(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 5 مهر 1391 - شماره 20316

ادبيات پايداري
توصيه بپذير و بنويس


ادبيات پايداري

سعيد بيابانكي
دور تا دور حوض خانه ما
پوكه هاي گلوله گل داده است
پوكه هاي گلوله را آري
پدر از آسمان فرستاده است

عيد آن سال ،حوض خانه ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوكه هاي گلوله گلدان شد

پدرم تكه تكه هر چه كه داشت
رفت همراه با عصاهايش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهايش

روي اين تخت رنگ و رو رفته
پدرم كوه بردباري بود
پدر مرد من به تنهايي
ادبيات پايداري بود ....
 


توصيه بپذير و بنويس

احمد شاكري
جريان ادبيات داستاني انقلاب اسلامي در كليت خود مجموعه ارگانيكي است كه هر يك از اجزاء در آن نقشي مشخص دارند. بدان معني كه همان طور كه حيات كل وابسته به اجزاء است، حيات اجزاء نيز وابسته به تك تك اجزاء هم پايه و كليت قوام يافته بر اساس آن است. از اين رو نه تنها يك داستان يا يك نويسنده نمي تواند براي دست يابي به ادبيات داستاني انقلاب كافي باشد، بلكه مجموعه اي از داستانهاي مناسب، بدون اركاني چون نقد ادبي، تئوري و نظريه پردازي ادبيات و آموزش داستان و حوزه نشر و تبليغ، نمي توانند امر ادبيات داستاني انقلاب را محقق سازند. اين حقيقت روشن، امري است كه در نوع نگاه رايج به ادبيات داستاني عموما ناديده گرفته مي شود. بلكه سرمايه گذاري و توجه اهالي داستان و سياست گزاران آن عموما متوجه يك يا دو ركن از اركان مقوم ادبيات داستاني است و كليت ادبيات داستاني و لوازم آن عموما مد نظر قرار نمي گيرند. اينكه آيا اين اركان در يك رتبه قرار دارند و چه نسبتي با يكديگر دارند خود جاي تامل دارد. اما آنچه مهم است اين است كه در طول عمر ادبيات داستاني انقلاب از ميان12 ركن ادبيات داستاني انقلاب: اصول موضوعه، آموزش، نظريه پردازي، پژوهش، آفرينش، نقدادبي، نشر، ترجمه، مديريت واجرا، جذب وساماندهي،حمايت وتبليغ، اقتباس؛ عموما به دو ركن توجه ويژه شده است. اين دو ركن چيزي نيست جز نويسنده و داستان.
چنين انتخابي از ميان اركان متعدد حوزه ادبيات داستاني تنها در محدوده ذهن باقي نمانده بلكه عموم برنامه ريزي ها، اولويت سنجي ها و سرمايه گذاري ها را بدين سمت و سو سوق داده است. كافي است به جشنواره هاي اين حوزه دقت كنيم يا نحوه حمايت ها را از اين دو حوزه بررسي نماييم تا صدق اين گفتار معلوم شود. نتيجه اين توجه بي تقارن در حوزه ادبيات داستاني موجب شده است مولود پديد آمده چون كودكي بنمايد كه سري بزرگ و قلبي ضعيف دارد. چشماني زيبا و دستهايي افليج دارد. چنين كودكي با وجود برخي برجستگيها ، بيمار تلقي مي شود. قطعا چنين واقعيتي براي ادبيات داستاني مطلوب نيست. اين كودك زماني مي تواند بر روي پاي خود بايستد، به سرعت گام بردارد و مدارج ترقي را طي كند كه از چنين نقصاني بري باشد. از ميان دو ركني كه بيش از ديگران بدان توجه شده نيز به نظر مي رسد نويسنده، بيش از داستان مورد توجه قرار گرفته است. گرچه نويسنده بدون داستان، قابل تصور نيست. اما نوع اقبال مخاطبان داستان به آثار نويسندگان مشهور- اعم از عاميانه نويس، روشنفكر و معتقد به مباني انقلاب- گوياي آن است كه ركن نويسنده در پس زمينه ذهني مخاطبان عام و حتي خاص داستان، مي تواند اثر داستاني را نيز به حاشيه برد و نويسنده محوري استيلاي خود را بر آفريده هنري نيز ثابت نمايد.
ريشه هاي چنين تلقي اي از ادبيات را بايد در تاريخچه ادبيات داستاني و ادبيات داستاني پس از انقلاب جست. ادبيات داستاني پس از انقلاب نوعي انقلاب حقيقي در حوزه روايت تلقي مي شد. در سطح نويسندگان، رويشي چشمگير به وجود آمد با وقوع دفاع مقدس، برخي از جوانان با انگيزه و با ذوق كه از دل انقلاب و كوران حوادث دفاع مقدس به نويسندگي روي آورده بودند با نمونه آثاري كه بيش از دغدغه نويسندگي، تحت تاثير واقعيت عظيم دفاع مقدس قرار داشتند پاي به ميدا ن نهادند. بستري كه اين جوانان در آن رشد كرده بودند قهر نويسندگان نسل گذشته و بايكوت انقلاب اسلامي توسط آنان بود. اين قهر بر خلاف آنچه اين گروه گمان مي كردند در مقطعي حساس به كمك ادبيات انقلاب آمد. چنانكه تاريخ انقلاب نشان داده است تحريم فكري و اقتصادي همواره موجب رويش هاي درخشاني در حوزه هاي مختلف انقلاب اسلامي بوده است كه ادبيات داستاني نيز ازآن بي بهره نبوده است. در اين مقطع حساس كه مي توان آن را تا پايان دفاع مقدس شناسايي كرد، تحريم دفاع مقدس توسط نويسندگان شبه روشنفكر ابعاد متنوعي يافت. از تحريم در حوزه نقد ادبي گرفته تا تحريم در حوزه نظريه پردازي و آفرينش داستان و حتي آموزش. بلكه در نقطه مقابل تهاجمي آشكار در برابر آثار داستاني ارزشي دفاع مقدس شكل گرفت. تلاش اين تهاجم در درجه نخست بايكوت اين آثار و در درجه دوم بي اهميت خواندن اين آثار بود. در درجه سوم طيف شبه روشنفكر كه نمي توانست حقيقتي با عنوان ادبيات دفاع مقدس را ناديده بيانگارد تلاش كرد ان را تحريف كرده براي ادبيات داستاني سياه دفاع مقدس تئوري پردازي كند. و در مرحله پاياني و با تثبيت جريان دفاع مقدس تلاش كرد در حوزه هاي آموزش و پژوهش، به جريان انحرافي و غير اصيل ادبيات سياه دفاع مقدس هويت بخشد.
نگاه نويسنده محور در اين دوران - حداقل تا پايان دفاع مقدس و ظهور اثار برجسته در اين حوزه- ناگزير مي نمود. زيرا براي ادبياتي كه نمونه و مصداقي ندارد نمي توان نظريه پردازي كرد. از سوي ديگر فكر و انديشه و مباني مناسب براي نقد ادبي سامان نيافته بود. تنها منتقدان معدود ادبيات داستاني انقلاب نيز در اين دوره تلاش داشتند با نقد آثار شبه روشنفكري قبل از انقلاب از تسري مباني آنها به ادبيات داستاني انقلاب جلوگيري كنند و وجوه افتراق انديشه انقلاب را با اين پندار شبه روشنفكرانه مشخص سازند. اين امر زمينه اي براي نويسنده محوري را فراهم آورد. از سوي ديگر، برخي از نهادها و مجموعه هاي برنامه ريز در اين زمينه وجهه همت خود را صرف معرفي و تبليغ نويسندگان نسل انقلاب كردند تا بدين شكل هويتي براي ادبيات داستاني انقلاب فراهم كنند. اين دوره را مي توان دوره نام ها دانست. تلاشهاي صورت گرفته از سوي برخي مجموعه هاي انقلابي براي جلب طيف نويسندگان پيش از انقلاب عموما - جز موارد معدودي- ناكام بود. زيرا اين تلقي كه نويسندگان متعلق به طيف ليبرال و چپ مي توانند با ديكته كردن معارف انقلابي رمان انقلاب و دفاع مقدس خلق كنند از اساس بي پايه بود. تجربه نيز نشان داد اين افراد كه توانسته بودند با جلب نظر اين مجموعه ها قراردادهاي قابل توجهي منعقد كنند عملا در آثار داستاني شان انديشه و باور قلبي شان را نمايش مي دادند.
اما اين رويه بنا به دلايلي به شكست انجاميد. مهم ترين دليل را بايد در مبدا چنين استراتژي اي جست. مبداي كه بر اساس آن، نقد آثار داستاني همسو نوعي خود زني تلقي مي شد و حمايت همه جانبه و بي قيد و شرط از طيفي از نويسندگان آنها را نسبت به راهشان دچار توهم ساخت. بر اساس تلقي مجموعه هايي كه از اين نويسندگان حمايت مي كردند، نام اين نويسندگان با نام ادبيات انقلاب گره خورده بود و نقد آثار اين گروه به معناي نقد انقلاب تلقي مي شد. اين تحليل از سه ركن كليدي ادبيات داستاني به نحو آشكاري غفلت كرد: نظريه پردازي، نقد و آموزش.
با پايان يافتن دفاع مقدس، عمق تحليلي اندك برخي نويسندگان برخاسته از دفاع مقدس و شرايط اجتماعي، رويه ديگري از سكه نويسندگي آنها را هويدا كرد. ادبيات سياه دفاع مقدس كه در بنيان هاي خود به شدت وابسته به ادبيات
شبه روشنفكري بود در ضمن برخي مضامين و موقعيت هاي داستاني و هنجارشكني هاي داستان نويسانه ظهور كرد و روشن شد تخمي كه شبه روشنفكران در ذهن برخي از نويسندگان دفاع مقدس كاشته اند اندك اندك در حال جوانه زدن است. حال، براي ادبيات داستاني دفاع مقدس چه مي بايست مي كرد؟ نويسنده محوري كه خود ساخته و پرداخته برخي نهادهاي ادبي بود تبديل به تيغ دو دمي شده بود كه نزديك بود شاهرگ حيات ادبيات داستاني دفاع مقدس را قطع كند. نه مي توانستند نويسنده هاي خود ساخته را تخريب كنند و نه قادر بودند چنين آثاري را تحمل نمايند. اين ترسيمي اجمالي از واقعيتي است كه ادبيات داستاني پس از دوران دفاع مقدس كمابيش با ان درگير بوده است. البته نبايد فراموش كرد كه حوزه هاي سالم تري چون خاطره نويسي و مستند نگاري همواره در مقاطعي بار ادبيات داستاني را به دوش كشيده اند و آبروي آن را خريده اند. ضمن آنكه همواره نويسندگان مستقل و متعهد و نهادهاي هوشيار ديگري در اين زمينه فعال بوده اند.
بنابر اين ريشه آنچه رخ داده است و از آسيب هاي جدي حوزه ادبيات داستاني تلقي مي شود ناشي از تلقي ناقصي از هويت ادبيات داستاني و اركان تاثير گذار آن است. حقيقت آن است كه تاريخ ثابت كرده است جز اندكي از ابرار، اين عمل انسان است كه حال او را مشخص مي كند. نويسندگي نيز از اين قاعده مستثني نيست. گره زدن ادبيات داستاني انقلاب اسلامي با چند نويسنده كه آثار همگوني ننوشته اند تحليلهاي ضد و نقيضي ارائه داده اند خطايي استراتژيك در اين زمينه است. يكي از مهم ترين عوامل موثر بر شكل گيري اين وضعيت ضعف جريان نقد و نظريه در حوزه ادبيات داستاني بوده است. برخي نويسندگاني كه بر اساس تئوري پله هاي شهرت را طي كرده اند، اكنون بر راس هرم ادبيات داستاني نشسته اند و به هيچ چيز جز اين تعالي قانع نيستند و اين واقعيت را در عمل به حوزه ادبيات ديكته مي كنند. اين بدان معني است كه محوريت نويسنده موجب شده است نقد، نظريه پردازي و حتي آموزش داستان در ذيل اين شان معني و تفسير شود. حتي به نظر مي رسد نويسنده محوري و محصول مداري تا جايي پيش رفته است كه هر گونه بحث نظري در حوزه ادبيات داستاني اگر مستقيما ناظر بر توليد رمان نباشد ابتر شمرده مي شود. سالها است ادبيات داستاني انقلاب بدين سمت سوق پيدا مي كند كه چگونه نويسنده بسازد و از آنجا كه سازو كار اين ساخت و لوازم آموزشي و نظريه پردازي و نقد ادبي مهيا نشده است، شاهد نوعي ياركشي ادبي در بين نهادهاي متولي ادبيات داستاني هستيم. عموم اين نهادها با جا به جا كردن پيش فرض ها و تعاريفي كه حتي علاقه اي به تبيين آن ندارند تلاش مي كنند نويسنده اي را بيابند و با ادعاي كشف نويسنده كار خود را رونق بخشند. اين امر درباره نويسندگان جوان نيز با دقت دنبال نمي شود. بلكه معيار همچنان كشف نويسنده و معرفي زود هنگام آن به جامعه ادبي و حفظ آن است.
نگاهي به خبرها و تحليلهاي ارائه شده در سايت هاي خبري حاكي ازآن است كه طيف قابل توجهي از منتقدين داستاني يا افرادي كه از منظر نظريه پرداز در اين حوزه سخن مي گويند و يا آموزش داستان را نفي يا اثبات مي كنند بيش از هر چيز نويسنده اند نه منتقد يا نظريه پرداز يا حتي مدرس داستان نويسي. نتيجه اين محوريت نقد ناپذيري و بلكه مانعيت از شكل گيري حلقه هاي ديگر ضروري در حوزه ادبيات داستاني است.
البته ترديدي در اين نيست كه در فضاي اطلاع رساني و نقد و نظر، محدوديتي نمي توان براي هيچ كس از جمله نويسندگان براي اظهار نظر قائل شد. ضمن اينكه نويسندگان در اظهار نظر در برخي امور شايسته تر از افرادي هستند كه هيچ اطلاع و آگاهي از حوزه ادبيات داستاني ندارند. صحبت از ركني است به نام نقد ادبي و نظريه ادبي كه مي تواند كنترل كننده، هدايت بخش و راهبر ادبيات داستاني باشد. فقدان نقد ادبي در جامعه ادبي و محفل هاي تاثير گذار و حمايت نهادهاي مرتبط از چنين محافلي موجب مي شود كه مطالبات انتقادي و ارشادي از ادبيات داستاني و نويسندگان افزايش يابد. به هر حال داستان همواره واكنشهايي را در مخاطبان داستان بر مي انگيخته است. فقدان جريان هاي نقد ادبي- حتي متنوع و با سلايق مختلف- موجب مي شود دو طيف جايگزين اين ركن شوند. نخست نويسندگاني كه خود را بالاتر از نقد مي دانند و نقد را تحقير مي كنند، طيف دوم عموم مخاطباني كه به واسطه عدم آشنايي با معيارهاي نقد و مباني و ساختارهاي آن، صرفا با برداشتهايي عوامانه و بعضا نادرست و تصوري غلط از ماهيت داستان، فضاي ادبيات داستاني را به سوي نوعي عوام گرايي افراطي سوق مي دهند. تصويري كه از شرايط كنوني ادبيات داستاني انقلاب اسلامي مي توان ارائه نمود از اين جهت به شدت آسيب پذير و در معرض خطر است. كافي است به تعداد آثار داستاني منتشره در هر سال نگاه كنيم و تعداد اين آثار را با مجموعه نقدهاي منتشر شده مقايسه كنيم. يا كافي است ميان جشنواره هاي داستان در كشور و جشنواره نقد ادبي مقايسه نماييم يا تعداد نويسندگان شناخته شده را با منتقدان معتقد به مباني نظام و ارزشهاي آن را بسنجيم. حقيقت گوياي آن است كه وضعيت نظريه پردازي از وضعيت نقد نيز سخت تر و تاسف بار تر است. نتيجه چنين شرايط از جهاتي دردناك و موجب اتلاف توانايي هاي جمعي ادبيات داستاني انقلاب است. به نظر مي رسد سطح بحث هايي كه در حوزه ادبيات داستاني پس از انقلاب دنبال مي شود راكد و ثابت مانده است. عموما سئوال ها به عمق نمي رود و به دليل عدم حضور جريانها و محافل جدي نقد ادبي، كشمكشهاي ژورناليستي و نقل قولهاي كم اهميت جاي بحثهاي عميق فكري و ادبي را گرفته است.
در همين راستا هر از چند گاهي برخي از نويسندگان شناخته شده توصيه هايي را درباره كارگاههاي داستان نويسي بيان مي كنند. مخاطب چنين توصيه هايي عموما نويسندگان نوقلم يا جوياي نامي هستند كه راز و رمز نويسندگي را مي جويند و عموما به همين دليل مجراي كلاسهاي داستان نويسي را راه مناسبي براي رسيدن به اهداف خود مي دانند. اين توصيه ها از آنجا كه مويد به شهرت يا موفقيت گوينده آن است، مي تواند تاثير قابل توجهي در سير داستان نويسي مخاطبان و حتي روشهاي آموزشي و تعليمي برخي برنامه ريزان حوزه داستان را تحت تاثير خود قرار دهد. از سويي بيان مطلق گزاره هاي استفاده شده در گفتار برخي از اين نويسندگان عملا بر برش اين گفته ها مي افزايد. نتيجه اين مصاحبه ها و يادداشت ها عموما بي اهميت و بي نتيجه دانستن كارگاهها و دوره هاي آموزش ادبي، مضر بودن شركت در محافل داستان نويسي، بي فايده بودن مطالعه آثار نظري در حوزه داستان و داستان نويسي و كم اهميت دانستن واكنش منتقدان به اثر داستاني و ضرورت نپذيرفتن توصيه در امر نويسندگي است. در حقيقت اموري كه از آن پرهيز داده مي شود براي داستان به عنوان اثر ادبي خلاقه و نويسنده جايگاه ممتازي مي سازد كه براي ساختن بناي ادبيات داستاني كافي است و ديگران، اعم از منتقد، مدرس و نظريه پرداز طفيلي داستان و داستان نويس اند و نمي تواند راهبر او باشند. در كنار اين پرهيزها و توصيه هاي داستان نويسانه، موارد ايجابي اي نيز براي تقويت داستان نويسي توصيه مي شود از جمله، رفتن به سفر، خواندن آثار داستاني و غير داستاني شاخص و نوشتن مدام. حتي اين عده گفتار خود را با ادعايي مشهور همراه مي سازند كه بر مبناي ان، نويسنده در هنگام نوشتن و خلاقيت بايد همه آموخته هاي داستان نويسانه خود را به كناري بنهد و همه آنچه در كلاسهاي عناصر داستان و كارگاهها ياد گرفته را به كناري بنهد. بايد كاملا بر پاي خود بايستد. در غير اين صورت هيچ گاه نويسنده نخواهد شد.
البته كليت طرح چنين بحثي از اي منظر كه در صدد آسيب شناسي حوزه اموزش داستان و محافل ادبي است بسيار ضروري است. واقعيت آن است كه در غفلت نهادها و مجموعه هاي برنامه ريز درباره داستان از نقد ادبي و نظريه و آموزش داستان و توجه صرف به توليد آثار خلاقه، مقوله محفل سازي و شاگرد پروري در دوره معاصر رشد فزاينده اي يافته است. به نظر مي رسد هيچ مجموعه اي نظارتي بر محافل داستان نويسي رسمي و غير رسمي در كشور ندارد و جنبه علمي و مهارتي چنين دوره هايي اساسا تحت نظارت و حتي اطلاع هيچ مركزي نيست. تا جايي كه هر نويسنده اي با هر سليقه ادبي و تجربه داستان نويسي مي تواند محفلي ايجاد كرده و عده اي را با خود همراه سازد. اين محافل در طي مدت به جشنواره هاي ادبي منجر شده و عملا سليقه خود را در حوزه ادبيات داستاني وارد مي سازند. چنين روندي واقعيتي را تحت عنوان هرج و مرج اموزشي در حوزه داستان نويسي را در كشور رقم زده است. از اين رو، طرح و نقد كاركرد دوره هاي آموزش داستان در كشور مي تواند محل تامل باشد. در چنين فضايي است كه واكنشي افراطي از سوي برخي نويسندگان در نقد و طرد مطلق دوره هاي آموزش داستان نويسي صورت مي پذيرد. اين واكنش جدا ازآنكه واجد تبيين و تحليلي از زمينه هاي شكل گيري وضعيت موجود نيست، مي تواند ضمن انكار قابليت هاي علمي و سازنده چنين دوره هايي، نويسنده محوري و سركشي ادبي را جايگزين فرايند ارگانيك ادبي كند. البته بايد توجه داشت طرح مقوله بي فايده بودن دوره هاي آموزشي از سوي اين طيف، جزيي از كليتي است كه با نفي نقد و نظريه تكميل مي شود. در كليت چنين ديدگاهي نويسنده نه نيازمند آموزش است و نه نيازمند نقد ادبي است و نه لازم است به نظريه ادبي ملتزم باشد.
كليت چنين بحث هايي بر نوعي مطلق گويي بنا نهاده شده است كه بر اساس آن، بدون لحاظ هيچ قيدي، هر گونه آموزش يا محفلي رد و طرد مي شود. كليت طرح چنين مباحثي دامنه طولاني در ادبيات داستاني دارد. ايده پرورش داستان نويس بر مبناي اكتسابي بودن هنر در معناي عام خود استوار شده است. مقوله اكتساب هنر قطعا اين سئوال را پديد خواهد آورد كه آيا اين اكتساب از جنس مهارت صرف است يا نوعي دانش نظري نيز بر ان حاكم است؟ برگزاري جلسات و دوره هاي آموزش عناصر داستان ناظر بر وجه علمي
داستان نويسي است كه از قواعد و قوانين عامي در حوزه روايت تبعيت مي كند. همچنين برگزاري كارگاه هاي داستان نويسي، زمينه اي براي اكتساب وجه مهارتي داستان نويسي است. بر اين اساس، روشهايي براي تمرين برخي مهارت هاي داستان نويسي معرفي مي شود.
دلايل افرادي كه جزو مخالفان برگزاري كلاسهاي آكادميك و حتي كارگاه هاي داستان نويسي اند عموما شناخته شده است. اين گروه معتقدند بسياري از نويسندگان مطرح جهاني و ايراني - كه گوينده اين سخن خود را نيز در زمره آنان مي داند- بدون شركت در چنين دوره هايي به موفقيت رسيده اند. در نقطه مقابل نيز بسياري از شركت كنندگان چنين دوره هايي هيچ گاه داستان نويس نشده اند. اين تخلف گوياي عدم دخالت چنين دوره هايي در داستان نويس شدن افراد علاقمند است. بلكه بايد گفت چنين دوره هايي مي توانند سلايق و توانايي هاي اوليه داستان نويسان جوان را منحرف سازند.
اين شبهه بر پايه تام بودن دوره ها و كارگاه هاي داستان نويسي در داستان نويسي بنا شده است. در حالي كه مدرسان چنين دوره هايي ادعاي تماميت اين دوره ها را در كسب مهارت داستان نويسي ندارند. از سوي ديگر، برخي از توصيه هاي اين طيف براي داستان نويسان جوان، خود گوياي صحت روش موافق با دوره هاي داستان نويسي است. زيرا گروه مخالف، نويسندگان را به مطالعه آثار جهاني توصيه مي كنند و اين مطالعه را در پيشرفت مهارت هاي داستان نويسي موثر مي دانند. استدلال ضمني اين گفتار آن است كه با مطالعه آثار جهاني، قواعد عام ناظر بر توفيق اي آثار را مي توان دريافت و به كار بست. و از آن جايي كه اين قواعد چيزي جز اصولي نيست كه در دوره هاي داستان نويسي تدريس مي شود. پس مخالفان دوره هاي داستان نويسي عملا به آن ملتزم اند!
با وجود مغالطاتي از اين قبيل ، تشنگي داستان نويسان جوان موجب شده است كه طرح اين گونه مباحث بعضا تاثير گذار باشد. به هر حال به نظر مي رسد در تحليل شرايط موجود، هم به نقدي سازنده از وضعيت آموزش در حوزه داستان نويسي انقلاب توجه كرد و هم بايد برنامه اي سازنده و رو به جلو در اين باره داشت. به خصوص در شرايطي كه گونه هايي چون ادبيات داستاني دفاع مقدس به صورت مستقيم تحت تاثير مقوله آموزش به نحو ايجابي و سلبي بوده اند. بدين صورت كه برخي مباني نظري آموزش داده شده در اين دوره ها عملا زمينه را براي انحراف ادبيات داستاني دفاع مقدس از مباني قدسي اش فراهم آورده است. از سوي ديگر، كم مايه گي ادبي برخي نويسندگان ادبيات داستاني دفاع مقدس، عملا زمينه را براي فاصله گرفتن اين گونه ادبي از جايگاه ممتاز و تحول ساز خود در ادبيات داستاني معاصر داخلي و بلكه جهاني پديد آورده است.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14