(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 5 مهر 1391 - شماره 20316

نگاهي به نقش امريكا در جنگ عراق عليه ايران
بهره وري سياسي جنبش عدم تعهد
شكل بندي هندسه ژئوپليتيك جديد


نگاهي به نقش امريكا در جنگ عراق عليه ايران


ارسلان مرشدي
تهاجم نظامي عراق به ايران در شهريور 1359 (سپتامبر 1980) در آخرين ماه هاي رياست جمهوري جيمي كارتر آغاز شد و در دوران رونالد ريگان ادامه يافت. وقوع طولاني ترين نبرد نابرابر و نامتعارف قرن بيستم در جغرافياي خليج فارس با توجه به طرف هاي منازعه نمي توانست با انفعال آمريكا مواجه شود.
كوران سال هاي جنگ سرد و وجود منافع راهبردي، آمريكا را بر آن داشت كه راهبرد خود را در قبال اين درگيري اجرا كند. بحران در روابط ايران و آمريكا پس از گروگان گيري اعضاي سفارت آمريكا در تهران كه پيامدهايي همچون تحريم سياسي و اقتصادي، مسدود نمودن اموال و دارايي ها، عمليات طبس و كودتاي نوژه را براي ايران از جانب آمريكا به همراه داشت، در جمع بندي كاخ سفيد بي تاثير نبود.
با اين همه، كاخ سفيد پس از حمله عراق به ايران در بيانيه اي اعلام بي طرفي كرد؛ بيانيه اي كه صرفاً يك عرف ديپلماتيك و اقدامي متاثر از فضاي جنگ سرد قلمداد مي شود؛ چراكه سير رويدادهاي بعدي نشان داد كه آمريكا اگر هم مي خواست، نمي توانست كه بي طرف باشد. البته سخنگوي وقت وزارت امور خارجه امريكا هم افكار عمومي را منتظر سير تحولات آتي نگذاشت و اعلام كرد كه بي طرفي امريكا به معناي بي تفاوتي آن نيست و اين كشور براي تضمين تداوم جريان نفت در مقابل تهديدهاي خارجي از نيروي نظامي استفاده خواهد كرد.
از اين رو آمريكا با اقدامات پنهان و پيدا چنان درگير اين منازعه شده بود كه بي طرفي امري بي معنا بود. چنانكه جيمي كارتر رييس جمهور وقت امريكا در 16 مهر 1359 اعلام كرد كه اگر جنگ ايران و عراق توسعه يابد و ميانجي گري هاي فعلي تاثيري نداشته باشد، كشورهاي متحد امريكا در خليج فارس بايد جانب عراق را گرفته و از كمك مادي و معنوي به آن دريغ نورزند.
پنج ماه بعد از آغاز جنگ و در هنگامي كه سياست هاي كارتر در مواجهه با ايران و عراق تثبيت نشده بود، رونالد ريگان جمهوريخواه به رياست جمهوري امريكا رسيد. ريگان علاوه بر سياست هاي كارتر، دكترين جديدي در سياست خارجي امريكا اعلام كرد كه به »دكترين رمبو« شهرت يافت. طبق اين دكترين امريكا مي بايست در كشورهاي جهان سوم به مانند ويتنام، با توجيه هراس از كمونيسم، موانعي فراروي انقلاب هاي ملي براي ممانعت از تحولات مترقيانه و رو به پيشرفت در اين كشورها بتراشد. راهبرد دستيابي به اين هدف نيز مشغول نمودن كشورهاي انقلابي به امور داخلي خود از طريق ايجاد درگيري هاي قومي و مذهبي و درگير ساختن اين كشورها با كشورهاي همسايه در جنگ هاي بدون پيروز بود.
حوزه هاي كمك امريكا به عراق
پيش از شروع جنگ، دونالد رامسفلد و زيبگنيو برژينسكي مشاور وقت امنيت ملي رئيس جمهور امريكا براي زمينه سازي و هماهنگي با عراق چندين سفر محرمانه به عراق داشتند. تايمز لندن با اشاره به ملاقات آن ها با صدام نوشت كه برژينسكي پس از سفر محرمانه خود به بغداد در اواخر سال 1358 در يك مصاحبه تلويزيوني گفت كه ما اختلاف قابل ملاحظه اي بين آمريكا و عراق نمي بينيم و معتقديم كه عراق تصميم به استقلال دارد و در آرزوي امنيت خليج عربي است.
حمايت تام و تمام امريكا از عراق به حدي مشهود بود كه حتي وفيق السامرايي رئيس استخبارات نظامي عراق در زمان جنگ تحميلي اذعان داشت كه اگر حمايت غرب نبود، صدام نمي توانست جنگ عليه ايران را آغاز و ادامه دهد.
همچنين هاوارد تيچر عضو شوراي امنيت ملي امريكا در زمان ريگان نيز گفت كه امريكا براي صدام كاري كرد كه تا آن روز براي هيچ يك از نزديك ترين متحدان خود نكرده بود.
با اين همه، آمريكا براي حمايت از عراق در طول سال هاي جنگ تحميلي جداي از تحريك گروهك هاي ضدانقلاب و كشاندن منافقين به جبهه رژيم بعث، در چهار جبهه وارد منازعه شد؛ عمليات استانچ براي تحريم ايران و لغو تحريم عراق و متعاقب آن تجهيز تسليحاتي و لجستيكي اين كشور، عمليات مالي براي تامين نيازهاي مالي عراق از كشورهاي عربي و غربي، عمليات اطلاعاتي و ارتباطي و عمليات جنگ رواني و سياسي عليه ايران.
تغيير راهبرد از جنگ به صلح
با وجود بسته هاي حمايتي امريكا از عراق، اما به دنبال ماجراي ايران گيت پس از سفر
ديويد مك فارلين رييس وقت شوراي امنيت ملي امريكا به ايران در آبان 1365(نوامبر 1986) اقدامات خصمانه واشنگتن عليه تهران افزايش يافت. امريكا پس از اين واقعه، تغيير آشكارتري در مواضع خود به سود عراق براي افزايش فشار بر ايران اتخاذ كرد؛ چنانكه در پي بمباران نيروگاه نكا در آذرماه همين سال ساندي تلگراف نوشت كه كمك اطلاعاتي امريكا به عراق، اين كشور را قادر ساخت تا به تاسيسات اقتصادي ايران و نيروگاه نكا ضربه وارد كند.
با وجود اين حمايت ها اما، ماشين جنگي عراق در جبهه هاي نبرد به گل نشست و سيل كمك هاي متنوع كشورهاي عربي و غربي هم نتوانست كمكي به عراق براي برون رفت از اين شرايط بكند. تا اين كه پيروزي در عمليات كربلاي 5 (دي 1365) موازنه قدرت را به سود ايران تثبيت كرد. نتايج اين عمليات سبب شد تا امريكا برخلاف قبل، گزينه صلح را به طور جدي دنبال نمايد. چنان كه واين برگر وزير دفاع وقت امريكا با لحني تهديدآميز گفت كه امريكا نمي خواهد ايران در جنگ با عراق پيروز شود.
البته امريكا براي بين المللي ساختن جنگ كشورهاي انگليس، فرانسه، ايتاليا و بلژيك را به بهانه اسكورت نفت كش ها و كشتي هاي تجاري با ناوهاي لجستيكي و پشتيباني روانه خليج فارس كرد. واشنگتن پس از جنگ نفتكش ها، جنگ سفارتخانه ها را نيز كليد زد؛ انگليس و فرانسه براي فشارهاي سياسي و رواني بر ايران در خرداد و تير 1366 ديپلمات هاي ايراني را احضار و اخراج كردند. به موازات اين اقدامات، امريكا با تطميع و تحريك عربستان فاجعه قتل عام حجاج ايراني را در مرداد 1366 رقم زد.
هفته نامه العمل الاسلامي چاپ پاريس نوشت بالگردي كه بر فراز تظاهرات عظيم برائت پرواز مي كرد، حامل بلندپايگان نظامي عربستان و يك ژنرال امريكايي بوده است. او به احتمال قوي وابسته نظامي امريكا در رياض بود كه فرماندهي اكيپ را در طرح ريزي و اداره عمليات يورش و قتل عام حجاج به عهده داشت. اين بالگرد دستورات ملك فهد را به نيروهاي مسلح منتقل مي كرد.
برقراري رابطه با عراق
در نوامبر 1984 حمايت سياسي امريكا از عراق به از سرگيري روابط كامل ديپلماتيك بين دو كشور پس از 17 سال ركود و قطع روابط انجاميد. پس از آن ريگان با تغيير سريع و صريح رويه خود، ضمن تأمين اعتبار براي عراق، كشورهاي اروپايي را نيز تشويق كرد تا با تعويق زمان بازپرداخت بدهي هاي عراق موافقت كنند. خارج كردن عراق از ليست كشورهاي حامي تروريسم اقدام ديگري بود كه به تجهيز تسليحاتي عراق كمك كرد. فروش هواپيماهاي ميراژ و سوپراتاندارد و موشك هاي اگزوسه فرانسوي، هواپيماهاي ميگ روسي و عوامل شيميايي سيانور و خردل و تابون و سارين آلماني و بلژيكي همه در اين راستا بود. علاوه بر اين امريكا، عربستان را تشويق كرد تا با كاهش قيمت نفت، ايران را از مهم ترين منبع درآمد براي تأمين هزينه هاي جنگ محروم كند. عربستان نيز ميزان توليد نفت خود را از 5 /2 ميليون بشكه در روز به 6 ميليون بشكه افزايش داد و بدين ترتيب قيمت نفت از 30 دلار براي هر بشكه به 9 دلار رسيد. ضمن اين كه ريگان همراستاي با اين طرح، راهبردي موسوم به «ابتكار استراتژيك»« را با هدف تقويت ميانه روها از طريق تامين قطعات و تسليحات نظامي براي ايران به منظور وسيله اي براي آزادسازي گروگان ها اجرا كرد. اما فتح فاو در زمستان 1364 طي عمليات والفجر 8 سبب شد تا سناي امريكا در گزارش ساليانه 1987 بهترين راه را براي جلوگيري از شكست عراق و حفظ منافع حياتي امريكا، پايان دادن به جنگ با ايران از طريق تلاش هماهنگ جامعه بين المللي عنوان كند.
ورود به نبرد رسمي
واشنگتن پس از تلاش هاي بين المللي براي اعمال فشار بر تهران، طرح تحريم تسليحاتي را به عنوان ضمانت اجراي قطعنامه 598 تسليم شوراي امنيت سازمان ملل كرد. واين برگر بر اين باور بود كه با تحريم تسليحاتي، ريشه توانايي ايران براي ادامه جنگ به سرعت خشك مي شود و در واقع ريشه موجوديت ايران به صورت يك ملت نيز به خشكي مي گرايد.
از اين ديدگاه است كه امريكا پس از تصويب قطعنامه برخلاف تمامي معاهدات و كنوانسيون هاي بين المللي به طور رسمي وارد صحنه درگيري با ايران مي شود. چنانكه در 17 مرداد 1366 جت جنگنده تام كت اف.14 نيروي دريايي امريكا دو موشك به سوي جت ايراني شليك كرد. برخورد نفت كش امريكايي تكزاكو كايبين با مين به فاصله دو روز بعد از اين واقعه و نيز اصابت يك موشك كرم ابريشم (سيلك ورم) به جنوب كويت در 13 شهريور تقابل ايران و امريكا را وارد مراحل جديد كرد. در 30 شهريور دو فروند بالگرد امريكايي از روي كشتي فرانكلين چارت به پرواز درآمده و كشتي ايران اجر را به اتهام مين گذاري بدون هيچ گونه هشدار قبلي مورد حمله قرار دادند. براساس بيانيه پنتاگون در اين حمله 4 خدمه كشتي ايراني كشته و 4 تن ديگر زخمي و 10 ملوان ديگر به عنوان گروگان به ناو فرماندهي لاسال منتقل شدند.
رونالد ريگان در اظهارنظري رسمي اعلام كرد كه شخصاً دستور حمله به كشتي ايراني را صادر كرده است. پس از اين حادثه نيروي دريايي امريكا با حمله به 5 قايق گشتي نيروي دريايي سپاه در 16 مهر، 3 فروند از آن ها را غرق كرد. در پاسخ به اين حمله، ايران يك فروند هلي كوپتر امريكا را سرنگون كرد. يك هفته بعد نفت كش امريكايي سانگاري در سواحل كويت مورد اصابت يك فروند موشك كرم ابريشم ايران قرار گرفت. چهار روز بعد دو سكوي نفتي رشادت و رسالت ايران مورد حمله امريكا قرار گرفت. چند ساعت پس از اين حمله و به دنبال درگيري قايق هاي توپدار ايراني با كشتي امريكايي ويلي تايد در سواحل امارت، امريكا ضمن وارد ساختن خسارات به يك حلقه چاه مشترك ايران و امارات، ناوچه هاي جوشن، سهند و سبلان ايران را منهدم كرد.
پيش از اين ريگان با صدور بيانيه اي در 5 آبان 1366 تحريم تجاري و بازرگاني ايران را اعلام كرد. پس از تشديد درگيري هاي نظامي ايران و امريكا، پنتاگون ارديبهشت 1367 اعلام كرد كه سياست گسترش حضور نظامي امريكا در خليج فارس به طور رسمي به اجرا گذاشته شده است. كمتر از دو ماه بعد از اعلام اين استراتژي در 12 تير ناو هواپيمابر يو.اس.اس.جك وينسنس هواپيماي ايرباس 300A ايران را بر فراز آب هاي خليج فارس مورد هدف قرار داد.
بن بست در سياست امريكا
تمامي اين مداخلات و مناقشات در حالي بود كه ايالات متحده پيش بيني مي كرد جنگ حداكثر ظرف 10 روز با پيروزي عراق پايان خواهد يافت، اما دست نيافتن عراق به نتايج قطعي و روشن در هفته نخست جنگ نشان داد كه هدف هاي اين حمله قابل تحقق نيست.
راهبرد جايگزين امريكا در غير اين صورت پيش بيني مي كرد كه با گذشت زمان اندكي ايران به خاطر فشارهاي سنگين ناشي از جنگ دست نياز به سوي اين كشور دراز خواهد كرد. اما توان ايستادگي و پايداري نظام نوپاي جمهوري اسلامي پيش بيني هاي امريكا را به بن بست كشاند. اين بن بست در سياست امريكا در حالي بود كه اين كشور مي كوشيد تا بواسطه جنگ عراق بار ديگر ايران را به زير سلطه خود درآورد. مساله اي كه رهبر انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه مهر 1370 بر آن تاكيد كردند و اظهار داشتند كه اگر ايران در مقابل امريكا تسليم مي شد جنگ زود تمام مي شد، البته مصيبت سلطه امريكا صد برابر از مصيبت جنگ سخت تر است.
 


بهره وري سياسي جنبش عدم تعهد

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي مدظله العالي در مراسم افتتاحيه شانزدهمين اجلاس جنبش عدم تعهد با بيانات حكيمانه خود، رهنمودهاي ارزشمندي را به عنوان استراتژي و راهبرد جنبش با توجه به شرايط حساس جهاني و گذر از پيچ تاريخي، تدوين و بر ارتقاء بهره وري سياسي جنبش در مديريت جهاني تأكيد فرمودند. بهره وري بر گردان لغت Producivity در زبان انگليسي است، تحت عنوان هاي توسعه سياسي، فرهنگي و اقتصادي خوانده مي شود و در فارسي به معني داراي بهره و سود برنده آمده است، در جهان امروز بهره وري محققا مترادف با پيشرفت، استقلال و اقتدار در همه زمينه هاي اعم از علمي و فناوري، فرهنگي و اجتماعي، اقتصادي و سياسي است. تاريخ به ويژه در چند قرن اخير اين واقعيت را به وضوح نشان داده است كه از عوامل مهم عقب ماندگي، به استعمار درآمدن سقوط و انحطاط ملل و كشورها ناشي از عدم توجه به وحدت، اتحاد، همدلي، نظم آرماني و بهره وري است و يا به تعبير «احمد سوكارنو» يكي از بنيانگذاران جنبش »وحدت نياز» مي باشد.
«آنگوس ماديسون» (1983) مورخ نامدار در كتاب خود تحت عنوان «مراحل رشد سرمايه داري» مي نويسد ظهور و سقوط ملت ها را مي توان در سرتاسر تاريخ جهان و با مشخص ساختن سطح بهره وري آنان (سطوح ملي و بين المللي) تعيين و يا پيش بيني كرد. او معتقد است ملت هايي كه در طول تاريخ سقوط كرده اند گويي كه به بيماري تصلب شرايين مبتلا شده اند، اقتصادشان پير و فرتوت شده، سرعت انطباق يافتن آنان با تحولات جهاني و نيز پاسخ دهي آنان نسبت به تحولات و نوآوري هاي ملل و اقوام ديگر كاهش پيدا كرده است و بالاخره در مسيري قرار گرفته اند كه از ابعاد اقتصادي، سياسي و فرهنگي از رونق افتاده اند. براي مثال، «ماديسون» اين ادعا را مطرح ساخته است كه آمار و ارقام نشان مي دهد. بهره وري ملي كشور آمريكا كاهش پيدا كرده و به همين دليل نيز مراحل آغازين سقوط آن كشور از رهبري جهاني كه ادعاي آن را دارد آغاز شده است و اگر وضع به همين منوال پيش برود آمريكا رهبري خود را از حيث بهره وري نيز از دست خواهد داد.
«گريون و اودل» از صاحب نظران و مورخين نيز در سال 1988 اين ادعا را مطرح كرده اند كه چون مديريت و رهبري كشور آمريكا نسبت به مسئله بهره وري توجه كافي نشان نداده است و توان آن كشور براي چالش و افزايش بهره وري ملي كمتر از بعضي از كشورها و نيز پايين تر از حدي است كه اكثريت مردم آن كشور تصور مي كنند. بنابراين در آينده بازنده رهبري در جهان خواهد بود.
گروهي از دانشمندان و اقتصاددانان آمريكايي طي سال ها مطالعه و بررسي به اين نتيجه رسيده اند كه آمريكا در مقايسه با ملت هاي ديگر و نيز در مقايسه با تاريخ گذشته خود در رابطه با بهره وري ملي با مشكلات جدي مواجه مي باشد و اين نوع مشكلات نيز در رابطه با كاهش كيفيت كار، خلاقيت، نوآوري و بالاخره بهره وري ملي آن كشور است. (در توزوس 1989) براساس تحليل ديگري كه در رابطه با بهره وري ملي آمريكا در طي سال هاي 1972 تا 1991 به وسيله دفتر آمار كار (1991) وزارت كشور آمريكا انجام گرفت پيش بيني شده بود كه در سال 2000 ميزان بهره وري آن كشور به ترتيب از كشورهاي ژاپن، بلژيك، آلمان، نروژ، فرانسه و كانادا كمتر خواهد بود. ادعاهاي آنگوس ماديسون، گريون و اودل امروزه در عصر اطلاعات كه اساس قدرت دانايي است، در ارتباط با آمريكا به حقيقت پيوسته و ما شاهد بحران اقتصادي در آمريكا و كشورهاي اروپايي مي باشيم، هر چند در عرصه سياسي نيز جهان شاهد شكست فاحش سياسي آمريكا و هم پيمانانش به ويژه اسرائيل غاصب در جنگ افروزي و كشتن مردم بي گناه در عراق، افغانستان، لبنان، فلسطين به بهانه هاي واهي چون مبارزه با تروريسم مي باشد و شكست سياست هاي به اصطلاح ليبرال دموكراسي غربي در حال حاضر كه نشانه هاي آن را در خيابان هاي كشورهاي اروپايي و آمريكايي كه در حال افزايش است را همانند فروپاشي اردوگاه هاي كمونيستي در دو دهه اخير با چشم عبرت نظاره كند و سقوط ديكتاتوري هاي وابسته به آمريكا و رژيم صهيونيستي در شمال آفريقا و بيداري اسلامي در كشورهاي منطقه را تجربه كند.
به هر حال ارتقاء بهره وري جنبش بيش از هر عامل به دانش و بصيرت، مهارت ها و توانايي ها و نگرش و نوع رفتار اعضاء و چگونگي مديريت آن بستگي دارد. بين دو عامل بهره وري و كيفيت كار همبستگي مثبت وجود دارد در اينجا منظور از كيفيت كار، مطابقت با الزامات يا نيازها و اجراي همه آن چيزهايي است كه جنبش به آن متعهد است. اجلاس جنبش عدم تعهد در تهران بهره وري هاي سياسي و اقتصادي مطلوبي را براي جمهوري اسلامي به دنبال داشت. اولين موفقيت و بهره وري سياسي را بايد در حضور يكصد و بيست كشور عضو و بيش از آنچه پيش بيني مي شد، علي رغم تلاش و رايزني هاي سياسي آمريكا و اسرائيل و موانعي كه به منظور عدم تشكيل اجلاس و حضور حداكثر و مؤثر كشورهاي عضو، يافت. دومين موفقيت را بايد در برنامه ريزي و برگزاري مطلوب اجلاس و سخنراني هاي اعضاء و استفاده بهينه از اين فرصت بين المللي كه در قالب قطعنامه و بيانيه نهايي جنبش بروز و ظهور نموده كه در طول عمر جنبش در نوع خود بي نظير بوده است كه عصبانيت و ياس مستكبرين و صهيونيسم ها را به دنبال داشت جست وجو نمود كه بعضي از روزنامه هاي آمريكا به صراحت اعتراف داشتند كه اين اجلاس آخرين ميخي بود كه بر تابوت آمريكا زده شد.
ديدار اعضاي اثرگذار جنبش، با مسئولين ايران اسلامي و مذاكرات و رايزني هايي كه به عمل آمده در خصوص تحريم ها و ساير مسائل اقتصادي نشان از سومين توفيق جمهوري اسلامي ايران در استفاده از فرصت ها است.
مقام معظم رهبري مدظله العالي خطاب به اعضاء جنبش فرمودند: «ما مي توانيم به ارتقاء بهره وري سياسي جنبش عدم تعهد در مديريت جهاني بينديشيم، مي توانيم براي تحول در اين مديريت سندي تاريخي تهيه كنيم و ابزارهاي اجرايي آن فراهم نمائيم.» تحقق اين راهبرد يعني «ارتقاء بهره وري سياسي جنبش» را بايد در مديريت اجلاس كه در حال حاضر و به مدت 3سال با جمهوري اسلامي است، يافت. مديريتي كه بتواند قطعنامه پايان اجلاس شانزدهم را با تكيه بر پتانسيل ها و امكانات كشورهاي عضو جنبش و جايگاه مهم و حياتي جمهوري اسلامي در منطقه پيگيري و عملي سازد.
بنابراين لزوم برنامه ريزي و سازماندهي و ايجاد دبيرخانه اي فعال و مؤثر با عنايت به شرايط حساس جنبش و اثرگذاري آن در عرصه بين المللي يك ضرورت انكارناپذير است كه در بيانيه اجلاس تهران نيز بر تشكيل پرانگيزه آن تاكيد شده است.
لزوم توجه به مسأله فلسطين و اعاده حقوق ملي مردم فلسطين اعم از مسلمان، مسيحي و يهودي كه صاحبان اصلي فلسطين مي باشند و ايجاد كشوري پايدار و مستقل در فلسطين، با مركزيت قدس شريف از جمله الوهيت هاي اصلي جنبش با عنايت به بيانيه اين اجلاس در تهران مي باشد چرا كه نظام سلطه و در رأس آنان آمريكا تحولات منطقه را با هدف نجات رژيم صهيونيستي مديريت مي كند. شكل گيري نظامي منصفانه، جامع، شفاف و مؤثر براي مديريت مشترك جهاني به عنوان نهادي جهان شمول بر مبناي عدالت و انصاف و مشاركت همه كشورها نقش اساسي در شكل دهي به چارچوب حقوقي و اساسي مديريت جهان ايفاء نمايد. از ديگر اولويت هايي است كه موجبات تحول اساسي در مديريت جهاني شده و بهره وري سياسي در عرصه بين المللي را به دنبال خواهد داشت.
شعار انرژي هسته اي براي همه و سلاح هسته اي براي هيچ كس و شكستن انحصار چند كشور غربي در توليد انرژي هسته اي و همچنين سلاح هاي كشتار جمعي موجود در انبارهاي بعضي از كشورها از مواردي است كه پيگيري و اجراي آن بركاتي را براي جنبش، صلح و امنيت بين المللي در پي خواهد داشت.
سيدحسن حسيني
 


شكل بندي هندسه ژئوپليتيك جديد

يادداشت زير از دكتر ابراهيم متقي، استاد روابط بين الملل و عضو هيأت علمي دانشگاه تهران با تحليل وضعيت نظام سلطه و جبهه ي مقاومت، هندسه ي جديد بين المللي را مورد بررسي قرار داده و توسط پايگاه اطلاع رساني رهبر معظم انقلاب منتشر شده است.
¤¤¤
در سال هاي 1919 تا 1991 شهروندان و نخبگان سياسي جهان غرب، امنيت را وضعيت معمول و چالش هاي امنيتي را وضعيت گذرا تلقي مي كردند. تمامي سعي آنان بر اين موضوع قرار گرفته بود كه چگونه بايد امنيت مطلق را سازماندهي كنند.
نظريه پردازان امنيتي ايالات متحده در اين دوران همه تلاش خود را در مطالعات جنگ، قدرت و امنيت بر تبيين اين موضوع قرار داده بودند كه چگونه مي توانند بر چالش هاي كوتاه مدت غالب آيند، چالش هاي ميان مدت را كنترل كنند و چالش هاي بلندمدت را مديريت نمايند؟
در اين ارتباط »آرنولد ولفرز« موضوع مربوط به امنيت را در قالب تفكر و انديشه ي گفتماني جهان غرب تبيين كرد. ولفرز بر اين اعتقاد است كه امنيت در شرايطي حاصل مي گردد كه كشورهاي مسلط در سياست جهاني در وضعيت چالش قرار نداشته باشند يا اين كه براي برطرف كردن چالش ملزم به جنگ نباشند. چنين رويكردي به معني آن است كه ولفرز و ديگر نظريه پردازان امنيت در جهان غرب بر موضوعي به نام «نفوذ» و «اعتبار» تأكيد داشته اند.
در چنين شرايطي كشورهاي جهان غرب احساس مي كردند كه به سطحي از قدرت، نفوذ و اعتبار رسيده اند كه قادرند بر هر چالشي غلبه كنند. چنين رويكردي زمينه هاي شكل گيري «تفكر غلبه» در ساختار سياسي و رويكرد بين المللي جهان غرب را به وجود آورد. در سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، «تفكر غلبه» در انديشه ي سياسي و ساختار اقتدار جهان غرب به چالش كشيده شد. شايد مهم ترين پيامد انقلاب اسلامي ايران را بتوان همين چالش در برابر هژمونيك گرايي و سلطه ي جهان غرب بر مناطق پيراموني دانست.
1. زمينه هاي ابزاري و ساختاري شكل گيري نظام سلطه
ريشه هاي نظام سلطه را بايد در عقلانيت ابزاري جهان غرب به همراه انگيزه ي راهبردي براي غلبه بر منابع اصلي قدرت دانست. بر اساس چنين نگرشي، مناطق مختلف جغرافيايي كه داراي منابع اقتصادي بودند، از قرن 16 به بعد به گونه ي تدريجي در كنترل سخت افزاري جهان غرب قرار گرفت. از قرن 19 به بعد، الگوي نظام سلطه با تغييراتي روبه رو گرديد. فرايند كنش مبتني بر استعمار از درون جهان غرب با انتقاد روبه رو شد. در اين دوران، سازوكارهاي اقتصادي جديدي در نظام سرمايه داري غرب شكل گرفت.
نظريه پردازان اقتصادي و امنيتي آمريكا بر اين اعتقاد بودند كه كنترل نظام جهاني صرفاً در شرايطي امكان پذير خواهد بود كه سازوكارهاي توليد قدرت در راستاي غلبه ي راهبردي تغيير يابد. آثار اجتماعي و اقتصادي چنين نگرشي را مي توان در انتقال سرمايه، انتقال فناوري، انتقال دانش فني و انتقال مديريت اجرايي به نام «توسعه» دانست. به اين ترتيب، «توسعه» را به عنوان قالب گفتماني استعمار جديد تلقي مي كنند؛ فرايندي كه ماهيت نرم افزاري داشته و كنترل كشورهاي پيراموني را از درون آنها امكان پذير مي سازد.
رهبران ايالات متحده در سال هاي پس از جنگ جهاني دوم نگران دو چالش درون ساختار نظام سلطه ي جهاني بودند. فرانكلين روزولت در خاطرات خود اين موضوع را مطرح مي كند كه در دوران پس از جنگ دوم جهاني، ايالات متحده بايد دغدغه هاي استعماري انگليس و انگيزه هاي سوسياليستي اتحاد شوروي را كنترل كند. از اين پس بود كه رهيافت توسعه به مفهوم بهره گيري از سازوكارهاي اقتصادي، فرهنگي و دانش محور براي دگرگون سازي ساختار اقتصادي كشورهاي در حال توسعه در پيرامون به حساب آمد. چنين رويكردي زمينه ي شكل گيري نظام متحدالمركزي را به وجود مي آورد كه هر كشوري بر اساس ميزان پيوند با اقتصاد سرمايه داري، در لايه هاي مختلف نظام جهاني از جايگاه مطلوب تري برخوردار مي شد.
اگرچه رهبران ايالات متحده قرن بيستم را با آموزه هاي ويلسون مبتني بر برابري سازماني و نهادي كشورها در سياست بين الملل آغاز نمودند و با رويكرد روزولت مبتني بر موازنه گرايي منطقه اي و بين المللي ادامه دادند، اما انگيزه هاي نهفته ي آمريكا در سال هاي پس از جنگ سرد و فروپاشي اتحاد شوروي انعكاس فراگيرتري پيدا كرد. زماني كه برژينسكي در سال 1997 كتاب خود را با عنوان «صفحه ي شطرنج جهاني: برتري آمريكا و الزامات ژئواستراتژيك آن»? منتشر نمود، بسياري از رهبران كشورهاي اروپايي نسبت به آن واكنش نشان دادند.
برژينسكي در كتاب «صفحه ي شطرنج جهاني» كوشيد تا مزيت نسبي ايالات متحده براي رهبري جهاني را منعكس كند. به همين دليل بود كه مقامات اروپايي و بسياري از نظريه پردازان روابط بين الملل نسبت به آن واكنش نشان دادند. مثلاً اوبر ودرين وزير خارجه ي وقت فرانسه، چنين رويكردي را انعكاس «قدرت بي قرار» آمريكايي ها دانست. «قدرت بي قرار» مفهومي طعنه آميز از سياست آمريكا در سال هاي پس از فروپاشي اتحاد شوروي محسوب مي شود. هلموت اشميت صدراعظم سابق آلمان نيز چنين رويكردي را انعكاس انديشه ي كساني در آمريكا دانست كه تلاش مي كنند سلطه را جايگزين موازنه و همكاري و مشاركت نمايند.
در شرايط موجود، حتي نظريه پردازاني كه براي ايالات متحده در سياست، اقتصاد و امنيت جهاني نقش رهبري قائل بودند، بر اين امر واقف گرديده اند كه آسيب پذيري هاي ناشي از سلطه ي جهاني براي ايالات متحده با معضلات فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي درون ساختاري در آمريكا پيوند يافته است. پيوند تهديدات بيروني با آسيب پذيري هاي دروني منجر به بي ثباتي و ناامني پيوسته براي ايالات متحده مي گردد. در شرايط موجود قدرت تكنولوژيك آمريكا بيش از آن كه براي رفاه جامعه ي جهاني مورد استفاده قرار گيرد، به عنوان ابزاري براي توليد جنگ افزارهاي دقيق محسوب مي شود كه ايالات متحده در سال هاي 1991 (جنگ عليه صدام حسين)، 1999 (جنگ كوزوو)، 2001 (جنگ عليه طالبان در افغانستان) و 2003 (جنگ براي اشغال نظامي عراق) مورد استفاده قرار داده است.
بهره گيري از دانش جديد در توليد جنگ افزار به معني افزايش انگيزش هاي ميليتاريستي براي اعمال سلطه در نظام جهاني محسوب مي شود. چنين رويكردي زيرساخت فكري جنگ هاي منطقه اي آمريكا در حوزه هاي مختلف جغرافيايي از جمله آسياي جنوب غربي را منعكس مي سازد. هرگاه رهبران كشوري انگيزه هاي گسترده اي براي كاربرد قدرت نظامي در حوزه هاي مختلف جغرافيايي داشته باشند، طبيعي است كه مقاومت در برابر آنان شكل مي گيرد. به همين دليل است كه در هندسه ي جديد نظام جهاني، در برابر اقدامات ابزاري ايالات متحده به عنوان محور نظام سلطه، نيروهاي سياسي، اجتماعي و هويتي متنوعي شكل گرفته است.
2. زمينه هاي بين المللي و نشانه هاي گفتماني جبهه ي مقاومت
تمامي نظريه پردازان روابط بين الملل بر اين امر تأكيد داشته اند كه هرگاه موازنه دچار تغيير و دگرگوني شود و كشوري در صدد باشد تا به قدرت مازاد راهبردي دست يابد، ديگر كشورها و بازيگران در برابر آن مقاومت مي كنند. مقاومت صرفاً مربوط به يك حوزه جغرافيايي مشخصي نيست. نشانه هاي مقاومت را مي توان از درون ايالات متحده (در چهارچوب جنبش مقابله با وال استريت) تا اروپا (نظريات انتقادي در برابر رهيافت هژمونيك) و آسياي جنوب غربي (هويت گرايي و بيداري اسلامي) مورد ملاحظه قرار داد.
به اين ترتيب در هندسه ي ژئوپليتيكي جديد، هژمونيك گرايي آمريكا با نشانه هايي از واكنش متقابل فراگير روبه رو گرديده است. آمريكا براي كنترل نيروهايي كه مخالف نظام سلطه هستند، تلاش دارد تا گروه هاي مختلف مقاومت را از يكديگر تفكيك نمايد و اختلافات دروني آنان را به تضاد تبديل كند، هويت اسلامي كه داراي انگيزه ي مقاومت فرگيرتري مي باشد را تضعيف سازد. اگر گزارش وزارت امور خارجه ايالات متحده در آگوست 2012درباره ي تروريسم را مورد بررسي قرار دهيم، در آن شرايط مشاهده مي شود كه طيف گسترده اي از نيروهاي اجتماعي در تمامي حوزه هاي جغرافيايي در برابر نظام سلطه مقاومت مي نمايند. به همين دليل است كه »مقاومت« به عنوان واقعيت انكارناپذيري محسوب مي شود كه در برابر سياست هژمونيك و برتري گرايي ايالات متحده شكل گرفته است. هيچ بازيگري نمي تواند نقش نيروهاي مقاومت در حوزه هاي مختلف جغرافيايي به ويژه شمال آفريقا، شرق مديترانه و آسياي جنوب غربي را ناديده انگارد. نيروهاي مقاومت از قابليت هاي ابزاري گسترده اي همانند نظام سلطه برخوردار نيستند، اما در ازاي آن «سرمايه ي اجتماعي شهادت» را دارند. در هندسه ي جديد ژئوپليتيكي، سرمايه ي اجتماعي در برابر سرمايه ي ابزاري جهان غرب قرار دارد.
3. شاخص هاي هندسه ي ژئوپليتيك جهاني: مقاومت و جابه جايي در قدرت
شكل گيري چنين وضعيتي بيانگر آن است كه هژمونيك گرايي ايالات متحده و خشونت در نظام سلطه مي تواند نتايجي از جمله بي ثباتي ژئوپليتيكي را در حوزه هاي مختلف جغرافيايي ايجاد نمايد. برخي از «ايدئولوژي هاي التقاطي» همانند راست جديد در آمريكا، صهيونيسم مسيحي، گروه هاي راستگرا در اسرائيل و حتي گروه هاي سلفي تكفيري در حوزه هاي مختلف جغرافيايي، عامل اصلي خشونت محسوب مي شوند. چنين گروه هايي عمدتاً به عنوان كارگزار بي ثبات سازي روابط بين الملل مورد استفاده ي مجموعه هاي امنيتي و راهبردي نظام سلطه قرار مي گيرند.
در هندسه ي جديد ژئوپليتيكي، آمريكا از برتري ابزاري لازم در حوزه هاي اقتصادي و نظامي برخوردار است. در حالي كه بايد اين موضوع را مورد توجه قرار داد كه برتري به معني قدرت مطلق نيست. آمريكا هر شيوه اي را كه در پيش بگيرد، باز هم در حوزه هاي مختلف جغرافيايي با چالش هاي امنيتي روبه رو خواهد بود. چنين چالش هايي از درون ساختار سياسي و اقتصادي آمريكا آغاز شده و حوزه هاي فراگيري از هندسه ي ژئوپليتيكي جديد را شكل مي دهد. مقاومت هاي متنوع و فراگيري كه در برابر نظام سلطه شكل گرفته، نشان مي دهد كه كاربرد قدرت ابزاري آمريكا در مديريت امنيت جهاني ماهيت پوشالي دارد. علت اصلي آن را مي توان در ارتباط با مقاومت چند بعدي، چند شكلي، چند هويتي و چند مليتي دانست.
در برابر فرايند مقاومتي كه براي مقابله با نظام سلطه شكل گرفته، بازيگراني در حاشيه به عنوان كارگزار عملياتي و اجرايي آمريكا ايفاي نقش مي كنند. چنين كارگزاراني در حوزه هاي مختلف جغرافيايي حضور دارند. اين گونه بازيگران در شرايط الحاق به ژئوپليتيك سلطه قرار دارند. آنان در برابر برتري ابزاري ايالات متحده مرعوب شده اند. ايالات متحده از اين بازيگران به عنوان سياهي لشگر و كارگزار عملياتي در »جنگ نيابتي« استفاده مي كند. به اين ترتيب، بسياري از خشونت هاي منطقه اي توسط كارگزاران نيابتي آمريكا به انجام مي رسد.
محور اصلي منازعه ي كارگزاران جنگ نيابتي آمريكا در ژئوپليتيك مقاومت عليه ايران سازماندهي خواهد شد. چنين رويكردي بر اساس قالب هاي گفتماني »مقابله ي با هلال شيعه« شكل مي گيرد. كارگزاران جنگ نيابتي عليه ايران (به عنوان محور جبهه ي مقاومت)، تلاش مي كنند تا از قالب هاي گفتماني و ابزارهاي امنيتي متنوعي استفاده نمايند. به عبارت ديگر، بخشي از «پادگفتمان مقاومت» از درون «جغرافياي مقاومت» شكل مي گيرد.
به موازات شكل گيري پايگاه هاي منطقه اي آمريكا، شاهد سازماندهي پايگاه هاي امنيتي ايالات متحده در جغرافياي مقاومت نيز هستيم. بخشي از اين نيروها هم اكنون در سوريه به كنش عملياتي عليه دولت بشار اسد به عنوان خط مقدم جبهه ي مقاومت فعاليت دارند. لازم به توضيح است كه چنين نيروهايي بعد از آن كه سازماندهي شدند، از قابليت لازم براي بهره گيري در حوزه هاي مختلف جغرافيايي برخوردارند. بنابراين نيروهاي عملياتي جنگ نيابتي آمريكا صرفاً در سوريه اقدام به كنش امنيتي و عملياتي نمي كنند. اين نيروها به گونه اي سازماندهي شده اند كه بتوانند در مقابله با هندسه ي ژئوپليتيكي جبهه ي مقاومت به ايفاي نقش امنيتي مبادرت نمايند.
نيروهاي نظامي آمريكا نيز به عنوان پشتيبان يگان هاي جنگ دست نشانده و منازعه ي نيابتي ايفاي نقش مي كنند. ضرورت ايفاي اين نقش به عنوان دليل عمده اي محسوب مي شود كه ايالات متحده نيروي نظامي خود را در حاشيه ي ژئوپليتيك مقاومت فعال نگهدارد. هدف از سازماندهي و كاربرد چنين نيروهايي را مي توان مداخله در روند منازعات منطقه اي دانست. در ادبيات راهبردي ايالات متحده مفاهيمي همانند «واكنش سريع» و «عمليات قاطعانه» كلماتي كليدي هستند. اين ادبيات نشان مي دهد كه آمريكا يگان هاي نظامي خود را به گونه اي سازماندهي مي كند كه بتواند به طور همزمان در دو جنگ منطقه اي درگير شده يا از كارگزاران جنگ نيابتي خود در جغرافياي مقاومت حمايت و پشتيباني به عمل آورد.
بخش ديگري از ژئوپليتيك مقاومت براساس تحولات سياسي صلح آميز در حال شكل گيري مي باشد. فرايند بيداري اسلامي آثار خود را در سياست اجتماعي و امنيتي شمال افريقا، آسياي جنوب غربي و آسياي شرقي به جا مي گذارد. چنين فرايندي را مي توان از اندونزي تا بحرين، تونس، مراكش، مصر و تركيه نيز مورد توجه قرار داد. هم اكنون طيف هاي مختلف اسلام گرا در كشورهاي مختلف تبديل به نيروهاي سياسي مؤثري شده اند. اسلام گرايان در تمامي كشورها از مفاهيم هويتي بهره مي گيرند.
هويت گرايي اسلامي جلوه هايي از «هويت مقاومت» و «هويت مشروعيت ساز» را ايجاد مي كند. هويت مقاومت زمينه هاي كنش سياسي براي انقلاب هاي اجتماعي را به وجود مي آورد. در حالي كه هويت مشروعيت ساز را مي توان به عنوان فرايندي براي سازماندهي دولت ملي دانست. گروه هاي هويت گرا در ژئوپليتيك مقاومت بر ضرورت بازتوليد خدمات عمومي، سرمايه ي اجتماعي، مردم سالاري ديني و چندجانبه گرايي در محيط بين المللي تأكيد دارند.
گروه هايي كه در ژئوپليتيك مقاومت در صدد تغيير صحنه ي سياسي مي باشند، صرفاً بر ابزارهاي قدرت مقاومت تأكيد نمي كنند، بلكه آنان تلاش دارند تا جلوه هايي از موازنه را ايجاد نمايند. گروه هايي كه در معرض بيداري اسلامي قرار گرفته اند، نه تنها با مردم سالاري داراي همبستگي هويتي هستند، بلكه تلاش دارند نهادهاي مردم سالار را تقويت نمايند. به همين دليل است كه كثرت گرايي سياسي در مناطقي گسترش مي يابد كه فرهنگ و هويت اسلامي به عنوان زيربناي كنش سياسي محسوب مي شود.
¤ نتيجه گيري
1. تحولات هويتي در جهان اسلام را بايد براساس رهيافت هاي جهاني مورد ملاحظه قرار داد. در شرايط موجود، جلوه هايي از منطقه گرايي گسسته بين كشورهاي آسياي غربي، آسياي شرقي و حوزه ي شمال آفريقا مشاهده مي شود. بنابراين منطقه گرايي گسسته نمي تواند راهبردهاي اجرايي مناسب و مؤثري را براي دولت هاي منطقه اي ايجاد نمايد. به همين دليل است كه هويت گرايي به عنوان منشأ اصلي كنش راهبردي در جهان اسلامي تلقي مي شود. گروه هاي اجتماعي به عنوان مرجع كنش سياسي در ژئوپليتيك جديد نظام جهاني و منطقه اي محسوب مي شوند.
2. فرايندهاي هويت گرايي در جهان اسلام داراي ماهيت ژئوپليتكي و تئولوژيكي است. در هندسه ي جديد نظام جهاني، گروه هاي هويت گرا تلاش دارند تا در برابر فرادستي، هژموني و سلطه مقاومت كنند. چنين گروه هايي از نيمكره ي غربي شروع مي شود و تا شرق آسيا ادامه خواهد يافت؛ اگرچه محوريت جبهه مقاومت در منطقه اي شكل گرفته است كه مي توان آن را «بالكان جهاني» دانست.
3. بالكان جهاني به حوزه ي ژئوپليتيكي اطلاق مي گردد كه 68% ذخاير ثابت شده نفت و 41% ذخاير گازي جهان را در خود دارد. در بالكان جهاني، منابع اقتصادي در پيوند با مفاهيم، نشانه ها و شاخص هاي هويتي معني پيدا مي كند. نيازهاي نظام سرمايه داري به منابع انرژي در آسياي غربي و شمال آفريقا، زمينه هاي افزايش مداخله گرايي آمريكا به عنوان محوريت نظام سلطه را به وجود مي آورد. در مقابله با چنين فرايندي، شاهد تحرك نيروهاي اجتماعي و هويتي جديدي مي باشيم كه اسلام گرايي را به عنوان عامل پيشرفت اقتصادي-اجتماعي شهروندان و به عنوان نيروي تهييج كننده ي جامعه براي مقابله با نظام سلطه انتخاب نموده اند.
4. منافع و مطلوبيت هاي اقتصادي به همراه انگيزه هاي سياسي زمينه هاي لازم براي افزايش مداخله ي ايالات متحده در آسياي جنوب غربي را فراهم آورده است. منابع اقتصادي و هويت سياسي-ايدئولوژيك را مي توان در زمره ي عواملي دانست كه زمينه هاي لازم را براي مداخله ي آمريكا فراهم مي سازد. نشانه هاي متنوعي از افزايش تضادهاي راهبردي بين مركزيت نظام سلطه و جبهه ي مقاومت مشاهده مي شود. در چنين فرايندي نظام سلطه داراي قدرت ابزاري و كارگزاران جنگ نيابتي مي باشد. جبهه ي مقاومت نيز داراي سرمايه ي اجتماعي شهادت بوده و بر اين اساس، از انگيزه ي لازم براي مقاومت در برابر تهديدات دشمن و حفاظت از فضاي فرهنگي و هويتي خود برخوردار خواهد بود. شكل بندي نيروهاي اجتماعي، سياسي و امنيتي در نظام سلطه و جبهه ي مقاومت به گونه اي شكل گرفته كه نشانه هايي از جنگ سرد و منازعه ي حاشيه اي را منعكس مي سازد. طبيعي است كه چنين روندي در طولاني مدت با جلوه هايي از تصاعد بحران و منازعه روبه رو خواهد شد.

پي نوشت:
The Grand Chessboard: American Primacy and Its Geostrategic Imperatives
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14