تكدرخت
|
|
گل با نگاه تربيتي در شعر فارسي
|
|
نگاهي ايراني به يك صنعت جهاني به نام ترجمه
|
|
نگاهي به مجموعه شعر كهكشان چهره ها، تازه ترين اثر علي محمد مودب
شاعري در حال فرار
|
|
گفت وگو با نويسنده جوان دفاع مقدس
با گريه مي نويسم!
|
|
|
تكدرخت
مجيد ميرزايي- بروجرد
امشب پرم زمرگ و پر از زندگاني ام
سرشار از مكاشفه اي ناگهاني ام
آكنده از غروب همانند آفتاب
در جست وجوي عاقبتي ارغواني ام
عمري ست روبروي نگاه زلال تو
آئينه حقيقت يك مهرباني ام
دنياي رنگ رنگ غزلهاي خويش را
مرهون آن سخاوت رنگين كماني ام
تو مثل اتفاق غزل پرشكوفه اي
من ترجمان خاطره هاي خزاني ام
تقصير از تو نيست كه من همچو تكدرخت
محكوم اين دقايق بي همزباني ام
بر هم بزن سكوت اساطيري مرا
«آه، اي فسانه گوي شب شوكراني ام!»¤
مانند برگ زرد رها در ميان باد
در كوچه باغ عشق تو گم شد نشاني ام
تا كي براي خواندن آيات آفتاب
دنبال چشمهاي خودت مي كشاني ام؟
تلخ ست در مشام تو هر چند بوي خاك
بر اين كوير تشنه ببار، آسماني ام!
¤وامي از شعر دكتر محمدرضا روزبه
|
|
|
گل با نگاه تربيتي در شعر فارسي
فرامرز محمدي پور لنگرودي
¤ يك
در آغاز اين نوشته به ناگاه شعر شاعر معاصر «احمد عزيزي» آيينه مي شود با تقديم به
ياس كبوداهل بيت عليه السلام كه: «ياس بوي مهرباني مي دهد...» و زيبايي گل در
همنشيني با طبيعت بي نظير هستي لحظه اي از ديد شاعران خوش ذوق رها نمي شود چون هم
ظرافتي شاعرانه را دربردارد و هم مي تواند نمادي براي تعليم و تربيت باشد به مثابه
اينكه، دانش آموزان عزيز، مثل گل باشيد سرشار از طراوت و زيبايي، دوستدار طبيعت
آدمي؛ تا شكرگزاري نعمات خداوندي هميشه قرين لحظه هاي زندگي تان باشد.
و اما- به روشني مي توان «گل» را هميشه پيش رو داشت، درس ها و نكته ها آموخت و
مقهور و مبهوت زيبايي عالم و آيات خداوند شد و مروري بر اين فرآيند يعني گل با نگاه
تربيتي در شعر فارسي خالي از لطف نخواهد بود.
¤ دو
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فكر معقول بفرما گل بي خار كجاست؟
اين بيت «حافظ» نشان مي دهد بايد شكرگزار نعمات خداوندي بود يعني هم پاييز را با
خزانش دوست داشت و هم بهار و زمستان را چون هر يك درجاي خود زيبايند و آفريده هاي
حضرت ربوبي با زيبايي تمام سرشار از حكمت اند و از منظر ديگر همراهي گل با خار،
لحظه هاي آموختني خوشي را به دنبال دارد و با همين رويكرد «سعدي» خوش سرود:
گلي خوشبوي در حمام روزي
رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتم كه مشكي يا عبيري
كه از بوي دلاويز تو مستم
بگفتا من گ لي ناچيز بودم
وليكن مدتي با گل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد
وگرنه من همان خاكم كه هستم
¤ سه
من از روييدن خس برسرديوار دانستم
كه ناكس كس نمي گردد از اين بالانشيني ها
¤ صائب تبريزي
حضرت علي عليه السلام فرمودند:«تواضع و فروتني ترقي و شرف آدمي است.» و رويش «خس»
نشان مي دهد انسان بايستي از كبر و غرور بپرهيزد زيرا با غرور نمي توان به رفعت
انساني رسيد و سرشت «خار» را دور كرد. به دنبال تواضع و فروتني باشيم و اين خصلت را
مي توان از «گل» به عاريه گرفت تا با تكرار اين حديث كه در «غررالحكم» آمده است:
به وسيله تواضع با تكبر مقابله كنيد(1)
و يا از حضرت امام حسن عسكري(ع) نقل شده است كه فرمود: تواضع نعمتي است كه سبب
حسادت ديگران نمي شود(2) و اين فرآيند تربيتي يعني «فروتني» را سعدي اين گونه به
تصوير نشست:
ز خاك آفريدت خداوند پاك
پس اي بنده افتادگي كن چو خاك
تواضع سر رفعت افرازدت
تكبر به خاك اندر اندازدت
به عزت هر آن كو فروتر نشست
به خواري نيفتد ز بالا به پست
به گردن فتد سركش و تند خوي
بلنديت بايد، بلندي مجوي
¤ چهار
چمني كه تا قيامت گل او به بار بادا
صنمي كه بر جمالش دو جهان نثار بادا
به نگاه مير خوبان، به شكار مي خرامد
كه به تير غمزه ي او دل ما شكار بادا
چه عروس است در جان، كه جهان ز عكس رويش
چو دو دست نوعروسان زر و پرنگار بادا
¤ مولوي
اين ابيات به روشني تعليم مي دهد اگر ظاهر و باطن آدم ها يكي نباشد دورويي او را مي
آزارد و حتي ممكن است دچار افسردگي شود و اين نشانه را «گل» پيش رو مي گذارد كه:
اهل ظرافت هاي ايماني باشيد و مؤمن به اخلاق نيكو يعني هم سرشار از دروني ايده آل و
هم لطفي بيروني و ظاهري كه چون درونتان باشد. و اما:
براي آموزه هاي تربيتي مي توان از ظرافت هاي ادبي از جمله شعر شاعران فارسي مدد
گرفت و كليد واژه «گل» را معنا بخشيد و اينكه فرزندان مان براي رسيدن به جامعه
پذيري مي توانند اين گونه بياموزند:
1- همنشين با لحظه هايي چون خار و خس نباشند 2-از كبر و غرور دوري كنند وسرشار از
تواضع و فروتني باشند 3-داراي ظاهر و باطني يكي و چون گل اين فرآيند را بيارايند
4-با ديدن «گل» شكرگزار نعمات خداوندي باشند
پي نوشت:
1- حضرت علي(ع)/ غرر الحكم
2- حضرت امام حسن عسكري(ع)/تحف العقول/ صفحه 336
منابع:
1- قاسمي منفرد/ مهدي/ ويژگي هاي گل/ انتشارات فرهنگ مكتوب/ سال 5138
2- مهر آمين/ محمدحسين/ سيماي جوان از ديدگاه حافظ و سعدي
3- زماني/ مصطفي/ دوستي هاي تلخ و شيرين/ ناشر: بنياد فرهنگي اسلام
|
|
|
نگاهي ايراني به يك صنعت جهاني به نام ترجمه
نهم مهر مصادف با 30 سپتامبر، در
تقويم جهاني با نام روز جهاني ترجمه عجين شده است. هرچند اين روز در ايران جايگاهي
نداشته و بسياري از فعالان عرصه ترجمه از وجود چنين مناسبتي در تقويم جهاني بي
اطلاع هستند به هر ترتيب، اين روز و اين نبود آگاهي بهانه اي است تا كمي درباره
مهجوريت و محدوديت هاي ترجمه در ابعاد مختلف قلم فرسايي نماييم.
همان طور كه نگارنده در نوشته ها و مقالات متعدد خود بيان كرده است، ترجمه در ايران
داراي جايگاه واقعي و شايسته نيست. اين امر نشانه ها و علائم بسياري دارد. از جمله
اين نشانه ها و علائم مي توان به نبود اتحاديه صنفي قوي، با برنامه و پويا، عدم
همگرايي بين فعالان عرصه ترجمه، ضعف هاي موجود درسطح دانشگاهي اين رشته در مقاطع
مختلف و نبود حمايت هاي مادي و معنوي ارگان ها، سازمان ها و نهادهاي ذي ربط از
فعالان اين عرصه اشاره كرد. هريك از اين عوامل به خودي خود مي توانند يك حوزه را از
پاي درآورند. براي مثال نبود حمايت ارگان هاي ذي ربط از نهادهاي ترجمه فعال در حوزه
ترجمه موجب شده است تا بخش هاي خصوصي كه وارد اين عرصه شده اند، امكان خودنمايي
كافي و لازم را نيابند و هريك بعد از مدتي اندك از فعاليت خود دست از كار كشيده و
به جاي فعاليت، درعرصه فرهنگ و دانش، به سرمايه گذاري درعرصه هاي پولساز ديگر روي
آورند. يكي از نمونه هاي اين بي توجهي عدم پذيرش پايگاه هاي اينترنتي فعال درعرصه
ترجمه در ششمين نمايشگاه رسانه هاي ديجيتال است كه برخي رتبه هاي خوبي از نظر سايت
رتبه بندي مانند Alexa و غيره دارند و توانسته اند جامعه سرگردان ترجمه را تا حدي
سامان ببخشند.
نبود سازمان دهي و نظارت مطلوب بر نهادهاي ترجمه و حمايت نكردن از ايشان سبب مي شود
تا اين نهادها كه يكي از لازمه ها و چرخ دنده هاي اصلي صنعت ترجمه در دنيا محسوب مي
شوند، رفته رفته تضعيف شوند و در نتيجه فارغ التحصيلان پرشمار رشته هاي مترجمي كه
با سوداي كار به بازار ترجمه هجوم مي آورند، با خلأ سازماندهي مطلوب و پشتيباني
مواجه گردند. بنابراين رفته رفته سردي و نااميدي بر ايشان مستولي مي شود و قيد
مترجم بودن را مي زنند. اين يعني سوزاندن سرمايه انساني؛ موضوعي كه دقيقا نقطه
مقابل آن در ابتداي سال هدف تأكيد رهبر معظم انقلاب قرارگرفت.
به هرحال، ايجاد سازمان ترجمه ذيل دولت يا ارگاني وابسته به دولت به عنوان يك
دستگاه نظارتي و شكل گيري يك انجمن صنفي توانمند مي تواند جامعه و صنعت ترجمه ايران
را از اين وضعيت رخوت بار و راكد خارج نمايد.
در پايان نگارنده، ابراز اميدواري مي كند كه مشكلات پيش روي جامعه ترجمه با همت همه
اعضاي آن و با تشريك مساعي ارگان هاي ذي ربط رفع شود تا افق هاي تازه اي پيش روي
فعالان اين عرصه پرزحمت قرارگيرد.
¤ محمدرضا اربابي
كارشناس ارشد مطالعات ترجمه
|
|
|
نگاهي به مجموعه شعر كهكشان چهره ها، تازه ترين اثر علي محمد مودب
شاعري در حال فرار
علي داودي
عاقبت رسيد
عاقبت رسيد و من رها شدم
خويش را به خيش هاي مرگ واگذاشتم
زير و رو كه شد تمام هستي ام
خويش را دوباره كاشتم
از كجا به ناكجا برآمدم
خوشه خوشه با ستاره ها برآمدم
كهكشان چهره ها شدم
من چقدر چهره داشتم!
مجموعه شعري تازه از علي محمد مودب منتشر شد. اين خبر كوتاه براي من كه رويدادهاي
بازار شعر كمتر مي تواند نظرم را به خود جلب كند، جالب توجه بود. علي محمد مودب با
بيش از يك دهه شاعري، كتاب هاي «عاشقانه هاي پسر نوح»، «همين قدر مي فهميدم از
جنگ»، «مرده هاي حرفه اي»، «الف هاي غلط»، «عطر هيچ گلي نيست»، «دروغ هاي...»،
«روضه در تكيه پروتستان ها» و امروز «كهكشان چهره ها» را در كارنامه ادبي خويش
دارد. كتاب اخير اما از آنجا كه پرداختي كاملا تازه به دنياي شاعر دارد، نقطه عطفي
در سير شاعري وي قلمداد مي شود.
مودب شاعري است كه با عاشقانه شروع كرد و در مسير عاشقي خود از اجتماع (شعر جنگ و
آييني و مقاومت و سياسي) گذشت و حالا بانگاهي هستي شناسانه و خردمندانه، با لحني
آرام تر از هميشه به تصوير و توصيف عالم خود پرداخته است، با شعرهايي كوتاه و خلاصه
كه حاصل نگاهي ظريف و گاه مكث شاعر است بر دنياي پيرامون و گاه درشتناك ترين حرف ها
را با طنز و طيبتي ظريفانه و مهربانانه باز مي گويد:
دل به ابرهاي هرزه خوش مكن
روي با ستارگان ترش مكن!
هيچ، هيچ، هيچ
هيچ غير حرف آسمان درست نيست
آسمان هر آنچه دود را ز ياد مي برد
پيش بيني هواي اين و آن درست نيست!
موضع خروسكان بادسنج را
باد مي برد!
شعرهاي پيچيده و علي الظاهر ساده يا به تعبيري ديگر ساده نما كه از انقلاب اقيانوس
ها و انفجار كوه ها گذر كرده و صيقل خورده مهارت و توانمندي شاعرند:
از ياد برده ام
از ياد برده اي
از ياد برده است
از ياد برده ايم
كه از ياد رفته ايم!
نكته ديگر اين كه قالب شعرهاي اين مجموعه نيمايي است كه اين نيز به نوبه خود جاي
تامل دارد. اگرچه عموم شاخه هاي شعر نو با نام نيما شناخته مي شود اما خود شعر
نيمايي و اصل پيشنهاد نيما امروز متاسفانه كم اقبال است، فعاليت شعراي بعد از نيما
در شاخه هاي جدا، اين تلقي را در ذهن عوام و خواص شهر شعر ايجاد كرد كه ظرفيت شعر
نيمايي تكميل شده است و شايد به گمان اينكه با پيدايش تجربه هاي جديد، لزوما بايد
كار اوليه را كنار گذاشت، حال آن كه شعر نيمايي ظرفيت هاي فراواني دارد كه استفاده
نشده است. هر چند در نسل اول شاعران انقلاب، اقبالي بدين قالب ديده مي شد، اما
اكنون ما شاعر نيمايي نداريم كه البته منظور، شاعر تاثيرگذار است و مجموعه اي
همانند «كهكشان چهره ها» از اين حيث نيز پركننده يك خلا در شعر معاصر است.
همان گونه كه اشاره شد، اين كتاب به لحاظ موضوعات، تصوير دنياي شخصي شاعر است و
تعامل ذهن شاعرانه اش با مسئله اي به نام زندگي. هر چند نشانه هاي اين نوع شعر را
در همان اولين مجموعه وي نيز شاهديم اما اينجا وضع به گونه اي ديگرست شاعر در يك
معادله عاطفي با جهان و اشيا سخن مي گويد:
قطعه هاي جورچين حسرتي نجيب را
روي هم سوار مي كند
جوش كار
نرده هاي راه پله را
كار مي كند
ورود عناصر آشناي زندگي كه از فرط آشنايي معمولا ديده نمي شوند، را شايد بتوان مهم
ترين ويژگي هميشگي شعر مودب به حساب آورد. اينكه هيچ گاه شعرش از زندگي و حضور
انسانها خالي نيست. محوريت وجود و ارزش حضور انسان، مشاركت خواننده را در شعر برمي
انگيزد:
مي خواستم
مي خواستم كه از تو بپرسم
معناي نيمه راه را
مي خواستم كه از تو بپرسم
همراه تو خاموش شد!
با نگاهي غيرمنصفانه و بي رحم، برخي گفته اند كه شعر انقلاب با پرداختن به موضوعات
مهم و والا و مسائل آرماني معمولا به انسان اجتماعي و تجربه هاي عيني كمتر پرداخته
است، اما مودب به طور انفجاري و غيرمنتظره انسان معاصر و محيط ملموس را در شعر وارد
مي كند، نمونه هاي اين برخورد هم در همان شعرهاي آغازين مجموعه عاشقانه هاي پسر نوح
مثل شعر معروف «تو شبيه خودت هستي محمدعلي» و يا «محمدحسين مي گفت دريا را بردار»
قابل مشاهده است، اين نكته توامان نقطه قوت مؤدب و شعر انقلاب است كه انسانهاي آشنا
در آن حضور دارند و حالا در مجموعه «كهكشان چهره ها» اين ويژگي اساس سرودن و بهانه
بودن است؛ حضور قدرتمند مصاديق زنده محيط در شعر و اشاره هاي جابه جا به آدمهايي از
همين محله غياثي و تهرانپارس از اين دست است. همين تعمد شاعر در نوشتن نام محلات
تهران در امضاي شعرها- آگانه ها يا ناخودآگاه- تأكيدي بر مدعاي من است كه او آدمها
و محيط زنده پيرامونش را خوب مي بيند.
¤¤¤
پيش از اين در جايي درباره مرحوم قيصر و نيز سيد و تا حدودي سلمان!- گفته ام كه
آغازگران ناگزير از فداكاري اند چرا كه برآنند تا طرحي نو درافكنند و بهاي به انجام
رسيدن اين طرح نو، از خود گذشتن است. آغازگر همه كار مي كند از سرودن شعر كودك تا
تحقيق و نوشتن در سنامه دانشگاهي، از سرودن اشعار و مثنوي هاي فخيم تا تصنيف ها و
ترانه هاي باب روز، از نقد و تحليل ادبيات و سينما تا شعارهاي خياباني و... براي
انجام آن «طرح نو».
گذشت به اين معناست كه آغازگران كاري را آغاز مي كنند و به ديگري مي سپارند و خود
را محدود و مشهور آن نكنند، بلكه به دنبال رفع و رجوع مشكلي ديگر برآيند. از احياي
رباعي تا تجربه سپيد مذهبي، از احياي غزل تا نيمايي، از رها كردن شعر و متمركز شدن
بر نقد، گونه هايي از اين گذشت و فداكاري است. به ياد بياوريم قيصر را، يا سلمان و
سيدحسن و علي معلم و ميرشكاك و عليرضا قزوه و... را.
¤ ¤ ¤
و حالا «تو مثل خودت هستي علي محمد!»، وگرنه مي توانستي يكي مثل همه باشي و مثل همه
شعر بگويي، و در ميدان هاي مين روبي شده گام برداري، در روزگار ميني مال، كه هر كس
قانع به يافته كوچك خود است و كمتر تلاشي براي تعميق و توسعه هنرمندي اش مي كند و
سعي دارد كه با تكرار همان كشف، خود را اثبات كند، پس از مظان خطر سردي بازار به
خاطر نوجويي و نوآوري و آشنايي زدايي هاي پياپي مي گريزد. مي توانستي فقط شعر سپيد
بگويي و غزل را مردود اعلام كني يا ترانه بسازي و حكم بطلان شعر نيمايي را بدهي اما
تو هم غزل گفتي و هم سپيد و انصافاً كه در بسياري مواقع در سفتي.
مي گريزم از نگاه كاشفان كه كشف نقش كفش من
به گرده ذليل راه ها
شاهكارشان حساب مي شود!
...
چون دلم به اين تپيدن مدام
جاودانه بي قرار زنده ام
با فرار زنده ام!
چنان كه در اين شعر گفته است، علي محمد مودب شاعري در حال فرار است، در حال فرار از
خود و كساني كه مي خواهند او را در همان قيافه اي كه دوست دارند نگه دارند. مودب
زماني به اين كار مي پردازد كه با همان مجموعه آغازينش- عاشقانه هاي پسر نوح- در
حافظه شعر روزگار ما مانده است، اما ميل به نوجويي و تجربه هاي تازه شاعر را از
ماندن در خود و تكرار تجربه موفق پيشينش رها مي كند. يك شعر ديگر هم بخوانيم:
چرا مغازه دارها
به چشم هاي من نگاه مي كنند
مگر نگاه من خريدني است؟
تو باستان شناس پير!
به پيكر عتيقه ات بگو
چه چيز اين دل شكسته ديدني است؟
«كهكشان چهره ها»؛ 65شعر تازه نيمايي از علي محمد مؤدب را شامل مي شود و توانسته
است نگاهي نو به قالب نيمايي داشته باشد و همچنين امكانات جديدي در به كارگيري از
اين قالب به مخاطبان عرضه نموده است.
مودب كه پيش از اين تجربه هاي موفق و شاخصي در حوزه شعر سپيد و كلاسيك در كارنامه
خود دارد در اين مجموعه توانسته است به خوبي نشان دهد كه قالب نيمايي مي تواند به
شرط خوب به كار گرفته شدن شاعر، ضمن برخورداري از ظرفيت وزن و قافيه به مفاهيم نو و
زندگي روز نيز بپردازد. اين كتاب را انتشارات مؤسسه فرهنگي هنري شهرستان ادب منتشر
كرده است.
|
|
|
گفت وگو با نويسنده جوان دفاع مقدس
با گريه مي نويسم!
سيد محمد مشكوه الممالك
بدون شك دفاع مقدس يكي از مقاطع درخشان تاريخ ايران و انقلاب اسلامي است كه انتقال
تجربه ها و ارزش هاي منبعث از آن به جامعه امري ضروري است و هنر انتقال آن يكي از
موثرترين و كارآمدترين ابزار ها محسوب مي شود. يكي از شاخه هاي هنر حوزه ادبيات است
كه حجم وسيعي از توليدات فاخر دفاع مقدس را به خود اختصاص داده است و اين توليدات
عمدتا در بخش داستان، شعر و... منتشر شده و توانسته است مخاطبين فراواني را به خود
اختصاص دهد.
حوزه داستان نويسي دفاع مقدس توانسته است در ساير بخش ها نيز رشد نموده و در جذب
مخاطب بيشتر از بخش هاي ديگر موفق باشد. خانم ها نيز همانند حضورشان در دفاع مقدس
توانسته اند گام هاي مهمي در اين زمينه بردارند. رقيه كريمي از داستان نويسان جوان
عرصه دفاع مقدس و برنده چهارمين دوره جايزه ادبي يوسف 1389 تهران است كه با او گفت
وگوي كوتاهي در زمينه داستان نويسي دفاع مقدس انجام داده ايم:
¤ شروع داستان نويسي شما از چه زماني بود؟
من هشت ساله و خواهرم 11 ساله بود. براي دهه فجر در مدرسه برنامه داشتيم و قرار بود
خواهرم به همراه دوستانش نمايشي را اجرا كنند. او نمي دانست كه چه نمايشي را بازي
كنند و از اين بابت خيلي نگران بود، گفتم به نظر من اين قصه را بازي كنيد و برايشان
قصه را تعريف كردم. خيلي خوششان آمد. آن روزها فكر نمي كردم كه خدا استعداد نوشتن
را در وجودم نهاده كه در عين زيبايي، مسئوليت فراواني را به همراه دارد. چرا كه
وقتي خداوند در قرآن به قلم قسم مي خورد يعني بايد با آن زيباترين مطالب را نوشت.
¤ زيباترين موضوع نوشتن از نظر شما چيست؟
به نظرم موضوعي زيباتر از ايستادگي و مقاومت براي نوشتن وجود ندارد. من از روزي كه
قلم را به دست گرفتم تا امروز فقط راجع به دفاع مقدس نوشتم و به اين افتخار مي كنم.
¤ داستان نويسي را از كجا آغاز كرديد؟
كار داستان نويسي را به همراه دوستانم از جمله خانم ها: اسكندري، سماوات، ضرابي
زاده و آقايان سيد مهرداد موسوي، اكبري و... كه ما اولين حلقه داستان نويسي را از
اتاق كوچكي در طبقه دوم بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس شروع كرديم. يادم
نمي رود كه آن روزها يكي از بچه هاي انجمن، داستان حرف هاي مقام معظم رهبري را در
ديدار نويسندگان مقاومت براي ما خواند. جملات را دقيقا يادم نيست اما مقايسه مقاومت
كوچه به كوچه خرمشهر با تسليم و عدم مقاومت در مسكو بود. و اينكه تولستوي، مسكو را
جاودانه كرد با اينكه مردم هيچ مقاومتي نكرده بودند. اما هنوز رماني در شأن مقاومت
جانانه خرمشهر نوشته نشده است، آن روز همه بچه هاي انجمن در سكوتي عميق به اين حرف
ها گوش مي دادند. تفاوت حلقه كوچك داستان نويسي ما با بقيه انجمن داستان نويس ها
اين بود كه براي ما داستان شهدا و دفاع مقدس مانند داستان هاي ديگر نبود. بلكه
وسيله اي براي حفظ ياد شهدا بود. كسي ما را به اجبار دور هم جمع نكرده بود، فقط عشق
و اعتقاد به راه شهدا بود كه ما را به نوشتن ترغيب مي كرد. در راه دفاع مقدس اگر به
راهتان ايمان و عقيده نداشته باشيد هر چقدر كه زيبا نوشته باشيد، داستان چيزي را كم
دارد مانند فوت كوزه گري است.
دوست دارم يك رمان بي نظير درباره خرمشهر بنويسم؛ نمي گويم حتما اين كار را مي
توانم انجام بدهم اما مي خوام همه تلاشم را به كار گيرم. حتي حاضرم مدتي را براي
زندگي به خرمشهر بروم تا فضاي شهر و سبك زندگي مردم و چيزهاي ديگر برايم ملموس تر
باشد.
¤ درباره موضوع كتاب هايتان بگوييد؟
نام اولين كتابم، «وقتي سفر آغاز شد» بود. محتواي آن خاطرات كوتاه از اعزام به جبهه
رزمندگان شهرم بود كه گاهي دردناك خنده دار و گاهي پر از حس حماسه و ايثار بود.
كتاب دومم «در راه منزل ليلي» بود كه خاطرات مربوط به مجروحيت و مسائل مربوط به
مجروحيت رزمنده اي از شهرم را به صورت ميني مال در آوردم بودم. كتاب سومم، «ماه پشت
ابر» بود. 02 داستان كوتاه درباره زندگي سردار شهيد علي رضا حاجي بابايي... كه بنده
اين كتاب را خيلي دوست دارم و نوشتن اين كتاب كار سختي بود. چون خاطرات زندگي اين
شهيد بزرگ را بدون تغيير در زندگي شهيد، به صورت داستان آوردم و خود شهيد را بي هيچ
كم و كاستي به تصوير كشيده ام. كتاب هاي ديگر هم به اين صورت يا داستان كوتاه است و
يا ميني مال. سبك نوشتن بنده اين گونه است. ديگر كتاب هايم «پنج آسمان پرواز» و
«چشمها سخن مي گويند» كه اين عنوان هنوز زيرچاپ است. داستان دفاع مقدس داستان دفاع
تمام مردم از تمام اقشار است پس بايد براي همه گيرا و قابل فهم باشد. خوشبختانه با
رشد داستان هاي ميني ماليستي شاهد تحقق بيشتر اين موضوع هستيم.
¤ چرا به داستان نويسي دفاع مقدس علاقه مند شديد؟
هميشه از كساني كه براي اولين بار مي خواهند درباره دفاع مقدس كار كنند، در زمينه
مقاله، پايان نامه، داستان و... اين سوال را پرسيده ام كه آيا به اين راه ايمان
داريد؟ اگر ايمان نداريد وقت خودتان و ديگران را هدر ندهيد. بايد با خط به خط
داستانت، بسوزي! تا نسوزي نمي تواني بسوزاني! من گاهي اوقات با خط به خط داستان
خودم، مخصوصا داستان هايي كه به زبان عربي مي نويسم گريه مي كنم. يك بار مادرم
سرزده وارد اتاقم شدو متوجه گريه كردن من شد، ترسيد كه چه اتفاقي افتاده اما وقتي
فهميد درحال نوشتن داستان هستم، حسابي از كوره در رفته بود.
بنده معتقدم در زمينه ادبيات مقاومت، كارها نبايد معمولي باشد، براي زيباترين
مقاومت عالم، بايد زيباترين داستان عالم را نوشت. هرچند اين شدني نيست كه اوج حماسه
و زيبايي اين مقاومت را درداستان به تصوير كشيد. چون مانند جا دادن دريا دركوزه است
و جاهايي است كه قلم لال مي شود. به قول معروف:
آب دريا را اگر نتوان چشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد
¤ از نظر شما چطور بايد اين حماسه ها را به تصوير كشيد؟
ما وظيفه داريم فعاليت هاي برون مرزي داشته باشيم چرا كه بسيارند ملت هايي كه از
اتفاقات رخ داده در دفاع مقدس ما، كاملاً بي خبر هستند. پس تكليف ما اين است كه
فرهنگ زلال مقاومت فرزندان ايران را از حد مرزها خارج كنيم.
حتي لازم است داستان نويس هايي تربيت كنيم كه بتوانند مستقيما به زبان مقصد، داستان
بنويسند. چون در ترجمه كتاب، احساس و چينش عبارات را نمي شود ترجمه كرد. بنده اين
كار را انجام داده ام و مدتي پيش بعد از اينكه يكي از داستان هاي عربي ام درمورد يك
شهيد را در يكي از سايت هاي عربي منتشر كردم، يك خانم عرب زبان لبناني الاصل براي
من از آمريكا نامه نوشت و از من اجازه خواست تا داستان هاي من را به صورت صوتي
درسايت هاي ديگر منتشركنند. بارها به نامه هاي مختلف از من خواسته اند كه اجازه
بدهم داستان هاي شهدا را درسايت هاي ديگر قرار بدهند. چرا اين گونه اتفاق ها رخ مي
دهد؟ من نه عرب زبانم و نه هر چه تلاش كنم مي توانم درحد يك داستان نويس تواناي عرب
باشم. چه چيز باعث شده تا اين حد از داستان ها استقبال شود؟ مطمئنا راز نهفته دراين
داستان ها،در قلم ضعيف من نيست بلكه در عظمت راه شهدا وكاري است كه آنها كرده اند.
چند وقت پيش يك داستان درمورد اسراء به زبان عربي نوشتم يك دوست لبناني براي من
نوشت:«مگر مي خواهي ما را از گريه به كشتن دهيد؟
... به خدا قلب ما طاقت ندارد...!»
البته گاهي اوقات انسان هاي مغرضي هم در بعضي از سايت هاي عربي، پيدا مي شوند كه مي
خواهند عظمت كار شهدا را زير سوال ببرند. شايد هم كاملا از آنچه درجنگ ما اتفاق
افتاد بي طلاع اند. اينجا كار داستان نويس صد براي سخت تر مي شود. چون بايد ضمن
بيان حقايق، مظلوميت شهدا، زيبايي مقاومت وايثار، به شبهات جنگ هم پاسخ دهيد. من
هميشه از خدا مي خواهم كه خدايا دراين جنگ نرم من را ياري كن كمكم كن تا ياد شهدا
را زنده نگه دارم و حال كه شيعيان دنيا به دنبال الگو مي گردند كاري كن تا با شهداي
ما راه را پيدا كنند. مسلمان هاي دنيا بايد بدانند در جنگ ما چه شد؟ خدا را شاكرم
كه 52 داستان كوتاهي كه به زبان عربي نوشته ام به شدت هدف استقبال مسلمانان و
شيعيان سراسر دنيا قرار گرفت و بارها از من خواسته اند كه داستان هاي عربي را به
صورت كتاب منتشر كنم تا افراد بيشتري در دنيا بتوانند از آن استفاده كنند. بنده هم
تصميم گرفته ام ان شاءالله 25 داستان كوتاهم را چاپ كنم و در حال حاضر با بعضي از
ناشران ايران و در لبنان در حال رايزني هستم كه اگر در چاپ اين داستان ها به صورت
كتاب موفق شوم احساس مي كنم به حد توانايي و سهم خود در حفظ ياد شهدا و اين جنگ نرم
موفق بوده ام.
¤ آيا مي توان گفت هر چه كتاب هاي بيشتري در زمينه دفاع مقدس چاپ شود، اين حوزه
بهتر معرفي شده است؟
بايد اين نكته را متذكر شوم كه كار در مورد شهدا را اصلا نمي توان با اعداد و ارقام
نشان داد. در كنار احساس تكليف در حوزه ادبيات مقاومت، بايد توانايي هم داشت، چرا
كه ممكن است با نوشتن كتاب هاي متوسط به جاي حمايت از ادبيات دفاع مقدس، نتيجه
معكوس دريافت كرد. بايد مراقب بود سليقه شخصي خودمان را معيار قرار ندهيم در اين
صورت شاهد داستان ها و كتاب هاي باارزشي در حوزه دفاع مقدس خواهيم بود. جنگ پر از
شاهكار است پس بايد هزاران شاهكار ادبي در مورد آن خلق شود.
¤ در حوزه داستان نويسي دفاع مقدس چه موانعي وجود دارد؟
بزرگ ترين مانع كار، دل سرد شدن است. نويسنده دفاع مقدس، بايد آماده اين باشد كه
گاهي داستانش به توپ انتقاد بسته شود. اگر روحيه حساس داشته باشد بايد با اين كار
خداحافظي كند. چون تمامي اين سختي ها در دراز مدت باعث توانايي قلم نويسنده مقاومت
مي شود. روزهاي اولي كه به داستان هاي من انتقاد مي شد حسابي ناراحت مي شدم اما بعد
از گذشت سال ها كه نگاه مي كنم متوجه مي شوم چقدر در نوشتن رشد داشته ام. اينها همه
ثمره انتقاد شنيدن و تلاش در راه اصلاح كار است. در حوزه دفاع مقدس يكي از موانعي
كه بسيار آسيب پذير است، جدي نگرفتن نويسندگان جوان شهرستان ها است. اعتماد نكردن
به نويسندگان جوان يعني در جا زدن در روش ها و كليشه هاي قديمي و اين اصلا به صلاح
نيست. البته منظور بنده از حمايت نويسندگان تازه قلم، اين نيست كه به نام حمايت از
آن ها هر اثر ضعيفي وارد بازار شود. يك مانع ديگر در حوزه ادبيات مقاومت به خصوص در
مورد آقايان نويسنده كه عملا با چشم خودم ديده ام اين است كه نويسنده هاي خيلي
توانايي، به دليل نگراني از غم نان، در ورطه ضعف قلم گرفتار شده اند. مطمئنا اگر
نويسندگان جوان دفاع مقدس به خصوص آقايان نگراني معيشتي نداشته باشند شاهد كارهاي
بسيار زيبايي از آنان خواهيم بود.
¤ پيشنهادتان در رابطه با نحوه حمايت از نويسندگان جوان چيست؟
با تشكيل كارگاه و دوره هاي آموزشي مي توان يك نسل نويسنده توانا براي دفاع مقدس
تربيت كرد. جلسات داستان نويسي كمك بسيار زيادي به علاقه مندان مستعد در اين حوزه
مي كند. شايد بعد از يك مدت در اين جلسات بيشتر از پنج يا شش نفر باقي نمانند اما
نتيجه آن پرورش قلم هاي مستعد و معتقد است. ديگر اينكه عرض كردم اگر از نويسندگان
مستعد حمايت مالي شود، قطعا شاهد رشد و شكوفايي ادبيات دفاع مقدس خواهيم بود.
¤ وجه تمايز دفاع مقدس با ديگر جنگ هاي كلاسيك چيست؟
اگر جنگ ما، مانند ديگر جنگ هاي عالم بود، نتيجه به سرعت رقم مي خورد و روابط علت و
معلولي حكم به شكست قطعي ما مي داد. وقتي ملتي از همه چيز به خاطر خدا بگذرد كمترين
نتيجه اي كه خدا در مقابل اين كار به آن ها مي دهد؛ پيروزي است. چند وقت پيش خاطره
يكي از رزمنده ها را مي نوشتم خيلي جالب بود امدادگر پد شكمي را در يك عمليات براي
مجروحي مي برد تا روده هاي او بيرون نريزد، اما مجروح مي گويد حال من خوب است ببريد
براي آن مجروح، مجروح بعدي هم به مجروح ديگري اشاره مي كند. درحالي كه پد شكمي هنوز
در دستان امدادگر باقي مانده، هر سه نفر شهيد شده بودند. اين صحنه شما را ياد چه مي
اندازد؟ مشابه اين صحنه را در جنگ بدر مي بينيم... اين تفاوت جنگ ما با تمام جنگ
هاي عالم بود...
¤ دوست داريد درباره چه موضوعي داستان بنويسيد كه ننوشته ايد؟
دلم مي خواهد يك صحنه را با كلمات نقاشي كنم، اما هنوز نتوانسته ام. صحنه يك جوان
بسيجي كه با لباس نخودي رنگ بسيجي اش با چفيه سياه و سفيد از كوچه ما براي هميشه
عبور كرد با پوتين هايي كه به نظرم محكم ترين كفش هاي عالم بود. وقتي از پيچ كوچه
بن بست ما آرام گذشت، مادرش با يك كاسه سفالي پر از آ ب بدرقه اش مي كرد و آب را
پشت سر پسرش ريخت. من آن لحظه در كوچه با دوستانم بازي مي كردم. اين تصوير پسر
همسايه ما بود كه من رفتنش را در حالي كه بازي مي كردم ديدم. سال ها بعد وقتي من يك
دختر بچه كوچك نبودم و جنگ را مي فهميدم برگشتن چند تكه استخوانش را ديدم. در مورد
اين تصوير بارها و بارها نوشته و خط زده ام. مگر مي توان اين صحنه را به تصوير كشيد
كه يك جوان به خاطر من و امثال من، كه حتي نمي دانستيم جنگ يعني چه، رفت و سال ها
بعد وقتي كه مي فهميدم چنگ را، فقط چند تكه استخوانش برگشت؟
|
|