نه صاحب بنا متضرر مي شد و نه ديگران از پيامد ساختمان سازي همسايه ها زيان مي ديدند. همين منابع ضمن توصيف يك بناي مطلوب، ويژگي ها و ميزان مصالح به كار رفته در ساختمان را مورد توجه قرار داده است و حتي پا را فراتر نهاده و معين مي كنند كه هر ماده اي به چه ميزان با ماده ديگر مخلوط شود تا مقدار اين مواد كم و زياد نشده و در استحكام بنا خللي وارد نشود.
نقش اصول و احكام فقهي در شهرسازي و معماري اسلامي
همانطور كه مي دانيم دين اسلام يك دين جهان شمول و داراي برنامه براي زندگي و سعادت بشر است. اين برنامه ها و دستورات الهي محدود به زندگي فردي و اجتماعي نمي شود بلكه اين دين مبين در زمينه هاي گوناگون زندگي بشري دستورالعمل هاي مخصوصي تجويز كرده است. از جمله اين زمينه ها، ساختمان سازي و شهرسازي است.
منابع فقهي به لزوم قيد جنس، مرغوبيت و مقدار مصالحي كه لازم است دريك بنا به كار گرفته شود در قراردادي كه بين دو طرف منعقد مي شود، اشاره دارند. همين منابع مي گويند كه صاحب بنا در قراردادي كه منعقد مي كند بايد طول و عرض و ارتفاع بناي مورد نظر را قيد كرده و نوع مصالح بنا را مشخص كند كه گل يا ملاط و يا خشت است.
منابع فقهي از اين مسئله غافل نشده اند كه سردمداران حكومت را نسبت به وظايفي كه در قبال كارگران ساختماني دارند، توجيه كرده و اشاره مي كنند كه بر والي و يا معاون او لازم است به كارگران ساختماني دستور دهد تا كار خود را در حد مطلوب انجام دهند.از طرفي معماران را نصيحت كنند تا به عنوان تشويق صاحب ملك براي بناي ساختماني هزينه بنا را كمتر از حد معقول برآورد نكنند به طوري كه صاحب ملك بعد از شروع به ساخت متوجه شود كه از عهده تامين مخارج آن برنيامده و از اين بابت متضررشود.
نتيجه اي كه از اين موارد به دست مي آيد استحكام بنا را شامل مي شود. استحكام بنا يكي از شروط چهارگانه اي است كه سه تاي ديگر آنها عبارتند از: منفعت، زيبايي، با صرفه بودن. براي جلوگيري از متضرر شدن همسايگان همين منابع قواعد و اصولي را تدوين كرده اند كه از جمله اين مقررات مي توان به معقول بودن ارتفاع بنا به طوري كه آزاري براي همسايگان نداشته باشد اشاره كرد.
همچنين باز نكردن پنجره هاي مشرف به خانه هاي مردم از ديگر اين قواعد است. در ضمن مقررات مربوط به قرار ندادن ديوار بر ديوار همسايه و دفع فاضلاب و بالكن هاي مشرف بر خيابان و اموري دقيق از اين قبيل را وضع كرده اند.
از جمله مسايلي كه اكثر فقها آن را مورد توجه قرار داده اند ديوارهاي مشترك، حق عبور و مرور، مقررات شهرنشيني و شيوه استفاده از معابر و خيابان هاست كه انواع مختلف آن مورد توجه قرار گرفته و احكام هر يك از آنها و احكام خريد و فروش در معابر خصوصي را بيان كرده اند.
منابع فقهي در پيروي مسايل مربوط به بنا بر سياست كلي شرع مقدس تاكيد ورزيده و مقرر مي دارند كه «ولي امر» مي تواند از ايجاد بنا در جاي معيني جلوگيري كرده و يا ساختن آن را مجاز بداند. ايشان مي تواند ارتفاع ساختمان را فقط تا حد معيني مجاز شمرده و باتوجه به مصلحت عمومي بناسازي را فقط در زمين خاصي مجاز بدارد.
در ذيل به بيان احاديث ائمه اطهار(ع) در مورد ساختمان و اصول شهرسازي مي پردازيم:
حضرت امام رضا(ع) شاخصه و مولفه اصلي در شهرسازي را آب و هوا و توجه به محيط زيست معرفي مي كنند.
امام صادق(ع) درباره استحكام بنا مي فرمايد: «من بني فاقتصد في بنائه لم يؤجر»
هر كه ساختماني بسازد و از آن كم بگذارد اجري ندارد.
امام صادق(ع) فرمود: اگر كسي در زمين غصبي خانه بسازد و صاحب زمين، زمين خود را بخواهد حكومت اسلامي حق دارد خانه را خراب كند و زمين را به صاحبش برگرداند. پس در محل و مكان حلال، آب فراوان، هواي خنك و در كنار امت و دور از مناطق طاغوتي كه از خدا غافل و اهل ظلم هستند، ساختمان خويش را بنا كنيد.
امام صادق(ع) فرمود: «من بني فوق ما يسكنه كلف حمله يوم القيامه » (المحاسن، ج 2، ص 608) ساختمان بيش از مورد نياز، مسئوليت در قيامت دارد. در روايات وارده از معصومين(ع) داريم كه دستشويي (في استر موضع) يعني موضع و جايي كه پنهان باشد و پنهان ترين جاي منزل براي محل دستشويي انتخاب شود. حمام هم بايد در كنار منزل ساخته شود. فاصله چاه آب آشاميدني و چاه هرز آب بايد چند متر باشد كه اينها همه بر دقت نظر دين اسلام نسبت به زندگي انسان ها دلالت دارد. با بررسي جنبه هاي معماري احكام بناسازي در اسلام، پيوستگي تكوين مادي شهر اسلامي و اصول و قواعدي كه بر اين تكوين مادي حاكم است روشن مي شوند. اين دو در كليه مراحل تحول و تكامل ملازم يكديگرند.
در سايه توجه به احكام فقهي كه بيانگر تفكر اسلام در خصوص بنا و معماري در شهرهاي اسلامي است، مي توان طرح هاي بناهاي باستاني را تفسير و وظايف اجزاي مختلف آنها را مشخص كرد و در نتيجه به دلايل متمدن بودن اين شهرها رسيد.
بدين ترتيب شناخت ما از نقشه هاي شهرهاي اسلامي و بافت هاي معماري گوناگون آن افزايش مي يابد. اين همان بعدي است كه از سوي مطالعه كنندگان و محققيني كه آثار معماري اسلامي را مورد بررسي قرار داده اند ناديده گرفته شده است. به همين دليل از تفسير مضمون واقعي بازتاب معماري اسلامي ناتوان شده و نتوانسته اند به نشانه هايي در معماري دست يابند كه تمدن اسلامي را براي آنان روشن كند.
اينان نتوانسته اند چهره واقعي شهر اسلامي را بشناسند. آثاري كه اسلام از لحاظ تمدن از خود بر جاي گذاشته، انقلابي در تاريخ تمدن جهان به شمار مي رود. «لاپيدوس» مي گويد: (فتوحات اسلامي منجر به ويراني شهرهاي باستاني و كهن نشد. بلكه عمر شهرهايي از قبيل «تخت جمشيد» مدت ها پيش از فتوحات اسلامي به پايان رسيده بوده است.
واقعيت اين است كه مسلمانان زندگي نويني به اين شهرها بخشيدند و هيئت قديمي آنها را حفظ كردند. به خصوص آنچه متعلق به خيابان ها و گذرگاه ها بوده در شمار تاسيسات خدمات عمومي به شمار مي رفته اند و كارگزاران شهر مسئوليت نگهداري آنها را برعهده گرفته بودند.)


انديشه هاي اهل كتاب!

جواد نعيمي
¤ متأسفانه چرخ هاي چرخه پخش كتاب در كشور ما پنجر است!
¤ سبد خريد خانواده مان را بايد آن قدر بزرگ انتخاب كنيم كه گنجايش برخورداري از چند كتاب را هم داشته باشد!
¤ بايد به همه راه هايي كه- در كوتاه مدت و درازمدت- مردم را بر روي تاب كتاب مي نشاند، بيش تر بينديشيم!
¤ هيچ كس براي خواندن كتاب، كمبود وقت ندارد. مشكل اساسي ما، عدم مديريت درست زمان است!
¤ مايه تأسف است كه تبليغات پفكي، جاي تبليغات كالاهاي معنوي هم چون كتاب را همواره اشغال مي كنند!
¤ صدف هاي زيباي معنا در گوهر واژه ها، همواره به كتاب ها ارزشي والا هديه مي دهند!
¤ كتاب هم درست مثل آب، مايه روشنايي و بركت و زندگاني است!
¤ برائت جستن از كتاب هاي بازاري، بيزاري مردم از كتاب خواني را كاهش مي دهد!
¤ پايين بودن شمارگان كتاب، نشانه وجود بيماري خطرناك در چرخه توليد و پخش كتاب تلقي مي شود!
¤ هر كتاب خوب، يك زنگ بيدار باش براي غافلان و خفتگان به شمار مي رود!
¤ ويروس گريز از خواندن كتاب، در هر آن، آيينه هاي ذهن مان را تيره و تيره تر و غبارآلوده تر خواهد كرد!


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14